تخمین زمان مطالعه: 32 دقیقه
در طول تاریخ، دین مهمترین جنبه حیات انسانها بوده است. دینزدایی در جهان، پدیده جدیدی است که در اروپای قرن نوزده در واکنش به سلطه دینی قرون وسطا شکل گرفت و با عنوان سکولاریسم تعریف شد؛ در حالیکه بیشتر متفکران اجتماعی قرن نوزده، زوال یا دست کم حاشیهنشینی دین از حیات اجتماعی را پیشبینی میکردند. در نیمه دوم قرن بیستم، دین نضج گرفت و تجدید حیات یافت. بر این اساس، متفکران اجتماعی به بازسازی پیشبینیهای قبلی پرداختند. این بار، کمتر متفکری زوال دین را پیشبینی میکند. بیشتر صاحبنظران معتقدند بهوسیله فرایند جهانیشدن، ادیان به هم نزدیک شده، ابعاد معنوى، تقویت و ابعاد رفتاری تضعیف خواهد شد.در ادوار مختلف تاریخ بشرى، یکی از مؤلفههای مهم حیات اجتماعی انسانها دین بوده است. کمتر جامعهای را سراغ داریم که «دین»، با اشکال و تعاریف مختلف در هویت فردی و اجتماعی آن، سهم وافری نداشته باشد. تشکیک در ضرورت دینداری در حیات اجتماعی، به دوران جدید تعلق داشته و بیشتر، دانشمندان قرن نوزدهم، جامه تئوریک به آن پوشاندهاند.قرن نوزدهم را میتوان با دو ویژگی «علم گرایی» و «دین ستیزی» باز شناخت. آگوست کنت (1857-1798) مبدع واژه « جامعه شناسی»[1] تاریخ اندیشه بشری را به سه مرحله ربانى، فلسفی و اثباتى[2] تقسیم کرده و معتقد است جامعهای که با دو صفت الهی و نظامی مشخص میشود در حال مرگ و نوعی دیگر از جامعه، یعنی جامعه علمی و صنعتى، در حال پدید آمدن است.[3] کنت، بحران عصر خویش را ناشی از تناقض موجود میان نظم اجتماعی الهی در حال زوال و نظم اجتماعی علمی در حال پیدایش ارزیابی میکند.با وجود اینکه در اندیشه پوزیتویستی که کنت آئین آورش بود یا پوزیتویسم ساخته کنت، پیشبینی آینده، چندان جایگاهی ندارد؛ وی با جسارت تمام، تاریخ آینده جهان را از آن پوزیتویسم دانسته، به زوال ربانیت رأی میدهد.[4]کارل مارکس (1883-1818م) متفکر شهیر قرن نوزدهم، هیچ اصالت وجودیای برای دین قائل نیست و ظهور و افول آن را همچون دیگر پدیدههای ذهنی و غیر مادی، تابع زیرساختهای اقتصادی جامعه و مناسبات طبقاتی حاکم میداند.[5] وی در کتاب مرام آلمانی معتقد است:اوصاف سیاسی و تکنیکی ساختار اقتصادى، تعیین بخش[6] اوصاف نهادهای غیر اقتصادیاند؛ مثل نهادهای سیاسى، مذهب و ایدئولوژی و...[7]مارکس با وجود اینکه مذهب را در سطح روبنا مقولهبندی کرده و آن را تابعی از زیرساختهای اقتصادی میداند؛ ولی مذهب، میان مؤلفههای روبنایی نیز نقش مهمی دارد. مذهب، از مقومات عمده ایدئولوژی طبقه حاکم برای تخدیر و تحمیق طبقات فرودست جامعه است و در جامعه بدون طبقه کمونیستى، از میان خواهد رفت.[8]امیل دورکیم (1917-1858م) بخش مهمی از تحقیقات خویش را به مقوله دین اختصاص داده است. وی در کتاب صور بنیانی حیات دینی تلاش میکند با کشف ذات دین در جوامع ساده وابتدایی، ماهیت و علل بقای آن را در جوامع مدرن و پیچیده درک کند. وی توتم پرستی را بیانگر ذات دین پنداشته ومعتقد است توتم پرستی نماد تمایز میان مقدسو نا مقدس در حیات اجتماعی است که از سوی جامعه صورت میگیرد.[9]دورکیم در تبیین پیدایش و بقای دین به روش کارکردگرایی[10] شؤون مختلف جامعه را بر اساس پیامدهای سودمندی که برای نظام بزرگتر اجتماعی دارند، تبیین میکند.[11] وی معتقد است دین؛ یعنی تمایز میان امور مقدس و نامقدس که کارکرد انسجامبخشی دارد و همین استعداد، منشاءِ پیدایش و تداوم دین تا دوران معاصر است.[12]دورکیم برای دین، منشأ الهی قایل نیست؛ بلکه دین را مخلوق اجتماعی میپندارد که بر حسب تحولات جامعه تحول میپذیرد. طبیعی است به زعم وى، دین از همان ابتدا ماهیت سکولار دارد و جوامع آینده نیز قادر خواهند بود دین و خدایان جدید خویش را از نو بسازند. شاید به همین سبب است که رابرت بِلا او را نخستین متکلِّم دین مدنی شناخته است.[13]ماکس وبر (1920-1864م) جامعهشناس پرآوازه آلمانی نیز بخش عمدهای از تحقیقات خویش را به مقوله دین اختصاص داده است. وبر در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری بر خلاف مارکس که دین را رو بنا تلقی کرده، میکوشد رفتار اقتصادی را از طریق ادیان تبیین نماید. وی معتقد است تلقی خاصی از مسیحیت که در اندیشه کالونیسم تبلور یافت، زمینه پیدایش سرمایهداری جدید غربی را فراهم کرد.[14]تبیین وبر از پیدایش دین، شبیه تبیینی است که دورکیم ارائه میکند؛ اما دربارة پایان آن، بر خلاف دورکیم معتقد است دوران معاصر، دوره پایان دین است. البته این پیشبینی با تبیین کارکردگرا چندان سازگار نیست. به نظر وبر، مفهوم عمده در ادیان بدوى، مفهوم کاریسما است که تا حدود زیادی به مفهوم قدس[مانا] در نزد دورکیم نزدیک است. کرامت، کیفیت چیزی است که، به قول ماکس وبر، از مدار زندگی روزانه بیرون است. کرامت در هستی موجودات، حیوانات، گیاهان و اشیاء جاری است؛ پس نقطة عزیمت تاریخ دینی بشر، در جهانی سرشار از مقدسات است. نقطه پایان آن، در دوره ما؛ یعنی در جهانی است که به قول ماکس وبر جهانی افسونزدوده است.