تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه
الف . آیا لازم است اهل سنت از ولىفقیه در همه امور تبعیت کنند ؟ یکم . به طور مسلم در احکام فردى - فقهى ، کسى آنان را ملزم به پیروى از ولى فقیه نمىداند بلکه الزام در ناحیه مسائل اجتماعى و حکومتى است . این امرى اجتنابناپذیر است زیرا در هر جامعهاى ، وحدت رویه لازم است و بدون آن آنارشیسم و هرج و مرج پدید مىآید . ازاینرو نه تنها اهل تسنن بلکه غیر مسلمانان نیز در حکومت اسلامى ، باید قوانین و هنجارهاى اجتماعى اسلام را بپذیرند مگر دایره خاصى از امور که قابل استثنا است . دوّم . فقهاى برجسته اهل تسنن ، پیروى از علماى شیعه و تقلید از آنان در احکام را جایز مىدانند به عنوان نمونه مىتوان به فتواى شیخ محمود شلتوت ( رئیس جامع الازهر مصر ) توجه کرد که در آن به حقانیت تشیع اعتراف شده و اطاعت در مسائل دینى از مذهب شیعه ، براى همه فرقهها مسلمین جایز دانسته شده است . 1 سوّم . همه فقهاى اهل تسنن ، اطاعت از حاکم مسلمان را واجب مىدانند بویژه اگر او فقیه عادل و با تقوا باشد . 2 ب . با وجود رئیس جمهور و شوراى نگهبان ، ضرورت وجود ولایت فقیه در نظام اسلامى را چگونه توجیه مىکنید ؟ رهبرى هر جامعهاى ، متناسب با ارزشها ، آرمانها و اهداف اساسى حکومت در آن جامعه ، تعیین مىشود . در نظام اسلامى با توجه به ماهیت دینى آن ، شرایط چندى لازم است که مهمترین آنها عبارت است از : یک . صلاحیت علمى که اصطلاحاً از آن به « فقاهت » تعبیر مىشود . دو . صلاحیت اخلاقى یعنى ، تعهد ، التزام و پاى بندى عمیق به هنجارها و ارزشهاى دینى و اخلاقى ، دورى از اوصاف رذیله ، هواپرستى ، خودخواهى و دنیاطلبى که از آن به « عدالت » و « تقوا » تعبیر مىشود . سه . کفایت در مدیریت کلان اجتماعى ، منش صحیح سیاسى و اجتماعى ، شجاعت و تدبیر . مجموع این شرایط همان چیزى است که در اصطلاح « ولایت فقیه » گفته مىشود . بنابراین اگر قرار باشد « ولى فقیه » در رأس نظام نباشد ، یکى از دو کار باید انجام گیرد : . 1 رئیس جمهور داراى همه صلاحیتهاى لازم رهبرى باشد . در این صورت همان ولى فقیه را رئیس قوه مجریه هم قرار دادهایم و در واقع ، نقش او را در امور اجرایى پررنگتر کردهایم . . 2 فقیه جامع شرایط ، نقش مشاور براى رئیس قوه مجریه داشته باشد و در مسائل کلان حکومتى او را راهنمایى کند . در این صورت دو فرض پدید مىآید : 1 - . 2 رئیس جمهور موظف به اجراى منویات او است . در این صورت این همان ولایت فقیه است زیرا او بر رئیس قوه مجریه ولایت دارد . 2 - . 2 رئیس جمهور موظف به پیروى از منویات او نباشد . در این صورت رعایت احکام الهى تضمین نشده و دیگر نظام اسلامى نخواهد بود . افزون بر آن « ولایت فقیه » کار ویژههاى دیگرى نیز دارد مانند ایجاد تعادل بین قوا . این مسأله یکى از مشکلات نظامهاى مبتنى بر تفکیک قوا {L= (Decenteralized) =L} است و عملاً به تفوق قوه مجریه ، بر دیگر قوا انجامیده است . وجود شوراى نگهبان نیز به تنهایى براى تضمین اسلامیت نظام کافى نیست مگر آنکه اختیارات قانونى آن فراتر از حد موجود باشد و اختیارات رهبرى به آن سپرده شود . در این صورت به « ولایت فقیهان » شوراى نگهبان خواهد انجامید . اما با وجود ولایت فقیه در نظام جمهورى اسلامى ، چنین مشکلى پدید نمىآید . 