سکوت امام علی(ع) /

تخمین زمان مطالعه: 27 دقیقه

علت جنگ نکردن علی علیه السلام با خلفا برای گرفتن حقش چه بود؟( یا علت سفارش پیامبر(ص) در عدم جنگ با خلفا چه بود؟) خواهش دارم توضیح کامل بفرمایید؟


درباره رفتار و سیره معصومان(ع) از دو زاویه «پیش نگاه» و «پس نگاه» مى توان به قضاوت نشست.با نگرش «پیش نگاه» امامان علیهم السلام معصوم هستند » قول، فعل و تقریر» آنان از هر گونه خطا و اشتباه مصون مى باشد به ویژه در مواردى که به امامت و هدایت جامعه مربوط مى باشد. در این گونه موارد تمامى علما نسبت به عصمت امامان(ع) اتفاق نظر دارند. با پایبندى به این اصل اساسى باید به صحت رفتار و سیره امامان(ع) اعتقاد داشت و به مقدار توانایى به دنبال کشف اسرار و دلایل آن باشیم. تا به عنوان الگو در زندگى خود به کار بندیم.با نگرش «پس نگاه» نیز مى توان ، به خردمندى و دوراندیشى امامان(ع) در موضع گیریهاى آنان پى برد.زیرا رفتار و موضع گیرى امامان، با ملاحظه تأثیرگذارى در طول تاریخ و پیروزى نهایى حق بر باطل مى باشد. اگر چه در زمان خودشان این پیروزى اتفاق نیفتد. و رنج و سختى فراوانى را در زندگى خود تحمل مى کنند. با این نگاه صبر و سکوت امام على (علیه السلام) ، فریادى رسا بر مظلومیت آن حضرت در طول تاریخ مى باشد. سکوت حضرت، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشکاند چنان که ابوسفیان حاضر شده بود با امام على (علیه السلام) بیعت کند و بر علیه خلفا اقدام کند! امّا امام على(علیه السلام) با آگاهى و دوراندیشى دست رد بر سینه آن بدخواه، مسلمانان زد.و در روزى دیگر امام على (علیه السلام) در پاسخ به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند اگر مى خواهى نام پدرت(رسول الله(صل الله علیه و آله)) هم چنان باقى بماند باید صبر کنیم. و در روایت دیگر امام على(علیه السلام) فرمودند: به خدا قسم اگر خطر نابودى دین، بازگشت کفر و پراکندگى مسلمانان در میان نبود، این گونه صبر نمى کردم. ر.ک: بحار، ج 32، ص 61.) این دو نمونه تاریخى و نمونه هاى فراوان دیگر حکایت از آن دارد. که حساسیت زمانه اقتضا مى کرد حتى براى حفظ ظاهر اسلام، اهل بیت(ع) آن چنان صبر کنند و هم چون «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار را بگذرانند.اما نکته مهم آن است که در کنار این صبر، باید حق و حقیقت در طول تاریخ آشکار بماند و سیاهى ظلم و خیانت براى همگان در طول تاریخ معلوم شود. هنر امام على(علیه السلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) آن بود. که به گونه اى رنج و زجر را تحمل کردند که رو سیاهى آن براى ظالمان در طول تاریخ قابل پاک شدن نباشد. و وجدان هر انسان منصفى در طول تاریخ به حقانیت اهلبیت را گواهى دهند.به عنوان یک اصل کلى مى توان گفت؛ «هرگاه اظهار حق با مظلومیت همراه باشد ماندگارى آن بیشتر خواهد بود و هر چه مظلومیت بیشتر باشد تأثیر آن حق در طول تاریخ پر رنگ تر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانیت و مظلومیت» را در زندگانى اهل بیت به ویژه حضرت على(علیه السلام) حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسین(علیه السلام) مى توان مشاهده کرد. از این رو اگر چه کشاندن امام على(علیه السلام) براى بیعت و محنت هاى حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در این زمینه از جهت تاریخى و روابط زمینى یک «تحمیل» و ظلم آشکار بود اما از جهت ملکوتى و آسمانى »انتخاب» بود. به همین جهت برخى اهل معرفت گفته اند؛ «على (علیه السلام) را نبردند بلکه خودش رفت اما به گونه اى که در طول تاریخ ظلم غاصبان قابل انکار نباشد.