فرق اسلامی /

تخمین زمان مطالعه: 41 دقیقه

اطلاعاتی جهت آشنایی با فرقه های اسلامی و غیراسلامی که به اسلام ضربه می زنند و به تدریج از اسلام ناب محمدی دور شده اند و یا جدید به وجود آمده اند مانند وهابیت، بابیت، حنفی، شافعی، علی اللهی و... را خواستارم.


یک. معتزله: در زمان وجود پیامبر اکرم(ص) اختلاف هاى اعتقادى پشت پرده و پنهان بود. بعد از رحلت آن حضرت، نخستین اختلاف در مسأله امامت پیش آمد و در واقع روز سقیفه، تشکّل اولیه اهل سنت پا گرفت و امامت از نصب الهى، به مبناى زمینى و غیر الهى تبدیل شد؛ در سال هاى 36 و 37 ه.ق در جریان جنگ صفین، مسأله حکمیت پیش آمد که باعث به وجود آمدن خوارج شد. آنان ابتدا رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، (انتشارات طه، 1381 )، ص 22. در لشگرگاه حضرت على(ع) بودند، ولى افکار آنها و موضع گیرى ها در مقابل آراى آنان باعث به وجود آمدن برخى فرقه ها و نحله هاى کلامى و اعتقادى اهل سنت گردید. بعد از شهادت حضرت على(ع) به سال 41 تا سال 132 ه.ق گروه هاى ذیل از اهل سنت در وادى کلام به وجود آمدند: معتزله، مرجئه، قَدَریه، جهمیه ربانى، ما هو علم الکلام؛ (قم: دفتر تبلیغات اسلامى قم، چاپ اول، 1418 ه.ق)، ص 78. و....گروهى که بیشتر پا گرفت و مکتب قدریه و جهمیه به آن تبدیل شد معتزله بود. بنیان گذار اصلى مکتب اعتزال «واصل بن عطا» شاگرد حسن بصرى است. او در سال 80 ه.ق متولد شد و در سال 131 ه.ق درگذشت.معتزلیان داراى گرایش عقلى تا حدى افراطى بوده اند؛ در عین حال بسیارى از عقاید آنان از تشیع نیز الهام گرفته است.عقاید معتزله:الف. اعتقادات 1. توحید صفاتى؛ (عدم تکثر و زیادت صفات خدا بر ذات او)2. حسن و قبح ذاتى افعال؛3. عدل؛ (ملاک ذاتى دارد و خداوند آنچه را که ذاتاً ظلم و قبیح است انجام نمى دهد)4. وعد و وعید؛ (همانطور که خلف وعده از خداوند محال است، خلف وعید نیز از او سر نمى زند)5. مخلوق بودن کلام خدا؛ (قرآن کلام خداست، پس مخلوق و حادث است)6. هر کار خدا داراى هدف و نتیجه اى است؛7. مغفرت، بدون توبه ناممکن است؛8. قدیم، منحصر به ذات خداوند است؛9. تکلیف به آنچه در حد طاقت انسان نیست محال است؛10. نفى توحید افعالى، (افعال بندگان مخلوق خدا نیست و مشیّت الهى به افعال بندگان تعلق نمى گیرد)؛11. عالم حادث است؛12. خداوند، در دنیا و آخرت دیده نمى شود.بنگرید: الف. همان، ص 45.ب. رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، صص 113 - 117، قم : طه، چاپ دوم، 1379.ب. انسان شناسى 1. انسان آزاد و مختار است، نه مجبور؛ (اختیار)2. انسان قبل از انجام فعلى قدرت فعل و ترک آن را دارد؛ (استطاعت)3. مؤمن قادر بر کفر و کافر قادر بر ایمان است؛4. فاسق، نه مؤمن است و نه کافر؛ (منزلة بین المنزلتین)5. عقل پاره اى از مسائل را مستقلاً (بدون راهنمایى قبلى شرع) درک مى کند؛6. در تعارض حدیث با عقل، عقل مقدم است؛7. قرآن را مى توان با عقل تفسیر کرد. بنگرید: همان، ص 46. ج. مسائل اجتماعى و سیاسى 1. وجوب امر به معروف و نهى از منکر، هر چند مستلزم قیام به سیف باشد؛2. امامت خلفاى راشدین به ترتیبى که واقع شده، صحیح بوده است؛3. على(ع) از خلفاى پیش از خود افضل بوده است؛4. نقد به صحابه پیغمبر و بررسى کارهاى آنان جایز است؛5. جواز تحلیل روش سیاسى عمر و روش سیاسى حضرت على(ع) و مقایسه میان آنها. همان، ص 46 و 47. دو. اهل حدیثدر دوران متوکل عباسى معتزله غالباً قلع و قمع شدند و در مقابل آنها، مکتب اهل حدیث رونق یافت. اهل حدیث برخلاف معتزلیان کاملاً نص گرا و ظاهرگرا بوده و براى عقل ارزش و اعتبارى قائل نبودند. این مسأله شدیداً آنان را به سوى سطحى نگرى و درک عوامانه از دین سوق داده است.اعتقادات اهل حدیث الف. خداشناسى و انسان شناسى مهم ترین اعتقادات اهل حدیث به این شرح است:1. ایمان به خدا و ملائکه و کتاب ها و رسولان؛2. خدا یکى است؛3. ایمان مساوى است با قول، نیت و عمل؛4. عمومیت مطلق قضا و قدر؛5. محمد(ص) رسول خدا است؛6. بهشت و جهنم حق است؛7. خداوند بر عرش سوار است؛8. خداوند صورت و چشم دارد و همین طور گوش و دست دارد؛9. خداوند، عالم است؛10. کلام خداوند، غیر مخلوق (قدیم) است؛ پس قرآن که کلام خداست غیر مخلوق است، حتى صوت قارى آن و کسى که قرآن را مخلوق انگارد کافر است؛11. خیر و شر به قضاى الهى است؛ و جز آن نیست که خدا مى خواهد؛12. اعمال بندگان، مخلوق خداوند بوده و انسان مجبور آفریده شده است؛13. خداوند، مؤمنان را توفیق اطاعت مى دهد؛14. خداوند، در آخرت با چشم دیده مى شود؛15. گناه کبیره، باعث کفر نمى شود؛16. اسلام، از ایمان وسیع تر است؛17. خلفاى راشدین، به ترتیب خلافت فضیلت دارند؛بنگرید: الف. جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل، (قم: مؤسسه النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1414ه.ق)، ج 1، ص 179 - 170. 18. حقانیت عذاب قبر، صراط و ابدى بودن بهشت و جهنم.ب. رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، صص 120 - 122، قم، طه : چاپ دوم، 1379.ب. عقاید سیاسى و اجتماعى پاره اى از دیدگاه هاى اجتماعى، سیاسى و فقهى آنان عبارت است از:1. انحصار خلافت در قریش تا قیامت؛2. صدقات و فى ء در اختیار سلاطین است؛3. عدم جواز خروج و شورش بر علیه سلطان جائر و ستمگر؛4. عدم جواز پیروى از امر حاکم به معصیت الهى؛5. جهاد باید همراه امام باشد؛ چه امام عادل باشد یا ظالم؛6. عدم جواز تکفیر مسلمانان به جهت ارتکاب گناه؛ مگر در مواردى که به واسطه نص خارج شده باشد. بنگرید: همان جا. سه. اشعرى ها یا اشاعره:در اوایل قرن چهارم و اواخر قرن سوم، اهل حدیث دو دسته شدند:1. حنابله، یعنى تابعان احمدبن حنبل.2. اشاعره که پیروان ابوالحسن اشعرى (شاگرد قاضى عبدالجبار معتزلى ) بودند.ابوالحسن اشعرى (260-324ه.ق) که خود ابتدا معتزلى بود در جستجوى راهى معتدل در میان عقل گرایى افراطى معتزله و خردگریزى اهل حدیث برآمد. نتیجه نهایى کار او پذیرش آراء اهل حدیث همراه با نوعى تبیین عقلى براى آنها بود و نتوانست اشکالات اساسى دیدگاه اهل حدیث همچون جبرگرایى را حل کند. او از بین اعتقادات اهل حدیث، اصول زیر را برگزید.