قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

قرآن در نقل داستان‌ها، تنها به اهداف سازنده و هدايت‌گر اشاره مي‌کند نه مشخصات تاريخي و فردي افراد! معروف‌بودن قصه‌هاي قرآني در ميان مردم، دليلي بر تأثيرپذيري آن از مسيحيت و ... نيست؛ زيرا قرآن، وحي الهي بر خاتم پيامبران و به دور از هرگونه نقصي است.


پيش‌درآمديکي از شيوه‌هاي رايج در سبک بياني قرآن کريم، استفاده از قصه‌ها و داستان‌هاي واقعي شخصيت‌ها و گروه‌هاي اجتماعي گذشته است؛ قرآن کريم همه‌ي هستي را معلول و مظهر اراده‌ي ازلي خداوند يگانه معرفي مي‌کند و سنت‌ها و قوانين واحد و يکساني را براي زندگي فردي و جمعي انسان‌ها قائل است؛ بر اين اساس، روايت سرگذشت انسان‌ها، اقوام و امت‌هاي پيشين، صرفا براي تبيين سنت‌هاي خداوند در زندگي بشر و عبرت‌آموزي نسل‌هاي آينده از سرنوشت خوب يا بد نسل‌هاي گذشته است؛ از اين رو قرآن کريم اولا هرداستاني را به‌ آن اندازه که در تحقق هدف درس‌آموزي مؤثر است و ثانيا به گونه‌هايي که جاذبه و روشن‌گري بيش‌تري داشته باشد، توصيف و روايت مي‌کند؛ داستان‌هايي که در قرآن آمده است اغلب براي مردم زمان نزول شناخته‌شده بود و کم و بيش تصويري از آن در کتاب‌هاي اديان گذشته وجود داشت؛ کار بزرگ قرآن اين است که آن داستان‌ها را از خرافه‌ها و پيرايه‌ها پيراست و از آن، نه براي داستان‌سرايي، بلکه براي تعليم خوب و بد و حق و باطل، سود جست؛ گاهي درک نادرست از اين مسأله‌ي مهم و ظريف، موجب شده است که برخي به برساختن شبهات و ابهاماتي درباره‌ي اين ويژگي بياني قرآن رو آرند و آن را دست مايه‌ي ابطال حقانيت دعوت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله قرار دهند؛ در نوشتار حاضر به يکي از اين شبهات اشاره کرده و به بررسي و نقد آن خواهيم پرداخت.چکيده‌ي شبههداستان ذوالقرنين در قرآن، از سروده‌هاي سرياني اسکندر تأثير پذيرفته و با تغييراتي جزئي، در قرآن بازنويسي شده است و چون در سرودهاي اسکندر، نامي از اسلام برده نشده، يعني جنبش قرآني، در اصل، يک جنبش مسيحي بوده است! از سوي ديگر، اختلاف در مصاديقي که در تفاسير، براي شخصيت ذوالقرنين بيان شده و روشن نبودن مشخصات فردي و تاريخي او، دليلي بر وحياني نبودن اين داستان در قرآن است![1]چکيده‌ي نقدبدون شک تکيه و تأکيد قرآن کريم بر نقل واقعيت‌ها و پرهيز از اسطوره‌سازي و نيز عاري‌سازي داستان‌هاي واقعي از تحريف‌هاي تاريخي است؛ قرآن در نقل داستان‌ها، تنها به اهداف سازنده و هدايت‌گر اشاره مي‌کند نه مشخصات تاريخي و فردي افراد! معروف‌بودن قصه‌هاي قرآني در ميان مردم، دليلي بر تأثيرپذيري آن از مسيحيت و ... نيست؛ زيرا قرآن، وحي الهي بر خاتم پيامبران و به دور از هرگونه نقصي است؛ ازسوي ديگر، اختلاف مفسران و تاريخ‌نگاران در جزئيات داستان‌هاي قرآني، دليلي بر افسانه‌اي بودن داستان‌هاي قرآن نيست؛ بلکه نشان‌گر دورافتادن آنان از مفسران واقعي، يعني معصومان -عليهم السلام- است.