تفاوت آرزو وهدف-معیاررضایت الهی- نشانه رضایت خدا /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

سلام علیکم چطور می توان آرزوها را برای خدا تبدیل به هدف کرد؟مثلا اگر دوست داریم عالم شویم و در جامعه دارای جایگاه ممتازی باشیم، یا دوست داریم ازدواج موفق و همسر شایسته داشته باشیم، یا آرزو داریم به پدر و مادر خدمت کنیم، یا می خواهیم فرزندی خلف تربیت کنیم و ....این آرزوها و رویاها را چگونه می توان برای خدا انجام داد؟ طوری که چنان برای خدا گردد که شوق رسیدن به آنها و جلب رضایت لحظه ای از سرمان بیرون نرود و از پا ننشینیم؟!؟!(با توجه به آیه ای از قرآن کریم که اگر خدا را یاری دهید خداوند شما را یاری می دهد و می دانیم وعده خدا حق است؛ اگر برای خدا کار کنیم قطعا عاقبت کارمان ختم به خیر خواهد شد)متشکرم


باسلام واحترام حضور پرسشگرگرامی؛همت انسان و ارزش او به اندازه آرزوهای مثبت او است، هر قدر دامنه ی آنها گسترده ترباشد همت و ارزش او والاتر است. آرزوهای سازنده و بلند، انسان را به سازندگی خویش دعوت می کند و سبب تکامل و ترقی روحی او می شود. در آرزو باید بلند نظر بود و همواره چشم به قله دوخت و امید رسیدن به قله را در دل زنده نگه داشت. آرزوی مثبت و رشد یافته یعنی به کم قانع نشدن و خود و خواسته های خود را رایگان به دیگران ندادن. کسی که به کم رضایت می دهد خیلی زود از حرکت می ایستد. مثل بعضی نباشیم که فقط به فکر جهنم نرفتن هستند این به کم قانع شدن است. کودکان نیز به جهنم نمی روند پس این امر مهمی نیست بلکه قرب به حق و جانشین خدا بودند مهم است. قرآن کریم در مورد« بندگان خدا» در سوره ی فرقان آیه ی 74بیان می کند که اینها از خدا می خواهند امام و پیشرو اهل تقوا باشند. آرزوهای ما باید در راستای رشد روحی ما باشد؛ زیرا بعد از هجرت ما به جایگاه اصلی خودمان، این روح است که باقی می ماند و بدن از بین می رود و از هر آرزویی که ما در رابطه با زیبایی ظاهری داشته باشیم بعد از مدتی که سن ما بیشتر شد و دستان و صورتمان دچار تحول و تغییر گشت، چیزی جز سراب باقی نمی ماند و این از جهت روحی و روانی نیز برای ما مضر است. آرزوهایی که در راستای هدف خلقت ما انسانها که برای آن نیز پا به این دنیا گذاشته ایم قرار دارد. همواره باید آرزوی در سر بپرورانیم که با رسیدن به آن احساس آرامش و جاوانگی پیدا کنیم. به راستی چرا ما آدمیان از خود خودمان غافل گشته ایم و در آرزوی یافتن آن نیستیم؟! آنان که حقیقت دنیا و آخرت را به درستی درک کرده باشند نگاه دیگری به زندگی دارند. آنان برای خدا و آخرت اصالت قائلند و دنیا را پلی برای رسیدن به آخرت می دانند و به این جهت اعمال و کردارشان براساس خدامحوری تنظیم و صادر می گردد و دنیا برای آنان سجن و زندانی محدود است ولی این بدین معنا نیست که قدرت زیست در این دنیا را از دست بدهند بلکه توجه به بعد دیگر دنیا شوق زندگانی را در چنین افرادی زیاد می کند و آن مزرعه بودن دنیا برای آخرت است . انسان در این وادی می تواند خود را به ظرفیت های والای کمالات و درجات علیای حسنات برساند و آخرت تجسم همین اعمال می باشد. پس اگر خداوند به مومنی عمر طولانی داد توجه به این نکته مهم شوق ادامه زندگی را در او به وجود می آورد.