سیاست /

تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه

با توجه به اينکه يکي از توجيهات تشکيل رژيم صهيونيستي ماجراي هولوکاست مي باشد: اولا آيا اين موضوع اساسا صحت دارد و ثانيا در صورت صحت ماجرا آيا مبنا قرار گرفتن آن براي تشکيل اين رژيم تا چه حد قابل قبول مي باشد؟


«هولوکاست» از دو واژه يوناني (holos) به معناي «تمام يا همه» و (kalein) به معناي «سوزاندن» ترکيب شده است. در زبان انگليسي اين واژه داراي دو مفهوم عام و خاص مي باشد. مفهوم عام آن نابودي گسترده و جان باختن انسان هاي بسيار است مانند هولوکاست هسته اي (Nuclear Holocaust) اما مفهوم خاص اين واژه در زبان انگليسي که بيشتر به صورت (The Holocanst) مشخص مي شود، کشتار جمعي يهوديان توسط حزب نازي آلمان هيتلري، در دورة جنگ جهاني دوم است. داستان هولوکاست بر طبق ادعاي صهيونيست ها، طي سالهاي 1939 تا 1945، شش ميليون يهودي از سراسر اروپا به اردوگاههاي مرگ در آلمان و لهستان ـ مانند اردوگاه آشوويتز در لهستان ـ منتقل شده و در کوره هاي آدم سوزي سوزانده شدند. بر اين اساس، نازي ها، يهوديان را وارد اتاقهاي بزرگ مي کردند که دوش هايي در سقف داشتند و پس از بستن درها، از دوش ها گازي به نام «زيکلون بي» خارج و موجب خفگي همه مي شد. ماجراي هولوکاست يا اسطوره کشتار يهوديان، بويژه اتاق هاي گاز، اولين بار در سال 1942 در برخي محافل صهيونيستي آمريکا توسط فردي بنام «الي ويزل» مطرح شد. به ادعاي صهيونيست ها «شش ميليون يهودي» بصورت «سيستماتيک» به عنوان «راه حل نهايي» و در «اتاقهاي گاز» در «اردوگاههاي کار اجباري» در محدوده سال هاي «1939 تا 1945» به قتل رسيده اند. در اين باره شش مؤلفه وجود دارد که اولين آن، بسيار مورد تأکيد صهيونيست ها مي باشد. نوشته ها، کتب و دايره المعارف هايي که يهوديان تأليف کرده اند بر اين آمار استناد و تأکيد مي کنند. «مارتين گيلبرگ» مورخ يهودي انگليسي تبار در کتاب خود با عنوان «هولوکاست»، اين واژه را چنين تعريف مي کند: کشتار سازمان يافته شش ميليون يهودي. همانگونه که گذشت اين ماجرا اولين بار در سال 1942 در برخي محافل صهيونيستي آمريکا توسط فردي بنام «الي ويزل» مطرح شد. البته طي جنگ جهاني کسي به آن توجه نکرد اما با مشاهده صحنه هايي دلخراش از اجساد روي هم انباشته شده توسط متفقين در اواخر جنگ که به علت تيفوس جان داده بودند مجدداً زمزمه هاي اتاقهاي گاز توسط برخي صهيونيست ها از سرگرفته شد. در عين حال طي سالهاي پس از جنگ، اين امر به فراموشي سپرده شده بود تا اينکه شکست اوليه اسراييلي ها در جنگ سال 1973 با مصر و سوريه و مشاهده شماري از کشته ها و زخمي هاي اسرائيلي، هراس يهوديان آمريکايي از آسيب پذيري اسرائيل دامن زده شد. در نتيجه خاطره يهودي سوزي در کانون توجه قرار گرفت. تبليغ گسترده و تکرار پيوسته اين موضوع از سوي گروه ها و سازمان هاي يهودي در فيلم ها، نمايش نامه ها، سريال هاي تلويزيوني و انبوه رمانهاي پس از جنگ، موجب شد تا اين عبارت کاربرد انحصاري يابد؛ به طوري که امروزه بنا به تأکيد سازمان هاي صهيونيستي، هيچ قوم و ملتي حق استفاده از اين واژه را براي هيچ واقعه اي ندارد. آن ها همچنين اصرار دارند که «هولوکاست» در زبان لاتين، همانند اسامي خاص، با حروف «H» بزرگ نوشته شود و به علاوه، هيچ رويدادي، هر چند بزرگ، نبايد با آن قياس، يا در يادکرد آن، از اين عبارت استفاده شود. براي مثال، اگر مورخ يا نويسنده اي، از قتل عام وحشيانه و مشهور صدها هزار انسان بي دفاع دو شهر ژاپني «هيروشيما» و «ناکازاکي» که بر اثر بمباران اتمي امريکا در روزهاي پاياني جنگ جهاني دوم به خاکستر تبديل شدند و يا موارد مشابه ديگر در ويتنام، بوسني، فلسطين، عراق، افغانستان و... به عنوان «هولوکاست» ياد کند، بلافاصله از سوي کانون هاي صهيوني مورد مؤاخذه و نکوهش قرار مي گيرد و متهم به سوء استفاده از اين واژه انحصاري متعلق به يک