«در جواب باید دو بخش زمانی زیر را مد نظر داشته باشیم : 1- بخشی که مربوط است به زمان حیات پیامبر و هزاران نفر مسلمان و یاران ایشان .2- بخشی که مربوط می شود به دوران بعد از حیات پیامبر و اختلافات مسلمین . باید هر دو برهه را مورد بررسی قرار داد ؛ تردیدی نیست که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در مقایسه با بسیاری از انبیای سلف که تاریخ زندگی آنها رامی‌دانیم، پیامبری موفق و صاحب عزم و اراده بوده است. این موفقیت، در پیروزی اسلام در عرصه جزیرةالعرب خود را نشان داد و چندان نیرومند بود که اندکی بعد، عرصه بزرگی از صحنه جغرافیای متمدن آن روز را هم فرا گرفت. (1)با این همه، حضرت محمد(صل الله علیه و آله) پیش از رحلت، چندین نگرانی داشت؛ نگرانی هایی که هر کدام به مشکل خاصی باز می‌گشت و آن حضرت را در دو ماهه آخر زندگی در غم و اندوهی عمیق فرو می‌برد . این نگرانی های را می توان به چند گروه تقسیم کرد:(2)الف) نگرانی انجام رسالتجابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: وقتی سوره نصر نازل شد، رسول خدا به جبرئیل فرمود: در وجودم ندای مرگ می‌آید. جبرئیل گفت: و لَلاْخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الاُولی و لَسَوْفَ یُعْطیکَ ربّک فَتَرْضَی (ضحی: 4،5). در این وقت رسول خدا(صل الله علیه و آله)به بلال دستور داد تا مردم را جمع کند. همه مهاجر و انصار اجتماع کردند. آن حضرت خطبه‌ای خواند که دل‌ها را لرزاند و اشک مردم را جاری کرد. در ضمن آن فرمود: من چگونه پیامبری بودم؟مردم گفتند: خداوند بهترین پاداش پیامبری را به تو دهد. تو مانند پدر مهربان و برادر ناصح و مشفق بودی، رسالت الهی خود را ادا کردی و وحی او را ابلاغ نمودی و ما را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کردی. خداوند بهترین پاداشی که به پیامبری می‌دهد، به تو بدهد. این اعتراف مهمی‌برای رفع این نگرانی حضرت بود.ب) نگرانی در این که کسی تصور نکند حقی بر او دارددومین نگرانی آن حضرت این بود که مبادا کسی از میان مردم، به خاطر مسائلی که پیش آمده، تصورش بر این باشد که حقی بر پیغمبر داشته است؟ حضرت نگران آن نبود که ستمی‌در حق کسی روا داشته است، چرا که این با مقام نبوت آن حضرت سازگار نمی‌نمود. آن حضرت نگران آن بود که نکند کسی چنین گمانی داشته باشد و به خاطر برخوردی در گذشته، چنین مطلبی به ذهنش خطور کرده باشد. این نشان می‌دهد که آن حضرت ملاحظه افکار عمومی‌را می‌کرده و بر آن بوده است تا در آخرین روزهای عمر خویش، ذهن همه مردم حاضر در مدینه را نسبت به خود، تطهیر کند.به دنبال همان روایتی که گذشت و جابر نقل کرده، آمده است که حضرت خطاب به مردم فرمود: شما را به خدای سوگند می‌دهم، هرکس از ناحیه من بر او ظلمی‌شده، برخیزد و تقاص کند. هیچ‌کس برنخاست. حضرت دوباره فرمود. باز کسی برنخاست. مرتبه سوم حضرت آنها را سوگند داد.در این وقت پیری «عکاشه» نام از میان جمعیت برخاست، از مسلمانان گذشت تا برابر آن حضرت رسید و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد. اگر نبود که یکی بعد از دیگری سوگند دادی من از جای برنمی‌خاستم. روزی من و تو در جنگی بودیم. وقتی خداوند پیروزمان کرد و پیامبرش را یاری داد، خواستی بازگردی. دراین وقت شترت در کنار شتر من قرار گرفت. من از شترم پیاده شدم تا نزد تو آیم و رانت را ببوسم. شما شلاق را بلند کردید که بر پایم اصابت کرد. نمی‌دانم از روی عمد بود یا خواستی بر شترت بزنی! حضرت فرمود: ای عکاشه! به خدا پناه می‌برم از این‌که از روی عمد چنین کرده باشم. آنگاه بلال را صدا زدند و فرمودند: به منزل فاطمه برو و همان شلاق را بیاور. بلال در حالی که دستش را روی سر گذاشته و از مسجد بیرون می‌رفت، می‌گفت: این رسول خداست که می‌خواهد از نفسش تقاص کند. آنگاه در خانه فاطمه را زد و شلاق را خواست. فاطمه فرمود: پدرم امروز به شلاق چه کار دارد، امروز که روز حج و... نیست. بلال گفت: از کار پدرت خبر نداری. او می‌خواهد با دین و دنیا وداع کند و اکنون بر آن است تا از نفس خویش تقاص کشد. فاطمه گفت: ای بلال! چه کسی می‌خواهد از پدرم انتقام گیرد؟ بلال! حسن و حسین را بردار و آنها را نزد آن مرد ببر تا از آنها انتقام گیرد و اجازه نده از رسول انتقام گیرد. بلال به مسجد درآمد و شلاق را به عکاشه داد... . در این وقت حسن و حسین برخاستند و گفتند: ای عکاشه! می‌دانی که ما سبط رسول خدا هستیم و قصاص ما مانند قصاص رسول خداست. حضرت رو به آنها کرده فرمودند: ای نورچشمانم بنشینید. بعد رو به پیرمرد کردند و فرمودند: بزن. عکاشه گفت: اما وقتی شما زدید، لباس من بالا بود.حضرت لباس خود را بالا گرفتند. در این وقت فریاد همه مسلمانان به آسمان رفت. عکاشه که شاهد بدن سفید پیامبر بود، نتوانست خود را نگاه دارد، خود را به شکم حضرت چسبانید و شروع به بوسه زدن کرد و گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، چه کسی می‌تواند شما را قصاص کند. حضرت فرمودند: نه، یا می‌زنی یا عفو می‌کنی. او گفت: به امید بخشش خدا در قیامت عفو کردم. حضرت فرمودند: هر کس می‌خواهد رفیق مرا در بهشت ببیند، به این پیر بنگرد. مردم برخاستند و پیشانی عکاشه را بوسیدند و گفتند: مرحبا بر تو که به بالاترین درجات که همانا رفاقت با پیامبر است رسیدی (3) ج) پیامیر از ارتداد امت نگران بود این احتمال هنگامی در ذهن ایشان قوت گرفت که در جنگ احد وقتی شایعه کشته شدن پیامبر از طرف دشمن در میدان منتشر شد اکثر قریب به اتفاق مسلمانان راه فرار را در پیش گرفتند و به کوها و نقاط دور دست پناه بردند و برخی تصمیم گرفتند از طریق تماس با سرکرده منافقین ( عبد الله بن ابی) از ابو سفیان امان بگیرند و عقاید مذهبی آنان چنان سست و بی پایه شد که درباره خدا گمان بد بردند و افکار غلط به خود راه دادند چنانچه خدا در آیه 35 سوره آل عمرن می فرمایند.(4)د) نگرانی مسأله جانشینیاین نگرانی سوم و شاید از همه مهمتر بود. آن حضرت پس از بیست و سه سال تلاش، انتظار آن را داشت تا ثمره کارش باقی بماند و اسلام جاودانه شود. برای رفع آن تلاش هم کرد، و صریح وغیر صریح مردم را به امام علی و اهل بیت ارجاع داد، اما اوضاع و احوال مدینه بسیار پیچیده بود و چنین نبود که همه آنچه را که حضرت می‌گوید، اطرافیان بپذیرند و قبول کنند. البته در این باره شواهد فراوان است. بسیاری از تحلیلگران بر اساس متون تاریخی موجود بر آن هستند که حضرت برای رفع این نگرانی، بحث اعزام سپاهی از مهاجر و انصار را به سوی شام و به فرماندهی یک جوان هیجده ساله با نام اسامه بن زید مطرح کرد. پیامبر در برابر دو نگرانی، یکی بحث جانشینی و دیگری خالی شدن مدینه از مهاجر و انصار در وقت رحلت، یکی را بر دیگری ترجیح داد و آن این بود، بزرگانی که ممکن است منشأ دشواری برای رهبری آینده شوند، از مدینه به سوی شام بفرستد تا در اینجا کار به آرامی‌ پیش برود.این البته ریسک بزرگی بود، زیرا خالی شدن مدینه از مهاجر و انصار خود نگرانی دیگری را پدید می‌آورد. با این حال، اصرارهای آن حضرت در این لحظات حساس، برای اعزام این سپاه و دور شدن آنان از مدینه، چه دلیلی می‌توانست داشته باشد؟ یک شاهد دیگر هم وجود دارد و آن نگرانی های متقابل مخالفان بود که حاضر به اجرای این فرمان نشدند و مرتبا میان خود گوشزد می‌کردند که در این وقت حساس، نمی‌بایست مدینه را ترک کنند. به هر روی، نباید غفلت کرد که خداوند در سه سال آخر، در بسیاری از آیات قرآن، از منافقان فراوانی سخن گفته بود که در مدینه و اطراف آن زندگی می‌کردند. این همه آیه در باره نفاق، در باره چه کسانی میتوانست باشد؟ آیا فقط چند نفر انگشت شمار مثل عبدالله بن ابی و...؟ آیا آنان چنین اهمیتی داشتند تا در سوره بقره، منافقون، توبه و بسیاری از سور دیگر قرآنی درباره آنان این قدر آیه نازل شود و رهنمود به پیامبر و یاران داده شود؟ آشکار است که این خطری بس مهم بوده است. بنابر این نگرانی آن حضرت نیز امری طبیعی بوده است. ه) نگرانی در باره اهل بیت (علیهم السلام)در طول این سالها، خداوند و پیامبرش هر دو سفارشهای فراوانی در باره اهل بیت کرده بودند. شاید اساسا لازم نبود این همه سفارش هم صورت گیرد، بلکه این وظیفه مؤمنان بود که حداقل وظیفهای که درقبال انجام رسالت توسط پیامبرشان داشتند، احترام به خاندان او باشد. برای نمونه به این روایات توجه کنید:1- روزی پیامبر (ص) در بین راه رفتن سر مبارک خود را بر شانه علی (ع) نهاد و گریست .علی (ع)عرض کرد : چه چیز شما را به گریه آورده است؟ پیامبر (ص) فرمودند : گروهی از تو کینه ها در دل دارند و آشکار نخواهند کرد تا آن هنگام که من از دنیا بروم (5) 2- پیامبر(ص) به فرزندش فاطمه (س) فرمود: پس از من بی خوابی علی (ع) طولانی خواهد شد و خاندان من بر اثر ظلمهایی که بر او روا می شود ، ستم بسیار خواهند دید .(6)3- یکی از سخنان مشهور پیامبر(ص) در خطاب به اهل بیت خود این است :پس از من شما مغلوب شده و شما را ضعیف و خوار می شمارند.(7)4- علی (ع) بیمار شد و به بستر افتاد . ابابکر و عمر از جمله کسانی بودند که از او عیادت نمودند . هنگامیکه پیامبر(ص) حال علی (ع) را از آن دو جویا شدند ، آن دو در جواب گفتند : بیم آن می رود که او از این بیماری بر نخیزد !پیامبر(ص)فرمودند: هرگز! او از دنیا نمی رود تا آنکه خیانتی بزرگ بر او روا شده و بر او ستم شود .(8)در نقل‌های تاریخی آمده است که در این روزها، قریش با نگاه‌های خشم‌آلود به اهل بیت و خاندان پیامبر(ص)می‌نگریستند و آنان را با این نگاه‌ها آزار می‌دادند. این در حالی بود که اهل بیت از روز نخست به یاری پیامبر برخاستند و آخرین کسی هم که رسول خدا(ص)در دامانش جان داد، علی‌بن‌ابی‌طالب (ع)بود.با این حال باید رفت، پیامبر و غیر پیامبر ندارد. رسول خدا(ص)روزهای اخیر عمر خویش که خود را در آستانه بازگشت می‌دید، بیش از پیش به بقیع سر میزد و مرتب این نقطه را که برخی از اصحاب خوبش مانند عثمان بن مظعون و نیز فرزند دلبندش ابراهیم در آنجا مدفون شده بود زیارت می‌کرد، آنجا را «دارقوم مؤمنین» می‌خواند و به مؤمنان مدفون می‌فرمود: که به زودی به آنها خواهد پیوست.همانطور که دانستید اینگونه نبوده که پیامبر در زمان خود دارای هزاران یار و مددکار باشد و از قراین هم برای ایشان مشخص شده بود که ایمان در دلهای مردم عرب نفوذ نکرده است . حال نگاهی به زمان بعد از وفات پیامبر می اندازیم:اولین نکته ای که درباره حوادث بعد از فوت نبی اکرم باید در نظر گرفت موقعیت جغرافیایی و تاریخی مدینه است ، مثلا : میگویم: آن هزاران نفری که در غدیر حاضر بودند چه شدند ؛ بعد حیات پیامبر کجا بودند که از علی حمایت کنند ؟! اولاً: این گروه عظیم بعد از واقعه غدیر به سرزمین های خود برگشتند ؛ و در زمان فوت نبی اکرم(ص) که در مدینه نبودند .ثانیاً: در آن زمان مدینه مثل زمان حال از تکنولوژی ارتباطی و وسائل نقلیه عمومی برخوردار نبود که به محض شنیدن خبر وفات نبی مکرم ، خبر آن به دیگران برسد و آنها هم با وسایل نقلیه خود در مدینه حاضر شوند ، کم کم! اگر کسی می خواست خبری را برساند و وسائل سفر محیا کند و برگردد باید 2 روزی در راه باشد آنهم اگر شتر و اسب و چارپایی برای خود داشته باشد.و همانطور که در تاریخ آمده است جریان سقیفه اندکی بعد فوت پیامبر (ص) و زمانی که حضرت علی(ع) در حال تجهیز پیامبر برای تدفین بودند اتفاق افتاد. و یقیناً مردمی که در آن جلسه بودند تعدادی از مهاجرین و انصار را شامل می شدند .