تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه
معرفي و تفسير يك موجود از موجودات جهان در گرو شناخت كل نظام هستي است زيرا نظام هستي به عنوان يك مجموعه به هم پيوسته و در حال حركت به سوي كمال مطرح است. نظام هستي، نظام احسن و اكمل است ولي هيچ موجودي را نبايد جداي از كل آفرينش تفسير كرد. مسأله جنسيت در نظام هستي، سريان دارد، ذكوريت و انوثيت مخصوص انسان نيست؛ بلكه در تمامي موجودات آفرينش حتي جمادات، گياهان، حيوانات وجود دارد. اتمها و الكترونها نيز بر گرد هسته مركزي با همان خصوصيت جنسيت و زوجيت ميچرخند. زن نيز مانند مرد ميتواند مراحل عاليه كمال را طي كند. جايگاه زن در منطق وحي، بسيار بلند و بالاست و در قرآن از آفرينش زنان به عنوان «آيات الهي» ياد شده است «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا» ؛ روم (30)، آيه 21. زن نشانه رحمت و جمال و قدرت حق تعالي است، زن تجليگاه جمال الهي خداوند رب العالمين است يعني مربّي و هدايت كننده موجودات و پرورش دهنده آنهاست، زن نيز مربّي و هدايت كننده فرد و جامعه است. خداوند لطيف است، زن نيز مظهر لطف الهي و لطيف است به همين جهت انجام كارهاي سنگين و خشن و سخت مثل جهاد از آنان برداشته شده است. پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «نعم الولد البناتُ، مُلَطَّفاتٍ مُجَهَّزاتٍ، مونساتٍ، مباركاتٍ، مُفليّاتٍ» ؛ چه خوب فرزنداني هستند، دختران زيرا آنان، موجوداتي لطيف و ظريف هستند (در آفرينش آنان نهايت حكمت و ظرافت و لطافت بكار برده شده است)». وسائلالشيعه، ج 21، ص 362، چاپ بيروت؛ كليني، الكافي، باب فضل البنات، ج 6، ص 4. (مجهّزات) يعني زنها براي مردان و اجتماع آماده به خدمت هستند (مونسات) يعني زنها انيسهاي خوبي هستند و موجب انس و آرامشاند (مباركات) يعني مايه بركت خانواده و اجتماع هستند. براي دستيابي به جامعه ايده آل و برجسته شدن نقش زنان رعايت قوانين اسلام، ايجاد سازمانهاي حمايتي زنان و شناختن حقوق مدني آنان در امر ازدواج، خانواده، گزينش شغل و آزادي بيان، تربيت فرزند، پيشگيري از افسردگي و اضطراب، بهداشت روح و روان، امري ضروري است. اگر نگرشهاي اسلام نسبت به مسايل زنان به خوبي مورد پژوهش و اجرا قرار گيرد زنان به حقوق مطلوب و آرماني خويش خواهند رسيد. نگرش مثبت دين به زنان و كمك در بارور كردن آنان و بستر سازي جهت رشد و پرورش علم و ايمان آنان و تغيير نگرش برخي از مردان نسبت به زنان و همچنين تغييرات اساسي در ساختار فرهنگها و سنتهاي غير اسلامي ميتواند زمينههاي احقاق حقوق زنان را فراهم سازد. روح پرسش شما به فلسفه قانونگذاري بر ميگردد. در پاسخ بايد به ملاكهاي جعل يك حكم يا وضع قوانين توجه داشت؟ خصوصا در مورد تفاوت حقوقي بين زن يا مرد بايد به اين ملاكها توجه بيشتر نمود كه آيا بي ملاك است و يا آنكه مصلحت و مفسد مترتب بر آنها مورد نظر بوده است؟ مثلاً آيا ما با عقل خود ميتوانيم همه آنچه كه به صلاح ماست و يا براي ما ايجاد مفسده ميكند تشخيص بدهيم و يا آنكه عاقلانهترين راه اين است كه به دامن وحي پناه ببريم: آيا در همه جا تساوي؛ بلكه تشابه حقوقي آنگونه كه جنبش به ظاهر طرفداري از زنان (فمينيسم) ادعا ميكنند، خوب است و يا آنكه، اين ادعاي خوش سيما، باطني ويرانگر دارد. لذا مادر دو قسمت ذيل به پاسخ پرسش شما ميپردازيم. يكي در ارتباط با صفات و ويژگيهاي لازم قانونگذار صالح و ديگري بحث تشابه حقوقي زن و مرد. الف. نظام حقوقي اسلام مشحون از مسائل و احكام اجتماعي يا فردي شرعي است. اسلام، عقل را يكي از منابع استنباط احكام شرعي دانسته و به تلازم بين حكم عقل و شرع، قايل است، اما در عين حال قانون شايسته، قانوني است كه مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي باشد و اين متوقف بر شناخت كامل از تمام ابعاد جسمي و روحي و نيازها، غرائز و استعدادها