کتاب انتظار ۵ : طلوع خورشید /

تخمین زمان مطالعه: 41 دقیقه

کتاب انتظار ۵ : طلوع خورشید پیشگفتار شناخت وجود مقدّس امام زمان«علیه السلام» بسیار مهم و ارزشمند است؛ زیرا از یک سو معرفت صحیح امام بر هر فرد واجب بوده و نبود آن، مرگ جاهلیت را به دنبال دارد.[۱] و از سوی دیگر شناخت بهتر موعود پیامبران و مصلح جهانی و آگاهی از زندگانی او، نقش مهم و تعیین کننده‌ای در زندگی افراد دارد و حرکت آنان را تنظیم می‌کند. این شناخت دو جنبه دارد: ۱. معرفت شناخت آن بزرگوار که او کیست و زندگانی او به چه صورت است. ۲. معرفت شخصیت ایشان که جایگاه آن حضرت در نظام هستی کجاست و چه آثاری بر آن مترتب است و ما چه وظایفی در قبال امام داریم.


کتاب انتظار 5 : طلوع خورشید پیشگفتار شناخت وجود مقدّس امام زمان«علیه السلام» بسیار مهم و ارزشمند است؛ زیرا از یک سو معرفت صحیح امام بر هر فرد واجب بوده و نبود آن، مرگ جاهلیت را به دنبال دارد.[1] و از سوی دیگر شناخت بهتر موعود پیامبران و مصلح جهانی و آگاهی از زندگانی او، نقش مهم و تعیین کننده‌ای در زندگی افراد دارد و حرکت آنان را تنظیم می‌کند. این شناخت دو جنبه دارد: 1. معرفت شناخت آن بزرگوار که او کیست و زندگانی او به چه صورت است. 2. معرفت شخصیت ایشان که جایگاه آن حضرت در نظام هستی کجاست و چه آثاری بر آن مترتب است و ما چه وظایفی در قبال امام داریم. این نوشتار در پی آن است که ضمن نگاهی کوتاه و گذرا به زندگی آن حضرت ـ از ولادت تا آغاز امامت ـ دوران کودکی ایشان را تا زمانی که به امامت رسید، بررسی کرده و برخی از زوایای حیات ایشان را در این دوره کوتاه، فرا روی خوانندگان و علاقه‌مندان قرار دهد. بررسی دوران غیبت صغری و کبری را به وقتی دیگر موکول می‌کنیم. یک مشخصات و ویژگی‌ها 1 ـ 1. نام و کنیه نام و کنیه امام زمان«علیه السلام»، همان نام و کنیه پیامبر اسلام«صلی الله علیه و آله» است. امام صادق«علیه السلام» از قول پدران بزرگوار خود علیهم السّلام از رسول خدا«صلی الله علیه و آله» نقل می‌کند: «المهدیّ من ولدی اسمه اسمی و کنیته کنیتی أشبه الناس بی خلقاً و خُلقاً»؛ [2] «مهدی«علیه السلام» از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است، شبیه‌ترین مردم به من از جهت صورت و سیرت است». 1 ـ 2. القاب برخی لقب‌های مشهور ایشان عبارت است از: مهدی، قائم، منتظّر، بقیة الله، صاحب الزمان، صاحب الامر و معروف‌ترین آنها «مهدی»‌ است. هر یک از القاب بیانگر پیام ویژه‌ای در مورد آن وجود مقدس است. آن بزرگوار را «مهدی» می‌گویند: زیرا هدایت شده‌ای است که مردم را به تمامی امور پنهان هدایت می‌نماید.[3] و «قائم» می‌نامند، چون برای حق و عدل قیام خواهد کرد.[4] «منتظَر» نامیده‌اند زیرا مؤمنان انتظار مَقْدم او را دارند[5] و «بقیة الله» خطاب می‌کنند چون که ذخیرة خدوند است.[6] «حجت» می‌نامند از آن رو که حجت و گواه خدا بر خلق است[7] و «صاحب الزمان» می‌گویند: چرا که واسطه فیض خداوند و حلقه ارتباط مردم و خدا است، و «صاحب الامر» می‌خوانند؛ زیرا امر ولایت در اختیار او و حاکمیت برای او است. 1 ـ 3. شمایل و خصوصیات در روایات شمایل و اوصاف حضرت مهدی«علیه السلام» بیان شده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود. ویژگی بارز در مورد آن بزرگوار، شباهت میان ایشان با پیامبر«صلی الله علیه و آله» است. از پیامبر اسلام نقل شده است:«اَشْبَهُ الناسِ بی فی شَمائِلِهِ وَ اَقوالِهِ وَ اَفعالِهِ»؛[8] «شبیه ترین مردم به من است در اوصاف و قیافه‌اش و در گفتار و کردارش». چهره آن حضرت جوان و گندمگون، پیشانی‌اش بلند و تابنده، ابروانش هلالی و کشیده، چشمانش سیاه و درشت، بینی‌اش کشیده و زیبا، و دندانهایش برّاق و گشاده است. بر گونة راست ایشان خالی مشکین و در میان شانه‌اش اثری ویژه همانند اثر نبوت دیده می‌شود. اندام آن بزرگوار متناسب و میانه است. صورت ایشان می‌درخشد:«وَجهُهُ یَضیءُ کأنّهُ القَمَرُ لَیلة البَدر»[9] «صورت او مانند ماه شب چهارده می‌درخشد». امام مهدی«علیه السلام» دارای وجودی معطّر و خوش بو است و هیبت و عظمت فوق‌العاده‌ای دارد و در عین حال به مردم نزدیک است:«شابُّ حَسنُ الوَجْهِ، طَیّبُ الرائِحة، هَیوب هَیبَتِهِ متقرِّبٌ اِلی الناسِ»؛[10] «جوانی خوش سیما، خوش بو و دارای هیبت و عظمت بوده و به مردم نزدیک است». او اهل عبادت و شب زنده‌داری، زهد و ساده زیستی، صبر و بردباری، عدالت و نیکوکاری است: «بِاَبی من لیله یرعی النجوم ساجداً و راکعاً»؛[11] «ما لباسه الا الغلیظ و ما طعامه الا الجشب»[12] «علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب»و...[13] 1 ـ 4. نَسَب پدر حضرت مهدی«علیه السلام»، امام حسن عسکری«علیه السلام» یازدهمین امام معصوم و مادر بزرگوارش حضرت نرجس «علیها‌السّلام» می‌باشند. مادر ایشان کنیزی بسیار پاک و وارسته بود که در خانة حکیمه خاتون دختر امام جواد«علیه السلام» و عمّه امام حسن عسکری«علیه السلام» و تحت تربیت ایشان قرار داشت. پیامبر«صلی الله علیه و آله»، امام علی و صادقین علیهم‌السّلام ایشان را بهترین کنیز خطاب کرده بودند. امام علی در مورد ایشان فرمود:«بِاَبی ابن خیرة الاِمام»؛[14] «پدرم به فدای کسی که پسر بهترین کنیزان است». برای جناب نرجس خاتون نام‌های دیگری نیز گفته شده است؛ مانند ریحانه، سوسن و صقیل. سید محمد صدر دربارة تعدّد نام‌های ایشان در کتاب تاریخ غیبت صغری تحلیل مناسبی ارائه کرده است.* طبق برخی اقوال ایشان«ملیکه» نوة قیصر روم و از جانب مادر از نسل شمعون وصیّ حضرت عیسی«علیه السلام» و اهل روم بود که به دست مسلمین اسیر شد.[15] 1 ـ 5. میلاد امام مهدی«علیه السلام» در سپیده دم جمعه، نیمه شعبان سال 255 هـ..ق (869 م) در شهر سامرا در عراق دیده به جهان گشود. البته در سال تولد ایشان اختلافی مطرح و سال 254 و 256 نیز گفته شده است که می‌تواند به علت پنهانی بودن تولّد ایشان باشد. ولادت آن حضرت نزد شیعه و برخی از اهل سنّت از مسلّمات تاریخ است. عده‌ای از پژوهشگران در کتاب‌های خود، به نام برخی از علمای عامّه که ولادت را پذیرفته‌اند اشاره کرده‌اند.[16] 1 ـ 6. دوران زندگی حضرت زندگی حضرت مهدی«علیه السلام» به سه دوره تقسیم شده است: 1. دوران اختفا: این دوره از زمان ولادت شروع شد و تا شهادت امام حسن عسکری«علیه السلام» ادامه یافت. این دوره پنج ساله بود و کودکی آن حضرت را شامل می‌شد. 2. دوران غیبت: این دوره از زمان شهادت امام حسن عسکری«علیه السلام» شروع شده و تا زمان ظهور ادامه دارد. (البته برخی دوران غیبت را از زمان ولادت می‌دانند.) این دوره خود به دو مرحله تقسیم می‌شود: غیبت صغری و غیبت کبری. 2 ـ 1. غیبت صغری :‌دورة زمانی محدود، از سال260 هـ..