مقدمهقدرتى را كه خداوند به اولياى خويش مى‏دهد، براى استفاده در راه خداست؛ بندگان شايسته و برگزيده خدا كسانى هستند كه اگر قدرتي به آنان داده شود، به اقامه‏ى نماز و پرداخت زكات و احياى فرهنگ امر به‏ معروف و نهى ‏از منكر مى‏پردازند[2]، ولي دنيامداران از قدرت خود در مسير ظلم و بيداد استفاده مي‌كنند؛ داستان ذوالقرنين، داستان كسى است از قدرتش در راه رضاي خدا و خدمت به بندگان او استفاده کرد و براي امنيت و رفاه مردم تلاش نمود و قدرت مادي، او را از راه خداپرستي منحرف نساخت و همين، رمز ماندگاري او در تاريخ شد!بررسي و نقد1. سازگاري معروف بودن ذوالقرنين با وحياني بودن آن در قرآن1.1. اعتراف قرآن بر مشهوربودن ذوالقرنيندر کتاب‌هاي تفسيري شيعه[3] و سني[4] در باره قصه ي ذوالقرنين چنين آمده است: نام او قبل از نزول قرآن در ميان جمعى از مردم شهرت داشت و گاه به گاه از پيامبر –صلي الله عليه و آله و سلم- درباره ي سرگذشت او سؤال‏ مي‌كردند و قرآن کريم هم پاسخ آن‌ها را اين گونه مي‌دهد: « وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً »؛[5] «و از تو درباره (ذوالقرنين‏) مى‏پرسند؛ بگو: به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم كرد»؛بنابراين قرآن کريم با تکيه بر وحي الهي، داستان‌هاي عبرت‌آموز را بدون هيچ تغيير و خرافه‌، براي جامعه، بيان مي‌کند و اين از نقاط قوت قرآن است که حتي داستان‌هايش نيز واقعي است، نه خيالي! تا افراد جامعه بتوانند از آن پند گرفته و انسان‌هاي وارسته‌ي تاريخي را الگوي زندگي خود قرار دهند و تصور نکنند چون اين الگوها واقعي نيستند، پس ما نمي‌توانيم در خودسازي همانند آن‌ها باشيم!2.1. مبناي قرآن بر اساس واقعيت‌ها نه اسطوره‌سازيقرآن کريم، بر خلاف داستان‌هاي افسانه‌اي که واقعيت خارجي ندارد، در مسير اهداف خود، بر داستان‌هايي تکيه مي‌کند که در تاريخ، به صورت واقعي اتفاق افتاده است؛ قرآن در نقل داستان‌ها هيچ گونه خلاف واقعي را نقل نمي کند و از اين رو روايت داستاني که در تاريخ اتفاق افتاده، وحياني بودن قرآن را نفي نمي‌کند، بلکه سندي بر حقانيت آن است؛ داستان ذو القرنين، تنها داستاني نيست که در تاريخ اتفاق افتاده است؛ بلکه داستان‌هايي مانند: داستان آفرينش حضرت آدم عليه السلام،[6] داستان پسران حضرت آدم عليه السلام،[7] داستان حضرت ابراهيم عليه السلام،[8] داستان‌هايي از زندگي حضرت موسي عليه السلام و بني‌اسرائيل،[9] داستان تولد حضرت عيسي عليه السلام،[10] داستان اصحاب کهف[11] و ده‌ها داستان ديگر...