معرفی کتاب، امامت /

تخمین زمان مطالعه: 55 دقیقه

مدتی است در زمینه موضوعات دینی خصوصا امامت و شیعه مدام دچار شک می شوم و نمی توانم خودم را قانع کنم که دین ما دین حق است شاید مثل بسیاری از فرق ضاله که فکر می کنند بر حق و رستگارند ما هم دچار اشتباه باشیم و از کجا معلوم همین خوش خیالی ما باعث سقوط ما به درک اسفل السافلین نشود و با عرض شرمندگی همراه با امامان خود به آتش خشم خدا وارد نشویم؟ اسم چند کتاب در مورد ام ابیها می خواستم. کتاب هایی در زمینه امامت و شبهات موجود معرفی کنید.


پرسش 1 . امتیاز اسلام بر دیگر ادیان چیست؟ چرا باید مسلمان بود؟دین مبین اسلام از جهات مختلفى بر شریعت هاى پیامبران پیشین و آنچه امروزه به نام ادیان مختلف خوانده مى شود، امتیاز دارد. بسیارى از این امتیازات از سوى اندیشمندان و متفکران غیرمسلمان، مورد تأکید قرار گرفته است. بررسى جامع و تفصیلى این مسئله، کاوشى ژرف مى طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به اختصار نکاتى چند بیان مى شود :یک. خردپذیرى و خردپرورى از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت و خردپذیرى آموزه هاى آن است. این مسئله در امور مختلفى نمودار است؛ از جمله :1-1. نظام فکرى و عقیدتى اسلام : (مانند خداشناسى، هستى شناسى، انسان شناسى، راهنماشناسى و فرجام شناسى)؛1-2. نظام اخلاقى اسلام؛1-3. نظام رفتارى و قوانین و دستورات عملى؛1-4. دعوت به تحقیق و پرسش گرى در انتخاب دین.خردپذیرى آموزه هاى اسلام، از چنان وضوح و روشنى برخوردار است که قرآن مجید، آدمیان را به بررسى هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت کرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش کورکورانه دین را نهى مى کند : «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(1)؛ «پس بشارت ده بندگانم را، آنان که به سخنان [ مختلف ] گوش فرا داده و برترین را بر مى گزینند» و «لا إِکْراهَ فِى الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(2)؛ «هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست [ ؛زیرا ]به خوبى راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت کنونى به علت قرار گرفتن در تنگناهاى شدید معرفتى و ناتوانى در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خدا انگارى مسیح، به جداسازى و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!(3)پروفسور لگنهاوزن(4) مى گوید : «چیزى که در اسلام بیش از همه، براى من جاذبه داشت، این بود که چقدر این دین از پرسش هاى انسان استقبال مى کند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین مى کند».(5)همو مى گوید : «وقتى از کشیش ها مى پرسیدم که من نمى فهمم چه طور خدا یکى است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب مى گفتند که ما نمى توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا مى داند که حقیقت این امر چیست. این رمزى ست که فقط خدا آن را مى داند و عقل در اینجا به بن بست مى رسد! از جمله چیزهایى که براى بنده خیلى جالب بود، این بود که در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلى بیشتر است»(6).خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مى نویسد :«پس از آنکه عقاید همه کیش هاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلى مذهب هاى بزرگ یکى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستى، فکر تناسخ و اصول طبقه بندى در کیش هندویى سرایت کرد. صلح جویى مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید کنفسیوسى، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایى مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایى عیسى بر روى دار در مسیحیت، انحصارطلبى ملت برگزیده یهود و ... نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه هایى که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمى شد؛ بلکه به صورت روزافزونى احساس مى کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلى است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقیقت است؛ ولى فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است»(7).