تفسیر آیه ۱۷ سوره رعد /

تخمین زمان مطالعه: 19 دقیقه

میشه به من کمک کنید تا منظور آیه ۱۷ از سوره رعد رو بفهمم؟بعد از سخن گفتن در مورد رودخانه و زینت و...، گفته خدا حق و باطل را چنین مثل میزند!یعنی چطوری و منظور از این حرف چیه؟واقعا از این آیه سر در نمیارم؟۱


آیه مورد سوال در حقیقت تبیین جایگاه حق وباطل است در قالب مثالی بسیار زیبا ودقیق جهت اطلاع بر این نکات و وجه تشبیه حق به آب و باطل به کف روی آب مطالب ذیل را که تفسیر نمونه ذیل آیه آمده است را با دقت بخوانید «ترسیم دقیقى از منظره حق و باطل »از آنجا که روش قرآن ، به عنوان یک کتاب تعلیم و تربیت ، متکى به مسائل عینى است ، براى نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن انگشت روى مثلهاى حسى جالب و زیبا در زندگى روزمره مردم میگذارد، در اینجا نیز براى مجسم ساختنحقایقى که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک ، ایمان و کفر و حق و باطل گذشت ، مثل بسیار رسائى بیان مى کند.نخست مى گوید: ((خداوند از آسمان آبى را فرو فرستاده است )) (انزل من السماء ماء).آبى حیاتبخش و زندگى آفرین ، و سرچشمه نمو و حرکت :و در این هنگام درهها و گودالها و نهرهاى روى زمین هر کدام به اندازه گنجایش و وسعت خود بخشى از این آب را پذیرا مى شوند (فسالت اودیة بقدرها).جویبارهاى کوچک دست به دست هم مى دهند و نهرهائى به وجود مى آورند، نهرها به هم مى پیوندند و سیلاب عظیمى از دامنه کوهسار سرازیر مى گردد، آبها از سر و دوش هم بالا میروند و هر چه را بر سر راه خود ببینند برمیدارند و مرتبا بر یکدیگر کوبیده مى شوند، در این هنگام کفها از لابلاى امواج ظاهر مى شوند، آنچنان که قرآن مى گوید سیلاب ، کفهائى را بر بالاى خود حمل مى کند (فاحتمل السیل زبدا رابیا).((رابى )) از ماده ((ربو)) (بر وزن غلو) به معنى بلندى و برترى است و ربا که به معنى سود یا پول اضافى یا جنس دیگر است نیز از همین ماده و به همین معنى است ، چون اضافه و زیادى را میرساند.پیدایش کفها منحصر به نزول باران نیست بلکه ((در فلزاتى که بوسیله آتش ذوب مى شوند تا از آن زینت آلات یا وسائل زندگى بسازند آنها نیز کفهائى همانند کفهاى آب دارند)) (و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله ). بعد از بیان این مثال که به صورت وسیع و گسترده ، نه تنها در مورد آب ، که در مورد همه فلزات ، چه آنها که زینتى هستند و چه آنها که وسائل زندگى را از آن میسازند، بیان مى کند به سراغ نتیجه گیرى میرود، و چنین مى فرماید:((اینگونه خداوند براى حق و باطل ، مثال میزند)) (کذلک یضرب الله الحق و الباطل ). سپس به شرح آن میپردازد و مى گوید: ((اما کفها به کنار میروند و اما آبى که براى مردم مفید و سودمند است در زمین میماند)) (فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض ).کفهاى بیهوده و بلند آواز و میان تهى که همیشه بالانشین هستند اما هنرى ندارند باید به کنارى ریخته شوند و اما آب خاموش و بیسر و صداى متواضع و مفید و سودمند میماند و اگر روى زمین هم نماند در اعماق زمین نفوذ مى کند و چیزى نمیگذرد که به صورت چشمه سارها و قناتها و چاهها سر از زمین برمیدارد، تشنه کامان را سیراب مى کند، درختان را بارور، و گلها را شکفته و میوه ها را رسیده ، و به همه چیز سر و سامان مى دهد.