دین و سیاست /

تخمین زمان مطالعه: 47 دقیقه

دین و سیاست پیشگفتار:


دین و سیاست پیشگفتار: یکی از مباحث مهم در حوزه اندیشه های اجتماعی و سیاسی ، بررسی تعامل دین و سیاست است که از گذشته های دور مورد توجه اندیشمندان جهان بوده است. اما این موضوع در روزگار ما به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظامی سیاسی مبتنی بر آموزه های دینی و در نتیجه به چالش کشاندن فضای سکولار حاکم بر جهان ٬ از اهمیت ویژه ای برخوردار است . از این رو توجه جدی به رابطه دین و سیاست و پرسش های اساسی که در این زمینه وجود دارد ٬ ضروری به نظر می رسد ؛ تبیین موضوعاتی نظیر : مشکلات و کاستیهای تعریف دین و سیاست و بازیابی معنای صحیح آن دو ٬ چرایی تعامل دین و سیاست و تبین قلمرو دین براساس دو رویکرد برون دینی و درون دینی ٬ چرایی و چگونگی شکل گیری سکولاریسم و تفکر جدایی دین از سیاست - علی رغم پیوستگی عمیق دین و سیاست- ٬ در جهان غرب و اسلام و...٬ که نوشتار حاضر در صدد ارائه پاسخ های مناسب ٬ منطقی و مستدل پیرامون آنها می باشد: پرسش اول ، در بحث دین و سیاست منظور از دو واژه دین و سیاست چیست؟آیا تعریفی که ما از دین یا سیاست داریم می تواند در نوع این رابطه موثر باشد؟ یکی از موضوعات کلیدی که در بحث «دین و سیاست » نقش بسیار مهمی ایفا می نماید و راه گشای بسیاری از شبهات و ابهامات موجود است ؛ تعریف دقیق دو متغیر دین و سیاست است . به عبارت دیگر قبل از هر گونه قضاوت و داوری علمی ابتدا لازم است مشخص شود که وقتی از رابطه سلبی یا ایجابی میان دین و سیاست بحث میشود؛ کدام دین و سیاست با چه ویژگی هایی مد نظر است ؛ آن گاه به ارائه دلایل در جهت نفی رابطه یا اثبات آن پرداخت: الف- تعریف دین : دین « Religion » و دین داری قدمتی به درازای تاریخ بشریت داشته و همواره یکی از مهمترین اشتغالات ذهنی بشر را تشکیل می داده است. به تعبیر یکی از پژوهشگران٬ « انسان به نحو چاره ناپذیری به انواع و اقسام شیوه ها ٬ دینی و دین ورز است و موقعیت و طبیعت انسانی لا محاله در چنین جهتی است. رازهای عظیم و شگرف و بی اعتباری جهان و همچنین خود آگاهی پرسشگر ارزیابی کننده ٬ جست وجوی ارزشها و حقایق والا را ناگزیر می سازد.» با وجود این هنوز تعریف مشترکی - به ویژه در غرب - در باره دین وجود ندارد؛ واندیشمندان علوم مختلف بانگرش ها ورویکردهای اخلاقی، تاریخی، روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و زیبا شناختی تعاریف متعدد و گوناگونی از دین ارائه نموده اند. به عنوان نمونه چند تعریف از اندیشمندان غربی نقل می شود: 1- تعریف جامعه شناختی دین: میر چا الیاده می نویسد: « دین، از نظر لغت یعنی همبستگی و در اصل، دلالت بر یک سلسله دغدغه دارد که صاحبان آنها را به یکدیگر پیوند می دهد و بین آنها همبستگی نزدیک پدید می آورد. » از دیدگاه دکتر رابرت هیوم: « دین عبارت است از جستجوی جمعی برای یک زندگی کاملا رضایتمندانه. » 2- تعریف روان شناختی دین : ویلیام جیمز در کتاب «انواع تجربه ی دینی»، « دین را به معنای احساسات، اعمال و تجربیات هر یک از افراد بشر در خلوت خودشان » دانسته است. 3- تعریف شهودی و عاطفی دین: ادوارد بی تایلور انگلیسی دین را ایمان به موجودات روحانی دانسته است . و فریدریش شلایر ماخر تاکید می کند که دین ریشه در احساس دارد، نه در عقل. موانع و کاستیهای تعریف دین: این قبیل تعاریف به دلیل موانع و کاستیهایی که در خود دارند؛ از ارائه تعریفی صحیح و حقیقی از دین ناتوان می باشند . از جمله: 1- تکیه بر پژوهش های تجربی و کارکردهای خارجی. 2- اختلاف در مصادیق دین تا جایی که برخی مکاتب فلسفی و اجتماعی را نیز از مصادیق دین شمردند. 3- خلط میان دین و دین داران ولحاظ رفتارهای منفی دین داران در تعریف دین٬ در حالی که رفتار دین داران الزاماً بر گرفته از دین نخواهد بود؛ بنا بر این در این که مطالعه ی رفتار دین داران و نهادها و سازمان های دینی، موضوع پژوهش در علوم اجتماعی است، تردیدی وجود ندارد و لیکن نمی توان از این طریق به چیستی و ماهیت دین پی برد. 4- تأثیر پیش فرض های معرفت شناختی، انسان شناختی، هستی شناختی، جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، بر تعریف دین ٬ چنانکه عمده مبنای تعاریف عالمان علوم اجتماعی از دین، رویکرد سکولاریستی است که بر تمام تعاریف چیره گشته است. 5- بسیاری از ادیان در طول تاریخ حیاتشان، دست خوش تحریف شده اند و به همین دلیل به فرقه ها و مذاهب گوناگون تنوع یافته اند. 6- هیچ یک از این تعاریف، با نگرش جامع نگرانه به دین ننگریسته اند و تنها به ساحت و بُعد خاصّی از دین پرداخته اند و اصولا نگاه جامع به تمام مصادیق ادیان نیز میسّر نیست. 7- تعاریف مذکور از دین، نشانه رویکرد طرف داران آن ها به گستره ی شریعت است . بر این اساس، پاره ای از تعاریف تنها به ابعاد اعتقادی و برخی به جنبه های معرفتی و بعضی به ساحت های احساسی و روانی و تعدادی به زوایای اجتماعی و نمونه هایی به بینش های شهودی پرداخته اند. 8- و بالآخره اینکه این قبیل تعاریف نمی توانند بیان گر ماهیت و حقیقت دین باشند. بدیهی است با توجه به موانع و نارسائیهای فوق ارائه تعریفی مشترک و مورد قبول همگان از دین ممکن نمی باشد. و از سوی دیگر به دلیل مصادیق گوناگونی که مفهوم دین دارد ؛ نمی توان به طور مطلق از چگونگی رابطه دین و سیاست سخن گفت ؛ زیرا مصادیق مختلف مفهوم دین - صرف نظر از جنبه حقانیت هر یک از آن ها- تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند. در نتیجه ٬ صدور هر گونه حکم کلی درباره چگونگی رابطه دین و سیاست به نحوی عام ناممکن است ؛ چرا که از حیث نظری ممکن است یکی از مصداق های مفهوم دین با سیاست رابطه خاصی داشته باشد ٬ ولی مصداق دیگر آن مفهوم ٬ با سیاست چنان رابطه ای نداشته باشد. تعریف دین از منظر اندیشمندان مسلمان: واقعیت آن است که ارائه هرگونه تعریفی از دین ٬ باید بدون پیشداوری ٬ اعمال سلایق ٬ و آرای نویسندگان مغرب زمین باشد .