۱ـ دین و فرهنگ /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

﴿ صفحه ۹﴾ ۱ـ دین و فرهنگ تعریف «دین» و «فرهنگ» چیست؟ و چه رابطه اى میان این دو وجود دارد؟ از سوى جامعه شناسان و اندیشمندان دینى تعاریف متعدّدى از دو واژه «فرهنگ» و «دین» ارائه گردیده است که نقل و بررسى هر یک از آنها و مقایسه بین دین و فرهنگ بر حسب هر یک از تعاریف، کارى بس دشوار و ملال آور خواهد بود. از این رو، ابتدا باید بر سر تعریفى از دین و تعریفى از فرهنگ توافق کنیم، آنگاه وارد بخش دوّم پرسش فوق شویم. الف ـ تعریف دین


﴿ صفحه 9﴾ 1ـ دین و فرهنگ تعریف «دین» و «فرهنگ» چیست؟ و چه رابطه اى میان این دو وجود دارد؟ از سوى جامعه شناسان و اندیشمندان دینى تعاریف متعدّدى از دو واژه «فرهنگ» و «دین» ارائه گردیده است که نقل و بررسى هر یک از آنها و مقایسه بین دین و فرهنگ بر حسب هر یک از تعاریف، کارى بس دشوار و ملال آور خواهد بود. از این رو، ابتدا باید بر سر تعریفى از دین و تعریفى از فرهنگ توافق کنیم، آنگاه وارد بخش دوّم پرسش فوق شویم. الف ـ تعریف دین دانشمندان دینى و بویژه مسلمانان تلاش کرده اند تا تعریف کاملى از دین عرضه کنند. همچنین جامعه شناسان نیز بحثها و تحقیقات فراوانى در این باره داشته اند که دین چیست و جایگاه آن در میان نهادهاى جامعه کدام است؟ آیا اساساً دین یک نهاد اجتماعى است و یا مقوله اى دیگر است که نمى توان آن را به عنوان نهادى اجتماعى در نظر گرفت؟ به هر حال، ذکر این مقدمه ضرورتى ندارد، آنچه براى ما اهمیّت دارد این است که مفهوم دین حق توضیح داده شود و عناصر و مؤلّفه هاى آن تبیین گردد تا بر اساس بود و نبود آنها، به حقّ، یا باطل بودن دینى حکم کنیم. بنابراین، در تعریف دین، به گونه اى که دین حق را شامل شود و بر ﴿ صفحه 10﴾تمام ادیان الهى که در زمان خود اصالت داشته اند و بعدها تحریف شده اند صادق باشد، باید گفت: «دین مجموعه اى است از باورهاى قلبى، و رفتارهاى عملى متناسب با آن باورها» که در بخش باورها، اعتقاد به یگانگى خدا و صفات جمال و جلال او، اعتقاد به نبوّت و اعتقاد به معاد قرار دارد که از آن به «اصول دین» یا «اصول عقاید» تعبیر مى شود؛ و در بخش رفتارها نیز کلیّه رفتارهاى متناسب با باورها که بر حسب اوامر و نواهى الهى و به منظور پرستش و بندگى خداى متعال انجام مى گیرد قرار دارد که از این بخش به عنوان «فروع دین» یاد مى شود. بنابراین، در تعریف اسلام به عنوان یگانه دین حق،1 مى توان گفت: «اسلام عبارت است از مجموعه اى از باورهاى قلبى ـ که برآمده از امور فطرى و استدلال هاى عقلى و نقلى است ـ و تکالیف دینى که از سوى -------------------------------------------------------------------------------- 1ـ در چرایى این که «دین حق بیش از یکى نیست» باید گفت: همان گونه که گذشت دین داراى دو بخش باورها و رفتارهاى متناسب با آنهاست و باورها در حقیقت حکایت از واقعیّاتى دارد که عالم تکوین را پُر کرده است؛ یعنى، براستى در عالم هستى خدایى یگانه با چنان ویژگى ها، انبیایى که حقیقتاً از سوى آن خدا مأموریّت هدایت بشر را یافته اند و عالمى پس از این جهان، به نام آخرت، وجود دارند و این امور همگى نتیجه کاوش هاى ژرف عقلانى در عالم هستى است که به تأیید فطرت و کتب آسمانى تحریف ناشده ـ از جمله قرآن کریم ـ نیز رسیده است. از سوى دیگر خداى متعال که غرضش از خلقت انسان، به خیر و کمال رسیدن بشر است، احکام و تکالیف