عقاید اشاعره:1. عدم وحدت صفات الهى با ذات ؛ (نفى توحید صفاتى)2. عمومیت اراده و قضا و قدر الهى در همه امور، از جمله در افعال انسان؛3. شرور، مانند خیرات از جانب خدا است؛4. مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او؛5. حسن و قبح افعال، ذاتى نیست؛ بلکه شرعى است و عدل نیز امرى شرعى است نه عقلى و ذاتى؛6. رعایت لطف و اصلح بر خدا واجب نیست؛7. قدرت انسان بر فعل، توأم با فعل است، نه پیش از آن؛8. انسان آفریننده عمل خود نیست بلکه اکتساب کننده آن است؛9. تنزیه مطلق خداوند و نفى هرگونه شباهت میان خدا و غیرخدا؛10. خداوند در قیامت با چشم دیده مى شود؛11. فاسق، مؤمن (مسلمان) است؛12. مغفرت، بدون توبه اشکال ندارد ؛ همچنان که عذاب مؤمن بلااشکال است؛13. عالم حادث زمانى است؛14. کلام خدا قدیم است، اما کلام نفسى نه کلام لفظى؛15. کارهاى خدا براى غایت و غرضى نیست؛16. تکلیف مالایطاق بلا مانع است؛17. شفاعت بلااشکال است؛18. کذب و تخلف وعده بر خدا جایز نیست؛19. پذیرش اوصاف خبرى خداوند، بدون تشبیه خدا به مخلوقات و تعیین کیفیت آنها بنگرید: الف. مرتضى مطهرى، همان، صص 57 - 59؛ب. رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، صص 125 - 133، قم: طه، چاپ دوم، 1374.از آنچه بیان شد به خوبى روشن مى شود که اشاعره و اهل حدیث، در عین حال که در برخى موارد اختلاف داشتند، کاملاً در مقابل معتزله قرار گرفتند و در مسأله عدل الهى، اختیار انسان و... کاملاً ضد هم بودندفقه اهل سنت در بخش فقه و احکام، اهل سنت به چهار گروه اصلى تقسیم مى شوند: حنفى (پیروان ابوحنیفه )؛ مالکى (پیروان مالک )؛ شافعى (پیروان شافعى ) و حنبلى (پیروان احمدبن حنبل ). این گروه هاى چهارگانه، در قرن سوم و چهارم با آغاز دوران امامت حضرت صادق(ع) به وجود آمدند. ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ سوم )، ص 245 الى 248؛ محمد مشکور، فرهنگ فرق اسلامى، (انتشارات آستان قدس رضوى، 1375، چاپ سوم )، ص 238 ؛ مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان، (قم: مؤسسه امام صادق، بخش زندگانى امام صادق علیه السلام )؛ مرتضى مطهرى، روحانیت، (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1365 )، ص 67.در بین اهل سنت تا قرن هفتم، حق اجتهاد محفوظ بود؛ در این قرن به علل خاص تاریخى، با برگزارى شورایى این حق از علما سلب گردید و آنان مجبور شدند براى همیشه، از نظریات علماى قرن دوم و سوم هجرى تبعیت کنند و از اینجا مسأله حصر مذاهب فقهى، به مذاهب چهارگانه به وجود آمد. عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعه، (بیروت، دارالفکر، 1406 ه.ق ). اختلاف این چهار گروه، بیش از آن است که در یک پاسخ بگنجد. براى اطلاع از این اختلافات، مى توان به کتاب هاى مفصل ترى رجوع کرد؛ مانند: الفقه على مذاهب الاربعه همان.«احمدبن عبدالحلیم» معروف به «ابن تیمیه» حرّانى دمشقى (661 - 728 ق) یکى از پیروان اهل حدیث و مروّج مذهب حنابله است. مبانى فکرى ابن تیمیه را در چهار بخش مى توان خلاصه کرد:یک. حمل صفات خبرى بر معانى لغوى در اصطلاح علم کلام، بخشى از صفات خدا را«صفات خبرى» مى نامند، قرآن کریم و حدیث از این صفات خبر داده و خرد آن را درک نکرده است؛ مانند «وجه»، «ید»، «استواء بر عرش» و نظایر آنها که قسمتى از آنها در قرآن و برخى دیگر در حدیث نبوى وارد شده است.معانى لغوى و ظاهر بدوى برخى از این صفات، ملازم با جسمانى بودن خدا است؛ زیرا «وجه» به معناى «صورت»؛ «ید» به معنى دست، «استواء» به معناى استقرار و یا جلوس، از شئون موجودات امکانى است و خداى واجب الوجود، منّزه از چنین معانى است. از این جهت همه طوایف اسلامى - به جز گروه «مجسّمه» - معانى خاصى براى این صفات مطرح مى کنند که با مراجعه به تفاسیر و کتاب هاى کلامى روشن مى گردد.اما متأسفانه ابن تیمیه اصرار مى ورزید که: آنچه در این باره وارد شده، باید بر همان معانى لغوى و ظاهر ابتدایى حمل گردد. وى کسانى که این نوع از صفات را به کمک قرائن موجود در آیات و روایات، بر معانى مجازى و کنایى حمل مى کنند، «مُؤَوِّلِه» نامیده و به باد انتقاد مى گیرد. او به این نیز اکتفاء نکرده، مى گوید: همه صحابه و تابعان بر همین عقیده بوده اند.دو. کاستن از مقامات پیامبر اسلام(ص)بخش دوم تفکر ابن تیمیه، عادى جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیاى الهى است و اینکه آنان پس از مرگ، کوچک ترین تفاوتى با افراد عادى ندارند! او در این راستا، مسائلى را مطرح مى کند که همگى یک هدف را تعقیب مى کنند و آن عادى جلوه دادن منزلت پیامبران - به خصوص پیامبر اسلام و اولیاى بزرگ دین - است. بر این اساس مى گوید:1. سفر براى زیارت پیامبر(ص) حرام است؛2. کیفیت زیارت پیامبر(ص)، از کیفیت زیارت اهل قبور تجاوز نمى کند؛3. هر نوع پناه و سایبان بر قبور حرام است.4. پس از در گذشت پیامبر(ص)، هر گونه توسل به آن حضرت بدعت و شرک است؛5. سوگند به پیامبر(ص) و قرآن و یا سوگند دادن خدا به آنها، شرک است؛6. برگزارى مراسم جشن و شادى در تولّد پیامبر(ص)، بدعت به شمار مى رود.زیر بناى آرا و نظریات او در این مسائل این است که براى توحید و شرک، تعریف درست و حدّ منطقى قائل نشده و روى انگیزه خاصى، آنها را شرک و بدعت و یا لااقل حرام مى داند.او در این قسمت، آرا و نظریاتى را مطرح مى کند که پیش از او، احدى از علماى اسلام نگفته است. وى با لجاجت خاصى، به جنگ همه مى رود. از این جهت از همان زمان و پس از آن، افکار عمومى اهل سنت بر او شورید. او بارها دستگیر و زندانى شد و ده ها کتاب بر رد اندیشه هاى وى به نگارش درآمد.سه. انکار فضایل اهل بیت(ع)بخش سوم از مبانى فکرى او، انکار فضایل مسلّم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است، با آن که این فضائل در صحاح و مُسندهاى اهل سنت وارد شده است. وى در کتاب منهاج السنة - که به حق باید آن را «منهاج البدعة» دانست - احادیث صحیح مربوط به مناقب على(ع) و خاندان او را، بدون ارائه مدرکى، انکار و همه را مجعول اعلام مى کند؛ فضایلى که ده ها حافظ و حاکم از محدثّان آن را نقل و به صحّت آنها تصریح کرده اند. از باب نمونه مى گوید:الف. نزول آیه: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ » ؛ مائده (5 )، آیه 55. درباره على، به اتفاق اهل علم دروغ است منهاج السنه، ج 1، ص 1. ، این در حالى است که متجاوز از 64 محدث و دانشمند، برنزول آن درباره امام تصریح کرده اند.