در تعریف دین لازم است به منابع دینی و کسی که دین را نازل کرده است رجوع کنیم . در این صورت نه تنها ارائه تعریفی مشخص با ویژگی های معین از دین امکان پذیر بوده و امکان بررسی رابطه آن را با موضوعاتی نظیر؛ سیاست ٬ عقلانیت ٬ حقوق بشر و... را محقق می سازد. بلکه باعث تمایز دین حق و الهی از ادیان باطل نیز می شود؛ از این منظر ابتدا لازم است میان ادیان توحیدی با ادیان غیر توحیدی تفکیک قائل شد : ا. ادیان توحیدی: ادیان توحیدی و الهی ٬ ادیانی هستند که پایه و اساس آنها بر وحی و پیام الی استوار است و از سوی خداوند متعال برای هدایت انسان ها بر پیامبران نازل شده اند. و پس از نزول گرفتار تحریف نشده اند. 2. ادیان غیر توحیدی: این قبیل ادیان ریشه در نیازها و خواسته های آدمی داشته و مصنوع و مخلوق بشر است . اعم از این که ابتدا منشا الهی داشته و سپس تحریف شده باشند یا اینکه از ابتدا بشری باشند. از این رو اندیشمندان مسلمان در تعریف دین عمدتا بر ویژگی « حقانیت» دین تاکید داشته و در صدد ارائه تعریفی عام که شامل هر آنچه که دین نامیده می شود نبوده اند. به عنوان نمونه : از دید گاه علامه طباطبائی ؛ « دین عقاید و دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمای و هدایت بشر آورده اند. » ایشان همچنین در تفسیر آیه (وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ ) می فرماید: « مراد به آن دینی است که منسوب به حقّ است و نسبتش به حقّ این است که حقّ اقتضا می کند انسان آن دین را داشته باشد و انسان را به پیروی از آن دین وادار می سازد. » . آیت الله جوادی آملی نیز می فرماید: « معنای اصطلاحی دین، مجموعه ی عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره ی امور جامعه ی انسانی و پرورش انسان ها باشد. گاهی همه این مجموعه، حقّ و گاهی همه آن باطل و زمانی مخلوطی از حقّ و باطل است. اگر مجموعه حقّ باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطی از حق و باطل می نامند . » . ویژگی های دین حق: در جمع بندی تعاریفی که اندیشمندان اسلامی پیرامون دین داشته اند ؛ ویژگی های دین حق عبارتند از: 1- آسمانی و الاهی باشد، نه زمینی و بشری و ساخته دست انسانی؛ 2- پیام الاهی، موجود و در دسترس مردم باشد؛ 3ـ متن مقدّس آسمانی، از تحریف به زیادت و نقیصه در امان باشد. چنین ویژگی هایی در شرایط کنونی تنها بر دین مبین اسلام انطباق دارد.براین اساس تعریف مورد نظر از دین، عبارت است از: « مجموعه ی حقایق و ارزش هایی که از طریقِ وحی به وسیله کتاب و سنّت، جهت هدایت انسان ها به دست بشر می رسد. اعم از این که مضامین آن از راه های عادی نیز به دست آیند یا این که حسّ و عقل و شهود بشری از آن آموزه ها محروم باشند؛ البته هیچ گاه نباید آموزه های دینی، خرد ستیز باشند.» . ب ـ تعریف سیاست: واژه سیاست «Politics » همانند دین دارای معانی و گونه های متعددی است. در لغت به معنای : حکم راندن٬ ریاست کردن ٬ تدبیر ٬ ریاست ٬ داوری ٬ حفاظت٬ حراست و تنبیه به کار می رود. و در اصطلاح دارای تعاریف گوناگونی است: 1 . به معنای علم به دست آوردن قدرت و حفظ آن ؛ 2 . در معنی خاص ٬ دانش و هنر کارآمد نمودن دولت و در معنی عام ٬ هرگونه روش اداره یا بهبود امور شخصی یا اجتماعی ؛ 3 . فن حکومت کردن دولت و رهبری روابط آن با دیگر دولت ها ؛ و... . اگر بخواهیم به صورت دقیق تر به بررسی معانی سیاست بپردازیم لازم است یک تقسیم بندی میان سیاست در نظام های توحیدی با سیاست در نظام های سکولار داشته باشیم : 1. سیاست از دید گاه اسلام : سیاست بخشی از منظومه منسجم اندیشه اسلامی تلقی می گردد و رویکرد مسلمانان به آن ٬ ریشه در وحی ٬ سنت و سیره معصومین (ع) دارد. از دید گاه علامه محمد تقی جعفری « سیاست از دیدگاه اسلام: عبارت از مدیریت حیات انسانها ـ چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی ـ برای وصول به عالی ترین هدف های مادّی و معنوی است. » . و از منظر حضرت امام خمینی (ره) ٬ «سیاست همان هدایت دینی جامعه از طریق اصلاح خلق در بعد وسیع است». براین اساس مبانی سیاست حاکم بر نظام توحیدی عبارتند از: ولایت الهی، اطاعت از رهبران شایسته (پیامبر و جانشینان آن) ، مشروط بودن اطاعت از رهبران، سلطه ناپذیری و عزت و کرامت انسانی ، تأکید بر ایمان و تقوای الهی به عنوان رمز عزت وکرامت، جلب مشارکت مردمی و پرهیز از خودکامگی و دیکتاتوری، عدالت‌جویی و ظلم‌ستیزی، ایمان به اصالت ارزشها در قالب امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد تحول و دگرگونی در فرد جامعه، ستیز با استکبار و سازش ناپذیری در مقابل ستمگران، استقلال‌جویی (فرهنگی، سیاسی، اقتصادی)، حق‌گرایی وانتقاد پذیری، هوشیاری در برابر بیگانگان، صلح ‌خواهی و امنیت جویی، حاکمیت ضابطه، فقرزدایی و تعدیل ثروت، همزیستی مسالمت‌آمیز بر اساس محبت و رحمت. 2. سیاست در مکاتب الحادی : اما در مقابل سیاست در اندیشه سیاسی و فرهنگ غرب ٬ ره آورد عینیت گرایی « Objectivism » مطلقی است که بر تفکر معاصر غرب سایه افکنده و توجهی به پرسشهای بنیادین درباره انسان و آرمان او ندارد. و با دین و ارزش های دینی بیگانه است . تا آنجا که صاحب نظران غربی در تعریف سیاست ٬ عموما بر اصالت قدرت ٬ و چگونگی کس قدرت غ حفظ و گسترش آن تاکید داشته و با تفکرات اومانیستی«Humanism» ٬ کسب قدرت را به عنوان یک هدف می پندارند نه یک وسیله و ابزاری در جهت هدایت و خدمت به حیات مادی و معنوی بشر . بر این اساس ویژگی سیاست در نظام های سکولار عبارت است از: شیطانی، ناپسند و ضد ارزشی، مبتنی بر زور، غلبه، نیرنگ و خدعه٬ دیکتاتوری و خود محوری ، نفی ارزشهای والای انسانی و محورساختن ارزشهای جاهلی (زر و زور و تزویر) ، بی‌شخصیت بار آوردن و تحقیر و تهی کردن انسانها جهت بقاء قدرت و تحکیم مناسبات سلطه و استثمار،‌ جوسازی و شایعه‌پراکنی و غلوّ واقعیتها، کتمان حقایق و سانسور، دامن زدن به تعصبهای جاهلی ، هراس از بیداری ملتها، استثمار و بهره‌کشی و در فقر و فلاکت نگهداشتن مردم و نفاق و دورویی. چنین سیاستی که از آن به « سیاست ماکیاولی »نیز تعبیر می شود ؛ در«مبانی فکری» ٬ « اهداف » و«خط مشی ها و روند اجرایی» با سیاست الهی و آموزه های وحیانی تفاوت های اساسی دارد. حضرت امام خمینی(ره) پس از آزادی از زندان - ضمن بیان خاطره ای از دوران حبس فرمود: «آمد یک نفر... گفت: آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ و خلاصه پدر سوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید... گفتم: از اول ما وارد این سیاست که شما می گویید، نبوده ایم». نتیجه اینکه : دو واژه دین و سیاست تعاریف و گونه های متعدد داشته و در چگونگی رابطه تبیین دقیق مفهومی و مصداقی این دو متغیر ضرورت دارد؛ بسیاری از تعاریفی که در مورد دین وجود دارند نظیر تعاریف شهودی ٬ روانشناختی و جامعه شناختی و یا ادیان تحریف شده ٬ به دلیل پیش فرضها و مبانی فکری که دارند ٬ یا اساسا رابطه ای با سیاست نداشته و یا اینکه تنها گونه ای خاص از سیاست مانند سیاست سکولار و غیر توحیدی را بر می تابند. از این رو در تعیین رابطه و مناسبات دین و سیاست ٬ ابتدا باید تعریفی جامع و اعتماد پذیر از این دو واژه ارائه داد ؛ و این مهم تنها با توجه به درون مایه ها ٬ محتوا و پیام دین امکان پذیر است . از دیدگاه اندیشمندان مسلمان برخلاف متفکران غربی ٬ دین با سه ویژگی حقانیت ٬ جامعیت و توجه به درون مایه های آن تعریف می شود. و سیاست نیز بر خلاف تعاریف رایج در غرب ٬ با ویژگی هایی نظیر توجه به امور معنوی ٬ هدایت و سعادت دنیوی و اخروی انسان ها همراه است . چنین ویژگی هایی اثبات کننده پیوند و تلازم عمیق دین حق با سیاست توحیدی است. پرسش دوم . آیا بدون توجه به آیات و روایات و صرفا با رویکرد برون دینی می توان به تبیین قلمرو دین و رابطه دین و سیاست پرداخت؟