و در پایان آیه براى تاکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیقتر روى این مثال مى فرماید: این چنین خداوند مثالهائى میزند (کذلک یضرب الله الامثال ).در این مثال پر معنى که با الفاظ و عبارات موزونى ادا شده و منظره حق و باطل را به عالیترین صورتى ترسیم کرده حقایق فراوانى نهفته است که در اینجا به قسمتى از آن اشاره مى کنیم :1 - شناخت حق و باطل که همان شناخت واقعیتها از پندارها است ، گاهى براى انسان چنان مشکل و پیچیده مى شود، که حتما باید سراغ نشانه رفت و ازنشانه ها، حقایق را از اوهام ، و حق را از باطل شناخت .قرآن در مثال بالا این نشانه ها را چنین بیان کرده است :الف - ((حق همیشه مفید و سودمند است ، همچون آب زلال که مایه حیات و زندگى است ، اما باطل بیفایده و بیهوده است ، نه کفهاى روى آب هرگز کسى را سیراب مى کنند و درختى را میرویانند، و نه کفهائى که در کوره هاى ذوب فلزات ظاهر مى شود. مى توان از آنها زینتى و یا وسیله اى براى زندگى ساخت ، و اگر هم مصرفى داشته باشند، مصارف بسیار پست و بیارزشند که به حساب نمى آیند، همانند صرف کردن خاشاک براى سوزاندن :باطل همواره مستکبر، بالانشین ، پرسروصدا، پر قال و غوغا ولى تو خالى و بى محتوا است ، اما حق متواضع ، کم سر و صدا، اهل عمل و پر محتوا و سنگین وزن است . ج - حق همیشه متکى به نفس است ، اما باطل از آبروى حق مدد مى گیرد و سعى مى کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او استفاده کند، همانگونه که هر دروغى از راست فروغ مى گیرد، که اگر سخن راستى در جهان نبود، کسى هرگز دروغى را باور نمى کرد، و اگر جنس خالصى در جهان نبود، کسى فریب جنس قلابى را نمى خورد، بنابراین حتى فروغ زودگذر باطل و آبروى و حیثیت موقت او به برکت حق است ، اما حق همه جا متکى به خویشتن است و آبرو و اثر خویش !2 - زبد چیست ؟((زبد)) معناى کفهاى روى آب و یا هر گونه کف مى باشد و مى دانیم آبزلال کمتر کف به روى آن آشکار مى گردد چرا که کفها به خاطر آلوده شدن آب به اجسام خارجى مى باشد، و از اینجا روشن مى شود که اگر حق به صفا و پاکى اصلى باقى بماند هرگز کفهاى باطل اطراف آن آشکار نمیگردد، اما هنگامى که حق بر اثر برخورد به محیطهاى آلوده رنگ محیط را به خود گرفت ، و حقیقت با خرافه ، و درستى یا نادرستى و پاکى یا ناپاکى آمیخته شد، کفهاى باطل در کنار آن آشکار مى شوند.این همان چیزى است که على (علیهالسلام ) در نهج البلاغه به آن اشاره فرموده آنجا که مى گوید: لو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین : اگر باطل از آمیزش با حق خالص شود، بر حقجویان مخفى نخواهد ماند، و اگر حق از آمیزش ‍ باطل رهائى یابد، زبان بدگویان از آن قطع خواهد شد!. بعضى از مفسران گفته اند که در آیه فوق در حقیقت سه تشبیه است ((نزول آیات قرآن )) از آسمان وحى تشبیه به نزول قطرات حیاتبخش باران شده ، ((دلهاى انسانها تشبیه به زمینها و دره ها که هر کدام به اندازه وسعت وجودشان بهره مى گیرند، و ((وسوسه هاى شیطانى )) به کفهاى آلوده روى آب تشبیه شده است ، که این کفها از آب پیدا نشده ، بلکه از آلودگى محل ریزش آب پیدا مى شود و به همین جهت وسوسه هاى نفس ‍ و شیطان از تعلیمات الهى نیست ، بلکه از آلودگى قلب انسان است ، و به هر حال سرانجام ، این وسوسه ها از دل مؤ منان برطرف مى گردد و آب زلال وحى که موجب هدایت و حیات انسانهاست باقى میماند!3 - همیشه بهره ها به میزان آمادگیهاست و لیاقتهاست !