(که جهت طالعه بیشتر باید مفصلاً به جریان سقیفه پرداخت) بر فرض که تمام عرب حاضر بودند حال به بررسی اوضاع و احوال حاکم بر مدینه می پردازیم: نخستین واقعه ای که مسلمانان با آن روبرو شدند واقعه تکذیب وفات پیامبر بود از جانب عمر ! او غوغایی در برابر خانه پیامبر به پا کرده بود و افرادی را که می گفتند: پیامبر فوت کرده است تهدید می کرد . تا اینکه با حرف ابوبکر آرام گرفت. (9)سپس، انصار در سقیفه‌ی بنی ساعده جمع شدند تا برای خود رهبر و جانشین رسول خدا را تعیین کنند. عده‌ای از مهاجران از جمله ابابکر و عمر و ابوعبیده جراح که از این اجتماع مطلع گشتند، به سرعت خود را به آن جا رساندند. در اجتماع سقیفه که با حضور تعدادی از مهاجران و انصار تشکیل شده بود، سخن گوی گروه مهاجرین همین سه نفر بودند و سخن گوی گروه انصار سعد بن ‌عباده، رئیس قبیله‌ی خزرج و حباب بن منذر از اوسیان بودند.بحث بر سر خلافت بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان می‌کرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محق‌تر می‌دانست، اما بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر با زرنگی تمام از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و برای اینکه نشان دهد خود را دل سوز مسلمانان می‌داند، به عمر و ابوعبیده اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند.در این لحظه عمر و ابوعبیده که به خلافت ابوبکر راضی بودند خطاب به او گفتند که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفه‌ی مسلمانان شویم. سپس ابوبکر بدون این که سخنی بگوید و دوباره تعارف کند دستش را دراز کرد و از رازی که در دلش بود پرده برداشت. ولی برخلاف تصور، پیش از آن که عمر و ابوعبیده دست او را به نشان بیعت بگیرند، فردی از انصار به نام بشیر بن سعد به علت حسادتی که نسبت به پسر عمویش سعد بن عباده داشت، دست ابوبکر را فشرد و بعد از او عمر و ابوعبیده با ابوبکر بیعت کردند. در این هنگام اسید بن حضیر که رئیس قبیله‌ی اوس بود و هنوز دشمنی‌های دیرین خود با رئیس خزرجیان یعنی سعد بن عباده را در دل داشت، رو به افراد معدود قبیله‌ی خویش کرد و به آن ها گفت تا با ابوبکر بیعت کنند. زیرا اگر این کار را انجام ندهند سعد بن عباده خلیفه می‌شود و این به ضرر قبیله‌ی اوس است و ادامه ماجرا ... . (10)ضمن این که بسیاری از مسلمانان ؛ همانند حضرت فاطمه زهرا ، سعد بن عباده و ... تا آخر عمر و برخی دیگر تا ماهها بعد با ابوبکر بیعت نکردند ؛ ولی بعد از آن که ابوبکر به قدرت کامل رسید ، با زور شمشیر و سرنیزه مخالفین را مجبور به بیعت کردند . چنانچه محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن در باره عدم بیعت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ناراحتی آن حضرت از دست ابوبکر می‌نویسد :فاطمه دختر رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم) از دست ابوبکر ناراحت شد ، و تا زمانی که از دنیا نرفته بود ، از دست او ناراحت بود(11)و نیز در باره تخلف بسیاری دیگر از صحابه می‌نویسد :زمانی که رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفت ، تمامی انصار با علی مخالفت کردند و در سقیفه بنی ساعده جمع شدند ، و نیز علی (ع) و زبیر و کسانی که همراه آن‌ها بودند ، با ما مخالفت کردند(12)جالب این است که بعدها عمر در رابطه با بیعت با ابوبکر چنین می گوید: بیعت با ابوبکر ، یک امر ناگهانی بود ؛ ولی خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسی دوباره خواست با چنین بیعتی ، خلیفه شود ، او را بکشید ! .(13)حال در این اوضاع و احوال بنشوید از احوالات حضرت علی (ع) در منزل:ابو سفیان اختلاف مسلمانان درباره جانشینی پیامبر را به خوبی دریافته بود و درباره آن چنین ارزیابی کرد : طوفانی می ببینم که جز خون چیز دیگری نمی تواند آن را خاموش سازد .(14) ابوسفیان در ارزیابی خود بسیار صائب بود و اگر فداکاری و از خود گذشتگی خاندان بنی هاشم نبود طوفان اختلاف را جز با گشت و کشتار چیزی نمی توانست فرو نشاند.