و كمال لايق انساني و راه رسيدن به آن داشته باشند و حال آنكه روز به روز با پيشرفت علم و تأملات فكري، جهل بشري بيشتر مكشوف ميگردد و لذا قوانين بشري، همواره دستخوش تغيير و تحول است. ويليام جيمز، معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دريا ميدانست و «آنيشتاين» تصريح ميكرد به اينكه «انسان هنوز نتوانسته افسانه سرّ بزرگ (معماي خلقت) را حل كند و آنچه تاكنون از كتاب طبيعت خوانده، تازه به اصول زبان، آشنا شده و در مقابل مجلّداتي كه خوانده و فهميده هنوز از حلّ و كشف كامل اين معمّا خيلي دور است، تازه آيا چنين حلّي براي او وجود داشته باشد يا نه؟» ر.ك: قرباني، زينالعابدين؛ اسلام و حقوق بشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم، 1375، صص 29-28.. اما تنها خداوند است كه مهربان، عليم و حكيم مطلق است، (سوره سبأ، آيه 3). و احكام و معارف اسلامي مؤيّد عقل و يافتههاي علمي است و در ستيز با آنها نيست گرچه به دليل قصور علم و عقل، احكام ديني احيانا فراتر از دسترس علم و دين باشد با تأكيد بر اينكه نه انسان و نه مصالح و مفاسد، در مادّيات و تمنيات مادي انسان منحصرنميگردد. وظائف و حقوق بشر (و از جمله، زن) با توجه به همه مصالح او در دنيا و آخرت طرّاحي شده و علمي بودن و معقول بودن احكام و حقوق، منافاتي با ناظربودن آن به دنيا و آخرت (نه فقط دنيا) ندارد؛ بلكه ملازم با آن نيز هست. عقل به طور قطعي حكم ميكند كه تدبير زندگي اجتماعي و دنيوي را بر وحي مبتني كنيم زيرا: يكم. انسان، به صورت فردي يا جمعي، حتي «خود» را بدقّت و كمال نميشناسد و در انسانشناسي و جهانشناسي، مجهولات بسيار دارد. دوم. در وضع قوانين نميتواند كاملاً عاري از انواع خودخواهي باشند لذا صلاحيت تامّ اخلاقي براي اين كار محرز نبوده و معلوم نيست تا كجا عدالت را ميشناسد و آن را حتّي عليه خود رعايت خواهد كرد. سوم. آفت غفلت، خطا و نسيان را در انسان نميتوان ناديده گرفت. و بالاخره با پذيرش خداوند حكيم، عليم، مهربان و بي نياز كه از راهنمايي كوچكترين مسائل مورد نياز بشر دريغ نورزيده است، نظام حقوقي، سياسي و اجتماعي شايسته، آن است كه معقول و انساني و مبتني بر وحي و آوردههاي ديني باشد ر.ك: فلسفه حقوق، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اوّل، تابستان 1377، ص 33 و 31 و 85 و 77. و لذا قرآن كريم ميفرمايد: «و مَن احسن من اللّه حكما لقوم يوقنون» . مائده (5)، آيه 50. دستگاه «حق تكليف» اسلامي، ناظر به مصالح و مفاسد واقعي است و از آنجا كه برخي از اين واقعيات احيانا تابع اوضاع و شرايط تغيير مييابند، احكام ديني نيز به دو دسته ثابت و متغيّر تقسيم شده و با مكانيسمهاي خاصي كه شرع مقدس، پيشبيني كرده بويژه احكام حكومتي، عقلانيت ابزاري را در چارچوب شورا، عقل جمعي، رجوع به خبرگان و در نهايت احكام حكومتي، قوانين مصوب نمايندگان مردم يا مجمع تشخيص مصلحت را امضاء نموده است. تشابه و يكنواختي كامل در حقوق زن و مرد! يكي از محوريترين آرمانهاي فمنيسم، اصل برابري كامل و يكنواخت و به دور از هر گونه تفاوت بين حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت ميل» در كتاب فرمانبرداري زنان (subjection of wemen The) مينويسد: «اصل حاكم بر روابط ميان دو جنس، خطا است. اصل برابري كامل را بايد جايگزين اين اصل نمود.» استيفن استارس؛ اتخاذ موضع، ديدگاههاي متعارض در مباحث اخلاقي بحثانگيز، به نقل از تازههاي انديشه، ش 2، ص 51. مونيك ويتيگ (Monique Wittig) يكي از معروفترين صاحب نظران راديكال فمنيست در سال 1979) در مقالهاي تحت عنوان «انسان، زن به دنيا نميآيد» مينويسد: «مقولات مرد و زن، چيزي جز جعليّات، كاريكاتورها و ساختههاي فرهنگي نيست، زنان يك طبقهاند، زن نيز مانند فرد مقولهاي سياسي و اقتصادي است نه مقولهاي ابدي... بنابراين هدف مبارزه ما سركوب