اربابان قدرت و ثروت چگونه با اقتصاد کشورها بازی می کنند؟ دولت پنهان وال استریت  /

تخمین زمان مطالعه: 24 دقیقه

«وال استریت»، نامی آشنا برای تمامی آنها که دست اندرکار امور مالی اند، سرمایه هایی را در خود پنهان دارد که هنگفت اند، و به کمک این سرمایه ها، نظامی از «پول بازی»ها را شکل بخشیده که برپایه افزایش غیرواقعی قیمت ها استوار است و موجب پدید آمدن بحران های مالی می گردد. و هدف، پارو کردن پول دولت هاست، که پول مردم است!


«وال استریت»، نامی آشنا برای تمامی آنها که دست اندرکار امور مالی اند، سرمایه هایی را در خود پنهان دارد که هنگفت اند، و به کمک این سرمایه ها، نظامی از «پول بازی»ها را شکل بخشیده که برپایه افزایش غیرواقعی قیمت ها استوار است و موجب پدید آمدن بحران های مالی می گردد. و هدف، پارو کردن پول دولت هاست، که پول مردم است! امروز، اربابان پول و قدرت که بر «وال استریت» و بازار بورس «نیویورک» حکم می رانند، نه تنها آمریکا، که سراسر جهان غرب را تحت کنترل خود دارند. گروه بانکداران «وال استریت» قدرت سیاسی خود را به لطف یک قدرت اقتصادی فوق العاده افزایش داده است و از آن در راستای کسب هرچه بیش تر پول و دست اندازی بر جهان بهره می گیرد. در آمریکا، اصلاحات انجام گرفته به معضل تضاد منافع قدرت سیاسی و بانک های بزرگ پایان نبخشیده، بلکه به رغم بحران مالی به نهادهای مالی مزبور کمک کرده است تا به سودی غیرقابل تصور دست یابند. «سایمون جانسون»، رئیس اقتصاددانان «صندوق بین المللی پول» و «جیمز کواک»، کارشناس تکنولوژی های نوین تسهیل مفاهیم مالی، در مقاله ای تحت عنوان «کودتای خاموش» که در مجله «آتلانتیک» انتشار یافته است، قدرت سیاسی و ایدئولوژیک بانک های بزرگ آمریکا و بی ثباتی مالی حاصل از این قدرت را محکوم کرده و می نویسند: «بانک های وال استریت اولیگارشی جدید آمریکا را تشکیل داده، به لطف قدرت اقتصادی خود بر قدرت سیاسی شان می افزایند و از آن در راستای منافع خود بهره می گیرند.» از دیدگاه این دو اقتصاددان آمریکایی، هویت آنها که با عبارت «ثبات مالی» بیگانه اند و با آن دشمنی می ورزند، امروز به وضوح آشکار گردیده است. این دشمنان بانک های بزرگ اند که به «مقررات زدایی» روی آورده ، در جست و جوی چنگ اندازی بر بخشی قابل توجه از ثروت ملی اند و غالب اوقات نیز در دستیابی به این هدف ناکام نمی مانند. «سایمون» و «کواک» کنترل قدرت در بطن کنگره و دولت آمریکا از سوی این اربابان قدرت مالی را به شدت مورد انتقاد قرار داده، آن را «کودتایی خاموش» توصیف می کنند و بر کاهش ابعاد بانک ها به عنوان راه حلی قابل توجه، تاکید می ورزند. حال، این اولیگارشی مالی قدرتمند نه تنها آمریکا را در چنگ خود دارد، بلکه از طریق آن بر سراسر جهان غرب نیز حکم می راند. در واقع، «بمب های هوشمند» وال استریت به این گروه محدود، متشکل از افرادی که به شکلی غیرقابل باور ثروتمند بوده و در اصل دولتی پنهان در بطن «وال استریت» تشکیل داده اند، اجازه می دهد به کمک بحران های مالی که خود عامدانه و به قصد پارو کردن پول دولت و ملت پدید می آورند، و نیز رسانه های تحت امر خود که از طریق تحریف رویدادها، بحران های مالی و اقتصادی را به حساب بدهی هایی که دولت «بالا می آورد» می گذارند، سلطه مالی خود بر شهروندان را کماکان حفظ کرده، کنترل کامل اذهان عمومی را نیز به دست گیرند. از دیدگاه «مانلیو دینوچی» ایتالیایی، کارشناس جغرافیا و ژئوپلیتیک، این «بمب های هوشمند» در واقع معادل های مالی بمب های واقعی اند که علیه کشورهای «ناخلف»، آنها که مانعی بر سر راه امپریالیسم به شمار می روند، به کار گرفته می شوند. می توان گفت که عراق «صدام» که عزم خود