3 ج . در مقابل خطاهاى ولى فقیه چه مکانیسمى وجود دارد ؟ و از چه راههایى مىتوان بر ولایت فقیه نظارت کرد ؟ نظارت بر ولایت فقیه از راههاى زیر امکانپذیر است : . 1 انتخاب نمایندگان لایق براى مجلس خبرگان رهبرى که وظیفه قانونى تعیین رهبر و نظارت بر او را بر عهده دارند . . 2 انتخاب افراد شایسته براى مجارى قانونگذارى و اجرایى حکومت ( مانند انتخاب نمایندگان مجلس شورا و ریاست جمهورى ) . . 3 نقد و بررسى و انتقادهایى که از طریق مجارى قانونى در سطح عموم مردم یا خصوص مسؤولان ارائه مىشود ( مانند آنچه در رسانهها و وسایل ارتباط جمعى ، دیوان عدالت ادارى ، دفتر مقام معظم رهبرى و . . . ارائه و یا از طریق نمایندگان مردم در مجلس نظارت مىشود ) . . 4 اعتراضاتى که پس از به ثمر نرسیدن انتقادها از مجارى اولیه صورت مىگیرد . موضوعى که در سؤال آمده ، در فرهنگ دینى ما با عنوان « نصیحت به زمامداران » مطرح شده است و پیشینه طولانى دارد . این تعبیر از زمان پیامبراکرم ( ص ) در « حجهالوداع » مرسوم شد و پس از آن نیز از سوى آن حضرت و ائمه اطهار ( ع ) با همین عنوان ارائه گردید . امام صادق ( ع ) فرمود : « پیامبر اکرم ( ص ) در مسجد خیف [ در منا ] براى مردم خطبه خواند و فرمود : سه خصلت است که دل هیچ فرد مسلمانى با آن خیانت نکند : خالص کردن عمل براى خدا ، خیرخواهى ( نصیحت ) پیشوایان مسلمین و همراه بودن با جماعت » . حضرت امیر ( ع ) نیز در این باره مىفرماید : « از گفتن حق یا رأى زدن ( مشورت ) در عدالت باز نایستید » . 4 امام خمینى ( ره ) در این باره فرمود : « شما و ما موظفیم که در تمام امورى که مربوط به دستگاههاى اجرایى است ، امر به معروف کنیم » 5 و « همهمان مسؤولیم ، نه مسؤول براى کار خودمان ، مسؤول کارهاى دیگران هم هستیم H « کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته » E . همه باید نسبت به هم رعایت بکنند . مسؤولیت من هم گردن شما است . مسؤولیت شما هم گردن من است . باید نهى از منکر بکنید ، امر به معروف بکنید » و « اگر یکىتان کارى بکند و دیگرى ساکت باشد او هم مسؤول است » . 6 از دیدگاه اسلام نصیحت و انتقاد خیرخواهانه به حاکمان ، وظیفه مردم و حق حاکم معرفى شده است . حضرت امیر ( ع ) مىفرماید : H « و اما حقى علیکم فالوفاء بالبیعه والنصیحه فى المشهد والمغیب والاجابه حین ادعوکم والطاعه حین امرکم » E « اما حق من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و نهان و آشکارا حق خیرخواهى را ادا نمایید و زمانى که شما را براى کارى دعوت مىکنم ، اجابت کنید و زمانى که امر مىکنم ، اطاعت نمایید » . 7 {J چگونگى نصیحت J} {J . 1 باید نخست حق و عدل را شناخت J} امام على ( ع ) فرمود : H « فلا تکفّوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل » E « از گفتن حق یا رأى زدن در عدالت باز نایستید » . {J . 2 نباید از اتهامها و سوء ظنها ترسید J} حضرت امیر ( ع ) در نصیحت عثمان آن قدر کوشید ، با آنکه مىدانست مورد سوء ظن قرار مىگیرد . از این رو در نامه خود به معاویه مىنویسد : « [ این گفتار من دلیل بر آن ] نیست که از اینکه به عثمان بر - اثر بدعتهایى که از او آشکار مىشد عیبجویى مىکردم . اگر ارشاد و راهنمایى من نسبت به او گناه بود چه بسا سرزنش شدهاى که هیچ گناهى ندارد و کسى که بسیار پند دهد ، تهمت و بدگمانى به دست آورد . لیکن من نمىخواهم مگر اصلاح ، آن سان که توانایى دارم . توفیقى ندارم مگر به کمک و یارى خدا . به او توکل و اعتماد مىکنم و بازگشت من به سوى او است » . 