تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
شاید بتوان گفت بهترین و مطمئن ترین وکاملترین اطلاعات در مورد بابل را بتوان در مقاله ای که در دانشنامه قرآن کریم نوشته شده است بیابیم، ما متن کامل این مقاله را خدمتتان ارسال میکنیم، و شما می توانید در صورت نیاز با استفاده از منابع این مقاله به اطلاعات بیشتر در مورد بابل دست پیدا کنید:بابل: شهرىباستانى دربینالنهرین، محل به آتش افکندن ابراهیم(علیه السلام)این واژه در عبرى «بابل» یا «باول»، در یونانى «بابیلون» و در اصل Bab-illu و پیشتر Bab-illim به معناى دروازه خدا بوده است.[1] ویرانههاى شهر بابل هماکنون بر کرانه رود فرات، نزدیک حله کنونى و 88 کیلومترى جنوب بغداد قرار دارد.[2] منطقه تمدنى بابل نیز در جنوب بین النهرین از بغداد تا خلیج فارس امتداد داشته[3] و همواره میدان نزاع سومریان و اکدیان (سامیها) و بعدها آشوریان و بابلیان بوده است.[4] بابل از لحاظ تاریخ و نژاد مردمآن نتیجه آمیختن اکدیان و سومریان، البته باغلبه عنصر سامى است.[5] از آغاز شهر بابل اطلاع دقیقى در دست نیست؛ اما چون این واژه، ریشه سومرى یا سامى شناخته شدهاى ندارد، باید میراثى از ساکنان پیش از سومر باشد.[6]حمورابى، تدوینکننده اولین قانون نامه[7] شناخته شده (موسوم به قانون حمورابى) از مشهورترین و مقتدرترین پادشاهان بابل، از سلسله نخست بابلى در سده 18 پیش از میلاد بر این شهر حکم راند.[8] بخت*نصر (نِبوکد نُصَّر) (562 ـ 605 ق.م.) از سلسله چهارم بابلى (کلدانیان) از دیگر پادشاهان مشهور بابل است.[9] وى به سبب حمله به اورشلیم و اسیر کردن یهودیان و بازتاب وسیع آن در کتاب مقدس شهرت فراوانى یافته است.[10] بابل شکوهمندترین دوران خود را در این زمان تجربه مىکرد. قصرهاى بزرگ و باغهاى معلق، معابد و زیگوراتهاى بلند، خیابانهاى مستقیم، دیوارهاى عظیم دفاعى، پلهاى متحرک و کانالهاى آبرسانى، آن را به بزرگترین و شکوهمندترین پایتخت دنیاى قدیم تبدیل کرده بود.[11] در کتاب مقدس، اشارههایى به عظمت و شکوه بابل شده است[12] و هرودوت، شگفتیهاى فراوانى از آن نقل مىکند که با وجود کاوشهاى باستانشناسى اخیر چندان دور از واقعیت نیست.[13]بابل در سال 539 ق.م. به دست کورش هخامنشى فتح شد و یهودیان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند که به اورشلیم باز گردند.[14] در سال 331 ق.م. نیز اسکندر مقدونى بر آن سلطه یافت و آن را پایتخت خود گرداند[15]؛ ولى مرگ ناگهانى وى باعث آشفتگى در امپراتورى شد و بابل به تدریج اهمیت خود را از دست داد.[16]ارتباط عمیقى میان ادیان بین النهرین مىتوان یافت که همگى ریشه در فرهنگ سومرى دارد.[17] همه دولت شهرهاى بینالنهرین گروه خدایان واحدى را مىپرستیدند، با این حال هر دولت شهر، خداى نگهبان خاص خود را داشت که خداى برتر آنان به شمار مىرفت.[18] ادیان ساکنان بین النهرین، بیشتر جنبه کاربردى داشت. وابستگى شدید زندگى و اقتصاد ساکنان بابل به طبیعت به ویژه زمین و آب، آنان را وا مىداشت تا براى پدیدههاى طبیعى، باطنى را تجسم کنند که پرستش آن، به افزایش آن پدیده مىانجامد.