تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه
ضعفی که امروز در دانشگاههای ما وجود دارد، تنها این نیست که دانش آنها اسلامی نیست، بلکه ضعف دیگرشان این است که حتی در آموزش دانشهای سکولار هم روزآمد نیستند و با جدیدترین آراء و نظریههای دنیای معاصر آشنایی ندارند.
اسلامی شدن علوم ضرورتی است که علم تولید شده را در خدمت اهداف متعالی انسان قرار می دهد و می تواند خلأ های تئوریک ناشی از حاکم نبودن اسلام ناب را در این سال ها پر کند اما سؤالی که در این باره مطرح می شود این است که برای رسیدن به این هدف آیا ابتدا باید در جهت اصلاح فضای فرهنگی دانشگاه قدم برداریم یا علوم؟در این راستا نشستی تخصصی با حضور حجت السلام والمسلمین دکتر «عبدالحسین خسروپناه» استاد حوزه و دانشگاه و رییس مؤسسه ی پژوهشی حکمت و فلسفه ی اسلامی برگزار شد که در ادامه به شرح آن پرداخته می شود:
در زمینهی اسلامیسازی علوم انسانی که مطرح شده است رویکردهای علمی مختلفی وجود دارد و حتی سوءاستفادههای سیاسی نیز از آن میشود. به طور مشخص در صورت امکان، در رابطه با این موضوع در خدمت شما باشیم که برای این هدف، ابتدا باید دانشگاه اسلامی شود یا این که دانشگاه در این میان فقط ظرف یا ابزار است و علوم باید از راه مبادی، اسلامی شوند یا این که هر دو با همدیگر؟ همان طور که مستحضرید، این اختلاف در سطوح اجرایی، مثل وزارت علوم وجود دارد تا حتی در سطوح علمی و بین بزرگورانی که در این رابطه اظهار نظر کردهاند.
«حقیقت ایمان» بحثی است که در کلام سنتی و جدید مطرح است. آیا معرفت مقدم بر ایمان است یا عمل صالح مقدم بر ایمان است؟ آیا معرفت ایمانساز است یا عمل صالح؟ اهل فن در این باره به این نتیجه رسیدهاند که حقیقت ایمان یک باور قلبی است. شرط آن معرفت است و عمل صالح از لوازم آن است؛اگر نسبت به خدا معرفت صحیح داشته باشیم، می توانیم ایمان و باور درستی به خدا پیدا کنیم و نتیجهی عملی این ایمان و باور دینی نسبت به خدای سبحان این است که نماز بخوانیم، روزه بگیریم و آن را در بُعد عملی اجرا کنیم. این نکته را هم اضافه می کنند که عمل صالح در تقویت ایمان هم مؤثر است؛ یعنی، از یک جهت جزو لوازم ایمان است و از جهت دیگر مقوّم ایمان است.
وقتی انسان تقید پیدا کند، نماز بخواند، روزه بگیرد، عمل خالص انجام دهد، از نظر ایمانی هم تقویت میشود و در واقع مؤمنتر میگردد. «یا ایّها الذین آمَنوا آمِنوا»؛ یعنی، یکی از راههای ایمان، عمل صالح است. هدف من از این بحث کلامی، وارد شدن به سؤال شما است. در واقع سؤال شما به این معنا باز می گردد که آیا فرهنگ نقش اول را در اسلامیسازی دانشگاهها و دانش دارد و نقش اساسی را بازی می کند یا تحولی که در خود دانش اتفاق میافتد. اول ما باید دانش را اسلامی کنیم تا دانشگاه اسلامی شود یا اول باید فرهنگ دانشگاه را اسلامی کنیم تا دانشگاه اسلامی شود.
پاسخ اجمالی این سؤال این است که، به لحاظ معرفتی، دانش مقدم است و عملکرد و فرهنگ، نتیجهی دانش است؛ یعنی، وقتی دانش اسلامی شد، فرهنگ دانشگاه هم اسلامی میشود. در واقع اگر دانشجویی با دانش اسلامی سروکار داشته باشد، خود به خود این دانش بر روی رفتار او هم اثر می گذارد و فرهنگ ارتباطات او تغییر پیدا می کند. به عنوان مثال اگر دانشگاه اسلامی مالزی را ببینید، نوع ارتباطات دانشجوها با دانشگاه «یو-اِن» تفاوت دارد، زیرا تلاش کردهاند دانشی که در دانشگاه تدریس میشود، اسلامی باشد. یکی از مهمترین علتهایی که در حوزههای برادران و خواهران، فضای معنوی حاکم است، این است که در آنجا دانش اسلامی تدریس میشود و به دنبال آن یک فضای معنوی و دینی نیز در آنجا شکل میگیرد.
