نقدی بر عملکرد نظامی بنی‌صدر(۳)؛ از تفوق بر بحران سیاسی، تا تحول در استراتژی نظامی ایران  /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

پس از برکناری «بنی‌صدر»، زمینه‌های خروج از بن‌بست نظامی و ایجاد تحول در صحنه‌ی نبرد فراهم آمد. زمینه‌های این تحول که از ماه‌های پایانی دوره‌ی بنی‌صدر آغاز شده بود، پس از برکناری وی نمود عینی یافت. در واقع پس از عزل بنی‌صدر و کم‌رنگ شدن تفکر تکیه‌ی صرف بر ارتش و اصول کلاسیک، زمینه‌ی حضور جدّی سپاه در کنار نیروهای ارتش فراهم شد. گروه تاریخ برهان/ محمدجواد اکبرپور بازرگانی؛ در دو بخش پیشین این مقاله ضمن اشاره به عملکرد ضعیف بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا در تهاجم عراق به ایران و مانورهای سیاسی وی که به دنبال شکست‌های پیاپی در جبهه نبرد اتفاق افتاد، اشاره شد.


پس از برکناری «بنی‌صدر»، زمینه‌های خروج از بن‌بست نظامی و ایجاد تحول در صحنه‌ی نبرد فراهم آمد. زمینه‌های این تحول که از ماه‌های پایانی دوره‌ی بنی‌صدر آغاز شده بود، پس از برکناری وی نمود عینی یافت. در واقع پس از عزل بنی‌صدر و کم‌رنگ شدن تفکر تکیه‌ی صرف بر ارتش و اصول کلاسیک، زمینه‌ی حضور جدّی سپاه در کنار نیروهای ارتش فراهم شد. گروه تاریخ برهان/ محمدجواد اکبرپور بازرگانی؛ در دو بخش پیشین این مقاله ضمن اشاره به عملکرد ضعیف بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا در تهاجم عراق به ایران و مانورهای سیاسی وی که به دنبال شکست‌های پیاپی در جبهه نبرد اتفاق افتاد، اشاره شد. در قسمت پایانی این مقاله، واکنش امام(ره) درباره خودسری‌های وی و سرانجام بنی‌صدر مورد بررسی قرار می‌گیرد. پس از اینکه تجاوز ارتش عراق بر اثر مقاومت نیروهای نظامی و مردمی ایران، متوقف شد؛ بنی‌صدر به عنوان فرمانده‌ی کل قوا چهار عملیات را با هدف آزادسازی مناطق اشغالی به اجرا در آورد، اما عملیات‌های او در جبهه‌ی نظامی به دلایلی که در مقاله‌ی پیشین اشاره شد، همگی شکست خورد. در این مرحله، بن‌بست نظامی در جبهه‌ها، تلاش بنی‌صدر را برای افزایش قدرت سیاسی با ناکامی مواجه ساخت. بر این اساس توجه فرمانده‌ی کل قوا به جبهه‌ی سیاسی داخلی معطوف شد. در واقع بنی‌صدر در اتخاذ نوع استراتژی نظامی چه در مرحله‌ی تجاوز عراق و چه در انجام عملیات با هدف بیرون راندن دشمن از خاک کشور، دچار یک شکست بزرگ شده[1] و وضعیت سیاسی خود را در مخاطره می‌دید. وی در این مرحله برای خروج از بن‌بست، چند راه پیش رو داشت: 1. تداوم عملیات‌های پیشین؛ 2. اصلاح تفکر نظامی و پذیرش نقش سپاه و بسیج؛ 3. تنش‌زایی سیاسی و پیوستن به گروه‌های سیاسی معارض.[2] در چنین وضعیتی و در حالی که ناتوانی بنی صدر در مدیریت جنگ آشکار شده و به‌تدریج چالش‌های سیاسی رییس‌جمهور با امام و نیروهای خط‌ امام افزایش یافته بود، بنی‌صدر راه سوم را برگزید. گزینش این راه توسط بنی صدر وی را به سمت سازمان مجاهدین خلق که از اواخر سال 1359ه.ش. نوعی هم‌گرایی با رییس جمهور را در مسیر مخالفت با نظام پیش گرفته بودند، سوق داد. در واقع سازمان که از ابتدای انقلاب در پی دست‌یابی به کانون‌های قدرت بود، از چنین وضعی به مثابه‌ی فرصتی مغتنم بهره برداری کرد. نتیجه‌ی همکاری بنی صدر و سازمان در غائله‌ی 14 اسفند 1359ه.