[19] تصویر این خدایان در ذهن ایشان متناسب با کارآیى آنها بود؛ مثلاً خداى رعد و طوفان را پرندهاى تیره و بزرگ با سر شیر مىپنداشتند. گاه نیز براى آنها تصویرى انسانى یا نیمه انسانى تجسم مىکردند.[20] این رب النوعها سه خصوصیت داشتند: در رفتار خصلت انسانى داشتند، مىخوردند، مىنوشیدند و تولید مثل مىکردند، هیچیک به تنهایى قادر مطلق نبودند، و فعالیت آنها به طور کلى در دنیاى طبیعى انجام مىگرفت؛ نه در جهانى وراى این جهان.[21]شماره خدایان بابل در سده نهم پیش از میلاد به 65000 مىرسید، زیرا نیروى تخیل مردم و احتیاجاتى که مردم براى آنها خود را نیازمند خدایان مىدانستند، حدّى نداشت.[22] اجرام آسمانى مانند شمس، ربالنوع خورشید و بِنا، رب النوع ماه نیز به عنوان کهنترین خدایان، مورد پرستش بابلیان قرار داشت.[23] به طور کلى نمونهاى از یکتاپرستى نظیر آنچه در میان قوم یهود وجود داشت، در بابل یافت نمىشد، با این حال گسترش مملکت پس از جنگها، این خدایان محلى را به فرمان خداى یگانه درمىآورد؛ همچنین پارهاى از شهرها از روى حب وطن، خداى خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چیز مىدانستند. این دو علت باعث شد که خرده خدایان، مظاهر یا صفاتى از خداى بزرگ را نمایش دهند و به این ترتیب شماره خدایان کاهش یافت.[24]مراسم و سنتهاى آیینى نزد بابلیان از اهمیت بیشترى نسبت به عمل نیکو برخوردار بود.[25] هدف از آیینهاى نیایشى در درجه نخست، غذاى کافى دادن به خدایان و اطمینان از رفاه آنان بوده است. براى انجام این امور، معمولاً از مجسمه خدایان یا نشانههاى آنها، در مقدسترین بخش معبد استفاده مىشده است. آنها به قدرى زنده تصور مىشدند که هنگام مراسم ملبس مىگشتند[26]؛ همچنین رسم قربانى کردن براى خدایان در میان ایشان، همچونقوم یهود رایج بوده است[27]؛ همچنین تنهاخدایان به بهشت مىرفتند.[28]بابل از لحاظ اخلاقى در اوج فساد قرار داشت[29]؛ هرودوت از سنت فحشاى مقدس[30] و کشتن زنان در هنگام محاصره براى صرفهجویى در آذوقه[31]گزارشهایى آورده است. از جهت پایبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به سحر و پیشگویى و کهانت نیز هیچ تمدنى به پاى تمدن بابلى نمىرسد.[32]بابل در افسانهها و روایات اسلامى، اقلیم چهارم[33] یا سوم[34] از اقالیم هفتگانه جهان بوده و در مرکز عالم قرار داشته[35] و آن را متشکل از 7شهر دانستهاند که هر شهر به امرى خارق عادت شهرت یافته بود.[36] نویسندگان قدیم همه جا شهر و کشور بابل را به یک نام خواندهاند. در مورد تاریخ آن نیز گفته شده که هابیل و قابیل در آن ساکن بودند[37] و اولین شهرى بود که پس از طوفان نوح ساخته شد.[38] از نوح[39]، قینانبن انوشبن شیث[40]، ضحاک[41] و برخى پادشاهان کیانى[42] به عنوان بنیانگذار بابل نام بردهاند. این شهر در بین نویسندگان مسلمان نیز به سحر و شراب شهرت دارد[43] و مردمش در علم نجوم و هیئت و حساب خسوف و کسوف مهارت داشتهاند.