قانون بقای ماده -اصل بقای انرژی /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

اصل بقای انرژی هم خالقیت رو زیر سوال برده و هم فنا پذیری دنیا روولی طبق آموزه های ما دنیا فنا پذیره و به اون دار فانی میگن علاوه بر این این جهان و هرچه درون آن است خالقی داردآموزه های اسلامی که نباید عقل گریز باشندچطور میشه این نظریه رو توسط آموزه های اسلامی توجیه کرد؟؟


1ـ در علوم تجربی، پنج گونه مطلب وجود دارند؛ که عبارتند از: اصول موضوعه، مشاهدات عینی، فرضیّات، نظریّات، قوانین.اصول موضوعه ی فیزیک ، بر دو گونه اند؛ اصول موضوعه ای که از علمی دیگر مثل فلسفه گرفته شده اند، و اصول موضوعه ای که خود فیزیکدانها ابداع نموده اند.اصول موضوعه ی گرفته شده از علم دیگر، ممکن است برهانی باشند و ممکن است برهانی نباشند. امّا اصول موضوعه ی ابداعی، هیچگاه برهانی نیستند. این گونه اصول، صرفاً گزاره هایی هستند که فیزیکدانها بدون هیچ اثباتی آنها را پذیرفته اند. این گونه قضایا، نه با روش تجربی قابل اثبات هستند نه قابل ابطال. اصل بقای انرژی یا اصل بقای مادّه و انرژی نیز یکی از همین اصول ابداعی است. پس این اصل، از نگاه عقلی، هیچ ارزشی ندارد؛ و صرفاً یک اصل کارکردی است که از سوی فیزیکدانها پذیرفته شده تا بتوانند فرضیّات و نظریّات خود را بر آن، میتنی سازند. لذا با چنین اصلی، نه خدا زیر سوال می رود، نه هیچ مسأله ی دیگری. چون با یک اصل اثبات نشده، هیچ چیزی زیر سوال نمی رود. 2ـ فرموده اید: « آموزه های اسلامی که نباید عقل گریز باشند»علوم تجربی، علوم تجربی اند نه علوم عقلی. اساس علوم تجربی، فلسفه ی پوزیتیویسم می باشد، که یک فلسفه ی عقل ستیز می باشد. لذا علوم تجربی رایج، که ما آن را علم تجربی سکولار می نامیم، علومی ضدّ عقلی می باشند نه علوم عقلی. در این باره پیشنهاد می کنم کتابهای فیزیکدان بزرگوار، جناب دکتر مهدی گلشنی را مطالعه فرمایید. 3ـ آیا جهان مادّی، مبداء زمانی و انتهای زمانی دارد؟از منظر حکمای اسلامی جهان موجود ما، مبداء و منتهای زمانی دارد؛ امّا اصل جهان مادّی و اصل زمان، نه آغاز زمانی دارد و نه پایان زمانی. چون فرض فرض آغاز و پایان زمانی داشتن اصل جهان، فرض نبود خدا لازم می آید.لذا برخلاف پندار اکثریّت مردم، حکمای اسلامی، اصل جهان را ازلی و ابدی می دانند؛ اگر چه همین جهان موجود خودمان را دارای آغاز و پایان زمانی می دانند. 4ـ آیا از ازلی و ابدی بودن جهان مادّی، نبود خدا لازم می آید؟قبل از پرداختن به اصل مطلب نخست لازم است ، معنای ازلی را روشن سازیم ، چرا که این واژه همواره معنایی واحد ندارد.