[15]دایساکو ایکدا[16] رهبر سازمان سوکا گاکای جهانى[17] و به تعبیر مجله تایم «معتبرترین رهبر ژاپن»، در یک جمعبندی از اندیشههای قرن نوزدهم، میگوید:گروهی مدعیاند از طریق نظامهای عقیدتی دنیایی نیز میتوان تمام اهداف والا و شریف ادیان را بر آورده کرد. انسانگرایان دنیایی همچون مارکس و فروید حتی از این مقدار نیز جلوتر رفته و دین را نوعی فریب کاری و توهم تلقی کردند. مارکس، دین را افیون تودهها خواند که با خلط واقعیتهای استثمار طبقاتی، از مقاومت استثمارشدگان میکاهد. فروید، دین را نوعی توهم تلقی کرد؛ گرایشی کودکانه به وابستگیای که بر اثر بالندگی و پختگی بشر از میان خواهد رفت. بدین سان مشاهده میکنیم مارکس و فروید همراه بعضی اندیشمندان مدرن دیگر، دین را پدیدهای گذرا تلقی میکردند که در زمان مناسب، نابود خواهد شد. اغلب دنیاگرایان براین باورند که جامعه علتگرا، علمی و صنعتی به گورستان باورهای مذهبی تبدیل خواهد شد.[18]نگاه گذرا، به اندیشه جامعهشناسان به نام قرن نوزدهم که آرای برخی از آنها دربارة دین، به تناسب مقاله و به اختصار طرح شد، نتایج ذیل را به دست میدهد:الف. موضوع دین، از موضوعات مهم جامعه تلقی شده و غالب اندیشمندان دربارة آن، لب به سخن گشودهاند. کمتر متفکری یافت میشود که بدون در نظر گرفتن مؤلفه دین، درباره جامعه، اندیشهورزی کند.ب. اکثر متفکران غربی در قرن نوزدهم، با وجود اهمیت دادن به مقوله دین، آن را به دوران گذشته متعلق دانسته و دوران خویش را دوره افول دینی تلقی کردهاند. مفاهیمی همچون «افسون زدایی» از وبر، «آگاهی طبقاتی» از کارل مارکس و «پوزیتویسیم» از آگوست کنت، نویدبخش افول دین در دوران معاصر است.ج. اکثر اندیشمندان قرن نوزدهم، برخلاف تناسب با مبانی تئوریک خویش، به پیشبینی روی آورده، و آینده جهان را بدون دین، ارزیابی میکردند. اغلب آنها با تعمیمگرایی مفرط، روند مورد ملاحظه در اروپا را به کل جهان تعمیم داده و جهان سکولار و عاری از دین را نوید میدادند. در منصفانهترین صورت، پیشبینى آنها این بود که دین، در صورت بقا تأثیری در حیات اجتماعی ملتها نخواهد داشت. اما پیشبینی قرن نوزدهم، تحقق نیافت و جهان در نیمه قرن بیستم، شاهد احیای دین در عرصههای اجتماعی شد. اسکات توماس میگوید:بازگشت جهانی اندیشههای دینی و جنبشهای اجتماعی، یکی از غیر منتظرهترین رویدادهایی است که در پایان قرن بیستم به وقوع پیوسته است. آنچه باعث میشود این خیزش مذهبى، بُعدی جهانی یابد، آن است که این پدیده، در برهه خاصی از زمان (تقریباً از اواخر دهه70)، در میان فرهنگهای گوناگون و درون نظامهایی با سطوح متفاوتی از توسعه اقتصادی شکل گرفته است. غیر منتظره بودن چنین تحولی از آن رو است که این پدیده آرا و اندیشههای پذیرفته شده دربارة توسعه سیاسى، نوسازی و سکولاریسم را با چالش جدی روبرو کرده است.[19]با توجه به ملاحظات پیشین؛ یعنی پیشبینى افول مذهب در قرن نوزدهم و بازگشت دین به عرصه اجتماعی و نقشآفرینی آن در تحولات عمده اجتماعی، همچون انقلاب اسلامی ایران در سال 1979م، واقعه مسجد بابری هند در سال 1991م، جنگ داخلی الجزایر از سال 1992م، جنگ داخلی بوسنی – هرزگوین میان کرواتها و صربها، در اوایل دهه 1990م، نقشآفرینی کلیسای ارتدوکس از سالهای پایانی دوره کمونیسم در روسیه و همچنین تلاشهای اسلامگرایان تندرو در چچن و داغستان، نفوذ گسترده سیاسی گروههای بنیادگرای یهودی در اسرائیل... و نمونههای دیگر در دورهای که جهان، دست کم در ارتباطهای میان فرهنگى، در آستانه جهانی شدن قرار گرفته است، برخی اندیشهوران همانند جف هینس و دایساکو ایکدا را بر آن داشت تا تأملات جدیدی درباره نقش مذهب در دوره معاصر و جهان آینده ارائه کنند.[20]منظور از دین در این مقاله عبارت است از:مجموعهای از اعتقادات و آداب و اعمال، که کم و بیش سازمانیافته و با یک حقیقتِ ما فوق تجربی و متعالی مرتبط میباشد و درون یک جامعه معین، یک یا چند وظیفه زیر را انجام میدهد: یکپارچه ساختن، هویت بخشیدن، تبیین تجربه جمعى، پاسخگویی به ماهیت اساسی حیات فردی و اجتماعی انسانها.[21]این تعریف، شامل ادیان زنده جهان میشود که عبارتند از: سه دین غربی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام، شش دین شرقی، یعنی آیین هندو، بودا، دائو، آیین کنفوسیوس، آیین شینتو و آیین جین و دینی که تقریباً در برزخ شرق و غرب قرار دارد، یعنی آیین زرتشت.[22]جهانی شدن[23] فرایندی است که طی آن، تمام انسان ها موانع مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و میتوانند به سهولت با همدیگر ارتباط بر قرار کنند ؛ پس: جهانی شدن ، از برخی جهات، نوعی انقلاب ارتباطی است.[24]نگارنده به ابعاد دیگر جهانی شدن، به ویژه بعد فرهنگی اعتقاد ندارد؛ پس همگام با مفهوم «جهانی شدن» مفهوم «تنوع فرهنگی» نیز رشد میکند. با جهانی شدن، سطوح برونی متون فرهنگ، لایههای زیرین «هویت یابی» و «محلی گرایی» جوانه میزنند.[25]آینده، زمانی تحقق مییابد که انقلاب ارتباطی به سر انجام رسیده و امکان ارتباطات جهانی به لحاظ زیرساختهای تکنولوژیک، اقتصادی و سیاسی و زبانی به سهولت مقدور شود و همه انسان ها بتوانند با هم مرتبط باشند. به نظر میرسد در نیمه دوم قرن 21 این امر، با رشد فن آورى، به ویژه اختراع دستگاههای ترجمه هم زمان تحقق یابد.[26] در پاسخ به سؤالات طرح شده، یک بحث مقدماتی درباره آیندهپژوهی و پیشبینى ارائه، و بر حسب روشهای ممکن برای پیشبینی آینده، به گونههای مختلف به سؤالات پیشین پاسخ میدهیم.مفهومشناسی و امکان پیشبینىآیندهنگری[27] کار فکری منتظمی است، مشتمل بر نگاه به آیندهای نه چندان نزدیک، برای سعی در پیشبینی آن.