خود همین فرهنگ اسلامی و رفتار اسلامی هم تأثیرگذار است. برای این که دانش اسلامی تقویت شود و توسعه پیدا کند؛ یعنی، از یک جهت فرهنگ اسلامی بر دانش تأثیرگذار است. به تعبیر هرمنوتیستها، یک نوع دور هرمنوتیکی بین دانش اسلامی و فرهنگ اسلامی وجود دارد که هر دو بر یکدیگر تأثیرگذارند.اما مسأله این جاست که در این بین باید از کجا شروع کرد و توجه و سرمایهگذاری را روی کدام یک متمرکز کرد. قاعدتاً باید از دانش شروع کنیم. در حالی که مدیریت فرهنگ کشور 80 یا 90 درصد هزینهی اسلامیسازی دانشگاه را روی فرهنگ اسلامی متمرکز کرده است. به عنوان نمونه، اعتکاف، همایشها، نماز جماعت، مراسم ایام محرم و صفر، ماه رمضان و مقولههای این چنینی را تقویت میکند.
حدود 10 درصد و یا کمتر هم برای این که دانش اسلامی شود، سرمایهگذاری میکند. به نظر بنده، باید این معادله را تغییر دهیم؛ یعنی، حدود 60 درصد این هزینه را باید صرف دانش اسلامی کنیم. به عنوان مثال کسی که فیزیک یا شیمی می خواند، بداند که با چه مبانی اسلامی باید فیزیک و شیمی بخواند و به طور کلی با چه مبانی طبیعت شناسی کند، چون طبیعت شناسی بدون مبانی امکانپذیر نیست.فنآوری و علوم مهندسی هم مبتنی بر مبانی هستند. مبانی هستی شناسی و طبیعت شناسی می تواند الهی باشد و در این صورت طبیعت شناسی حاصل از آنها هم الهی میشود؛ اما اگر آن مبانی سکولار باشد، طبیعت شناسی هم سکولار میشود.
علوم انسانی هم مبتنی بر مبانی هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی، ارزش شناسی و روش شناسی است. این مبانی اگر اسلامی و الهی شوند، علوم انسانی هم اسلامی میشود و اگر این مبانی اسلامی نباشد و سکولار باشند، این علوم هم سکولار میشوند. وقتی این دانش اسلامی یا سکولار در دانشگاهی رواج پیدا کند، به دنبال آن دستآوردهای رفتاری و فرهنگیآنها هم اسلامی یا سکولار میشود.در فتنهی 88، کشورهای استعمارگر و توطئهگر خارجی نقش داشتند و به هر حال آمریکا، اسراییل و ضدانقلابهای بیرون از ایران در این باره سرمایهگذاری کردند. در این موضوع شکی نیست. اگر کسی بخواهد اینها را انکار کند، در واقع واقعیت را انکار کرده است. ولی یک ظرفیت اولیه وجود داشت که آن عوامل خارجی توانستند تأثیر بگذارند.
آن ظرفیت اصلی که پذیرای این سیاستها و اصول راهبردی ضدانقلاب و جریانهای خارج از کشور بود، در کسانی وجود داشت که عمدتاً بچههای انقلاب بودند، در این انقلاب رشد کرده و حتی دوران دفاع مقدس را درک کرده بودند. در واقع آنها نیروهای نظام و انقلاب بودند که خروج پیدا کردند و جزو خوارج و به تعبیر فقهی، اهل بقی شدند.چرا آنها خوارج شدند تا بستر و ظرفی برای دشمن بیرونی شوند؟ وقتی تحلیل می کنیم، متوجه میشویم، دانش و علوم انسانی منشأ انحراف آنها شد؛ یعنی، اندیشههای کسانی مثل «مارکس وبر»، «هاور مارس»، «گیدنز»، «پارسونز» را در عرصههای جامعهشناسی، علوم سیاسی و علوم اجتماعی خواندند و از آنها تأثیر پذیرفتند. در واقع آنها دیدگاه «پوپر»، «آیزا برلین» و به طور کلی دیدگاه اندیشمندان تأثیرگذار در عرصهی سیاست را خواندند و پذیرفتند.