ش. نمود علنی یافت و به نقطه‌ی اوج خود رسید. در این روز با سخنرانی رییس‌جمهور، تقابل نیروهای انقلابی و ضدانقلابی بالا گرفت و بنی‌صدر در این سخنرانی، حزب جمهوری، مجلس، قوه‌ی قضاییه، نهادهای انقلابی مثل سپاه و بسیج را به دخالت و کارشکنی متهم کرد و آن‌‌ها را عامل اصلی شکست‌های اخیر خود قلمداد کرد.[3] افزون بر هم‌گرایی رییس‌جمهور با سازمان، نباید از تأثیر دفتر هماهنگی همکار‌های مردمی با رییس‌جمهور در انحراف بنی‌صدر غافل شد. این دفتر به عنوان حزب غیررسمی رییس‌جمهور که در آن طیفی از ملی‌گراهای مذهبی و غیرمذهبی فعالیت داشتند، نقش کانال ارتباطی رییس‌جمهور با مردم و گروه‌ها را ایفا می‌کرد و اخبار و اطلاعات جهت‌داری را به منظور تشدید تنش میان مسئولان نظام، در اختیار بنی‌صدر قرار می‌داد. آن‌ها به تدریج با القای این تلقی که وی دارای طرفداران زیادی است، او را به عنوان رهبر اپوزیسیون درون نظام معرفی کردند.[4] همان‌طور که اشاره شد، تفکر خودمحور بنی‌صدر، واگرایی ‌فرمانده‌ی کل قوا از نیروهای انقلابی و هم‌گرایی رییس‌جمهور با سازمان مجاهدین خلق را در نیمه‌ی اول سال 1360ه.ش. را در برداشت. به تدریج فرافکنی فرمانده‌ی کل قوا در توجیه ناکامی‌های نظامی خود، برای نیروهای ارتش و سپاه آشکار شد و زمینه‌های نقد و واکاوی استراتژی نظامی بنی‌صدر مهیا گشت. «محسن رضایی» از اعضای شورای فرماندهی سپاه در این باره می‌گوید: «پس از 14 اسفند این مسأله کم کم پیدا شد که گویی فرماندهی بنی‌صدر کارایی ندارد و این اولین تردید در شورای عالی دفاع و مسئولان سیاسی کشور و نیروهای حزب‌اللهی بود.»[5] این ناکامی و ناکارآمدی فرماندهی کل قوای بنی‌صدر تأثیر مستقیمی در تداوم رکود نظامی و بحران سیاسی کشور داشت. نخست، از دست‌رفتن فرصت مناسب در عقب‌راندن دشمن و شکست استراتژی آزادسازی مناطق اشغالی، منجر به پیدایش بن‌بست نظامی شد و ناامیدی بنی‌صدر برای اجرای عملیات بعدی و ادامه‌ی جنگ، او را به سمت استفاده از راه سیاسی برای ختم جنگ سوق داد. وی در این وضعیت آشکارا اظهار کرد: «این جنگ راهکار نظامی ندارد و ما باید از نظر سیاسی دنبال راه حل باشیم.»[6] دوم، رییس‌جمهور که درک خود از شکست‌ها‌ی نظامی را در چارچوب رقابت سیاسی با حزب جمهوری تعریف می‌کرد، پس از ناکامی نظامی به منظور سلب مسئولیت از خود، اشتباهات را به رقبای سیاسی خود نسبت داد. بر این اساس طی نامه‌ای به امام نوشت: «یک بار کتباً نوشتم و جمعه‌ی پیش شفاهاً عرض کردم که این‌ها قرارشان بوده و هست که مرا از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری بردارند!»[7] سوم، تداوم بن‌بست نظامی و تشدید بحران سیاسی، سبب شد تا مسئله‌ی جنگ به تدریج اولویت خود را از دست بدهد. این عامل تأثیر بسیار ناگواری بر ساختار دفاعی کشور گذاشت. از سویی به تدریج ناکارآمدی استراتژی دفاعی بنی‌صدر و برخی هم‌فکران او در ارتش بیش از پیش نمایان می‌شد و این عامل یأس فرماندهان نظامی را بیش از پیش تقویت می‌کرد و از سوی دیگر اختلاف فرماندهان نظامی بر نحوه‌ی رزم با دشمن نیز، رکود نامناسبی