[28] بر خلاف آنچه در مفهوم آینده نگری مندرج است، در این گفتار، منظور از آیندهنگری، مهیا ساختن آینده مورد آرزو نیست؛ بلکه هدف، حدس آینده محتمل است. هر چند حدس آینده محتمل میتواند در راستای کنترل برخی ساحتها از سوی کنشگران واقع شود.[29] در این مقاله، هدف کشف آینده[30] به صورت روشمند است که البته با پیشگویی متفاوت است.[31]آیندهپژوهی، دانش و معرفتی است که چشم مردم را به رویدادها، فرصتها و مخاطرات احتمالی آینده، باز نگه میدارد؛ ابهامها، تردیدها، ودغدغههای فرسایندة مردم را میکاهد؛ توانایی انتخابهای هوشمندانه جامعه و مردم را افزایش میدهد؛ و به همگان اجازه میدهد بدانند به کجا میتوانند بروند (آیندههای محتمل=)[32] و به کجا باید بروند (آیندههای بایسته = Normatvre (utures) و از چه مسیرهایی میتوانند با سهولت بیشتری به آیندههای مطلوب برسند.[33]در پاسخ به این سؤال که آیا اصولاً پیشبینی آینده در حوزه علوم اجتماعی ممکن است، دیدگاههای مختلف و متعارضی ارائه شده است. اگر این دیدگاه ها را بر یک طیف قرار دهیم، در یک سوی این طیف، عدم امکان و در سوی دیگر، امکان و در میان این دو پیشبینی احتمالی قرار میگیرد. برای سهولت بیان، مفاهیم سهگانه مورد بررسی و دیدگاه نگارنده ارائه میشود. برخی دانشمندان علوم اجتماعى، قلمرو آینده را از شمول حوزه علوم اجتماعی خارج دانسته و معتقدند علوم اجتماعی، توان پیشبینی ندارد؛ برای نمونه، آلفرد شوتز، حوزههای مورد مطالعه علوم اجتماعی را به چهار قلمرو تقسیم میکند: قلمرو«umwelt » یعنی قلمرو واقعیت اجتماعی که تجربه مستقیمی از آن داریم؛ «mitwelt» یعنی قلمرو واقعیت اجتماعی بدون تجربه مستقیم؛ «vorwelt» یعنی قلمرو گذشتگان و «(ol(weltl» به معنای قلمرو آینده. وی معتقد است آینده، کاملاً نامتعین و خارج از بررسی جامعهشناختی است. اصولاً رویکردهای تفسیری و پدیدارشناختى، با پیشبینی تناسب چندانی ندارد.[34]در مقابل، برخی دیگر معتقدند هدف دانش، فهم، پیشبینى، کنترل و در نهایت، بهبود زندگی است. در این رویکرد، پیشبینی آینده، در کنترل و بهبود آن، نقش اساسی دارد؛ چه این که بدون پیشبینى، کنترل نیز ممکن نیست. از این روى، دیدگاه فرانسیس بیکن در کتاب آتلانتیس نو که هدف دانش را بهبود زندگی معرفی میکرد اهمیت یافت.[35] این رویکرد، در فصل نهم کتاب فلسفه علوم اجتماعى، نوشته آلن راین، با عنوان «پیشبینی هدف علم الاجتماع» توضیح داده شده است. در این فصل، نگارنده به بررسی مدلولات این نظریه سابقهدار میپردازد که معتقد است: «هدف از پی افکندن علم الاجتماع پیش رفته، پیشبینى تحولات عظیم و دامنهدار اجتماع است.»[36]این رویکرد، مورد قبول متفکرانی همانند مارکس، کنت و میل است که میان نظام اجتماعی و نظام طبیعی تجانس قائل بوده و به وحدت روش معتقدند.تصویری که میل از مقصد علوم اجتماعی داشت، مبتنی بر این اصل موضوع نیوتونی بود که جهان، یک نظام جبری و علی و معلولى[37] است. معنای این مطلب، آن است که عقلاً همواره میسر است که با دانستن وضعی از جهان و دانستن کامل قوانین علّی که در آن وقت، در جهان کارگرند، هر وضع دیگری از جهان را پیشبینى کرد. این مطلب، فی الجمله در کل جهان صادق است.[38]رویکرد سوم که نگارنده به چنین رویکردی تمایل دارد، پیشبینى احتمالی است. پیشبینىهای دراز مدت، عقلا محال نیستند؛ چون کافی است علل اولیه همراه متغیرهای دخیل کشف شوند؛ اما کشف دخالتها در علوم اجتماعی که به فاعلان مختار تعلق دارد، بس مشکل است؛ بدین سبب، پیشبینى در علوم اجتماعی با چشمپوشی از دخالتهای انسانی به نحو احتمالی صورت میگیرد؛ پس علوم اجتماعی به قوانین تقریبی مجهزند.[39] گفتنی است، اگر بتوان تواتر نسبى[40] پیامدها را کشف کرد، پیشبینى احتمالی، با خطر کردن ملازم است. تواتر نسبى؛ یعنی این که احتمال وقوع پیامدی خاص، مقداری بین صفر و یک است. به هر حال، درباره آینده دو گونه تفسیر میتوان ارائه کرد:1. تفسیر تواترى[41] یا عینى[42] در صورتی که بتوان محدودة پیامدهای مقصود را معین کرد؛ برای مثال اگر بتوان صورتهای مختلف ادیان در آینده را به طور قطعی تصور کرد، آن گاه میتوان به تفسیر تواترى دست زد؛ در حالی که چنین امکانى، دست کم در مقوله دین وجود ندارد.2. تفسیر روانى[43] یا بر اساس شدت و ضعف باور[44] در صورتی که بر آورد تواتر نسبى پیامدها ممکن نیست، بسیار سودمند است. در این تفسیر، برآورد احتمالى، از قوّت و ضعف دلایل و قرائن موجود، برای انتظار وقوع حادثه حکایت میکند و تصور پیامدهای احتمالى، ضرورت ندارد.[45]در این مقاله، پیشبینى احتمالی بر حسب تفسیر روانى است. با توجه به مطالب مذکور، پیشبینى در علوم اجتماعی از اتقان تئوریک برخوردار نبوده و در اکثر موارد، تجارب تاریخى، آنها را ابطال کرده است؛ اما به دلایل مختلف جذابیت دارند. نیاز به پیشبینى از انگیزههای عملی برای کشف آینده ناشی میشود؛ [46] از این روى در همه ادیان بزرگ، مثل دین یهود، دین مسیحیت و دین اسلام پیشبینی آینده وجود دارد.[47] در دوره مدرنیته که دانشمندان به پیشبینى دروندینی ادیان، اهمیت نمیدادند، پیشبینى مبتنی بر دانش بشری جایگزین ادیان شد.