قوم! مي شود. «هولوکاست» يا «شوآ» که امروز به موضوع کشتار يهودي ها در جنگ جهاني دوم منحصر شده، يکي از مباحث جنجالي پنجاه شصت سال اخير جهان است. در اين باره تاکنون صدها جلد کتاب به زبان هاي مختلف دنيا و شمارگان ميليوني، صدها فيلم و سريال تهيه شده است. «هولوکاست» در تاريخ معاصر جهان و در نزد افکار عمومي سراسر دنيا، به نماد مظلوميت يهود از يک سو و قساوت، سنگدلي و جنايات آلمان نازي از سوي ديگر تبديل شده است. تبليغات پيوسته، فراگير و توقف ناپذير سازمان هاي يهودي وکانون هاي صهيونیستي، در چند دهه اخير، چنان سازمان يافته است که افکار عمومي مجال تأمل و انديشه درباره ميزان صحت و سقم اين مسأله را نيافته است. از سوي ديگر، بر اثر سخت گيري و شدت عمل سازمان ها و مجامع صهيونیستي در جهان امروز، وضعيتي به وجود آمده است که هرگونه بحث و گفت وگوي علمي و پژوهشي که مبتني بر ايجاد سؤال، ابهام، ترديد يا انکار «هولوکاست» باشد، به منزله ورود به حريم ممنوعه و عبور از خط قرمز «سازمان جهاني صهيونيسم» بوده و سزاي آن ضرب و شتم، ترور فيزيکي، بازداشت، محاکمه، حبس و نيز جريمه هاي سنگين نقدي، به علاوه محروم شدن از مشاغل رسمي دولتي است که امروز در بعضي کشورهاي اروپايي، به يک قاعده حقوقي و قضايي نيز تبديل شده است. در اين کشورها اگر تا ديروز منتقدان، مخالفان و منکران را به طور غير علني و غير رسمي تهديد، ترور و سرکوب مي کردند، امروز در پوشش رسمي قانون! آن ها را دستگير، محاکمه، جريمه و زنداني مي کنند. از نظر کانون هاي ذي نفوذ صهيونیستي و گروه هاي فشار يهودي در جهان غرب، «هولوکاست» در هاله اي از قداست قرار گرفته و «يگانه مسأله قدسي» جهان معاصر شده است. در امريکا، روزهاي يادبود «هولوکاست» رخداد ملي به شمار مي آيد. در پنجاه ايالت امريکا، از اين بزرگداشت حمايت مالي مي کنند و مراسم آن اغلب در نهادهاي قانونگذاري ايالتي برگزار مي شود. در اين کشور بيش از يکصد نهاد مخصوص «هولوکاست» و هفت موزه بزرگ وجود دارد. يک موزه يهودي سوزي با بودجه و سرپرستي دولت مرکزي، در عمارت کنگره در واشنگتن وجود دارد. به اعتراف بسياري از استادان دانشگاه هاي امريکا اکثر فارغ التحصيلان دوره هاي کارشناسي، درباره تاريخ، آمار و ارقام «هولوکاست» در مقايسه با رخدادهاي بزرگ داخلي امريکا، مطالعه و اطلاعات بيشتر و دقيق تري دارند. اين موضوع تنها مرجع تاريخي به شمار مي آيد که به عنوان مواد درسي اجباري امروزه در کلاس هاي درس دانشگاه ها و نيز مدارس اکثر ايالت هاي امريکا تدريس مي شود. شماري از دانشگاه هاي امريکا، برنامه هاي تخصصي و کرسي مطالعات ويژه «هولوکاست» دارند. به تصريح پاره اي نويسندگان و رسانه هاي غربي، مرکزيت «هولوکاست» در امريکا، يک واقعيت واضح و آشکار است. شاهد اين قضيه، موزه يادبود آن در منطقه «مال» در واشنگتن است که سمبل ملت امريکا محسوب مي شود. هولوکاست از چنان جايگاه ويژه اي در امريکا برخوردار است که هيچ يک از رويدادها و مناسبت هاي تاريخي و ملي ايالات متحده با آن برابر نيستند. در بسياري از کشورهاي اروپايي نيز هر سال مراسم يادبود و بزرگداشت «هولوکاست» برگزار مي شود. روز يادبود «هولوکاست» در اروپا پديده نسبتاً جديدي است. براي اولين بار، به طور هماهنگ و هم زمان، در 27 ژانويه 2000 م. دولتمردان و رهبران حدود 40 کشور اروپا و نيز ايالات متحده امريکا، اجلاسي با عنوان «مجمع بين المللي هولوکاست» در استکهلم ـ پايتخت سوئدـ برگزار کردند تا «هولوکاست» را به عنوان بخشي از «تاريخ ملي» کشورشان به رسميت بشناسند. اين کنفرانس که بر اثر مساعي برنامه ريزي شده سازمان هاي ذي نفوذ يهودي و کوشش «گوران پيرسون» نخست وزير وقت سوئد و مشارکت بسياري از مقامات اروپايي، از جمله «ليونل ژوسپن» نخست وزير وقت فرانسه و «گرهارد شرودر» صدر اعظم وقت آلمان برگزار شد، درباره پرداخت غرامت به يهوديان از سوي کشورهاي اروپايي و آموزش و تبليغ «هولوکاست» در آن کشورها، به ويژه در مراکز آموزشي و نيز تعيين روز 27 ژانويه هر سال به عنوان «روز ملي هولوکاست» در همه ممالک جهان توافق به عمل آمد. يادآوري اين نکته ضروري است که پيش از اين به طور پراکنده و غير هماهنگ در بسياري از کشورهاي اروپايي روز يا هفته اي را با برگزاري مراسم ويژه، به «هولوکاست» اختصاص مي دادند. در سال 1384ش / 2005م سازمان ملل متحد نيز تحت فشار کانون هاي ذي نفوذ يهودي، سرانجام روز 27 ژانويه هر سال را «روز ياد بود هولوکاست» نام گذاري کرد. طبق گزارش رسانه هاي گروهي، «دان گيلرمن» سفير رژيم صهيونيستي در سازمان ملل، در ژوئن 2005 م / خرداد 1384ش. به معاونت رياست مجمع عمومي اين سازمان انتخاب شد. در پنجاه و چند سال گذشته، اين نخستين بار بود که يک مقام صهيونيستي به اين سمت دست مي يافت. «گيلرمن» با مساعدت سازمان ها و مجامع فعال صهيونيستي در امريکا، دو ماه بعد، يعني در آگوست 2005م. مرداد 1384 ش. طرح مقدماتي يادبود هولوکاست را در سازمان ملل منتشر کرد که با موافقت امريکا، کانادا، روسيه و استراليا همراه بود. در 28 سپتامبر 2005 م. / 6 مهر 1384 ش. «کوفي عنان» دبير کل سازمان ملل متحد با سخنراني در مقر يک سازمان صهيونيستي به نام «مرکز سايمون ويزنتال» 10 تحت تأثير اشخاص و کانون هاي يهودي و صهيونيستي، خواستار ايجاد روز بين المللي بزرگداشت «هولوکاست» شد. به اين ترتيب در 26 اکتبر 2005 م. / 4 آبان 1384 ش. متن پيش نويس قطعنامه يادبود «هولوکاست» به شماره A/60/L. 12 براي بررسي در شصتمين اجلاس مجمع عمومي به تصويب رسيد. در نهايت نيز در اول نوامبر 2005 م. / 10 آبان 1384 ش. اين قطعنامه پس از دو روز بحث و بررسي در مجمع عمومي با اجماع («Consensus» تصويب قطعنامه بدون رأي گيري و نظر مخالف)، با عدم حضور و غيبت شماري از کشورهاي اسلامي، به تصويب رسيد. اين اولين قطعنامه پيشنهادي رژيم صهيونيستي طي پنجاه سال اخير بود که از سوي مجمع عمومي به تصويب رسيد. به اين ترتيب، مجمع عمومي سازمان ملل، براساس اين قطعنامه، هرگونه نفي و انکار «هولوکاست» را مردود دانسته و موظف است طي فراخوان جهاني، کشورهاي عضو را به گنجاندن برنامه هاي آموزشي در مدارس و مراکز علمي ـ آموزشي دربارة «هولوکاست» وادار کند. همچنين در مدت شش ماه پس از تاريخ تصويب قطعنامه مزبور، برنامه هاي فراگيري تحت عنوان «سازمان ملل و هولوکاست» اجرا شده و نتيجه طي گزارشي به مجمع عمومي ارائه و اعلام گردد. به هر حال موضوع هولوکاست تا سالهاي سال تحت تاثير تبليغات رسانه اي صهيونيست ها به موضوعي تبديل شده بود که اجازه هيچ گونه تشکيکي در آن وجود نداشت و تشکيک کنندگان تحت عناويني همچون طرفداري از نازيسم و... مورد تعقيب و رسيدگي از سوي دادگاههاي اروپايي قرار مي گرفتند که از جمله چنين افرادي که به همين جرم محاکمه و مجازات شدند مي توان به روژه گارودي فيلسوف و مورخ مسلمان فرانسوي اشاره کرد که طي چندين کتاب و مقاله از جمله کتاب تحقيقي اسطوره هاي بنيانگذار سياست اسرائيل در واقعيت داشتن داستان هولوکاست تشکيک کرده و به همين دليل و بر اساس قانون «خابيوس ـ گسو» محاکمه و مجازات گرديد. به طور کلي منکران هولوکاست به چند طيف تقسيم مي شوند گروهي يهودي اند مانند جورف جي برگ، روژه داي دامرگو، ديويد کول و استفن هيوارد، برخي مسيحي مانند روبر فوريسون، گرمار رودلف، ميکائيل اي هافمن و رابرت کانتس و برخي ملحدند مانند بردلي اسميت. برخي نيز مسلمان هستند مانند روژه گارودي، ابراهيم آلوش و احمد رامي. در سال هاي اخير اين موضوع و ترديد درباره آن با طرح دو سؤال اساسي صهيونيست ها را با چالش مواجه کرد؟ اين دو سوال عبارت بودند از اينکه: اولاً ماجراي هولوکاست تا چه ميزان واقعيت دارد؟ و چرا هيچ کس اجازه تحقيق درباره صحت و سقم آن را ندارد و ثانياً در صورتي که اين ماجرا واقعيت داشته باشد چرا ملت فلسطين بايد تاوان آن را پرداخت کنند؟ علت طرح اين سوال اين بود که موضوع هولوکاست نه يک واقعه صرفاً تاريخي بلکه به يک پروژه سياسي تبديل شده است که طي آن صهيونيست ها با بزرگ نمايي ماجراي آن با بهره گيري از غولهاي عظيم تبليغاتي و رسانه اي اعم از مکتوبات و رسانه هاي صوتي و تصويري و با ساختن دهها فيلم هاليوودي از آن در راستاي بزرگترين باج گيري سياسي از ملت هاي جهان استفاده نموده اند و آن عبارت از مجاز بودن برنامه هايي است که صهيونيست ها در راه اهداف شيطاني خويش اجرا مي کنند که مهمترين آنها تشکيل حکومت يهودي در سرزمين فلسطينيان بود. چرا که با اجراي اين پروژه مظلوم نمايي آنان توانستند ملتهاي جهان را متقاعد کنند که ملتي که بدون سرزمين است نياز به سرزميني براي اسکان وآرامش هميشگي دارد و از سويي ملت هاي جهان به دليل اين ظلم بزرگي که در حق آنان روا داشته شده است بايد به آنان غرامت بپردازند و به اين ترتيب از سويي با وجود اينکه در جنگ جهاني قريب به 50 ميليون کشته وجود داشت امّا تنها يهوديان بودند که مستحق دريافت غرامت شدند به گونه اي که هنوز هم دولت آلمان سالانه بابت کشته هاي يهوديان درجنگ جهاني دوم به رژيم صهيونيستي غرامت پرداخت مي کند. از طرف ديگر نيز آنها با اعلام نمودن فلسطين به عنوان سرزمين بي ملت، مجوز افکار عمومي را براي سکونت خود به عنوان ملت بي سرزمين را به دست آوردند. بنابر اين با توجه به پيوند خوردن اين مساله با مسائل مهم جهاني از جمله بحران هاي منطقه استراتژيک خاورميانه که به نوبه خود به صف بندي هاي جهاني و بروز بحرانهاي جهاني نيز مي انجامد و با توجه به اينکه منشأ اين بحران که تشکيل دولت صهيونيستي در منطقه است و از طرفي بنيان هاي اين رژيم بر مبناي موضوعي به نام هولوکاست پي ريزي و توجيه شده است لذا لازم است به چند سوال در اين زمينه بپردازيم: سوال اول در مورد واقعيت داشتن ماجراي هولوکاست و سوال دوم در باره ارتباط ماجراي هولوکاست با مردم مظلوم فلسطين مي باشد يعني اين سوال که اگر حتي با توجه به پاسخ سوال اول ماجراي هولوکاست واقعيت داشت اين ماجرا مي توانست توجيهي براي اشغالگري فلسطين باشد؟ اما ابتدا به سوال دوم پاسخ داده مي شود چرا که پاسخ آن بسيار کوتاه و روشن است؛ هولوکاست واقعه اي است که در صورت صحّت، ماجراي آن در اروپا اتفاق افتاده است و عاملين و مسببان آن هم به گواهي خود غربي ها، اروپاييان بوده اند فلذا هم منطقه جغرافيايي وقوع جرم و هم ماهيت مجرمان، اروپايي مي باشد بنابر اين مساله هولوکاست حتي در صورت واقعيت داشتن هيچ ارتباطي با فلسطينيان ندارد فلذا تاوان اين مساله را بايد خود اروپاييان پرداخت کنند و نه ملت مظلوم فلسطين و هيچ عقل سليمي قبول نمي کند که ملتي در يک منطقه جغرافيايي خاصي تاوان گناه کسان ديگري که در منطقه جغرافيايي ديگري مرتکب جنايت شده اند را بپردازد، از طرفي سرزمين فلسطين حتي اگر فاقد هر گونه ساکني بود تابع سرزمين مادري بوده و تعيين سرنوشت آن ارتباطي با بيگانگان نداشت به عنوان مثال با اينکه بخشهاي زيادي از کوير لوت ايران فاقد هر گونه ساکن انساني و حتي در برخي مناطق هر گونه جنبنده اي است امّا اين منطقه تابع قانون کشور ايران بوده و هيچ کس نه سازمان ملل و نه دولت هاي ديگر حق تصميم گيري در باره آن را ندارند و حال آنکه سرزمين فلسطين از جمله سرزمين هايي است که جزو خاستگاه هاي تمدن هاي مختلف به شمار مي رود و بنابر اين اساساً اطلاق سرزمين بدون ملت بر فلسطين همچون ادعاي خالي از سکنه بودن کشور چين در زمان حاضر مي باشد. درباره سوال دوم نيز صهيونيست ها ادعا مي کنند که حداقل 6 ميليون نفر از يهوديان در اردوگاههاي مرگ توسط نازي ها قتل عام شده اند، البته همانگونه که گفته شد به هيچ کس نيز اجازه تحقيق در اين مورد داده نمي شود و منابع مستقلي هم که در اين زمينه به اظهار نظر پرداخته و مستندات خود را بيان نموده اند نيز با بدترين واکنش صهيونيست ها مواجه شده اند. بنابر اين