را جزم کرده بود تا نفت این کشور را به «یورو» معامله کند، و لیبی «قذاقی» که سودای پروژه «دینار طلا» را در سر می پروراند، چه به لحاظ نظامی و چه از نقطه نظر اقتصادی اهدافی استراتژیک را تشکیل داده اند. در حالی که، آخرین تحولات پدید آمده در ایتالیا، یونان و نیز درصدر بانک مرکزی اروپا- که افرادی وابسته به محافل بانکی انگلوساکسون را در بالاترین مقام های خود منصوب کرده است- به روند این سیاست سرعتی سرسام آور بخشیده است. حال، باید گفت که «بمب های هوشمند» وال استریت انواع گوناگون دارند و نخستین دسته را «بمب های تبلیغاتی» تشکیل می دهند که بر مغز تأثیر می گذارند و چشم ها را کاملا تار می سازند، به گونه ای که آنچه به دید می آید در اصل فاقد هرگونه وجود خارجی است. این دسته از بمب ها امروز در راستای پوشانیدن واقعیت بحران به شکلی انبوه به کار گرفته می شوند تا شهروندان را متقاعد سازند که بحران پدیدآمده در بدهی های دولت ریشه دارد وراه نجات نیز جز از خودگذشتگی آنها از طریق تحمل «برش»هایی در هزینه های اجتماعی نیست. و این در حالی است که، بدهی دولت صرفا «پیامد» است و نه دلیل بحران، و از شیوه عمل بازار مالی تحت سلطه بانک های قدرتمند و گروه های چندملیتی حاصل می گردد. کافی است به این نکته بیندیشیم که ارزش سهام لیست شده در بازار بورس «نیویورک» و بورس های اروپا و ژاپن بیش از تمامی اموال و خدماتی است که سالانه در جهان تولید و یا ارائه می گردد. «بورس بازی»هایی که به کمک سرمایه های هنگفت انجام می پذیرد، سبب افزایش کاذب قیمت سهام و دیگر اوراق بهادار می گردد که هیچ ارتباطی با رشد واقعی اقتصاد ندارد. نتیجه آن که، «حباب های پولی» دیر یا زود ترکیده، بحران های مالی بیش و کم شدید پدید می آورند. و در این هنگام است که دولت ها وارد عمل گردیده، از طریق پر کردن صندوق های بانک های بزرگ و گروه های مالی خصوصی که موجبات بحران را فراهم آورده اند، با پول خود (و در نتیجه، افزودن بر میزان بدهی) به مداخله می پردازند. اما، آنچه از دیدگاه «لس لئوپولد»، نویسنده آمریکایی که کتاب هایی بی شمار در زمینه امور مالی آمریکا و جهان و نیز پشت پرده های «وال استریت» به نگارش درآورده است، تحمل ناپذیر می نماید، مبالغ هنگفت (بیش از 7000 میلیارد دلار!) وام های پنهانی است که بدون مجوز هیچ یک از نهادهای دموکراتیک آمریکا در اختیار بانک ها قرار می گیرد، و نیز تبانی و بست وبندهایی که میان نمایندگان دولتی- که فرض بر این است به دفاع از منافع آنها که آن را برگزیده اند، کمر بسته است- و «دولت پنهان وال استریت» وجود دارد. نکته قابل توجه این است که، بحران اقتصادی به «جیب» هیچ یک از اربابان بزرگ لطمه ای وارد نیاورده است. بدین سان، مشاهده می کنیم که طبق رده بندی «فایننشال تایمز»، از «وال استریت» گرفته تا «سیتی» (محله مالی شهر «لندن»)، حقوق متوسط 15 بانکداری که در صدر بهترین درآمدهای دریافتی قرار دارند، در سال 2011 به میزان 9/11 درصد افزایش یافته و به 8/12میلیون دلار (3/10میلیون یورو) رسیده است. در شمار نازپرورده ترین ها نیز، «جیمی دایمون»، رئیس «جی پی مورگان» قرار دارد که در این سال 1/23میلیون دلار (در برابر 8/20میلیون دلار در سال پیش از آن) دریافت داشته است(11 درصد افزایش). و باید گفت که، اربابان بانک های اروپایی نیز از قافله عقب نمانده، مقام خود را در این رده بندی حفظ کرده اند. بدین شکل، می بینیم که «باب دایموند»، مدیرکل «بارکلیز» با درآمدی بالغ بر 1/20 میلیون دلار مقام دوم رده بندی و «آنتونیو هورتا اوسوریو» که سال گذشته سکان «لویدز بانکینگ گروپ» را به دست گرفت، با 7/15 میلیون مقام ششم را به خود اختصاص می دهند. در آمریکا، آخرین