الغدیر، ج 3، 156-172. ب. آیه: «قُلْ لا أسألُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرَاً إِلاّ ؛ شورى (42 )، آیه 23. ، درباره خاندان منهاج السنه، ج 2، ص 118. در حالى که متجاوز از 45 محدّث و دانشمند آن را نقل کرده اندالغدیر، ج 3، صص 156 - 172. «الْمَوَدة فِیِ الْقُربى» رسالت نازل نشده است؛این نوع نقدها و ردّها، علاوه بر اینکه حاکى از عدم مبالات او در انتقاد است؛ خالى از دشمنى باطنى با خاندان پیامبر نیست.او با گشودن این باب، زحمات احمدبن حنبل را در تثبیت فضایل امام على(ع) به هدر داد.تا پیش ازم 241 ه.ق. ، خلیفه راشد بودن امام على(ع) در میان محدثان اهل سنت جا نیفتاده بود و در این قضیه، موافق و مخالف وجود داشت. احمدحنبل، حضرت على(ع) را رسماً خلیفه چهارم از احمدبن حنبل خلفاى راشدین اعلام کرد و با زحمات فراوان، توانست مسأله «تربیع خلافت» را تثبیت کند. وى از این طریق با ناصبى گرى، سخت مبارزه نمود. کتاب مناقب الصحابة او بهترین گواه بر این مطلب است.«حمصى» مى گوید وقتى مسأله «تربیع» از جانب احمدبن حنبل اعلام شد، به حضور او رفته و گفتم: کار شما، طعن بر طلحه و زبیر است! او صورت در هم کشید و گفت: من چه کار با آنان دارم؟ آن گاه سخنى از عبداللَّه بن عمر نقل کردم؛ او در پاسخ گفت: عمر بهتر از فرزندش است. او على را عضو شوراى شش نفره قرار داد و على نیز خود را امیرمؤمنان معرفى کرد؛ حالا من بگویم على امیرمؤمنان نیست.طبقات الحنابلة، ج 1، ص 393. ولى ابن تیمیه حنبلى از راه امام مذهب خود، منحرف شد و با انکار فضایل امام على(ع)، روح ناصبى گرى و انکار فضایل اهل بیت(ع) را پرورش داد!چهار. مخالفت با مذاهب چهار گانه اهل سنت بخش چهارم از دگردیسى او، مخالفت وى با مذاهب چهارگانه اهل سنت در باب نکاح و طلاق است. البته در برخى از این مسائل شاید حق با ابن تیمیه باشد؛ ولى چنین مخالفتى با مبانى فکرى اهل سنت - که اجماع فقهاى یک عصر، تا چه رسد به چند عصر را حجت مى دانند - سازگار نیست.جهت آگاهى بیشتر ر.ک: الف. جعفر سبحانى، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامى، (قم: توحید )، ج 3.ب. همو، وهابیت، کارنامه فکرى و کارنامه عملى، (قم: مؤسسه تعلیماتى و تحقیقاتى امام صادق علیه السلام ).آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه «محمدبن عبدالوهاب» (1206 - 1115 ه.ق ) نجدى است؛ ولى ریشه هاى آن م سال 728 ه.ق در زندان دمشق. و نگاشته هاى او بنیادهاى اعتقادى وهابیان را تشکیل مربوط به «ابن تیمیه» است مى دهد.وقتى «ابن تیمیه» آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبر(ص) و مسافرت براى آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و کتاب هاى ارزشمندى در رد وى نوشته شد.ر.ک: کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 ).افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردى منحرف معرفى کردند. «ذهبى» دوست معاصر «ابن تیمیه»، در نامه دوستانه اى او را در اشاعه و گسترش فساد، همتاى حجّاج خواندتکملة السیف الصیقل، 190. غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد. شاگرد معروف او «ابن القیم»، به ترویج آراى استاد پرداخت؛ ولى چندان نتیجه نگرفت. او نیز در سال 751 ه.ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشى سپرده شد.در اواسط قرن دوازدهم هجرى حدود سال هاى 1145 ه.ق. بار دیگر اندیشه هاى «ابن تیمیه» به وسیله شخصى به نام «محمد» فرزند «عبدالوهاب» در سرزمین «نجد» احیا شد.پدر «عبدالوهاب» با عقاید فرزند خود مخالف بود؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وى از اظهار آنها خوددارى مى کرد. وقتى پدر در سال 1153 ه.ق درگذشت، او عرصه را براى نشر عقاید خود مناسب دید؛ لذا با همکارى امیر شهر «عُیَیْنَه» به نام «عثمان بن حمد»، به نشر آنها پرداخت. چیزى نگذشت که «عثمان» از طرف امیر «احساء»، مورد توبیخ قرار گرفت. او نیز ناچار شد عذر «شیخ» را بخواهد و او را از «شهر» بیرون کند.«شیخ محمد» در سال 1160 ه.ق از شهر «عیینه» بیرون رفت و رهسپار «درعیه» شد. در آن زمان ریاست شهر با «محمدبن سعود»، (جد آل سعود ) بود؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد. امیر شهر، به او وعده پشتیبانى داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد.شیخ دعوت خود را تحت عنوان «توحید» و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران - به جز خود و پیروان مکتبش - را مشرک معرفى کرد. حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید. نفوس زیادى از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادى تحت عنوان «غنایم از مشرکان» گرد آمد.در زمانى که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمدبن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند.«آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى کند: «من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم. مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافت. بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى کردند. از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند؛ به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است!روزى در یکى از بازارهاى «درعیه» ناظر بودم که مردان، در طرفى و زنان در طرف دیگر قرار داشتند. در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدرى زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است. تا چشم کار مى کرد، بازار دیده مى شد و من فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود. یکى مى گفت: فروختم و دیگرى مى گفت: خریدم».«ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود؛ ولى با قرائن تاریخى، معلوم مى شود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهاى دیگر «نجد» - به جرم موافقت نکردن با عقاید وى - و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است.روش «شیخ محمد» در مورد غنایم جنگى، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو یا سه نفر عطا مى کرد. غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد.یکى از بزرگ ترین نقاط ضعف «شیخ»، این بود که با مسلمانانى که از عقاید کذایى او پیروى نمى کردند، معامله کافر حربى مى کرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، «محمدبن عبدالوهاب» به توحید با تفسیر غلطى که مى گفت، دعوت مى کرد و هرکس مى پذیرفت، خون و مالش سالم مى ماند؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربى، حلال و مباح بود.جنگ هاى «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» - از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» - بر همین پایه قرار داشت. هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى یافتند، بر ایشان حلال بود. اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى دادند؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا مى کردند جزیرة العرب فى القرن العشرین، ص 341. کسانى که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را مى پذیرفتند، مى بایست با او بیعت کنند. و اگر کسانى به مقابله برمى خاستند، کشته مى شدند و اموالشان تقسیم مى گردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احساء» را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند.تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج 1، ص 51.در تاریخ تولد و فوت شیخ، غیر از 1206 - 1115 اقوال دیگرى هم و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند. در سال 1216 ه.ق «امیر سعود» وهّابى، سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به «شیخ محمدبن الوهاب» در سال 1206 ه.ق در گذشت شهر کربلا حمله ور شد. کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانى و ترک و عرب بدان، روى مى آوردند. «سعود» پس هست. از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعان و ساکنان آن نمود.سپاه «وهابى» چنان رسوائى در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمى گنجد. پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانیدند. پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت، به طرف خزینه هاى حرم امام حسین(ع) متوجه شد. این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسى انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!!«کربلا» پس از این حادثه، به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیه تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام، صص 172 - 174. «وهابیان» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بى گاه به شهر کربلا و اطراف آن، مى گفتند و نیز به شهر «نجف» حمله برده و آنجا را غارت مى کردند. نخستین حمله در سال 1216 ه.ق بود. این هجوم در روز «عید غدیر» آن سال انجام گرفت.حملات وهابیان به جدّه، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد. پیوسته جنگ هاى خونین بین حکومت عثمانى از طریق امراى مصر و وهابیان وجود داشت. گاهى بر اثر ضعف دولت عثمانى، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامى را ویران مى کردند و اموال را به غارت مى بردند. سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عثمانى ها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان «شریف» بر ریاست حرمین حفظ مى کردند.در جنگ جهانى اول، مسأله «پان عربیسم» زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولت هاى بزرگ (مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهاى عربى از هم گسست و هر نقطه اى از این بلاد، به امیرى سپرده شد.بلاد نجد، به آل سعود - که بزرگ آنها در آن روز «عبدالعزیزبن سعود» (پدر شاه فهد ) بود - واگذار گردید. این مسأله به جهت همکارى نزدیک وى با بریتانیا، در شکستن قدرت دولت عثمانى بود. این واگذارى، تحت شرایطى استعمارى انجام گرفت که در تاریخ مذکور است.بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد. از این رو، با برنامه ریزى خاصى - که بریتانیا در آن دست داشت - در سال 1344 ه.ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزارتن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند؛ به گونه اى که خود «عبدالعزیز» بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان «شرفا» در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامى - به ضمیمه نجد و حجاز - به نام «سعودى» در دفاتر دولت هاى بزرگ استعمارى، ثبت شد. نام «نجد» و «حجاز» منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ه.ق(1310 ه.ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام «مملکت عربى سعودى» - نه اسلامى - نام گذارى شد. وى تا سال 1334ه.ش زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وى به نام هاى: سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان. جهت آگاهى بیشتر ر.ک: آیة اللَّه جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها. این سرزمین بوده و هستند.