چگونه ؟ تبیین دقیق و صحیح قلمرو دین و رابطه دین و سیاست با استفاده و جمع بین دو رویکرد برون دینی و درون دینی امکان پذیر است . زیرا هم عقل استدلال گر و هم کتاب و سنت هر دو منبع و بیانگر معرفت دینی و حقایق دینی می باشند. اما رویکرد برون دینی بواسطه کاستی هایی که دارد به تنهایی نمی تواند متکفل این امر شود. در ادامه ابتدا به توضیح این رویکرد و مشکلات آن پرداخته و سپس چگونگی کاربرد آن را در تبیین قلمرو دین و رابطه دین و سیاست بیان می نماییم: الف- تعریف و کاستی های رویکرد برون دینی: برخی برای القای جدایی قلمرو دین از سیاست٬ رویکرد برون دینی را مطرح کرده اند. در این روش از بیرون دین به آن نگریسته می شود تا اهداف و قلمرو آن مشخص شود بدون اینکه به کتاب و سنت مراجعه شود. افراد قبل از رجوع به متون دینی باید انتظارات خود را مشخص کنند و پس از تعیین نیازهای اصلی و فرعی خود به سراغ دین بروند. به تعیین حدود و قلمرو آن بپردازند. به اعتقاد طرفداران این نظریه ٬ صرف نظر از این که قرآن و متون دینی در باره سیاست چه می گوید ٬ با نگاهی برون دینی به اسلام ٬ این پرسش را طرح می کنیم که اصولا بشر چه نیازی به دین دارد ؟ و بشر در چه مسائلی احتیاج به راهنمایی دین دارد؟ سپس در پاسخ به پرسش مزبور دو فرض را در نظر گرفته پیش روی مخاطب قرار می دهند: یکم- دیدگاه حداکثری به دین : اینکه انسان در همه امور زندگی ٬ محتاج دین است . از شیوه ساخت و ساز مسکن گرفته تا تشکیل جامعه و اداره آن ؛ گره مشکلات همه این امور تنها بوسیله دین حل می شود . بنابراین باید از دین حداکثر انتظار را داشت. دوم- دیدگاه حداقلی به دین: این فرض قلمرو دین را محدود به تامین نیازها و سعادت اخروی بشر دانسته و در نتیجه دین ٬ ارتباطی به امور دنیوی و سیاست ندارد. و در سیاست که در قلمرو دنیا واقع است ٬ فقط علم و دستاوردهای بشری دخیل است. ارزیابی این نظریه: 1 . اتخاذ نگرش «حداقلی» نسبت به دین حاوی یک مغالطه است ٬ مبنی بر این که چون انتظار «حداکثری» نسبت به دین معقول نیست ؛ در نتیجه باید از دین حداقل انتظار را داشته باشیم در حالی که مساله مزبور فقط دو گزینه ندارد ٬ بلکه گزینه سومی نیز متصور است و آن اینکه ما از دین انتظار نداریم که همه چیز حتی کیفیت پوشش و کیفیت غذا خوردن و ساختن مسکن را برای ما بیان کند . اما همین مسائل آنگاه که رنگ ارزشی به خود بگیرد در حوزه دین قرار می گیرد. 2 . از دیدگاه تاریخی ٬ از هنگامی که میان رجال کلیسا از یک طرف و رجال علم و سیاست از سوی دیگر درگیری و تضاد ایجاد شد ٬ عملا میان آنان این توافق حاصل شد که هیچ یک از آن دو در قلمرو دیگری دخالت نکند . در حالی که این مطلب در اسلام و در هیچ دین آسمانی یافت نمی شود. 3 . در بینش اسلامی ٬ بین زندگی دنیا و آخرت ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد ؛ انسان زندگی آخرت را به وسیله اعمال و رفتار اختیاری خویش در دنیا می سازد .« انما توفون اجورکم ؛ فقط نتایج کارهایتان را برداشت می کنید. »و الدنیا مزرعه الآخره» و اگر دنیا نباشد کسی به بهشت نمی رود.پس دنیا ارزش فوق العاده ای دارد و در سایه آن می توان سعادت بی نهایت و لذت جاودان آخرت را فراهم آورد. براین اساس اگر چه حیات ما به دو بخش دنیوی و اخروی تقسیم می شود ؛ اما این تقسیم بندی مستلزم آن نیست که به رفتار و اعمال انسان در دنیا ٬ از دو منظر دنیا و آخرت نگریسته شود. رسالت دین سامان دهی رفتارهای دنیوی ما نیز هست و چنین نیست که دستورات دین فقط برای سرای پس از مرگ باشد ٬ بلکه در دنیا همه امور به گونه ای به آخرت نیز مربوط می باشند. 3 .روش هایی که طرفداران این رویکرد در جهت اثبات مدعای خویش بکار گرفته اند ٬ دچار نقاط ضعف و کاستیهای فراوانی است .برخی از مهمترین این روش ها عبارت است از: 1. 3 . استفاده از روش عقلی و فلسفی و مطالعه براهین ضرورت بعثت انبیاء ٬ این روش تنها در میان پاره ای از نیازهای دینی انسان توانمند است، اما در تبیین قلمرو کامل دین و انتظارات کامل بشر از دین ناتوان است، و تنها به شناخت کلی نیازهای دینی انسان ها بسنده می کند. 2. 3 . روش کارکردگرایانه «functionalistic »دینی که به طور عمده با توجه به روان شناسی و جامعه شناسی دین و با استمداد از روش تجربی- تاریخی به دست می آید و آثار فواید و خدمات دین را نشان می دهد. در این روش می توان از معنا بخشی به حیات آدمی، تذکر دانسته های عقلی، پشتیبانی از اخلاق، سازگاری بین اندیشه و محیط خارجی، پاسخ به احساس تنهایی، راه حل مناسب برای امور جبران ناپذیر و تفسیر درست از تجربه های دینی نام برد. این روش نیز پاره ای از انتظارات بشر از دین و نیازهای دینی آدمیان را گزارش می کند ؛ ولی انتظارات کامل بشر از دین را بیان نمی کند. 3. 