کلام /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

اگر امام رضا( عليه السلام(مطلع از غيب بودند، چرا از خوردن انگور سمّی پرهيز نكردند؟


موضوعِ علم غيب يكی از بحث هايی است كه از قديم الايام بين فلاسفه مطرح بوده است و بعد از اسلام نيز به اوج خود رسيد به صورتی كه از ائمه اطهار( عليهم السلام ) بارها سؤال شده و آن ها نيز پاسخ های مناسب بيان فرموده اند. در پاسخ اين سؤال ابتدا لازم است به چند نكته اشاره گردد: نكته اول: توجه به مفهوم غيب از نظر لغت این وازه به معنی پنهان بودن، مخفی و ناپيدا آمده است. و در تعريف آن گفته اند: غيب عبارت است از علم به حوادث و آن چه كه واقع می شود، به عبارت ديگر مشاهده نظام هستی و رؤيتِ حقيقت و واقع جهان وجود، بنابراين كسی كه به يك حادثه غيبی عالم می شود، ملكوت جهان هستی و مجموع علل و اسبابی را كه بدان حادثه منتهی می شود مشاهده می كند، و از راه علم به اجزای علّت تامّه، بدان حادثه كه معلول ضروری آن است عالم مي شود. نکته دوم: نگاهی اجمالی به نظر قرآن در مورد علم غيب و حدود آن نسبت به خدا و ديگران دراین زمینه لازم است .وقتی آيات قرآن را بررسی می كنيم در مورد علم غيب به سه دسته آيات برخورد مي كنيم: دسته اول: آياتی که علم غيب را منحصر به خداوند می داند مانند آيه و عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها الا هو...خزانه های غيب نزد اوست و جز او از آن ها خبر ندارد. و آيه انما الغيب للّه... غيب تنها برای خدا (و به فرمان او) است. و آيه: و لله غيب السموات و الارض و (آگاهي از) غيب (و اسرار نهان) آسمان ها و زمين، تنها از آن خداست و آيات ديگر... دسته دوم: آياتی است كه علم غيب را از پيامبران و پيامبر اسلام نفی می كند. مانند: آيه: قل لا اقول لكم عندي خزائن الله و لا اعلم الغيب... بگو به شما نمي گويم خزائن خدا نزد من است و من، (جز آن چه خدا به من بياموزد) از علم غيب آگاه نيستم و آيه: قل لا املك لنفسي نفعا و لا ضراً الا ما شاء الله، و لو كنت اعلم الغيب لا ستكثرت من الخير ... بگو من مالك نفع و ضرر خود نيستم مگر آن چه كه خدا بخواهد اگر غيب می دانستم هر آينه خیر زيادی بدست مي آوردم. دسته سوم: آياتی است كه علم غيب را به صراحت برای پيامبران و بندگان شايسته خداوند اثبات می كند، مانند آيه: عالم الغيب فلا يظهر علی غيبه احداً الا من ارتضی من رسول خداوند به غيب آگاه است و بر غيب خود احدی را جز كسانی كه می پسندد، از پيامبران، اطلاع نمی دهد. و آيه: ...و ما كان الله ليطلعكم علي الغيب و لكن الله يجتبی من رسله من يشاء... چنین نبوده که خداوندهمواره شما را به غيب آگاه نماید ولی از پيامبران خود كسانی را كه بخواهد انتخاب می كند، (و قسمتی از اسرار نهان را در اختيار او مي گذارد). از مجموع اين آيات نتيجه می گيريم كه مقصودِ دسته اول و دوّم اين است كه علم غيب مطلق، ذاتاً و اصالتاً مال خداوند است و مالك حقيقی اوست،و غير او (ملائكه و پيامبران و ائمه ـ عليهم السلام ـ ) ذاتاً علم غيب نمی دانند (اگر چه از ديگران كامل ترند ولی به هر حال وجودشان محدود به زمان و مكان است.) و مقصود دسته سوم اين است كه پيامبران به واسطه تعليم خداوند (وحی، الهام...) از علم غيب آگاهی پيدا می كنند. بنابراين علم غيب اختصاص به خدا ندارد، بلكه بعضی از افراد برگزيده بشری، با تأييد و افاضه پروردگار