*تفاوت آرزو وهدف:«آرزو» معادل کلمه «اَمَلْ» در زبان عربی است. کلمه امل دوبار در قرآن آمده است. خداوند در سوره حجر در مورد کسانى که بر انکار آیات روشن الهى اصرار ورزیده و نسبت هاى ناروا، همچون دیوانگى به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مى دهند، به پیامبر گرامى اسلام مى فرماید:«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسوْفَ یَعْلَمُونَ؛ بگذار آنها بخورند، و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولى بزودى خواهند فهمید!».(حجر / 3). که عقیده و کردار آنان اشتباه بوده و در روز قیامت کافران (هنگامى که آثار شوم اعمال خود را ببینند،) چه بسا آرزو مى کنند که اى کاش در دنیا مسلمان بودند! «رُبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْ کانُوا مُسلِمِینَ».(حجر / 2).آرزو عبارت است از: «خواستن مطلوبى که فعلا تحققى ندارد، و از عوامل و عللى که ممکن است آن خواسته شده را در آینده تحقق ببخشد اثرى و نشانى وجود ندارد.»( علامه محمد تقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 276)و به عبارت دیگر؛ «احتمال وجود آن (مطلوب) نامعلوم باشد و انسان علم به وجود اسباب پیدایش آن و یا عدم آن یا قرب و بعد امکان دستیابى به آن را نداشته باشد، و در عین حال انتظار رسیدن آن را داشته باشد.»( امام خمینى(ره)، اسرار الصلاة، ص 241 - 242)هدف مطلوبى است که در آینده قابل تحقق می باشد واحتمال رسیدن به آن بسیار است.البته این مطلب در صورتى است که اکثر اسباب وجود آن مطلوبى فراهم آمده و اندکى باقى مانده باشد و امکان دستیابى به آن خیلى نزدیک بنظر آید. در واقع هدف یعنی آشکار کردن آنچه که داریم ولی هنوز ناپیداست. آرزو، ما را از واقعیت دور می‌کند و به توهم می‌کشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود می‌کند بنابراین بهتر است که از آن اجتناب شود. اَشْرَفُ الْغِنى ، تَرْکُ الْمُنى .( نهج البلاغه ، ح 33، ص 1103)شرافتمندانه ترین توانگرى ها، وانهادن آرزوها است .ولی انتخاب هدف، یکی از ضرورت‌های زندگی است که بهتر است آگاهانه انجام شود، و در آن هر فردی امکانات ،علایق وتوانمند یهای خود را لحاظ نماید.آرزو و امید به انسان حرکت و انگیزه می دهد و موتور پیش روی به سمت رسیدن به اهداف به شمار می رود. اما باید دید هر آرزو و امیدی مفید نمی باشد. *معیارهای تشخیص رضایتمندی خدا از عمل : رضایت پروردگار یک نشانه روحی در انسان دارد و آن شادی دل، سبکی قلب و سهل گیری در برابر شدائد دنیا است، دریافت و درک این حالت، بسته به هر شخص ، متفاوت است، از این رو قابل بررسی و تدقیق کامل نیست. اگر پس از انجام کاری که یقین به درست انجام دادنش داشته باشیم ، چنین حالتی درما ایجاد شد، بدانیم که احتمال رضایت مندی خدا ازما وجود دارد . امیدواریم که اعمال ما مورد رضایت پروردگار باشد. حسن وقبح فعلی وفاعلی! الف)حسن و قبح فعلى بدین معنا است که کارى داراى ثمرات مطلوب و یا نامطلوب باشد بدون