3 . روش انسان شناسی تجربی که همان روش تجربی شمرده می شود. در این روش تعیین انتظارات بشر از دین به وسیله علوم انسان شناسی جهت شناخت نیازهای اصیل آدمی که به وسیله دین برآورده می شوند، به دست می آید . این رویکرد، در رجوع آدمیان به دین و یافتن انگیزه گرایش به دین مفید است و با بررسی نیازهای انسان، به نیازهای دینی آدمیان پی برده می شود؛ ولی جهت حل اساسی مسأله انتظار بشر از دین و تمدید قلمرو آن ناتوان است؛ زیرا از یک طرف، باعث نوعی تحمیل خواسته ها و سلیقه های شخصی بر دین و متون دینی است، نه تبیین توانایی های دینی. و از طرف دیگر ، حق تقدم را با فاعل شناسا و انتظارات او دانسته و دین را به صورت متعلق شناسایی، در رتبه متأخر قرار داده است، و حال آن که علاوه بر این که این نگرش با فلسفه فرستادن ادیان و نزول کتاب های آسمانی که همان هدایت و تکامل انسان ها در د جهان است - چنانکه علامه طباطبایی(ره) هدف دین را شناساندن خلقت انسان از آغاز تا انجام می داند. - منافات دارد؛ دین حقیقتی صامت و ساکت نیست که معانی و حقایق خود را بیان نکند. ب- رویکرد برون دینی و رابطه دین و سیاست : صرف نظر از کاستیهای فوق ٬ با نگاه برون دینی تا حدودی می توان رابطه دین و سیاست را تبیین نمود و انتظار منطقی بشر از دین در عرصه سیاست را تایید کرد ؛- زیرا همانگونه که گذشت ٬ تبیین دقیق و صحیح قلمرو دین و رابطه دین و سیاست با استفاده و جمع بین دو رویکرد برون دینی و درون دینی امکان پذیر است- از جمله : 1- پرسش های اساسی سیاست نظیر چیستی حکومت ٬ ویژگی ها ٬ اهداف و وظایف آن ٬ شرایط حاکم ٬ وظایف مردم و... بر محور حکومت و قدرت می چرخد ؛ اگر نظریه پرداز سیاسی نگرشی واقع بینانه به جهان و انسان و اعتقادی صحیح به خداوند داشته باشد و از نظر معرفت شناسی، به حجیت و اعتبار عقل و تجربه از یک سو و محدودیتی و ناتوانی آن ها در درک تمام مصالح و مفاسد انسان ها از سوی دیگر اعتراف کند ، ناگزیر به اطاعت از پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) تن در می دهد و دستورها و بینش های سیاسی آن ها را سر مشق خویش می سازد. و اصولاً حق خود می داند که کیستی حاکم و چیستی و اهداف حکومت را از خداوند متعال که هدایتگر دنیا و آخرت است، بپرسد. البتّه این مطلب با تحقیقات تجربی و عقلانی در شناخت موضوعات و تلاش برای کارآمدی هرچه بیشتر عملکرد های حکومت منافاتی ندارد. 2- اصولا شناخت صحیح ماهیت دین و علت نیاز انسان بدان خود مبین گستره دین و وجود رابطه ای عمیق ، اصولی و جدایی ناپذیر میان آن و سیاست است. و جایی برای تردید باقی نمی ماند که در اسلام رابطه دین و سیاست یک رابطه منطقی و ماهوی است و این دو، لازم و ملزوم یکدیگرند ؛ دین مجموعه ای است از: معارف و بینش ها ( ایدئولوژی و جهان بینی) ٬ آموزه های اخلاقی (اخلاقیات) و سلسله قوانین و مقرراتی( شریعت) که به دلیل آگاهی کامل قانونگذار( خداوند) به تمامی نیازهای مادی و معنوی بشر به نیکوترین وجهی مناسبات انسان را با خدا، جامعه، طبیعت و خویشتن ٬ تبیین نموده است ؛ و کمال و سعادت بشر را در پی آنها تضمین می کند.و این در حالی است که مکاتب بشری در شناخت انسان ٬ نیازهای واقعی و چگونگی تامین سعادت او ناتوان و دچار اختلافات شدید می باشند. ناکامی و شکست ایدئولوژی ها و مکاتب مختلف مادی از ابتدای تاریخ تا کنون و وجود بحران های عظیمی که جهان و حیات بشری را با مخاطره مواجه ساخته شاهدی بر این مدعاست . « بنابراین بشریت بر سر دو راهی قرار دارد: یک. در مسائل انسانی، سیاسی و اجتماعی خویش، همواره به دنبال مکاتب بشری راه افتد و هر روز چیزی را تجربه کند و پس از شکست، راه دیگر برگزیند (تا پایان حیات تاریخی خود)! این همان راه سکولاریستی و مبتنی بر جدا انگاری دین و دنیا است. دو. از ناحیه خداوند - که عالم به تمام نیازهای او و راه کمال حقیقی است - قانون و راهی جامع و بدون خطا به او عرضه شود تا با پیروی از آن، به سوی سعادت و خوشبختی حرکت کند. این انگاره عدم جدایی دین از سیاست است.» از دید گاه روسو: « برای کشف بهترین قوانینی که مناسب ملل است، یک عقل کل لازم است که ناظر به تمام شهوات انسانی باشد؛ ولی خودش هیچ حس نکند [فاقد گرایش شهوانی باشد]. هیچ گونه وابستگی با طبیعت نداشته باشد؛ اما آن را به خوبی بشناسد. مصلحت آن بستگی به ما نداشته؛ ولی به بهروزی ما کمک کند. پس فقط خدایان می توانند آن طور که باید و شاید به مردم قانون عرضه دارند. ». پرسش سوم . با رویکرد درون دینی چگونه می توان رابطه دین و سیاست را اثبات نمود؟ در این رویکرد به سراغ متون دینی می رویم تا قلمرو آن را شناسایی کنیم ؛ وخود دین به ما می گوید که در چه زمینه هایی از هدایت انسان ها سخن گفته است و قلمرو آن چه عرصه هایی را شامل می شود. از منظر رویکرد مزبور تشخیص گستره دین از راههای مختلفی امکان پذیر است: یک. گستره قوانین اسلام با توجه به حجم عظیمی از احکام اجتماعی و اهداف سیاسی - دینی اسلام، می توان هدف گیری اصلی این دین مقدّس را شناخت. امام خمینی(ره) در این باره می فرماید: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونی که سیاست دارد. این نکته برای هر کسی که کمترین تدبّری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند، آشکار می گردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را». با مروری کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن، روشن می گردد که اسلام دینی جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیایی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستی، دعوت نموده و دارای دستورات اخلاقی و خودسازی فردی است؛ احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بین الملل و... دارا می باشد. ادوارد گیبون در این باره می نویسد: « قرآن دستور عمومی و قانون اساسی مسلمین است که شامل مجموعه قوانین دینی٬ اجتماعی ٬ مدنی ٬ تجاری ٬ نظامی ٬ قضایی ٬ جنایی و جزایی است. همین مجموعه قوانین از تکالیف زند گی روزانه گرفته تا تشریفات دینی ٬ از تزکیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت ٬ از حقوق عمومی تا حقوق فردی٬ از منابع فردی تا منافع عمومی ٬ از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب مکافات این جهان تا عذاب و مکافات جهان آینده همه را در بر دارد . » . بدیهی است تحقق آموزه های سیاسی و اجتماعی بدون قدرت اجرایی، و تشکیل حکومت دینی امکان پذیر نیست. در غیر این صورت، احکام الهی -که برای عمل فرستاده شده اند تعطیل می شوند. دو. سیره پیشوایان دین سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایی و قضایی آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان علی(ع) نیز حکومتی بر اساس عدل و اجرای دستورات الهی بنا نهاد. حکومت کوتاه مدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومت های وقت از سوی دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزه های سیاسی و «تشکیل حکومت صالح» از ضروریات دین اسلام است. سه. اهداف سیاسی و اجتماعی بعثت انبیا در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، اصلاح امور جامعه و برقراری مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسی دین است. پاره ای از آیاتی که بر این مطلب گواهی می دهد، عبارت است از: 1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ «به راستی که پیامبران را با پدیده های روشن گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگری برخیزند و آهن را که در آن نیروی سخت و سودهای فراوان برای مردم است، پدید آوردیم». 