به این ترتیب، هر چند ممکن است نماز بخوانند، روزه بگیرند و تقید هم داشته باشند؛ ولی به لحاظ فکری سکولار شدهاند و رفتارشان هم به گونهای شده است که نتیجهاش پیروی از صهیونیست، آمریکا و عوامل بیرونی است و در واقع سخنگوی فتنهی 88 شدهاند.به نظر بنده، با توجه به این مسأله، باید اولویت را بر تولید دانش اسلامی بگذاریم. همان طور که معرفت مقدم بر ایمان است و عمل دست آورد ایمان است، باید دانش اسلامی را برای ایجاد دانشگاه اسلامی مقدم بداریم. اگر این مقدم شود، فرهنگ اسلامی هم دست آورد آن خواهد بود. من نمی خواهم بگویم که تمام فعالیتهای فرهنگیمان را تعطیل کنیم و به نماز جماعت، اعتکاف و امثال اینها اهمیت ندهیم و روی دانش اسلامی سرمایهگذاری کنیم. به آنها هم باید توجه کنیم. به عنوان مثال، بنده اگر بخواهم ایمان و دینم را تقویت کنم، آیا باید بیشتر مباحث اعتقادی و معرفتیام را تقویت کنم یا به لحاظ عملی هم باید تقید داشته باشم؟
اسلام می گوید باید به هر دو توجه کرد؛ یعنی، باید هم تقید به نماز، روزه، حج، زکات و به طور کلی اعمال دینی داشت و هم معرفت دینی را تقویت نمود. اما اولویت با کدام است؟ اگر جمعی در مسجد مشغول تقویت معرفت دینی باشند و جمعی دیگر مشغول عبادت و نماز، امام صادق(علیهالسلام) آنهایی را که مشغول معرفت دینی هستند، ترجیح می دهد. البته آنها هم وقت نماز، نمازشان را می خوانند، وقت روزه، روزهشان را می گیرند و عبادتشان را انجام می دهند و اهل سحرخیزی هم هستند. در جمعبندی نهایی، باید عرض کنم که به نظر میرسد برای اسلامی کردن دانشگاه، به خصوص در حوزهی علوم انسانی، باید حدود 60 - 70 درصد روی دانش اسلامی تأکید کنیم و حدود 30 - 40 درصد هم روی فرهنگ اسلامی سرمایهگذاری کنیم.
خواهش بنده این است که دانشگاه را از حیث دیگری هم نسبت به این سؤال تحلیل بفرمایید. همان طور که میدانید، دانشگاه علاوه بر حیث فرهنگیاش، یک مرکز تولید علم نیز هست. در این شرایط، آیا دانش اسلامی را باید گروهی از بیرون دانشگاه تولید کنند و به آن تزریق نمایند یا این که باید این علم از خود دانشگاه بجوشد؟
به طور قطع، دانش باید از دانشگاه تولید شود و بجوشد. اصلاً دانشگاه زمانی دانشگاه است که مولد دانش باشد. اگر قرار باشد فقط دانشجو از آن فارغالتحصیل شود، این که دانشگاه نیست. باید در آن دانش تولید شود. اساساً اول باید دانش تولید شود و بعد به رشتههای آموزشی تبدیل گردد. همیشه پژوهش مقدم بر آموزش است، بر خلاف آنچه در کشور ما اتفاق میافتد. به عنوان مثال تا بحث یک دانش میان رشتهای مطرح میگردد، به سرعت میگویند که باید رشتهی آن را تأسیس کنیم، در حالی که هنوز دانش آن را تأسیس نکردهایم.
پژوهش مقدم بر آموزش است. اول باید عدهای از نخبگان در مورد آن دانش فکر و پژوهش کنند و سپس محتوا تولید کنند و بعد رشتهی آموزشی مربوط، به وجود آید. تقدم و تأخر پژوهش و آموزش بسیار مهم است. البته زمانی که می خواهند تولید دانش کنند، پژوهش به این معنا نیست که عدهای در دانشگاه حصاری دور خودشان بکشند و در اتاق دربسته بنشینند و محتوا تولید کنند. به طور قطع باید با دنیا ارتباط داشته باشند. بدون شک باید بدانند در زمینهی آن بحث دیدگاه یا نظر دیگری وجود داشته یا نداشته است و یا شخصیتهای علمی دیگری در این باره اظهار نظر کردهاند یا نکردهاند و یا پژوهشها و تحقیقات دیگری انجام شده یا نشده است.