او که شم سیاسی بالایی داشت جهت ایجاد اختلاف در میان مسمانان در خانه حضرت علی(ع) را زد و گفت : دستت را بده تا با تو بیعت کنم ، که هر گاه من با تو بیعت کنم احدی از فرزندان عبد المناف با تو به مخالفت بر نمی خیزند و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند احدی از قریش از بیعت تو تخلف نمی کند و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروایی می پذیرند. حضرت علی (ع) به ابوسفیان گفت : من فعلا مشغول تجهیز پیامبر هستم.(15) امام که به خوبی به نیت او پی برده بود دست بیعت او را نپذیرفت .در ادامه دلائل دیگر سکوت علی(ع) را در برابر غصب خلافت در ضمن بحث _ مهمترین عللی که نهضت امام را در آن برهه حساس عملی نبود _ در محورهای زیر بیان می کنیم:1- سفارش پیامبر اعظم(ص)پیامبر اعظم(ص)به علی(ع) توصیه فرموده بود، در صورتی که حقت را غصب کردند اگر تعداد یارانت از تعداد انگشتان دست و پایت فزون شد برای گرفتن حقت دست به شمشیر ببر وگرنه صبر پیشه نما. در این رابطه بعد از ماجرای سقیفه وقتی عده ای از اصحاب علی(ع) می آیند و اعلام آمادگی می کنند حاضریم حقت را بگیریم، حضرت برای اینکه ایمان، وفاداری و پایداری آنان را بیازماید، فرمود: «فردا همه شما با سرهای تراشیده در اینجا حضور بیابید که در پاسخ به ندای حضرت جز چهار یا پنج نفر حاضر نشدند. همانگونه که بعضی از اهل تسنن هم اعتراف کرده اند : رسول خدا(ص) وقایع بعد از خود را برای امیر المومنین علی بیان فرمودند و از ایشان عهد و پیمان در برابر آنچه که بعد وی واقع می شود گرفته اند. چنانچه در مناقب خوارزمی ص 46 حدیث 71 روایتی آمده است که دال بر این مطلب است (16) و از آنجا که امام علی بنابر نص صریح امام معصوم است و بر پایه فرمان الهی و دستور رسول مکرم انجام وظیفه می کند و چون در این مورد به بردباری فرمان داده شده است بنابراین در امتناع امر خدا و رسولش در ماجرای احراق بیت و اذیت و آزارها صبر پیشه کرد.2- حفظ وحدت جامعه اسلامیبعد از رحلت پیامبر(ص)فرهنگ قبیله ای دوباره جان گرفت . جامعه اسلامی در آن عصر با هجوم دشمن خارجی به ویژه رومیان مواجه بود و وجود پیامبران دروغین مزید بر علت بود .در این مورد می توان به سخنان حضرت علی (ع) در مورد اتحاد اسلامی و سر انجام شوم اختلاف و تفرقه در شرح نهج البلاغه خطبه 5 اشاره کرده .3- پیدایش مرتدین و پیامبران دروغینعلاوه بر بازگشت به آیین ناکان و ارتدادی که در سال دهم هجری در قبایل بنی حنیفه، اسد، کنده، غطفان و... اتفاق افتاد و اوج آن پس از رحلت پیامبر(ص)نمودار گشت، پیامبران دروغین نیز در نقاط مختلف عربستان ادعای نبوت می کردند (فتنه جنگهای رده یا همان پیامبران دروغین مانند : مسیلمه، سجاس طلیحه و .. . که در منطقه یمامه اتفاق افتاد). وحدت اسلامی را مورد تهدید قرار می دادند بطوری که امام در نامه ای به مالک اشتر یکی از علل سکوت خود را پیدایش مرتدین و پیامبران دروغین می داند. 4- فعال شدن منافقان مدینه و دیگر اعراب منافقمنافقین که درصدد از هم پاشیدن جزیره العرب و وحدت مسلمین بودند و قیام امام به اهداف آنان کمک می نمود، عامل دیگری بود که امام علی (ع) راهبرد سکوت را برای خنثی نمودن توطئه شوم منافقین انتخاب کرد. مثل : ابوسفیان و عبدالله ابن ابی و ... .5- کمی یاران و حامیان امام علی(ع) در خطبه شقشقیه یکی از علل سکوت خود را کمی یاران و حامیان خویش می داند که در این زمینه مخیر بود یا با قلت یاران حق خود را بگیرد و یا نسبت به وضع تاریک روزگار سکوت را پیشه نماید. آن حضرت شرایط را این چنین توصیف می فرماید: «در حالی که در چشمم خار و گلویم را استخوان گرفته و میراثم به تاراج رفته بود، صبر را پیشه کردم.6- حفظ کیان و بقای اسلامامام در خطبه پنجم نهج البلاغه کمی یاران و حفظ کیان اسلام و جلوگیری از اختلافات را بیان کرده و علت سکوت خود را ترس از مرگ نمی داند بلکه قیام خود را بی حاصل و برای جامعه اسلامی زیانبار می داند.