چشم به راه سپیده  /

تخمین زمان مطالعه: 2 دقیقه

غایب زمیانه تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم رود از هر مژه چون سیل روانه خواهد که سر آید شب هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی بتو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که ترا می طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه توئی تو هر جا که روم پرتو کاشانه توئی تو


غایب زمیانه تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم رود از هر مژه چون سیل روانه خواهد که سر آید شب هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی بتو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که ترا می طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه توئی تو هر جا که روم پرتو کاشانه توئی تو در میکده و دیر که جانانه توئی تو! مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار نهان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم، من! که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آیین تو جوید تا غنچه بشکفته این باغ که بوید هرکس به زبانی صفت روی تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه بیچاره «بهائی» که دلش زار غم تست هر چند که عاصیست ز خیل خدم تست امید وی از عاطفت دمبدم تست تقصیر «خیالی» بامید کرم تست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه شیخ بهایی باور کن ! دو چشمم، مرمرین از بارش غم بود، باور کن و پشتم از غم هجران تو خم بود، باور کن میان بیت بیت شعر من، بغضی نهان می شد وجودم غرق در دریای ماتم بود، باور کن کجایی، ای حضور مبهم زیبای فرداها که تفسیر نگاهم واژه غم بود، باور کن میان موج های التماس و غربت و هجران دو دستم عاشق دامان خاتم بود، باور کن بیا دیگر که سهراب وجودم زخمی زخمیست که بی تو نوشدارو جرعه ای سم بود، باور کن هزاران جمعه بی تو تا خدا رفتم ولی افسوس که در راهم صفای همسفر کم بود، باور کن محبوبه عباسی .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image