مردان به عنوان يك طبقه است» مجله زنان، شماره 31، ص 42. سوسيال فمنيستها نيز با تعميم اين شعار راديكال فمنيستها كه «امر شخصي، سياسي است Personal is Politicalبه اين نتيجه رسيدند كه تمايز عمومي / خصوصي، پديدهاي است كه اساساً جنبه تجويزي و تحميلي داشته و در قرن نوزدهم به شيوههاي مختلف جهت منطقي جلوه دادن استثمار زنان بكار ميرفت. همان، ص 44. مضامين شاخص نظريههاي نابرابري جنسي، اين است كه زنان و مردان، نه تنها در موقعيتهاي متفاوتي قرار گرفتهاند؛ بلكه اين تفاوت با نابرابري همراه بوده است. ديگر اينكه هر چند زنان از نظر استعدادها و ويژگيهاي فطريشان با مردان تفاوت دارند اما اين تفاوت طبيعي اهميتي ندارد تا بتوان آنرا مبناي تفاوت اجتماعي زن و مرد قرار داد. بر همين اساس، فمنيستهاي ليبرال براي فعاليتهاي خصوصي و بي اجر و مزد زنان در حريم خانواده، ارزشي قائل نيستند و معتقدند كه مردان از بيشترين پاداشهاي زندگي كه همان پول و قدرت و منزلت اجتماعي است سود ميبرند و مانع راهيابي زنان در عرصه فعاليتهاي عمومي كه منبع بزرگترين پاداشهاي اجتماعي است ميشوند. ريترز جورج، نظريه جامعهشناسي در دوران معاصر، ص 519. نقد نظريه «تشابه مكانيكي مرد و زن» به نظر ما، مشروعيت نظام حقوقي به ابتناء آن بر مصالح و مفاسد نفسالأمري است نه بر آراء و اميال مردم و لذا نظام حقوقي مطلوب بايد با توجه به واقعيات زيستشناختي و روانشناختي و جامعهشناختي، همه اوضاع و احوال و شرايط را در نظر بگيرد، در تعيين حقوق و تكاليف بايد در نظر گرفتن موارد اشتراكي، حقوق و تكاليف مشترك، و در موارد متفاوت هرگاه تفاوتها به نحوي باشد كه موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفسالأمري شود، حقوق و تكاليف متمايز جعل شود. اشتراك تكويني و تشريعي زن و مرد در قرآن اسلام بر خلاف آنچه در تاريخ و فرهنگ قرنهاي پيشين غرب و شرق گذشته است، علي الاصول، زن و مرد را در امتيازات تكويني و تشريعي، يكسان دانسته است. چند نمونه از اين موارد، عبارتند از: 1. تساوي در ماهيت انساني و لوازم آن، (نساء، آيه 1، شوري، آيه 11، حجرات، آيه 13، اعراف، آيه 189 و...). 2. تساوي در راه تكامل انساني و قرب به خدا و عبوديت، (نساء، آيه 124، نحل، آيه 97، توبه، آيه 72، احزاب، آيه35). 3. تساوي در امكان انتخاب جناح حق و باطل، كفر و ايمان، (توبه 67 و 68، نور، آيه 26، آل عمران، آيه 43 و...). 4. اشتراك در اكثر قريب به اتفاق تكاليف و مسؤوليتها، گرچه به لحاظ فرهنگ محاورههاي احيانا به صيغه مذكر بيان شدهاند، (بقره، آيه 183، نور، آيات 2، 31، 32؛ مائده، آيه 38 و...). 5. استقلال اجتماعي، سياسي و اعتقادي زنان و حق مشاركت، (ممتحنه، آيات 12، 10 و...). 6. استقلال اقتصادي زنان، حال آنكه غرب تا چند دهه پيش زن را مالك هيچ چيز نميدانست، (نساء، آيه 33). 7. برخورداري مادران از حقوق خانوادگي نظير پدران،؛ بلكه حق مادر با توجه به زحمات و تكاليف و مسؤوليتهايش احيانا بيشتر است، (عنكبوت، آيه 8؛ اسراء، آيات 23 و 24؛ بقره، آيه 83؛ مريم، آيه 14؛ انعام، آيه 151، نساء، آيه 36؛ لقمان، آيات 15 و14؛ احقاف، آيه 15) و دهها مورد ديگر. تفاوتهاي ساختاري زن و مرد اين بحث، سابقهاي حداقل 2400 ساله دارد. افلاطون با اعتراف به ناتوانتر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان، اين تفاوتها را كمّي دانسته و مدّعي بود كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان ميتوانند همان وظايفي را عهدهدار شوند كه مردان عهدهدار ميشوند و از همان اختياراتي بهرهمند گردند كه مردان بهرهمند ميگردند. بر خلاف وي، شاگردش ارسطو معتقد بود كه نوع استعدادهاي زن و مرد متفاوت و وظايفي را كه قانون خلقت به عهده هر يك از آنها گذاشته و حقوقي كه براي آنها خواسته، در قسمتهاي زيادي با هم تفاوت اصولي دارد. مطهري، مرتضي؛ نظام حقوقي زن