8 {J . 3 باید در نصیحت کردن امین بود و حقایق را گفت J} قرآن از زبان حضرت هود نقل مىکند که : ( أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ ) 9 « پیامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خیرخواهى امینم » . {J . 4 باید در نصیحت و انتقاد کردن نیت را پاک کرد و قصد اصلاح داشت تا نصیحت مؤثر افتد J} قرآن از قول شعیب مىگوید : ( إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ) 10 « جز اصلاح به اندازه توانایىام نمىخواهم » . حضرت على ( ع ) فرمود : H « مناصحک مشفق علیک محسن الیک ناظر فى عواقبک مستدرک فوارطک » E « کسى که تو را نصیحت مىکند ، دلسوز تو است ، به تو خوبى مىکند ، به عواقب کار تو مىاندیشد و کاستىهایت را جبران مىکند » . امام 11 احل ( ره ) نیز فرمود : « انتقاد براى ساختن ، براى اصلاح امور لازم است » 12 {J . 5 باید حرمت حاکم اسلامى حفظ شود J} در اسلام با اینکه حق نصیحت ، انتقاد ، تحقیق و بررسى مردم نسبت به زمامدار پذیرفته شده است در عین حال از حفظ حرمت رهبرى در جامعه غفلت نگشته است . حضرت على ( ع ) در دستورات خود به مالک اشتر مىفرماید : H « فمن لاتبطره الکرامه فیجترىء بها علیک فى خلاف لک بحفرهِ ملاء » E « کسى را برگزین که مقام و بزرگوارى او را سرکش نسازد که جسارتش باعث مخالفت علنى با تو در میان مردم باشد » . 13 اصل کوچک نکردن پیشوایان عادل و حفظ احترام آنان ، از امور مهمى است که نباید در نصیحت و انتقاد فراموش شود . امام رضا ( ع ) درباره علت حرمت فرار از جنگ ، امورى از جمله استخفاف پیشوایان عادل را مطرح مىکند : « خدا فرار از جنگ را حرام کرد زیرا در فرار از جنگ سبک کردن دین ، کوچک کردن پیامبران و امامان عادل و ترک یارى ایشان در برابر دشمنانشان است که باعث جرأت دشمنان بر مسلمین مىشود » . 14 {J . 6 انتقاد در فضا و شرایط مناسب J} چه بسا نصیحتى که اگر با الفاظ خاصى و در فضاى ناسالمى گفته شود ، نه تنها اثر نمىکند بلکه آثار سوء دارد . پزشکى که براى درمان بیمار ، شربتى تجویز مىکند اگر آن را در ظرف آلودهاى بریزید ، بیمار از خوردن آن ابا مىکند و چه بسا آلودگى آن به ضرر بیمار باشد و یا ظرف آبى را که به تشنهاى مىدهند ، اگر آلوده باشد ، مقبول او نمىافتد . {J . 7 طى مجارى قانونى J} در قانون اساسى ، اصل 173 درباره دیوان عدالت ادارى آمده است : « به منظور رسیدگى به شکایات ، تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأموران یا واحدها یا آییننامههاى دولتى و احقاق حقوق آنها ، دیوانى به نام دیوان عدالت ادارى زیر نظر قوه قضاییه تشکیل مىگردد » . دفتر مقام معظم رهبرى نیز پذیراى هرگونه شکایت و انتقاد است . {J . 