با توجه به اهميت ماجرا ابتدا لازم است در مورد آمارهاي ارائه شده سخني گفته شود وآنگاه در مورد اصل ماجرا توضيحاتي داده شود تا ميزان صحت و سقم ماجرا آشکار شود. بديهي است که صهيونيست ها هرگز از ارائه اين واقعيات خشنود نشده و با توجه به اينکه روشن شدن ماجرا درواقع پايه هاي مشروعيت پوشالي استقرار آنها در سرزمين فلسطين را به هم مي ريزد و عليرغم اين که اين ماجرا همچون هر ماجراي تاريخي بايد جزء موضوعات تحقيقاتي پژوهشگران تاريخي قرار گيرد لذا هرگز راضي به تحقيق جامع در اين زمينه نبوده و نيستند. الف) آمار 6 ميليون کشته: علت اهميت موضوع آمار اين است که متاسفانه صهيونيست ها از آمار به عنوان وسيله اي در جهت رسيدن به اهداف خود استفاده مي برند و باتوجه به اهميت مظلوم نمايي هر چه بيشتر در موضوع هولوکاست، و آشکار شدن نيات صهيونيست ها براي ما واقعي بودن اين آمار مورد تشکيک قرار مي گيرد. از طرفي مراجعه به منابع تاريخي محققاني که در اين زمينه به تحقيق و پژوهش پرداخته اند نيز مويد اين تشکيک ها مي گردد به عنوان مثال روژه گارودي در کتاب خود آمار هاي مختلفي از تعداد کشته هاي مربوط به هولوکاست ادعايي را مطرح مي کند که با يکديگر تعارض داشته و اين تعارضات باعث زير سؤال رفتن اصل ماجرا مي گردد به عنوان مثال ايشان علاوه بر آمار مشهور 6 ميليون نفر بر اساس مدارک درخدمت تاريخ جنگ. اردوهاي اسارت از آمار 8 ميليوني سخن مي گويد که درفيلم شب و مه در مورد اردوي « آشويتس ـ بيرکناو » نيز همين آمار استفاده شده است. وي آنگاه به آمارهاي ديگري نيز در اين زمينه اشاره مي کند از جمله مي گويد: بر اساس گزارش شوروي که دادگاه بين المللي نورمبرگ به آن ارزش دليل اصيل داده است 4 ميليون قرباني، ... دو ميليون به گفته تاريخ نگار «لئون پولياکوف» در کتاب او، کتاب دعاي کينه و نفرت، ص498، ... يک ميليون و دويست و پنجاه هزار به گفته تاريخ نگار «راول هيلبرگ» در نابودي يهوديان، ص895. وي همچنين مي گويد: اگر اکنون به جديدترين پژوهش ها و به قابل اطمينان ترين آمارها رجوع نماييم - و اثر رائول هيلبرگ، «نابودي يهودي اروپا» (fayard، 1988) از اين جمله است – تقريبا به يک ميليون مرده در آشويتس مي رسيم. اين عدد کلي همان است که همه متخصصان تاييدش کرده اند زيرا امروز، اينان بر سر رقم قربانيان که ميان دست کم 950000 و دست بالا 2/1 ميليون نوسان مي کند هم داستانند. از طرفي فارغ از وجود تعارضات درآمارهاي اعلام شده درمورد کشته شدگان اردوگاههاي مرگ ادعايي بررسي برخي محققان در مورد آمار يهوديان ساکن اروپا و نيز يهوديان در دسترس آلمانها ابعاد ديگري از اين داستان پردازي ها را آشکار مي سازد. بر اساس اين تحقيقات در سال 1933 ميلادي کل تعداد يهوديان اروپا ـ به استثناي روسيه شوروي ـ جمعاً 5600000 نفر بوده است. اين رقم بر مبناي آماري که در روزنامه نيويورک تايمز مورخ 11 ژانويه 1945 چاپ شده بود به خوبي از ناحيه اعضاي کنگره يهودي آمريکا معتبر شناخته شده بود. از اين تعداد، يک ميليون نفر را بايد براي يهودياني که در لهستان بيرون از خط مولوتف ـ ربين تروپ باقي مانده بودند و تا 21 ژوئن 1941 زماني که جنگ آلمان و روسيه شروع شده بود هيچ اتفاقي نيفتاده بود کسر کرد. بنابر آمار «باسلر ناخ ريشتن» اگر يهوديان روسيه شوروي را به حساب نياوريم تعداد پنج ميليون نفر يهودي در اروپا زندگي مي کردند. امّا از اين رقم پنج ميليون هم بايد تعداد يهودياني را که در کشورهاي بي طرف به سر مي بردند کسر کنيم. زيرا براي آنها هم هرگز هيچ اتفاقي نيفتاده بود. مطابق آماري که در سالنامه جهاني سال 1942 چاپ شده بود تعداد يهودياني که در جبل الطارق، جزاير انگليس، پرتغال، اسپانيا، سوئد، سوئيس، جمهوري ايرلند و ترکيه زندگي مي کردند 420000نفر بود. بنابر اين حداکثر تعداد يهودياني که براي ناسيونال ـ سوسياليسم آلمان قابل دسترسي بود بيشتر از 4500000 نفر نبوده است. محقق