الف ـ واژه ی ازلی ، گاه به موجودی اطلاق می شود که هیچ گونه آغازی برای آن نمی توان فرض نمود. روشن است که هر چه با نام مخلوق شناخته می شوند ، نمی توانند زیر چتر این مفهوم قرار گیرند ؛ چون برای هر موجود امکانی می توان یک نحوه آغاز را فرض نمود ؛ حتّی اگر برای موجودی نتوان آغاز زمانی فرض کرد باز می توان برای آن آغاز علّی و معلولی لحاظ کرد. تنها یک حقیقت است که هیچ گونه آغازی را نمی توان برایش اعتبار کرد ؛ و آن حقیقت ، خودِ وجود می باشد. لذا وجود ، که به خاطر نقیض بودن با عدم ، فرض عدم را برنمی تابد ، واجب الوجود و ازلی می باشد. امّا غیر حقیقت وجود ، که ماهیّت نامیده می شوند ، هم فرض وجود برایشان مقدور است هم فرض عدم ؛ لذا می توانند موجود بشوند یا موجود نشوند. به تعبیر فلسفی ماهیّات ممکن الوجود بوده ، امکان وجود و امکان عدم شدن را دارا می باشند. برای مثال ، مادّه ی عالم ، نه مساوی با وجود است و نه مساوی با عدم ؛ لذا هم فرض وجود برایش ممکن است ، هم فرض عدم. ازلی به این معنا در مقابل ، ممکن الوجود و حدوث ذاتی قرار دارد.ب ـ واژه ی ازلی گاه به معنای موجود لازمانی نیز به کار می رود. در این کاربرد ، ازلی آن موجودی است که ذاتاً از عالم زمان خارج می باشد ؛ لذا از قید گذشته و حال و آینده رهاست ؛ لذا نه آغاز زمانی دارد و نه پایان زمانی. برای مثال امور ریاضی مثل اعداد و فرمولهای ریاضی ، فرازمانی می باشند ؛ یا مفاهیم ذهنی امور رها از زمان می باشند ؛ لذا گذر زمان تغییری در آنها ایجاد نمی کند. البتّه توجّه شود که کشف امور ریاضی یا احظار صور ذهنی در بستر زمانی رخ می دهند ؛ لکن این امور قید انسان هستند نه قید امور ریاضی یا ذهنی. از نگاه فلاسفه و عرفای اسلامی ، عالم مثال (ملکوت) و عالم عقول مجرّده (جبروت) ، نیز عوالمی غیر زمانی می باشند ؛ از آغاز و پایان زمانی منزّه و مبرّا می باشند.ازلی به این معنا مرادف قدیم زمانی مجرّد از مادّه و در مقابل موجود مادّی است.ج ـ کار برد سوم واژه ی ازلی در مورد موجودی زمانی است که آغاز زمانی ندارد. از نگاه حکمای اسلامی تنها سه حقیقت با این ویژگی وجود دارند. نخست مادّه ی فلسفی ــ نه فیزیکی ــ است که همواره از صورتی به صورتی دیگر متحوّل می شود ، ولی همیشه ی زمانها وجود داشته و خواهد داشت. حقیقت دوم اصل حرکت جوهری است که آن نیز تابع مادّه (هیولی) بوده و همواره وجود داشته است. البتّه توجّه شود که مراد از این حرکت ، حرکت تک تک موجودات عالم مادّه نیست ، بلکه مقصود حرکت جوهری کلّ عالم مادّه می باشد. امّا حقیقت سوم ، خودِ زمان است که از فرض آغاز زمانی برای آن لازم می آید که آغاز زمانی نداشته باشد. چون اگر گفته شود: زمانی بود که زمان نبود ، لازم می آید که قبل از زمان ، زمانی بوده باشد.ازلی به این معنا مرادف قدیم زمانی مادّی و در مقابل حدوث زمانی است.حال با این مقدّمه می پردازیم به اصل بحث.1ـ ازلی به معنای نخست ، تنها شامل وجود خالص و صرف می باشد ؛ لذا غیر وجود ، که ماهیّات می باشند ، نمی توانند ازلی به این معنا باشند ؛ چون فرض عدم برای هر ماهیّتی ممکن است.2ـ وقتی در متون کلامی گفته می شود جهان حادث است ، مقصود دو کاربر دیگر است ؛ لذا بحث را در همین حیطه پی می گیریم.