فهم قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 29 دقیقه

شخصی که اطلاعات دینی بالایی هم دارد حرفی زده خواستم از شما بپرسم. او میگوید قرآن را باید خودمان بخوانیم و بفهمیم نه اینکه تفسیر را بخوانیم چون تفاسیر نوشته شده موجود فقط نظرات اشخاص است که هر کس فهم خودش را نوشته و نظراتشان با هم تفاوت دارد و مثلا المیزان را چون در سطح فهم من نیست پس نباید بخوانم چون باعث گمراهی من میشود.


در پاسخ مطالب ذیل قابل توجه است : الف- در این مطلب که همه مسلمانان مخاطب قرآن هستند ومیتوانند ظاهر قران را بفهمند جای شک وتردید نیست لکن این گونه نیست که قرآن به غیر از ظاهرش که برای عامه مردم قابل درک است هیچگونه باطن وحقیقت دیگری نداشته باشد اگر چنین اعتقادی در مورد قرآن داشته باشیم لازمه اش این است که فهم خاتم پیامبران با ابو جهل از قرآن به یک اندازه باشد در حالی که هیچ کس به چنین مطلبی ملتزم نیست بنا بر این انکاری از این مطلب نیست که قرآن برای همگان فرستاده شده لکن نمیتوان ادعا کرد که همه مردم به شکل مساوی از قرآن برداشت میکنند , و بدیهی است که افراد در درک حقایق قرآن متفاوت هستند وهمه در یک حد و اندازه از آن برداشت نمیکنند . ب- از جمله آیاتی که دلالت دارد اهل بیت پیامبر آگاه به تفسیر وحقایق قرآن هستند آیات ذیل است : 1-هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (آل عمران 7) در این آیه خداوند علم به متشابهات را مختص به خود وراسخان در علم میداند به حسب آنچه در روایات فراوان که آدرس آنرا ذیلا میآوریم راسخان در علم وکسانی که به جایگاه ثابتی از علم دست یافته اند پیامبر واهل بیت آن حضرت هستند .2- وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (رعد 43 ) در این آیه خداوند خودش وکسانی را نزد آنان علم کتاب است را شاهد بر نبوت پیامبر میداند به حسب آنچه در روایات آمده است کسی که نزد او علم کتاب است اهل بییت هستند که در راس آنان امیر مومنان علیه السلام است .3-بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (عنکبوت 49 ) قرآن آیات روشن وبین است در سینه کسانی که به آنان علم داده شده است در ذیل این آیه نیز روایت فراوانی وجود دارد که مراد از کسانی که خداوند به آنان علم عنایت نموده که قرآن نزد آنان بین وروشن است اهل بیت علیهم السلام هستند . .جهت اطلاع بر روایاتی که ذیل آیات یاد شده وارد شده است به بحار الانوار ج 23 ص 188-211 مراجعه کنید .4 - آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ دلالت دارد بر اینکه از اولو الامر که اهل بیت اند اطاعت نمود بنا بر این سخن آنان نیز در تفسیر قرآن وبیان حقایق دین حجت است همانند رسول خدا والا خداوند در کنار اطاعت از خودش وپیامبر اطاعت ازانان را مطرح نمیکرد مراد از اولوالامر نیز به حسب آنچه در روایات امده اهل بیت پیامبرند .5 - آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده 55) بر این دلالت دارد که امیر مومنان علیه السلام همانند پیامبر اکرم (ص) بر مردم ولایت وسرپرستی دارد وسخنان ان حضرت همانند پیامبر اکرم (ص) بر همگان حجت است مراد از کسانی که اقامه نماز میکنند ودر حال رکوع زکات میدهند بنا به انچه در روایات شیعه وسنی امده است امیر مومنان است . مقام ولایت و سر پرستی که در این آیه مطرح است همان جایگاهی است که خداوند به صراحت در قرآن کریم به پامبر اکرم دستور میدهد که در حجه الوداع آنرا به مردم برساند و امیر مومنان را به عناون ولی وسرپرست مومنان پس از خود معرفی نماید وحضرتش نیز امتثال امر نموده و در حضور بسیاری از مسلمانان فرمود آیا من اولی به شما نیستم از اموال وجانهایتان همگی گفتند چرا ای رسول خدا آنگاه فرمود هرکس من مولای اویم وچنین سرپرستی را بر وی دارم پس علی مولای اوست آیات یاد شده بخشی از آیاتی است که دلالت بر لزوم اطاعت از اهل بیت وعالم بودن ایشان به کتاب دارد .