در اسلام، ص 172-170. پروفسور «ريك» روانشناس مشهور آمريكايي كه ساليان دراز به تفحص و جستجو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجي را به دست آورده است ميگويد: «دنياي مرد با دنياي زن بكلّي فرق ميكند، اگر زن نميتواند مانند مرد فكر كند يا عمل نمايد از اين روست... زن و مرد جسمهاي متفاوت دارند. علاوه بر اين احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچگاه يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات عكسالعمل نشان نميدهند، زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، بطور متفاوت عمل ميكنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت ميكنند. آنها ميتوانند همديگر را بفهمند و مكمّل يكديگر باشند ولي هيچگاه يكي نميشوند و به همين دليل است كه زن و مرد ميتوانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...». همان (به نقل از مجله زن روز شماره 90، ص 178-176). خانم «كليودالسون» ميگويد: «به عنوان يك زن روانشناس، بزرگترين علاقهام مطالعه روحيه مردهاست. چندي پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره عوامل رواني زن و مرد بعمل آورم، به اين نتيجه رسيدهام... خانمها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري ميكنند؛ بلكه گاهي در اين زمينه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها، (اين نقطه ضعف زنان نيست؛ بلكه هدف خلقت اين تفاوتها را ضروري ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» ميگويد: اگر زنان بخواهند مادر باشند بايد احساساتي و عاطفي باشند. و لازمه بقاء نسل آدمي، وجود مادر و روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است). ر.ك: قطب محمد؛ شبهات حول الاسلام، صص 115-112. فقط احساسات شديد آنهاست. مردان هميشه عمليتر فكر ميكنند، بهتر قضاوت ميكنند، سازمان دهنده بهتري هستند، بهتر هدايت ميكنند، پس برتري روحي مردان بر زنان، «برتري» به عنوان يك امتياز ارزشي، به تفاوتهاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاصي زن و مرد بستگي ندارد؛ بلكه بر اساس ايمان و عمل كه جامع آنها تقوي است، مشخص ميشود «چيزي است كه طراح آن طبيعت ميباشد، هر قدر هم خانمها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بي فايده خواهد بود، خانمها به علّت اينكه حسّاستر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگيشان احتياج دارند... كارهائي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته ميكند...». نظام حقوق زن در اسلام، ص 184-183 (به نقل از مجله زن روز، شماره 101). «اتوكلاين برگ» نيز با صحه گذاشتن بر تفاوتهاي جسمي و روحي و علائق زن و مرد بر اساس دادههاي روانشناسي مينويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه و اشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان ميدهند و بيشتر مشاغلي را ميپرستند كه نيازي به جابجا شدن در آنها نباشد و يا كارهائي را دوست ميدارند كه در آنها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري خرج داد مانند مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زنها عموما احساساتيتر از مردان هستند...». برگ اتو كلاين؛ روانشناسي اجتماعي، ترجمه: كاردان علي محمد، ج 1، ص 313. دكتر «الكسيس كارل» با عميق شمردن اختلافات آفرينش زن و مرد، ميگويد: «به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر ميكنند كه هر دو جنس ميتوانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤوليتهاي يكساني به عهده گيرند... زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت، خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري بگيرند و رها سازند...». نظام حقوق زن در اسلام، ص 163-131. ملاك تفاوتهاي تشريعي ميان زن و مرد با توجه به برخي تفاوتهاي تكويني زن و مرد كه مؤيد به عقل و نقل و وجدان عمومي و تحقيقات علمي روانشناسي است، و نيز فطري بودن آن به نحوي كه ريشه در خلقت و آفرينش بشر دارد (نه تعليمات فرهنگي كه قابل زوال باشد) و لذا در طول تاريخ اين واقعيت بچشم ميخورد و مقطعي و منطقهاي نبوده است، اينك سؤال اين است اين اختلافات به چه ملاك، منشأ برخي تفاوتهاي اجتماعي و حقوقي ميشود؟ همه انسانها با هم تفاوتهائي دارند. قانونگذار اگر بخواهد در مقام وضع قانون، همه اختلافات را در نظر بگيرد كاري غير عملي و ناممكن است و اگر بخواهد بي توجه به هر گونه تفاوت و اختلافي باشد خلاف ضرورت تشريع و تقنين است و مصالح جامعه آن طور كه بايد تأمين نميشود؛ زيرا تشريع بايد مبتني بر مصالح و مفاسد نفس الأمري باشد و قواعد و مقررات حقوقي اعتباري صرف نيستند. پس آن اختلافات و تفاوتها تكويني كه موجب اختلاف در مصالح و مفاسد نفس الأمري شود منشأ تفاوت در حقوق و تكاليف ميشود و اين امر بحكم «ضرورت بالقياس» است يعني اگر احكام و تكاليف اجتماعي متناسب با واقعيتها باشد و رعايت گردد سعادت فرد و جامعه حاصل ميشود و چون سعادت فرد و جامعه مطلوب است پس بايد احكام و حقوق و تكاليف مبتني بر مصالح و مفاسد واقعي بوده و كاملاً رعايت گردد. مناط در اختلافات و تفاوتهائي كه مايه اختلاف در مصالح و مفاسد واقعي ميشود، عبارتند از آن اختلافات تكويني كه داراي سه ويژگي ذيل است: 1. دوام و ثبات از آغاز تا پايان عمر انساني به مقتضاي خصلت دائمي بودن قانون. 2. عموميت آن در قشر نسبتا وسيعي از مردم به مقتضاي خصلت كلّي بودن قانون. قانون، براي نوع افراد جامعه وضع ميشود نه افراد معدود. اصولاً قانونگذاري براي يكايك افراد به طور جداگانه ممكن نيست. البته در مقام عمل و اجراي قانون، بايد شرايط و اوضاع و احوال افراد در نظر گرفته شود. شايد بسياري از تفاوتهاي تكويني كه روانشناسان يا فيزيولوژيستها و... بر شمردند بطور صد در صد در بين تمام زنان و مردان شايع نباشد لكن نوعا چنين است كه مثلاً زنها، احساساتيتر هستند و قانون براي نوع افراد وضع ميشود. البته اگر در مقام اثبات آشكار شود كه همان خصلت نوعي، علّت تامه جعل يك حكم خاص بوده است، قهرا در موارد خلاف، قانون ديگري وضع ميشود و الاّ با تعبير «حكمت» ميگوئيم، حكمت وضع فلان قانون اين است لذا در موارد فقد شرايط، انتفاء يا تغيير حكم را اقتضاء نميكند. 3. آن اختلاف در كمّ و كيف و مشاركتي كه براي برآوردن نيازهاي جامعه، ضروري است، مؤثر باشد؛ مثلاً صرف رنگ پوست سياه و يا سفيد تأثيري در بازده كار ندارد و اگر تعيين دستمزدها صرفاً بر اساس بازده كار باشد ما نميتوانيم در تعيين دستمزد بين كارگر سياه و سفيد فرق بگذاريم، و لكن چون نهاد قيمومت مستلزم مديريت و برخورداري از تعقّل بيشتر است و يا لازمه حضانت برخورداري از پشتوانه مالي است و اين امور نوعا با مسؤوليت مردان سازگاري دارد، قانونگذار اين تكليف را بر عهده آنان گذارده است. همچنان كه در سنين خردسالي بويژه دختران نياز بيشتري به عاطفه و سرپرستي محبتآميز و شيرخوردن دارند، حضانت طفل در اين سنين با مادر ميباشد. امّا در سنين بالاتر كه استقلال كودك، افزايش يافته و محتاج به تأمين اقتصادي بيشتري است، مسؤوليت حضانت بر دوش پدر ميافتد. البته تفصيل و جزئيات اختلافات تكويني و طبيعي زن و مرد و حدود تأثير هر يك را ما در حوزه درك خود نميتوانيم دريابيم تا قوانين عادلانه و متناسب وضع كنيم و ناگزير از مراجعه به وحي هستيم. اكثر تبيينها در توجيه سرّ تفاوت احكام با استفاده از دادههاي مختلف علوم عقلي، روانشناختي و فيزيولوژي و آناتومي نيز از باب حكمت است نه علّت. از قبيل تبيين حكم حجاب بر اساس اين كشف روانشناسي كه: «آستانه حسّ لمس و درد زنان از زمان تولد، پائينتر از مردان است يعني زنان به درد، حساس ترند در عوض مردان، بينائي بهتري