اکثریّت قاطع عرفا و فلاسفه ی اسلامی بر این اعتقادند که عالم خلقت، قدیم زمانی است؛ یعنی زمانی نبوده که عالم نبوده باشد. چون از وجود علّت تامّه ، وجود معلول آن نیز لازم می آید. یعنی محال است علّت تامّه موجود باشد ولی معلول آن موجود نباشد ؛ و الّا لازم می آید که علّت تامّه در همان حال که علّت تامّه است ، علّت تامّه نباشد ؛ و این اجتماع نقیضین است ؛ و اجتماع نقیضین ذاتاً محال است. بنا بر این ، اگر خدا، علّت تامّه ی عالم است ؛ و خدا (وجود خالص و محض) همواره بوده و خواهد بود ؛ پس عالم نیز همواره بوده و خواهد بود. لکن عالم، همواره معلولِ خدا و قائم به او بوده و خواهد بود ؛ یعنی کلّیّت عالم خلقت ، قدیم زمانی ولی حادث ذاتی است. و حادث ذاتی یعنی موجودی که وجودش نیازمند علّت است ، چه آن موجود ، زمانی باشد یا نباشد. به نظر فلاسفه و عرفای اسلامی ، عالم خلقت دارای سه مرتبه ی وجودی است که عبارتند از عالم مادّه ، که بارزترین خصوصیّت آن حرکت و زمان است. و عالم مثال (ملکوت) که عالمی است غیر مادّی ولی دارای شکل و رنگ و مقدار. این عالم که منزّه از حرکت و تغییر و زمان است ، علّت عالم مادّه بوده و احاطه ی وجودی بر آن دارد. و مافوق آن ، عالم غیر مادّی دیگری است به نام عالم عقل (عالم جبروت) ، که منزّه از تمام آثار عالم مادّه بوده و علّت عالم مثال و عالم مادّه می باشد. عالم عقل و عالم مثال ، از آن جهت که عوالمی مجرّد(غیر زمانی) هستند ، آغاز زمانی برای آنها معنی ندارد. لذا این دو عالم فقط آغاز علّی دارند. یعنی از حیث وجودی بعد از علّت خود قرار دارند ؛ ولی این بعدیّت ، بعدیّت رتبی است نه بعدیّت زمانی. یعنی رتبه وجودی این دو عالم ، بعد از رتبه وجودی خداوند متعال است. برای درک درست تقدّم علّی ، ذکر مثالی مفید خواهد بود. وقتی انسان با کلیدی قفل را باز می کند ، چرخش کلید ، معلول چرخش دست می باشد ؛ و شکّی نیست که تا دست نچرخد ، کلید نیز نمی چرخد. لذا چرخش دست تقدّم وجودی بر چرخش کلید دارد ، امّا از حیث زمانی ، هیچ تقدّم و تأخّری بین چرخش دست و کلید وجود ندارد ؛ بلکه چرخش هر دو در یک زمان می باشد.در بین متکلمین نیز کسانی که وجود عالم عقل و عالم مثال را پذیرفته اند ، آن دو را قدیم زمانی دانسته اند ؛ ولی متکلمینی که وجود عوالم مجرّد را نپذیرفته اند ، عالم را منحصر در عالم مادّه دانسته و آن را حادث زمانی شمرده اند. یعنی معتقد شده اند که عالم دارای آغاز زمانی است. دلیل عمده ی این گروه آن است که اگر موجودی آغاز زمانی نداشته باشد ، پس علّت نیز ندارد. لذا انکار حدوث زمانی عالم ، در حقیقت انکار وجود خداست. امّا اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی ، نه تنها عوالم مجرّد ، بلکه اصل عالم مادّه را هم ، قدیم زمانی دانسته اند. از نظر این گروه از اندیشمندان اسلامی ، قیامت به معنی به هم ریختن صورت عالم مادّه است نه به معنی عدم شدن آن ؛ لذا بعد از قیامت نیز دوباره عالمی نو به پا می شود. بعد از آن عالم نیز عالمی دیگر و این سلسله تا بی نهایت ادامه خواهد یافت .