دو. اسلام و علم به رغم آنچه در تعارض و ناسازگارى مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت پیوندى نزدیک و ناگسستنى دارد. وفاق و آشتى دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است :5-1. تشویق به فراگیرى دانش در این عرصه اسلام گوى سبقت از هر مکتب و آئینى ربوده است و از این هم فراتر رفته و کسب دانش هاى لازم در جهت تأمین نیازمندى هاى دنیوى و اخروى را فرض و لازم دانسته است. چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند : «ان طلب العلم فریضه على کل مسلم».(8)همانا علم آموزى بر هر مسلمانى واجب است.و نیز آمده است : عالمى که از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.(9) در کتاب هاى روایى و نصوص دینى ابواب مفصلى در این زمینه وجود دارد.(10)5-2. تقویت روحیه علمى :اسلام روحیه پژوهشگرى را ارج مى نهد و در مسیر حقیقت یابى و معرفت اندوزى هیچ مانعى نمى نهد. قرآن مجید آواى تحقیق و جست و جوى آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است :بشارت ده بندگانى را که به سخنان گوش فرا داده و برترین آن ها را برمى گزینند.(11)5-3. دارا بودن مضامین علمى :نصوص دینى اسلام آکنده از مضامین و مطالب علمى است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانى و پیش فرض هاى عام و متافیزیکى علوم است و هم دارنده بسیارى از گزاره هاى علمى، به گونه اى که یکى از وجوه اعجاز کتاب آسمانى اسلام اعجاز علمى آن شناخته شده تا آن جا که در این زمینه دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها کتاب در باب رهاوردهاى علمى قرآن به نگارش درآورده اند.از جهت سازگارى با علم و دانش بشرى نیز اسلام کارنامه درخشانى دارد. موریس بوکاى(12) دانشمند فرانسوى به دو امتیاز اساسى در این رابطه اشاره مى کند :2-1. غناى فراوان قرآن در حوزه مسائل علمى؛ در حالى که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیارى از آنها ساکت و فاقد اطلاعات و داده هاى مشخصى هستند.(13)2-2. استوارى و توافق داده هاى قرآن با دستاوردهاى متقن و معتبر علوم روز؛ در حالى که عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتى ناپذیرى در این زمینه مبتلا هستند. بوکاى مى نویسد : «من بدون سبق ذهن و با عینیت کامل، ابتدا به قرآن توجه کردم و خواستم درجه سازگارى این متن را با معلومات علمى امروز بسنجم ... در پایان کار بر من مسلّم شد که قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبى نمى پردازد که در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمى محل انتقاد و تردید قرار داد.براساس همین روش عینى، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه کردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازى نبود که پا را از کتاب نخست آن؛ یعنى، سفر تکوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأکیداتى آشتى ناپذیر، با معلومات متقن علمى این روزگار برخورد کنم!در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسى علیه السلام ما را دچار اشکال مى کند؛ زیرا در این باب متن انجیل متى با متن انجیل لوقا آشکارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روى زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزى کاملاً ناسازگار است».(14)5-4. پیوند علم، ایمان و رستگارى :اسلام در این باره، امتیاز اساسى دیگرى بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام به گسست ناپذیرى علم و عقل و ایمان و معرفت و رستگارى فتوا مى دهد.(15) اما به اعتقاد رسمى مسیحیت شجره ممنوعه - که آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهى قرار گرفته و گنهکار شدند - چیزى جز خوردن از شجره معرفت و دانش نیک و بد نبوده است : «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت : آنچه از درختان خواهى بخور؛ اما مبادا که از درخت معرفت نیک و بد بخورى که هر گاه از آن بخورى خواهى مرد».(16)در باب سوم مى گوید : خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت :«اکنون انسان مانند یکى از ما شده که نیک و بد را تمیز مى دهد و اکنون است که دست دراز کند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون کرد ...».(17)بر اساس این آموزه، جست و جوى دانش و معرفت در تعارض با رستگارى و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر چنین وانمود مى کند که یا باید رستگارى در بهشت را برگزید و یا در جست و جوى دانش و معرفت برآمد. پس آنکه بهشت و رستگارى مى خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنکه دانش و معرفت مى جوید، باید بهاى سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را تحمل کند!