[44]در احادیث اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو یا سه عذاب دانسته شده است.[45] ماجراى ردالشمس نیز بنا به نظرى در آن واقع شده است.[46]برخى تصور کردهاند، نماز خواندن در آن حرام است[47]؛ اما از امام صادق(علیه السلام)منقول است که در مسجد کوفه، واقع در مرکز بابل، 1070 پیامبر، نماز گزاردهاند، و عصاىموسى، انگشتر سلیمان، محل رویش شجره یقطین براى یونس (صافّات/37، 146)، ساخت کشتى نوح(علیه السلام) و فوران تنور در داستان وى (هود/11، 40) در آن است.[48]یادکرد بابل در قرآن و تفاسیر:واژه بابل تنها یک بار در قرآن و به عنوان شهرى که هاروت* و ماروت در آن به مردم سحر مىآموختند، آمده است. (بقره/2، 102) مناظره ابراهیم با قوم خویش (انعام / 6، 74 ـ 81؛ شعرا/26، 72 ـ 73؛ انبیاء/21، 53 ـ 54؛ عنکبوت/29، 16)، شکستن بتها به دست وى (انبیاء/21، 58)، پرتاب کردنش در آتش (انبیاء/21 / 68 ـ 69؛ عنکبوت/29، 24)، مناظرهاش با نمرود* (بقره/2، 258) و سپس ساختن برجى بلند به دست وى براى رویارویى با خداى ابراهیم (نحل/16، 26) را نیز در بابل دانستهاند؛ همچنین بابل تبعیدگاه یهودیانى معرفى شده که یاد کرد طغیان و سرکوبى ایشان در آیات 4 ـ 7 اسراء/17 آمده است.ابراهیم(علیه السلام) و نمرود در بابل:بیشتر مفسران مسلمان، ابراهیم*(علیه السلام) را ساکن بابل و معاصر نمرود شمردهاند.[49] طبق گزارش قرآن، آن حضرت در سرزمینى آلوده به انواع شرک مىزیسته است، بهطورى که پس از تلاشهاى بسیار براى هدایت ساکنان آن، تنها لوط* به وى ایمان آورد و با هم از آنجا هجرت کردند. (عنکبوت/29، 26) کتاب مقدس زادگاه او را که پدر اعراب و یهود است، «اورکلدانیان» معرفى مىکند[50] و احتمالاً مسلمانان از روى تشابه این نام با نام سلسله چهارم بابلى، او را ساکن بابل دانستهاند. نمرود نیز در کتاب مقدس، فرمانرواى زمین و بانى شهر بابل خوانده شده است.[51] پرسش ابراهیم(علیه السلام)از چیستى مجسمههاى مورد پرستش قومش (انبیاء/21، 52) و پاسخ غیرمنطقى آنان مبنى بر اینکه تقلیدى از پدرانشان است (انبیاء/21، 53؛ شعراء/26، 74) تحجر عقلى آنان و نیز دیرینه بودن بتپرستى در میان آنها (شعراء/26،76) را نشان مىدهد.[52] آنها حتى پس از شکستن بتها بهدست ابراهیم(علیه السلام) نیز به ناتوانى خدایان خود حتى در دفاع از خویش، پىنبرده[53]، بهدنبال عاملشکستن آنها مىگردند. (انبیاء/21،59) تصریح ابراهیم بر گمراهى آنها و عمویش آزر (انبیاء/21، 54) آنان را در اعتقادشان متزلزلمىکند: «قالوا اَجِئتَنا بِالحَقِّ اَم اَنتَ مِنَ اللّـعِبین» (انبیاء/21،55)، زیرا آنان از روى تدبر و تعقل به نتیجهاى مطمئن نرسیده بودند و سخنان وى برایشان تازگى داشت.[54] سپس ابراهیم، خداوندیکتا را پروردگار آسمانها و زمین و آفریدگار آنها معرفى مىکند. آیه 56 انبیاء/21 به طور کامل خداى یکتا را از خدایان بابلى متمایز مىسازد، زیرا خداى یکتا همانند خدایان بابلى، ربالنوع نبوده، بلکه آفریدگار همه جهان است.