عملیات «نجات» بانک ها بیش از 7000 میلیارد دلار از وزن صندوق دولت کاسته است، که این رقم 10 برابر بیش از مبلغی است که رسما اعلام گردید. حال، این که چنین چیزی چگونه می تواند امکان پذیر باشد، توضیح خود را در این واقعیت می یابد که کاندیداهای ریاست جمهوری هزینه مبارزات تبلیغاتی خود را از طریق پول های «اهدایی» و نیز کمک های مالی بانک های بزرگ- از جمله، «گلدمن ساچز»- تأمین می کنند. در اینجا، شایان ذکر است که دولت «اوباما» بلافاصله پس از روی کار آمدن، افراد قابل اعتماد خود را که از اعضای «کمیسیون سه جانبه» تشکیل گردیده بودند، در پست های کلیدی منصوب کرد. و «کمیسیون سه جانبه» نیز همان است که نخست وزیر ایتالیا «ماریو مونتی»، عضو دفتر اجرایی «گروه بیلدربرگ»، کمیسر اروپا (99-1995) و مشاور بین المللی «گلدمن ساچز»، ریاست بخش اروپایی آن را عهده دار است. دانستن این نکته نیز ضروری است که، با توجه به سقفی که برای کمک های مالی هر فرد یا گروه (و نیز، اعضا، پرسنل و خانواده آنها) به مبارزات تبلیغاتی کاندیداهای ریاست جمهوری تعیین گردیده، این کمک ها از طریق بست و بندهایی ارائه می گردد که به سهولت قوانین را پشت سرمی گذارند. حال، برخی حامیان مالی «اوباما» را می توان با اسامی ذیل نام برد: «دانشگاه کالیفرنیا» (به میزان 1591395 دلار)، «بانک سرمایه گذاری گلدمن ساچز»(994785 دلار)، «دانشگاه هاروارد»(854747دلار)، «مایکروسافت»(833617دلار)، «گوگل»(803436 دلار)، «سیتی گروپ»(701290دلار) «تایم وارنر» (590084 دلار)، «جنرال الکتریک» (499130 دلار)، و... دیگر نکته قابل توجه این که، «گلدمن ساچز» بانکی اشغالگر است که سران آن تکنوکرات هایی حامی استقرار یک «دولت جهانی»اند و نه تنها اقتصاد آمریکا، بلکه اقتصادهای فرانسه، ایرلند، آلمان، بلژیک، ایتالیا و یونان، ونیز «صندوق بین المللی پول» و بانک مرکزی اروپا را جملگی تحت نفوذ خود دارد. «گیدیون را چمن»، خبرنگار «فایننشال تایمز» و عضو گروه «بیلدربرگ» در سال 2008 خاطرنشان ساخت: زمینه برای ظهور یک دولت جهانی دیکتاتوری که سردمداران آن را اربابان تکنوکرات پول و قدرت تشکیل می دهند، کاملا فراهم آمده است. این اربابان معتقدند که «دولت جهانی» تنها راه حل مسائل و به ویژه، بحران مالی و اقتصادی است، و هیچ ابایی نیز در افشای اهداف جهانی خود ندارند. «هرمن وان رومپوی» نیز بلافاصله پس از دستیابی به ریاست اتحادیه اروپا در سال 2009، اعلام داشت: بحران مالی ایجاد شده و تلاش های صورت گرفته در راستای مبارزه با گرم شدن آب و هوا به هدف دستیابی به دولتی جهانی انجام پذیرفته است. وی همچنین تأکید کرد که سال 2009 «نخستین سال حکومت جهانی» را تشکیل می دهد. این در حالی است که، در همان سال پاپ نیز خواستار استقرار یک «اقتدار سیاسی جهانی» به منظور مدیریت اقتصاد جهان گردید، و «رابرت زولیک»، رئیس بانک جهانی و عضو «بیلدربرگ»، در پایان اجلاس سران «گروه20» علنا طرح حذف حاکمیت های ملی و تحمیل «حکومت جهانی» را مورد تأیید قرارداد. به هر شکل، تحلیلگران مالی در مصاحبه ای با شبکه «سی ان بی سی» علنا اعتراف داشته اند که آمریکا تحت کنترل بانکدارانی است که خود زیر نفوذ اربابان بانک های مرکزی، بانیان استقرار «دولت جهانی»، قرار دارند. حال، باید گفت که هیچ جای شگفتی ندارد که «دولت پنهان وال استریت» برحسب منافع خود «بمب های هوشمند» واقعی را نیز به کارگیرد. این که آخرین جنگ های آمریکا و ناتو «هوشمندانه» کشورهایی را هدف گرفتند که در زمین های نفت خیز (عراق و لیبی) بنا گردیده و یا از موقعیت منطقه ای مهمی برخوردار بوده اند (یوگسلاوی و افغانستان)، به هیچ روی «اتفاق» محسوب نمی گردد. کشورهایی چون