در واقع، وقتی ما سخن از اسلامیسازی علوم به میان میآوریم، به این معنا نیست که به دیدگاههای سکولار توجهی نداشته باشیم، بلکه باید آخرین دستآوردها علمی را بشناسیم. ضعفی که امروز در دانشگاههای ما وجود دارد، تنها این نیست که دانش آنها اسلامی نیست، بلکه ضعف دیگرشان این است که حتی در آموزش دانشهای سکولار هم روزآمد نیستند و با جدیدترین آرا و نظریههای دنیای معاصر آشنایی ندارند.
اگر این وضع در تمامی رشتهها صادق نباشد، لااقل در بعضی از آنها این گونه است؛ یعنی، در بعضی از رشتهها کاملاً این موضوع قابل مشاهده است. بنابراین به طور حتم باید با دنیا ارتباط داشته باشیم، جدیدترین اندیشهها و نظریهها را بدانیم، آنها را شناسایی و دربارهی آنها تحقیق و پژوهش کنیم تا به این ترتیب بتوانیم با مبانی و روششناسی اسلامی به تولید جدیدی برسیم. آن وقت میتوان ادعا کرد که این دانشگاه یک دانشگاه اسلامی است.
بحث مفهوم سازی اسلامی چه جایگاهی در اسلامی کردن دانشگاهها دارد؟
این نکته بسیار مهم است. در جامعه شناسی فرهنگ می گویند، نمادهای فرهنگی در ترویج جریانهای فرهنگی بسیار مؤثر است؛ یعنی، هرچه یک جریان فرهنگی نمادهای بیشتری داشته باشد، تأثیرگذارتر است. به عنوان نمونه، جریان شیطانپرستی هیچ مبانی درست و حسابی ندارد و محتوایش بسیار پیش پا افتاده و ضعیف است، اما با نمادها به جمعی از جوانان نفوذ می کند و بر آنها تأثیر میگذارد.بهاییت و امثال آن هم همین طور هستند. نمادها نقش بسیار مؤثری در ترویج فرهنگ دارند. بنابراین بر اساس دیدگاه جامعه شناسی فرهنگ اگر بخواهیم فرهنگ اسلامی را ترویج کنیم، باید مرتب نمادهای جدید تولید کنیم.
مثلاً مسجد یا پرچم نماد هستند. به نظر بنده، بعضی از نمادها که میگویند از اینجا و آنجا آمدهاند، وقتی جنبهی اسلامی پیدا کنند، اشکالی ندارند.به لحاظ جامعه شناسی، کثرت نمادها میتواند خیلی مفید و مؤثر باشد. یکی از علتهایی که قیام امام حسین(علیهالسلام) هنوز زنده است و پیام خودش را منتقل میکند به خاطر همین نمادهاست. به عنوان نمونه، سینهزنی یک نماد است، هرچند ممکن است بدعتهای غلط یا انحرافهایی در آن ایجاد شده باشد که باید آنها را اصلاح کرد. در واقع در نمادها هم ممکن است آسیبهایی پدید آید که باید آنها را اصلاح نمود.
در جامعهشناسی دانش و جامعهشناسی معرفت هم گفته میشود که مفاهیم نقش نمادها را دارند؛ یعنی، هرچه شما مفهومهای بیشتر و جدیدتری تولید کنید، بیشتر جا میافتید. مثلاً در بحثهای فلسفهی علم «کانت» واژهی پارادایم را مطرح می کند، «لاکاتوش» واژهی برنامهی پژوهشی یا هستهی سخت را مطرح می کند و یا «فوکو» در بحث گفتمان مسألهی مفصلبندی و دال مرکزی و دالهای پیرامونی را مطرح می کند.
هیچ استدلالی هم عقبهی اینها نیست، ولی با مفهومسازی یک دفعه مشاهده میکنید دیدگاههای کانت، لاکاتوش یا فوکو جای خودشان را در یک جامعه باز می کنند. بنابراین اگر ما بخواهیم به اسلامیسازی علوم بپردازیم، باید واژهسازی و مفهومسازی کنیم. مفاهیماند که علوم را تولید می کنند و البته مفاهیم مبتنی بر مبانی هستند. مبانیاند که معانی نظریهها را تأمین می کنند.بنابراین این نکته به لحاظ جامعهشناسی معرفت خیلی مهم است که هرچه مفاهیم حداکثری و بیشتر شوند، آن دانش سریعتر گفتمان پیدا می کند و در یک جزیرهی علمی جایگاه و پایگاه خودش را پیدا میکند.
(برهان، ۱۳۹۰/۱۱/۹ ) .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.