جهان می توانند با عالم غيب ارتباط پيدا كنند. نكته سوم:علم غيب ائمه(عليهم السلام)وحدودآن ازنظرعلمادین مرحوم شيخ مفيد(رحمه الله) در اين باره مي فرمايد: ائمه ( عليهم السلام ) گاهی از ضماير مردم خبر می دادند. بسياری از حوادث را قبل از وقوع می دانستند. آنان اين مزيت را داشتند. لكن دانستن غيب از شرايط امام (عليه السلام ) نيست، بلكه لطف خاصی است از جانب خدا، كه درباره آنان مبذول داشته و اخبارش به ما رسيده است. اما سزاوار نيست اين گونه علم را علم غيب بناميم. زيرا درباره كسي مي توان گفت: عالم غيب است كه حقايق جهان هستی را بالذات و بدون استمداد از ديگری مشاهده نمايد. اما كسی كه به وسيله تعليمات و افاضات ديگری از بعض امور غيبی خبردار می شود واقعاً علم غيب ندارد و اطلاق اين كلمه در خور او نيست. لكن يكی از امتيازات بزرگی كه امام(ع) بر ساير انسان ها دارد اين است كه در مواقع ضروری با جهان غيب ارتباط پيدا مي كند و علوم و اطلاعات لازم در اختيارش قرار داده می شود. امام علي (عليه السلام ) در اين باره مي فرمايد: «رسول خدا، هزار در از علم را به روی من گشود، كه از هر دری هزار در باز شده، پس هزار هزار درِ علم به روی من گشوده شد، به طوری كه از گذشته و آينده خبر دارم، از مرگ ها و پيش آمدها و طريق قضاوت خبر دارم. و اين علم به عنوان ارث نبوّت به همه امامان شيعه، نسل به نسل، رسيده است و اكنون در اختيار تنها ذخيره پيامبران، «امام زمان (عج)» می باشد. و به وسيله همين علم بود كه تك تك امامان ما از حوادث آينده حتی از چگونگی شهادت خود و ديگران و محل شهادت و محلّ دفن شان خبردار بودند. نکته چهارم:ارتباط علم غيب و مصلحت با توجه به سه نكته قبل در اين سؤال كه چرا پيامبر اسلام( صلی الله عليه وآله) و ائمه اطهار ( عليهم السلام ) در زندگی خود از علم غيب استفاده نكردند؟ اين است كه چون پيامبران و ائمه اطهار (عليهم السلام) قرار بود از جنس بشر باشند، و مانند ساير مردم زندگی كنند، در اعمال و معاملات و معاشرت مانند يك بشر عادی بودند، با همين چشم مي ديدند، با همين گوش می شنيدند... بر طبق ظواهر و شواهد داوري مي كردند، گاهي مشورت مي كردند، برای معالجه بيماری ها به پزشك و در قيمت ها به كارشناسان مراجعه مي كردند.... مصائب و حوادثی بر ايشان اتفاق می افتاد با مشكلات مواجه می شدند در جنگ ها شكست می خوردند، زخمی می شدند مسموم مي شدند... و چون بنا بود مانند مردم عادی زندگي كنند و مانند يك فرد عادی به ارشاد و هدايت بپردازند و مردم نيز با رغبت و اختيار ايمان بياورند. از علم غيب استفاده نمی كردند. لكن اگر موضوع حرام و كار زشتی پيش مي آمد كه ارتكاب آن (ولو از روی سهو) در نظرها قبیح و زشت بود و به مقام امامت و عصمت لطمه می زند، و يا دانستن يك امري برای اثبات امامت لازم می شد، از پشتوانه های غيبی بهره مند می شدند. بنابراين پيغمبر و امام می تواند به اذن الهی از حوادث و پيش آمدها و افعال آينده خودش يا ديگران آگاه شود، لكن اين گونه علم، مسير حوادث را تغيير نمی دهد و در افعال و اراده ها اثر نمی گذارد و منشأ تكليف قرار نمی گيرد. روايات نيز اين مطلب را تأييد می كند چنان كه حسن بن جهم می گويد: به امام رضا ( عليه السلام)عرض كردم: آیا اميرالمؤمنين (عليه السلام )قاتل خود را شناخته بود و می دانست كه در چه شبی و در چه مكانی كشته مي شود؟