[55] قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانى در بابل نیز اشارهاى دارد. (انعام6،76-78)از نوع استدلال حضرت ابراهیم(علیه السلام) و پاسخها و واکنشهاى نمرود[56] و مشرکان مىتوان دریافت که بابلیان به رغم پیشرفت قابل توجه در تمدن مادى، داراى تفکر و تعقل ابتدایى بودهاند، زیرا نمرود در برابر سخن ابراهیم که خدایش زنده مىکند و مىمیراند، دو اسیر آورده، یکى را مىکشد و دیگرى را آزاد مىکند.[57] (بقره/2، 258) نمرود پس از آن به قصد رویارویى با خداى ابراهیم بهوسیله 4عقاب به آسمان پرواز مىکند؛ لیکن نقشهاش ناکام مىماند. آیه 46 ابراهیم/14 را براین ماجرا تفسیر کردهاند.[58] پس از آن دستورمىدهد به همان منظور، برجى بلند در بابل بسازند. گفته شده که طول آن 5000 و عرضش 3000 ذراع بوده است.[59] خداوند آن را به وسیله طوفان یا زلزله[60] یا جبرئیل[61] از بنیان ویرانمىکند: «قَد مَکَرَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَاَتَى اللّهُ بُنیـنَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیهِمُ السَّقفُمِن فَوقِهِم واَتـهُمُ العَذابُ مِن حَیثُ لایَشعُرون» . (نحل/16،26) بسیارى از مفسران این آیه را بر نمرود و برجش در بابل تطبیق کردهاند.[62] ترس حاصل از افتادن برج باعث مىشود که هر دسته از مردم به زبانى سخن گویند و دیگر زبان همدیگر را نفهمند و در نتیجه به مکانى دیگر مهاجرت کنند. روایت دیگرى نیز از این ماجرا وجود دارد که نمرود در آن حضور ندارد.[63] برخى بر این اساس و تحت تأثیر گزارشهاى کتاب مقدس، وجه تسمیه بابل را بهسبب تشویش زبانها در آن از «بلبلةالالسن» دانستهاند.داستان برج بابل در کتاب مقدس به گونهاى دیگر آمده است[64]؛ انسانها پس از طوفان نوح تصمیم گرفتند که در بابل برجى بسازند که سرش به آسمان برسد تا نامى براى خود بیابند و مانع پراکندگى آنان شود؛ اما خداوند که از ایجاد اتحاد میان آنان مىترسید، تصمیم گرفت زبان آنها را تغییر دهد تا سخن همدیگر را نفهمند. دانشمندان بر این عقیدهاند که برج یاد شده در سفر پیدایش، یک زیگورات یا معبد بوده است. در کاوشهایى که در قرن نوزدهم صورت گرفت، بقایاى معبد مردوک، خداى محلى بابل کشف شد که ابتدا در زمان حمورابى ساخته شده بود و گمان مىرود همان برج بابل باشد.[65]هاروت و ماروت در بابل:در آیه 102 بقره/2 با خردهگیرى از یهودیان به سحرآموزى آنان از شیطانها و دو فرشتهاى که در بابل بودهاند اشاره شده است: «واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّیـطینُ عَلى مُلکِ سُلَیمـنَ وما کَفَرَ سُلَیمـنُ ولـکِنَّ الشَّیـطینَ کَفَروا یُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ وما اُنزِلَ عَلَى المَلَکَینِ بِبابِلَ هـروتَ ومـروتَ وما یُعَلِّمانِ مِن اَحَد حَتّى یَقولا اِنَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَکفُر...» . رواج گسترده جادوگرى و تعلیم و تعلم آن در میان بابلیان این دوره و استفاده نابجا از آن براى فتنهانگیزى همانند ایجاد جدایى میان زن و شوهر از این آیات قابل برداشت است.