شیخى گرى، نوعى انشعاب از تشیع است که در قرن دوازدهم هجرى پدید آمد. بنیان گذار آن شیخ احمد احسائى است. وى که در زمان فتحعلى شاه در کربلا مى زیست، ذاتاً مرد تیزهوش و زبان دارى بوده و شاگردان زیادى هم داشت که در ایران و عراق و جنوب عربستان بسیار معروف شدند. شیخ احمد احسائى، از آنجا که هم به تشیع دلبستگى داشت و هم به فلسفه یونان و نمى توانست از یکى بریده و به دیگرى بپیوندد، راهى تازه و چاره اى نو اندیشید و سرانجام تغییرات و دگرگونى هایى در تشیع پدید آورد و آن را در قالب هایى عنوان نمود که باعث خشم شیعیان گردید. بعضى از دیدگاه هاى منسوب به او و طرفدارانش چنین است:1. آفریننده این جهان امامان بوده و روزى دهنده و گرداننده نیز آنها هستند و خدا رشته کارها را به دست آنان سپرده است.2. پیامبر(ص) چون به معراج رفت در گذشتن از کره آب، «عنصر آبى» و در گذشتن از کره باد، «عنصر هوایى» و در گذشتن از کره آتش «عنصر آتشى» خود را انداخت تا بتواند از تن و چارچوب مادى به درآید و رها گردد و قادر باشد از کره هاى آسمانى بگذرد.3. انسان در معاد با جسم و عنصر ظاهر نمى شود؛ بلکه در قالب «هور قلیائى» دوباره جان مى گیرد.4. انسان دو جسم و دو جسد دارد:الف. نخست جسدى است که از عناصر زمانى آب، خاک، هوا و آتش ترکیب شده است. گاهى مانند لباس آن را مى پوشد و گاهى درمى آورد. هیچ گونه لذت و رنج، طاعت و معصیت به او نسبت داده نمى شود؛ در هنگام مرگ این لباس را وامى گذارد.ب. جسد هور قلیائى یا برزخى، همان طینت انسان و واسط بین عالم ملک و ملکوت است و پس از مرگ در قبر مرده، باقى مى ماند. اما هنگام نفخ صور اول (نفخ اماته) روح از آن جدا مى شود و هنگام صور دوم (نفخ احیاء) دوباره روح به آن باز مى گردد. پس روح انسان در قیامت با همین جسد هور قلیائى، بازخواهد گشت و حساب پس خواهد داد و داخل بهشت یا دوزخ خواهد شد. جهت آگاهى بیشتر در رابطه با جسم اول و دوم نیز بنگرید: رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، ص 174 و 175.5. اصول دین چهار اصل است: توحید، نبوت، امامت و اعتقاد به «رکن رابع».6. واژه «امام» به مفهوم پیشواى شیعه کامل و «رکن رابع» است. زمین هرگز از وجود امام و حجّت خالى نیست تا آنکه خود امام «یعنى حضرت صاحب(عج )» ظاهر شود. از این رو به کار بردن اصطلاح امام و حجّت، بر «شیعى کامل»، اشکالى ندارد و مهم آن است که در هر عصرى و زمانى، عادلانى خواهند آمد که وظیفه شان دفاع از دین و ارشاد خلایق است.7. مقصود از امام زمان در این باب نگا: مدرس چهاردهى، شیخیگرى، بابیگرى، کتابفروشى فروغى تهران، بى تا ؛ مجموع کتاب و تاریخ جامع بهائیت (نوماسونى )، بهرام انواسیبابى، انتشارات سخن، تهران، چاپ پنجم 1374 صص 24 - 68، فصل دوم. در روایات، حضرت صاحب الامر(عج ) نیست؛ بلکه مقصود «شیعه کل» و یا «رکن رابع» است که همان حجت هاى خداوند بر خلق و واسطه هایى میان امام غایب و خلق هستند.برخى برآنند که منشأ اکثر آراى نادرست و غلوآمیز شیخیه؛ سید کاظم رشتى شاگرد شیخ احمد احسایى است و شیخ به آنها اعتقاد نداشته است.سید محسن الامین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 590. بابیگرى انشعابى از شیخیگرى است.بنیانگذار بابیت، سید على محمد شیرازى ملقب به «باب» است. او در سال 1235 ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگى به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتى حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتى خود را باب امام زمان(عج) خواند. على محمد در سال 1261 ق به دستور والى فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وى پس از آن که در مناظره با علماى شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر کسى که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند». در عین حال پس از چندى در تبریز ادعاى «مهدویت» کرد و خود را امام زمان خواند و بابیت را که قبلاً ادعا کرده بود به «بابیت علم خداوند» تأویل کرد. او در مجلس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینى فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت؛ اما طولى نکشید که ادعاى پیامبرى کرد و کتاب «بیان» را کتاب آسمانى خویش دانست. او خود را برتر از پیامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است که با ظهور وى، قیامت بر پا شده است.مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهرى باب انجامید متن توبه نامه با دست خط او در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است. چنین است:«نظام العلما: ... شما ادعاى خود را در حضور علماى اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالى از غرضم، تصدیق من خالى از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است:اولاً؛ آیا این کتبى که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کرده اید و یا به شما بسته اند؟باب: از خدا است.نظام العلما: من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آرى و الاّ نه.باب: از من است.نظام العلما: آیا معنى کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟باب: روا باشد انا الحق از درختى چرا نبود روا از نیکبختى نظام العلما: این همه آوازها از شه بود؟باب: رحمت به شما، همین طور است.نظام العلما: شما را باب مى گویند. چه کسى، کى و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنى باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضى هستید یا نیستید؟باب: این اسم را خدا به من داده است.نظام العلما: در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیت المعمور؟باب: هر کجا باشد اسم خدایى است.نظام العلما: البته در این صورت راضى هم هستید. معنى باب چیست؟باب: «انا مدینةالعلم و على بابها»؛ (من شهر علمم و على در آن است) فرموده محمدبن عبداللَّه(ص).نظام العلما: شما باب مدینه علم هستید؟باب: بلى.نظام العلما: حمد خدا را که من چهل سال است قدم مى زنم که به خدمت یکى از ابواب برسم، مقدور نمى شود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشدارى را به من دهید.باب: گویا شما حاج ملا محمود باشید؟نظام العلما: بلى.باب: شأن شما اجل است. باید منصب بزرگى به شما داد.نظام العلما: من همین را مى خواهم، مرا کافى است.ولیعهد: ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مى نماییم.نظام العلما: به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است: «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان» در علم ابدان عرض مى کنم که در معده چه کیفیتى حاصل مى شود که شخص تخمه مى شود؟ بعضى به معالج رفع مى گردد و برخى منجر به سوء هضم مى شود یا به مراق منتهى مى گردد؟باب: من علم طب نخوانده ام.ولیعهد: در صورتى که شما باب علوم هستید مى گویید علم طب نخوانده ام! با دعوى شما منافات دارد.نظام العلما: عیب ندارد. این علم بى طره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید : علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟باب: عین ذات هستند.نظام العلما: پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند؛ مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت. علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس مابه الامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابه الامتیاز و ما به الاشتراک و حال آنکه خدا مرکب نیست.باب: من حکمت نخوانده ام.نظام العلما: علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیارى مثل صرف و نحو و معانى و بیان و منطق. شما که بابید «قال» را صرف کنید.باب: کدام قال؟نظام العلما: قالَ یَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقاى باب، باقى را شما صرف کنید.باب: در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده.نظام العلما: در هو الذى یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟باب: در نظرم نیست.نظام العلما: معنى این حدیث را بگویید : لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً.باب: نمى دانم.نظام العلما: مأمون خلیفه از حضرت رضا(ع) پرسید : «ما الدلیل على خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا» ؛ «وجه استدلال امام رضا(ع) چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟»باب (با تحیر): این حدیث است؟نظام العلما: بلى حدیث است. شأن نزول «اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ» معلوم است. حضرت رسول مى گذشت، عاص گفت : این مرد ابتر است، عن قریب مى میرد و اولادى از او نمى ماند. حضرت غمگین شد، از براى تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگویید این چه تسلیت است؟باب: واقعاً شأن نزول سوره این است؟نظام العلما: آقایان این طور نیست؟حضار (همگى): بلى.باب: مهلت دهید فکر کنم.نظام العلما: ما در عهد جوانى به اقتضاى سن شوخى مى کردیم و این عبارت علامه را مى گفتیم : «اذا ادخل الرجل على الخنثى والخنثى على الانثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الانثى».باب (پس از فکر): این عبارت از علامه است؟حضار: بلى.نظام العلما: از علامه نباشد، از من باشد. معنى آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علم اید؟!باب: چیزى به خاطرم نمى رسد.نظام العلما: یکى از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقى دارد و نسبت بین آنها چیست؟باب: در نظرم نیست.نظام العلما: اگر در نماز کسى شک کند بین دو و سه، چه کند؟باب: بنا را بر دو بگذارد.ملا محمد مامقانى: اى بى دین، تو شکیات نماز را نمى دانى، ادعاى بابیت مى کنى؟باب: بنا را بر سه بگذارد.ملا محمد مامقانى: پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشته اى که اول کسى که به من ایمان آورد نور محمد و على است؟باب: بلى.ملا محمد مامقانى: پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلى؟علم الهدى: خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفته اى یک سوم مال را بدهید! چرا؟باب: ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار)نظام العلما:چند از این الفاظ و اخبار و مجازسوز خواهم سوز با آن سوز ساز من در بند لفظ نیستم. کرامتى مطابق ادعاى خود بر من بنما تا مرید شوم.باب: چه کرامت مى خواهى؟نظام العلما: اعلى حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتى ده.ولیعهد: دور رفتى! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار مى کنیم.باب: در قوه ندارم.نظام العلما: عزت بى جهت نمى شود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنى لنگ. چه هنرى دارى؟باب: آیات فصیحه مى خوانم: «الحمدُ للَّهِ الّذى خلقَ السّمواتِ والارضَ» و تاء سماوات را با «زبر» خواند.ولیعهد (با تبسم):و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعایُکسر فى الجرّ و فى النّصب معاًباب: اسم من على محمد است. با رب موافق است.نظام العلما: هر على محمد و محمد على چنین است. گذشته از این، باید شما دعوى ربوبیت کنید نه بابیت.باب: من آن کسم که هزار سال است انتظار او را مى کشید.نظام العلما: یعنى شما مهدى صاحب الامرید؟باب: بلى.نظام العلما: شخصى یا نوعى؟باب: شخصى.نظام العلما: نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو على محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهى من شما را نفرستاده ام.باب: دعوى خدایى مى کنید؟نظام العلما: مثل تو امامى مانند من خدایى مى خواهد.باب: من به یک روز دو هزار بیت مى نویسم! کسى مى تواند چنین کند؟نظام العلما: من در دوران توقف در عتبات، آدمى داشتم که هر روزى دو هزار بیت مى نوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کورمهدى پور، شبهات مهدوى دوران ما (نقدى بر بهائیت)، صص 32 - 41. خواهید شد.على محمد نسبت به مخالفانِ عقیده اش، خشونت شدیدى را سفارش نمود و وظیفه فرمانرواى بابى را این مى داند که جز بابى ها کسى را بر زمین باقى نگذارد و غیر از کتاب هاى بابیان، دیگر کتب باید همه محو و نابود شوند و بابیان جز کتاب بیان و دیگر کتب بابیان را نیاموزند.پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان على محمد آشوب هایى در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزا تقى خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه در صدد اعدام على محمد برآمد. عاقبت او و یکى از پیروانش به نام محمد على زنوزى در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند.پاسخ 31-بهائى گرى فرقه اى منشعب از بابى گرى است. بنیانگذار آن میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است. او در سال 1233 در تهران به دنیا آمد و در شمار نخستین گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب میرزا یحیى (معروف به صبح ازل) ادعاى جانشینى باب را کرد و چون در آن زمان بیش از نوزده سال نداشت برادرش میرزا حسینعلى (بهاءاللَّه) زمام کارها را در دست گرفت. در سال 1268 بابیان به ناصرالدین شاه تیراندازى کردند و چون شواهدى بر نقش حسینعلى در این کار وجود داشت، در پى دستگیرى و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفیر و دولت روس از او حمایت کردند و به این وسیله از مرگ نجات یافت. او سپس به بغداد رفت و در نامه اى به سفیر روس از وى و دولت روس قدردانى کرد. در بغداد کنسول دولت انگلیس و نماینده دولت فرانسه با او ملاقات کرد و حمایت دولت هاى خود را به او ابلاغ کرده و تابعیت انگلستان و فرانسه را به او پیشنهاد نمودند. میرزا یحیى (صبح ازل) نیز مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلى فعالیت بابیان شد و در پى اختلاف بر سر ادعاى «موعود بیان» یا «من یُظهِرُهُ اللَّه» آدمکشى هاى شدیدى بین بابیان رواج یافت. نزاع بین حسینعلى و میرزایحیى بر سر این ادعا موجب افتراق بابیان به دو فرقه بهائیه (پیروان حسینعلى) و ازلیه (پیروان میرزایحیى) شد. گفته شده است که در پى این منازعات میرزا یحیى برادرش بهاءاللَّه را مسموم کرد و بر اثر آن بهاءاللَّه تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود.میرزا حسینعلى پس از اعلام «من یُظهِرُهُ اللهى» خویش ادعاى الوهیت و ربوبیت نمود. او خود را «خداى خدایان، آفریدگار جهان، خداى تنهاى زندانى، معبود حقیقى»، «رب مایُرى و مالا یُرى» نامید. پیروانش نیز پس از مرگ وى قبر او را قبله خویش گرفتند.او افزون بر ادعاى ربوبیت، شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس» را نگاشت. بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف» مى دانند. او کتاب هاى دیگرى نیز نوشته است که پر از اغلاط املایى و انشائى است. مهمترین کتاب او «ایقان» است که به خاطر وجود اغلاط بسیار در زمان حیاتش مورد تصحیح و تجدید نظر قرار گرفت.فرقه هاى بابى و بهائى:بعد از اعدام سید على محمد، بابیت به سه فرقه تقسیم شد و بعد از مرگ بهاءاللَّه، نزاعى بین دو برادر (عباس افندى و محمد على) به وجود آمد و به تبع آن دو فرقه دیگر افزوده شد، در نتیجه مجموعاً پنج فرقه شدند:1. ازلیه (به رهبرى میرزا یحیى نورى، صبح ازل )؛2. بهائیه (به رهبرى میرزا حسین على، بهاءاللَّه )؛3. بابیه خالص (فقط رهبرى سید على محمد باب را قبول دارند )؛4. بابیه بهائیه عباسیه (قبول رهبرى عبدالبهاء عباس افندى )؛5. ناقضون (اتباع میرزا محمد على، برادر عبدالبهاء )المدخل الى دراسة الادیان والمذاهب، ج 3، ص 312، العمید عبدالرزاق محمد اسود. عقاید بهائیت:چندى از عقاید و احکام بهائیت عبارت است از:1. با ظهور سید على محمد باب اسلام پایان گرفته و اینک دین جدید ظهور کرده و مردم باید همگى بهایى شوند شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء کتاب «الایات البینات» به کوشش احمد بهشتى، ص 109، کانون نشر اندیشه اسلامى. 2. پنهان کردن دین (تقیه) ضرورى است.3. روزه نوزده روز است، قبل از عید شروع و به عید نوروز ختم مى شود.4. نماز جماعت باطل است مگر در نماز میت.5. قبله مرقد بهاءاللَّه در شهر عکا است.6. حج براى مردان واجب است و بر زنان واجب نیست. «حج» در خانه اى که بهاء در آن اقامت داشته، یا در خانه اى که سیدعلى محمد باب در شیراز در آن سکنى داشته است به جا آورده مى شود.7. اعیاد عبارت است از:- عید ولادت باب، اول محرم.- عید ولایت بهاء، دوم محرم.- عید اعلان دعوت باب، پنجم جمادى.- عید نوروز المدخل الى دراسة الادیان والمذاهب، العمید عبدالرزاق محمد اسود، ج 3، صص 308 - 311، انتشارات الدار العربیة للموسوعات. 8. نماز پنج تکبیر دارد و در دو وقت خوانده مى شود: یکى هنگام تولد و دیگرى هنگام مرگ.عبادتگاه ها طبق وصیت بهاء باید از نه مناره و یک گنبد تشکیل بشود. این عبادتگاه ها در فرانکفورتِ آلمان، سیدنى در استرالیا، کامپالا در اوگاندا، لیمیت در شیکاگو، پاناماسیتى در پاناما و دهلى نو در هندوستان است شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء، ص 111 و 139، احمد بهشتى. همچنین در فروع تعالیم بهائیت به احکامى برمى خوریم که بعضى از آنها عبارت است از:- ازدواج با محارم غیر از زن پدر، حلال مى باشد. (یعنى با حکم بر حرمت ازدواج با زن پدر، ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و دیگران حلال مى گردد! )- معاملات ربوى آزاد و حلال است.- تمام اشیاء حتى خون، سگ، خوک، بول و... پاک است.- حجاب زنان ملغى مى باشد.- دخالت در سیاست ممنوع مى باشد.در بررسى عقاید، احکام و تاریخ بهائیت به روشنى معلوم مى گردد که استعمار براساس برنامه و طرح از پیش تعیین شده اى، به مرور و در مراحل مختلف، به منسوخ اعلام نمودن دین اسلام و نفى و انکار نبوت، امامت، معاد و تعالیم و قوانین و احکام مقدس و نورانى قرآن پرداخته است. آنان ابتدا ادعاى نیابت خاص حضرت حجت(عج )، پس از آن ادعاى مهدویت، سپس ادعاى نبوت و در آخر ادعاى الوهیت و نسخ اسلام مى نمایند! در پى آن به هدم و نابودى آثار اسلام فرمان مى دهند و به ساختن کعبه جدید! در شیراز اهتمام مى ورزند و با آداب و ادعیه و ذکر و زیارتنامه هاى استعمار ساخته به طواف بر گرد آن مى پردازند! و مطابق با خواست و اهداف استعمار، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مى دهند و چون همواره از تعالیم و آموزه هاى سیاسى اسلام و تشیع رنج برده اند، از اصل ورود و دخالت در سیاست را ممنوع اعلام مى نمایند!