عراق «صدام» که با فروش نفت خود به «یورو» و دیگر ارزها، به جدایی از دلار تهدید می کرد، و یا مانند لیبی «قذافی» که ایجاد «دینار طلا» را به عنوان رقیبی برای واحد پولی آمریکا در برنامه خود داشت و از تأسیس نهادهای مالی خودمختار در اتحادیه آفریقا با هدف کاستن از نفوذ «بانک جهانی» و «صندوق بین المللی پول» حمایت می کرد. و به دلایلی مشابه است که امروز سوریه نیز هدف قرار گرفته است. بحران و جنگ دو روی یک سکه اند، چرا که جنگ بر هزینه های نظامی افزوده، بدهی دولت را سنگین تر می سازد، که این خود از گذشتگی های مردمی بسیار می طلبد. طبق برآورد مؤسسه «سیپری»، مخارج نظامی سالانه ایتالیا امروز به 28 میلیارد یورو می رسد که با آنچه بخش اعظم مردم بابت مانورهای پولی می پردازند، تقریبا برابری می کند. اما، هیچ کس به این مهم اشاره ندارد، چرا که «بمب های وال استریت» حقیقتا هوشمندند! در این جا، لازم است که ارتباط های موجود میان محافل مالی انگلوساکسون، سرویس های مخفی آمریکا و قاچاق جهانی موادمخدر را نیز یادآور شویم. اشغال افغانستان پس از رخداد 11سپتامبر 2001 برای این محافل معنای چنگ اندازی بر ثروتی افسانه ای را داشته است که امکان آن را پنتاگون و سازمان «سیا» فراهم آورده بودند. بدین سان، مشاهده می کنیم که جنبش «اشغال وال استریت» که در پایان سال2011 بسیار فعال بود، کاملا حق داشت که فریاد برآورد: «قلب» معضل در بطن «وال استریت» می تپد! اما «وال استریت» چگونه مکانی است؟ سرزمین «بده بستان» ها هنگامی که از «وال استریت» سخن می گوییم، تصور عمومی بر آن است که مکانی است که در آن «ثروت ها در لحظه به وجود می آیند و از بین می روند» و کارگزاران با فریادهای «می خرم» و یا «می فروشم» سهام موجود را از چنگ یکدیگر می قاپند. در واقع، هنگامی که پا به «وال استریت» می گذاریم، دو چیز توجه را به خود معطوف می دارد: خیابانی تنگ و کوچک، که طول چندانی نیز ندارد. اما، چه چیز ممکن است در این خیابان محله «منهتن» در کلان شهر «نیویورک» رخ دهد که گاه سراسر کره زمین را با هربار کاهش شاخص «داو جونز» به لرزه درمی آورد؟ باید گفت که، بورس «نیویورک» یکی از مهم ترین بورس های جهان (به لحاظ حجم پول و سهامی که در آن رد و بدل می گردد) محسوب می شود. در واقع، «وال استریت» طی 220 سال گذشته دستخوش تحولات و پیچیدگی های بسیار بوده است. تأسیس این بورس - که در وهله نخست «بوس سهام نیویورک» نام گرفت- به سال 1792 و هنگامی باز می گردد که گروهی 24نفره از سرمایه داران آمریکایی به مبادله سهام و اوراق بهادار خود به طور مستقیم و بدون گذر از نظام فروش حراجی ( که سبب پرداخت پول اضافی به واسطه ها می شد)، مصمم گردید. «وال استریت» یا «خیابان دیوار» نام خود را از دیواری حفاظتی به عاریت گرفته که در جریان قرن هفدهم، در محدوده شمال شهر بنا گردیده بود. این دیوار در آغاز حصاری چوبی بیش نبود که دهکده ای کوچک را در برابر حملات سرخپوستان محافظت می کرد. در واقع، شهر در اختیار استعمارگران هلندی قرار داشت و «آمستردام نو» نام گرفته بود. بخش اعظم آن نیز در «منهتن» واقع شده بود، و کل منطقه نیز «هلند نو» نامیده می شد. بعدها، هنگامی که نیاز به دفاع از خود در برابر انگلیسی ها احساس گردید، دیوار نیز استحکام یافت و به دژی واقعی با بیش از 4متر ارتفاع تغییر یافت. این دیوار که از شرق به غرب کشیده شده و شبه جزیره «منهتن» را به دو نیم تقسیم می کرد، در هیچ یک از نبردها دخالتی نداشت و صرفا هنگامی که شهر به اشغال انگلیسی ها درآمد، تخریب گردید. انگلیسی ها سپس «آمستردام نو» را به افتخار دوک «یورک»، برادر «چارلز دوم» پادشاه انگلستان، «نیویورک» نامیدند. امروز، از دیوار