همچنین ، قبل از این عالم نیز عالمی دیگر بوده است ؛ و قبل از آن نیز عالمی دیگر تا بی نهایت. و همه این عوالم فقط در صورت با هم متفاوتند ، ولی مادّه همه آنها یکی بوده و یکی خواهد بود. بنا بر این ، از دیدگاه اکثر فلاسفه و عرفای اسلامی ، تک تک موجودات زمانی ، آغاز زمانی دارند ؛ همچنین عالم موجود ما آغاز زمانی دارد ؛ ولی اصل عالم مادّه همواره بوده و خواهد بود. این مطلب در روایات معصومین (ع) نیز مورد اشاره واقع شده است. « عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاکُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِم . ــــ ابو حمزه ثمالى گفته است از حضرت زین العابدین علیه السّلام شنیدم که می فرموند: خداوند محمّد و علی و فرزندان پاکش را قبل از آفرینش مخلوقات از نور عظمت خود آفرید و آنها را به صورت شبح قرار داد.سپس امام (ع) فرموند:آیا تو خیال می کنى خداوند جز شما چیزى نیافریده است؟ به خدا سوگند ، خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفریده که تو در آخرین عالم ، قرار گرفته اى. »( بحار الأنوا ؛ ج 25 ؛ ص25) « عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:« أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ.» فَقَالَ یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّین . ـــــــ جابر بن یزید گوید: از امام باقر (ع) در باره آیه «آیا ما از آفرینش نخست ناتوان شدیم؟ بلکه آنان در آفرینش جدیدی هستند.» پرسیدم، حضرت فرمود: اى جابر! تأویل آیه ، این است که خداوند متعال آنگاه که این آفریدگان و این جهان را نابود ساخته و بهشتیان را در بهشت و دوزخیان را در دوزخ جاى دهد، جهان دیگرى غیر از این جهان را از نو پدید مى آورد، بدون نر و ماده ، تا او را پرستیده و یگانه دانند و برای آنان زمینى غیر از این زمین مى آفریند که در آن استقرار یافته و آسمان دیگرى که بر آنان سایه افکند. شاید تو بر این پنداری که خداوند تنها این جهان را آفریده و به جز شما بشرى را نیافریده است؟ آرى به خدا سوگند! به طور حتم خداوند متعال هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفریده که تو در پایان این جهان ها و آن آدمیان هستى. »(الخصال ؛ج 2 ؛ص652 ) تعبیر الف الف (هزار هزار) احتمالاً برای بیان کثرت است نه به عنوان یک عدد مشخص. کما اینکه در زبان فارسی نیز هزاران هزار به معنی خیلی خیلی زیاد به کار می رود. باید توجّه داشت که عرب قدیم، از واژه ی بی نهایت، تصوّر روشنی نداشته؛ در ریاضیّات آنها، بی نهایت، هیچ جایگاهی نداشته؛ لذا امام(ع) در برابر چنین مردمی، ابا داشت از استعمال واژه ی بی نهایت. پس فلاسفه ی اسلامی بخصوص طرفداران فلسفه ی صدرایی معتقدند که مادّه ی عالم ــ مادّه به اصطلاح فلسفی نه فیزیکی ــ حادث ذاتی، ولی قدیم زمانی است ؛ یعنی مادّه در عین اینکه معلول خداست ولی اصل آن همواره بوده و خواهد بود ؛ چرا که علّت آن ، یعنی خداوند متعال همواره بوده و خواهد بود ؛ و با وجود علّت تامّه ، وجود معلول نیز الزامی است. بنا بر این آنچه دائما در تغییر است صورت عالم است نه مادّه ی فلسفی آن. بر این اساس ، اگر