ج- اکثر مفسران و محققان قرآنى و یا کتب علوم قرآنى، خود فصلى را به علوم مورد نیاز در تفسیر اختصاص داده و علومى را که از دیدگاه خود براى تفسیر ضرورى مى دانستند متذکر گردیده اند و اهم علوم یاد شده در این مورد که تقریبا اکثر و قریب به اتفاق مفسران و محققان به آن اشاره کرده اند، بدین قرار است:1- علوم ادبى (لغت، اشتقاق، صرف و نحو)2- علوم بلاغى (معانى، بیان، بدیع)3- علوم قرآن (قرائات، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و..) 4- علوم استنباط معرفت دینى (اصول فقه، فقه)5- علوم الحدیث (درایه و رجال)6- علم کلام، علم تاریخ و... بنابراین کسى که بخواهد در تفسیر صاحب نظر گردد، لازم است مقدمات علم تفسیر را بیاموزد، البته باید متذکر شد که داشتن معلومات تفسیرى براى هر فردى با مطالعه کتب تفسیرى در حد خودش ممکن مى باشد. د‌- دانمشندان علوم قرآن، تحت عنوان «شرایط مفسر» یا «ویژگی های لازم برای مفسر» امور فراوانی را ذکر کرده اند که بخشی مربوط به «منابع تفسیر»، بخشی مربوط به «قواعد تفسیر»، بخشی مربوط به «علوم مورد نیاز» و بخشی مربوط به «شیوه تفسیر» است. البته در این میان محققانی هستند که مجموعه های یاد شده را با شرایط مفسر به هم نیامیخته اند، ولی غالباً بخشی از مجموعه های یاد شده را تحت عنوان شرایط مفسر ذکر کرده اند. این آمیختگی معلول یکی از سه امر زیر است: نخست آن که چون طرح این مباحث سابقه طولانی نداشه است، تفکیک محورهای مختلف یاد شده از یکدیگر، مورد غفلت قرار گرفته و یا به آسانی میسر نبوده است. دوم آنکه گاه برخی از این مباحث با نگرشهای متفاوت در قلمرو عناوین مختلف قرار می گرند. به عنوان مثال، اگر به علوم ادبی به عنوان یکی منظومه معرفتی نگریسته شود، از علوم مورد نیاز مفسر، و اگر به عنوان تخصص و تبحر مفسر در به کار گیری آن منظومه معرفتی نگریسته شود، از شرایط مفسر به شمار می آید. سوم آنکه برخی از این دانشمندان از واژه «شرایط تفسیر» مفهوم گسترده ای را مد نظر داشته اند که شامل علوم مورد نیاز و رعایت قواعد تفسیر نیز می شود. در هر حال، مفهوم مورد نظر در اینجا، معنای خاصی دارد و تنها در بر گیرنده اموری است که حاکی از وجود نوعی توانایی و کمال برای مفسر در بعد بینش یا گرایش می باشد و شامل دیگر مجموعه های یاد شده نمی گردد. در فصول گذشته یادآور شدیم که رعایت نکردن اصول و قواعد تفسیر، بی توجهی و استفاده نکردن از منابع معتبر تفسیر و فرا نگرفتن علوم مورد نیاز مفسر، سبب خطای در تفسیر و بی اعتباری آن می شود. در این فصل در صدصد بیان آنیم که علاوه بر امور یاد شده، مفسر باید دارای ویژگیها و شرایطیباشد که رعایت آنها نیز سبب می شود تا خطای وی در تفسیر کاهش یابد. پیش از پرداختن به بیان شرایط و ویژگیهای مفسر، ذکر دو نکته ضروری به نظر می رسد: الف) ویژگیهای روحی مفسر گاه ذاتی و غیراکتسابی است، مانند استعداد فو ق العاده و سرعت انتقال و گاه اکتسابی است مانند ملکه استنباط و تقوا. در ویژگیهای غیراکتسابی، نقش اصلی را جنبه غیراکتسابی آن به عهده دارد هر چند این ویژگی ها به طور ارادی قابل تقویت و تضعیف است. ویژگیهای اکتسابی، هم در اصل پیدایش و هم از حیثیت تقویت و تضعیف، وابسته به تلاش مفسر است و به هر میزان که تلاش بیشتری در این زمینه صورت پذیرد، توانمندی افزونتری در تفسیر حاصل می شود. همچننی گاه ویژگیهای اکتسابی نوعی آگاهی است؛ مانند بینش صحیح اعتقادی، و گاه مانند تقوا و ایمان، از مقوله گرایشهای اکتسابی است، چنان که گاهی نیز از امور زمینمه ساز برای دستیابی به آگاهی است؛ مانند ذهن کنجکاور و آکنده از پرسش داشتن، و گاه از مقوله هنر و مهارت است؛ مانند ملکه استنباط، و مهارت در رعایت قواعد تفسیر. این بحث ا نواع مختلف این شرایط را در بر می گیرد. ب) برخی از شرایط و ویژگیهای مفسر، در صحت و اعتبار تفسیر مؤثر است، به گونه ای که فقدان آن سبب خطای در تفسیر می شود، مانند علوم مورد نیاز و آزاد اندیشی، و برخی از ویژگیها سبب کمال و باروری بیشتر تفسیر است؛ مانند برخورداری از ذهن پر سؤال، تقوا و خلوص نیت. در این فصل به بررسی این دو دسته از شرایط می پردازیم. شرایط مؤثر در اعتبار تفسیر تسلط و حضور ذهن نسبت به پیش فهم های تفسیر چنان که قبلاً اشاره شد، مفسر باید در مورد مبانی و قواعد موضع گیری مستند و مستدل داشته باشد و از علوم مؤثر در تفسیر و منابع اولیه تفسیر، آگاهی کافی داشته باشد. هر گونه تفسیر، به ویژه در بخش مهمی از معارف قرآنی، وابسته به آن موضع گیری و این آگاهی است و بدون احراز شرایط و اوصاف یاد شده، تفسیر به رونویسی و تقلید صرف از تفاسیر دیگر مبدل می شود و یا سر از تفسیر به رأی در می آورد. Tملکه استنباط قواعد، مبانی علوم و منابعی که آگاهی از آنها و به کار گیری دقیق هر یک برای مفسر ضرورت دارد، امور متعدد و متنوعی است که صرف آگاهی از آنها برای دستیابی دقیق به مفاهیم و معارف قرآن کفایت نمی کند، بلکه مفسر باید با ممارست فراوان در استخراج معارف‌ قرآن و به کارگیری امور یاد شده، این آگاهی را به یک مهارت تبدیل کرده و به شکل ملکه و حالت نفسانی در آورد، به گونه ای که برای وی به کارگیری امور یاد شده به آسانی و با کمال دقت میسر گردد. همان طور که مفسر فاقد علوم و آگاهی های یاد شده و یا قدرت استنباط، فقط می تواند گزارشکر آراء دیگران باشد و در هر موردی که خود اظهار نظر کند،‌ از خطر تفسیر به رأی مصون نخواهد بود، کسی که قدرت استنباط او در حد مهارت و ملکه نفسانی نباشد نیز امکان غفلت از به کارگیری قواعد و اصول تفسیر را خواهد داشت و نتیجا در این صورت نیز در استفاده شایسته از علوم مورد نیاز و انتخاب منابع معتبر در معرض خطا و لغزش خواهد بود. و در نهایت، زمینه خطای در تفسیر برای او فراهم است. دستاورد مهم مهارت در تفسیر عبارت است از اشراف بر مواضع خطا، شناخت آیات محکم و آگاهی از اصول حاکم بر معارف‌ قرآن. اموری که در کاهش خطا در تفسیر و فهم دقیق و هماهنگ از آیات شریفه، نقش به سزایی دارد. آنچه زمخشری در مقدمه تفسیر کشاف به عنوان یکی از شرایط مفسر آورده است، مبنی بر آنکه مفسر باید «کثیر المطالعه و طویل المراجعه» (پر مطالعه و دارای مراجعه مستمر و طولانی به منابع مربوط) باشد، در واقع ناظر به زمینه های پیدایش مهارت و ملکه استنباط است. آگاهی و اعتقاد به جهان بینی قرآن بیانات قرآن مجید، براساس مبانی خاص و منطبق با جهان بینی واقع گرایانه ارائه شده است و معارف آن بر مبانی مزبور مبتنی بوده و با آن هماهنگ است. در واقع، آن مبانی مانند روح واحدی در پیکره معارف قرآن حضور و ظهور دارد. از این رو، کسی که از آن مبانی آگاه نباشد، در فهم این معارف و انتقال از الفاظ آیات کریمه به آنها دچار خطا خواهد شد. هم چنین عدم ایمان به این اصول، فهم دقیق و انتقال به ظرایف و ریزه کاری های مفاهیم قرآن را با مشکل مواجه می کند. این مشکل به ویژه در مواردی رخ می دهد که قرآن مجید به بیان جنبه های رفتاری پیامبران و مؤمنان و توصیف و تحلیل آن می پردازد. صاحب نظران علوم انسانی براین نکته تأکید دارند که برای فهم صحیح رفتار انسان ها، صرف آگاهی از معتقدات و فرهنگ انسان ها کفایت نمی کند، بلکه محقق باید آن رفتارها را در خود درک و هضم کند، اگر ما می توانیم درک کنیم که دادخواهی و سخنان پرخاشگرانه یک انسان ستم دیده چه معنایی دارد، برای آن است که خود نیز در شرایطی به نحوی مورد ستم واقع شده ایم. همان گونه که فهم رفتار یک فرد،‌ منوط به یافتن آن حالت در خویشتن است، در فهم توصیف آن رفتارها و حالت ها نیز، اعتقاد صحیح و ایمان به آن مبانی- که این رفتارها و حالت های نقل شده برخاسته از آن است- بدون شک مؤثر است. بر همین اساس، جمعی از پژوهشگران علوم قرآنی و مفسران نیز براین نکته تأکید کرده اند که مفسر باید از ایمان و اعتقاد صحیح برخوردار باشد. ضروریات این شرط، از روایت ذیل به خوبی هویداست: «انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم و لقوم یتلونه حق تلاوته و هم الذین یومنون به و یعرفونه و اما غیرهم فما اشد اشکاله علیهم؛ همانا قرآن توصیف هایی است برای اهل معرفت و نه دیگران؛ [یعنی] برای آنان که قرآن را چنان که شایسته آن است، تلاوت می کنند و آنان کسانی هستند که بدان ایمان دارند و کاملا آن را می شناسند، ولی کسانی که چنین نیستند، فهم قرآن بر آنان بسیار مشکل است». (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 92، ص 100)در آنچه که برخی از پژوهشگران علوم قرآنی با عنوان «آگاهی از ابواب سر» از آن نام برده و مقولاتی از قبیل توکل، اخلاص و دیگر حالات روانی و اخلاقی را به عنوان موارد آن ذکر