2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛ «و به راستی در هر امتی، پیامبری فرستادیم که خداوند را بندگی کنید و از پیروی طاغوت دوری جویید». از دیدگاه تاریخی حضرت ابراهیم (ع) بنیانگذار بزرگ مکتب توحید در سیاست، بیست قرن قبل از میلاد مسیح با ایجاد بنیادی نیرومند و مکتبی بس عمیق در سیاست، با جریان و قدرت سیاسی حاکم زمان خود درگیر شد و نه تنها بر قدرت حاکم زمانش فایق آمد و ملتش را نجات بخشید، بلکه راه مبارزه توحیدی را به ملتها آموخت و راه نجات را فرا روی آنها گشود. حضرت موسی (ع) نیز بیش از دوازده قرن، قبل از میلاد مسیح، یک بار دیگر مبارزه با یکی از قدرتمندترین حاکمان تاریخ را آغاز نمود و جریان و اندیشه سیاسی حاکم را سرنگون کرد و ملتش را بر اساس اصول سیاسی مبتنی بر توحید رهبری کرد و به پیروزی رساند و یک بار دیگر اندیشه سیاسی توحیدی را برای تبیین پیروزیها و شکستها ترسیم کرد . پیامبران بعد از حضرت موسی (ع) تا ظهور حضرت عیسی (ع) راه او را دنبال کردند و اندیشه سیاسی مبتنی بر مکتب توحیدی او، قرنها راهنمای عمل سیاسی گشت و پس از ظهور حضرت عیسی (ع) نیز این مبارزه اصولی و خستگی ناپذیر تا به بالای دار رفتن این رهبر نستوه الهی ادامه یافت. این توالی تاریخی سنت الهی تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و سپس تا به امروز ، بزرگترین حوادث سیاسی تاریخ را بوجود آورد و اندیشه سیاسی تابناکی را رقم زد. چهار. مبانی قرآنی رابطه دین و سیاست بخش زیادی ازآیات قرآن در مورد مسائل سیاسی واجتماعی است. از دیدگاه برخی از قرآن پژوهان برجسته ؛ « حدود دو هزار آیه قرآن، ناظر به ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، مدنی و قضایی انسان است.» . در اینجا تنها به مهمترین مبانی اندیشه های سیاسی مربوط به تشکیل حکومت و ارتباط دین و سیاست اشاره می شود: 1- اثبات حاکمیت ولایت و سرپرستی همه جانبه مادی و معنوی، دنیوی و اخروی برای خدا، رسول و اولیای خاص او. 2- اثبات امامت و رهبری سیاسی - اجتماعی برای پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبین از ناحیه آنان . 3- اثبات حکومت و خلافت در زمین برای برخی از پیامبران گذشته مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع). 4- قرآن، داوری و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهی معرفی می کند. 5- دعوت به کار شورایی و جمعی کردن . 6- مبارزه با فساد و تباهی، ظلم زدایی و عدل گستری جزو وظایف اصلی اهل ایمان است. 7- احترام به حقوق انسان ها و کرامت بخشی به انسان از اصول سیاست ادیان الهی است . 8- امر به جهاد و مبارزه با طاغوت ها، مستکبران و ستمگران و نیز تهیه امکانات دفاعی. 9- عزت و سیادت ( چون آقایی و...) را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفی هرگونه سلطه پذیری و ذلت. 10- تبیین و تعیین حقوق متقابل والی و مردم. 11- اثبات سلطنت و حکومت برای برخی ازحاکمان صالح وعادل، مانند طالوت وذوالقرنین. 12- اختصاص دادن حقوق مهم و کلان مالی به ولی امر مسلمین و حکومت اسلامی جهت مصرف در مصالح جامعه. از آنچه گذشت روشن می شود که بخش عظیمی از معارف و آموزه های اسلامی شامل مسائل سیاسی - اجتماعی است. و نه تنها تعیین خط مشی های مهمی در این باره از سوی خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبری و اجرای سیاست های تعیینی، از سوی خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیای الهی و مؤمنان برجسته، نهاده شده است. به تعبیر حضرت امام(ره) «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابی است که مربوط به عبادات است. باقی اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». نتیجه گیری : با رویکرد درون دینی به منابع و متون اصیل اسلامی و بررسی آموزه های اسلام نتایج ذیل حاصل می شود: 1- جامعیت دین اسلام ٬ مقتضی دخالت آن در سیاست است. 2- اجرای بسیاری از احکام اسلامی ٬ منوط به حکومت دینی است . 3- سیره عملی پیامبر اکرم (ص) ٬ پیامبران گذشته و امامان معصوم (ع) حاکی از آمیختگی دین و سیاست می باشد. 4- دین مبین اسلام درباره ویژگی های حکومت ٬ حاکم ٬ و وظایف و کارکردهای نظام سیاسی دارای نظر است. 5- در قرآن و سنت مبانی تشریعی و فقهی دخالت دین در سیاست وجود دارد. پرسش چهارم . سکولاریسم ٬ سکولاریزاسیون ٬ آته ایسم و لائیسم یعنی چه؟چرا علی رغم پیوستگی دین و سیاست این تفکرات به وجود آمد و در جهان گسترش یافت؟ در پاسخ به سوال ابتدا به توضیح سکولاریسم و واژه های مرتبط با آن پرداخته و سپس چگونگی شکل گیری اندیشه جدایی دین از سیاست در غرب و اسلام مورد بررسی قرار می گیرد: یکم- تعریف سکولاریسم : واژه سکولاریسم «secularism» مشتق از کلمه لاتینی«seculum» به معنای « دنیا» یا « گیتی » در برابر « مینو » است ٬ که در لغت به معنای دنیا پرستی ٬ عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی ٬ مخالفت با تعلیم شرعیات و مطالب دینی ٬ جدا انگاری دین و دنیا ٬ و دین زدایی می باشد. سکولاریزم در فارسی به معنای ناسوتی ٬ دنیوی ٬ عرفی و زمینی ترجمه شده است. و در زبان عربی به «العلِمانیه» به معنای علم گرایی و «العلَمانیه» ٬ مشتق از عالم (دنیا) است. و گزینش این واژه به جهت مبنا قرار دادن عقلانیت ابزاری و علمی کردن امور دنیوی به جای دینی کردن آنها می باشد. از نظر اصطلاح این واژه دارای معانی گوناگون و مختلفی است؛ در یک تعریف جامع می توان گفت : « سکولاریسم عبارت است از ٬ گرایشی که طرفدار و مروج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت های مختلف انسانی از قبیل سیاست ٬ حکومت ٬ علم ٬ عقلانیت ٬ اخلاق و ... است .» . واژه سکولاریزاسیون « Secularization » ٬ به معنای عرفی شدن ٬ دنیوی شدن ٬ دیانت زدایی ٬ قداست زدایی و مادی شدن است . و از نظر مفهومی با سکولاریسم تفاوت دارد ؛ سکولاریسم یک گونه ایدئولوژی یا مرام و طرز تفکر است ؛ که جنبه توصیه ای نیز دارد و مبتنی بر مبانی و