ق تا 329هـ..ق (حدود هفتاد سال) را شامل می‌شود. این دوران، نقش مهم و تعیین کننده‌ای برای ورود شیعیان به مرحله غیبت کبری داشت. ویژگی بارز این دوره وجود چهار سفیر و نایب خاص بود: عثمان بن سعید عَمری، محمد بن عثمان بن سعید عمری، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری. اینان نقش رابطه بین مردم و امام را ایفا می‌کردند. 2 ـ 2. غیبت کبری:‌ با رحلت علی بن محمد سمری، دوران غیبت کبری یا غیبت تامه شروع شد. در این دوره دیگر فردی به عنوان نایب خاص به عنوان رابط ویژه میان مردم و امامان علیهم‌السّلام، وجود ندارد. امام زمان«علیه السلام» در آخرین توقیع خود به نایب چهارم چنین فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. یا علی بن محمد السمری ! اعظم الله اًجر اِخوانک فیک فانّک میّت ما بینک و بین ستة أیام فاجمع اَمرک و لاتوص الی احد یقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة الثانیة (الغیبة التامّة )...»[17] «ای علی بن محمد سمری ! خداوند اجر برادرانت را در عزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد. پس خود را برای مرگ میهّا کن و به احدی وصیت مکن که پس از وفات تو مقام تو شود که دومین غیبت (غیبت تامه) واقع گردیده است». همانگونه که غیبت دو مرحله‌ای بود، نیابت نیز دو مرحله دارد: نیابت خاص برای غیبت صغری و نیابت برای غیبت کبری. در «نیابت خاص»؛ چهار تن با اسم و رسمِ مشخص، از طرف امام معیّن شده و از سوی نایب قبل به مردم معرفی شدند. نایب اول نیز به وسیله امام حسن عسکری «علیه السلام» معرفی شده بود. در «نیابت عام» براساس یک ضابطه کلی و معین از سوی امامان«علیهم السّلام»، نایب عام مشخص شده و مردم باید به او رجوع کنند. البته مقام نیابت از طرف امام «علیه السلام» به واجد شرایط تفویض می‌شود؛ نه اینکه مردم بخواهند مقام نیابت را به کسی واگذار کنند. شیخ صدوق،[18] طوسی،[19] و طبرسی،[20] توقیعی از امام زمان«علیه السلام» نقل کرده‌اند که: « و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانّهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم»؛ در حوادث و رخدادهایی که واقع می‌شود؛ به روایت کنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنانم». بدین ترتیب سرپرستی امور مردم در زمان غیبت کبری، از طرف امام«علیه السلام» در دست «ولی فقیه» قرار گرفته است. منصب «فتوا» و«قضاوت» از پیش به وسیله ائمه علیهم السلام برای فقها قرار داده شده بود؛ ولی رسمیت مرجعیت و زعامت فقهای اسلام، از این تاریخ پدید آمد و تا زمان ظهور ادامه دارد. گفتنی است که امام شئون و وظایفی دارد که به همه آنها ـ جز آنچه با غیبت سازگار است ـ به بهترین وجه اقدام می‌کند. خود آن حضرت می‌فرماید:«الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبتها عن الابصارِ السحابُ»[21] «بهره بردن از من در عصر غیبتم، مانند بهره بردن از آفتاب است، هنگامی که ابرها او را از چشم‌ها می‌پوشانند». باید دانست که مراد از غیبت «امام غایب»، ظاهر نبودن ایشان است، نه حاضر نبودن. امام مهدی«علیه السلام» با قیام، ظهور می‌کند، نه اینکه حضور پیدا کند. حضرت در میان مردم حاضر و بر کارها ناظر است و در موارد لازم، فریادرسی و عنایت می‌کند. آن بزرگوار در توقیعی به شیخ مفید(ره) می‌فرماید:« فانا نحیط علماً بِاَنبائکم و لایعزب عنا شیء من اخبارکم»؛ «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و مخفی نیست». و در قسمتی دیگر از این توقیع آمده است:«اِنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم و لولا ذلک لنزل بکم اللأوا و اصطلمکم الاعداء»؛[22] «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم؛ اگر جز این بود، دشورا‌ی‌ها و مصیبت‌ها بر شما فرود می‌آمد و دشمنان، شما را ریشه‌کن می‌کردند.» امام صادق«علیه السلام» فرمود:«صاحب هذا الامر یَتَرَددُ بینهُمَ وَ یمشِی فِی اَسواقِهِم وَ یَطَأُ فُرْشَهُم وَ لایَعْرِفُونَهُ»؛[23] «صاحب این امر(قیام و حکومت الهی) درمیان آنها تردّد دارد و در بازارهایشان راه می‌رود و بر فرش‌هایشان گام می‌نهد؛ ولی او را نمی‌شناسند». دوران غیبت، میدان بزرگ‌ترین آزمایش و غربال انسان‌هاست و ایمان و عمل مؤمنان به بوته امتحان و سنجش گذاشته می‌شود تا چه کسی موفق و سربلند شود. 3. دوران ظهور: این دوره به اذن خدا، با پایان غیبت کبری شروع می‌شود و آن حضرت با خروج و قیامشان، حاکمیت الهی خود را بر جهان برقرار می‌کند و آن را از عدل و داد آکنده می‌سازد. دو. دوران پنهان زیستی دوران اختفا و پنهان زیستی امام زمان(عج) از سال 255 ه.ق با ولادت آن حضرت شروع شد و تا رحلت امام حسن عسکری «علیه السلام» در سال 260 هـ.ق ادامه یافت. این دوره پنج سال به طول انجامید و ایام کودکی امام مهدی«علیه السلام» را در برگرفت. این دوران مباحث مختلفی از زندگی آن وجود مقدّس را شامل می‌گردد که به بعضی از آنها اشاره می‌شود: چگونگی و اثبات ولادت امام«علیه السلام»، برخی از فعالیت‌های ایشان در این دوره، بعضی از اقدامات امام حسن عسکری«علیه السلام» در رابطه با امام مهدی«علیه السلام» و.... 2 ـ 1. چگونگی ولادت در روایات متعددی از پیامبر اسلام«صلی الله علیه و آله» نقل شده است: «مردی از خاندان من ـ که دوازدهمین خلیفه جانشین پس از من است ـ قیام خواهد کرد و با نابودی ظلم و ستم و برقراری حکومت الهی، عدل و راستی را در جهان خواهد گستراند». فرمانروایان ستمگر عباسی براساس این روایات، به دنبال قتل و نابودی ایشان بودند و لذا مراقبت و سخت‌گیری زیادی نسبت به اهل بیت داشتند و حتی امام هادی و امام حسن عسکری علیهم‌السلام را به شهر سامرا منتقل کردند. روشن است که در چنین شرایطی، ولادت آن بزرگوار باید پنهانی و به گونه‌ای باشدکه آسیبی به ایشان نرسد؛ از این رو ولادت ایشان به تولّد حضرت موسی«علیه السلام» تشبیه شده است. امام صادق«علیه السلام» فرمود:«اِنَّ اللهَ تبارَکَ وَ تَعالی أَدارَ لِلقائِمِ مِنّا ثَلاثَةَ أَدارَها فی ثلاثةٍ مِنَ الرُّسُلِ علیهم السّلام : قَدَّرَ مَولِدَهُ تقدیر مولد موسی«علیه السلام»... اَمّا مَولِدُ مُوسی «علیه السلام» فَاِنّ فرعون لما وقف علی انّ زوال ملکه علی یده امر بِاحضار الکهنة فدلّوه علی نسبه و انّه یکون من بنی اسرائیل، ولم یزل یأمر اصحابه بشَقِّ بطون الحوامل من نساء بنی اسرائیل. حتی قتل فی طلبه نیّفاً و عشرین الف مولود، وتعذر علیه الوصول الی قتل موسی«علیه السلام» بحفظ الله تبارک و تعالی ایاه، و کذلک بنو امیه و بنوالعباس لما وقفوا علی انّ زوال ملکهم و ملک الأمراء ‌و الجبابرة منهم علی ید القائم منّا ناصبونا العدواة و وضعوا سیوفهم فی قتل آل الرسول«صلی الله علیه و آله» و اِبادَة نسله طمعاً منهم فی الوصول الی قتل القائم و یأبی الله عزوجل ان یکشف امره لواحد من الظلمة الّا ان یتّم نوره و لوکره المشرکون...»