کرده اند، نیز از همین باب است و مشابه چنین تبیینی در مورد آنها نیز مطرح است. ه‌- در فهم هر متنی، هدف آن است که بدانیم گوینده سخن چه چیزی را مد نظر داشته است و این هدف، مفسر متن را از جهانی محدود می کند: در این راستا، وی نمی تواند آرا و اندیشه های خود و خواست های فردی و گروهی را در تفسیر دخالت دهد و تحلیل های خود را به حساب مفاد و مراد از متن بگذارد. البته ذهنی پر سؤال داشتن، که به عنوان یکی دیگر از شرایط مفسر ذکر خواهد شد، مسأله دیگری است که با این شرط منافات ندارد. در آن شرط، سخن بر سر موضوع ها و سؤال است و در این شرط، سخن بر سر پاسخ ها و محمولهاست. بی طرفی عملی در هر تحقیقی ضرورت دارد؛ خواه آن تحقیق در زمینه کشف قوانین طبیعی و انسانی باشد و خواه در نایل شدن به فهم و درک سخن یا نوشته ای؛ ولی در خصوص قرآن، به لحاظ پیامدهای ارزشی آن، مسأله بسیار حساس تر است. روایات فراوانی هم که از تفسیر به رأی نکوهش می کند، ناظر به همین نکته است. به طور کلی، ‌عدم رعایت بی طرفی علمی، گاه در قالب حاکمیت بخشیدن به تمایلات فردی و گروهی بر قرآن و تفسیر آیات، گاه در اثر مرعوب دیدگاه دیگران شدن و جرأت اقدام برای فهم نوین براساس قواعد را به خود ندادن و از نوآوری و فهم جدید و نکات بیشتر پرهیز کردن است. البته چنان که در فصول پیشین گذشت، حاکمیت قواعد مسلم عقلی، قواعد محاوره عقلایی و اصول کلی برگرفته از خود قرآن، با بی طرفی علمی کاملا سازگار بوده، بلکه دخالت دادن آنها ضرورت دارد.و‌- شرایط کمال و باروری تفسیرتوانمندی فکری و صفای باطنی : بررسی های تجربی دینی بر این نکته تاکید دارند که افراد انسان از لحاظ توانمندی فکری و ذهنی یکسان نیستند؛ بهره هوشی، سرعت انتقال، قدرت استنتاج، نوآوری، میزان حافظه و نظایر آن در افراد مختلف، درجات متفاوتی دارد. عده ای در مرحله بسیار بالایی قرار دارند که از آن به نبوغ تعبیر می شود. جمعی فروتر از حد متعارف اند و اکثریت افراد در حد میانه قرار دارند. هر چند همه انسان ها از حداقل این استعدادها که شرط تکلیف و ستایش و سرزنش و پاداش و کیفر است،‌ برخورداند و نیز این استعدادها قابل تقویت و تضعیف است، ولی تفاوت افراد در برخورداری از آن، مسلم و تأثیری که شدت و ضعف برخورداری از این استعدادها در فهم دقیق تر و کامل تر هر متنی و از جمله فهم قرآن دارد، غیرقابل تردید است. افزون بر نقشی که این استعدادها در فهم قرآن دارد، براساس بیانات دینی، اخلاص و تلاش در راه خدا و به تبع آن، عنایات الهی نیز فهم کامل تری از قرآن را به ارمغان می آورد و این نیز در افراد متفاوت است. بنابراین، عنایت ویژه خدا که بر اثر اخلاص و تلاش در راه خدا حاصل می شود نیز در فهم کامل تر آیات مؤثر می باشد. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: روش شناسی تفسیر قرآن، علی اکبر بابایی، غلامعلی عزیزی کیا، مجتبی روحانی راد، زیر نظر محمود رجبی،‌تهران، 1379، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمتز- بدیهی است تفسیر هر متنی به ویژه متنی که از ابعاد گوناگون دارای اعجاز است،کار هر کسی نیست ونیاز به مقدمات دارد،ولی از سوی دیگر قرآن کریم کتاب عمل است وعموم مردم سطوحی از آنرا می فهمند وکسانی که عمری را در انس با قرآن سپری کرده اندوبا زبان او آشنا هستند قادرند که پرده از ابهامات آن بر دارند ومفسران با استمداد از بیانات ائمه علیهم السلام وعلوم دیگری که کسب کرده اندبه تفسیر قرآن مبادرت می ورزند وهر کدام بر طبق ظرفیت خود ،حقائقی را آشکار نموده وبه مردم عرضه می نمایند . بنابراین, براى فهم قرآن به عنوان منبع اساسى معرفت دینى، ما نیازمندیم که ابزارهاى خاص آن را پیدا کنیم و حدود استفاده از هر یک از آنها و میزان تأثیر و اعتبار از آنها را بدانیم. مهمترین ابزارها براى فهم قرآن عبارتند: 1. ادبیات و قواعد زبان شناسى: براى درک سخن هر گوینده و نقطه آغاز تفاهم، به آگاهى از قواعد اولیه مربوط به زبان و لغت اوست. لذا داشتن اطلاعات کافى و عمیق از ادبیات این زبان از ضروریات است. در ادبیات نیز فهم معناشناسى واژه ها، آشنائى به علم صرف (صرف شناسى) و علم اشتقاق، علم نحو که جایگاه ترکیبى