اینکه به انگیزه و غرض انجام دهند (فاعل) کارى داشته باشیم. مثلا کسى که به درخت تشنه اى آب مى دهد و یا سنگى را از محل عبور مردم کنار مى زند عملش نیک است ولو اینکه غرضش این باشد که بر اثر زیاد آب خوردن درخت فاسد شود و یا سنگ به پاى کسى بخورد. ب) حسن فاعلى یعنى اینکه شخصى هدفش خوب و قبح فاعلى یعنى شخصى غرض و هدفش بد باشد. حامل یک عمل ممکن است هم حسن فعلى و هم فاعلى داشته باشد و یا هیچیک را نداشته باشد و یا فقط حسن فعلى و یا فقط حسن فاعلى داشته باشد. ترتب ثواب، تابع حسن فاعلى است اما ازمیان آیات به یک آیه بسنده مى کنیم. خداوند متعال در سوره ابراهیم آیه 18 مى فرماید: «مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فى یوم عاصف» مثل کافران اینگونه است که کارهاى ایشان همچون توده خاکستر است که در یک روز طوفانى دستخوش باد سختى گردد. از این آیه چنین استفاده می شود که آن کسی که اعمالش را برای «غیر رضای خدا» انجام دهد ، هر چند که خود عمل ، عالی باشد یعنی «حسن فعلی» داشته باشد،آن اعمال ارزشی ندارد ومانند خاکستر به باد داده می شود، ولی آن کسی که عملش را برای رضای خدا انجام دهد هرچند مانند« شستن دست ویا ظرف» باشد آن عمل ارزش پیدا می کند! اما اگر شخص کافر، (کافری را می گوییم که عنود نیست لیکن حقیقت به او نرسیده است، ولى ضمیرى پاک دارد و اهل تسلیم است که اگر حقیقت به او واصل شود و روشن شود مى پذیرد.) داراى حسن فعلی وهمچنین فاعلی باشد (عمل خوب را نه براى خود، بلکه به غرض خدمت به خلق و به انگیزه وجدان انجام مى دهد) از روایات زیادى که در دست است مى توان استفاده کرد که خداوند او را بى اجر نمى گذارد و باعث تخفیف در عذاب او مى شود. چنانچه پیامبر اکرم- صلى الله على و آله- در باره یکى از کفار معروف جاهلیت که اهل احسان بود به نام عبدالله ابن جدعان فرمود: سبک عذاب ترین اهل دوزخ ابن جدعان است. عرض شد یا رسول الله چرا؟ فرمود: انه کان یطعم الطعام (او مردم گرسنه را سیر مى کرد.) استاد مطهرى در توجیه این قضیه مطلب جالبى دارند که ذکرش بصورت خلاصه خالى از لطف نیست. مى فرماید: به نظر من اگر افرادى یافت شوند که نیکى به انسانهاى دیگر را... بدون هیچ چشم انتظارى انجام دهند... بلکه طورى انگیزه احسان و خدمت در آنها قوى باشد که اگر بدانند هیچ سودى عائد آنها نمى شود... باز هم آن کار خیر را انجام مى دهند... باید گفت در عمق ضمیر این انسانها نورى از معرفت خدا هست... و علاقه به احسان... نشانه اى از علاقه و محبت ذات خداوند است. رضایت خداوند تعالى مراتبى دارد که رتبه هاى آن وابسته به عبودیت و درجات بندگى بندگان، نسبت به خداى سبحان مى باشد، هر درجه اى از عبودیت ، رضایت متناسب با آن درجه را به همراه دارد! بهترین معیار و ملاک، انجام وظایف شرعى آن است، هر آن کس در این وادى کما و کیفا بیشتر موفق شد بیشتر تحصیل رضاى الهى نموده است. زیرا با هر چه دقیق تر انجام دادن وظایف شرعى، بیشتر فرمان آورنده آن وظایف یعنى فرمان خداى سبحان را لباس عمل پوشیده و هر چه بیشتر فرمان آورنده آن وظایف، عملى گشت بیشتر رضایت خداى سبحان تحصیل شده