[12] وجود دارد که قرآن کريم آن‌ها را بر همان اساسي نقل کرده که اتفاق افتاده و همه‌ي تحريف‌هايي که در طول تاريخ در پيرامون اين داستان‌ها بافته شده را از آن‌ها زدوده و اصلاح کرده است؛ با تطبيق داستان فرزندان حضرت آدم –عليه السلام-،[13] داستان حضرت نوح –عليه السلام-، [14] داستان حضرت لوط –عليه السلام-،[15] داستان حضرت يوسف –عليه السلام،[16] داستان حضرت موسى –عليه السلام-[17] و يا داستان به آسمان رفتن حضرت عيسي –عليه السلام-[18] و به صليب کشيده شدن او در قرآن کريم و کتاب مقدس، به روشني وحياني بودن قرآن و تحريف‌هاي رخ داده در کتاب‌هاي گذشته را بر ملا مي‌کند!3.1 . تحريف‌هاي تاريخي در داستان ذوالقرنيندر طول تاريخ، داستان‌سرايان در داستان ذوالقرنين مطالبي را اضافه کرده و خصوصياتي براي اسکندر (که مي‌گفتند همان ذوالقرنين است) مي‌شمارند که افسانه‌اي بيش نيست؛ اين شخصيت‌پردازي از ذوالقرنين، موجب شد شخصيت جديد و افسانه‌اي به نام اسکندر ساخته شود که با واقعيات زندگي انساني مغاير بود؛ قرآن کريم اين تحريف‌ها را اصلاح کرد و افسانه‌ها را به دور ريخت؛ دروغ‌ها را برداشت و غير واقعيت‌ها را مشخص نمود و ذوالقرنين واقعي را آن گونه که بود، براي مردم ترسيم کرد:· در داستان افسانه‌اي اسکندر، داستان‌پردازان، او را به خدايي مي‌رساندند؛ ولي قرآن، ذوالقرنين را موحد معرفي مي‌کند؛· اسکندر به کمک آهن‌گران مصري، سد آهنين مي‌سازد؛ ولي در داستان قرآن، ذو القرنين خود سد را مي‌سازد؛· در داستان افسانه‌اي اسکندر، از قير استفاده مي‌شود؛ ولي در داستان قرآن، ذو القرنين از مس گداخته استفاده مي‌کند؛· و ... ؛بنابراين قرآن کريم از افسانه‌ها تأثير نگرفته، بلکه اصل داستان واقعي را بيان کرده و دگرگوني‌هاي نادرست را برطرف کرده است؛[19]2. جنبش قرآني، جنبشي اصيل و الاهي!باور به اين مطلب که در هر داستان، اگر نامي از اسلام نباشد و قرآن کريم واقعيت و حقيقت آن داستان را با حذف دگرگوني‌ها نقل کند، مي‌توان نتيجه گرفت که اسلام از دين ديگري تاثير پذيرفته است، باوري منطقي نيست؛ زيرا قرآن کريم داستاني را بازگو مي‌کند که سال‌ها قبل از بعثت حضرت محمد –صلي الله عليه و آله و سلم- اتفاق افتاده و معنا ندارد در چنين داستاني، سخني از دين اسلام باشد! از سوي ديگر، اين ادعا که اسلام، در يک پروسه‌ي طولاني‌مدت، توسط مسيحيت ساخته شده است، سخني به غايت گزاف و نادرست است؛ زيرا علاوه بر ادله‌ي فراواني که بطلان اين سخن را اثبات و حقانيت و اصالت اسلام را آشکار مي‌کند، معناي اين سخن اين است که خود مسيحيان، در يک پروسه زماني، ديني را ساخته‌اند که ناسخ دين آن‌هاست و حقانيت خودشان را رد مي‌کند و سخناني آورده‌اند که برخلاف آموزه‌هاي اعتقادي آن در کتاب مقدس است!دين اسلام، ديني است که پيامبران گذشته آمدنش را بشارت داده و حضرت عيسي -عليه السلام- نيز بر آن تاکيد ورزيده است؛ ولي وقتي حضرت محمد –صلي الله عليه و آله و سلم- به پيامبري رسيد، جامعه‌ي مسيحيت، وي را ساحر خوانده و به او ايمان نياوردند![20] آيا پذيرفتني است که مسيحيان از يک سو اسلام را درست کنند و از سوي ديگر، بشارت حضرت عيسي –عليه السلام- را ناديده گرفته و آورنده ي دين اسلام را ساحر بپندارند؟!