8 انتقاد در غیر از دستور خداوند امکانپذیر است J} البته احکام ثابت الهى قابل مشورت و تغییر نیست حتى درباره آیه ( وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ ) 15 که در زمان رسولاللَّه نازل شد ، همه مفسران گفتهاند : مشورت در غیر احکام ثابت الهى بوده است . پس نحوه اجراى احکام الهى مشورتپذیر است اما خود احکام لازمالاجراست . از همین رو نمىتوان در مواردى که به حکم روشن الهى عمل مىشود انتقاد نمود . د . حکم اسلام درباره مخالفان ولایت فقیه چیست ؟ آیا قبول نداشتن ولایت فقیه گناه و کفر است ؟ مخالفان ولایتفقیه چند دستهاند : . 1 غیرمسلمانان و غیرشیعیانى که مبناى ولایتفقیه را نمىپذیرند . . 2 شیعیانى که ولایت مطلقه فقیه را از روى اجتهاد یا تقلید نمىپذیرند . . 3 کسانى که با پذیرش اصل ولایت مطلقه فقیه ، شخص ولى فقیه را قبول ندارند . . 4 کسانى که حتى با اعتقاد به صلاحیت شخص ولى فقیه ، پارهاى از احکام حکومتى صادره از وى را نادرست مىانگارند . . 5 کسانى که با علم و آگاهى به بودن ولایت فقیه در اسلام و وجود شرایط لازم شرعى در شخص ولى فقیه و علم و اعتقاد به درستى احکام صادره از سوى او ، به مخالفت مىپردازند . مخالفت در هر یک از صورتهاى یادشده ، دو گونه متصور است : {J یک . مخالفت اعتقادى ( قلبى ) J} یعنى ، در اعتقاد و بینش خود مسأله را نمىپذیرد و آن را انکار مىکند . چنین مخالفتى از دیدگاه اسلام موضوع حرمت نیست و از نظرگاه قانونى نیز جرم به شمار نمىآید مگر در فرض پنجم که از نظرگاه شرعى در مرتبه رد بر ائمه اطهار ( ع ) است زیرا براى کسى که ولایت فقیه ، به وسیله برهان ثابت مىشود و ولى آن را آگاهانه انکار مىکند در این صورت انکارش بازگشت به انکار خدا و رسول ( ص ) خواهد بود . 16 در مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق ( ع ) آمده است : H « من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانى قد جعلته حاکماً علیکم ، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادّ علینا کالراد على الله و هوى على حد الشرک بالله » E « آنکس از شما که روایتگر احادیث ما و جست و جوگر در حلال و حرام ما و آگاه به احکام ما است و [ مردم ] به حَکَم بودن او رضایت دهند همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم . پس اگر به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود ، همانا حکم ما نادیده گرفته شده و بر ما رد شده است و هر کس ما را رد کند ، مانند کسى است که خدا را رد کند و در مرز شرک به خدا قرار دارد » . 17 {J دو . مخالفت عملى J} این گونه مخالفت به طور حتمى حرام و جرم است . البته مخالفت عملى نیز اقسام و مراتبى دارد که حکم هر یک ، جداگانه قابل بررسى است . روشن است که مخالفت عملى ، مستلزم هرج و مرج است در حالى که مسائل اجتماعى و حکومتى ، نیازمند وحدت رویه است و هیچ قانون و نظام سیاسى - اعم از اسلام و غیر اسلامآشوب ، قانونگریزى و دلخواهگزینى را برنمىتابد . در نظام جمهورى اسلامى ایران ، زمینه قانونى و منطقى التزام شخصى افراد به حکم ولى فقیه وجود دارد یعنى ، چه اینکه شخصى معتقد بر مشروعیت الهى باشد و چه معتقد به مشروعیت مردمى از طریق تفویض امر و یا قرارداد اجتماعى . در هر صورت شرایط مقبول و پذیرفته شده براساس هر یک از مبانى یاد شده ، به طور عینى در این نظام وجود دارد و بر پذیرندگان هر یک از آنها ، به طور منطقى لزوم پیروى از فقیه حاکم را ثابت مىکند . اکنون که هم دستورات