[24] «خدای متعال در قائم«علیه السلام» ما سه خصلت جاری کرده که آنها در سه تن از پیامبران نیز جاری بود: مولدش را چون مولد موسی«علیه السلام» مقدّر کرد... اما تولد موسی«علیه السلام» چون فرعون دانست که زوال پاداشی او به دست موسی«علیه السلام» است، دستور داد تا کاهنان را حاضر کنند! آنان او را از نَسَب موسی«علیه السلام» آگاه ساختند و گفتند: وی از بنی‌اسرائیل است. فرعون به کارگزاران خود دستور می‌داد که شکم زنان باردار بنی‌اسرائیل را پاره کنند و حدود بیست و چند هزار نوزاد را کشت، اما نتوانست موسی«علیه السلام» را به قتل برساند؛ زیرا خدا او را حفظ کرده همچنین بنی‌امیه و بنی‌عباس وقتی دانستند که زوال پادشاهی آنها و امیران و ستمگران، به دست قائم«علیه السلام» است، با ما به دشمنی پرداختند و در قتل‌ آل رسول«صلی الله علیه و آله» و نابودی نسل او شمشیر کشیدند، به طمع آنکه بر قتل قائم«علیه السلام» دسترسی یابند! اما خدای تعالی ابا دارد امر خود را از ستمگران روشن سازد؛ مگر اینکه نور خود را کامل می‌کند و اگر چه مشرکان را ناخوش آید». امام باقر«علیه السلام» نیز فرمود:«ان موسی«علیه السلام» لما حملت امه به لم یظهر حملها الّا عند وضعه»؛[25] «چون مادر موسی«علیه السلام» به او حامله شد، حمل او ظاهر و آشکار نشد مگر هنگام زایمان او». بنابراین ولادت حضرت مخفیانه بود و حتی نزدیکان امام یازدهم«علیه السلام» نیز تا چند ساعت قبل از ولادت، از آن بی‌اطلاع بودند. حکیمه خاتون دختر گرامی امام جواد«علیه السلام» و عمه امام حسن عسکری«علیه السلام» جریان ولادت را چنین بازگو می‌کند: امام حسن عسکری«علیه السلام» به دنبال من فرستاد و فرمود: ای عمّه! امشب افطار نزد ما باش چرا که شب نیمه شعبان است و خداوند در این شب (آخرین) حجت خود بر روی زمین آشکار خواهد کرد. پرسیدم: ‌مادر او کسیت؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدای شما شوم! نشانة بارداری در او پیدا نیست فرمود: سخن همان است که گفتم. حکیمه گوید: پس (بر نرجس) وارد شده و سلام کردم و نشستم. او پیش آمد و گفت:‌ بانوی من حال شما چطور است؟ گفتم: بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان من هستی. سخن مرا نپذیرفت و گفت: عمه جان! چه می‌فرمایید؟ گفتم: دخترم! امشب خدای متعال به تو پسری عنایت می‌فرماید که آقا و سرور دنیا و آخرت خواهد بود. پس خجالت کشید و حیا کرد. پس از نماز عشاء افطار کردم و در بستر خود آرمیدم و هنگام نیمه شب برای انجام نمازِ (شب) برخاستم و آن را به جا آوردم؛ در حالی که نرجس (به آرامی) خوابیده بود بدون آنکه اتفاقی برایش روی دهد. پس از انجام تعقیبات (نماز) خوابیدم. سپس هراسان بیدار شدم و حال آنکه او همچنان در خواب بود. لحظاتی بعد برخاست و نمازِ شب گزارد و خوابید. حکیمه گوید: بیرون آمدم و در جستجوی فجر و سپیده به آسمان نگریستم، پس سپیدة اول را مشاهده کرده و نرجس همچنان در خواب بود. پس به شک افتادم، ناگاه امام حسن«علیه السلام» از جایگاه خود ندا بر آورد: ‌ای عمّه شتاب مکن، امر (ولادت) نزدیک است. نشستم و به قرائت سوره‌های «سجده» و «یس» مشغول شدم که نرجس با اضطراب بیدار شد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم: «اسم الله علیک»[26] (نام خدا بر تو باد)، آیا چیزی احساس می‌کنی؟ گفت:‌آری ای عمّه! گفتم بر خود مسلّط باش و دلت را استوار دار که این همان است که با تو گفتم. در این هنگام ضعفی من و نرجس را فرا گرفت. پس به صدای سرورم (نوازد تولد یافته) به خود‌ آمدم و جامه را از روی او برداشتم و او را در حال سجده دیدم. پس او را در آغوش گرفتم و کاملاً پاک و پاکیزه یافتم. در این هنگام ابا محمد امام حسن«علیه السلام» مرا ندا داد: ای عمه! پسرم را نزد من بیاور. او را نزد وی بردم و او دو کف دستش را گشود و فرزند را در میان آن قرار داد و زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمها و گوش و مفاصل وی کشید، سپس فرمود: ای فرزندم! سخن گوی. پس (نوزاد) لب به سخن گشود و فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً رسول الله». سپس بر امیرالمؤمنین و امامان علیهم السّلام درود فرستاد تا به نام پدرش رسید و از سخن گفتن باز ایستاد. سپس امام حسن«علیه السلام» فرمود: ای عمه! او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام کند... حکیمه گوید: فردای آن روز به نزد امام یازدهم رفتم و بر حضرت سلام کردم و پرده را کنار زدم تا مولایم(امام مهدی«علیه السلام») را ببینم، ولی او را ندیدم، از این رو از پدر بزرگوارش پرسیدم، فدای شما شوم! برای مولای من چه اتفاقی روی داده است؟ آن حضرت پاسخ داد: ‌ای عمّه ! او را به آن کسی سپردم که مادر موسی، موسی«علیه السلام» را به او سپرد. حکیمه گوید: چون روز هفتم فرا رسید، آمدم و سلام کردم و نشستم. امام حسن«علیه السلام» فرمود: فرزندم را نزد من آور! من سرورم را آوردم... امام فرمود: فرزندم! سخن بگوی! نوزاد (لب گشود) پس از گواهی به یگانگی خداوند و درود بر پیامبر بزرگ اسلام و پدران بزرگوارش، این آیات را تلاوت کرد:«بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون».[27] 2 ـ 2. اثبات ولادت در تبیین و اثبات امر ولادت امام مهدی«علیه السلام» از گزینه‌ها و راه‌های مختلف و متعددی می‌توان بهره برد که به بعضی از آنها اشاره می‌شود: 2 ـ 2 ـ 1. مراجعه به تاریخ: 1. تصریح امام حسن«علیه السلام» به ولادت کلینی (ره) در روایت صحیحی از ابوهاشم جعفری نقل می‌کند:«به ابو محمد امام حسن عسکری«علیه السلام» عرض کردم: ‌هیبت شخصیت شما مرا از پرسیدن باز می‌دارد، آیا اجازه می‌دهید که از شما سؤالی بپرسم؟ فرمود: بپرس. عرض کردم: آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری. عرض کردم: ‌اگر برای شما حادثه‌ای رخ داد، در کجا از او سراغ بگیریم؟ فرمود: در مدینه».[28] و در مواردی نیز آن حضرت با نوشتن نامه، امر ولادت را اعلام می‌کرد. احمد بن حسن بن اسحاق می‌گوید: «چون خلف صالح«علیه السلام» متولد شد، از مولایم امام حسن عسکری«علیه السلام» به جدّم احمد بن اسحاق نامه‌ای رسید که در آن، امام با دست خط خود آورده بود: برای ما فرزندی متولّد شده است و باید نزد تو پوشیده و از مردم پنهان بماند که ما جز به خویشان و دوستان اظهار نمی‌کنیم، خواستیم خبر آن را به تو اعلام کنیم تا خداوند تو را شاد سازد همچنان که ما را شاد ساخت. والسلام».[29] 2. شهادت دادن قابله طبیعی است؛ بهترین کسی که می‌تـواند به درستی شهادت و گواهی بر ولادت دهد، قابله‌ای است که در هنگام ولادت حضور داشته است. قابله آن حضرت بانوی بزرگوار و پرهیزکار حکیمه خاتون دختر امام جواد و عمه امام حسن عسکری«علیه السلام» بود که به این مطلب تصریح کرده است و داستان ولادت از زبان ایشان بیان شد. 3.سنّت عقیقه یکی از برنامه‌ها و سنت‌های سفارش شده در دین، سنت عقیقه(کشتن گوسفند) برای نوزاد است که برای سلامتی فرزند و برکت زندگی او تأثیر دارد. امام حسن عسکری«علیه السلام» با انجام عقیقه برای حضرت مهدی«علیه السلام» ضمن عمل به این سنّت دینی، گروه بسیاری از شیعیان را از ولادت آن حضرت آگاه کرد. صدوق(ره) به چند قضیه در این رابطه اشاره می‌کند: ابوجعفر عمری( سفیر خاص امام مهدی«علیه السلام») می‌گوید: «چون امام (حضرت مهدی) «علیه السلام» متولد شد، امام حسن عسکری«علیه السلام» فرمود: به دنبال ابوعمرو بفرستید. چون به نزد امام آمد، به او فرمود: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت خریداری کن و تقسیم کن (احتمالاً میان بنی‌هاشم) و چند گوسفند برای او عقیقه کن».[30] در روایت دیگر محمد بن ابراهیم کوفی گوید: «امام حسن عسکری«علیه السلام» برای یکی از کسانی که نامش را برایم ذکر کرد، گوسفند سربریده‌ای فرستاد و فرمود: این از عقیقة فرزندم محمد است».[31] 4.شهادت افرادی که امام را دیده‌اند در کتاب‌های معتبر و ارزشمند، سخن از افرادی به میان آمده که حضرت مهدی«علیه السلام» را دیده‌اند. این دیدارها، به دوران کودکی و دوران غیبت صغری مربوط می‌شود. صدوق(ره) در کمال‌الدین و مرحوم شیخ طوسی در کتاب الغیبة بابی را به عنوان «افرادی که حضرت را دیده‌اند» گشوده‌اند. آنان حضرت مهدی«علیه السلام» را از نزدیک دیده و بر آن شهادت و گواهی داده‌اند. بعضی از این قضایا در ادامة نوشتار نقل می‌شود. 5. وجود وکیلان و نایبان خاص هر کس به تاریخ زندگی امام مهدی«علیه السلام» نگاه کند، به روشنی به ویژگی خاص غیبت صغری - همان وجود چهار نایب خاص- پی می‌برد. وجود این افراد با چنین عنوان خاص، خود بیانگر وجود موکل است. در بحث وکالت، این موضوع با دقّت و تفصیل بیشتری بیان می شود. 6. نوع برخورد حکومت وقت با پژوهشی در زندگی پر فراز و نشیب اهل بیت علیهم السلام روشن می‌شود که حاکمان زمان چگونه در تلاش بودند تا نور هدایت آنان را خاموش کنند و در این راستا از هیچ تلاشی فروگذاری نکردند. در این میان برخورد حکومت با امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام به شکل دیگری بود و داستان چگونگی برخورد فرعون با بنی اسرائیل را تداعی و زنده می‌کرد. ابتدا گفتنی است که خلفای عباسی، مانند بسیاری از مردم رسالت جهانی امام مهدی«علیه السلام» را می‌دانستند و آگاه بودند که آن حضرت ویران کننده بساط حکومت ظالمانه آنان است و نیز خود می‌دانستند که حکومتشان غاصبانه است و جانشینان واقعی پیامبر«صلی الله علیه و آله» نام آنان را بیان کرده است. نخستین آنان امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب و آخرین ایشان حضرت مهدی(عج) فرزند امام حسن عسکری«علیه السلام» می‌باشند. با توجه به این مقدمه برخورد حکومت به شکل‌های مختلفی بود؛ از جمله: 6 ـ 1. انتقال امام هادی و عسکری علیهم السّلام به سامرا: شهر سامرا به دستور خلفای عباسی پی‌ریزی شد و ساکنان آن، بزرگان خاندان عباسی و لشکریان مورد اعتماد خلیفه بودند و به عبارت روشن آنجا، یک شهر تقریباً نظامی و لشگرگاه خلیفه بود. خلفای عباسی برای اینکه بتوانند این دو امام را به صورت کامل تحت مراقبت و نظارت داشته باشند، آنان را به سامرا منتقل کردند. 6 ـ 2. تفتیش خانه: ‌با رحلت امام حسن عسکری«علیه السلام» و نماز خواندن امام مهدی«علیه السلام» بر جنازه پدر، فوراً از طرف خلیفه دستور تفتیش خانه صادر شد تا سپاهیان و مأموران آن حضرت را دستگیر کنند. در این صورت آیا اختفا و غیبت برای حفظ جان، امری عجیب و ناپسند خواهد بود؟ 2 ـ 2 ـ 2. احادیث برای اثبات ولادت حضرت مهدی(عج) به احادیثی مختلفی مانند‌ «ثقلین»، «دوازده خلیفه» و «من مات» استناد می‌شود. در کنایه این دسته از روایات، احادیث دیگری از وجود مقدس معصومین علیهم السّلام در رابطه با امام مهدی«علیه السلام» صادر شده و به پدر و نسب ایشان اشاره شده است. 2 ـ 2 ـ 3. دیدگاه علما و صاحبان رأی همه بزرگان و اندیشمندان شیعه، وجود مقدس حضرت را نپذیرفته و به آن اعتراف دارند. برخی از علمای عامّه نیز در این مورد مطالبی بیان کرده‌اند؛ مانند: محمد بن طلحه حلبی شافعی در مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول،(ص88)، محمد بن یوسف کنجی شافعی در البیان فی اخبار صاحب الزمان،(ص336)، محمد بن احمد مالکی معروف به ابن صباغ در الفصول المهمه، (ص273)، سبط ابن جوزی حنفی در تذکرة الخواص، (ص363) احمد بن حجر هیثمی مکّی در صواعق المحرقه، (ص127)و... 2- 3. محل زندگی با توجه به جوّ حاکم بر جامعه که از طرف خلفای عباسی ایجاد شد بود و آنان به دنبال قتل آخرین خلیفه خدا و منهدم کننده‌ کاخ‌های ظلم و ستم بودند؛ لذا یکی از وظایف اساسی امام حسن عسکری«علیه السلام»، حفظ جان حضرت مهدی«علیه السلام» بود. از مدارک تاریخی و روایی استفاه می‌شود که امام«علیه السلام» فرزند خویش را مدّتی در سامرا و مدتی در مدینه تحت سرپرستی مادر گرامی‌اش «حدیث»، همسر بزرگوار امام هادی«علیه السلام» حفظ و نگهداری کرد.