استاد مطهرى در این باره مى نویسد : «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهى است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است»(18).سه. کتاب معصوم الهى یکى از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «کتاب آسمانى» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر کتاب هاى آنان امتیاز دارد. برخى از این جهات عبارت است از :3-1. کلام الهى؛ قرآن مجید کتابى است که تماماً از سوى خداوند، بر پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شده و تمام الفاظ و کلمات به کار رفته در آن، عیناً کلام الهى است. به عبارت دیگر اسلام تنها دینى است که مستقیماً کلام خدا را در دسترس بشر قرار مى دهد و انسان را با سخن او آشنا مى سازد؛ در حالى که دیگر ادیان موجود، از چنین امر مهمى تهى بوده و حتى ادعاى آن را ندارند.دکتر موریس بوکاى مى نویسد :«فرق اساسى دیگر میان مسیحیت و اسلام - در مورد کتاب هاى مقدس - این است که مسیحیت متنى ندارد که از طریق وحى نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد که با ضابطه بالا مى خواند.قرآن بیان و گزاره وحیانى است که از طریق جبرئیل به محمدصلى الله علیه وآله رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبى مبتنى بر وحى در مسیحیت، بر پایه گواهى هاى متعدد و غیر مستقیم افراد انسانى استوار است و بر خلاف تصور بسیارى از مسیحیان، هیچ گونه قولى در دست نیست که واسطه نقل آن، یک شاهد عینى زندگانى عیسى علیه السلام باشد»(19).توماس میشل - استاد الهیات و کشیش مسیحى - مى نویسد : بر خلاف قرآن، کتاب مقدس مجموعه اى بین 66 تا 73 کتاب است که در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگى از مؤلفان - که تاریخ نام بسیارى از آنها را فراموش کرده - براى تهیه آن به عملیات پیچیده اى پرداخته اند.او همچنین مى گوید : «اصولاً مسیحیان نمى گویند خدا کتاب هاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا کرده است؛ بلکه معتقدند او به ایشان براى بیان پیام الهى به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگى ویژه هر یک، توفیق داده است».(20)میشل اشاره مى کند که نویسندگان کتاب هاى مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت هاى علمى و تنگناهاى زبانى بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایى نیز در کتاب مقدس به یادگار نهاده اند : «گاهى این نویسنده بشرى، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزى دارد که اثر آن در متن کتاب باقى مى ماند»(21).رابرت ا. هیوم نیز مى نویسد : «اسلام، از این جهت که متن مقدس آن صریحاً وحى خداوندى به یک فرد خاص - بنیانگذار این دین - است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوى اصلى خدا است ...»(22).3-2. تحریف ناپذیرى؛ قرآن کتابى است تحریف ناپذیر که همواره اصالت و عصمت خود را در طى قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف کوتاه کرده است؛ در حالى که هیچ یک از ادیان موجود، از این ویژگى برخوردار نیست. «عصمت» امرى افزون بر اصل الهى بودن پیام قرآن است و براى آن مى توان مراحل زیر را ذکر کرد :3-2-1. عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)(23)؛3-2-2. عصمت از ناحیه حاملان وحى و فرشتگان رساننده به پیامبرصلى الله علیه وآله(24)؛3-2-3. عصمت در دریافت وحى از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله(25)؛3-2-4. عصمت در ابلاغ وحى به مردم از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله(26)؛3-2-5. عصمت در بقا و استمرار تاریخى وحى در میان بشر تا پایان تاریخ(27).به اعتقاد مسلمانان، کتاب هاى آسمانى نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپاى اند(28)؛ لیکن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیرى ابدى در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.3-3. معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران براى اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیکن کتاب آسمانى آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنى، هم کتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این کتاب معجزه اى جاودان و باقى و سندى زنده بر رسالت است که قرن ها و عصرها را در مى نوردد و همگان را به تحدّى مى طلبد. در حالى که معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثرى از آن باقى نیست و جوامع بشرى از مشاهده آن محروم اند.افزون بر آن کتاب آسمانى اسلام، امتیازات بیشمارى از جهت محتوایى دارد که بررسى آنها مجالى فراخ تر مى طلبد.