روح انسان /

تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه

به حکم آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/۲۱) و آیه «یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى اْلأَرْضِ ...»(سجده/۵) و آیه «اللّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى کُلّ ِ شَیْ ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلّ ِ شَیْ ءٍ عِلْمًا»(طلاق/۱۲) هر موجودی مادی دارای یک حقیقت مثالی(برزخی) و یک حقیقت عقلی در عالم عقول مجرده است و بالاتر از آن حقیقتی در نزد خدا و در مرتبه علم خدا دارد.


به حکم آیه شریفه «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/21) و آیه «یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى اْلأَرْضِ ...»(سجده/5) و آیه «اللّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى کُلّ ِ شَیْ ءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلّ ِ شَیْ ءٍ عِلْمًا»(طلاق/12) هر موجودی مادی دارای یک حقیقت مثالی(برزخی) و یک حقیقت عقلی در عالم عقول مجرده است و بالاتر از آن حقیقتی در نزد خدا و در مرتبه علم خدا دارد. در فلسفه اسلامی و بالاخص در حکمت متعالیه نیز بر این حقیقت براهینی اقامه شده است و از آن حقیقت مثالی اشیاء گاه تعبیر و به نفس شده است. اما کلمه روح معمولا در چنین مواردی استعمال نمی شود. روح در اصطلاح حکما و شریعت گاه به موجود مجرد عقلی اطلاق می شود و گاه در نفس جزئی انسان استعمال می شود- البته اطلاق روح و نفس در مورد انسان با تفاوت حیثیات است و چنین نیست که هر دو لفظ به یک معنی باشند اگر چه به یک حقیقت اطلاق می شوند- بنابراین می پذیریم که هر دو لفظ به یک معنی باشند-البته به آن معنی که گفته شد- و در واقع این نفس صورت آن شیء مادی است بدون لحاظ تعلقش به ماده.بنابراین اکسیژن دارای نفس یا صورت اکسیژن است و هیدروژن دارای نفس یا صورت هیدروژن است؛ همین طور آب هم دارای صورت یا نفس آب است.هر صورتی یا نفسی یک ماده با بدن می خواهد تا بر آن تعلق گیرد و ماده صورت آب ترکیب دو صورت اکسیژن و هیدروژن است- از چنین ماده ای تعبیر می شود به ماده ثانیه. وقتی صورتی بر روی صورتی می آید چنین نیست که صورت سابق عینا بماند یا نابود شود بلکه صورت جدید دارای کمالات صورت سابق بوده و کمالات اضافه بر آن نیز دارد. لذا آب تا زمانی که آب است دیگر اکسیژن و هیدروژن نیست ولی در عین حال کمال اکسیژن و هیدروژن در آب موجود است و آن گاه که آب تجزیه شد دیگر آب نخواهد بود. چنین ترکیباتی را ترکیبات اتحادی می گویند و وحدت این گونه ترکیبات به صورت اخیر شیء است. اگر سلولها را تک تک لحاظ کنید، هر سلولی دارای یک صورت خاص یا نفس خاص است ولی سلولها در ترکیب بدن همگی ماده ثانیه صورت انسان را تشکیل می دهند و صورت انسانی(نفس انسانی کمال همه سلولهای خود را به نحو بساطت و وحدت داراست. اصل و حقیقت صورت یا نفس امری ذومراتب است، لذا نفسی هر نفسی که قویتر است جامع کمالات نفوس ضعیف تر از خود نیز هست لذا نفس انسان جامع کمالات بدن و اجزاء بدن و جامع کمالات حیوان و نبات و جسم نیز خواهد بود. لذا روح و نفس اصلی انسان همان صورت اخیر نفس جامع اوست و بقیه نفوس(نفوس اجزاء) متحد با او و از شئون وجودی اویند در عالم برزخ(بعد از مرگ) انسان تمام حقیقت خود را به یک وجود بسیط خواهد داشت که تمام کمالات وجود او تمام صور دوران عمر و از نطفه تا لحظه مرگ در آن به یک وجود واحد و ذومراتب موجود است. لذا از این وجود واحد تعبیر به کتاب اعمال یا نامه اعمال نیز می شود که ذره ای از وجود انسان در آن فرو گذار نشده است. اما اینکه فرموده اید روح سلولها می میرند، درست نیست. نفس یا صورت از عالم تجرد است که بر ماده تعلق می گیرد و مرگ یعنی جدا شدن صورت از ماده- توجه: ماده به اصطلاح فلسفه متفاوت با ماده فیزیکی است- و آن گاه که صورت یا نفس از ماده جدا شد در عالم تجرد باقی می ماند و چون این سلولهای مرده جزئی از بدن انسانند، صورت آنها نیز شأنی از شئون نفس انسان است.وقتی روح از بدن جدا شد، جسد(ماده نفس) تبدیل به یک موجود دیگری می شود صورتی دیگر را می پذیرد و اگر به آن بدن انسان گفته می شود از باب مجاز و تعلق قبلی است حال اگر این جسد، بدن یک موجود زنده دیگر شود صورتهای مربوط به آن را خواهد پذیرفت.ماده تنها قابل صورت است و خود هیچ نقشی در حقیقت شیء‌ ندارد به همین سبب است که انسان منِ دوران بچگی را به منِ دوران بزرگسالی یکی می یابد با اینکه ماده او بارها عوض شده است. وقتی بخشی از بدن شخصی از بدنش جدا می شود،‌ اتحاد آن عضو با بدن صاحبش از بین می رود و آن عضو تنها یک تکه گوشت است نه عضو یک شخص و اگر به آن عضو شخص گفته می شود،‌ مجاز است. آن گاه که این عضو به کس دیگری پیوند می شود و پیوند می گیرد،‌ این تکه گوشت با بدن او متحد می شود یعنی نفس بدن در او تصرف کرده و آن را به عنوان ماده خرد می پذیرد و این عضو حقیقتا عضو خود او می شود. لذا پیوند عضو در تحلیل فلسفی با خوردن گوشت یک حیوان تفاوتی ندارد یعنی در هر دو حالت ماده وارد بدن شدن و با آن ترکیب و متحد می شود و تحت تدبیر نفس درمی آید. بنابراین هیچگاه در چنین مواردی اشتراک نفوس پیش نمی آید، آنچه رخ می دهد اتحاد ماده است آن هم در دو زمان متفاوت- چون اشتراک ماده در زمان واحد نیز محال است مگر اینکه حیثیت اشتراکها فرق داشته باشد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image