در صورت قیام 3 حتمال متوقع بود: (17)1 – امام بسیاری از یاران خود را از دست می داد.2- عده ای از مخالفان امام کشته می شدند و سپاه اسلام ضعیف می شد و بیم حمله به بلاد اسلامی در اثر ضعف جنگ داخلی می رفت. 3- بر اثر ضعف و قلت یاران قبایل دوردست و آنهایی که ایمان در قلبهایشان نفوذ نکرده بود، به گروه مخالفان پیوسته و صف واحدی تشکیل می دادند و چه بسا چراغ توحید برای ابد خاموش می شد.7- عوامی مردم در زود باوری و عوامی مردم همین بس که با حرفهای واهی عده ای خیال می کردند که علی از حق خود گذشته است ؛ شاهد این مدعی ( شایعه انصراف امام علی(ع)) در گفته مقدربن ارم در کتاب سقیفه و نیزنامه ای که ابوبکر به معاویه نوشته است پیداست، مبنی بر این که:هر که می گفت علی ابن ابی طالب چه کرد ؟ می گفتم از عهدش برداشت و بر گردن مردم واگذار کرد .(18) 8- حرکت خشونت طلبانه و مستکبرانه و احیای فرهنگ قبیله ایچنان که ابن ابی الحدید میگوید :پیامبر(ص) نیز پیش بینی کرده بود و از انتقام جویی و کینه توزی برخی از اعراب نسبت به خاندان خود می ترسید.(19) برخی از صحابه چنان دست به خشونت زدند که کمتر کسی یارای مخالفت با آن را داشت. عده ای را روانه کوچه ها می کردند و مردم را به بیعت با خلیفه اول دعوت می کردند مردم هم تابع احساسات قبیله ای بودند و از روی حرص و بی اطلاعی با خلیفه بیعت کردند.بسیاری از اعراب جاهلی به انتقام جویی و کینه توزی مشهور بودند و اگر در تاریخ عرب جاهلی می خوانیم که حوادث کوچک همواره رویداد های بزرگی را به دنبال داشته است به این جهت بود است که هیچ گاه از فکر انتقام بیرون نمی آمدند(20) درست است که پیامبر اعظم(ص)در مدت 23سال تبلیغ و رسالت خود، فرهنگ جاهلیت را در جامعه از بین برد و آنها در پرتو اسلام تا حدی از سنتهای جاهلانه دست کشیدند و تولدی دوباره یافتند ، اما چنان نبود که این نوع احساسات کاملا ریشه کن شده و اثری از آنها در زوایای روح آنان باقی نمانده باشد. بسیاری از سران مکه که بعد از 23 سال جنگ، به اسلام گرویده بودند ، به علت عدم درک روح اسلام و حسادت و کینه توزی ها ، بعد از رحلت پیامبر(ص) مجدداً فرهنگ جاهلیت را در بین خود احیا کردند. برای مثال:حباب بن منذر در انجمن سقیفه رو به عمر کرده و می گوید: ما با زمامداری شما هرگز مخالف نیستیم و بر این کار حسد نمی ورزیم . ولی از آن می ترسیم که زمام امور به دست افرادی بیفتد که ما فرزندان و پدران آنها را در معرکه های جنگ و برای محو شرک و گسترش اسلام کشته ایم ؛ زیرا بستگان مهاجر به وسیله فرزندان انصار و جوانان ما کشته شده اند ، چنانچه همین افراد در راس کار قرا گیرند وضع ما قطعا دگرگون خواهد شد .(21)این حدیث نه تنها به خوی انتقام و کینه اشاره می کند بلکه نشان می دهد حوادثی که در جمع گروه سقیفه رخ داد و حرفهایی که رد و بدل شد از تعصبات قومی و عشیره ای و افکار جاهلی آنان سر چشمه می گرفته و هدف آنان را که منفعت طلبی بود رسوا می سازد. 9- سرعت بیعت و شدت عمل اصحاب سقیفهفرایند انتخاب خلیفه و بیعت گرفتن به حدی شدید و سریع بود که امکان بروز هرگونه عکس العمل را از امام علی(ع) گرفت و چون آن حضرت که واگذاشتن جنازه پیامبر(ص)را بدون غسل و کفن بی احترامی و خیانت بزرگی به پیامبر خدا(ص)می دانست ؛ لذا اصحاب سقیفه از این دل مشغولی علی(ع) بهره جسته و به حدی در گرفتن بیعت سرعت عمل نشان دادند که آب غسل پیامبر(ص)خشک نشده بود و آنان کار را تمام کرده بودند.10- ارزش والای هدف و نگه داشتن حرمت دینعلی(ع) خلافت را حق خود می دانست ولی حرمت دین را برتر از آن می دید . هدف از رهبری و فرمانروایی پرورش نهالی بود که بوسیله پیامبر گرامی در سرزمین عربستان غرس شده بود . نهالی که باید به مرور زمان به درختی برومند و بارور تبدیل شود و اگر امام دست به قیام می زد هدف والای رهبری به خفظ موقعیت و مقام گرایش پیدا می کرد و اگر دین ضربه می دید جبران آن به راحتی مقدور نبود.