کلمات را در ساختار جملات مشخص مى سازد و اطلاع از علم معانى و بیان و بدیع که در زیباسازى کلام قواعد مهمّى است، لازم مى باشد. 2. آشنا بودن به مضمون و سیاق خود قرآن، چرا که قرآن قراینى دارد که بعضى پیوسته و بعضى ناپیوسته است و براى فهم مقصود هرگوینده مناسب ترین شیوه آن است که سخنان گوناگون خود او را در کنار هم و مرتبط با هم بنگریم و این شیوه در ارزیابى و نتیجه گیرى مفید است. 3. سنت معصوم(ع): از جمله شئون پیامبر(ص) و ائمه(ع) تبیین مقاصد کتاب الهى مى باشد. {/Bوَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ اَلذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ {w4-12w}16:44/}، (سوره نحل/44). علامه طباطبایى مى نویسد: آیه مبارکه دلیل به حجّیت سخن پیامبر اکرم در شرح آیات قرآن کریم است، (المیزان، ج 12، ص 261). سنّت و سخن معصوم(ع) در تفسیر و تبیین قرآن و تعلیم شیوه تفسیر به مردم و تبیین تأویل و تعلیم راهیابى به بطون قرآن نقش اساسى دارد. 4. عقل و تفکر خلاق، مفسّر و کسى که مى خواهد از قرآن استفاده کند باید عقل فعّال و تفکّر، خلاق داشته باشد تا بتواند از این ابزار بطور صحیح و دقیق استفاده نماید. باید توجه داشت که دین مجموعه عقاد و آموزه هایى را ارائه داده که این مجموعه بایستى با هم سازگار باشد لذا در مرحله اول باید از تفاسیر معتبر مانند المیزان, مجمع البیان, نمونه و ... استفاده نماییم.پس، برای رسیدن به مقصود باید انس خود را به تدریج با قرآن زیاد تر کنید وضمن قرائت آیات به ترجمه های معتبر هم مراجعه کنید تا آشنائی شما روز به روز زیادتر گردد،بعد از این مرحله نوبت به استفاده از تفسیر ها می رسد که می توانید از تفسیر نمونه شروع نمائیدوقدم به قدم پیش بروید وهمراه با افزایش معلومات خود به مراحل بالاتر برسید.درر نتیجه این که اگر شما در جست وجوى قرآن شناسى و درک معانى و فهم حقایق قرآن هستید دو راه عمده دارد: 1- مطالعه پیوسته و دائمى تفاسیر قرآن. 2- تزکیه باطن و تحفظ بر عبادات و ترک محرمات. میزان موفقیت شما در این مورد بستگى به میزان استوارى و استقامت شما در راه هدف و جدیت در رسیدن به مقصد است. - اما در پاسخ به این سوال که چرا چندین مرجع داشته باشیم و چرا فقها اختلاف نظر داردند به مطالب که در ذیل می آید توجه فرمایید:اگر واقع بینانه به تعدد مرجعیت نگاه کنیم خواهیم دید که این مسأله از جهاتى سودمند و مفید است و از جهاتى نیز ممکن است نا سودمند باشد. برخى از جهات مثبت قضیه آن است که: اولا نشانگر رشد و شکوفایى علمى حوزه هاى علمیه در سطوح بالاست. بنابراین نمى توان آن را فقدان مرجع اعلم به حساب آورد بلکه تعدد شخصیت هاى شایسته و لایق است. ثانیا تعدد مراجع راه گشاى بسیارى از مشکلات مقلدان در عمل به برخى از فتاواست و این امکان را ایجاد مى کند که در شرایطى شخص یا جامعه بتواند از طریق فتاواى متعدد راه حلى براى برخى از مشکلات لاینحل بیابد. جهت منفى قضیه نیز آن است که در برخى مواقع موجب سر گردانى مقلدان سوء برداشت و یا سوء استفاده هایى مى شود. در جمع بندى مى توان به این نتیجه رسید که تعدد مرجع تا اندازه اى اجتناب ناپذیر است ولى تکثر بیش از حد آن شاید چندان مطلوب نباشد. ولى در عین حال کثرت مراجع به معناى جنگ مرجعیت نیست. زیرا بسیارى از مراجع جدا از مرجع شدن کناره گیرى مى کنند و تنها بر اساس وظیفه شرعى این رسالت سنگین را به دوش مى گیرند. با توجه به این مقدمه پیش از بررسى ریشه ها و علل آن، اشاره به چند نکته بایسته است: یکم. در مسائل نظرى هر رشته اى، متخصصان و دانشمندان آن، در یک سرى از مسائل با یکدیگر اختلاف نظر دارند. دانش فقه و اجتهاد نیز این چنین است. مجتهد بایستى در تمامى احکام و مبادى آن، تلاش کرده و به یک نقطه فکرى و اجتهادى برسد. طبیعى است که در صدها مسأله فقهى، نمى توان انتظار داشت که بین دو یا چند نفر، وحدت نظر کاملى وجود داشته باشد. حتى در علوم تجربى مانند «رشته پزشکى» نیز که مبتنى بر حس و آزمایش است، اختلاف نظر و تفاوت تشخیص طبیعى است. دوم. ممکن است عده اى منشأ اختلاف فتاوا را تعدد وجود مراجع در زمان ما بدانند و علت را از آنجا جست و جو کنند؛ در حالى که این پندارى بیش نیست! زیرا این امر در بین فقیهان و مراجع گذشته نیز به چشم مى خورد. اگر کسى کتاب هاى فقهى را ورق بزند و بررسى اجمالى کند؛ به خوبى در خواهد یافت که چنین اختلاف هایى، همیشه در بین نظرها بوده است.