پیش فر ضهای خاصی است . اما سکولاریزاسیون یک پدیده و پروسه خارجی است ؛ که جنبه توصیفی و جامعه شناختی دارد . سکولاریزاسیون فرایند یا جریانی است که در طی آن شئونات سیاسی ٬ اجتماعی و اخلاقی جامعه دیانت زدایی یا قداست زدایی می شوند. اندیشه دینی ٬ اعمال دینی ٬ و نهاد های دینی ٬ نقش و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند ؛ و در نتیجه دین- به شرط بقا – به شکل یک امر خصوصی در می آید. در این فرایند مظاهر دینی در اجتماع حذف شده و یا کاهش یافته و بدون حضور دین به تدبیر امور پرداخته می شود. واژه آته ایسم «Atheism » به معنای انکار وجود خدا ٬ بی اعتقادی به وجود پروردگار؛ و آته ایست؛ یعنی ملحد. واژه لائیک « laic» به معنای وابستگی به شخص دنیوی و غیرروحانی٬ خروج از سلک روحانیون٬ دنیوی٬ آدم خارج از سلک روحانیون٬ آدم خارج از سلک روحانیت (به معنای اخصّ). و لائیسم «Laicism» « نظامی سیاسی که مشخصه آن طرد نفوذ و تاثیرگذاری امور معنوی و روحانیاست. » بنا به تعریف دائرة المعارف بریتانیکا٬ لائیک؛ یعنی تفکیک دین از سیاست٬ لائیک از موارد و مصادیق سکولار می باشد. زیرا تفکیک دین از سیاست٬ اخصّ از سکولار و سکولار اعمّ از لائیک می باشد. این دو طرز تفکّر٬ دین را به طور کامل نفی نمی کنند٬ بلکه آن را از امور و شئون زندگی دنیوی و بویژه از سیاست تفکیک می کنند. بنا براین لائیسم بخشی از سکولاریسم و به عبارت دیگر نمود عینی سکولاریسم سیاسی است. دوم- چگونگی شکل گیری سکولاریسم: همانگونه که گذشت اساس تمامی ادیان الهی و سیره پیامبران در طول تاریخ ٬ همواره دلالت بر پیوستگی و تلازم عمیق دین و سیاست داشته و دارد . اما با یا این همه یکسری عوامل باعث شد تا این حقیقت در بسیاری از جوامع بشری دگرگون شده تا جایی که اصل این واقعیت را با دیده شک تردیده نگریسته و بر جدایی نهاد دین از سیاست اصرار می ورزند. به صورت دقیق تر می توان این موضوع را در در ارتباط با جهان غرب ٬ جهان اسلام ٬ مورد تحلیل قرار داد: 1- عوامل و زمینه های پیدایش سکولاریسم در جهان غرب : سکولاریسم رویکرد خاصی است که بر اثر تحولات اقتصادی ٬ فرهنگی٬ اجتماعی مغرب زمین پس از عصر نوزایی (رنسانس) به وجود آمد ؛ مجموعه عوامل و زمینه های آن را می توان به دو دسته (عوامل درونی و عوامل بیرونی) تقسیم کرد: 1- 1- عوامل درونی : مراد از این عوامل، کاستیها و نارسایی های آئین مسیحی در زمینه مسائل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و...است. که سبب شد تا آئین مسیحیت در مواجه با رشد و ترقی معرفت بشری و علوم تجربی، نتواند راه کارهای درست و مقررات صحیحی را در مورد مسائل حکومتی، اجتماعی و... ارائه دهد. مهمترین این عوامل عبارتند از : الف- نارسائی متون دینی مسیحیت : از یک سو عهدین (تورات و انجیل) روایت رفتار و گفتار حضرت موسی و عیسی علیهما السلام و نقل حوادث روزگار آنان یا پیشینیان می باشد.و متون موجود وحیانی نیستند. و از سوی دیگر دارای یکسری عبارات هستند که موجب برخی تفسیر های نادرست می شود. و در منسوب بودن آن به حضرت عیسی (ع) تردیدهای جدی وجود دارد . نظیر اینکه در جایی فرموده است : « مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. ». و برخی با استناد به آن به دنبال سکولاریسم هستند. و حال آنکه این ماجرا به هیچ وجه مربوط به رهبری و سیاست نبوده بلکه «عده ای از فریسیان نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش بدام بیاندازند. آن ها چند نفر از پیروان خود را به اتفاق عده ای از هواداران هرودیس به نزد عیسی فرستاده و گفتند ما می دانیم تو راستگوئی، پس به ما بگو رای تو چیست؟ آیا دادن جزیه به امپراطور روم جایز است یا نه؟ عیسی شرارت ایشان را درک کرده و گفت: ای ریاکاران! چرا مرا امتحان می کنید؟ ... بدیشان گفت: این تصویر و عنوان مال از آن کیست؟ آن ها جواب دادند: مال قیصر، عیسی به آنان فرمود: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.» . ب- گفته ها و نوشته های حواریون: که در دین مسیح جنبه حجیت و تقدس یافته اند؛ مستند دیگر اندیشه سکولاریسم است. مثلا پولس قدیس در نامه ای نوشته است : « هر کس مطیع قدرت های برتر شود ؛ زیرا قدرتی جز خدا نیست ؛ و آنهایی که هست از جانب خدا مترتب شده است و هر که با قدرت مقاومت کند با ترتیب خدا مقاومت نموده است .» . یا گفته پطرس: « هر منصب بشری را به خاطر خداوند اطاعت کنید ٬ خواه پادشاه را که فوق همه است و خواه حکام را که رسولان وی هستند.» ج – ضعف عقاید و الهیات مسیحی: عامل دیگری که نقش اساسی در به وجود آمدن افکار سکولاریستی وطرد دین سنتی مسیحیت از صحنه امور اجتماعی داشت، الهیات و عقائد خشک کلیسا بود. ارباب کلیسا و بزرگان دین مسیح ٬ کلیسا با تمسک به ظواهر آیات انجیل، از مسیحیت قرائتی ارائه نمودند که با عقل و علم سازگار نبود و این خود زمینه نقد مسیحیت را برای ملحدان به وجود آورد.به عنوان نمونه می توان به گناه فطری و مساله فدا، تثلیث ، آمرزش نامه و نقد ناپذیری و عصمت پاپ اشاره کرد. استاد مطهری در این زمینه می گوید: «کلیسا یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا در باره خدا ارائه کرد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد، و طبعا افراد باهوش و تحصیل کرده و روشنفکر را نه تنها قانع نمی کرد بلکه متنفر می ساخت و برضد مکتب الهی بر می انگیخت .» با بررسی اجمالی و نگاهی کوتاه به عوامل درونی پیدایش تفکر سکولاریسم، ثابت می شود که خود متون دینی و مبانی کلامی و اعتقادی مسیحیت که در طول زمان تحریف شده اند ؛ بستر مناسبی برای پیدایش این اندیشه بوده است. و این خود تزلزل و ضعف مبانی دینی مسیحیت را به اثبات می رساند. 2-1- عوامل بیرونی : مراد از این عوامل ، شرایط فرهنگی٬ سیاسی و اجتماعی خاصی است که در دنیای مسیحیت و عمدتا توسط دستگاه دینی به وجود آمده و زمینه رشد سکولاریسم را فراهم آورد. از جمله : الف- اختلاف میان دولت و کلیسا: موجب شد جایگاه فوق بشری پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود، تضعیف گردیده و این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی را محصور و محدود کرد. دولت باید در امور کلیسا و مذهب سمت ریاست و رهبری داشته باشد و کلیسا و مذهب باید تابع دولت باشد. ب – فساد در دستگاه دینی ( کلیسا ) : کشیش ها از راه های مختلف، مثل فروش آمرزش نامه، همکاری و حمایت از حکومت ها و تصرف در اموال و دارایی های کلیسا، به انبوه سازی ثروت شخصی پرداختند و از طرف دیگر غرق در فساد و منکرات بودند. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن، به نمونه های متعددی اشاره می کند: «بسیاری از مردم چون پستی و فرومایگی زندگی راهبان و زاهدان و راهبه ها و کشیش های دنیا دوست را می بینند، یکه می خورند و چه بسا ایمانشان را از دست می دهند. »؛«همه (کشیشان) در شکم بارگی و باده خواری اگر نگوئیم در ناپاکی غرق شده اند. از این رو، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازی گران می نامند. » و نتیجه آن «نفرت و تحقیر مردم نسبت به روحانیان فاسد در این ارتداد و از دین برگشتگی بزرگ، عامل کوچکی نبود. » . ج- خشونت های کلیسا : در چنین فضایی روحانیان کلیسا آنچنان خشونت و برخوردهای تند با دانشمندان داشتند که محققان جرات نمی کردند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند، یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. دادگاه تفتیش عقاید کلیسا دانشمندانی چون گالیله ٬ هوپاتیا ٬ جوردانو ٬ برونو ٬ راجر بیکن ٬ روسو و... را به جرم طرح اندیشه های ضد مسیحیت محکوم کرد. به گفته ویل دورانت کلیسا در مدت 8 سال ٬ 8800 تن را سوزانده ٬ و 96494 تن را به کیفرهای مختلف محکوم کرد . بالطبع این فشار شدید براندیشه ها، عکس العمل بسیار بدی را نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد. د – جنبش اصلاح دینی و دوره روشنگری : مفسده های کلیسا و برخی توطئه های سیاسی که از سوی سیاستمداران وقت برای کنار زدن دستگاه مذهبی به وجود آمد. موجب شکل گرفتن نهضت اصلاح دینی به رهبری اندیشمندانی چون مارتین لوتر شد؛ این نهضت که در مذهب پروتستانیسم به بار نشست ٬ منادی خصوصی سازی دین و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا و حذف دین از صحنه اجتماع بود ؛ و بستر مناسبی برای توسعه اندیشه جدایی دین از سیاست و سکولاریسم فراهم آورد. سکولاریسم در این شکل، نفی کننده دین نیست، بلکه دین را منحصر در امور فردی نموده، آن را از مسائل اجتماعی دور می سازد. . اما در مرحله بعد، این جریان به «رنسانس » که دوره دوری از دین است منجر شد و اندیشه سکولاریسم به شکل افراطی آن مطرح گشت. در قرن هفدهم و هجدهم ( عصر روشنگری ) اساسا نظریه حکومت خدا و تئوکراسی « Theocracy » مورد تشکیک واقع شد و جای خود را به حکومت دموکراتیک داد . در این مرحله، این اعتقاد رواج یافت که باید از ماورای طبیعت صرف نظر کرد و در زندگی زمینی متمرکز شد و به جای خدا، انسان را مطرح نمود. در کنار این تفکر ٬ رشد علوم تجربی و روحیه افراطی علم گرایی « Scientism » اساسا به نفی لزوم تدبیر و حاکمیت خداوند انجامید . سکولاریسم خصوصا با الهام از انسان گرایی « Humanism » و عقل گرایی «Rationalism » عصر روشنگری بر محوریت نقش انسان در عالم و استقلال و کفایت عقل ابزاری در تمامی عرصه های زندگی تاکید می کند. علاوه بر این دو ٬ عقیده به اموری نظیر: اصالت فرد «Individualism » انسانی ٬ حقوق طبیعی « Natural rights » او در برابر قانون طبیعی و الهی ٬ عقیده تقدم حق بر تکلیف ٬ و حتی گاه عقیده به ذی حق بودن و غیر مکلف بودن انسان و...٬ اسباب ناسازگاری میان خواسته ها و معرفت بشری با آموزه ها ٬ امر و نهی ها ٬ باید ها و نبایدهای دینی خصوصا در حوزه های اجتماعی را فراهم آورد . و بدین سان اندیشه جدایی دین از سیاست ٬ فرهنگ ٬ هنر ٬ اخلاق و به طور کلی از اجتماع در این دوره سازمان نهایی خود را یافت و صورتبندی شد ؛ و در دامان فلسفه لیبرالیسم و جوامع لیبرالی ٬ فرصت مناسبی برای رشد و یکه تازی پیدا کرد. 2- عوامل و زمینه های پیدایش سکولاریسم در جهان اسلام : پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جریان ها و حوادثی در تاریخ اسلام اتفاق افتاد که زمینه ساز پذیرش جدایی دین از سیاست در جهان اسلام گردید.از جمله : 1-2- انحراف در جانشینی پیامبر اکرم ( ص) : در جریان سقیفه با نادیده گرفتن جانشین الهی پیامبر اکرم (ص) و واگذاردن امر خلافت به رای مردم و شوری٬ اندیشه سیاسی اسلام از مسیر اصلی خود منحرف گشت، بین قرآن و عترت جدایی انداختند و در نتیجه بذر اصلی جدایی دین از سیاست کاشته شد؛ و با حکومت سلاطین غاصب اموی٬ عباسی و...به بارنشست. عادات و آداب جاهلی، به عنوان فرهنگ جایگزین، مورد ترغیب، تشویق و ترویج قرار گرفت. در نتیجه، سیاست عملا از دیانت جداگردید و کسانی که حاصل مواریث و ارزش های اسلامی بودند، از سیاست دور ماندند و کسانی رهبری و زعامت جامعه اسلامی و مسلمین را عهده دار شدند که با روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها به تشریفات ظاهری بسنده می کردند. استاد مطهری در این باره می گوید:«. . . اینجا بود که سیاست از دیانت عملا جدا شد؛ یعنی کسانی که حامل و حافظ مواریث معنوی اسلام بودند از سیاست دور ماندند و در کارها دخالت نمی توانستند بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلامی در اختیار آنها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حکام اجرا می کردند . آخرالامر کار یکسره شد و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنت ها به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد. 2-2- نفوذ فرهنگ غرب در جهان اسلام : فرهنگ سکولار غرب پس از شکل گیری٬ همراه با سلطه اقتصادی و زرق و برق مادی خود ٬ مشرق زمین را مورد هجوم خود قرار داد. با هجوم ناپلئون به مصر ٬ جنگ های ایران و روس ٬ تسلط فرانسه بر الجزایر ٬ نخستین اندیشه های سکولاریسم به جهان اسلام نفوذ کرد. پس از اشغال نظامی مصر از سوی ناپلئون، حکومتی به ریاست محمد علی پاشا در مصر تشکیل شد، این حکومت سرآغاز پیاده کردن اندیشه های سکولاریسم در جهان عرب به حساب می آید. بیشتر فرمان های وی از جمله قانون احوال شخصی و قانون های مدنی مطابق قوانین سکولارغربی صادر می شد. کشورهای دیگر عربی مانند عراق، سوریه و لیبی نیز از مصر متاثر شدند. شکست حکومت عثمانی در جنگ جهانی اول و تزلزل پایه های آن، نیز فرصت مناسبی برای هجوم فرهنگ سکولار به بلاد اسلامی بود. از طرف دیگر، مبلغان مسیحی با ایجاد مراکز خیریه و تعلیم و تربیت، نقش مهمی را در اشاعه اندیشه سکولاریسم ایفا نمودند . ادیان ساختگی، اقلیت های مذهبی و تشکیل احزاب، انجمن ها (از جمله فرماسونری) از دیگر راه های نفوذ فرهنگ غرب می باشند. در کشورهای عربی، اقلیت های