از این آیه ضمنا استفاده مى شود که در مبدء فیض الهى هیچگونه بخل و محدودیت و ممنوعیت نیست ، همانگونه که ابرهاى آسمان بدون قید و شرط، همه جا باران میپاشند، و این قطعه هاى مختلف زمین و درهها هستند که هر کدامبمقدار وسعت وجود خویش از آن بهره مى گیرند، زمین کوچکتر بهره اش کمتر و زمین وسیعتر سهمش بیشتر است ، و همین گونه است قلوب و ارواح آدمیان در برابر فیض خدا!4 - باطل دنبال بازار آشفته مى گردد! هنگامى که سیلاب وارد دشت و صحراى صاف مى گردد و جوش و خروش آب فرو مینشیند اجسامى که با آب مخلوط شده بودند تدریجا تهنشین مى کنند و کفها از میان میروند و آب زلال چهره اصلى خود را آشکار مى سازد، و به همین ترتیب باطل به سراغ بازار آشفته میرود، تا از آن بهره گیرد، اما هنگامى که آرامش پیدا شد و هر کسى به جاى خویشتن نشست ، و معیارها و ضابطه ها در جامعه آشکار گشت ، باطل جائى براى خود نمیبیند و به سرعت کنار میرود!5 - باطل تنها در یک لباس ظاهر نمى شود. یکى از خصائص باطل این است که هر ((لمحه به شکلى و هر لحظه به لباس دیگرى در مى آید))، تا اگر او را در یک لباس شناختند، در لباس دیگر بتواند چهره خود را پنهان سازد، در آیه فوق نیز اشاره ظریفى به این مساله شده است ، آنجا که مى گوید: کفها نه تنها بر آب ظاهر میگردند در هر کوره اى و هر بوته اى که فلزات ذوب مى شوند کفهاى تازه به شکل جدید و در لباس تازه اى آشکار مى شوند، و به تعبیر دیگر حق و باطل همه جا وجود دارد، همانگونه که کفها در هر مایعى به شکل مناسب خود آشکار مى شود.بنابراین باید هرگز فریب تنوع صورتها را نخوریم و در هر کجا منتظر باشیم که باطل را با صفات ویژه اش - که صفات آنها همه جا یکسان است و در بالا اشاره شد - بشناسیم و آنها را کنار بزنیم .6 - بقاى هر موجود بسته به میزان سود رسانى او است !در آیه فوق مى خوانیم آنچه به مردم سود میرساند باقى و بر قرار میماند(و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض ).نه تنها آب که مایه حیات است میماند و کفها از میان میروند، بلکه در فلزات چه آنها که براى ((حلیه )) و زینتند و چه آنها که براى تهیه متاع و وسائل زندگى ، در آنجا نیز فلز خالص که مفید و سودمند یا شفاف و زیبا است میماند و کفها را بدور میافکنند.و به همین ترتیب انسانها، گروهها، مکتبها، و برنامه ها به همان اندازه که مفید و سودمندند، حق بقاء و حیات دارند، و اگر میبینیم انسان مکتب باطلى مدتى سر پا میماند این به خاطر آن مقدار از حقى است که به آن آمیخته شده که به همان نسبت حق حیات پیدا کرده است !.7 - چگونه حق ، باطل را بیرون مى ریزد.کلمه ((جفاء)) که به معنى پرتاب شدن و به بیرون پریدن است ، نکته لطیفى در بردارد و آن اینکه باطل به جائى مى رسد که قدرت نگهدارى خویش را ندارد، و در این لحظه از متن جامعه به خارج پرتاب مى گردد، و این در همان حال است که حق به جوشش مى آید، هنگامى که حق به خروش افتاد، باطل همچون کفهاى روى دیک که به خارج پرتاب مى شود بیرون مى افتد و این خود دلیلى است بر اینکه حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد!.8 - باطل در بقاى خود مدیون حق است .همانگونه که در تفسیر آیه گفتیم ، اگر آبى نباشد هرگز کف نمیتواند به حیات خود مستقلا ادامه دهد، همین گونه اگر حق نبود، باطل هم فروغى نداشت ، اگر افراد درستکار نبودند کسى تحت تاثیر افراد خائن واقع نمیشد و فریب آنها را نمى خورد، پس همین جولان و فروغ کاذب باطل مدیون بهره بردارى از فروغ حق است (کان دروغ از راست مى گیرد فروغ !).9 - مبارزه حق و باطل همیشگى است .