بدین ترتیب همه زمینه ها آماده و مهیا مى شود تا مبانى و ارکان اعتقادى و ارزش هاى اخلاقى و پایبندى هاى معنوى متزلزل شوند و وحدت و یکپارچگى مسلمانان به تفرقه و تشتت تبدیل گردد و از قدرت بى نظیر مذهب تشیع و مراکز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماى بیدار و آگاه که مدافعان راستین اسلام و سنگرهاى مستحکم دفاع از هویت دینى و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مى باشند، کاسته شود و راه هاى تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجى صاف و همواره گردد. بهائیت در نهایت یکى از بارزترین جریانات حامى صهیونیزم و استعمار غرب و برنده مسابقه خدمت به آمریکا، انگلیس و اسرائیل شد و از همین رو همواره مورد پشتیبانى آنها قرار گرفته است. این جریان براى نابودى ایران با هر دولتى همراه شد تا آنجا که عباس افندى جانشین حسینعلى بهاء در جنگ جهانى اول جمال پاشا فرمانده ارتش عثمانى را براى حمله به ایران تشویق نمود. سرانجام این خیانت ها و خوش خدمتى به قشون بریتانیا دریافت لقب «سر» و «نایت هود» از دربار لندن است. جهت آگاهى بیشتر از رابطه بهائیت و استعمار بنگرید: الف. بهائیت آن گونه که هست، جام جم، ش 29، 6 شهریور 1386، ویژه تاریخ معاصر (ایام).ب. فرهنگ پویا (فصلنامه)، ش 7، اسفند 1386.کتاب هاى بهائى ها عبارتند: 1. الاتقان؛ 2. اشراقات والبشارات والطرزات؛ 3. مجموعه الواح مبارکه، که وصایاى بهاء به پسران خود مى باشد؛ 4. کتاب شیخ؛ 5. الدرر البهیة؛ 6. الحجج البهیة؛ 7. الفرائد؛ 8. فصل الخطاب؛ 9. اقدس.برخى نیز برآنند که این کتاب ها را به بهاء نسبت داده اند ولى او ننوشته است بلکه پیروان او نوشته و به او نسبت داده اندالمدخل الى دراسة الادیان والمذاهب، ص 311 و 312. براى آگاهى بیشتر ر.ک: الف. احمد بهشتى، الایات البینات، (شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء)، آیت اللَّه العظمى جعفر کاشف الغطاء، نشر اندیشه هاى اسلامى؛ب. نورالدین چهاردهى، بهائیت چگونه پدید آمد، انتشارات فتحى؛پ. محمد محمدى اشتهاردى، ارمغان استعمار، انتشارات نسل جوان؛ت. رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، صص 181 - 194؛ث. ابوتراب هدائى، بهائیت دین نیست؛ج. تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانى؛چ. جمعى از نویسندگان، قائم، پیامبر، خدا، کدامیک؟؛ح. فضل اللَّه مهتدى، خاطرات صبحى؛خ. یوسف فضایى، بابى گرى و بهایى گرى؛در کتاب شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء از دو کتاب دیگر نیز یاد شده است که عبارتند از: 1. هفت وادى، 2. هیکل. د. کینیاز دالگورکى، باب و بهاء در ایران؛سرشت بهائیت، از بدو تأسیس تاکنون، با مخالفت نسبت به اسلام و مسلمانان عجین شده و سران و فعالان این فرقه، با همه دولت ها و کانون هاى استکبار به ویژه آمریکا و اسرائیل، همسویى و همکارى دارد.در این باره اسنادى از ساواک رژیم شاه به دست رسیده که در ادامه متن کامل ارائه مى گردد گزارش ساواک از جلسات بهائیان، جام جم، شماره 6 شهریور 1386، ص 58. امروز دیگر مسلمانان زیر دست بهائیان خواهند بود.... ارتباط اعضاى بیت العدل اعظم با زعماى کشورهاى مختلف طورى است که حتى رئیس جمهور آمریکا (لیندون) جانسون مرتب به احباى ایران تبریک مى گوید... خوشبختانه امروز دیگر مسلمانان زیر دست بهائیان خواهند بود. چون مسلمانان همیشه عقب افتاده هستند. همچنان که تمام دولت هاى اسلامى از سایر دول، عقب مانده اند. سپس آقاى ادب معاون بانک ملى اظهار کرد: تا زمانى که من در بانک ملى هستم، سعى مى کنم که افراد مورد نیاز بانک را از احبا (بهائیان) بپذیریم. همچنین تا آنجایى که برایم مقدور است نسبت به کارمندان مسلمان بانک از نظر تأمین حقوق و پرداخت مزایا و فوق العاده آزار و اذیت بکنم(خیلى محرمانه) هرچه بتوانید ملت اسلام را رنج دهید!جلسه اى با شرکت 9 نفر از بهائیان ناحیه 15 شیراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان وزیر نظر آقاى لقمانى تشکیل شد. بعد از قرائت نامه آقاى ولى اللَّه لقمانى... رخن گفت. وى اضافه کرد:... اکنون از آمریکا و لندن صریحاً دستور داریم در این مملکت، مد لباس و یا ساختمان ها و بى حجابى را رونق دهیم که مسلمان، نقاب از صورت خود بردارد... در ایران و کشورهاى مسلمان دیگر هر چه بتوانید با پیروى از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین فاتح دنیا بوده و على، غالب دنیا... اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته مى شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین مى روند و دنیاى حضرت بهاءاللَّه رونق مى گیرد.طرفدارى از اسرائیل: ... فعلاً ما طرفدار دولت اسرائیل هستیم و با کشورهاى عربى و اسلامى مخالف مى باشیم.... اسرائیل حق دارد اعراب را بمب باران کند چون مسلمانان نمى گذارند ما زندگى کنیم و مرتباً به ما نیش مى زنند این است که از طرف بیت العدل به محافل روحانى دستور داده شده افرادى که در ادارات دولتى و پست هاى حساس مشغول کار هستند، در کارهاى مسلمانان کارشکنى کنند و نگذارند مسلمانان پیشرفت کنند. همان طورى که 7 سال پیش براى یهودیان دستور رسیده بود که تمامى زمین ها و مغازه هاى مسلمانان را بخرند و مملکت را تصرف کنند و اقتصاد را به دست بگیرند.جاسوس در تمام وزارتخانه ها:... ساعت 6/30 بعدازظهر مورخ 7/3/47 کمیسیون نظر نفحات اللَّه در محفل شماره 4 واقع در تکیه نواب منزل اسداللَّه قدسیان زاده تشکیل شد. عباس اقدسى که سخنران کمیسیون بود اظهار کرد جناب آقاى اسداللَّه علم وزیر دربار سلطنتى به ما لطف زیادى کرده اند. مخصوصاً جناب آقاى امیرعباس هویدا (بهائى و بهائى زاده) انشاءاللَّه هر دو نفر کدخداى کوچک بهائیان مى باشند. گزارشاتى از فعالیت هاى خود به بیت العدل اعظم الهى مرجع بهائیان مى دهند... دولت اسرائیل در جنگ سال 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شده ما جامعه بهائیت، فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش مى کنیم... پیشرفت و ترقى ما بهائیان این است که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانه ها یک جاسوس داریم و هفته اى یک بار که طرح هاى تهیه شده وسیله دولت به عرض شاهنشاه آریامهر مى رسد، گزارشاتى در زمینه طرح به محفل هاى روحانى بهائى مى رسد. مثلاً در لجنه پیمانکار، کادر بهائیان ایران هر روز گزارش خود را در زمینه ارتش ایران و این که چگونه اسلحه به ایران وارد مى شود و چگونه چتربازان را آموزش مى دهند به محفل روحانى بهائیان تسلیم مى کنند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image