[66] این آیه از پرچالشترین آیات قرآن است[67]؛ از جمله داستان سرایان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفتهاند که فرشتگان پس از فزونى عصیان آدمیان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ایشان به نامهاى هاروت و ماروت را با ویژگیهاى بشرى به زمین فرستاد تا بر آنها ثابت شود که آنان نیز در صورت برخوردارى از ویژگیهاى بشرى کمتر از انسانها معصیت نمىکنند. این دو فرشته در زمانى اندک دست به گناهان بزرگى زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهى در بابل به بند کشید.[68] این حکایت با روایتهاى گوناگون در شمارى از تفاسیر شیعه[69] و سنى[70] گزارش شده است که برخى از مفسران آن را از اسرائیلیات و ناسازگار با آیات قرآنى دانستهاند که فرشتگان را منزه از شرک و گناه مىخواند.[71] مفسرانى از این دست هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزشهاى آنان را آزمایش الهى براى مردم بابل دانسته و بر این باورند که بر اثر گسترش جادوگرى در بابل خداوند این دو را مأمور کرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بیاموزند تا آزمایشى براى آنها باشد و در غیر موارد مجاز مانند ابطال سحر و شناسایى سحر از معجزه از آن استفاده نکنند.[72] نظیر چنین داستانى در میان یهود نیز وجود دارد[73]؛ اما این دو واژه احتمالاً از زردشتى اقتباس شده است[74]، با این حال بیشتر بر این عقیدهاند که این شهر، همان بابل باستانى در عراق کنونى است[75]، هرچند برخى در اقوال نادرى آن را در دماوند یا مغرب زمین دانستهاند.[76] فراگیرى سحر توسط یهودیان نیز احتمالاً در زمان اسارت آنها در بابل صورت گرفته[77]، زیرا عقاید یهودى، تأثیرات فراوانى از فرهنگ بابلى یافته است.اسارت یهود در بابل:اسارت یهود در بابل موضوع دیگرى است که بابل را به تفسیرها راه داده است. در آیات ابتدایى سوره اسراء/17 از دو بار طغیان و فسادانگیزى بنى اسرائیل سخن رفته است: «و قَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الکِتـبِ لَتُفسِدُنَّ فِىالاَرضِ مَرَّتَینِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا کَبیرا» (اسراء/17،4) و خداوند در هر بار گروهى از بندگان پیکار جوى خود را ضد آنان بر مىانگیزد. (اسراء/17، 5 - 7) تقریباً همه مفسران بر این باورند که یکى از این حملهها به دست بخت نصر صورت گرفته است. گروهى نیز هر دو هجوم را به وى نسبت دادهاند.[78] سپاه بابل در سال 586 یا 587ق.م. با ویران ساختن دیوارهاى دفاعى، شهر اورشلیم را اشغال کرد.[79] در این حمله، صدقیا، حاکم اورشلیم اسیر و کور شد و اشراف و بزرگان شهر کشته شدند و ساکنان شهر به بابل تبعید گردیدند.[80] طبق روایت تورات، همه مردم شهر از جمله دانیال و عزرا، به غیر از افراد فقیر و بى چیز به بابل تبعید شدند.[81] داستان اصحاب*اخدود (بروج /85،4) نیز بنا به روایتى در ارتباط با یهودیان به اسارت رفته در بابل است.