چهار. جامع بودن از دیگر ویژگى هاى اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تکاملى بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت مى نویسد : «... قرآن مطابق تحقیقات کومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل داراى مکتب و روش فقاهتى نیست؛ بلکه به طور کلى محتویات آن مرکب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالى و فداکارى و ... ولى هیچ نوع عامل و رابطه منطقى جالب و جاذبى که این معانى را با یکدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصى درباره عقاید دینى و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلکه داراى مکتب و روش سیاسى نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسى، روى این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونى براى اداره امور کشور، از این منبع گرفته مى شود. و بالاخره کلیه مسائل حیاتى و مالى با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذارى، حل مى شود(29).(30)پنج. نظام حقوقى اسلام از جمله امتیازات انحصارى اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقى اصیل آن است. این مسئله بسیارى از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتارى و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسى است؛ لیکن به جهت اهمیت ویژه اى که دارد به طور مستقل مورد بررسى قرار مى گیرد. اولین نکته قابل توجه، نقش بى بدیل اسلام در بنیان گذارى و توسعه حقوق بین الملل است.مارسل بوازار(31) پژوهشگر انستیتوى تحقیقات عالى حقوق بین الملل در ژنو، مى نویسد :«در قرون وسطى هر وقت رکودى در قوانین مسیحیت روى مى داد صاحب نظران از حقوق اسلامى استفاده مى کردند. در قرن سیزده میلادى در چند دانشگاه اروپا، مبانى فقه اسلامى مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونى در روابط ملت ها و جلوگیرى از تجاوز زورمندان و توانگران و برابرى و برادرى انسان ها بدانیم؛ باید اذعان کنیم که پیغمبر اسلام صلى الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است».(32)اصول حقوق بشر در اسلام حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامى داراى اصولى چند است؛ از جمله :1. اصل حرمت و کرامت انسان؛2. اصل عدالت، برابرى و نفى تبعیض؛3. اصل صلح و همزیستى مسالمت آمیز؛4. اصل وفاى به عهد؛5. اصل تفاهم و روادارى؛6. اصل مشارکت و همکارى هاى بین المللى؛7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و ...(33).اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربى، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستى مسالمت آمیز و تفاهم مى نویسد :«در مورد پیروان ادیان الهى باید گفت اصولاً اسلام آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت کاملى در جامعه اسلامى دارند. آنان مى توانند طبق دستورات دینى خود آزادانه عمل کنند، به خصوص که در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینى در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه هاى بسیار سخت و توان فرسا بوده اند»(34).همو مى نویسد :«در دیانت یهود برترى نژادى وجود دارد و در برادرى مسیحیت، رابطه الهى بر جنبه هاى عملى آن در زندگى اجتماعى غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمى خورد ... این تفکر که از قرآن نشأت مى یابد، به دیانت اسلام سوداى جهان شمولى مى بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانى است که همه مردم - حتى آنان که به دین سابق خویش وفادار مانده اند - با تفاهم، همکارى، برادرى و برابرى کامل زندگى کنند».(35)شش. خاتمیت اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، ارکان و لوازمى دارد؛ از جمله :6-1. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبرى که شریعتى به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ کرد و اسلام - به عنوان آخرین شریعت و برنامه کامل سعادت بشر از سوى خداوند - ناسخ همه شریعت هاى پیشین است.6-2. نسخ ناپذیرى؛ دین و شریعت اسلامى به لحاظ خاتم بودنش، از پایایى و ماندگارى برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگرى جایگزین آن نمى شود.5-3. همگانى بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایى اسلام، آن است که این دین، بدیل ناپذیر، همگانى و یگانه پرچمدار دعوت به سوى توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لواى توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرینِ خداوند باشد.