[48] این امر، نشان میدهد پیشبینى در دورههای مختلف تاریخی برای انسان ها اهمیت دارد؛ چه این که پیشبینى، چه درست و چه غلط، راهنمای عمل و جهتدهنده مسیر حرکت انسان ها به سوی آینده است.[49]پیشبینی آینده ادیانبرای پیشبینی آینده ادیان، کربی دو رویکرد نظری ترسیم میکند: رویکرد درون دینی و مطالعه متون مقدس[50] و رویکرد بروندینی و علمی که خود، متضمن چندین روش است.[51] این روشها همچون فرافکنی روند، [52] نظرخواهی و مشاوره[53]، توفان فکری یا هماندیشى[54]، تحلیل تاریخى[55]، استدلال مفهومى- ذاتى[56] و تحلیل انعکاس دین در رسانهها هنگام بررسی هر کدام از نظریهها، توضیح داده خواهد شد. البته از آن جا که این مقاله، به لحاظ روش شناختی بر تفسیر ذهنى[57] مبتنی است، مراعات اصول و قواعد روشهای مذکور ضروری نیست؛ بلکه هدف، ارائه شواهدی دال به سوی پیشبینى با استناد به تلفیقی از فنون مذکور است.رویکرد درون دینیبا نگاه دروندینى، در اکثر ادیان، به ویژه ادیان بزرگ، آیندهنگری وجود دارد. الگوی غالب بر پیشگویی ادیان بزرگ، پیشبینى جهانیشدن و غلبه بر سایر ادیان است؛ پس جمعبندی پیشبینىهای دروندینی یا به تعبیر حوزوی، اجماع مرکب اینگونه پیشبینیها، اجماع بر سر «دینیشدن » جهان در آینده است. کارکرد اینگونه پیشبینىها در میان پیروان، امیدبخشی و تقویت ایمان دینی است که در نهایت به تداوم ادیان کمک میکند. یواکیم دو فیوره[58] راهب بزرگ ایتالیایی در قرن دوازدهم (1145-1202 م) این آموزه را مطرح ساخت که در تاریخ سه مرحله وجود داشته است: مرحله اب در عهد عتیق، مرحله ابن (آخرین هزارة تاریخ دستگاه دینی مسیح) و مرحله آینده یا مرحله سوم روح القدس[59] که در آن، هیچ دستگاه دینی دیگری وجود نخواهد داشت و همه تحت تعلیم روح القدس قرار خواهد گرفت.[60]در اندیشه اسلامی نیز، به ویژه به صورت آشکارتر در مکتب تشیع، پیشبینى جهانیشدن دین وجود دارد. طبق آموزههای شیعى، دین اسلام سراسر گیتی را فرا گرفته و غلبه جهانی خواهد داشت. شهید مطهری با اشاره به استعاره قرآنی کف و آب که در آیه هفده سوره روم، حق و باطل به آن ها تشبیه شده معتقد است باطل به مثابه کف روی آب، از بین رفتنی است و آنچه باقی میماند دین حق است:کف، از بین میرود و نابود میشود و آب باقی میماند. چون نافع است، وجودش در عالم خیر است، باقی میماند؛ یعنی بقا از آنِ نافعبودن و سودمندی است؛ پس در واقع مسأله «آینده دین » و چگونگی پیروزی آن، مربوط میشود به نقشی که دین، در تکامل معنویت انسان و انسانیت دارد. پس نور خدا چون حق است، باقی میماند.[61]در این مقاله، جهانیشدن، با بعد ارتباطی تعریف شد؛ یعنی سهولت ارتباطات جهانی را جهانی شدن تلقی کردیم. اتفاقاً مکتب تشیع، آینده ارتباطی جهان و همگام با آن، رشد دینداری را نوید داده است. امام صادق علیه السلام رئیس مکتب جعفری میفرماید:زمانی که قائم ما ظهور نماید، خداوند گوشها و چشمان شیعیان ما را به گونهای تقویت میکند که میان آنان و قائم، به پیک نیاز نیست. او ]= حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف[ با آنان سخن میگوید و آنان سخن او را میشنوند. و در حالی که وی در جایگاه خویش قرار دارد، او را میبینند.[62]در این جامعه جهانى، شرق و غرب عالم به هم وصل شده و بعد ارتباط جهانی تسهیل میشود. به تعبیر امام صادق علیه السلام:مؤمن که در شرق است، برادر خود را که در مغرب وجود دارد خواهد دید و نیز مؤمنی که در مغرب است، برادر خویش را در مشرق میبیند.[63]بر اساس آموزههای تشیع، در آخر الزمان دولت جهانی دینمدار ظهور پیدا میکند.[64]رویکرد بروندینیپس از بطلان پیشبینىهای قرن نوزدهمی مبنی بر زوال دین، در نیمه دوم قرن بیستم به ویژه از دهه هفتاد رویکرد جدیدی مبنی بر تجدید نظر در نگرشهای قدیم شکل گرفته است. در این نگرشها که بر اساس روش استدلال، دستهبندی میشوند، اصولاً پیشبینى زوال دین جایگاهی ندارد. هر چند تغییر شکل در نوع دین، غلبه جنبه باوری دین بر گونه رفتاری یا دامن کشیدن دین از عرصه سیاسی به صورت مبهم مورد بحث قرار گرفته است، اکثریت متفکران به تاثیر غیر مستقیم دین بر جنبههای اجتماعی زندگی حتی در عرصههای سیاسی، اذعان دارند. بر حسب گونهشناسی روششناختی به برخی اندیشه های متداول اشاره میکنیم.الف: روش فرافکنی روندیکی از روشهای اساسی برای درک گذشته و پیشبینی آینده، فرافکنی روند[65] است.[66] که کربی نیز در مقاله »آینده مذهب« به طور خاص با عنوان برون فکنی روندها[67] به این روش اشاره میکند. در این روش، با مطالعه فرایند تغییرات یا ثبات یک پدیده در گذشته، جهت حرکت و مسیر آینده را پیشبینى میکنند. البته پیشبینى در این روش احتمالی است. ماسیمو انترورین[68] مدیر مرکز مطالعات مذاهب جدید در تورین ایتالیا[69] و در مقالهای با عنوان »آینده مذهب و آینده مذاهب جدید« به پیشبینى مذهب در جامعه رسانهای میپردازد. مقاله وی از دو جنبه اهمیت دارد: اول این که تحلیلهای وی دربارة سمینار سالیانه »بنیاد جانسون« (ژوئن 2001) در اوستا واقع در انگلیس میباشد که عده زیادی از محققان مذهبى، دیپلماتها، دستاندرکاران امور بینالملل و روزنامهنگاران در آن سمینار حضور داشتند. دوم این که وی با ایجاد سه مقطع زمانى، یعنی قرن 19 (دوره بدبینی به مذهب) دهه 1970 و سال 2001 به بررسی فرایند مذهب پرداخته، و آینده را پیشبینى میکند. البته وی نیز همانند سایر اندیشمندان، رشد فزاینده ارتباطات را به طور ضمنی مفروض میگیرد. ماسیمو میگوید:من (فکر میکنم بیشتر همکاران من در مطالعات مذهبی) آینده مذهب به ویژه مذهب جدید را در بیست سال آینده چه به صورت سازمانیافته و چه به صورت غیر سازمانیافته پیشرونده میبینم. مذهب، در رسانهها قویتر ازآنچه اکنون هست حضور خواهد یافت. دستگاه رسانه ممکن است رشد ثابت را پرتوافکنی کند. در مذاهب بنیادگرا و محافظهکار، با توجه به تنوع آن ها، برخی مذاهب جدید یا کهنسال مثل مورمونها یا گواهان یهوه، احتمالاً چنان رشد کنند که جزء جریان اصلی قرار بگیرند.