را بر جبهه‌های نبرد حاکم ساخته بود. این اختلاف‌ها می‌بایست در جلسه‌ی شورای عالی دفاع حل می‌شد تا از اثرات زیان‌بار آن در تأخیر عملیات بعدی جلوگیری شود که چنین نشد. بن‌بست نظامی در جبهه‌ها، تلاش بنی‌صدر را برای افزایش قدرت سیاسی با ناکامی مواجه ساخت. بر این اساس توجه فرمانده‌ی کل قوا به جبهه‌ی سیاسی داخلی معطوف شد. در واقع بنی‌صدر در اتخاذ نوع استراتژی نظامی چه در مرحله‌ی تجاوز عراق و چه در انجام عملیات با هدف بیرون راندن دشمن از خاک کشور، دچار یک شکست بزرگ شده و وضعیت سیاسی خود را در مخاطره می‌دید. آقای «هاشمی رفسنجانی» پیرامون این مسئله در خاطرات خود می‌نویسد: «تیمسار فلاحی می‌گوید آقای ظهیرنژاد فرمانده‌ی نیروی زمینی معتقد به حرکت ارتش نیست و بهتر می‌داند وضع کنونی محفوظ بماند و نامه‌ای از سرهنگ یعقوب حبشی[8] از افسران ستاد نیروی زمینی خواند که ارتش را در وضع کنونی قادر به اخراج ارتش عراق نمی‌داند و محتاج به دو سه لشکر جدیدالتأسیس می‌باشد که به زودی‌ها امکان ایجاد آن نیست.»[9] آقای هاشمی همچنین در مورد تداوم اختلاف‌نظر میان فرماندهان نظامی می‌گوید: «اگر تحرک لازم دیده نشده، باید فکری بکنیم، آقایان فلاحی و فکوری هم سخت طرفدار حرکت سریع‌اند، کوتاهی را از نیروی زمینی می‌دانند[...] سپاهیان[نیز] با شیوه‌های انقلابی و سریع و ضربتی[تمایل دارند]»[10] چهارم، دشمن نیز بر اساس درک جدید خویش از رکود نظامی ایران و اوضاع نابسامان داخلی آن، به این جمع‌بندی رسید که جمهوری اسلامی فاقد قابلیت و توانایی لازم برای طراحی و اجرای عملیات علیه دشمن است.[11] بر این اساس عراق «استراتژی جنگ سریع» خود را به «استراتژی جنگ ساکن» تغییر داد. در استراتژی جدید، عراق می‌کوشید ضمن فرسایشی کردن جنگ، اهداف نظامی خود را در صحنه‌ی نبرد تثبیت کند و با حمایت از گروه‌های معارض ایران به منظور تشدید بی‌ثباتی سیاسی و گسترش فعالیت‌های دیپلماتیک به اهداف سیاسی خود دست یابد.[12] در این میان مدیریت امام خمینی در رفع رکود نظامی و حل بحران سیاسی کشور بسیار حائز اهمیت است. امام تا پیش از 14 اسفند می‌کوشیدند، با مدارا و تأکید بر وحدت، طرفین را کنترل کنند. اما پس از 14 اسفند با خویشتن‌داری و دعوت به قانون‌مداری فرصتی فراهم کردند تا مسئله‌ی «اصلی بودن جنگ» مورد غفلت واقع نشود. بدین منظور از سویی امام کوشیدند میان حرکت سیاسی بنی‌صدر و مسئولیت وی در قوای نظامی تفاوت قائل شوند و حساب گروهک‌ها را از رییس‌جمهور جدا کنند. از سوی دیگر سعی نمودند تا برای ایجاد تحول در جبهه‌ها، توجه بنی‌صدر را به مسئله‌ی جنگ و تلاش برای اجرای عملیات جدید جلب نمایند. در همین راستا امام خمینی 11روز بعد از حادثه‌ی دانشگاه تهران در پیامی با تأکید بر فرماندهی کل قوای بنی‌صدر فرمودند: «تصمیم در اجرا با فرماندهى کل قواست و قواى مسلح باید اوامر ایشان را اجرا نمایند.»[13] در واقع امام با تکیه بر تقدم مسئله‌ی جنگ می‌کوشیدند دو حرکت را به موازات هم رهبری کنند: «نخست ایجاد ثبات سیاسی، دیگری ایجاد تحول در جبهه‌های نظامی.»