ویژگى هاى دیگرى نیز در باب جاذبه هاى اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد که به جهت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى شود.هفت. نفى نیست انگارى(36)یکى از امتیازات اساسى اسلام، در برابر برخى از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگى آن از درون مایه هاى نیست انگارانه و نفى زمینه گرایش به نیهیلیسم(37) (نیست انگارى) است. به تعبیر پروفسور فلاطورى، در اسلام عنصرى یافت نمى شود که بهانه به دست نیست انگارى چون نیچه(38) دهد تا در این حوزه فرهنگى، حکم به نیست انگارى کند. توضیح اینکه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومى دو پهلو مى داند که یکى از وجوه آن نیست انگارى به معناى قدرت روح و به تعبیر وى «نیهیلیسم فعال» است و دیگرى نیست انگارى به معناى سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل)(39). نیست انگارى منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بى هدفى و آنچه معناى حیات و ارزش هاى واقعى را تشکیل مى دهد، ناشى مى شود(40).نیهیلیسم فعال، بر ملا کننده بیهودگى مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگارى منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیکى افلاطونى و باور دینى مسیحیت است. عمده ترین عنصر مسیحى - افلاطونى مورد توجه وى، نگاه منفى به جهانى است که ما در آن زندگى مى کنیم. باور افلاطونى و ایمان مسیحى، این جهان را که ما در آن زندگى مى کنیم، جهانى خیالى و ساختگى، غیر واقعى و دروغین و بد و زشت مى پندارد(41). او مسیحیت را مذهبى نیست انگارانه مى خواند(42) و مى گوید : آرى، نیست انگارى و مسیحیت هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه که برازنده هم هستند.(43)در مقابل، دو عنصر اساسى در تعالیم اسلامى وجود دارد که راه را بر بسیارى از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت - از جمله این نگرش نیچه - مى بندد. آن دو عنصر عبارت است از :1. یکتا پرستى مطلق که مضمون و محتواى اصلى ایمان دینى اسلام را تشکیل مى دهد.2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناى حیات.در این نگرش، پیامبر، داراى ذات و قلمروى الهى - به معناى قلمروى حقیقى و واقعى که در برابر جهان غیر واقعى و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است(44) - نمى باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعى است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست کسى نمى دهد تا بر آن انگ نیست انگارى زند و همین مسئله باعث مى شود که نیچه نیز در ضمن نفى مسیحیت - به عنوان مذهبى نیست انگارانه که حیات را نابود مى سازد و علم و فرهنگ را به تباهى مى کشاند - از اسلام تعریف و تمجید کند.او مى نویسد : «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاى تمدن اسلامى محروم کرد. فرهنگ و تمدن اسلامى در دوران حکمرانان مسلمان اندلس - که در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است -، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ براى آنکه اصالت داشت ... براى آنکه به زندگى آرى مى گفت ...»(45).هشت. عدم حاجت به عصرى کردن دین نبود نص الهى در ادیان دیگر و تعارض آموزه هاى کتب مقدس با ره آوردهاى علمى و حاجات عصرى، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت که به عصرى کردن دین، روى آورند؛ زیرا نه چشم پوشى از دستاوردهاى نوین علمى و نیازهاى عصرى امکان پذیر مى نمود و نه با تعارض مى توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه اى بر خوردار بود که بر علم پیشى گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظى کرد و یا براى جمع بین دیندارى و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربى شد.منظور از عصرى کردن دین، جایگزین ساختن دین یا کتاب هاى آسمانى جدید و تغییر پیاپى آنها، همگام با تحولات عصرى نیست؛ بلکه تغییر فهم و ارائه قرائت هاى گوناگون از دین به تناسب تحولات فکرى، فرهنگى و تاریخى است.به عبارت دیگر، اگر کتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهى را نگاشته باشند، - برداشتى که تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته هاى آن زمان بوده و عارى از خطا و اشتباه نمى باشد - هیچ دلیل منطقى بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر کس مى تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاکم بر زمان خود - بدون داورى و سنجش کتاب مقدس - فهم و تفسیر کند؛ زیرا آنچه در کتاب مقدس است، کلام مستقیم الهى نیست؛ بلکه فهمى از آن است، بدون آنکه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزى باشد.