است. مراد از وظایف شرعى اساسى ترین و مهم ترین آن است یعنى انجام واجبات و ترک محرمات. در همین باب است این حدیث شریف: عن ابى حمزه الثمالى قال: قال على بن الحسین (ع): «من عمل بما افترض الله علیهم، فهو من خیر الناس» امام سجاد (ع) مى فرمایند هر کس به آنچه که خدا بر او واجب کرده عمل نماید، او از بهترین مردم مى باشد! و واضح است کسى که با فعل واجبات و ترک محرمات بهترین مردم شده باشد از منظر خداى سبحان و ائمه هدى (ع) پسندیده ترین مردم است. اگر در این وادى کسى موفق شد حتى این وسوسه قلبى که شاید خدا و ائمه هدى (ع) از من راضى نباشند خود، صفاى دل را به هم مى زند و آدم بى صفا مورد رضایت حق تعالى نیست. بنابراین با انجام هر چه دقیق تر واجبات و ترک محرمات باید رضایت بیشتر را تحصیل کرد و آن وسوسه قلبى را از دل زدود. نشانه هاى رضاى خدا در روایات : پیرامون موجبات رضایت خداوند و نشانه هاى راضى بودن خدا از خلق نکات مختلفى در روایات مطرح گردیده است: 1- مخفى بودن موجبات خشنودى خدا. در روایتى از امام على (ع) نقل شده که خداى تبارک و تعالى چهار چیز را در دل چهار چیز نهفته است خشنودى خود را در طاعتش نهفته است، پس هیچ طاعتى را کوچک نشمارید زیرا بسا که آن طاعت با خشنودى خدا همراه باشد و تو بى خبر باشى- براى کسب رضایت الهى هر کار خیر و پسندیده را انجام دهید و لو کوچک باشد زیرا احتمال دارد رضایت الهى با او کسب شود. 2- سه چیز است که بنده را به خشنودى خدا مى رساند: استغفار زیاد، فروتنى و صدقه دادن زیاد. امام على (ع) هر که بدن خود را ناخشنود سازد پروردگارش را خشنود کند و هر که بدن خود را ناخشنود نکند پروردگارش را نافرمانى کرده باشد- امام على (ع) با راحتى بدن و تأمین خواسته هاى جسمانى و پیروى از خواهشها رضایت خدا تأمین نمى شود. بنابراین استغفار زیاد- صدقه دادن زیاد و انجام هر اعمال خیر و مخالفت با هوا و هوسها سبب رضایت خداوند مى شود. نقل شده که حضرت موسى (ع) عرض کرد: اى پروردگار مرا به کارى که خشنودى تو از من در آن است راهنمایى فرما تا بدان عمل کنم؟ خداوند به او وحى فرمود که همانا خشنودى من در ناخشنودى توست و تو بر آنچه ناخوشش دارى صبر نتوانى کرد موسى عرض کرد: پروردگارا مرا به آن کار راهنمایى فرما. خداوند فرمود: خشنودى من در خرسندى تو به قضاى من است. 3-در نتیجه راضى و تسلیم بودن در برابر قضاى الهى ولو بر خلاف میل انسان باشد، خشنودى خدا را در پى دارد. 4- روایت شده موسى(ع) گفت: پروردگارا مرا ازنشانه ناخشنودى خودازبنده ات خبرده خداى تعالى به اووحى فرمود:هر گاه دیدى که من بنده ام را براى طاعت خود آماده وازمعصیتم روى گردان مى کنم این نشانه خشنودى من است. 5- در روایتى از پیامبر اسلام (ص) آمده: نشانه خشنودى خدا را خلقش ارزانى نرخها و دادگرى فرمانروایشان است و نشانه خشم خدا بر خلقش، ستمگرى فرمانروایشان گرانى نرخهاست. 