الزامى ولى فقیه و هم التزام شخصى افراد ، داراى مبانى مشروع و قانونى است مىتوان گفت : اطاعت از ولىفقیه ، واجب و مخالفت عملى با او حرام است . البته مخالفان دسته سوم ، چنانچه دلیل خاصى بر نظر خود دارند ، مىتوانند آن را در اختیار خبرگان رهبرى قرار دهند و نیز گروه چهارم - که حکم ولى فقیه را صحیح نمىدانند باید ضمن التزام عملى ، رأى خود را به عنوان مشاوره به ولى فقیه منتقل کنند . مطلب فوق شامل فقیهانى که ادعا مىگردد به ولایتفقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز مىشود زیرا فقیهانى که در ولایتفقیه اختلاف نظر دارند ، از نظر حسبه مىپذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شوند حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند این یک امر زمین ماندهاى است که بر همگان - خصوصاً بر فقیهان واجب کفایى است تصدى آن را بر عهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبرى ، تصدى آن را بر عهده گرفت و امت اسلامى نیز او را قبول کردند در این حال مخالفت و تضعیف او ، جایز نیست . بنابراین کسى نمىتواند بگوید چون من ولایتفقیه را قبول ندارم ، مىتوانم از قانون کشور اسلامى - که مورد قبول من نیست سرپیچى کنم و قوانین و مقرارت آن را رعایت نکنم . بله ، اگر کسى از برخى مسائل و موضوعات و نحوه اجراى امور کشور ناراضى بود ، حق انتقاد سازنده ، نصیحت و تذکر دادن از باب « النصیحه لائمه المسلمین » را دارد . 18 ه . توتالیتر یعنى چه ؟ فرق آن با ولایت فقیه چیست ؟ توتالیتر {L= «TOTALITAIRE» =L} از واژه فرانسوى « توتال » به معناى جامع و کامل گرفته شده است و به آن دسته از رژیمهاى استبدادى گفته مىشود که کلیه شئون جامعه را - از سیاست و اقتصاد گرفته تا مذهب ، فرهنگ و هنر تحت کنترل و نظارت خود دارند و در جهت ایدئولوژى سیاسى خویش ، هدایت مىکنند . از این نوع رژیمها در تاریخ معاصر ، مىتوان حکومتهاى فاشیستى هیتلر و موسولینى و نظامهاى حاکم بر کشورهاى کمونیستى را نام برد . 19 ویژگىهاى نظام توتالیتر را مىتوان چنین نام برد : . 1 نظارت دولت بر کلیه شئون فعالیتهاى اقتصادى و اجتماعى . 2 قدرت در دست اعضاى حزب واحدى است که همه افراد از آن تبعیت مىکنند . 3 حذف همه اشکال نظارت مردم بر حاکمان . 4 توسل به زور و خشونت براى سرکوب مخالفان . 5 اعمال قدرت نامحدود و عدم مانعیت هیچ چیز در مقابل آن ( از قبیل قانون ، احترام به آزادى فرد و . . . ) . 6 تسلط یک فرد در رأس یک حزب و دولت . آنچه احتمال دارد ، وجه شباهت نظام اسلامى و شکل حکومت توتالیتر محسوب گردد ، بند اول است . در حالى که : یکم . همه نظامهاى سیاسى با تفاوتهاى چشمگیرى که دارند ، در مواردى مشابهت هم دارند و تشابه در یک وجه ، با یکسانى متفاوت است . دوّم . اسلام در مسائل اجتماعى - بر خلاف دولتهاى توتالیتر و یا لیبرال نه دولت را موظف مىکند که همه نیازمندىهاى جامعه ، حتى نیازهاى غیرضرورى را در انحصار خود درآورد و نه دولت را به طور کامل از دخالت در کارهاى اجتماعى باز مىدارد بلکه سطح دخالت دولت ، متناسب با شرایط متغیرى است که در جامعه پدید مىآید و بایستگى دخالت را در تأمین بخشى از نیازهاى جامعه نمایان مىسازد . در نگرش اسلام ، اصل بر آن است که نیازمندىهاى جامعه ، داوطلبانه از سوى خود مردم تأمین شود . اما از آنجا که سود پرستى و افزونطلبى افراد و گروههایى ، منشأ فساد و تضییع حقوق دیگران مىشود دولت باید وارد صحنه شود و با ارائه راهکارهاى مناسب و رعایت مصالح زمانى و مکانى ، تصمیمات لازم را براى جلوگیرى از تخلّفات اتخاذ کند . این راهى متعادل است بدان جهت که در عمل ثابت شده که شیوه متمرکز دولتى و سپردن عمده فعالیتهاى اجتماعى به دولت ، به دلایل فراوانى ناصحیح و غیر کارآمد است . مشکل نخست گسترش بخش دولتى ، هزینه و بودجه سنگینى است که بر دولت تحمیل مىگردد و براى جامعه مشکل آفرین است . از طرف دیگر اسلام در پى آن است که در بدو امر ، انسانها را تشویق کند با انتخاب و اختیار خود - و نه از طریق زور و فشار به خودسازى و انجام دادن کارهاى نیک مبادرت ورزند . کار انسان وقتى ارزش مىیابد که از راه انتخاب و اراده آزاد سرچشمه بگیرد . اما اگر الزام و اجبار موجب انجام کارى شد ، آن تأثیر معنوى و مطلوب ، در روح انسان حاصل نخواهد شد و هدف نهایى تحقق نخواهد یافت مگر اینکه مصلحت اجتماعى ، اجبار و الزام را ایجاب کند . در این صورت چارهاى جز اعمال دخالت دولت نیست . 20 و . عصمت امامان ( ع ) در اختیارات حکومتى آنها چه نقشى دارد ؟ و اگر مقام عصمت لازمه حکومت است پس چگونه در زمان غیبت به غیر معصوم اعتماد کنیم ؟ برخوردارى از عصمت لازمه اختیارات حکومتى نیست اما در عین حال باید توجه داشت عصمت پیامبر گرامى اسلام ( ص ) و امامان ( ع ) در اختیارات حکومتى آنان نقش مهمى ایفا مى نماید زیرا این ویژگى موجب مى شود در تصدى رهبرى جامعه ، با وجود معصوم ، نوبت به غیر معصوم نرسد . توضیح آنکه ، ولایت مراتبى دارد و بسیارى از مراتب آن هیچ ارتباطى با عصمت ندارد مثل ولایت پدر بر فرزند ، شوهر بر زن ، قیّم بر صغیر . قرآن مجید نیز مواردى از ولایت را ذکر مىکند که لزوماً مشروط به عصمت نیست مثلاً مىفرماید : « « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ برخى از مؤمنان بر دیگرى ولایت دارند » ( توبه ، آیه 71 ) و « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض همانا کسانى که ایمان آورده و هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد نمودند و کسانى که آنان را پناه داده و یارى کردند ، برخى بر بعضى دیگر ولایت دارند » ( انفال ، آیه 72 ) . از سوى دیگر یکى از اقسام ولایت « زعامت و رهبرى سیاسى » است . اکنون این سؤال پدید مىآید که آیا این مرتبه از ولایت ، عصمت مىخواهد ؟ پاسخ آن است که وجود عصمت براى رهبر و پیشواى سیاسى ، بسیار خوب و مفید است و با وجود شخص معصوم ، هیچ فرد دیگرى ، حق حکمرانى و ولایت ندارد . زیرا بهترین فرد براى اجراى احکام وقوانین اسلام کسى است که در سه مورد ایده ال باشد بهترین قانون شناس ، بهترین مفسر وبهترین مجرى باشد ، که هیچ انگیزه اى براى تخلف نداشته باشد و هیچ اشتباهى در فهم و تفسیر واجراى قانون براى او پیش نیاید . در اصطلاح ، چنین خصوصیتى عصمت نام دارد ، برترین مصداق معصوم ، رسول اکرم ( صلى الله علیه وآله ) است که در عالیترین مراحل اخلاقى قراردارد و به اجماع و اتفاق نظرهمه فرقه هاى اسلامى معصوم است . به عقیده ماشیعیان ، پس از پیامبراکرم ( صلى الله علیه وآله ) امامان معصوم ( علیهم السلام ) قراردارند که داراى ویژگى عصمت اند . پس تا امامان معصوم باشند این ایده آل وجود دارد و نوبت به غیر آنان نمى رسد . پیشوایان معصوم علیهم السلام به دلیل برخوردارى از عصمت و علم بى پایان و بینش بسیار قوى - که آنها را از انسانهاى عادى ممتاز مى سازد - به بهترین وجه ممکن توانایى عهده دارى هر سه منصب افتاء ، قضاوت و حکومت را دارند . در حقیقت اعطاى این ولایت و رهبرى سیاسى به معصوم نیز به جهت افضلیت معصوم از دیگران بوده نه به جهت عصمت ایشان وگرنه ( اگر ملاک حکومت ، عصمت مى بود ) ائمه خود ، امور را به نایبان خاص یا عام که معصوم نبودند تفویض نمى فرمودند چنان که مؤید این معنا ، نصب بسیارى افراد براى امارت یا قضاوت و . . . توسط نبى اکرم ( ص ) و امیرمؤمنان ( ع ) است . در زمان غیبت امام معصوم ( ع ) نیز ولى فقیه جامع الشرایط که از نظر علم ، زهد ، تقوا و مدیریت سیاسى ، کمترین فاصله را با معصوم دارد ، همه اختیارات لازم حکومتى امام معصوم ( ع ) را عهده دار مى گردد و هر نوع ولایتى که در حوزه رهبرى جامعه براى امام ثابت شده براى فقیه نیز ثابت است . جز آنچه که به دلیل خاص از مختصات امام معصوم ( ع ) شمرده شده است ، از قبیل عصمت ، ولایت تکوینى و نیز پارهاى از اختیاراتى که پیامبر در حوزه مسائل خصوصى افراد داشتهاند . در حقیقت اختصاصات یاد شده مربوط به جنبه ولایت به معنى زعامت و رهبرى اجتماعى نیست ، بلکه به خاطر جهات شخصیتى و شرافت مقام امامت و عصمت امام معصوم ( ع ) است . در واقع با وجود معصوم ، باید خود او رهبرى کند و در عصر غیبت به نیابت از امام زمان ( عج ) ، ولى فقیه رهبرى و زمام امور جامعه را به دست گیرد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشیسم و یا ناچار به پیروى از طاغوت نشود . این مسأله هم از نظر عقلى پذیرفته شده و مورد تأیید است و هم نصوص دینى بر آن صحّه مىگذارد . بنابراین دیدگاه « هر گاه فقیه واجد شرایط به تشکیل حکومت اسلامى توفیق یابد همان ولایتى را که پیامبر و امام معصوم ( ع ) در اداره امور جامعه دارند او نیز دارد . و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند به عبارت دیگر اختیارات حکومتى مربوط به حکومت شرعى است ، چه در رأس آن پیامبر ( ص ) یا امام معصوم ( ع ) باشد ، یا نایب آنان ( ولى فقیه ) . و این اختیارات چیزى بیش از اختیارات لازم و ضرورى براى حکومت و اداره جامعه نیست و هیچ حکومتى فاقد آن اختیارات نمىباشد . البته فضایل پیامبر ( ص ) بیش از همه انسانها است و . . . لیکن فضایل معنوى بیشتر ، اختیارات حکومتى را افزایش نمىدهد . خداوند همان اختیارات و ولایتى که به پیامبر اکرم ( ص ) و امامان معصوم ( ع ) در تدارک و بسیج سپاه تعیین والیان و استانداران ، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داده است ، براى حکومت فقیه نیز قرار داده است ، نهایت تفاوت این که ولایت فقیه در رابطه با شخصى معین نبوده و روى عنوان عالم عادل ثابت است . » ، ( ولایت فقیه امام خمینى ، ص 55 ) . حضرت امام خمینى ( ره ) در توضیح این نظریه مىافزاید : « وقتى مىگوییم ولایتى را که رسول اکرم ( ص ) و ائمه ( ع ) داشتند . بعد از غیبت ، فقیه عادل دارد ، براى هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقهاء همان مقام ائمه و پیامبر اکرم ( ص ) است زیرا اینجا صحبت از مقام نیست ، بلکه صحبت از ولایت یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس که یک وظیفه سنگین و مهم است مىباشد ، نه شأن و مقام برتر و غیر عادى ، به عبارت دیگر ولایت مورد بحث یعنى حکومت و اجراء قوانین الهى و اداره جامعه اسلامى و . . . ولایت فقیه از امور قراردادى و اعتبارى عقلایى است و واقعیتى جز جعل قانونى ندارد ، وقتى کسى به عنوان ولى در موردى نصب مىشود ، مثلاً براى حضانت و سرپرستى کسى یا حکومت ، دیگر معقول نیست در اعمال این ولایت فرقى بین رسول اکرم ( ص ) و امام یا فقیه وجود داشته باشد . به عنوان مثال ، ولایتى که فقیه در اجراى حدود و قوانین کیفرى اسلام دارد ، در اجراى این حدود بین رسول اکرم ( ص ) و امام و فقیه امتیازى نیست . حاکم ، متصدى اجراى قوانین الهى است و باید حکم خدا را اجرا نماید ، چه رسول الله ( ص ) باشد و چه امام معصوم ( ع ) یا نماینده او یا فقیه عصر » ( همان ، ص 56 ) . نتیجه آنکه برخوردارى ولى فقیه جامع الشرایط از اختیارات حکومتى لازم براى اداره جامعه اسلامى ، نیازمند عصمت نیست ، زیرا مقصود از ولایت در اینجا ( ولایت اعتبارى ) است و ربطى به مقامات تکوینى ائمه ( ع ) که متکى بر عصمت است ندارد . مسئله امکان خطا درست است ولى از آن گریزى نیست زیرا اگر اختیارات لازم از ولىفقیه گرفته شود مصالح اجتماعى مسلیمن بر زمین خواهد ماند . افزون بر آن ساز و کارهایى براى رساندن خطاها به حداقل ممکن در نظام اسلامى وجود دارد که نیازمند بحث تفصیلى است . پرسشگر محترم ضمن آرزوى موفقیت ، همچنان آماده پاسخگویى به سایر سوالات شما مى باشیم . ( 1 ) براى آگاهى بیشتر . ک : شلتوت ، علامه محمود ، سیرى در تعالیم اسلام ، ترجمه دکتر سیدخلیل خلیلیان . ( 2 ) براى آگاهى بیشتر . ک : صفىزاده ، دکتر فاروق ، ولایت فقیه از دیدگاه اهل سنت . ( 3 ) براى آگاهى بیشتر در این زمینه . ک : فلسفه سیاست ، صص 97 - 106 ، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى . ( 4 ) اصول کافى ، ج 1 ، ص 403 و . 404 ( 5 ) صحیفه نور ، ج 13 ، ص . 244 ( 6 ) همان ، ج 8 ، ص 47 و . 60 ( 7 ) نهجالبلاغه ، خطبه . 34 ( 8 ) همان ، نامه . 28 ( 9 ) اعراف ( 7 ) ، آیه . 68 ( 10 ) هود ( 11 ) ، آیه . 88 ( 11 ) غررالحکم ، . 9839 ( 12 ) صحیفه نور ، ج 14 ، ص . 236 ( 13 ) نهجالبلاغه ، عهدنامه مالک اشتر . ( 14 ) وسائلالشیعه ، ج 11 ، ص . 66 ( 15 ) آل عمران ( 3 ) ، آیه . 159 ( 16 ) نگا : جوادى آملى ، آیت الله عبدالله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، ص . 352 ( 17 ) اصول کافى ، ج 1 ، ص 67 وسائل الشیعه ، ج 18 ، ص . 98 ( 18 ) براى آگاهى بیشتر . ک : الف . قاضىزاده ، کاظم ، اندیشههاى فقهى سیاسى امام خمینى ، ص . 222 ب . حکیم ، سیدمحمد سعید ، منهاج الصالحین ، ج 1 ، ص . 11 پ . حائرى ، سید کاظم ، اساس الحکومه الاسلامیه ، صص 180 - . 185 ( 19 ) . ک : طلوعى ، محمود ، فرهنگ جامع سیاسى ، ص . 359 ( 20 ) براى آگاهى بیشتر . ک : قاضى زاده ، کاظم ، اندیشههاى فقهىسیاسى امام خمینى ، ص . 143
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.