چنین چیزى در نهایت به آنارشیزم معرفتى(46) خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داورى(47) در باب بسیارى از برداشت هاى گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه مى توان «نص محور»(48) بود و نه «مؤلف محور»(49)، زیرا نصى الهى وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه هاى مؤلفان بشرى است، و چون نص الهى در میان نیست، راهى به سوى فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یک راه مى ماند و آن «مفسّر محورى»(50) است. بنابراین دین، امرى کاملاً شخصى و عصرى مى شود؛ زیرا چنین دینى، چیزى جز معرفت دینى و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایى وجود ندارد که بتوان معرفت دینى را با آن موزون کرد و مورد سنجش قرار داد.اما در اسلام مسئله کاملاً برعکس است. در دسترس بودن متن وحى، جامعیت دین، هماهنگى اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگى دین با فطرت ثابت بشرى، وجود قوانین ثابت براى نیازهاى ثابت و قوانین متغیر براى نیازهاى متغیر و بسیارى از عوامل دیگر، حاجت به عصرى شدن و لجام گسیختگى در تفسیر دین را مسدود مى سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهاى نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینى و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژى فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت هاى متفاوتى رخ مى نماید؛ اما چند تفاوت اساسى در اینجا وجود دارد؛ از جمله :1. وجود برداشت هاى متفاوت، تنها در پاره اى از آموزه هاى دینى؛ یعنى، برخى از امور ظنى و نه همه آنها است و شامل امور یقینى و ضرورى نمى شود(51).2. نص معتبر و خدشه ناپذیرى وجود دارد که ملاک و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتى نمى انجامد.افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگرى براى اسلام قابل شمارش است؛ از جمله : مورد بشارت انبیاى پیشین بودن و اعتبار پذیرى ادیان الهى و پیامبران پیشین از اسلام و ... که به جهت اختصار از بررسى آنها خوددارى مى شود(52)....................) Anotates (.................1) زمر (39)، آیه 17و18.2) بقره(2)، آیه 256.3) جهت آگاهى بیشتر نگا :الف. محمد تقى، فعالى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ب. حمیدرضا، شاکرین، پرسمان سکولاریسم، (مشکلات کلامى مسیحیت)، (تهران : مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384).4) M.)G( Legenhausen.5) محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5.6) همان، ص 6.7) مارگریت، مارکوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، (تهران : شرکت سهامى انتشار، 1348)، ص 9.8) الشیخ المفید : الامالى، ص 292.9) بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6.10) به عنوان نمونه ر.ک : اصول کافى، ج 1، کتاب فضل العلم.11) فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»، (زمر (18 :(39).12) Mourice Bucallie.13) موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، (تهران : حسینیه ارشاد) بى تا، ص 12.14) همان، صص 13-12.15) جهت آگاهى بیشتر نگا : اصول کافى، ج 1، کتاب «نفس العلم» و کتاب «العقل و الجهل».16) تورات، سفر پیدایش 2، 17-15.17) تورات، سفر پیدایش 3، 22.18) مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، (قم : صدرا، چاپ هفتم، 1377)، ج 2، ص 30.19) نگا : توماس، میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم : مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24.20) همان، ص 26.21) همان، ص 27.22) رابرت، ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ هفتم، 1377)، ص 309.23) نگا : بقره(2)، آیه 176؛ نساء(4)، آیه 122 و ... .24) نگا : شعراء (26) آیه 193.25) نجم (53)، آیه 3 و 4؛ تکویر (81)، آیه 23-19، بینه (98)، آیه 2.26) همان.27) فصلت(41)، آیه 42؛ حجر(15)، آیه 9، واقعه(56) آیه 77.28) این مسئله نشان مى دهد که اعتبار کتب آسمانى و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است که مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى کنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است