گرچه ممکن است برخی مذاهب پیرامون خود را از دست بدهند، این عده درصد کوچکی از کل جمعیت خواهند بود و مذاهب دیگری ظاهر خواهد شد.پنتی کاستالیزم،[70] اصول مذهب کاتولیک و اسلام جهانی شده ممکن است فاتح نهایى[71] باشند.[72]انترورین میگوید در دهه 1970 محققان، سه پیشبینى انجام دادند که هیچکدام کاملاً اشتباه نبود: جامعهشناسان (بیشتر در اروپا نه در آمریکای شمالی) دنیاگرایى[73] را سناریوی مذهبی مناسبی برای پایان قرن تعبیر میکردند. آنها میگفتند فرایندی که در عصر روشناندیشی شروع شده است، تداوم خواهد داشت. عدهای (همانند متفکران قرن 19) با جرأت افول سرنوشت تکاملی مذهب را پیشبینى میکردند. در دهه 1990 توافق جامعهشناسی بر این قرار گرفت که تئوری دنیاگرایی اشتباه بوده است. جامعهشناسان آمریکایى، به ویژه طرفداران تئوری انتخاب عقلانى، نتیجه گرفتند که سکولاریزاسیون، صرفاً یک اشتباه اروپایی و تعمیم ناروای وضعیت بخشی از اروپا (به ویژه فرانسه و آلمان) به کل جوامع میباشد.[74] آزمونهای آماری نشان داد برخلاف رشد ارتباطات، در سال 2000 تعداد کسانی که خودشان را مذهبی میدانستند در مقایسه با دهه 70 افزایش یافته است. پوشش رسانهای پدیدههای مذهبی از پاپ گرفته تا بنیادگرایی اسلامیافزایش یافته بود.2. پیشبینى دوم در دهه 1970 این بود که مذهب سازمانیافته کاهش پیدا میکند. این پیشبینى در مقایسة با پیشبینى نخست، به ویژه در اروپا از اشتباه کمتری برخوردار بود؛ زیرا گرچه منتقدان به مذهب زیاد شده بودند، تعداد کسانی که مذهب در تصمیمات هفتگی آنها تاثیر داشت کاهش مییافت.3. سومین پیشبینى در دهه 70 که در دهه 80 با جسارت بیشتری مورد تاکید قرار گرفت، این بود که کلیسای اصلی با کاهش روبرو خواهد شد؛ لیکن اغلب کشورها با انفجار کیشها[75] و یا فرقه[76] مواجه خواهند شد. این پیشبینى از یک سو درست بود؛ زیرا بیش از هزار جنبش مذهبی در آمریکایشمالى، اروپا و آسیا شکل گرفت. از سوی دیگر غلط بود؛ زیرا گرچه جنبشها زیاد میشد، فزونی جنبشها دلیل افزایش پیروان نبود. وانگهی جنبشهای جدید، کمتر از دو درصد جمعیت کشورهای جهان را در بر میگرفت.ماسیمو با عطف توجه به گذشته، با اذعان به این که، اثبات این مطالب با دادههای آماری مشکل است، معتقد است مذهب ممکن است در دهه 2010 در جامعه و رسانه مهم باقی بمانند؛ اما تصمیمات اساسی سیاسى- فرهنگی به وسیله آن تعیین نشود. وی دربارة جوامع اسلامیاستثنا قائل است و میگوید:در کشورهای اسلامیدنیاگرایی کیفی ] البته کمی نیز[ وجود ندارد. بنیادگرایی پدیده پیچیدهای است، موضوعات سیاسی و مذهبی را ترکیب میکند و ممکن است فینفسه به پارسایی فزاینده منجر نشود.[77]ب. نظر سنجی و مشاورهنظرخواهی و مشاوره[78] و روش توفان فکری و هماندیشى[79] بر یک اساس مبتنی است. روش نظرخواهى، ایستارهای ذهنی افراد جامعه را درباره آینده دین، پرس وجو کرده و بر اساس آن به پیشبینى میپردازد. در روش توفان فکرى، به جای تودة مردم، دیدگاه نخبگان و متفکران جامعه مورد توجه قرار میگیرد. این رویکرد در ادبیات اسلامی، از تأیید دینی بر خوردار است که میتوان از آن، با قاعده «ارجاف» نام برد. حضرت علی علیه السلام میفرماید:ارجاف العامه بالشیء دلیل علی مقدمات کونه؛ [80]جنبش و آمادگی مردم برابر چیزی پیشدر آمد به وجود آمدن آن چیز است.به تعبیر قرآن کریم: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم». بنابه تفسیر شهید صدر، تغییر در نگرشهای ذهنی مردم، مقدمه تغییر در وضعیت عینی جامعه است.[81] نگارنده در حاشیه پژوهشی با عنوان « مفهوم شناسی جامعه دینی » در راستای پیشبینى وضعیت آینده دین، دیدگاه تعدادی از اندیشمندان علوم اجتماعی را پرسوجو نموده و به نتایج ذیل دست یافت.[82]دین، یکی از نیازهای اساسی انسان ها بوده و هیچ گاه از بین نمیرود. رؤیای زوال دین در فرایند تاریخی، بدون تعبیر است. از آن جا که جهانی شدن، هویتهای قومى، سرزمینى، ملی و زبانی را تضعیف میکند، نیاز به هویت، انسان ها را به سوی دین جذب مینماید؛ لذا در آینده، «دین هویتی» شکل خواهد گرفت. ممکن است جنبههای باوری دین در مقایسه با جنبههای رفتاری تقویت شود؛ اما دستیابی به باورهای مشترک جهانى، ادیان را به لحاظ اسمی به هم نزدیک نمیکند. مفهوم «دین هویتی» نشاندهنده تداوم تمایزات اسمی ادیان است.فرایند جهانیشدن، ادیان را از سلطه دولتها رها ساخته و جنبههای ناب و رهایی بخش آن تجلی خواهد یافت. نظرسنجی های اخیر، نشان میدهد بیشتر مردم جهان خودشان را مذهبی ارزیابی کرده و به باورهای دینی پایبندند. بیش از 90 % مردم ایران، خودشان را مذهبی دانسته و فقط یک در صد خودشان را اصلاً مذهبی نمیدانند. 6/96 درصد ایرانیان معتقدند اعمال خوب و بد انسان در روز جزا محاسبه میشود.