مزبور دیگر اثری باقی نیست، اما «خیابان دیوار» که بسیار کوتاه تر از دیوار واقعی است (حدود 600 متر، واقع میان «برادوی» و ساحل رود شرقی، که میدانی مثلثی شکل به نام «میدان مبادلات ارزی» در میانه آن جلوه نمایی می کند)، کماکان نام آن را بر روی خود دارد. گفتنی است، «وال استریت» اولیه طی آتش سوزی بزرگ سال 1825 کاملا ویران و بازسازی محله که به تدریج انجام پذیرفت، شاهد تأسیس بناهای بی شمار گردید که بسیاری از آنها امروز در شمار میراث تاریخی شهر «نیویورک» قرار دادند. غالب این بناها را دفاتر مرکزی بانک ها -از جمله، «چیس منهتن بانک»، بانک مرکزی آمریکا ( که یک چهارم ذخیره جهانی طلا در زیرزمین آن خوابیده است)، «سیتی بانک» ( ساختمانی عظیم و «خالی» که از سال 1992 بسته شده است)، «ویلیامز برگ سیوینگز بانک»، و... -تشکیل می دهند. دو مجسمه بزرگ «خرس» به عنوان نماد آن که بازار را در سراشیبی سقوط می بیند و سعی در فروش سهام خود دارد- و «گاو»- به عنوان نماد آن که به رشد بازار ایمان بسته و به خرید سهام بیشتر معتقد است- رو در روی یکدیگر قد علم کرده اند. تعادل میان این دو نمادی از توازن بازارها را به نمایش می گذارد. می گویند، «جرج واشنگتن» نخستین رئیس جمهور آمریکا، نیز در عمارت فدرال خیابان «وال استریت» سوگند یاد کرده است. محله «وال استریت»، کانون بزرگ ترین مراکز اقتصادی آمریکا و نیز بازارهای بورس مهمی چون «بازار بورس نیویورک» (NYSE)، «بازار بورس نسدق» (NASDAQ)، «بازار بورس آمریکا» (AMEX) بازار بورس تجاری نیویورک (NYMEX) و «اتاق بازرگانی نیویورک» (NYBOT)، همچنین شرکت های مالی، بانک های سرمایه گذاری و نهادهای رتبه بندی سهام متعددی را در خود جای می دهد. در همین محله است که «وال استریت ژورنال»، روزنامه اقتصادی آمریکا که در سراسر جهان خوانده می شود، پایگاه دارد، و ناشر آن نیز «داو جونز اند کمپانی» است. سراسر محله «وال استریت» تحت تدابیر شدید امنیتی محافظت می شود. افشاگری های تکان دهنده حقیقت تلخ این است که، مسئولان بلند پایه آمریکا بی توجه به نیازها و کمبودهای جامعه خود عامدانه کمک های مالی دولت به بانک های بزرگ (سال های 2008و 2009) را از کنگره و شهروندان این کشور پنهان داشته اند. امروز، مدارک و شواهدی دال بر وجود دولتی پنهان وجود دارد که به دور از هرگونه روند دموکراتیک، توسط «وال استریت» و واشنگتن هدایت می شود. در واقع، شهروندان آمریکا امروز به لطف درخواستی از سوی نشریه «بلومبرگ نیوز» در چارچوب «قانون آزادی بیان»، به بیش از 29000 صفحه سند فدرال و 21000 صفحه دیگر در ارتباط با معاملات فدرال دست یافته اند که تا به امروز با دقت تمام از چشمان کنگره و مردم پنهان نگاهداشته شده است. این شواهد نشان می دهند چگونه مسئولان بلندپایه دولت آمریکا در سال های 2008 و 2009 عامدانه برد واقعی اعطای بسته های مالی نجات بخش به بانک ها را - که به پولدار شدن تعدادی افراد و افزایش سود شرکت های بزرگ «وال استریت» انجامید، از کنگره و مردم پنهان داشتند. آنچه می دانیم به قرار ذیل است: ¤ رقم کل بسته مخفی نجات مالی «وال استریت» 7770 میلیارد دلار، یعنی 10 برابر بیش از کمک 700 میلیارد دلاری تأیید شده در چارچوب «برنامه کمک به دارایی های دردسرآفرین»، از سوی کنگره در سال 2008، بوده است! ¤ اطلاعات مزبور پیرامون بودجه های مخفی «نجات» هرگز - حتی زمانی که نمایندگان و سناتورها درباره قوانین مورد نیاز برای نجات بانک های بزرگ به گفت وگو نشسته بودند- در اختیار کنگره قرار نگرفته است. ¤ «بودجه های مخفی» به بانک های «وال استریت» اجازه داده است سودی معادل 13 میلیارد دلار به جیب زنند، مبلغی که برای استخدام 325000 آموزگار کافی