مذکور در ادامه تحقيق خود پس از کسر کردن يهودياني که يا پيش از جنگ و يا در اثر جنگ به مناطق ديگري از جهان ازجمله انگلستان، سوئد، اسپانيا، پرتغال، استراليا، چين، هندوستان و فلسطين مهاجرت کرده بودند ـ رقمي که بالغ بر سه ميليون نفر مي شود ـ و با اشاره به اينکه در سال 1946همچنان 1559600 نفر دراروپاي در دسترس آلمانها زندگي مي کردند نتيجه گيري مي کند: امروز يک چيز کاملا روشن شده است. اين پيش فرض که تلفات يهوديان بين پنج تا شش ميليون نفر بوده است (فرضي که حتي کميته فلسطين نيز آن را پذيرفته است) کاملاً مهمل و بي اساس است. حداکثر تعداد قربانيان قابل تصور از مرز يک تا يک و نيم ميليون تجاوز نخواهد کرد، چرا که اصلاً بيش از اين تعداد يهودي در دسترس هيتلر و يا هيتلر نبوده است. از اين رو مي توانيمبه طور منطقی فرض کنيم که تعداد واقعي تلفات آنها بايد به مراتب کمتر از اين ارقام بوده باشد. وي آنگاه با استناد به تحقيقات مقامات اشغالگر آمريکايي که رقم کليه جان باختگان در اردوگاهها را اعم از کولي ها، اوکرايني ها، يهوديان و ساير ملتها را 2/1 مليون نفر مي شمارد معتقد استدر بالاترين سطح ممکن تعداد يهوديان جان باخته را نمي توان بيش از پانصد هزار نفر دانست. در مرحله بعد و پس از آنکه استفاده ابزاري صهيونيست ها از ماجراي هولوکاست به تشکيک در آمارهاي اعلام شده منجر شد همين مساله باعث تشکيک در اصل ماجراي وقوع يهودي سوزي در اروپا مي شود چرا که اگر چه کشته شدن حتي يک انسان بي گناهي و لو يهودي قابل پذيرش نيست امّا از آنجايي که به نظر مي رسد باتوجه به سابقه دروغ پردازي هاي صهيونيست ها صحت اين ماجرا نيز حداقل مورد تشکيک قرار مي گيرد به ويژه اينکه حتي در نقل هايي که از هولوکاست شده است نيز تناقضات و تعارضات فراواني وجود دارد که نشان دهنده تلاش صهيونيستها براي هر چه تراژيک شدن ماجرا به منظور تحريک عاطفه جهانيان و باج گيري هر چه بيشتر مي باشد که برخي محققان به آن اشاره کرده اند به عنوان مثال: نيويورک تايمز، 3 ژوئن 1942 از يک «ساختمان اعدام» سخن مي گويد که در آن در روز 1000 يهودي را تير باران مي کردند. همان روزنامه در روز 7 فوريه 1943 از «ايستگاههاي مسموم سازي خون» در لهستان اشغال شده سخن مي گويد. در دسامبر 1945 stefan szende در کتاب خود «آخرين يهودي از لهستان بيرون» يهوديان را وارد يک استخر عظيم مي کند که از آن يک جريان پر فشار برق براي اعدام آنان عبور مي دهند و نتيجه مي گيرد: «مساله اعدام ميليون ها انسان حل گرديد». مدرک نورمبرگ، حاشيه 3311-14 دسامبر 1945، در يک صورت جلسه آمده است که قربانيان در «اتاقهاي بخار سوزان» جوشانده مي شدند. دوماه و نيم بعد (فوريه 1946) همان دادگاه اتاق هاي گاز را جايگزين اطاقهاي بخار آب جوش مي کند. در 1946 سيمون ويزنتال يک فن آوري ديگر به اتاقهاي اعدام مي افزايد: اين اطاقها حاوي شيارهايي براي جمع آوري چربي يهوديان مقتول بودند تا از آن صابون ساخته شود... روايت ديگري نيز وجودداشت که از جمله آنهاست، روايت مرگ به وسيله آهک زنده که در واگن ها منتشر مي شد... . همين مساله خود منجر به تشکيک در اصل ماجرا مي گردد بنابر اين سؤال مهمي که در اينجا پيش مي آيد اين است که واقعيت ماجرا چيست ؟ طبيعتاً پاسخ به اين سؤال مستلزم انجام تحقيقات تاريخي توسط پژوهشگران مربوطه مي باشد امّا از آنجايي که صهيونست ها و دنباله روان آن به دليل ترس از افشا شدن واقعيت ها اجازه تحقيق دراين زمينه را به هيچ کس نداده و محققان اين موضوع را به مجازات مي رسانند لذا تا کنون تحقيقات جامعي در اين زمينه انجام نشده است با اين حال برخي تحقيقات انجام شده که آن هم در سايه ترس و تهديد صورت گرفته و اغلب به محاکمه و مجازات محققان منجر شده است نتايج جالبي ارائه مي دهد. به عنوان مثال روبرت فوريسون متخصص وکارشناس عالي رتبه بررسي، ارزيابي و شناخت اسناد و مدارک تاريخي که اينک به همين جرم ممنوع