(22) آن حضرت اگرچه حق خود را حق دین می دانست اما وحدت دینی را لازمتر از حق خود می پنداشت. امام می خواهد این دین راسخ و قوی به حیات خویش ادامه دهد و به روایت ابن ابی الحدید در سخنان خود به این مطلب اشاره کرده اند که: به خدا سوگند اگر ترس ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسمانان نبود و بیم آن نمی رفت که باردیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو نابود گردد با آنان به شیوه دیگری رفتار می کردم.(23) جای گفت و گو نیست که رحلت پیامبر جامعه اسلامی و خاندان رسالت را با بحران عجیبی روبرو ساخت و هر لحظه بیم آن می رفت که آتش جنگ داخلی میان مسلمانان برسر موضوع خلافت و فرمانروایی شعله ور شده و سرانجام جامعه اسلامی به انحلال گراید و قبایل عرب تازه مسلمان به عصر جاهلیت و بت پرستی باز گردند ولی فداکاری و از خود گذشتگی و سکوت امام علی (ع)طوفان اختلافات را فرو نشاند و این سکوت و انزوا و گوشه گیری برای شخصیتی که در گذشته در متن جامعه قرار داشت و اولین شخصیت جهان اسلام و رکن بزرگی برای مسلمانان به شمار می رفت سهل و آسان نبود ، روح بزرگی چون حضرت علی (ع)می خواست که بر خویش مسلط شود و خود را با وضع جدید که از هر نظر با وضع سابق تضاد داشت تطبیق دهد.گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جـگـر شود(24) پاورقی:1- سایت : http://www.fetrat.com .2- همان.3- التذکرة الحمدونیه، تصحیح احسان عباس، ج9، صص 153 ـ 154(به نقل از سایت: http://www.fetrat.com/ )4- فروغ ولایت / جعفر سبحانی/ص1605- شرح ابن ابی الحدید:4/107 و مراجعه شود به : الریاض النضره :651 و مناقب خوارزمی:65 و مجمع الزوائد :9/118 و کنز العمال :13/176 و ینابیع الموده :1/134( به نقل از سایت : http://www.fetrat.com/ )6- شرح ابن ابی الحدید :4/107 ( به نقل از سایت : http://www.fetrat.com/ )7- طبقات ابن سعد:8/278 ، مسند احمد 6/339 ، انساب الاشراف2/224 ، شواهد التنزیل :1/551و555و559 ، مجمع الزوائد : 9/34 ، الخصائص السیوطی : 2/135 ، کنز العمال : 11/1778- شرح ابن ابی الحدید :4/106 و مراجعه شود به مستدرک حاکم : 3/139 و الخصائص سیوطی : 2/124 و مختصر تاریخ دمشق :18/33.9- فروغ ولایت / جعفر سبحانی/ص14910- سیره ابن هشام، ج 2، ص 660 ؛ عقدالفرید، ج 4، ص 257./ تاریخ طبری، ج 3، ص 220./ ( به نقل از سایت : http://www.fetrat.com/ )11- صحیح البخارى ، ج4 ، ص42، ح 2862. ( به نقل از سایت : http://www.fetrat.com/ )12- صحیح بخاری ، ج8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ./ همان .13- شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 2 ص 26، و ر.ک: صحیح البخارى، ج 8، ص 26، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلى من الزنا؛ مسند احمد، ج 1، ص 55 ./ همان. و تاریخ طبری،ج3، ص205/سیره ابن هشام، ج4،ص308 به نقل از کتاب : فروغ ولایت ،ص15214- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج2 ،صص44 ؛ به نقل از کتاب السقیفه جوهری به نقل از فروغ ولایت جعفر سبحانی ص15315- فروغ ولایت / جعفر سبحانی/ص15016- به نقل از کتاب : شهادت مادرم زهراء افسانه نیست / غلامرضا علیخواه / ص 8717- فروغ ولایت / جعفر سبحانی/ ص17118- بحارالانوار ج3 ، ص292 / تاریخ یعقوبی ج2 ،ص 123 / به نقل از کتاب : شهادت مادرم زهراء افسانه نیست / غلامرضا علیخواه / ص 8819- شرح ابن ابی الحدید ، ج2، ص53 به نقل از کتاب : فروغ ولایت / جعفر سبحانی/ ص15420- فروغ ولایت / جعفر سبحانی/ ص15321- همان .22- همان .23- شر ح نهج البلاغه جلد 1 ص307 ( چاپ قاهره)/ به نقل از کتاب : شهادت مادرم زهراء افسانه نیست / غلامرضا علیخواه / ص 8724- حافظ. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image