به نظر می رسد! ¤ وام های مخفی به کار سرمایه گذاری در عملیات ادغام بانک ها آمده است و در نتیجه، بانک های بزرگ به نهادهایی بازهم بزرگ تر تبدیل گردیده اند. این پول همچنین به بانک ها اجازه داده است بر قدرت لابی گری خود بیفزاید. ¤ «هنری پولسون» (وزیر دارایی «بوش کوچک») به کنگره و شهروندان آمریکا اعلام داشته بود به منظور محافظت از بانک های «فانی می» و «فردی مک» در برابر ورشکستگی، برخی اصلاحات محدود کافی است. اما او در خفا با صاحبان بزرگ ترین و مهم ترین بودجه و صندوق های سرمایه گذاری (و در شمار آنها، برخی از همکاران سابق خود در «گلدمن ساچز») دیدار کرد تا آنان را در جریان تصمیم خود مبنی بر ملی کردن شرکت های اعتباری عمده قرار دهد، عملیاتی که حاصل آن لغو عملا تمامی ارزش بورسی این شرکت ها بود. این اطلاعات «بی نهایت ارزشمند» به صندوق های سرمایه گذاری فوق اجازه داد سهام دو بانک «فانی می» و «فردی مک» را در روز روشن به فروش رسانند و از این طریق سودهایی کلان وارد صندوق های خود سازند. ¤ «تدکافمن»، سناتور دموکرات «دیلیور»، یادآوری می کند که «تیموتی گایتنر» که در آن زمان ریاست بانک مرکزی «نیویورک» را برعهده داشت، تلاش های قانونگذاری وی در جهت محدود ساختن ابعاد بانک ها را به این بهانه که «مسئله برای کنگره بیش از اندازه پیچیده و بغرنج است، و کارشناسان بازار هستند که اتخاذ تصمیمات را بر دوش دارند»، محکوم کرد. اما، در واقعیت «گایتنر» کاملا در جریان مبالغ هنگفت وام های مخفی قرار داشته، در حالی که «کافمن» مطلقا از آنها بی اطلاع بوده است. حتی «بارنی فرانک» که کار نگارش برخی عناصر کلیدی اصلاحات قوانین مربوط به بانک ها را عهده دار بود، در جریان این وام های مخفی قرار نگرفت. در واقع، هیچ یک از اعضای کنگره از ماجرا با خبر نشده بود. کل این ماجرا چه معنی می دهد؟ 1) بانک های بزرگ و صندوق های سرمایه گذاری عمده بیش از آنچه مسؤلان مدعی بودند در منجلاب مشکلات مالی دست و پا می زدند. به عبارت دیگر، همان گونه که تصور می رفت تمامی بانک های بزرگ به زانو درآمده، برای دریافت کمک های مالی پنهان عجز و لابه می کردند، در حالی که در برابر سرمایه گذاران خود، شهروندان و کنگره به دروغ متوسل گردیده، اوضاع را کاملا روبه راه جلوه می دادند. در یک کلام، آنها شرط را باخته بودند و باید طبق اصول و مبانی کاپیتالیسم منحل گردیده، سهام شان در بورس پس از ورشکستگی سقوط می کرد و مدیران آن نیز جایگزین می شدند. در واقع، مجموع نظام بانکی باید از بالا به پایین مجددا سازماندهی می شد. اما، به جای آن، بانک ها بابت ورشکستگی های عظیم خود پاداش نیز دریافت داشتند. 2) «دولت پنهان وال استریت» زمینه را به گونه ای فراهم آورده است که بزرگ ترین بانک ها می توانند باز هم بزرگ تر شوند و در این راستا، از بودجه های مخفی دولت کمک بگیرند. به عبارت دیگر، هم زمان با بحث های کنگره پیرامون تدوین قوانینی با هدف تقسیم بانک های بزرگ و اجرای مجدد قانون «گلاس استیگال» (جدایی میان بانک های سرمایه گذاری که خطر سقوط شان می رود و بانک های بازرگانی که موفقیت شان تضمین است)، «دولت پنهان وال استریت» از صندوق های دولت در راستای رشد و گسترش خود از طریق عملیات ادغام- اکتساب استفاده می کرده است و چون کنگره و مردم هیچ چیز درباره این سرمایه گذاری های پنهان و سلامتی متزلزل بانک ها نمی دانستند، لایحه قانونی به راحتی مردود شمرده شد. بدین سان، بانک ها که برای ورشکسته شدن زیادی بزرگ بودند، باز هم بزرگ تر شدند. 3) این دیگر جزو اسرار نیست. این که، شش بانک در شمار بزرگ ترین ها به ابعادی دست یافتند که به آنها اجازه داد برای حصول اطمینان از این که اصلاحات قانونی احتمالی هیچ گونه تأثیری بر سرنوشت آنها نخواهد گذارد، پول بیشتری صرف لابی گری سازند. بدین سان، بانک های بزرگ پس از دریافت مخفیانه صدها میلیارد دلار وام مخفی، به منظور حفظ ابعاد و قدرت خود بر بودجه اختصاص یافته به لابی گری های شان افزودند. 