که از توماس میشل درباره عهدین بیان شد.29) جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، (قم : دارالتبلیغ اسلامى، بى تا)، ص 99.30) مترجم کتاب در پاورقى آورده است : «مردم بى خبرى که حتى در همین کشور اسلامى تصور مى کنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند که دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است که یک نفر محقق خارجى این معنى را کاملاً درک کرده و توضیح دهد؛ ولى کسانى که خود را مسلمان معرفى مى کنند به تقلید کورکورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى کنند». (همان، صص 99 - 100).31) Boizard, Marcell A.32) مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270.33) براى آگاهى بیشتر نگا :الف. عبدالکریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران : توس، 1362).34) همان، ص 107.35) مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مؤیدى، (تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.36) این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى - اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است که توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 3 - 262 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است.نام اصل مقاله عبارت است از :konnte die islamisch- morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?37) Nihilismus )Nihilism(.38) Nietzche.39) ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذکر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از :)Neitzche werke. Leipziq 1091(40) همان، ج 15، صص 651 و 851.41) همان، ج 16، صص 7، 47، 563 و نیز : ج 5، ص 572.42) همان، ج 15، ص 852.43) کنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى nihilist und christ است.44) این جمله ناظر به تفکیک قلمرو مسیح از حکومت این جهان در آیات انجیل است که نخستین بذر سکولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا : انجیل متى، باب 22، آیه 21 ؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36.45) همان، ج 8، ص 703.46) Epistemic Anarchism.47) Evaluation.48) Text Oriented.49) Author Oriented.50) Interpreter Orientation.51) جهت آگاهى بیشتر نگا :الف. محمد، حسین زاده، مبانى معرفت دینى، (قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ دوم 1380)، صص 87 - 120؛ب. احمد، واعظى، تحول فهم دین، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر).52) جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع کنید :الف. میرمصطفى، تامر، بشارت هاى کتب مقدس، ترجمه بزرگ کیا، (قم : دلیل، چاپ اول 1379)؛ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجیل ؛ نیز : منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم : توحید، چاپ اول، 1375)، صص 13 - 22؛پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الکتاب، 1362)؛ت. داود، عبدالاحد، محمد فى کتاب المقدس، (قطر : دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران : مرتضوى، 1351)؛ج. موریس، بوکاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى : (تهران : حسینیه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 145 - 151؛د. عبدالرحیم، سلیمانى اردستانى، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت، (قم : طه، 1382، چاپ اول).شیعه پرسش 1 . آیا در اسلام حتماً باید پیرو فرقه خاصى بود یا این که انسان تابع کدام فرقه باشد تفاوتى ندارد؟ و اگر تنها یک گروه بر حق است به چه دلیل آن گروه شیعه است؟یک. ملاک اصلى مسلمان بودن ایمان به حقیقت ناب اسلام و پیروى از آموزه ها و تعالیم اسلام خالص و پیراسته از پیرایه ها است. این مسأله در زمان پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در تبعیت و پیروى یکپارچه از آن حضرت تبلور مى یابد. پس از رحلت پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله نیز تبعیت از اسلام ناب در گرو پیروى کامل از مسیرى است که حضرتش براى امت ترسیم فرموده و بدان راهنمایى کرده است.