عالم فعلی ما آغاز و پایان و عمر زمانی معیّن دارد ، پس قبل از عالم ما عوالمی بوده ، بعد از آن نیز عوالمی خواهد بود . به عبارتی بی نهایت عالم مادّی قبل از عالم فعلی ما بوده و بی نهایت عالم مادّی نیز از این پس خواهد بود. به عبارتی، تا کنون، بی نهایت بار قیامت شده و بی نهایت بار هم قیامت خواهد شد. قیامت و فنای دنیا نیز به معنی عدم شدن آن نیست؛ بلکه به معنی در هم فروریختن عالم است. قرآن کریم نیز همواره سخن از به هم ریختن جهان می کند نه از عدم شدن آن. چون عدم شدن موجود، عقلاً محال است. نه چیزی از عدم زاده می شود و نه چیزی عدم می شود. 3ـ اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که : اگر مادّه و اصل عالم مادّه همواره بوده پس چه نیازی به علّت دارد؟گر چه از نظر فلسفی و طبق تعابیر اهل بیت (ع) جهان مادّی همواره وجود داشته و از پی هر قیامتی جهان مادّی جدیدی آفریده می شود ، ولی باید توجّه داشت که قدیم زمانی بودن جهان ، آن را بی نیاز از علّت هستی بخش نمی کند. چرا که جهان در ذات خود ممکن الوجود است و ممکن الوجود با تمام وجودش بند به علّت خویش است ؛ به نحوی که اگر علّت ، آنی اراده ی خود را از آن برگیرد معلول نابود می شود. لکن خدای ازلی و ابدی ، نه تنها در ذات خود ازلی و ابدی است ، بلکه اراده ی او نیز ازلی و ابدی است ؛ لذا محال است اراده ی خود را تجدید نماید ؛ چرا که تجدید اراده علامت امکان است و خدا واجب الوجود بوده از امکان منزِّه می باشد.بنا بر این ، اگر عالم مادّه همواره بوده ، و همواره نیز ممکن الوجود بوده ؛ پس همواره محتاج علّت بوده است. سخن آخر:ـ مادّه در اصطلاح فلسفه ی اسلامی، متفاوت با اصطلاح مادّه در علم فیزیک است. مادّه ی فلسفی، حقیقتی غیر حسّی(عقلی) است، که مادّه ی فیزیکی و انرژی، از نمودهای این مادّه ی فلسفی اند.ـ اصل بقای مادّه ی فلسفی، که لازمه اش اصل بقای مادّه و انرژی فیزیکی است، در فلسفه ی اسلامی (فلسفه ی ملاصدرا) با برهان عقلی اثبات می شود. امّا این اثبات، به درد فیزیک موجود نمی خورد. چون فیزیک موجود، مبتنی بر فلسفه ی پوزیتیویسم می باشد که ضدّ فلسفه ی اسلامی است. بلی اگر کسی بتواند فیزیکی اسلامی مبتنی بر فلسفه ی ملاصدرا تأسیس کند، آنگاه می تواند اصل بقای انرژی و مادّه را نه به عنوان یک اصل صرفاً کارکردی و اثبات نشده، بلکه به عنوان یک اصل برهانی و عقلی قبول نماید. به امید روزی که دانشجویان و اندیشندان ما، باور کنند که اسب راهوار خودشان، بهتر از قاطر مردنی غربی های خداستیز است. امّا تا ما قاطر مردنی دیگران را بهتر از اسب راهوار خودمان می پنداریم، تلاشی در راه تأسیس فیزیک اسلامی برنخواهیم داشت. البته کسانی چون دکتر مهدی گلشنی(فیزیکدان) و دیگران، سعی دارند که جامعه ی علمی را تشویق به این کار کنند؛ امّا تقلید از غرب، چنان در مذاق دانشگاهیان ما خوش آمده که حتّی از شنیدن عنوان «فیزیک اسلامی» هم حالت تنفّر پیدا می کنند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image