[14] اما پس از تداوم رکود نظامی و تشدید مناقشات سیاسی، تلاش امام برای کاهش تنش‌های سیاسی به منظور افزایش توجه‌ها به جبهه‌ی نظامی تأثیر چندانی نداشت و در عمل تا اندازه‌ای فقط نیروهای انقلابی را کنترل و مهار کرد. در این وضعیت به نظر می‌رسید، دو راه برای ایجاد تحول و خروج از بن‌بست وجود داشت: «یا با تحول در جنگ باید وضعیت سیاسی را متحول ساخت یا بر اساس الگوی مدیریت و رهبری قاطع باید با تغییر در صحنه‌ی سیاسی کشور، روند جنگ را دگرگون کرد.»[15] امام در این مرحله همچنان می‌کوشید تا با مدیریت بحران داخلی کشور، بنی‌صدر را متوجه اشتباه سیاسی خود نماید تا اولین رییس‌جمهور ایران وجه‌المصالحه‌ی خط‌مشی براندازنه‌ی سازمان مجاهدین خلق، قرار نگیرد.[16] اما هم‌گرایی رییس‌جمهور و سازمان مجاهدین خلق در بحران‌زایی سیاسی و نظامی در داخل، ادامه یافت. از این رو امام خمینی تصمیم گرفتند تا حجت را بر بنی‌صدر تمام کنند و در جلسه‌ای که با حضور امام و برخی مسئولان کشور جهت بیدار کردن بنی‌صدر از اغوای سازمان مجاهدین، برگزار شد، امام به بنی‌صدر هشدار دادند که: «این فکر را از مغزت دور کن که اگر تو نباشی این جنگ می‌خوابد. من خودم این جنگ را به خوبی اداره می‌کنم»، «تو خیال می‌کنی این 11 میلیون رأی مال توست؟[...] مردم مسلمانند و نظرشان به مرجع تقلیدشان است.»، ایشان در مورد سازمان مجاهدین خلق فرمودند: «تو مسلح کرده‌ای این گروه‌های منافق را[...] تو مگر مسئول جان آن‌ها هستی؟! به درک که جانشان در خطر باشد. اسلحه‌ی مسلمان‌ها را می‌دهی به کی؟! به محارب؟!»[17] اما علی‌رغم این موارد، اختلاف‌افکنی بنی‌صدر و اطرافیان وی همچنان ادامه یافت و با تداوم عدم تمکین رییس‌جمهور به قانون،[18] امام خمینی 20 خرداد 60 در فرمانی اعلام کردند: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم ، ستاد مشترک نیروهاى مسلح جمهورى اسلامى ایران. آقاى ابوالحسن بنى‌صدر از فرماندهى نیروهاى مسلح برکنار شده اند.»[19] پس از صدور این فرمان، سازمان مجاهدین وارد فاز درگیری مسلحانه شد و 26 خرداد طی اعلامیه‌ای، 30 خرداد 1360 را برای راهپیمایی مسلحانه اعلام کرد.[20] با آغاز فاز درگیری مسلحانه، طرح عدم کفایت سیاسی در تاریخ 31 خرداد 1360 به تصویب مجلس رسید.[21] در پی این اقدام چندی بعد بنی‌صدر و رجوی پس از فرار از ایران، پناهنده‌ی فرانسه شدند و سازمان مجاهدین نیز موجی از ترور و انفجار را به امید براندازی نظام، در دستور کار خود قرار داد. در مواردی نظیر بمب‌گذاری 7 تیر و 8 شهریور، تعداد زیادی از مسئولان کشور چون آیت‌الله بهشتی، رجایی(رییس‌جمهور) و حجت‌الاسلام باهنر(نخست‌وزیر) به شهادت رسیدند.[22] پس از برکناری بنی‌صدر، زمینه‌های خروج از بن‌بست نظامی و ایجاد تحول در صحنه‌ی نبرد فراهم آمد. زمینه‌های این تحول که از ماه‌های پایانی دوره‌ی بنی‌صدر آغاز شده بود. پس از برکناری بنی‌صدر نمود عینی یافت. در واقع پس از عزل بنی‌صدر و کم‌رنگ شدن تفکر تکیه‌ی صرف بر ارتش و اصول کلاسیک، زمینه‌ی حضور جدّی سپاه در کنار نیروهای ارتش فراهم شد. در این مرحله فرماندهان سپاه، رهایی از وضعیت پدافندی(تدافعی) و تبدیل آن به حالت آفندی(تهاجمی) را، نیازمند تغییر استراتژی جنگ می‌دانستند. شهید «حسن باقری» در فروردین 1360ه.