قرآن در اینجا براى مجسم ساختن حق و باطل مثالى گفته که مخصوص به زمان و مکان معینى نیست صحنه اى است که همه سال در نقاط مختلف جهان در مقابل چشم انسانها مجسم مى شود، و این نشان مى دهد که پیکار حق و باطل یک پیکار موقت و موضعى نیست ، این رگ رگ آب شیرین و شور همواره بر خلایق تا نفخ صور جریان دارد مگر آن زمانى که جهان و انسانها به صورت یک جامعه ایده آل (همچون جامعه عصر قیام مهدى (علیهالسلام ) در آید که پایان این مبارزه اعلام گردد، لشگر حق پیروز و بساط باطل برچیده شود، و بشریت وارد مرحله تازه اى از تاریخ خود گردد، و تا زمانى که این مرحله تاریخى فرا نرسد باید همه جا در انتظار برخورد حق و باطل بود، و موضعگیرى لازم را در این میان در برابر باطل نشان داشت .10 - زندگى در پرتو تلاش و جهاد.مثال زیباى فوق این اصل اساسى زندگى انسانها را نیز روشن مى سازد که حیات بدون جهاد، و بقاء و سربلندى بدون تلاش ممکن نیست ، چرا که مى گوید، آنچه را مردم براى تهیه وسائل زندگى (ضروریات زندگى ) و یا زینت (رفاه زندگى ) به درون کوره ها میفرستند، همواره زبد و کفهائى دارد، و براى بدست آوردن این دو (وسائل ضرورى و وسائل رفاهى - ابتغاء حلیة او متاع ) باید مواد اصلى را که در طبیعت به صورت خالص یافت نمى شود و همواره آمیخته با اشیاء دیگر است در زیر فشار آتش در کوره قرار داد، و آنها را تصفیه و پاکسازى کرد، تا فلز خالص و پاک از آن بیرون آید و این کار جز در سایه تلاش و کوشش و مجاهده انجام نمى شود.اصولا طبیعت زندگى دنیا این است که در کنار گلها، خارها و در کنار نوشها، نیشها، و پیروزیها در لابلاى سختیها و مشکلات قرار دارد، و از قدیمگفته اند ((گنجها در ویرانه ها است ، و در بالاى هر گنجى اژدهاى خطرناکى خفته است آیا آن ویرانه و این اژدها چیزى جز همان انبوه مشکلات که در بدست آوردن هر موفقیتى وجود دارد مى باشد.در داستانهاى ایرانى خودمان نیز رستم براى رسیدن به پیروزیش مجبور بود از هفت خوان بگذرد که هر کدام اشاره به نوعى از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیت مثبتى است .به هر حال قرآن این حقیقت را که بدون تحمل رنجها انسان به هیچ موفقیتى نائل نمى شود بارها به عبارات مختلف بیان داشته است .در آیه 214 سوره بقره مى خوانیم ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم الباساء و الضراء و زلزلوا حتى یقول الرسول و الذین آمنوا معه متى نصر الله الا ان نصر الله قریب : ((آیا گمان کردید که به همین سادگى داخل بهشت میشوید در حالى که هنوز نمونه اى از سرنوشت پیشینیان براى شما پیش نیامده است ، همانها که در انبوه پریشانیها و ناراحتیها گرفتار شدند و آنچنان کارد به استخوانشان رسید و به لرزه افتادند که پیامبرشان و آنها که با او ایمان آورده بودند صدا زدند، یارى خدا کجاست ؟ در این لحظات بسیار سخت و دردناک یارى الهى به سراغ آنها آمد و به آنها گفته شد، نصرت الهى نزدیک است !مثلهاى قرآن .نقش مثال در توضیح و تفسیر مباحث ، نقش انکارناپذیرى است ، و به همین دلیل در هیچ علمى بى نیاز از ذکر مثال براى اثبات حقایق و روشن ساختن و نزدیک نمودن آنها به ذهن نداریم ، گاه مى شود یک مثال بجا که درست هماهنگ و منطبق با مقصود است ، مطلب را از آسمان به زمین مى آورد، و براى همه قابل فهم مى سازد.