جهت دستیابى به اختلاف آراى مجتهدان، ر.ک: اللمعة الدمشقیة و جواهر الکلام.سوم. اختلاف فتواى مجتهدان، به هوا و هوس و منافع شخصى آنان باز نمى گردد؛ بلکه گاهى تقوا به حدى است که وقتى از مرجع تقلیدى سؤال مى کنند: حکم چیز نجسى که در چاه بیفتد چیست؛ پیش از پاسخ به آن، دستور مى دهد چاه خانه اش را پر کنند تا مبادا در بیان حکم خدا، دچار هوا و هوس گردد! و اگر مرجع تقلیدى بر اساس منافع شخصى فتوایى صادر کند، صلاحیت مرجعیت را از دست خواهد داد. چهارم. اختلاف فتاوا مسأله اى نیست که در این عصر پیدا شده باشد؛ بلکه این امر در زمان ائمه اطهار(ع) نیز در میان اصحاب و شاگردان به چشم مى خورد. در روایت عمر بن حنظله آمده است: امام صادق(ع) براى رفع نزاع و کشمکش ها میان مردم، آنان را به فقیهان ارجاع داده، مى فرمود: «هر گاه دو یا چند نفر از آنان در فهم روایات و استنباط احکام اختلاف نظر داشتند، به کسى که اعلم و با تقواتر است مراجعه کنید».وسائل الشیعة، (کتاب القضاء)، باب 9، ح 1. در اینجا بدون آنکه حضرت اختلاف نظر میان آنان را سرزنش کند، آن را امرى بدیهى تلقى مى کرد.پنجم. مجتهدان در بسیارى از مسائل فقهى - از جمله مسائل ضرورى و قطعى دین (مانند وجوب نماز و روزه و احکام وضو) و نیز بى شمارى از احکام فرعى - اتفاق نظر دارند و حوزه اختلاف، تنها در بعضى از احکام فرعى است. ششم. خداوند متعال در هر مورد و مسأله اى، بیش از یک حکم ندارد و فقیهان به دنبال یافتن حکم خدا هستند. و اگر برخى فقیهان اشتباه کنند حکم خدا تغییرى نمى کند و متعدد نمى شود. اما مجتهد و مقلدان چون تلاش کرده اند و به وظیفه خود عمل کرده اند از لطف و ثواب الهى بهره مند مى شوند.پس از این مقدمات، اکنون به بررسى ریشه ها و عوامل اختلاف فتاوا پرداخته، مى گوییم: دانش فقه و اجتهاد بر یک سلسله از مبادى و اصول فکرى مبتنى است و اختلاف در فتوا از آنجا سرچشمه مى گیرد و آنها عبارت است از:یک. اصول فقه یکى از مهم ترین و اساسى ترین مبادى فقه، «علم اصول» است. این علم به شناخت مسائلى همچون اوامر، نواهى، مفاهیم، اجماع، خبر واحد و متواتر، تعارض، استصحاب، برائت و... مى پردازد و مجتهد براى استنباط احکام فقهى، از نتیجه آن سود مى جوید. هر یک از این موضوعات، اندیشه هاى گوناگونى را در خود بر مى تابد و تأثیر این اختلاف، در تفاوت فهم حکم الهى نمایان مى شود. به عنوان مثال در مسأله اى چند روایت در کتاب هاى حدیث موجود است که با هم تعارض دارد: بر این اساس دیدگاه علما، متفاوت مى شود. یکى مى گوید: به عللى این روایت بر آن روایت تقدم دارد؛ دیگرى مى گوید: به جهات دیگرى، آن روایت بر این روایت ترجیح دارد و هر کدام از آنان، بر طبق روایت مورد نظر خود فتوا مى دهند و تردیدى نیست که «تعارض» یک مسأله اصولى و مقدمه اى براى دانش فقه است.دو. ادبیات عرب این علم شامل صرف، نحو و شناخت معانى الفاظ مى شود و یکى از مقدمات اجتهاد به شمار مى رود. گاهى اختلاف فقیهان، به اختلاف در مسائل نحوى و صرفى باز مى گردد. براى مثال مجتهدى، فلان کلمه در روایت را به صورت مرفوع مى خواند و آن را فاعل فعل مى داند؛ در حالى که دیگرى آن را منصوب و مفعول فعل قلمداد مى کند و تردیدى نیست که این اختلاف، به تفاوت در حکم و فتوا منجر مى شود.سه. مفاهیم گاهى تفاوت فتوا، از اختلاف در شناخت معانى و مفاهیم الفاظ نشأت مى گیرد. به عنوان مثال در واژه «یوم» - که در بسیارى از روایات آمده - میان فقیهان اختلاف نظر هست؛ برخى فرموده اند: از طلوع خورشید تا غروب را یوم گویند و عده اى آن را توسعه داده و ابتداى یوم را طلوع فجر دانسته اند. این اختلاف، تأثیر خود را در بسیارى از احکام فقهى بر جاى گذاشته و باعث اختلاف در فتوا گردیده است که ذکر آنها ما را از ادامه بحث باز مى دارد.