[83]استارک رادنى[84] طی مقاله ای با عنوان «جامعهشناسی ادیان» به یک سری مدارک جهانی استناد میجوید که بر اساس آنها در سالهای اخیر، گرایش دینی، به ویژه میان تحصیلکردههای دانشگاهى، نه تنها تضعیف نشده، بلکه همزمان با رشد تحصیلات و ارتباط جهانی رو به افزایش است. وی میگوید: تحقیقات نشان میدهد بیشتر دانشمندان، لامذهب نیستند. حتی کسانی که به صورت تصنعی در راستای بیاعتباری دین کتاب مینویسند، در واقع، خداشناس هستند. در 1914م روانشناس آمریکایى، جیمز لوبا[85] پرسشنامهای تدوین و برای دانشمندان فرستاد، تا خدا باوری آنها را بسنجد. تنها 41/8 درصد به خدا باور نداشتند و بر این اساس، به پیشبینی آینده ایمان پرداخته و اذعان داشت با رشد معرفت، گسترش جهتدار ایمان نیز رخ خواهد داد.[86] در سال 1996م ادوارد و لارى، مطالعه پیشین جیمز را تکرار نموده، دریافتند تنها 39/3 در صد دانشمندان سرشناس گزینه بیاعتقادی به خداوند را انتخاب میکنند. آنان نتیجه گرفتند از سال 1914م تا 1996م در ایمان مذهبی دانشمندان [که در هسته مرکزی ارتباطات هستند] تفاوت معنا داری حاصل نشده است.در مشرق زمین نیز با پدیده تجدید حیات دینی مواجه هستیم. چندین نسل تلاش صرف شده برای تلقین انکار خدا در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی با شکست مواجه شد. بیدینی در اروپای غربی رواج چندانی ندارد. در 1990م میزان حضور در کلیسا، در امریکا نیز بهبود یافته و به سطح قابل مقایسه ای با اروپای غربی رسید. در مجارستان، حضور در کلیسا از 16 درصد در 1981م، به 25 درصد در سال 1991م ارتقا یافته، و درصد کسانی که در یک سال، کمتر از یک بار به کلیسا میروند در تاریخهای پیش گفته، از 62 درصد به 44 درصد کاهش یافت که نشاندهنده رشد میزان دینداری در مجارستان است.بر اساس یک پژوهش در روسیه در سال 1991م، 53 درصد پاسخگویان، دینی نداشتهاند. این رقم، پس از 5 سال، به 37 درصد کاهش یافت. آقای جوزف[87] در یک پژوهش نشان داد تعهد دینی با آموزش و موقعیت شغلی مسلمانان جاوه همبستگى مثبت دارد. بدین ترتیب، افراد تحصیلکرده که دارای موقعیت شغلی بالایی بودند، نماز میخواندند. وی نتیجه گرفت مذهب، قابل انعطاف بوده و با تحولات اجتماعی و محیطی سازگار میشود.در ترکیه نیز از سال 1978 تا 1991م هم زمان با افزایش چشمگیر شمار دانشجویان، حفظ عقاید اسلامی سنتی افزایش یافته است. در سال 1978م تنها 36 درصد دانشجویان به بهشت و جهنم باور داشتند که این رقم در سال 1991م به 75 درصد ارتقا یافت.رادنی نتیجه میگیرد که تداوم همیشگی مذهب و این که مذهب، هیچ گاه از بین نخواهد رفت، قابل اثبات نیست؛ اما با توجه به شواهد مذکور، مذهب، در مواجهه با مدرنیته از بین نخواهد رفت.[88]ج. میزان انعکاس دین در رسانههااعتبار این روش به این است که رسانههای جمعی مقوم اصلی جهانیشدن ارتباطی است؛ یعنی جهانیشدن ارتباطی، مرهون پیدایش رسانههای جدید است. تحلیل تاریخى[89] از تأثیر دوجانبه رسانهها و دین که یکی از شاخصههای آن، میزان انعکاس دینی در رسانهها است، میتواند شاهدی بر بقای دین در جامعه جهانی باشد؛ زیرا جامعه اطلاعاتى، در سایه رشد و شکوفایی فنآوری اطلاعاتی و رسانهها شکل گرفته است. یکی از راههای مهم برای کشف میزان تحمل دین در جامعه اطلاعاتی، فرایند انعکاس مطالب دینی در مطبوعات و رسانهها است. ترنر، سال 1994م در آمریکا مینویسد:امروزه، مرور سریع صفحه اول یک روزنامه، ما را آگاه میکند که دین، یک نیروی بسیار عمده و پر جنب و جوش است؛ نیرویی که بسیارى، از جمله خود من، در همین چند دهه قبل، پیشبینى کردند از بین نمیرود.[90]گزارش کامل میزان انعکاس برنامههای دینی در رسانههای جهان، در تاریخ 22/6/78 در مجلة آفرینش درج شده است که بخشهایی از آن را به تناسب موضوع ذکر میکنیم: »بیشترین میزان پخش برنامههای دینی در تلویزیون به کشورهای اسلامی تعلق دارد. در آفریقا، دو کشور مسلمان مصر و سودان، بیشترین میزان برنامههای دینی را دارا هستند. نسبت برنامههای دینی به کل برنامهها در مصر6/9% (1348ساعت)و در سودان 20% (509 ساعت) در تانزانیا 7/9% (120ساعت) است. در آسیا نیز کشورهای اسلامى، بیشترین درصد برنامههای دینی را دارا هستند. نسبت مذکور در برونئی 1/8% در بنگلادش 9/6% در ایران 11% در کویت3/10% در مالزی4/8% در عمان 9/12% در پاکستان 5/8% در قطر1/10% در امارات متحده عربی 7/12% و در یمن 9/13% است.به این ترتیب، کشورهای اسلامیدر آسیا و آفریقا بیشترین درصد برنامههای دینی را نسبت به کل برنامههای تلویزیونى خود دارا هستند. این نسبت میان 9/6 تا 20 درصد تغییر میکند. در میان کشورهای اسلامی نیز، کشورهای عربی بیشترین درصد دینی را دارا هستند.«این نسبت، در دنیای مسیحى، بسیار پایینتر است. نسبت برنامههای دینی به کل برنامههای تلویزیونى در قاره اروپا میان 6% تا 2/3 درصد تغییر میکند. میانگین این نسبت برای کشورهای اروپای غربی 5/1% است. آلبانی یک استثنا در اروپا است؛ چرا که بعد از فروپاشی بلوک غرب، این کشور که 70 درصد جمعیت آن، مسلمان هستند، به دین توجه بیشتری داشته است. نسبت برنامههای دینی رادیویی به کل برنامهها در آلبانی 6/30 درصد است.