روى هم رفته مى توان گفت : مثال در مباحث مختلف علمى و تربیتى و اجتماعى و اخلاقى و غیر آن ، نقشه اى مؤ ثر زیر را دارد:1 - مثال ، مسائل را حسى مى کند - از آنجا که انس انسان بیشتر با محسوسات است و حقایق پیچیده عقلى از دسترس افکار نسبتا دورتر است ، مثالهاى حسى آنها را از فاصله دور دست نزدیک مى آورد و در آستانه حس ‍ قرار مى دهد، و درک آن را دلچسب و شیرین و اطمینان بخش مى سازد.2 - مثال ، راه را نزدیک مى کند - گاه مى شود که براى اثبات یک مساله عمیق منطقى و عقلانى باید انسان به استدلالات مختلفى متوسل گردد که باز هم ابهام اطراف آن را گرفته است ، ولى ذکر یک مثال روشن و کاملا هماهنگ با مقصود چنان راه را نزدیک مى سازد که ، تاثیر استدلالها را افزایش مى دهد و از ضرورت استدلالات متعدد میکاهد.3 - مثال ، مسائل را همگانى مى سازد - بسیارى از مباحث علمى است که در شکل اصلیش تنها براى خواص قابل فهم است ، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمیبرند، ولى هنگامى که با مثال آمیخته ، و به این وسیله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پایه اى از علم و دانش باشند، از آن بهره مى گیرند، بنابراین مثالها به عنوان یک وسیله تعمیم علم و فرهنگ ، کار برد غیر قابل انکارى دارند.4 - مثال ، درجه اطمینان به مسائل را بالا میبرد - کلیات عقلى هر قدر مستدل و منطقى باشند مادام که در ذهن هستند اطمینان کافى نمى آفرینند، چرا که انسان همواره اطمینان را در عینیت جستجو مى کند، مثال به مسائل ذهنى عینیت مى بخشد، و کار برد آنها را در عالم خارج روشن مى سازد، و به همین دلیل در میزان باور و پذیرش و اطمینان نسبت به یک مساله اثر میگذارد.5 - مثال ، لجوجان را خاموش مى سازد - بسیار مى شود که ذکر کلیات مسائل به صورت مستدل و منطقى براى خاموش کردن یک فرد لجوج کافى نیستو او همچنان دست و پا میزند، اما هنگامى که مساله در قالب مثال ریخته شود راه را چنان بر او میبندد که دیگر مجال بهانه گیرى براى او باقى نمیماند.بد نیست براى همین موضوع مثالهائى مطرح کنیم ! تا معلوم شود نقش مثال تا چه اندازه مؤ ثر است .در قرآن مجید مى خوانیم که خداوند در برابر کسانى که در مورد آفرینش حضرت مسیح (علیهالسلام ) تنها از مادر ایراد مى کردند، که مگر ممکن است انسانى بدون پدر متولد شود، مى فرماید: ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب : مثل عیسى در نزد خدا همانند آدم است که او را از خاک آفرید (آل عمران - 59).درست دقت کنید ما هر قدر بخواهیم در برابر افراد لجوج بگوئیم که این کار در برابر قدرت بیپایان خدا کار ساده اى است باز ممکن است بهانه گیرى کنند، اما هنگامى که به آنها بگوئیم آیا قبول دارید که آدم و انسان نخستین از از خاک آفریده شده است ؟ خداوندى که چنین قدرتى دارد چگونه نمیتواند انسان را از بشرى بدون پدر متولد سازد؟و در مورد منافقانى که چند صباحى در سایه نفاق خود زندگى ظاهرا آرامى دارند قرآن مجید مثال زیبائى دارد و آنها را به مسافرى تشبیه مى کند که در یک بیابان تاریک در شب ظلمانى گرفتار رعد و برق و طوفان و باران شده است ، آنچنان سرگردان است که راه به جائى ندارد، تنها هنگامى که برق آسمان ظاهر مى شود، فضاى بیابان چند لحظه روشن مى گردد و او تصمیم مى گیرد به سوئى حرکت کند بلکه راه را بیابد، اما به سرعت برق خاموش مى شود و او همچنان سرگردان باقى میماند!