بنابراين قرآن نه تنها ساخته‌ي دست بشر نيست؛ بلکه حتي الفاظ و حروفش نيز وحي الهي است و از جانب خداوند متعال بر قلب رسول الله فرودآمده است و آن حضرت حق کوچک‌ترين تغييري را در آن نداشت![21]3.اختلاف در مصاديق، در تفاسيراست نه در قرآن کريم!اصل داستان ذوالقرنين در قرآن کريم وحي الهي است که توسط جبرئيل امين بر قلب رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم – نازل شده است و قرآن بيش از اين نخواسته است به جزئيات آن بپردازد؛ اما تلاش عده‌اي از مفسران و تاريخ نويسان که خواسته‌اند مشخصات ذوالقرنين را با افرادي، تطبيق کنند، هدفي شخصي را دنبال کرده‌اند و هيچ کدام از اين افراد هم نگفته‌اند که شخصيت‌هاي موردنظرشان مصداق حقيقي ذو القرنين است و هيچ کدام از مصاديقي که براي ذو القرنين گفته‌اند نيز، يقينا اثبات نشده است که همان ذوالقرنين باشد؛ سخن مفسران فقط يک تخمين و گمانه‌زني است و روشن است که اختلاف مفسران و تاريخ‌نگاران، خللي در درستي و وحياني بودن قرآن وارد نمي‌کند![22]4. اهداف قرآن از قصه‌گويي!قرآن كريم در ذکر داستان‌ها، غالبا به جزئيات خصوصيات افراد، اشخاص و موضوعات نمى‏پردازد؛ بلكه تنها نقاط كليدى و اساسى داستان، که در راستاي هدف اوست را مطرح كرده و در مواردى، حتى نتيجه‏گيرى آن را هم به مخاطب واگذار مى‏نمايد؛در مورد خصوصيات شخصى ذو القرنين، فقط به خداپرست بودن و توانايى جسمى و مديريتى او، اكتفا كرده و در مورد تاريخ زندگيش، تنها به سفرهاى سه‏گانه او اشاره نموده و درباره‌ي فعاليت‏هاى او فقط به ذكر كارهايى چون برخوردش با مردم سرزمين‏هاى مختلف، در طى همان سفرهاى سه‏گانه پرداخته است؛ البته، روح زندگى يك فرد و آنچه مى‏تواند براى ديگران آموزنده باشد، همين اندازه است!آري! خداوند متعال از ذکر داستان ذوالقرنين اهدافي دارد که براي رسيدن به اين اهداف، نيازي به دانستن مشخصات فردي، تاريخي و محل زندگي او نيست؛ زيرا آنچه از شخصيت افراد، قابل الگوبودن و آموختن است، منظومه‌ي تفکر، منش و رفتارهاي آنان است و مشخصات تاريخي آنان اهميتي ندارد؛ بر همين اساس، قرآن کريم از ذکر آن‌ها خودداري مي‌کند؛ اين سبک بياني از آن روست که قرآن کريم کتابي است که براي هدايت جامعه نازل شده است، و يک کتاب تاريخ‌نگاري و داستاني نيست! [23]چکيده‌ي سخن1. «ذوالقرنين»، در قرآن کريم، مردي مؤمن به خدا معرفي شده و چنين شخصيتي نمي‌تواند برگرفته از افسانه‌هاي مردي (اسکندر) بت‌پرست باشد؛2. تکيه‌ي قرآن در واگويي داستان‌ها بر بيان واقعيت‌ها و پرهيز از اسطوره‌سازي و تأکيد بر عاري‌سازي داستان‌هاي واقعي از تحريف‌هاي تاريخي است؛3. تاثيرپذيري اسلام از مسيحيت، سخني است برخلاف شواهد تاريخي و درون‌متني قرآن؛4. براي رسيدن به اهداف هدايتي قرآن، نيازي به دانستن مشخصات فردي، تاريخي و محل زندگي افراد در داستان‌ها نيست. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image