را به گونه اى وضع کرده است که با انجام هر یک از آنها مصلحتى از مصالح انسان برآورده گردد و گامى در راه کمال انسانى برداشته شود، و به اصطلاح «احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیّه هستند» و با تحریف و تغییر این احکام بطور قطع راه رسیدن به آن مصالح و کمالات نیز بسته مى شود، و این با غرض خداى متعال از خلقت در تضاد خواهد بود. از این رو، دین مادام که برخوردار از این دو بخش آن هم به دور از هر گونه تحریف باشد، دین حقّ خواهد بود و چون ادیان همگى از سوى خدا هستند و عالم را نیز واقعیّاتى یکسان تشکیل مى دهد، پس امکان وجود دو دین حقّ در بستر زمان ـ که در عین حال با هم تنافى در همه یا برخى اجزاء داشته باشند ـ وجود ندارد. ﴿ صفحه 11﴾خداى متعال بر پیامبر اسلام ،صلى الله علیه و اله، و به منظور تأمین سعادت دنیوى و اخروى بشر نازل شده است». این تکالیف تمامى امورى را که به نحوى در سعادت دنیا و آخرت انسان نقش دارد در بر مى گیرد. این تعریف از دین، و به ویژه دین اسلام، نزد مسلمانان تعریفى شناخته شده و مقبول است. ب ـ تعریف فرهنگ جامعه شناسان براى واژه «فرهنگ» حدود پانصد معنا ذکر کرده اند که پرداختن به تک تک آنها و بررسى نقاط قوّت و ضعف هر یک از آن معانى و مقایسه آن با دین بسى دشوار خواهد بود. ما در اینجا سه گونه تعریف ـ که هر یک از این گونه ها شامل تعداد زیادى از تعاریف مى شود ـ را پیش مى کشیم، سپس رابطه دین با هر یک را بررسى خواهیم کرد. در برخى تعاریف، فرهنگ در برگیرنده اعتقادات، ارزشها و اخلاق و رفتارهاى متأثر از این سه، و همچنین آداب و رسوم و عرف یک جامعه معین تعریف مى شود. در گونه اى دیگر از تعاریف، آداب و رسوم شالوده اصلى فرهنگ تلقّى مى شود و صرفاً ظواهر رفتارها، بدون در نظر گرفتن پایه هاى اعتقادى آن، به عنوان فرهنگ یک جامعه معرّفى مى گردد. و بالأخره در پاره اى دیگر از تعاریف، فرهنگ به عنوان «عاملى که به زندگى انسان معنا و جهت مى دهد» شناخته مى شود. ج ـ رابطه دین و فرهنگ پس از شناخت سه نوع تعریف از فرهنگ، اینک مى گوییم: دین ـ که عبارت است از مجموعه اى از باورهاى قلبى و رفتارهاى ﴿ صفحه 12﴾عملى متناسب با آن باورها ـ اگر با گونه نخست از تعاریف فوق مقایسه شود، جزء فرهنگ تلقّى مى شود؛ زیرا فرهنگ در این دیدگاه هم شامل باورهاى قلبى دینى و غیر دینى و هم شامل رفتارها و اخلاق و آداب و رسوم دینى و غیردینى است. از این رو، «دین» جزء «فرهنگ» و زیر مجموعه اى از آن تلقّى مى شود. امّا اگر دین را با گونه دوم از تعاریف مقایسه کنیم، از آنجا که در این نوع از تعاریف ظواهر رفتار و آداب و رسوم به عنوان فرهنگ شناخته مى شوند، رابطه دین با فرهنگ بسان دو مجموعه اى که فقط در بخشى از اعضا مشترک هستند قابل شناسایى است، و در این دیدگاه نه دین کاملا جزء فرهنگ است و نه فرهنگ زیر مجموعه اى از دین مى باشد. شاید بتوان گفت تعریف فرهنگ به عاملى که به زندگى انسان معنا و جهت مى دهد، منطقى ترین سخن در تعریف این واژه مى باشد، امّا پیش از هر چیز باید روشن کنیم که معنادار بودن زندگى انسان یعنى چه؟ اگر برخى رفتارهاى انسان را با حیوانات مقایسه کنیم، خواهیم دید على رغم برخى تفاوت هاى شکلى، ماهیّت این دو گونه رفتار یکى است. به عنوان نمونه: انسان و حیوان هر دو به هنگام گرسنگى به دنبال غذا و رفع گرسنگى مى روند و خود را سیر مى کنند. امّا در عین حال، على رغم جابجایى فیزیکى و سیر شدن که در انسان و حیوان بطور یکسان واقع مى شود، ممکن است رفتار انسان بار ارزشى مثبت یا منفى بیابد. مثلاً اگر انسانى غذاى دیگرى را بدزدد و خود را با آن سیر کند، عمل وى دزدى، غصب و تجاوز به حقوق دیگران تلقّى مى شود که همگى بار ارزشى منفى دارد. همچنین در جامعه دینى یک سلسله از رفتارها وجود دارد که داراى ﴿ صفحه 13﴾ارزش مثبت و یا منفى هستند. به عنوان نمونه، غیبت کردن و روزه خوارى در اسلام داراى ارزش منفى، و رازدارى و روزه گرفتن داراى ارزش مثبت اند. نکته حائز اهمیّت در این میان این است که چرا انسانها در جوامع دینى براى چیزهایى ـ علاوه بر امورى که سایر انسانها آنها را خوب یا بد مى دانند ـ ارزش مثبت یا منفى قایل اند. به عبارت بهتر، منشأ خوبى و بدى چیست؟ یکى از بزرگترین و جنجالى ترین مسائل فلسفى جهان همین سؤال است که آیا ارزشها ناشى از قراردادهاى اجتماعى است، یا برگرفته از امور واقعى و تکوینى است؟ آیا معنادارى امور ارزشى ناشى از قرارداد است یا ناشى از واقعیّاتى که عقل و وحى انسانها را به آنها راهنمایى مى کنند؟ بدیهى است که این دو نوع نگرش دو فرهنگ متفاوت مى سازد: فرهنگى که معنادارى ارزشها را تابع قرارداد اجتماعى مى داند، و در نتیجه اخلاق و امور ارزشى را «نسبى»، متغیّر و تابع امیال انسانى مى شناسد؛ و فرهنگى که معنادارى ارزشها را تابع امور واقعىِ مستقل از خوشآمد و بدآمد انسانها مى داند. این امور واقعى همان چیزهایى است که متن عالم هستى را پر کرده است و با راهنمایى عقل و وحى قابل شناسایى است و با تغییر ذائقه انسانها متحوّل نمى شود. بنابراین، معنادارى زندگى انسان برگرفته از نحوه نگرش انسان به جهان و انسان و یا به تعبیر دیگر تابع «جهان بینى و انسان شناسى» اوست. جهان بینى نیز به نوبه خود «نظام عقیدتى» و «نظام عقیدتى»، «نظام ارزشى» را شکل مى دهد. از طرفى چون افعال اختیارى انسان تابع اراده او هستند و اراده انسانها ﴿ صفحه 14﴾نیز در پرتو نوع نگرش و نظام ارزشى مورد قبول آنها شکل مى گیرد؛ رفتارهاى انسان نیز تابعى از نظام ارزشى مورد قبول او خواهند بود. چکیده سخن آن که معنادارى زندگى انسان در گرو انجام اعمال و رفتارهایى است که در چارچوب نظام ارزشى ویژه یک جامعه، و در راستاى باورها و نظام عقیدتى آن جامعه انجام مى گیرد؛ و چون مطابق بینش اسلامى، تنها جهان بینى حق و به تبع آن تنها نظام عقیدتى و ارزشى صحیح دین اسلام است، ما مسلمانان عامل معنادارى و جهت دهنده زندگى انسان را «دین» مى دانیم. از این رو، فرهنگ در گونه سوّم از تعاریف پیش گفته بر دین انطباق مى یابد. مگر آن که اجزاى تشکیل دهنده فرهنگ را کمتر از اجزاى تشکیل دهنده دین بدانیم، مثلاً اجزاى فرهنگ را صِرفاً نظام ارزشى و رفتارهاى موجود در جامعه دینى بدانیم که در این صورت فرهنگ زیر مجموعه و تابعى از دین خواهد بود. ناگفته نگذاریم که گاهى ارزشها در کشورى که داراى جامعه دینى است، فربه تر از صِرف ارزشهاى دینى تعریف مى شوند، در این صورت دو گونه ارزش خواهیم داشت: گونه اول ارزشهاى ثابت و غیر قابل تغییر که از باورهاى دینى سرچشمه مى گیرند، گونه دوم ارزشهاى ناشى از آداب و رسوم و قراردادهاى اجتماعى که قابل تغییر و عوض شدن هستند. امّا پرواضح است که تغییر در دسته دوّم گزندى به ارزشهاى ثابت و غیرقابل تغییر نمى رساند؛ چرا که اساساً از دو خاستگاه متفاوت نشأت گرفته اند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image