چهار. علم رجال در زمان معصومین(ع)، سند و مدرک روایات و شناخت راویان و ناقلان احادیث، کمتر مورد نیاز بود؛ زیرا احادیث و احکام را یا از خود معصوم مى پرسیدند و یا راوى را به دلیل نزدیکى زمانى با معصوم(ع) مى شناختند. اما در زمان هاى بعد احادیث با واسطه هاى زیادى نقل مى شد و عده اى در این میان، به دروغ روایاتى را جعل مى کردند. از این رو در زمان غیبت نیاز به شناسایى راویان سالم و راستگو از غیر آنها ضرورى گشت و بر اساس آن «علم رجال» پایه گذارى شد. این علم به بررسى نقاط ضعف و قوت کسانى مى پردازد که در اسناد احادیث آمده اند. در این علم روایات را به معتبر و غیر معتبر تقسیم مى کنند و بر اساس آن، گاهى یک روایت نزد مجتهدى معتبر و نزد دیگرى ضعیف محسوب مى شود و این امر عامل بسیار مهمى براى پیدایش اختلاف فتاوا به شمار مى رود. به عنوان مثال در مسأله نگاه کردن به زنان روستانشینى که معمولاً خود را نمى پوشانند، میان فقیهان اختلاف هست که آیا این امر جایز است یا خیر؟ عده اى به آن پاسخ مثبت داده و بر این باورند که در این زمینه روایت معتبر رسیده است. عباد بن صهیب مى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «لا بَأْسَ بِالنَّظَرِ اِلى رُؤُوسِ اَهْلِ تَهامَة و الاَعْراب و اَهْلِ السَّواد و العَلُوج لِاَنَّهُم اِذا نُهُوا لایَنْتَهُون».ولى گروهى از فقیهان مى گویند: این روایت به جهت وجود عباد بن صهیب در سلسله سند آن، ضعیف محسوب مى شود؛ زیرا این شخص در علم رجال توثیق ندارد و بر این اساس فتوا به حرمت نگاه به این نوع زنان داده و یا لااقل در مسأله احتیاط کرده اند.بنا براین , اختلاف نظر بین متخصصان و کارشناسان هر فنى، امرى طبیعى و رایج است؛ مثلاً چند پزشک متخصص و ماهر در مورد یک بیمارى مشخص با علایم و آثار معین، نظرهاى متعدد و مختلفى ابراز مى کنند. اجتهاد و استنباط در احکام شرعى نیز از این قاعده مستثنى نیست و خبرگان و کارشناسان امور دینى (مجتهدان جامع الشرایط) بعد از رجوع به مدارک احکام؛ یعنى، قرآن، سنّت (قول و روش پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع))، اجماع و عقل، در بعضى از مسائل استنباط ها و برداشت هاى مختلفى پیدا مى کنند و فتاواى گوناگونى مى دهند و بدین سبب لازم است که تقلید همیشه از فردى باشد که فتواى او از نظر شرعى براى ما حجت باشد و آن مجتهد جامع الشرایط است که صلاحیت فتوا را دارد. در این صورت ضرر نخواهید کرد و در قیامت حجت شرعى خواهید داشت. از طرفى هرگز فقیهى تا به حال نگفته است آنچه من به آن رسیده ام حتما حکم الهى است؛ بلکه آنها معتقدند بر اساس ادلّه و استنباطى که از آیات و روایات دارند، حکم شرعى ظاهرا این است از این رو مى گویند: «للمصیب اجران و للمخطأ اجرٌ واحد » یعنى، اگر کسى حکمى را بیان کرد و اتفاقا همان در واقع حکم الهى بود دو ثواب مى برد؛ اما اگر حکمى را بر اساس استفاده از روایات و آیات به دست آورد ولى فى الواقع مخالف حکم الهى بود، در این صورت یک اجر و ثواب مى برد. البته باید توجه داشت نوع اختلاف نظرات در امور جزئى است و در امور مهم و ضروریات دین اختلافى نیست. جهت توضیح بیشتر درباره علت ها و ریشه هاى اختلاف فتواى مجتهدان با یکدیگر، ذکر چند نکته ضرورى است:1. معمولاً و به طور طبیعى در مسائل نظرى هر رشته اى، متخصصان و دانشمندان آن رشته، در یک سرى از مسائل با یکدیگر اختلاف نظر دارند و از آن جمله اجتهاد در احکام دین است.2. مراجع در کلیات مسائل دینى، اختلافى با یکدیگر ندارند این مسائل چند دسته است:الف) ضروریات دین که تمامى مسلمانان، آنها را جزء دین اسلام مى دانند (مانند واجب بودن نماز، روزه و..).ب) مسائل مشهور؛ یعنى، مسائلى که اکثریت قریب به اتفاق مجتهدان بر آن اتفاق نظر دارند و تنها تعداد اندکى در آن مسائل، نظر مخالف دارند (مانند صحیح نبودن وضو با آب مضاف). این گونه مسائل به اندازه اى در میان مراجع تقلید مشهور و مورد اتفاق است که مخالفت برخى، موجب اختلاف نمى شود. باید توجه داشت که قسمت عمده احکام اسلام و مسائل دینى، در یکى از این دو بخش قرار دارد و به همین دلیل، تفاوت رساله هاى عملیه و اختلاف فتواى مجتهدان در مسائل اساسى و کلى، بسیار ناچیز است و گاهى جنبه احتیاطى دارد.