و چون نعره مرغابی ها را در خانه شنيد فرمود: «اين هاشیون کنندگانند كه نوحه گران پشت سردارند» و وقتی ام كلثوم به او عرض كرد: كاش امشب در خانه نماز بخوانی و برای نماز جماعت ديگری را بفرستی آن حضرت قبول نكرد، و در آن شب بدون اسلحه رفت و آمد می کرد، در صورتی كه مي دانست ابن ملجم او را با شمشير می كشد و اقدام به چنين كاری جايز نيست؟ امام رضا ( عليه السلام ) فرمود: «آن چه گفتي درست است ولی خود آن حضرت اختيار فرمود كه در آن شب مقدرات خدای عزوجل اجرا شود». و مرحوم علامه مجلسی(رحمه الله)در توضيح اين روايت می گويد: كسی كه مقدرات خدا و علل و اسباب آن ها را نمی داند، می تواند از آن ها دوری و اجتناب ورزد و به اجتناب مكلف شود، اما كسی كه به جميع حوادث و پيش آمدها عالم است، چگونه ممكن است او را به اجتناب و دوری از آن مكلف نمود. اگر چنين تكليفی ممكن باشد، لازم می آيد كه هيچ يك از مقدرات نسبت به او واقع نشود. پس امامان ما (عليهم السلام ) به جميع حوادث و بلاهايی كه بر آن ها واقع می شود عالمند و تكليف هم ندارند كه طبق اين علم عمل كنند و از آن بلاها اجتناب و دوری كنند، چنان كه پيامبر (صلی الله عليه وآله )و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) منافقين را می شناختند و از عقايد فاسد آن ها آگاه بودند ولی مكلف نبودند كه از آن ها دوری كنند و با آن ها معاشرت و ازدواج ننمايند، يا آن ها را بكشند، و يا طرد كنند (تا زمانی كه موجب قتل و طرد از آن ها مشاهده نشود) هم چنين اميرالمؤمنين( عليه السلام) با آن كه می دانست در ظاهر بر معاويه پيروز نمی شود و معاويه پس از وی خلافت می كند، ولی از جنگيدن با او كوتاهی نفرمود، بلكه نهايت كوشش را به كار برد، تا اين كه شهيد گشت، و خود آن حضرت خبر می داد كه من كشته می شوم و پس از من معاويه بر شيعيانم تسلط پيدا می كند. همچنين امام حسين ( عليه السلام ) می دانست كه اهل عراق با او پيمان شكني می كنند و خود او با اولاد و اصحابش كشته می شوند و بارها از اين مطلب خبر داده بود ولی از جانب خداوند مكلف نبود به عراق نرود، و جان خود را حفظ كند. به عبارت روشن تر دو نوع قضايا وجود دارد: يكی قضايای حتمی الوقوع و ديگری قضايای غير حتمی. اين نوع قضايا كه در مورد شهادت ائمه ( عليهم السلام ) مطرح شده است از قضاياي حتميه است و گريز از اين نوع قضايا غير ممكن است. خلاصه مطالب مطرح شده: 1ـ غيب به معنی پنهان و مستور بودن است و علم به غيبت به معنی آگاهی از اسرار مخفی جهان است. 2ـ غيب مخصوص انسان هاست ولی براي خداوند چيزی مخفی نيست. 3ـ علم به غيب خداوند ذاتی است اما علم غيب پيامبران و ائمه (عليهم السلام )عرضی و به تعليم خداوند است بنابراين ائمه اطهار ( عليهم السلام ) از غيب اطلاع دارند و خبرهای زيادی را از غيب دادند منتهی چون علم غيب آن ها ذاتی نيست، هر وقت از خداوند علم چيزی را بخواهند آن وقت عالم می شوند. 4ـ علم غيب از شرايط امامت نيست بلكه يك موهبتی است كه به خاطر شايستگی به آن ها داده شده است و ائمه(عليهم السلام)مكلف نبودند در زندگی عادی از علم غيب استفاده بكنند و مرگ كسی را جلو يا عقب ببرند. فقط در مواقع ضروری كه مصلحت بوده از غيب استفاده كرده اند. و شهادت ائمه ـ عليهم السلام ـ از نوع قضايای حتميه بوده و اجتناب از آن غير ممكن می باشد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image