در آمریکای شمالی به برنامههای دینی بیشتر توجه میشود. باهاما و السالوادور در حد کشورهای اسلامیو شاید بیش از بسیاری از آنها برنامهدینی پخش میکنند. در ایالت متحده نیز برنامههای دینی رونق نسبتا زیادی داشته و دارند.[91]جالب این است که «پخش برنامههای دینی در این کشورها ]=آسیا و اروپا[ ذاتا و فینفسه هنگامی قوت دارد که تأثیر غرب نیز در جامعه زیاد باشد. توجه به دین در ایستگاههای دولتی، با میزان حضور تکنولوژی و فرهنگ غربی ارتباط دارد.»[92]بر فرض اعتبار روش، آیا با ملاحظه و تحلیل آمار مذکور نمیتوان همصدا با تامپسون نتیجه گرفت سکولاریزاسیون صرفا یک پدیده غربی بوده و تعمیم آن به کل جهان ناروا است؟ روف در 1993م با ملاحظه انعکاس دین در رسانههای عمومی، چنین میگوید:به نظر میرسد در حوزه فرهنگ به معنای وسیع آن، مسائل مربوط به ایمان و معنویت، عمومیت یافته است. برنامههای تلویزیونى، رمانها، داستانهای مندرج در مجلات و مقالات روزنامهها اکنون به پژوهشهای دینی و معنوی نسلی توجه نشان میدهند که به ایمان اخلاقی که از بزرگترهایشان به ارث رسیده است، بیاعتماد و بیاعتنا شدهاند.[93]پس دین در مدرنیته متأخر نفی یا زدوده نمیشود، بلکه چهره آن دگرگون میشود. دین هنوز هم جزئی از «معانی» و«تعلقات» رسانهای در جامعه است.[94]د. استدلال مفهومى ـ ذاتىاین روش، بر دادههای آماری مبتنی نیست. موضوع مورد مطالعه کلی بوده و شیوه استدلال، تفهمى[95] است. افرادی که به لحاظ روش استدلال در این حوزه قرار میگیرند، به دو گونه استدلال استشهاد کردهاند: استدلال ذات گرایانه و استدلال کارکردگرایانه که اغلب به صورت مقارن بیان میشود. نقطه ثقل در اولى، تأکید بر نیاز اساسی بشر به پاسخگویی به سؤالاتی است که تنها «دین» پاسخگوی آنها است. در دومی تأکید بر کارکردهای مثبتی است که دین در حیات فردی و اجتماعی انسان ها ایفا میکند.گیدنز در توجیه تداوم دین در عصر ارتباطات مینویسد:شاید کمتر کسی در این جهان باشد که هرگز تحت تأثیر احساسات مذهبی قرار نگرفته باشد. علم و تفکر عقل گرایانه برابر سؤالاتی اساسی مانند معنا و هدف زندگی ـ موضوعاتی که همیشه اساس دین بوده است ـ ساکت میماند.[96]مکالخ، همراه عدهای از پژوهشگران دیگر، بر اساس فرا تحلیل 42 نمونه از پژوهشهای مستقل، مرکب از حدود 126000 شرکت کننده، بین مرگ و میر پایین و التزام دینی همبستگى مثبتی یافته و معتقدند: التزام دینی به شکل معناداری با مرگ و میر پایین (نسبت شانس:1.29: 95 % فاصله اطمینان: 1.39 ـ 1.20) مرتبط است.[97] ترنر با ملاحظه سر برآوردن کلیساهای انجیلی در ایالات متحده در قبال کلیساهای مستقر، چنین تحلیل میکند که:پایداری دین، برای یک کارکردگرا، بدین معنا است که دین، نیازهای اساسی معین افراد و جامعه را برآورده میسازد. یکی از آن نیازها، تقلیل نگرانی و تنش است. نیاز دیگر، تحکیم هنجارها و ارزشهای اساسی است.[98]چنان که ملاحظه میکنید دین، دارای کارکردهایی است که در جهان آتی که عمدهترین مشکل انسان ها سلامت و بهداشت روان خواهد بود، از اهمیت بسزایی برخوردار است.برخلاف ایده های حاکم در قرن 19 که دین را مخلوق بشری میپنداشت، در این رویکرد، دین یک نیاز فطری است. به تعبیر یونگ «فرد، محکوم این تجربه است، نه آفریننده آن» و استیلای عقل در دنیای معاصر «بزرگ ترین و غمبارترین خطای بشر» است. بدین ترتیب، کوبیدن در طبل سکولاریزاسیون، یک مد زودگذر میباشد.[99]ملکیان با اشاره به ابعاد هفتگانه دین از دید نینیان اسمارت، معتقد است فرایند جهانی شدن که به زعم وی، در صورت تعمیم آن، جهاننگری یا شیوه زندگی واحد در جهان تحقق مییابد، بر دین تأثیر یکنواختی نخواهد داشت. به نظر وى، بعد تجربه دینی، در همه ساحات از شدیدترین آنها گرفته تا خفیفترین آنها، تقویت میشود. بعد عقیدتی و فلسفی دین هم ممکن است تقویت شود. فرایند جهانی شدن بر بعد اخلاقی، حقوقی و مادی تأثیر خنثی دارد. اما سه بعد دیگر، یعنی بعد اجتماعی و نهادى، بعد نقلی و اسطورهای و بعد شعائری و عبادی دین، امکان تضعیف آن ها در روند جهانیشدن شدید است. نتیجه این که در روند جهانیشدن در صورت تحقق آن جنبههای معنوی دین تقویت، و جنبههای شعائری و رفتارى، تضعیف میشود.[100]البته تضعیف جنبههای رفتاری دین، به مفهوم سنتزدایی نیست. رشد کلیساهای انجیلی در آمریکا، افزایش مناسک عزاداری میان شیعیان و سربرآوردن ادیان جدید در سراسر جهان، نشاندهنده تداوم مناسک دینی است. در موارد ویژهای که به نظر میرسد افراد، در مناسک مشارکت مستقیم ندارند، اجرای این مناسک در رسانهها آنها را ارضا نموده و احساس همزاد پنداری دارند. به تعبیر تامپسون:تثبیت محتوای نمادین در محصولات رسانهای (کتاب، فیلم و غیره) شکلی از تداوم زمانی فراهم میسازد که نیاز به تکرار یا اجرای مجدد را از بین میبرد. بدین ترتیب، زوال برخی جنبههای آیینی سنت، لزوماً نباید به زوال سنت تعبیر شود. بلکه میتواند تنها بیانکننده این حقیقت باشد که حفظ سنت در طول زمان، به تکرار و اجرای مجدد کمتر وابسته است. در واقع، سنت بیش از پیش در روند مناسکزدایی قرار میگیرد.