ج) مسائل جزئى؛ یعنى، مسائلى که به جزئیات احکام مربوط مى شود. در این گونه مسائل گاهى بین مجتهدان اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف فتاوا و علل و ریشه هاى آن، بر چند گونه است: یکم. اختلاف در ناقلان و راویان احکام؛ در زمان حضور معصومین(ع) یا در زمان نزدیک به عصر آنان، سند و مدرک روایات و شناخت راویان احادیث، کمتر مورد نیاز بود، زیرا احادیث و احکام را یا از خود معصوم(ع) مى پرسیدند و یا راوى و ناقل آنها را به جهت نزدیکى زمانى با معصوم، مى شناختند. اما در زمانهاى بعد، روایات و احادیث با واسطه هاى زیادى نقل مى شد. و اشخاصى مانند ابوهریره ها نیز گاهى تا حدود چهار هزار حدیث دروغى را جعل مى کردند. از این رو مجتهدى که مى خواهد طبق حدیث و روایتى فتوا دهد، باید راویان و ناقلان آن را بشناسد و به معتبر بودن سند روایات پى ببرد و نیز به علم «حدیث» و «رجال» آگاهى داشته باشد. همین تحقیق در سند احادیث و شناخت راویان آنها (علم رجال)، باعث مى شود که گاهى یک حدیث به نظر مجتهدى صحیح و معتبر باشد؛ اما همین حدیث در نظر مجتهد دیگر از صحّت و اعتبار برخوردار نباشد و در نتیجه موجب اختلاف فتوا بین آنان گردد. دوم. اختلاف در معانى و مفاهیم احکام؛ گاهى بعضى از آیات و روایات از نظر کلمات، جملات و ترکیبات، به گونه اى است که در معانى و مفاهیم آنها، احتمالات مختلفى داده مى شود. بدین جهت در معانى و مفاهیم احکام، بین مجتهدان اختلاف نظر و در نتیجه اختلاف فتوا به وجود مى آید؛ مثلاً در آیه مربوط به تیمّم «... فلم تجدوا ماءً فتیمّموا صعیدا طیبا؛ در صورتى که براى طهارت به آب دسترسى نداشتید، بر «صعید» پاکیزه تیمم کنید»؛ در معنا و مفهوم کلمه «صعید»، اختلاف نظر پیش آمده که آیا معناى «صعید» فقط خاک است یا معناى آن تمام چیزهایى است که پوسته ظاهرى زمین را تشکیل مى دهد (مانند سنگ، شن، ریگ و جز آن). از این رو در این که بر چه چیزهایى تیمم کردن صحیح است و یا غیر صحیح، بین مجتهدان اختلاف فتوا به وجود مى آید. سوم. اختلاف در مصادیق و موضوعات احکام؛ گاهى مجتهدان در خود حکم شرعى با یکدیگر اتفاق نظر دارند؛ اما در مصداق و موضوع حکم اختلاف پیدا مى کنند؛ مثلاً اگر بر بدن یا لباس نمازگزار خونى باشد که مقدار آن کمتر از «درهم» است، نماز صحیح مى باشد. در زمانى که این حکم از سوى معصوم(ع) صادر شده، درهم در میان مردم معمول بوده است و همه اندازه آن را مى دانسته اند. اما در زمان هاى بعد به جهت عدم آگاهى از اندازه درهم آن روز، اختلاف نظرهایى به وجود آمده است که آیا اندازه درهم، مساوى با گودى کف دست است، یا سرانگشتِ ابهام، و وُسطى و یا سبّابه. همین اختلاف نظر در مصداق و موضوع حکم، باعث اختلاف فتوا در حکم شرعى آن شده است.چهارم. اختلاف در مقاصد و اهداف احکام، چون در زمان ائمه اطهار(ع) و طبقه اول راویان احادیث و ناقلان احکام شرعى، حکومت و قدرت در دست مخالفان شیعه بوده است. از این رو آنان نمى توانستند، در همه جا احکام «واقعى» الهى را بدون پرده بیان کنند و به اصطلاح رعایت تقیه مى کردند. همین امر موجب شده است تا بعضى از احادیث با بعضى دیگر، توافق نداشته باشند و مقصود و هدف اصلى معصوم(ع) فهمیده نشود. یکى از کارهاى فقیهان و مجتهدان؛ این است که چنین احادیثى را که در نظر نخستین با یکدیگر منافات و تعارض دارند، با هم جمع کنند تا مقصود و هدف اصلى آنها معلوم و شناخته شود. در نتیجه، آنها را مأخذ و دلیل فتواى خود قرار دهند. گاهى در جمع بین احادیث و وفق دادن یک حدیث با حدیث دیگر، در میان آنان اختلاف نظر پیش مى آید و همین موجب تفاوت فتواى آنان مى گردد. پس با در نظر گرفتن این چهار علت، گاهى بین مجتهدان و مراجع تقلید، اختلاف فتوا پیش مى آید. البته فتواى مرجع تقلید، حتما دلیل بر حکم واقعى الهى نیست؛ بلکه ممکن است حکم ظاهرى الهى باشد و مقلدان باید به آن عمل کنند. ولی در هر صورت آن چه که انسان بدان مکلف است، انجام وظیفه است یعنی آنچه که حجت بر او باشد وقتی ما به امام معصوم(ع) دسترسی نداریم نزدیک ترین کسان به آنان برای دریافت حکم خدا به نحوی که حجت بر او تمام شود، اسلام شناسان عادل و با تقوا یعنی فقیهان هستند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image