القلم گشته است پس از سال ها مطالعه، بررسي و تحقيق بر روي اسناد جنگ جهاني دوم درمراکز و مؤسسه هاي بزرگ مطالعاتي و پژوهشي، کتابي با عنوان «اتاق هاي گاز، واقعيت يا افسانه» را به رشته تحرير درآورده و به اين واقعيت دست يافته است که اتاق هاي کشتار با گاز و قتل عام يهودي ها (هولوکاست) دروغ و افسانه اي بيش نبوده است؛ که از سوي بعضي مجامع و سازمان هاي يهودي و کانون هاي صهيونيستي، با اغراض کاملاً سياسي و بلکه اقتصادي ساخته و پرداخته شده است! او مي گويد: «من تا سال 1960ميلادي به واقعيت کشتار بزرگ در «اتاق هاي گاز» مثل خورشيد نيمروز اعتقاد داشتم؛ پس از چهارده سال تفکر شخصي و آن گاه چهار سال تحقيق خستگي ناپذير همانند بسياري از نويسندگان طرفدار تجديد نظر تاريخي، اطمينان يافتم که با يک دروغ تاريخي مواجه هستم». ايشان مي افزايد: «من معتقدم که در دوران جنگ جهاني دوم و اشغال اروپا توسط آلماني ها، يهوديان اروپايي متحمل فجايع و مصائب زيادي شده بودند. من باور دارم که اردوگاه هاي جنگي وجود داشته و مي دانم که در آن اردوگاه ها، کوره هايي جهت سوزاندن اجساد مردگان وجود داشته است که امري طبيعي است؛ به خصوص در آن مقطعي که بيماري هاي واگيردار از قبيل «تيفوس» وجود داشته و لازم بوده که براي اجتناب از شيوع بيماري، اجساد مردگان سوزانده شود. اين دقيقاً همان مورد بود که در معروف ترين اردوگاه ها يعني «آشويتس» اجرا مي شد. در اين اردوگاه به علت وجود سفره هاي آبي در زير زمين امکان حفر زمين و دفن اجساد در آن نبود من دلايل جدي و متعددي دارم که اتاق هاي گاز و کوره هاي آدم سوزي براي يهودي کشي به صورتي که يهوديان مطرح مي کنند، وجود خارجي نداشته است. فوريسون به عکسهاي ساختگي از اتاق هاي گاز مورد ادعاي صهيونيست ها اشاره کرده و ضمن ردّ اين ادعا مي پرسد: اگر اين عکس ها واقعي است، چگونه سربازان آلماني بدون ماسک و بي آن که کمترين پوششي بر دهان، بيني و چشم خود داشته باشند، در اتاق هاي مالامال از گازهاي کشنده ايستاده و بر جان کندن يهوديان محکوم به مرگ نظارت مي کنند؟! فوريسون درباره فقدان هر گونه شاهد و سند در اثبات وجود اتاق هاي گاز مي گويد: در مورد «اتاق هاي گاز» در مجاورت «کوره ها» نه دستور ساخت، نه مطالعه، نه سفارش، نه صورت هزينه، و حتي يک عکس وجود ندارد؛ در صدها محاکمه (اورشليم، فرانکفورت و...) هيچ سندي در اين باره ارائه نشده است. «من در آشويتس بودم، در آن جا هيچ اتاق گازي وجود نداشت!». اين پژوهشگر غربي در خصوص بازديدهاي مکرر خود از اردوگاه هاي آلزاس، فرانسه و لهستان و اسناد موجود در مرکز اطلاع رساني معاصر يهود در پاريس مي گويد: «آرشيوها، دست نويس ها، عکس ها، شهادت هاي کتبي و هزاران سند ديگر را مطالعه کردم. براي يافتن پاسخ، بي وقفه از متخصّصين و تاريخدانان پرسش کردم. سال ها، امّا بيهوده، به دنبال فقط يک بازمانده از بازماندگان جنگ بودم که به چشم خود «اتاق هاي گاز» را ديده باشد؛ به ويژه به کثرت مدارک ادعايي در اين مورد اهميتي نمي گذاشتم. حتي به يک مدرک، فقط يک مدرک راضي بودم؛ امّا همين يک مدرک را هم نيافتم! در مقابل، آن چه يافتم، تعداد بي شماري مدارک مجعول و ساختگي بود شايسته محاکمه جادوگران و مايه شرمساري براي قُضاتي که آن ها را پذيرفته اند. پس از آن با سکوت، مزاحمت، دشمني و بالاخره افترا، توهين، محاکمه و ضرب و جرح مواجه شدم. با اين حال، در مقابل کساني که شيوه سرکوب پيش گرفته اند، اغماض نخواهم کرد و با تمام توان از حقيقت دفاع مي کنم؛ هر اندازه که برايم گران تمام شود! روژه گارودي فيلسوف و محقق تاريخي مسلمان فرانسوي نيز در اين زمينه مي نويسد: «صهيونيست ها با افسانه عجيب و خرافي «هولوکاست» نه تنها موجوديت کشور اسراييل را در سرزمين دزديده شده اعراب مشروع جلوه داده اند، بلکه هر نوع باج گيري سياسي رهبران آن را هم مشروع نشان مي دهند». او مي افزايد: «کشتار يهوديان را «هولوکاست» ناميدن، فقط مجرد کردن يهوديان از مجموعه قربانيان هيتلريسم (شصت ميليون کشته) و پوشاندن چهره حقيقي دستگاه هيتلري نيست، بلکه ايجاد اين باور است که، اين کشتار فقط متعلق و مربوط به تاريخ يهود است، و جدا کردن اين جنايت از تاريخ اروپاست؛ بدين معني که سبب فراموش شدن اين نکته مي شود که جنايات امپرياليسم نازي، عليه يهوديان و بسياري ديگر، ادامه جنايات تمام امپرياليسم غرب ـ از زمان براندازي نسل دهها ميليون سرخپوست امريکايي يا قتل عام بيش از صد ميليون سياه آفريقايي براي دستيابي به انتقال ده ميليون برده به آمريکا ـ است. کشتار نژادي اعمال شده به وسيله هيتلر عليه يهوديان نه اولين جنايت امپرياليسم است و نه حتي موردي که بيشترين قرباني را داده؛ و تجزيه کردن يهوديان در يک «هولوکاست» که «استثنايي» باشد، در واقع مخفي کردن علل عميق اين نژاد کشي و مانع شدن از شرکت يهوديان به همراه تمام ديگر قربانيان اين جنايات در مبارزه با ريشه هاي امپرياليسم است. جدا کردن يهوديان از قربانيان هيتلر، همانا تجزيه اسراييل از تاريخ جهان و بخصوص بريدن آن از دنياي سوم است» او مي افزايد: «يهودي کشي که نازي ها مرتکب شده اند به تاريخ اروپا و به نازي ها مربوط است. ادعاي جبران اين جنايات به زيان اعراب که از اين قضيه بر کنار بوده اند، اقدامي کاملاً استعمارگرانه است!». ديويد ايروينگ: (David lrving) يکي ديگر از مهمترين هواداران مکتب تاريخ نگاري واقعي و منتقدان هولوکاست «ديويد ايروينگ» انگليسي است. وي مورخ بسيار معتبري است، تا آنجا که برخي نشريات سرشناس انگليسي نوشته اند هيچ کس نمي تواند درباره جنگ جهاني دوم تحقيق کند و ايروينگ را ناديده بگيرد! او اولين کسي است که خاطرات 75000 صفحه اي گوبلز را به دست آورد و روي آن کار کرد. اين خاطرات به مدت 50 سال براي مورخين ناشناخته بود و در آرشيوهاي سرّي ارتش سرخ شوروي سابق نگهداري مي شد. ايروينگ پس از يک دوره کار شش ساله بر روي اسناد شوروي، اولين بيوگرافي کاملاً مستند هيتلر را با نام «جنگ هيتلر» منتشر کرد که جنجال فراواني بر پا نمود و کار او را به دادگاه کشانيد. ايروينگ در اين کتاب مدعي است که اصولاً در دوران جنگ هيچ نوع کشتار يهوديان (هولوکاست) در کار نبوده است. او به يادداشت هاي روزانه موسوليني اشاره مي کند که زماني موجود بود و اکنون مفقود شده، و مي گويد: اولاً در آشويتس و ساير اردوگاه هاي نازي گاز وجود نداشته؛ ثانياً هيتلر هيچ اطلاعي از وجود اتاق گاز و برنامه سازمان يافته براي کشتار يهوديان نداشته است. ثالثاً يک توطئه جهاني وجود دارد که به مورخين اجازه تحقيق بي طرفانه و به دور از پيش داوري در زمينه هولوکاست را نمي دهد. رابعاً رقم شش ميليون کشته يهودي در جنگ دوم جهاني صحت ندارد و تعداد کشته شدگان کمتر از يک ميليون نفر است که بر اثر بيماري يا در جريان جنگ، مانند ديگران کشته شده اند، نه بر اثر طرح سازمان يافته قتل عام دسته جمعي؛ (ايروينگ براي کسي که بتواند ثابت کند هيتلر از هولوکاست مطلع بوده، جايزه اي به مبلغ 1000 پوند تعيين کرده است). بنابراين با مطالعه آنچه گذشت مي توان به اين نتيجه رسيد که هولوکاست که مهمترين ابزار و سلاح توجيه مشروعيت غصب سرزمين فلسطين توسط رژيم صهيونيستي مي باشد اگر نگوييم که صد در صد دروغ است امّا مطمئناً واقعه اي است مشکوک که همچون هر واقعه تاريخي بايد از جانب محققان مورد بررسي هاي علمي قرار گيرد. با اين همه، اين واقعه حتي اگر واقعيت هم داشته باشد نمي تواند توجيه گر غصب سرزمين ملي مظلوم و بي پناه باشد چرا که موقعيت جرم و ماهيت مجرمان هيچ يک با سرزمين فلسطين و مردم آن انطباق ندارد و نمي توان مردم فلسطين را به خاطر گناهي که ديگران مرتکب شده اند مجازات نمود و اگر قرار باشد کسي تاواني پرداخت نمايد اين غربي ها هستند که بايد تاوان گناه خود را پرداخت نمايند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image