[82]منابعآثار البلاد و اخبار العباد؛ آغاز قانونگذارى (تاریخ حقوق بین النهرین)؛ الاخبار الطوال؛ ادیان جهان باستان؛ اعلام قرآن؛ بابل تاریخ مصور؛ بحارالانوار؛ البحر المحیط فى التفسیر؛ البدء والتاریخ؛ البدایة و النهایة؛ برهان قاطع؛ بنوخذ نصرالثانى؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ تاریخ ابنخلدون؛ تاریخ بابل از تأسیس سلطنت تا غلبه ایران؛ تاریخ تمدن؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین؛ تاریخ هرودوت؛ تاریخ الیعقوبى؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر التحریر والتنویر؛ تفسیر القرآنالعظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القمى؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ تفسیر مجاهد؛ التنبیه والاشراف؛ جامع البیان عن تأویل آىالقرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ زادالمسیر فى علمالتفسیر؛ غررالتبیان فى من لم یسم فى القرآن؛ فى ظلال القرآن؛ قاموس کتاب مقدس؛ کتاب تقویم البلدان؛ کتاب صورة الارض؛ کتاب مقدس؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمعالبیان فى تفسیر القرآن؛ المستطرف فى کل فن مستظرف؛ مصباح الفقیه؛ المعارف؛ معجم البلدان؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ نثر طوبى؛ نزهة القلوب؛ وسائل الشیعه.Britanica.Judaica.Religion [1]. التحقیق، ج1، ص204؛ نثر طوبى، ص60، «بابل».[2]. Britanica: Babylon.[3]. Britanica: Babylonia.[4]. ر.ک: بابل تاریخ مصور، ص44ـ193؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج2، ص15ـ172؛>Babylonia[5]. ادیان جهان باستان، ج2، ص171.[6]. Judaica: Babylon.[7]. ر.ک: آغاز قانونگذارى، ص147ـ202.[8]. تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج2، ص59 .[9]. نبوخذ نصر الثانى، ص58ـ59.[10]. ر.ک: نبوخذ نصر الثانى، ص79 - 83؛ کتاب مقدس: دوم پادشاهان، 24: 1ـ2، 25: 1ـ7؛ دوم تواریخ، 36.[11]. ر.ک: تاریخ بابل، ص83 - 84؛ تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج2، ص148 - 160؛ نبوخد نصر الثانى، ص95 - 110.[12]. کتاب مقدس: اشعیا، 13 : 19؛ ارمیا، 51: 53 - 58.[13]. تاریخ هرودوت، ص116 - 123.[14]. بابل تاریخ مصور، ص207 .[15]. تاریخ حضارة وادى الرافدین، ج2، ص171 .[16]. تاریخ بابل، ص173ـ174.[17]. ر.ک: ادیان جهان باستان، ج2، ص201، 220؛ تاریخ تمدن، ج1، ص277، 285.[18]. ادیان جهان باستان، ج2، ص202 .[19]. Enc. of Religion : Mesopotamian Religions؛ ادیان جهان باستان، ج2، ص203 - 206 .[20]. Ibid.[21]. ادیان جهان باستان، ج2، ص204 .[22]. تاریخ تمدن، ج1، ص277 .[23]. Encyclopedia of Religions: Mesopotamian Religions.[24]. تاریخ تمدن، ج1، ص277ـ278 .[25]. ادیان جهان باستان، ج2، ص236 .[26]. ادیان جهان باستان، ج2، ص273 .[27]. تاریخ تمدن، ج1، ص283 .[28]. ادیان جهان باستان، ج2، ص290؛ تاریخ تمدن، ج1، ص283.