4) دشوار می توان دریافت چگونه وزیر دارایی «پالسون»، رئیس سابق «گلدمن ساچز»، توانست خطر ملاقات با رؤسای صندوق های سرمایه گذاری غول پیکر را که غالب شان در «گلدمن ساچز» فعالیت داشته اند، بپذیرد. چگونه این امکان وجود دارد که بلندپایه ترین مسئول مالی یک کشور جرأت یابد که بزرگان و برگزیدگان صندوق های سرمایه گذاری را در جریان تصمیم قریب الوقوع دولت برای رها کردن برخی بانک ها قرار دهد، و آن نیز پیش از آن که کنگره و شهروندان از این امر اطلاع یابند؟ یک پاسخ ممکن این است که وی احساس می کرده مجبور است به دوستان سابق خود درباره این ملی کردن های آزاردهنده هشدار دهد. شاید که او بدین شکل قصد داشته از سقوط سخت آنان جلوگیری کند! و یا این که مصمم بوده است اطلاعاتی فوق ارزشمند در اختیارشان قرار دهد تا از آن بهره لازم را کسب کنند. اما، عمیق ترین توضیح آن است که، مسئولان بلندپایه «دولت پنهان وال استریت» («پالسون»، «سامرز»، «گایتنر»، «اورسزاگ»- رئیس سابق دفتر مدیریت بودجه «اوباما» که امروز میلیون ها دلار در «سیتی گروپ» درآمد دارد-، و غیره) مطلقا بر این باورند که: ¤ بانک های «وال استریت» بهترین بانک های جهان و گل سرسبد اقتصاد آمریکا هستند و درواقع آینده را شکل می بخشند. ¤ بانکداران «وال استریت» و رؤسای صندوق های سرمایه گذاری بسیار هوشمندتر و هشیارتر از باقی شهروندان و شایسته تحسین اند. ¤ کمک به بزرگ تر شدن «وال استریت» و رونق یافتن آن، دقیقا معنای کمک به آمریکایی ها و اقتصاد، و بنابراین شایستگی حمایت شهروندان را دارد. ¤ دیدارهای پنهان به منظور تبادل اطلاعات «داخلی» امری عادی در «وال استریت» به شمار می رود، و مطلع ساختن دوستان از تصمیمات سیاسی آینده که ممکن است بر منافع آنان تأثیر گذارد، به هیچ روی نمی تواند ناشایست باشد. ¤ اهدای هزاران میلیارد دلار در قالب وام های مخفی به «بهترین و درخشان ترین» افراد بدون اطلاع کنگره نیز عملی ناشایست به نظر نمی رسد. و این، چرخه ای معیوب از خود توجیهی و خودفریبی است: «وال استریت» با استعداد و درخشان است؛ آنچه «وال استریت» انجام می دهد الزاما برای آمریکا خوب است؛ کمک به «وال استریت» به سود کشور است؛ پوشاندن حقیقت از نمایندگانی که به شیوه دموکراتیک برگزیده شده اند، برای آمریکا سودمند است، زیرا که «وال استریت» با استعداد و درخشان است و همه چیز را بهتر از دیگران می داند! باید گفت که، این باورها عمیقا در روح «وال استریت» و دولت پنهان آن ریشه گرفته، اگر چه «وال استریت» - و تنها خود «وال استریت»- است که اقتصاد را مهر و موم و 8 میلیون شغل را صرفا ظرف چند ماه حذف کرده است. پس، واقعا درخشان است! 5) «وال استریت» خطری بارز و همیشگی برای دموکراسی است. درواقع، افشاگری های «بلومبرگ نیوز» به ما می آموزد که «دولت پنهان وال استریت» هیچ نیازی به دموکراسی غربی در خود احساس نمی کند. قدر مسلم آن که، بزرگان و برگزیدگان مالی و اقتصادی معتقدند برای انتخاب درست نمی توان به کنکره اعتماد کرد، حتی اگر این انتخاب از طریق پرداخت های «زیرمیزی» بانک ها انجام پذیرد. پس تکلیف شهروندان چیست؟ آنها جز توده ای بی شکل از افراد بی سواد نیستند که بهتر است صرفا آلت دست رسانه های جمعی قرار گیرند. حتی روح آنان را نیز می توان به کمک یک بازاریابی مؤثرخرید و فروش کرد. این فساد مالی و تکبری اینچنین ارزش های دموکراتیک غرب را ذره ذره خورده و از بین برده است. بسیارند آمریکایی هایی که (و نه فقط آنها!) به دلایل درست و منطقی از دولت خود سلب اعتماد کرده اند. بسیارند آمریکایی هایی که به درستی به این حقیقت دست یافته اند که دموکراسی آن گونه که به آنها شناسانده شده، فریبی بیش نیست. «وال استریت» برای نشاندن سلطه خود سناریویی بهتر از این نمی توانست ترتیب دهد. 6) جنبش «اشغال وال استریت» اساسا محق است، اما این کافی نیست. تظاهرکنندگان این جنبش بزرگان و برگزیدگان «وال استریت» را به زیر سؤال برده و با شعار «یک درصد در مقابل 99درصد» بر اذهان عمومی بسیار تأثیر گذارده اند. و این مفهوم همچنان ادامه و انتشار می یابد. اما، این صرفاً آغاز راه است. شهروندان آمریکایی باید پیش از بازپس گیری کشور خود که به اسارت «دولت پنهان وال استریت» درآمده است، جنبشی گسترده از آنها که «99 درصد» را تشکیل می دهند، پدید آورد. حال، اگرچه امید است چنین رویدادی از طریق سایت های اجتماعی اینترنت به وقوع بپیوندد، اما بدیهی است که به رخدادهای «فیزیکی» با حضور میلیون ها تن از شهروندان نیز نیاز است. «لس لئوپولد» که مدیریت اجرایی «مؤسسه کار» و «مؤسسه بهداشت عمومی» شهر «نیویورک» را نیز برعهده دارد، معتقد است: درحال حاضر هیچ کس نمی داند چنین جنبشی در کدام قالب ظاهر خواهد شد. اما، یک چیز واضح است، و آن این که تمرکز عظیم قدرت و ثروت هرگز بدون جنگیدن تا دم مرگ از قدرت و ثروت خود دست نخواهد کشید. «دولت پنهان وال استریت» برای دفاع از خود کاملاً آماده است، حتی چنانچه این به معنای سرنگونی دموکراسی آمریکا باشد. تظاهرکنندگان جنبش «اشغال وال استریت» شهامت و شجاعت بسیاری در مبارزه خود برای بازپس گیری کشور و احیای حقوق دموکراتیک شهروندان آمریکایی به خرج داده اند، و امید است که جنبش آنها ابعاد وسیع تری یابد، هرچند که این احتمال نیز می رود که اعتراض مشروع آنان علیه اولیگارشی مالی به خشونت انجامد و بهانه ای برای استقرار یک دیکتاتوری «بی نام» قرار گیرد. «جانسون» و «کواک» تأکید دارند: «چنانچه مایل باشیم از بحران های تازه اجتناب کنیم، باید که قدرت بانک های بزرگ را بشکنیم. ضمن آن که، داشتن بانک های بزرگ با هیچ امتیاز اقتصادی نیز همراه نیست.» در این جا، بد نیست به اظهارات «جرج سوروس»، سرمایه دار آمریکایی مجار تبار که خود در سال های دهه 1970 بانی صندوق های سرمایه گذاری بوده است، نیز اشاره کنیم که در ژانویه گذشته در مصاحبه ای با مجله «نیوزویک» به طور جدی بروز شورش هایی خیابانی را در آمریکا پیش بینی کرده است که به سرکوبی خشونت آمیز و محدود ساختن آزادی های مدنی خواهد انجامید. وی همچنین ضمن پیش بینی فروپاشی کامل نظام اقتصادی جهان، اطمینان داده است که آمریکا به سوی یک «جنگ طبقاتی» یا به عبارت دیگر، جنگی داخلی گام برمی دارد. به اعتقاد وی، «مردم روزبه روز خشمگین تر خواهند شد و بنابراین، شورش های خیابانی شهرهای آمریکا اجتناب ناپذیر خواهد بود. اما، پاسخ به ناآرامی ها می تواند خسارت بارتر از خود خشونت باشد، و این بهانه ای خواهد شد برای سرکوب خشونت بار ناآرامی ها به هدف حفظ قانون و نظم، و در نهایت می تواند به یک نظام سیاسی سرکوب گر و جامعه ای که در آن آزادی فردی بسیار محدودتر خواهد بود، بینجامد.» منابع: سایت های فایننشال تایمز، کاپیتال، وال استریت ژورنال، موندیا لیزاسیون، ویکیپدیا، لودووار، ری اوپن911، آلترانفو، ولترنت، آلترناتیو اکونومیک، نیویورک مانیا، ای بی سی بورس، وردپرس، می نویی، آلترنت، ماریان2، آسیا تایمز، مکانوپلیس، لوپست، گلدآپ، آنتی دوت، وکس پرس، لا روو، و... مژگان نژند، کیهان،پنج شنبه 20 مهر 1391 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image