مسیحی از پیشگامان پذیرش و تبلیغ سکولاریسم به شمار می روند. 3-2- جریان روشنفکری غربزده و دگراندیش: این جریان عمدتا از سوی تحصیل کرده های غرب آغاز شد. که سعی در تطبیق همان جریان جدایی دین از سیاست در فضای غرب بر حوزه اسلام داشتند؛ مصطفی کمال در ترکیه ، علی عبدالرزاق در مصر و میرزا ملکم خان ناظم الدولة و میرزا فتحعلی آخوند زاده در ایران از چهرهای شاخص این جریان هستند. به طور کلی سکولاریسم در جهان اسلام بر خلاف غرب توفیق چندانی حاصل نکرده و چایگاهی در میان مسلمانان ندارد . زیرا : یکم. اسلام برخلاف مسیحیت دارای ایدئولوژی و نظام اجتماعی جامع و کاملی برای اداره جامعه در تمامی زمانها به بهترین صورت با استفاده از آموزه های اصیل وحیانی و عقلانیت دینی است . دوم. آنچه به نام مسیحیت در غرب قرون وسطی بود، آیین ناب حضرت مسیح(ع) نبود. سوم. علمای اسلام، نه تنها دارای حاکمیت استبداد و اختناق نبودند و هرگز با علم سر ستیز نداشتند؛ بلکه هرگاه قدرت به دست آنان یا در کنارشان بود، دوره شکوفایی و رشد علم شناخته می شد. چهارم- پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل حاکمیت دینی بر اساس آموزه های دینی را بایستی نقطه شروع افول سکولاریسم در جهان اسلام برشمرد.انقلاب اسلامی نه تنها تفکر سکولاریستی در ایران - که سالهای متمادی توسط بیگانگان و روشنفکران غربی ترویج شده بود - را به انزوا کشانید ؛ بلکه امواج ناشی از آن ٬ در کشور های همسایه و سایر کشورهای اسلامی رستاخیزی به پا نموده که می رود تا اسلام را از حوزه فردی خارج و به عرصه های اجتماعی و سیاسی این کشور ها بکشاند . پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان اولین سنگر شکست مدرنیته و سکولاریزاسیون در عصر جدید است. در همین رابطه آنتونی گیدنز فرایند جبری و قهرآمیز سکولاریزاسیون و دنیوی شدن را با رشد دین گرایی و جنبش های اسلامی مورد تردید قرار داد و در معرض تزلزل می داند. «آیت اللّه خمینی حکومتی را که بر طبق قوانین سنتی اسلامی سازمان یافته بود تأسیس کرد. انقلاب اسلامی به گفته وی دین را آن گونه که در قرآن مشخص گردیده، اساس مستقیم زندگی سیاسی و اقتصادی قرار می دهد. احیاگری اسلامی را نمی توان صرفا براساس ملاحظات مذهبی درک کرد. این جنبش تا حدی نشان دهنده واکنش علیه تأثیر غرب و یک جنبش ابراز هویت ملی یا فرهنگی است. آنچه رخ داده است چیزی پیچیده تر است؛ آداب و شیوه های زندگی سنتی احیا گردیده اند، اما با علایقی همراه اند که خاص دوران مدرن است.» . و بالآخره اینکه علاوه بر حقانیت و جذابیت آموزه های اصیل اسلامی ٬ بحرانهای متعددی که جوامع بشری به دلیل متابعت از آموزه های سکولاریسم با آن دست بگریبانند ؛ سبب شده تا رویکرد جدیدی در جوامع غربی به مذهب به وجود بیاید؛ نظیر آنچه که در فرانسه ٬ آمریکا ٬ انگلستان و... در مورد گرایش گسترده به اسلام و نمادهای مذهبی مشاهده می شود . و این خود نشانه آشکاری از افول تدریجی سکولاریسم در جهان و دلیل دیگری بر بطلان این اندیشه می باشد. جمع بندی : 1. بسیاری از تعاریفی که در مورد دین وجود دارند نظیر تعاریف شهودی ٬ روانشناختی و جامعه شناختی و یا ادیان تحریف شده ٬ به دلیل پیش فرضها و مبانی فکری که دارند ٬ یا اساسا رابطه ای با سیاست نداشته و یا اینکه تنها گونه ای خاص از سیاست مانند سیاست سکولار و غیر توحیدی را بر می تابند. 2. از دیدگاه اندیشمندان مسلمان دین با سه ویژگی حقانیت ٬ جامعیت و توجه به درون مایه های آن تعریف می شود. و سیاست نیز با ویژگی هایی نظیر توجه به امور معنوی ٬ هدایت و سعادت دنیوی و اخروی انسان ها همراه است .چنین ویژگی هایی اثبات کننده پیوند و تلازم عمیق دین حق با سیاست توحیدی است. 3. تبیین دقیق و صحیح قلمرو دین و رابطه دین و سیاست توحیدی با استفاده و جمع بین دو رویکرد برون دینی و درون دینی امکان پذیر است؛ 1-3. رویکرد برون دینی - علی رغم وجود برخی کاستیها که در روشهایی نظیر روش عقلی و فلسفی٬ کارکردگرایانه٬ انسان شناسی تجربی وجود دارد- با شناخت صحیح ماهیت دین ٬ علت نیاز انسان به دین و محدودیت و ناتوانی بشر در درک تمام مصالح و مفاسد خویش ٬ مبین گستره دین و وجود رابطه ای عمیق، اصولی و جدایی ناپذیر میان آن و سیاست است. 2-3. دررویکرد درون دینی با بررسی اموری نظیر ؛ گستره قوانین اسلام ٬ سیره پیشوایان دین ٬ اهداف سیاسی و اجتماعی بعثت انبیا ٬ مبانی قرآنی رابطه دین و سیاست ثابت می شود که جامعیت دین اسلام ٬ اجرای بسیاری از احکام اسلامی و تحقق آموزه های اسلام پیرامون حکومت ٬ حاکم ٬ و وظایف و کارکردهای نظام سیاسی ٬ مقتضی دخالت دین در سیاست و تشکیل حکومتی دینی متناسب با آموزه های اصیل اسلامی است. 4. علی رغم پیوستگی عمیق دین و سیاست چه در متون اصل دینی و چه در سیره پیامبران الهی ٬ و کارکرد های درخشان آن در حیات مادی و معنوی بشر ٬ اندیشه سکولاریسم با استفاده از: 1-4. کاستیها و نارسایی های آئین مسیحیت در زمینه مسائل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی،اخلاقی٬ عملکرد غیر دینی غیر اخلاقی و غیر انسانی کلیسا٬ اختلافات داخلی ٬ جنبش اصلاح دینی و دوره روشنگری و... 2-4. انحراف در جانشینی پیامبر اکرم ( ص) و تحریف اندیشه سیاسی اسلام٬ نفوذ فرهنگ غرب در جهان اسلام٬ جریان روشنفکری غربزده و دگراندیش در ممالک اسلامی و...در جهان غرب و جهان اسلام رشد و نمو یافت . 5. اما از آنجا که اسلام برخلاف مسیحیت دارای ایدئولوژی و نظام اجتماعی جامع و کاملی برای اداره جامعه در تمامی زمانها به بهترین صورت با استفاده از آموزه های اصیل وحیانی و عقلانیت دینی است . و سابقه انحراف از آموزههای اصیل دینی ٬ استبداد و اختناق و...در عملکرد عالمان مسلمان وجود نداشت ؛ سکولاریسم نتوانست در دنیای اسلام موفقیت چندانی داشته باشد. 6 . حقانیت ٬ جامعیت و جذابیت آموزه های اصیل اسلامی ٬ نارسائیهای فکری و مشکلات کارکردی ناشی از سکولاریسم در جوامع غربی ٬ و بالآخره پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اثبات کارآمدی دین در حوزه های مختلف حیات بشری به بهترین صورت ممکن ٬ از جمله عواملی است که جریان سکولاریسم را نه تنها در جهان اسلام بلکه در قلب کشورهای سکولار به انزوا و افول کشانیده است . (منبع : دین و سیاست ، علیرضا محمدی ، مرکز مشاوره نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها ) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image