[29]. تاریخ تمدن، ج1، ص288، 292.[30]. تاریخ هرودوت، ص132ـ133.[31]. همان، ص268.[32]. تاریخ تمدن، ج1، ص287 .[33]. التنبیه والاشراف، ص32؛ المنتظم، ج1، ص131.[34]. نزهة القلوب، ص38؛ برهان قاطع، ص140.[35]. المستطرف، ج1، ص592؛ برهان قاطع، ص140.[36]. معجمالبلدان، ج1، ص310ـ311؛ آثار البلاد، ص304ـ305.[37]. معجم البلدان، ج1، ص311.[38]. مبهمات القرآن، ج1، ص169؛ معجم البلدان، ج1، ص309.[39]. معجم البلدان، ص309.[40]. نزهة القلوب، ص38 .[41]. تقویم البلدان، ص303؛ صورة الارض، ص244؛ نزهة القلوب، ص39.[42]. البدء والتاریخ، ج4، ص99؛ تاجالعروس، ج28، ص50؛ تاریخابن خلدون، ج2، ص183.[43]. معجم البلدان، ج1، ص309 .[44]. اعلام قرآن، ص243ـ244.[45]. وسائل الشیعه، ج5، ص180ـ181.[46]. همان؛ مصباح الفقیه، ج2، ص187.[47]. تفسیر قرطبى، ج10، ص33.[48]. بحار الانوار، ج11، ص58 .[49]. جامع البیان، مج 3، ج3، ص34؛ تفسیر قرطبى، ج3، ص184.[50]. قاموس کتاب مقدس، ص4.[51]. همان، ص891.[52]. فى ظلال القرآن، ج4، ص2385.[53]. همان، ص2386.[54]. همان، ج2، ص2386.[55]. فى ظلالالقرآن، ج2، ص2385؛ التحریر والتنویر، ج17، ص96.[56]. مجمع البیان، ج2، ص635؛ کشف الاسرار، ج1، ص704.[57]. المیزان، ج2، ص354.[58]. جامع البیان، مج8، ج13، ص320؛ مجمع البیان، ج6، ص498؛ تفسیر قرطبى، ج10، ص65.[59]. معجم ما استعجم، ج1، ص219؛ البحر المحیط، ج6، ص521 .[60]. تفسیر قرطبى، ج10، ص65.[61]. البحر المحیط، ج6، ص521.[62]. جامعالبیان، مج8، ج14، ص130؛ غررالتبیان، ج4، ص301؛ مجمعالبیان، ج6، ص549.[63]. الاخبار الطوال، ص2؛ تفسیر قرطبى، ج2، ص37؛ تاریخ یعقوبى، ج1، ص19ـ20.[64]. کتاب مقدس، پیدایش، 11 : 3ـ4.[65]. Judaica: Babel, Tower of.[66]. المیزان، ج1، ص235.[67]. جامعالبیان، مج1، ج1، ص623ـ632؛ زادالمسیر، ج1، ص123ـ125؛ المیزان، ج1، ص233.[68]. جامعالبیان، مج1، ج1، ص638؛ التبیان، ج1، ص375ـ376؛ کشفالاسرار، ج1، ص295ـ297.[69]. تفسیر قمى، ج1، ص83ـ85؛ التبیان، ج1، ص376؛ مجمعالبیان، ج1، ص330ـ331.[70]. جامعالبیان، مج1، ج1، ص634ـ635؛ زادالمسیر، ج1، ص123ـ124؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص142ـ143.[71]. التبیان، ج1، ص376؛ کنزالدقائق، ج2، ص104؛ المیزان، ج1، ص239، 241.[72]. مبهمات القرآن، ج1، ص171؛ التحریر والتنویر، ج1، ص641؛ المیزان، ج1، ص235.[73]. Judaica: Uzza, and Aza.[74]. Britanica: Harut & Marut.[75]. جامع البیان، مج1، ج1، ص643؛ مبهمات القرآن، ج1، ص170؛ التحریر والتنویر، ج1، ص641.[76]. معجمالبلدان، ج1، ص309؛ روح المعانى، مج1، ج1، ص539.[77]. نثر طوبى، ج1، ص61.[78]. تفسیر مجاهد، ج1، ص358؛ المعارف، ج13، ص47.[79]. نبوخذ نصر الثانى، ص72ـ74؛ بابل تاریخ مصور، ص197؛ Jadaica: Nebuchadrezzer II[80]. کتاب مقدس. دوم پادشاهان، 25.[81]. کتاب مقدس. دوم پادشاهان، 25: 11ـ12.[82]. البدایة والنهایه، ج2، ص103. .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.