[32] 2 ـ 4. معرّفی امام به شیعیان به علت پنهانی بودن امر ولادت حضرت مهدی«علیه السلام»، یکی دیگر از وظایف مهم امام حسن عسکری «علیه السلام» معرّفی آن حضرت به شیعیان بود تا آنان ضمن دیدار با او و شناخت آخرین حجت خدا، بتوانند خبر ولادت را در اختیار دیگران قرار دهند و بدین ترتیب جامعه شیعه، دچار اشتباه و انحراف نگردد. شناخت جانشین هر امام در نزد شیعیان ـ به خصوص بزرگان شیعه- امری بسیار مهم بود؛ از این رو اصحاب براساس وظیفه، این سؤال را از امام عصر خود می‌پرسیدند که امام و جانشین پس از شما کیست؟ تا هم شناخت بیشتری از دوازده امام داشته باشند و هم اگر برای امام حادثه‌ای رخ داد و ایشان به شهادت رسید، آنان بدانند باید به چه کسی رجوع کنند. این مطلب در رابطه با اصحاب امام حسن عسکری«علیه السلام» نیز جاری بود که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود: «احمد بن اسحاق ـ از علما و بزرگان شیعه و یکی از اصحاب با وفای امام یازدهم ـ می‌گوید: خدمت امام حسن عسکری«علیه السلام» شرفیاب شدم و می‌خواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم. ولی قبل از آنکه حرفی بزنم، امام آغاز سخن کرد و فرمود:«یا احمد بن اسحاق! ان الله تبارک و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم«علیه السلام» و لایخلیها الی ان تقوم الساعة من حجة الله علی خلقه، به یدفع البلاء عن اهل الارض و به ینزل الغیث و به یخرج برکات الارض»؛ «ای احمد بن اسحاق! خدای تعالی از زمانی که آدم را خلق کرد زمین را خالی از حجت نگذاشت و تا روز قیامت نیز خالی از حجت نمی‌گذارد، به واسطة او بلا را از اهل زمین دفع می‌کند و به خاطر او باران نازل می‌کند و برکات زمین را خارج می‌سازد». احمد بن اسحاق می‌گوید: پس من گفتم: ای پسر رسول خدا! امام و جانشنین پس از شما کیست؟ پس حضرت با شتاب برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر روی شانه‌اش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده می‌درخشید. پس حضرت فرمود:«یا احمد بن اسحاق! لولا کرامتک علی الله عزوجل و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا، انه سمیّ رسول الله وکنیّه، الذی یملأ الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً»؛ «ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خدای عزوجل و حجت‌های او گرامی نبودی، این فرزند را به تو نشان نمی‌دادم. همانا او هم نام و هم کنیه رسول خدا«صلی الله علیه و آله» است و کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.» «یا احمد بن اسحاق! مثله فی هذه الامة مثل خضر، و مثله مثل ذی القرنین، والله لیغیبنّ غیبة لاینجو فیها من الهلکة الّا من ثبّته الله عزوجل علی القول بامامته و وفّقه (فیها) بتعجیل فرجه»؛ «ای احمد بن اسحاق! او در این امت، مانند خضر«علیه السلام» و ذی‌القرنین است. او غیبتی طولانی خواهد داشت که کسی در آن از هلاکت نجات پیدا نمی‌کند. مگر کسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و ( در دعا) به تعجیل فرج او موفق سازد». احمد به اسحاق می‌گوید: پس عرض کردم: ای مولای من! آیا نشانه‌ای هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ در این هنگام! آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن در آمد و فرمود:«انا بقیة الله فی ارضه و المنتقم من اعدائه، فلا تطلب أثراً بعد عین یا احمد بن اسحاق»؛ « من بقیة الله (و ذخیره خدا) در زمین هستم و از دشمنان او انتقام می‌گیرم. ای احمد بن اسحاق ! پس از مشاهده و دیدن با چشم به دنبال نشانه نباش». احمد به اسحاق می‌گوید: پس شاد و خرّم بیرون شدم....[33] این گونه‌ دیدارها به صورت فردی و برای یک نفر اتفاق می‌افتاد (مانند دیدار احمد بن اسحاق اشعری قمّی) و گاه به صورت دسته جمعی و برای تعدادی از اصحاب و دوستداران. صدوق(ره) یکی از دیدارهای جمعی را چنین نقل می‌کند: «معاویة بن حکیم، محمد بن ایوب و محمد بن عثمان عمری گویند: ما چهل نفر در منزل امام حسن عسکری«علیه السلام» بودیم و او فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: «هذا امامکم من بعدی و خلیفتی علیکم، اطیعوه و لاتتفرقوا من بعدی فی ادیانکم فتهلکوا، اما انکم لاترونه بعد یومکم هذا»؛ «این امام شما پس از من و خلیفه و جانشین من بر شماست، از او اطاعت کنید، و پس از من در دین خود متفرق نشوید که هلاک خواهید شد، بدانید که بعد از این او را نخواهید دید». آنان گویند:«از حضورش بیرون آمدیم و پس از چند روز امام حسن«علیه السلام» از دنیا رفت».[34] پس یکی از مباحث مهم در دوران پنهان زیستی این بود که امام حسن عسکری«علیه السلام» فرزند بزرگوار خویش حضرت مهدی«علیه السلام» را به برخی از افراد نشان می داد تا ضمن اعلام ولادت ایشان، شیعیان با امام زمان«علیه السلام» آشنا شده و از وجودشان بهره گیرند. به علاوه این دیدارها، اطمینان قلب بالایی در افراد ایجاد کرد. 2 ـ 5. فعالیت‌های حضرت از فرازهای دلنشین زندگی حضرت مهدی(عج) برنامه‌ها و فعالیت‌هایی است که آن وجود مقدس، در دوران کودکی و روزگاری که در خدمت پدر بزرگوارش بود، انجام داده است. این بخش از زندگی ایشان گاهی مورد غفلت واقع می‌شود. توجه به این نکته مناسب است که انجام این اقدامات، توانایی و لیاقت آن بزرگوار برای تصدّی مقام امامت و جانشینی پدر حتی در زمان کودکی ـ را برای مردم اثبات می‌کند. 2 ـ 5 ـ 1. پاسخ گویی به سؤالات علمی یکی از زوایای زندگی حضرت مهدی«علیه السلام» در دوران پنهان زیستی، پاسخ به پرسش‌های علمی و نیازهای معرفتی ارادتمندان و شیعیان آن حضرت بود. پاسخ‌گویی چون همراه با دیدار بود، باعث اعلام ولادت ایشان شده و از طرفی مخاطبان و شیعیان آن بزرگوار با پاسخ‌های عالمانة آن حضرت، ضمن شناخت بیشتر، اطمینان زیادتری به توان امامت آن بزرگوار پیدا می‌کردند. به عبارت دیگر امام حسن عسکری«علیه السلام» با فراهم آوردن چنین ملاقات‌ها و گفت‌گوها، ‌به شیعیان و مردم ثابت می‌کردند که امامت ارتباطی با بزرگی و کوچکی انسان ندارد و خداوند این قدرت را دارد که توان امامت را در یک کودک قرار دهد؛ چنانچه نبوت را برای یک کودک قرار داد.