[101]نتیجهدر جمعبندی نهایی با توجه به مطالعاتی که برخی مطالب آن، برای رعایت اختصار حذف شده میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:1. پیشبینى، به ویژه در سطح کلان، هر چند از پایههای تئوریکی مستحکمی برخوردار نیست، شوقبرانگیز بوده و اکثریت دانشمندان، ناخودآگاه بدان سمت و سو سوق یافتهاند.2. پیشبینى با پیشگویی که در ادوار تاریخی گذشته سابقه دیرینه دارد، متفاوت است. پیشبینى بر پایه های علمی استوار است و پیشگویی بر شهود مبتنی است.3. پیشبینى به دو صورت «درون دینی» و«برون دینی» صورت میگیرد که در این مقاله، رویکرد دوم بیشتر مورد توجه قرار گرفت.4. پیشبینى «زوال دین» میان اندیشمندان قرن 19 غلبه داشت؛ اما پیش بینی آن ها، به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم ابطال شد.5. در نیمه دوم قرن بیستم؛ یعنی دوره رشد جبنشهای دینی جدید، تمایل دو بارهای به پیشبینى وضعیت دین در ابتدای هزاره سوم و تعامل آن با پدیده «جهانیشدن» پیدا شد.6. میان دانشمندانی که در نیمه دوم قرن بیستم، با ملاحظه فروپاشی اردوگاه کمونیسم و وقوع انقلاب اسلامی ایران، به پیشبینى دین اقدام کرده اند، پیشبینى زوال، کمتر به چشم میخورد.7. پیشبینى تداوم دین، در فرایند «جهانیشدن»، نزدیکی محتوای ادیان با توجه به تعامل میان فرهنگى، تقویت بعد معنایی و باوری دین به قیمت فروکاهی بعد رفتاری و مناسکی آن، میان اندیشمندان غلبه دارد.8. به نظر نگارنده، ممکن است بر اثر تعامل فرهنگی ادیان به هم نزدیکتر شده و به لحاظ محتوایی به دلیل اصطکاک، جنبههای غیر معتبر را حذف و لایههای زیرین و مبتنی بر حقیقت را حفظ کنند؛ اما این تقارب، به مفهوم وحدت نیست.9. از آن جا که دین، پاسخگوی نیاز اساسی بشر به هویت فلسفی و اجتماعی است، ممکن است در قلمرو هویت فلسفی «دین واحد» پاسخگو باشد؛ اما اقتضای هویت اجتماعی «غیریت سازی» و تمایز است؛ از این روى، همزمان با نزدیکی محتوای ادیان، تمایزهای اسمی نیز آشکارتر میشود.10. فرایند جهانیشدن، نقش مکان، قومیت، زبان و ملیت را در هویتیابی تضعیف میکند. به نظر میرسد مناسبترین جایگزین که بتواند «هویت اجتماعی» انسانها را ارضا کرده و الگوی «غیریتسازی» را ترسیم نماید، دین میباشد؛ پس الگوی «ما» و «دیگران» در جهان آینده بر اساس دین خواهد بود. ظهور اجتماعی دین بر اساس نیاز هویتی، پیشدرآمد تحقق جامعه موعود است که در آن، به دلیل برآورده شدن نیازهای اساسی آحاد مردم، کارکرد اجتماعی دین به کارکرد فلسفی ارتقا یافته و عصر ظهور، فرا میرسد.پی نوشت[1]. sociology.[2]. positive.[3] . آرون، 1370، ص84.[4] . آرون، همان، ص86.[5] . شجاعی زند، 1381، 95.[6]. determine.[7] . لیتل، 1373 ص 198.[8] . همیلتون، 1377،149.[9] . دورکیم،1383، 49.[10]. gunctionalism.[11] . لیتل، 1373،ص151.[12] . آرون، 1370، ص383،378.[13] . شجاعی زند، 1381، 97.[14] . وبر،1371، 84-83.[15] . آرون،1370، 589.[16]. daisako Ikeda.[17]. soka gakai international.[18] . ایکدا، 1383، 220.[19] . جف هینس، 1381، 63.[20] . وایت ودیگران، 1381 ص129-135.[21] . ویلم، 1377، 173.[22] . ملکیان، 1379، روزنامه.[23]. globalization.[24] . محسنى، 1380 ،121.[25] . خان محمدى، 1385، ص 73.[26] . محسنىان، 1370، اینترنت.[27]. prospective.[28] . بیرو، 1370، 308.[29] . همان.[30]. future Exploring.[31] . نیل فروشان،1385.[32]. Explorative futures.[33] . ملکی فر، 1385، 6.[34] . رتیرز، 1383، 334.[35] . ملکی فر، 1385، ص22.[36] . راین، 1381، 231.[37]. Deterministic order[38]. راین، 1381، 242.[39] . همان، 1381، ص246- 238.[40]. relative frequencies.[41]. grcquency interperetation.[42]. objective.[43]. subjective.[44]. degree of belief.[45]. لیتل،74،1373.[46] . راین، همان،243.[47] . تلیخ،106،1378.[48] . راین، همان،241.[49] . نیل فروشان، 1385.[50]. studinf sacred text.[51]. کربى،2002،اینترنت.[52]. Extraprojection.[53]. Consultinfpolling.[54]. Brainstorming.[55]. Historical analysis. ملکی فر، 1385، ص75-69.[56] . ناچمیاسها،241،1381.[57]. subjective.[58]. Joachim de fiore.[59]. the divine spirit.[60] . تیلیغ،107،1378.[61] مطهرى،1378،28-23.[62] . اصول کافى، ج8: 240.[63] . علامه مجلسى،ج52، 391.[64] . همان، ج 51: 141.[65]. Exteraprojection.[66] . ساروخانى، 1377: 199.[67]. Extrapolatin( trends.[68]. Massimo Introrigne.[69]. Center for Studies On new Reli(ions.[70]. Pentecostalism.[71]. Ultimate Winners.[72]. انترورین، 2001.[73]. Secularization.[74] . همان، 2001.[75]. Cults.[76]. Sects.[77] . همان.[78]. consulting polling[79]. Brain storming.[80] . علامه مجلسى، ج 17، ص111.[81] . شهید صدر، 1369، 180.[82] . خان محمدى، 85- 1384، مصاحبه با اندیشمندان.[83] . طرح ملى ارزشها و نگرشهاى ایرانیان، 1380؛ نیز ر.ک: ردیف 1 تا 3 فصلنامه حوزه و دانشگاه و ردیف 4 فصلنامه دانشگاه اسلامى.[84]. Stark Rodney.[85]. james luba.[86] . رادنى،1999،اینترنت.[87]. Jospesh.[88] . رادنى، 1999، اینترنت.[89]. historical analysis.[90] . ترنز، 1378: 303.[91] . آفرینش 20 و 22/6/78.[92] . همان.[93] استوارت هوور، 1382: 350.[94] . هوور، 1382، 377.[95] . verstehen.[96] . گیدنز، 1373: 511.[97] . مکالخ، 1383، 209.[98] . ترنر 1378، 302.[99] . موریس، 1383، 23.[100] . ملکیان، 1379، همبستگى.[101] . تامپسون، 1380: 240.پدیدآورنده: دکتر کریم خانمحمدى .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.