ش. پس از بحث با برخی از مسئولان سپاه درباره‌ی ضرورت تغییر استراتژی جنگ می‌گوید: «باید به خود جرئت داد که این نوع جنگیدن به درد نمی‌خورد و لازم است استراتژی جنگ عوض شود.»[23] امام خمینی تصمیم گرفتند تا حجت را بر بنی‌صدر تمام کنند و در جلسه‌ای که با حضور امام و برخی مسئولان کشور جهت بیدار کردن بنی‌صدر از اغوای سازمان مجاهدین، برگزار شد، امام به بنی‌صدر هشدار دادند که: «این فکر را از مغزت دور کن که اگر تو نباشی این جنگ می‌خوابد. من خودم این جنگ را به خوبی اداره می‌کنم.» بر این اساس نیروهای سپاه با کمک نیروهای متعهد ارتش، نقش مؤثری در فرماندهی محورهای مختلف جبهه‌های جنگ را به عهده گرفتند. در گام اول هویت سازمانی و اندیشه‌ی دفاعی سپاه، با تشکیل ستاد عملیات جنوب به منظور هماهنگی و انسجام نیروها، شکل گرفت. در گام بعدی نیروهای سپاه توانستند با ارائه‌ی اندیشه‌های نوین نبرد، کاستی‌ها نظامی خود را مرتفع سازند. در این مرحله زمینه‌های شکل‌گیری استراتژی نظامی جدید فراهم شد و نیروهای سپاه برای برون‌رفت از بن‌بست نظامی به طراحی و اجرای عملیات‌های محدود روی آوردند.[24] براین اساس، 34 عملیات در جبهه‌ی جنوب، 9 عملیات در جبهه‌ی میانی و 18 عملیات در جبهه‌ی شمالی به مرحله‌ی اجرا درآمد.[25] این عملیات‌های محدود تأثیر به‌سزایی در تغییر استراتژی نظامی ایران برجای گذاشت، از جمله مهم‌ترین این عملیات‌ها در جنوب، عملیات «امام علی(علیه‌السلام)» در محور سوسنگرد و روی تپه‌های الله‌اکبر و عملیات «فرمانده‌ی کل قوا خمینی روح خدا» در محور دارخوین هم‌زمان با شب عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا انجام شد.[26] اما طراحی و اجرای عملیات‌های محدود نتایج چندی را برای نیروهای نظامی ایران دربرداشت. نخست، فقدان روحیه و انگیزه‌ی لازم برای نبرد با دشمن که پس از ناکامی‌های چهار عملیات بنی‌صدر حاکم شده بود را از بین برد و زمینه‌های اعتماد به نفس و باور شکست دشمن را در نیروهای خودی احیا کرد. دوم، پیروزی در عملیات‌های محدود، این تصور را که ادامه‌ی جنگ بدون بنی‌صدر ممکن نیست را زیر سؤال برد و بسترهای مناسب برای حل بحران‌های سیاسی داخلی را با قوت بیشتری فراهم کرد. سوم، سپاه توانست اندیشه‌ی دفاعی و هویت سازمانی خود را بازیابد و اعتماد مسئولان سیاسی را برای ایفای نقش جدّی‌تر در عرصه‌ی نبرد را به دست آورد. چهارم، پس از برکناری بنی‌صدر، زمینه‌های لازم برای همکاری و هماهنگی بیش از پیش ارتش و سپاه پدید آمد و در سایه‌ی این تعامل، استراتژی آزادسازی مناطق اشغالی بر اساس رویکرد جدید شکل گرفت. نیروهای نظامی ایران، ظرف کمتر از یک سال با اجرای چهار عملیات مناطق اشغالی را آزاد کردند. در وضعیت جدید، تحول در فرماندهی ارتش و سپاه (سرهنگ علی صیاد شیرازی و محسن رضایی) زمینه‌ساز هم‌گرایی و انسجام بیشتر نیروهای نظامی ایران شد. در این دوره، سپاه و ارتش با انجام عملیات‌های مشترک ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس محاصره‌ی جنوب را شکستند و به جز شلمچه، طلاییه، فکه و دویرج، به مرز دست یافتند، در نتیجه ٥٧درصد از سرزمین‌هایی که در ماه‌های اول جنگ به اشغال دشمن درآمده بود، به ایران بازگشت.