دارند. مردان بالغ به محرّكهاي بينائي شهواني، حسّاسيت بيشتر دارند. زنان به محرّكهاي لمسي، حسّاسيت بيشتر دارند. اين تفاوت حساسيّت از همان اوائل و تحت تأثير «اندروژنها» شكل ميگيرد اصطلاح «چشم چراني» كه براي اين ويژگي مردان بكار ميرود، زاييده حسّاسيت مردان نسبت به محرّكهاي بينائي شهواني است...». حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 63. «تساوي» آري، «تشابه» خير قرآن كريم ميفرمايد: «خلقكم من نفسٍ واحدةٍ» ؛ نساء (4)، آيه 124.. رسول اكرم(ص) فرمودند: «النّاس كلّهم سواء كأسنان المشط» يعني مردم اعم از زن و مرد مانند دندانههاي شانه با هم برابرند، اما لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، به هيچ رو تشابه صد در صد آنها در حقوق نيست. زن و مرد در حقوق عمومي و حقوق انساني، برابرند اما آيا با توجه به تفاوتهاي موجود و غير قابل انكار و غير قابل زوال، نبايد هيچگونه تقسيم كار و وظيفه و اختصاص كاركردي در ميان باشد؟! تساوي، غير از تشابه است، تساوي، برابري است و تشابه، يكنواختي. اسلام هرگزا متياز و ترجيح حقوقي و ارزشي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست، البته با توجه به تلازم حق و تكليف ممكن است بدليل تكاليف بيشتري كه بر عهده مردان گذاشته است احيانا اختيارات بيشتري نيز قائل شده باشد. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه و يكنواختي حقوق آنها مخالف است. نظام حقوق زن در اسلام، ص 113-111 (مطالب فوق با استفاده از «كتاب نقد»، شماره 17، زمستان 79، مقاله فيمينزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني صص 167 - 153 ميباشد). اينك به تبيين چند مورد از تفاوتهاي حقوقي زن و مرد اشارهكنيم: اول. حق طلاق اينكه حق طلاق به مرد داده شده، دليلش اين است كه بالاخره يك زندگي جمعي نياز به مدير دارد؛ اسلام نيز كسي را كه كمتر در مقابل عواطف واحساسات تحت تأثير قرار ميگيرد و از نظر مديريت جمعي قويتر است، به عنوان مسؤول اداره زندگي مشترك معرفي كرده و حتي نفقه و هزينه اداره اين زندگي را هم بر او واجب نموده است. در اينكه نوع مردان از نظر مديريت و انعطافپذيري كمتر در برابر احساسات خام قويتر از خانمها هستند، شكي نيست. به عبارت روشنتر: زندگي مشترك نياز به مديريت دارد و يكي از شؤون اين مديريت مسأله اجراي طلاق و انفكاك است كه از چند حال خارج نيست: 1. حق طلاق به دست مرد باشد، 2. حق طلاق به دست زن باشد، 3. هر دو به طور استقلالي اين حق را دارا باشند، 4. اين حق به دست هر دو به صورت اشتراكي باشد، 5. اصلاً حق طلاقي وجود نداشته باشد. فرض پنجم صحيح نيست؛ چرا كه گاهي اوقات، جدايي و گسستن اين رابطه به صلاح طرفين است. فرض چهارم هم معقول نيست و منافات با حكمت جعل قانون طلاق دارد؛ زيرا ممكن است يك نفر طالب طلاق و نفر ديگر طالب عدم آن باشد. فرض سوم آمار طلاق را بالا خواهد بُرد و اين مسأله را بعضي از كشورهاي غربي تجربه كردهاند. فرض دوم هم با توجه به احساسات و عواطف فراوان خانمها علاوه بر اينكه آمار طلاق را بالا ميبرد (زيرا از نظر آمار غالباً خانمها تقاضاي طلاق را دارند) باعث سستي كانون محبت خانواده نيز ميگردد و محبت زن را در دل مرد كاهش ميدهد. در نتيجه بهترين فرض صورت اول است؛ البته محدوديتهايي براي مرد در اعمال اين حق در شريعت و قانون در نظر گرفته شده كه مانع از ضايع شدن حقوق خانمها ميگردد. علاوه بر اين در شرايطي نيز زن حق طلاق دارد كه مانع ظلم به وي ميشود، از جمله طلاق وكالتي، طلاق قضايي و طلاق توافقي. بنابراين چنين نيست كه راه به كلي براي زن بسته باشد. اين مسأله نكات ديگري نيز دارد. نكته ديگر اينكه اين مسأله از احكام امضايي صرف نيست و شارع در آن تأسيسهايي دارد. افزون بر آن احكام امضايي شارع نيز مانند احكام تأسيسي ثبات و دوام دارد و قابل تغيير نيست. دوم. ارث مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بيارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشتهاي ناصواب ميشود، بنابراين نميتوان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد. ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست،؛ بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله: 1. ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است. 2. ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. همچنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم ميشود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به مرد نميرسد. 3. اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد ميباشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد ميباشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است،؛ بلكه اساساً حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اينكه: الف. اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نميبرد،؛ بلكه خود همچون كالايي به ارث برده ميشد. ب. اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد. ج. علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمنديهاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين داراييهاي خود را در هر راه مشروعي ميتواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمنديهاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمنديهاي خانواده و يا حتي نيازمنديهاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد. ه. اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است: 1. مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن ميباشد. 2. نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمنديهاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است. اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد ميكنند، چه ميگذرد؟ در آنجا: اولاً. چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايياش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمنديهاي او بر عهده مرد است. ثانياً. در جهان غرب شخص ميتواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهادهاند و تمام اعضاي خانواده را از آن محروم ساختهاند! در حالي كه در حقوق اسلامي ميراث ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع ميشود و كسي نميتواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده ميشود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن نصف مرد ميباشد ازاينرو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفهاي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مينويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك ميشود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن دو برابر مرد بهره ميبرد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه ميدارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن ميكند». الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215. براي آگاهي بيشتر ر.ك: الف. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام؛ ب. جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جمال و جلال؛ پ. كمالي، سيدعلي، قرآن و مقام زن؛ ت. مهرپور، حسين، بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران؛ ث. صبحي محمصاني، قوانين فقه اسلامي، ج 1 ترجمه: جمالالدين جمالي محلاتي ج. الهامي، داود، روشنفكر و روشنفكرنما؛ ح. رباني خلخالي، زن از ديدگاه اسلام؛ خ. محمدرضا زيبايينژاد - محمد تقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام. www.eporsesh.com .
راسخون
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.