آیا براى ترسیم حال یک منافق سرگردان که با استفاده از روح نفاق و عملمنافقانه خود مى خواهد به زندگیش ادامه دهد تعبیرى از این جالبتر مى شود؟ (سوره بقره - 20).و یا اینکه هنگامى که به افراد میگوئیم در راه خدا انفاق کنید، خداوند انفاق شما را چندین برابر پاداش ‍ مى دهد، ممکن است افراد عادى نتوانند کاملا مفهوم این سخن را درک کنند، اما هنگامى که گفته شود انفاق همانند بذرى است که در زمین افشانده مى شود که از آن هفت خوشه میروید و در هر خوشه اى ممکن است ، یکصد دانه بوده باشد، مساله کاملا قابل درک مى گردد مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فى کل سنبلة ماة حبة (بقره - 261).غالبا میگوئیم اعمال ریائى بیهوده است و نتیجه اى از آن عائد انسان نمى شود، ممکن است این سخن براى عده اى سنگین بیاید که چگونه یک عمل سودمند مانند بناى یک بیمارستان و مدرسه اگر چه به قصد تظاهر و ریاکارى باشد در پیشگاه خدا بیارزش است ولى قرآن با ذکر یک مثال کاملا آن را دلچسب و مفهوم مى سازد و مى گوید فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه و ابل فترکه صلدا:عمل اینگونه اشخاص همانند قطعه سنگى است که مقدارى خاک روى آن ریخته باشند و در آن بذرى بیفشانند، هنگامى که باران میبارد به جاى اینکه این بذر بارور شود آنرا همراه خاکهاى سطحى روى سنگ میشوید و به کنارى مى ریزد، این چنین است حال اعمال ریائى و بیریشه ! (بقره - 264).راه دور نرویم در همین مثال مورد بحث در باره مبارزه حق و باطل چقدر این مساله خوب مجسم شده و به طور دقیق ترسیم یافته ، مقدمات ، نتیجه ها، صفات ویژگیها و آثار هر یک از حق و باطل در همین مثال منعکس است ، آنچنانکه براى همگان قابل فهم و اطمینان بخش و براى لجوجان ساکت کننده ، و از همه گذشته زحمت بحثهاى طولانى و مفصل را از دوش برمیدارد.در یکى از روایات مى خوانیم که یکى از مادیها (زنادقه ) خدمت امام صادق (علیهالسلام ) رسید و عرض ‍ کرد خداوند مى فرماید هر زمان که پوست تن دوزخیان از شدت آتش بسوزد ما پوست دیگرى بر آنها میپوشانیم تا طعم عذاب را به خوبى بچشند گناه آن پوست دیگر چیست که آنهم مجازات شود؟!امام فرمود: آن پوست هم عین پوست اول است و هم غیر آن ، سؤ ال کننده قانع نشد و از این پاسخ نتوانست چیزى بفهمد، ولى امام (علیهالسلام ) با ذکر یک مثال گویا آنچنان مساله را روشن ساخت که جائى براى گفتگو باقى نماند، فرمود: ملاحظه کن یک خشت پوسیده و فرسوده را خرد میکنى و سپس همان خاک را گل کرده و در قالب میریزى و یک خشت نو از آن میسازى ، این همان خشت اول است و از یک نظر غیر آن . اما در اینجا ذکر یک نکته کاملا ضرورى است و آن اینکه مثال با این همه نقشه اى ارزنده و مؤ ثرش در صورتى مى تواند نقش اساسى خود را ایفا کند که کاملا موافق و هماهنگ با مطلبى باشد که مثال براى آن انتخاب شده است ، و الا گمراه کننده و مخرب خواهد بود، یعنى به همان نسبت که یک مثال درست و هماهنگ مفید و مؤ ثر است ، یک مثال انحرافى مخرب و ویرانگر و گمراه کننده مى باشد.و به همین دلیل منافقان و بداندیشان همیشه براى گمراه ساختن مردم و اغفال سادهدلان از مثالهاى انحرافى استفاده مى کنند، و براى دروغ خود از فروغ مثال کمک مى گیرند، و باید به دقت مراقب اینگونه مثلهاى انحرافى و سوء استفاده از مثال .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image