6- و نیز آمده است که نشانه خشنودى خدا سبحان از بنده خرسندى اوست به آنچه خداى سبحان به سود و زیان او مقدم فرموده است. امام على (ع) اگر راضى به مقدرات الهى بود نشانه رضایت خداوند است. 7- در کلامى از امام على (ع) آمده: خشنودى خداى سبحان قرین طاعت اوست. و در یک کلام اگر انسان دربست تسلیم خدا باشد و مطیع محض او در این صورت خدا از او راضى است./ (بحارالانوار، ج، 71 ص، 195 روایت 7 به نقل از سر الاسراء، على سعادت پرور، ج، 2 ص 65)نکته دیگر آن است مقام «رضوان» از بزرگترین مواهب و مقاماتى است که خداوند به مؤمنان و مجاهدان مى بخشد و این رضوان چیزى غیر از باغ هاى بهشت و نعمت هاى جاویدان و غیر از رحمت گسترده پروردگار است و رضوان من الله اکبر. هیچ کس نمى تواند آن لذت معنوى و احساس روحانى را که به یک انسان به خاطر توجه رضایت و خشنودى خدا از او دست مى دهد توصیف مى دهد، توصیف کند. رضایت خدا از همه برتر و بزرگتر است. قرآن کریم اسماعیل (ع) را با صفت «مرضى» توصیف نموده است. «وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا»/ و (مریم/ 55) همواره مورد رضایت پروردگارش بود. این در واقع اشاره به این حقیقت است که او در کل برنامه هایش رضایت خدا را جلب کرده است اصولا نعمتى از این بالاتر نیست که معبود و مولا و خالق انسان از او راضى و خشنود باشد به همین دلیل در بعضى از آیات بعد از آنکه معمت بهشت جاویدان را براى بندگان خاص خدا بیان مى کند در پایان مى گوید: «رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»/(مائده/ 119) خداوند از آنها خشنود و آنها نیز از او خشنود خواهند بود و این فوز عظیم و رستگارى بزرگى است. و این نشان مى دهد تا چه اندازه این رضایت دو جانبه واجد اهمیت است (رضایت پروردگار از بندگان و رضایت بندگان از پروردگار)، زیرا ممکن است انسان غرق عالى ترین نعمتها باشد ولى هنگامى که احساس کند مولى و معبود و محبوب او از او ناراضى است تمام آن نعمتها و مواهب در کام جامش تلخ مى گردد و نیز ممکن است انسان واجد همه چیز باشد ولى به آنچه دارد راضى و قانع نباشد بدیهى است آن همه نعمت با این روحیه او را خوشبخت نخواهد کرد و ناراحتى مرموزى دائما او را آزار و شکنجه مى دهد و آرامش روح و روان را که از بزرگترین مواهب الهى است از او مى گیرد- علاوه بر این هنگامى که خدا از کسى خشنود باشد هر بخواهد به او مى دهد و هنگامى که هر چه خواست به او داد او نیز خشنود مى شود. نتیجه اینکه بالاترین نعمت این است که خداوند از انسان خشنود و او نیز از خدایش راضى باشد. رضایت خداوند تعالی مراتبی دارد که رتبه های آن وابسته به عبودیت و درجات بندگی بندگان نسبت به خدای سبحان می باشد, هر درجه ای از عبودیت رضایت متناسب با آن درجه را به همراه دارد.بهترین معیار و ملاک , یک چیز به نظر می رسد: انجام وظایف شرعی : هر آن کس در این وادی کما و کیفا بیشتر موفق شد بیشتر تحصیل رضای الهی نموده است. زیرا با هر چه دقیق تر انجام دادن وظایف شرعی , بیشتر فرمان آورنده آن وظایف یعنی فرمان خدای سبحان را لباس عمل پوشیده و هر چه بیشتر فرمان آورنده آن وظایف , عملی گشت بیشتر رضایت خدای سبحان تحصیل شده است .مراد از وظایف شرعی اساسی ترین و مهم ترین آن است یعنی انجام واجبات و ترک محرمات.موفق ومؤید باشید. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image