[27](*) پی‌نوشت‌ها: [1]. سیدیحی صفوی، حسین اردستانی، عملیات ثامن‌الائمه مبدأ تحول در استراتژی نظامی ایران، دوم، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ:تهران، 1388، ص 200 [2]. عملیات ثامن‌الائمه، شکست محاصره‌ی آبادان، اول، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ:تهران، 1387، ص 14 [3]. روزنامه‌ی اطلاعات، 16/12/1359 [4]. سیدیحیی صفوی، نبردهای شرق کارون به روایت فرماندهان، دوم، مرکز مطالعات:تهران، 1387، ص 252 [5]. محمد درودیان، جنگ بازیابی ثبات، سوم، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ:تهران، 1384، ص 134 [6]. محمد درودیان، علل تداوم جنگ، سوم، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ:تهران، 1387، ص 67 [7]. سند شماره‌ی 50250918 مرکز اسناد و تحقیقات جنگ، 30/8/1359 [8]. به نظر می‌رسد این فرد یعقوب حسینی باشد که آقای هاشمی به اشتباه از آن با نام یعقوب حسینی یاد می‌کند. [9]. اکبر هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات 1360، عبور از بحران، دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی:تهران، 1386، ص 166 [10]. همان، ص 199 [11]. محمد درودیان، از خونین شهر تا خرمشهر، اول، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه:تهران، 1373،ص 62 [12]. عملیات ثامن‌الائمه، شکست محاصره‌ی آبادان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ:تهران،1387، ص 15 [13]. صحیفه‌ی امام، ج 14، ص 203 [14]. مجید مختاری، چند مسئله راهبردی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ:تهران، 1380، صص60-61 [15]. محمد درودیان، علل تداوم جنگ، صص 75-77 [16]. سیدیحی صفوی، حسین اردستانی، عملیات ثامن‌الائمه مبدأ تحول در استراتژی نظامی ایران، ص 102 [17]. اکبر هاشمی رفسنجانی، خطبه‌های نماز جمعه،ج1، دوم، دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی:تهران، 1376، صص21-22 [18]. سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ج2، مرکز پژوهش‌های سیاسی معاصر:تهران، 1388، ص 547 [19]. صحیفه‌ی امام، ج 14، ص 421 [20]. سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، ج2، ص 265 [21]. اکبر هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات 1360، عبور از بحران، ص 140 [22]. محمد درودیان، آغاز تاپایان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ : تهران، 1379، 37 [23]. محمد درودیان، آغاز تاپایان، ص 44 [24]. عملیات ثامن‌الائمه، شکست محاصره‌ی آبادان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، صص 136-137 [25]. حسن دری، کارنامه‌ی نبردهای زمینی، اول، مرکز مطالعات و تحقیات جنگ:تهران، 1381، صص67-70 [26]. حسن دری، اطلس جنگ ایران و عراق فشرده‌ی نبردهای زمینی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، صص 39-40 [27]. محسن رشید، گزارش کوتاه، چاپ اول، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ:تهران، 1380، ص 47 *محمدجواد اکبرپور بازرگانی؛ پژوهشگر جنگ ایران و عراق/برهان/۱۳۹۱/۳/۳۱ . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image