[35] «سعد بن عبدالله قمی می‌گوید: من شوق زیادی به گردآوری کتاب‌هایی داشتم که مشتمل بر علوم مشکل و دقایق آنها باشد. در کشف حقایق از این کتاب‌ها تلاش می‌کردم و طالب حفظ موارد اشتباه و نامفهوم آنها بودم. در زمانی با یکی از مخالفان در مذهبم(امامیه)، به گفت‌وگو و مناظره پرداختم و در مسأله‌ای از جواب و پاسخ‌گویی بازماندم. بسیار ناراحت شدم. قبل از این طوماری تهیه کرده بودم و در آن چهل مسأله دشوار را نوشته بودم که پاسخ آنها را از عالم بزرگ شهر خود احمد بن اسحاق- مصاحب و یاور امام حسن عسکری«علیه السلام» - بپرسم. به دنبال او رفتم، او به قصد سرمن رأی (سامرا) و برای شرفیابی حضور امام حسن عسکری«علیه السلام» از قم بیرون رفته بود. در بین راه در یکی از منازل به او رسیدم و با او مصافحه کردم. گفت: خیر است. گفتم: اولاً مشتاق دیدار شما بودم و ثانیاً طبق معمول پرسش‌هایی از شما دارم. گفت: من هم مشتاق ملاقات مولایم ابومحمد«علیه السلام» هستم و می‌خواهم سؤالاتی از ایشان پرسش کنم. این رفاقت میمون مبارک است. سعد گوید: بعد از آن با هم به سامرا وارد شدیم و به خانه مولایمان رسیدیم و اجازه خواستیم. من نمی‌توانم مولای خود ابومحمد«علیه السلام» را در آن لحظه که دیار کردم و نور سیمایش ما را فرا گرفته بود، به چیزی جز «ماه شب چهارده» تشبیه کنم. بر زانوی راست آن حضرت پسری نشسته بود که در خلقت و منظر، مانند ستاره مشتری بود... پس امام حسن«علیه السلام» به من نظر کرد و فرمود: ای سعد! تو برای چه آمدی؟ عرض کردم: احمد به اسحاق مرا به دیدار مولایمان تشویق کرد. ایشان فرمود: سؤال‌هایی که می‌خواستی بپرسی. گفتم: ای مولای من! آن مسائل نیز بر حال خواست. فرمود: از نور چشم من بپرس(پس سعد پرسش‌های خودر ا از حضرت می‌پرسد). از جمله آن سوالات، گفتم: ای مولای من ! علّت چیست که مردم از برگزیدن امام برای خویشتن ممنوع شده‌اند؟ فرمود: امام مصلح بر می‌گزینند یا امام مفسد؟ گفتم: امام مصلح. فرمود: آیا امکان ندارد که برگزیدة آنها مفسد باشد؟ چون کسی از درون دیگری مطلّع نیست که صالح است یا فاسد. گفتم: آری امکان دارد. فرمود:‌ علت همین است ».[36] 2 ـ 5 ـ 2. تبیین معارف «معارف دین» پایه و اساس اعمال و رفتار روحی (اخلاق) و جسمی (احکام و اعمال ) است؛‌ از این رو پیشوایان دین بر مبنای وظیفه الهی خود، تلاش فراوانی می‌کردند تا معارف به صورت صحیح و کامل، ‌در اختیار رهروان طریق سعادت قرار گیرد. امام زمان«علیه السلام» از همان دوران کودکی به این مهم اقدام کرد. صدوق(ره) از شخصی به نام ابونصر طریف[37] نقل می‌کند: بر صاحب الزمان«علیه السلام» وارد شدم. حضرت فرمود: آیا مرا می‌شناسی؟ عرض کردم: آری. فرمود: من کیستم؟ گفتم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید. فرمود: از این نپرسیدم. گفتم: فدای شما شوم برایم بیان کنید. فرمود:«انا خاتم الاوصیاء، و بی یدفع الله عزوجل البلاء عن اهلی و شیعتی»؛[38] «من آخرین اوصیاء هستم و خدا به واسطه من بلا را از اهلم و شیعیانم دفع می‌کند». امام«علیه السلام» در این بیان لطیف به روشنی بیان می‌کند که وظیفه یک شیعه و سالک راه حق، تنها شناخت شناسنامه‌ای یک امام و نَسَب او نیست؛ بلکه باید به جایگاه او در عالم هستی معرفت پیدا کند. شناخت شخصیت و حقیقت مقام امام بیشترین و اساسی‌ترین کمک را به انسان می‌کند و به راستی زیارت «جامعة کبیره» که از امام هادی«علیه السلام» نقل شده یکی از بهترین و کامل‌ترین گنج‌های معرفتی و امام شناسی شیعه است. 2 ـ 5 ـ 3. رسیدگی به هدایا و وجوهات یکی از برنامه‌های مهم دین مقدس اسلام، توجه به مسائل اقتصادی و مالی است و یکی از موارد مالی، وجوهاتی است که خداوند با عنوان خمس و زکات آن را واجب کرده و سرپرستی این اموال و وجوهات را به عهدة امام گذاشته است. امام با دریافت این وجوهات و سایر هدایا، برای پیشبرد برنامه‌های مختلف دینی برنامه‌ریزی کرده و آنها را در مواردی لازم و مورد رضایت خدا، مصرف می‌کند. امام مهدی«علیه السلام» در همان ایام کودکی با رسیدگیِ موردی به این گونه اموال، علاوه بر اثبات ولادت، نقش امامت و جانشینی پدر را نیز برای خویش مطرح می‌کرد. شیخ صدوق(ره) در روایتی از سعد بن عبدالله قمی نقل می‌کند: «هنگامی که امام حسن عسکری«علیه السلام» از نوشتن نامه فارغ شد، احمد بن اسحاق انبانش[39] را از زیر عبا بیرون آورد و مقابل امام «علیه السلام» قرار داد. امام به کودکی (که کنارش بود) نگریست و فرمود: پسر جان ! هدایای شیعیان و دوستانت را باز کن. کودک گفت: ‌ای مولای من! آیا رواست دست پاک (خود) را به هدایای ناپاک و اموال پلیدی که حلال و حرام آن به یکدیگر آمیخته است، دراز کنم؟ امام حسن عسکری«علیه السلام» فرمود: ای ابن اسحاق! آنچه در انبان است بیرون آور تا حلال و حرام آن را جدا کند. چون احمد اولین کیسه را بیرون آورد، کودک گفت: این کیسه از فلان شخص از فلان محلة قم است (و نام او و نام محله او را فرمود). در آن 62 دینار است که 45 دینار آن مربوط به بهای فروش زمین سنگلاخی است که صاحبش آن را از پدر خود ارث برده است و چهارده دینار آن مربوط به بهای نه جامه و سه دینار آن مربوط به اجارة دکان‌ها است. امام حسن عسکری«علیه السلام» فرمود: پسر جان! راست گفتی، اکنون این مرد را راهنمایی کن که کدام حرام است. کودک با دقت تمام سکّه‌های حرام را مشخص کرد و علت حرام بودن آنها را به روشنی بیان فرمود. سپس احمد بن اسحاق کیسه دیگری در آورد. آن کودک پس از بیان نام و نشان و محل سکونت صاحب آن، فرمود: در آن کیسه پنجاه دینار است که دست زدن بدان برای ما روا نیست. احمد پرسید: ‌برای چه؟ فرمود: برای آنکه آن دینارها از بهای گندمی است که صاحبش بر زارع خود در تقسیم آن ستم کرده است؛ زیرا سهم خود را با پیمانة تمام برداشته ؛ اما سهم زارع را با پیمانة ناتمام داده است. امام حسن«علیه السلام» فرمود: پسر جانم راست گفتی. سپس به احمد بن اسحاق فرمود: همه را بردار و به صاحبشان برگردان و یا سفارش کن به صاحبانش برگردانند که ما را در آن حاجتی نیست...».[40] 2 ـ 6. شهادت پدر آخرین فراز از زندگی حضرت مهدی«علیه السلام» در دوران پنهان زیستی، مسأله رحلت پدر بزرگوارش امام حسن عسکری«علیه السلام» است. این بخش، خود در بردارندة نکات و مطالبی است که به دو مورد از آن اشاره می‌شود: 2 ـ 6 ـ 1. نماز بر جنازة پدر رحلت پدر حادثه‌ای تلخ و جانگداز در زندگی هر فرزند است. حال اگر پدر، امام حسن «علیه السلام» و فرزند، مهدی موعود«علیه السلام» باشد، مسأله دردناک‌تر و مشکل‌تر خواهد بود! «ابوالادیان گوید: من خدمتکار امام حسن عسکری«علیه السلام» بودم و نامه‌های او را به شهرها می‌بردم. (امام) در آن بیماری که منجر به فوت ایشان شد، نامه‌هایی نوشت و فرمود: آنها را به مدائن برسان، چهارده روز (این سفر طول می‌کشد و تو) اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرا می‌شوی و از خانة من صدای واویلا می‌شنوی «و بدن» مرا در محلّ غسل می‌یابی. عرض کردم:‌ ای سرور من! چون چنین روی دهد امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامه‌های مرا از تو بخواهد، او قائم بعد از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید. فرمود: کسی که بر من نماز بخواند، قائم پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید، فرمود: کسی که از آنچه در کیسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود. هیبت و عظمت امام مانع شد که از امام بپرسم در آن کیسه چیست؟ نامه‌ها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همان‌گونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرا وارد شدم و در آن حال فریاد ناله و افغان از سرای آن حضرت شنیدم. (بدن) امام حسن عسکری«علیه السلام» را در محل غسل یافتم و برادرش جعفر را دیدم که بر در خانه امام ایستاده است و جمعی از شیعیان، وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک می‌گویند! با خود گفتم: اگر این (جعفر) امام است که امامت باطل و تباه می‌شود؛ زیرا او را می‌شناختم که اهل شراب و قماربازی و تار زنی است. (از آنجایی که در پی نشانه‌ها بودم،) پیش رفتم و (مانند دیگران) تبریک و تسلیت گفتم؛ ولی او (جعفر) از من چیزی نپرسید. در آن حال عقید (یکی از خدمتکاران از خانه) بیرون آمد و (خطاب به جعفر) گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است، برخیز و بر وی نماز گزار. جعفر داخل شد و برخی شیعیان همراه او بودند. چون داخل شدیم، امام حسن«علیه السلام» را کفن شده بر تابوت دیدم. جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد چون خواست تکبیر بگوید، کودکی گندم‌گون با گیسوانی مجعّد و دندان‌های پیوسته، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و فرمود: ای عمو! عقب برو که من بر نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. جعفر با چهره‌ای رنگ پریده و زرد عقب رفت، آن کودک پیش آمد و بر بدن امام «علیه السلام» نماز گزارد و پس از آن ( به من ) فرمود: جواب نامه‌هایی که به همراه داری به من بده، نامه‌ها را به او دادم. با خود گفتم: این دو نشانه (از نشانه‌های امامت این کودک است) و جریان کیسه باقی مانده است. (ابوالادیان ادامه می‌دهد:) ما نشسته بودیم که گروهی از قم آمدند و از امام حسن عسکری«علیه السلام» سراغ گرفتند، چون از شهادت ایشان باخبر شدند، گفتند: به چه کسی تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفر اشاره کردند! آنان بر او سلام کرده و تسلیت و تبریک گفتند. سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامه‌ها و اموالی است. بگو نامه‌ها از کیست؟ و اموال چقدر است؟ جعفر در حالی که لباس خود را تکان می‌داد برخاست و (برآشفته) گفت: آیا از ما علم غیب می‌خواهید؟ در این حال خدمتکاری (از اندرون) بیرون آمد و گفت: نامه‌های فلانی و فلانی همراه شما است ( و نام و نشانی صاحبان نامه‌ها را گفت) و نیز کیسه‌ای با شما است که در آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است. آنان نامه‌ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاده همو امام است...».[41] این قسمت حاوی مطالبی است: 1. امام زمان«علیه السلام» با حضور در جمع عمومی و نشان دادن خویش، وجود خود را مطرح و ثابت کرد. به نظر می‌آید این دیدار تنها دیدار عمومی حضرت با مردم تا زمان ظهور باشد. 2. امام با نمازخواندن بر جنازه پدر بزرگوارش، امامت خود راثابت و عدم صلاحیت جعفر را برای این مقام، بر همه آشکار کرد. 3.حضرت در برخورد با ابوالادیان و دادن نشانه‌ها، به برخی از ویژگی‌های یک امام( احاطه بر امور غیبی به اذن خدا) اشاره و امامت خویش را از این طریق مطرح فرمود. در مورد جریان مسافران قمّی در قسمت دوم توضیحاتی ارائه خواهد شد. 2 ـ 6 ـ 2. برخورد با نمایندگان مردم با وسعت قلمرو اسلام، افراد مختلفی در شهرها با اهل بیت علیهم السلام آشنا شده و ولایت و امامت آنان را پذیرفتند. اینان با توجه به بعد مسافت و مشکلات سیاسی و حکومتی و برخی مشکلات دیگر، نمی‌توانستند خدمت امام زمان خویش مشرّف شوند و از محضر او بهره گیرند. از این رو وجوهات و نامه‌های خود را از طریق نمایندگان و وکیلان، خدمت امام ارائه می‌کردند. نمایندگان با حضور نزد امام و تحویل امانات، سخنان و سفارش‌های او و احیاناً اتفاقاتی ویژه که برای آنان به وجود می‌آمد و برای حفظ و تحکیم عقیده و مکتب آنان مفید بود، برای مردم شهر خود به ارمغان می‌بردند. از جمله این افراد و حوادث مربوط به آن، جریان نمایندگان مردم قم است که صدوق(ره) چنین بازگو می‌کند:« علی بن سنان موصلی از قول پدرش می‌گوید: چون آقای ما ابومحمد حسن بن علی عسکری«علیه السلام» از دنیا رفت، از قم و بلاد کوهستان، نمایندگانی ـ که معمولاً وجوهات و اموال را می‌آوردند- وارد سامرا شدند و از درگذشت امام حسن«علیه السلام» آگاهی نداشتند چون از رحلت امام باخبر شدند، از وارث ایشان پرسیدند؛ جعفر برادر امام را به آنان معرفی کردند. آنها درباره جعفر پرس وجو کردند؛ به آنان گفتند: او برای تفریح بیرون رفته و سوار قایقی شده است و شراب می‌نوشد و همراه او خوانندگانی نیز هستند. آنان با یکدیگر مشورت کرده، گفتند:‌ اینها از اوصاف امام نیست. گروهی پیشنهاد دادند: باز گردیم و اموال را به صاحبانش برگردانیم. یکی از آنان به نام ابوالعباس محمد بن جعفر حمیری قمی گفت: بمانید تا او باز گردد و به درستی او را بیازماییم. چون جعفر بازگشت، به حضور او رفته و سلام کردند و گفتند: ای آقای ما! ما اهل قم هستیم و گروهی از شیعیان و عده‌ای دیگر همراه ما هستند. ما نزد آقای خود امام حسن عسکری «علیه السلام» اموالی را می‌آوردیم. جعفر پرسید: آن اموال کجاست؟ گفتند: همراه ما است. گفت: آنها را نزد من بیاورید. گفتند: این اموال داستان جالب و خاصی دارد. پرسید: آن چیست؟ گفتند:‌ از عموم شیعیان یک دینار و دو دینار گردآوری می‌شود، سپس همه را در کیسه‌ای می‌ریزند و بر آن مهر نهند. وقتی این اموال را نزد امام حسن«علیه السلام» می‌آوردیم، تعداد دینارها و نشانی‌ها و نام صاحبان آنها و نقش مهرها را می‌فرمود. جعفر گفت: دروغ می‌گویید، شما به برادرم چیزی را نسبت می‌دهید که انجام نمی‌داد ! این علم غیب است و کسی جز خدا آن را نمی‌داند. وقتی آنان کلام جعفر را شنیدند، به یکدیگر نگریستند و گفتند: ما گروهی اجیر و وکیل صاحبان این اموال هستیم و آن را تسلیم نمی‌کنیم؛ مگر به همان نشان‌هایی که از آقای خود امام حسن عسکری«علیه السلام» می‌دانیم. اگر تو امامی بر ما روشن‌کن و گرنه آن را به صاحبانش بر می‌گردانیم تا هر کاری که صلاح می‌دانند، بکنند. جعفر به نزد خلیفه در سامرا رفت و علیه آنان سخن گفت. خلیفه آنان را احضار کرد و گفت: آن مال را به جعفر تسلیم کنید. گفتند: خدا (امر) خلیفه را به صلاح آورد، ما گروهی اجیر و وکیل این اموال هستیم و آنها سپردة مردمانی هستند و به ما گفته‌اند:‌ که آن را جز با علامت و نشانه به کسی ندهیم و در ارتباط با ابو محمد حسن بن علی«علیه السلام» نیز همین روش جاری بود. خلیفه پرسید: چه علامتی با او داشتید؟ گفتند: او از مقدار دینارها و صاحبانش خبر می‌داد و چون چنین می‌کرد، آنها را به او می‌سپردیم. ما همواره به نزد او می‌آمدیم و این علامت و نشانة ما بود و اکنون که او در گذشته است، اگر این مرد صاحب الامر است. باید همان کاری که برادرش انجام می‌داد انجام دهد؛ و گرنه آن اموال را به صاحبانش بر می‌گردانیم. جعفر گفت: ای امیرالمومنین ! اینان مردمی دروغگو بوده و بر برادرم دروغ می‌بندند و این علم غیبت است! خلیفه گفت: اینها فرستاده و مأمورند و بر رسول چیزی نیست، مگر رساندن. جعفر مبهوت شد و نتوانست پاسخی دهد. وقتی آنان از شهر خارج شدند، غلامی به طرف آنها رفت و گفت: ای فلان پسر فلان و ای فلان پسر فلان ! مولای خود را اجابت کنید. پرسیدند: آیا تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذ الله! من بندة مولای شما هستم، نزد او بیایید. آنان گویند: ‌همراه او رفتیم تا به خانه مولایمان امام حسن بن علی«علیه السلام» وارد شدیم؛ ناگاه فرزند بزرگوارش آقای خود، قائم «علیه السلام» را دیدیم که بر تختی نشسته و مانند پارة ماه می‌درخشد و جامه‌ای سبز پوشیده است. بر او سلام کردیم و پاسخ ما را داد. سپس بیان فرمود که اموال چند دینار است و ازچه افرادی است؛ آنگاه به وصف لباس‌ها و اثاثیه و چهارپایان پرداخت. ما برای خدا به سجده افتادیم که امام ما را به ما معرّفی کرد. هر سؤالی که خواستیم، از او پرسیدیم و او پاسخ داد. آن گاه اموال را نزد او نهادیم و قائم«علیه السلام» فرمود: بعد از این مالی را به سامرا نبریم و فردی را در بغداد نصب می‌کند که اموال را دریافت کند و توقیعات از نزد او خارج شود.[42] ممکن است گروه قمیان در این روایت، همان گروهی باشند که در روایت ابوالادیان بیان شده، البته تفاوت نقل ضرری برای برداشت‌های ما از این واقعه ندارد، چرا که اصل آن در واقع اتفاق افتاده است. اما نکاتی چند از این قضیه برداشت می‌شود: 1. با توجه به مسائل سیاسی در سطح جامعه، دوستان و شیعیان فرا گرفته بودند که برای اعتماد کردن به کسی، باید از او نشانه‌‌های محکم داشته باشند. 2. شرایط به هر گونه‌ای باشد، انسان نباید وظیفه خود را فراموش کند؛ همان‌گونه که اهل قم به وظایف مالی خود در آن شرایط خفقان عمل می‌کردند. 3. نماینده باید براساس وظیفه خود عمل کند و جوّ حاکم او را نگیرد. همچنین باید کار را به درستی تمام کند. نمایندگان قمی تحت تأثیر جعفر و خلیفه قرار نگرفتند و بنا داشتند اگر نتوانند مال را به امام بدهند، به صاحبانش بازگردانند. 4. امام و رهبر، یاوران و پیروان خود را تحت هیچ شرایطی رها نمی‌کند؛ بلکه سرپرستی و اداره آنان را به عهده دارد و در موقع نیاز، به صورت‌های مختلف آنها را یاری و مدد می‌رساند. 5. اگر شیوة ارتباط پیروان با امام تغییر یابد، شیوه جدید مشخص می‌شود تا پیروان دچار مشکل نشوند، خود آن حضرت با اعلام تغییر برنامه، برنامه جدید(رجوع به نایب خاص) را بیان کرد.. انتظار 5 طلوع خورشید مهدی یوسفیان -------------------------------------------------------------------------------- [1]. پیامبر اسلام«صلی الله علیه و آله» فرمود:«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة».(بحارالانوار، ج 23، صص76 – 95 ). [2]. اربلی، کشف الغمه، ج2، ص 521؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص 286، ح 1. [3]. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 471، نعمانی، الغیبه، ص 237. [4] .علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص30. [5]. ر. ک : شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 2، ص378، ح 3. [6]. ر. ک : همان، ج2، ص384، ح1. [7] .شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص202، ح 169. [8]. بحارالانوار، ج36، ص282، ح 105. [9].همان، ج52، ص25، ح18. [10].بحارالانوار، ج52، ص1، ح1. [11]. همان، ج86، ص81، ح 8. [12]. همان، ج 52، ص354. [13]. همان، ج36، ص195، ح 3. [14]. همان، ج51، ص36. *. ر. ک: پژوهشی در زندگی امام مهدی«علیه السلام» و نگرشی به غیبت صغری، ص204. [15]. کمال‌الدین، ج 2، باب 41. [16]. ر.ک: علی اصغررضوانی، شیعه شناسی. [17]. کمال‌الدین، ج 2، ص294، باب 45، ح45. [18]. کمال‌الدین و تمام النعمة، ج2، ص483. [19]. کتاب الغیبة، ص290. [20]. الاحتجاج، ج 2، ص469. [21]. الاحتجاج، ج 2، ب 45، ح 4. [22]. احتجاج طبرسی، ج 2، ص596، ش359. [23]. نعمانی؛ الغیبة، ص163، ح 4. [24]. کمال‌الدین، ج 2، ب 33، ح51. [25]. بحارالانوار، ج 13، ص25، باب2، ح2؛ المیزان، ج 16، ص12. [26]. این جمله کنایه از این است که بلا از تو دور باد. [27]. قصص(28). آیة 5 و 6 ؛ کمال‌الدین، ج2، ب41، ح 1. [28]. اصول کافی، ج1،(کتاب الحجة)، ص328، ح 2. [29]. کمال الدین، ج 2، ب42، ح 15. [30]. کمال‌الدین، ب 41، ح 6. [31]. کمال‌الدین، ح 10. [32]. برای مطالعه بیشر ر.ک :‌تاریخ سیاسی امام دوازدهم،‌ جاسم حسین، پیدای پنهان، مسعود پورسید آقایی. [33]. کمال‌الدین، ج 2، ب 38، ح 1. [34]. کمال‌الدین، ج 2، ب43، ح 2. [35]. خداوند در مورد نبوت حضرت عیسی و یحیی به این مطلب اشاره دارد :« وَ آتیناه الحکم طبیّا» ؛ «حکم نبوت را به او (یحیی) دادیم در حالی که کودک بود»(مریم(19)، آیه12). [36].کمال‌الدین ج 2، ب43، ح 21. [37]. گویا ایشان در خانه امام حسن عسکری«علیه السلام» خدمت می‌کرده است. [38].کمال‌الدین، ج 2، باب 43، ح 12. [39]. کیسه‌ای نسبتاً بزرگ که در قدیم اشیاء خود را در آن می‌گذاشتند. [40]. کمال‌الدین، ج 2، ب 43، ح 21. [41].کمال‌الدین، ج 2، ب43، ح 25. [42]. کمال‌الدین، ج 2، ب43، ح 26. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image