دو. براساس آنچه در روایات متعدد و متواترى شیعه و سنى نقل کرده اند، پیامبر اکرم در موارد مختلفى مسیر آینده امت را ترسیم کرده و راه راست و ضلالت ناپذیر را پیروى کامل از «ثقلین» یعنى قرآن و عترت دانسته اند. از جمله در صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل و سنن دارمى و سنن بیهقى و دیگر منابع معتبر روایى اهل سنت آمده است که پیامبرصلى الله علیه وآله در خطبه غدیر فرمودند : «هان اى مردم! همانا من یک بشر هستم و انتظار مى رود که فرستاده پروردگارم (ملک الموت) نزد من آید پس او را اجابت گویم. به درستى که من دو چیز گرانبها نزد شما مى گذارم : یکى از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. پس کتاب خدا را دریابید و به آن چنگ زنید... و دیگرى اهل بیت من است...».(1) نیز آن حضرت اضافه فرمودند : «آن دو (قرآن و عترت) جدایى ناپذیرند تا بر حوض کوثر به من بازگردند. پس بنگرید پس از من چسان آن دو را پى مى گیرید».(2) و نیز بر این نکته تأکید کردند که : «اگر آن دو را پیروى کنید هرگز گمراه نخواهید شد».(3)بنابراین گوهر هدایت اسلام ناب پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله جز از طریق پیروى قرآن و عترت به چنگ آمدنى نیست. از این احادیث نکاتى چند به شرح زیر به دست مى آید :2-1. قرآن و اهلبیت علیهم السلام همیشه همراه یکدیگرند و جدایى ناپذیرند و طالبان حقایق قرآن باید به اهلبیت علیهم السلام چنگ بزنند.2-2. چنان که پیروى از قرآن بدون هیچ قید و شرطى بر همه واجب است پیروى از اهلبیت علیهم السلام نیز چنین است.2-3. اهلبیت علیهم السلام معصومند، زیرا جدایى ناپذیر بودن آنها از قرآن، و لزوم پیروى بى قید و شرط از آنان از دلایل روشنى بر معصوم بودن آنها است، چرا که اگر گناه و خطایى داشتند از قرآن جدا مى شدند، و پیروى از آنان، مسلمانان را از ظلالت و گمراهى بیمه نمى کرد، و اینکه فرمودند با پیروى از آنان در برابر گمراهى ها مصونیت دارید، دلیل روشنى بر عصمت آنها است.2-4. پیامبرصلى الله علیه وآله این برنامه را براى تمام ادوار تاریخ مسلمین تا روز قیامت تنظیم کرده، مى فرماید : «این دو همیشه با هم اند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند». این به خوبى نشان مى دهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردى از اهلبیت علیهم السلام به عنوان پیشواى معصوم علیه السلام وجود دارد، و همان گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند.2-5. جدا شدن یا پیشى گرفتن از اهلبیت علیهم السلام مایه گمراهى است و هیچ انتخابى را نباید بر آنها مقدم داشت زیرا آنها از همه افضل و اعلم و برترند.(4)سه. پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله در موارد مکرر مصادیق اهل بیت را با نام و عدد معرفى نموده اند. دراین دسته از روایات که در منابع مختلف شیعه و سنى نقل گریده است حضرت على علیه السلام به عنوان امام اول و جانشین بلافصل آن حضرت معرفى شده و آخرین امام که دوازدهمین آنان است حضرت مهدى خواهد بود.(5)چهار. بر اثر عللى که پیش از این گفته آمد امت اسلامى پس از آن حضرت به گروهاى مختلفى تقسیم شدند. عمده ترین تقسیم به دو گروه شیعه و سنى است. شیعه کسانى را گویند که به لزوم پیروى از اهل بیت و امامت آنان به دلیل اشارت قرآنى و نصوص قطعى رسیده از پیامبر ایمان دارند. در مقابل اهل سنت و جماعت کسانى را گویند که منکر وابستگى امر امامت و رهبرى دینى و سیاسى امت به نص بوده و لزوم پیروى از اهل بیت علیهم السلام را انکار مى کنند. گروه نخست به عنوان شیعه على علیه السلام شناخته شده و از زبان پیامبرصلى الله علیه وآله به این نام خوانده شده اند.از جمله پیامبر به حضرت على علیه السلام فرمود : «یا على انت و اصحابک فى الجنه، انت و شیعتک فى الجنه»؛ اى على تو و یارانت در بهشتید، تو و شیعیانت در بهشتید».(6)مشابه این روایت در منابع اهل سنت به تکرار یافت مى شود.(7)پنج. همان طور که حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، حقانیت همه فرقه ها در درون یک دین نیز ممکن نیست و به تناقض مى انجامد.در روایات متعددى که شیعه و سنى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نقل کرده اند امت پس از آن حضرت به فرقه هاى متعددى تقسیم شده و در این میان تنها یک گروه اهل نجات و رستگارى اند.نتیجه :براساس آنچه گذشت آیا مى توان غیر از تشیع راستین، یعنى پیروى حقیقى از قرآن و عترت را، راه حق و صراط مستقیم و نجات آفرین به حساب آورد؟...................) Anotates (.................1) صحیح مسلم، باب فضائل على ابن ابى طالب؛ مسند احمد، 4/364؛ سنن دارمى، 2/431؛ سنن بیهقى، 2/148 و 7/30؛ الطحاوى، 4/368.2) الترمذى، 13/201؛ اسدالغابه، 2/12؛ الدر المنثور، تفسیر سوره شورى، آیه مودت.3) مستدرک الصحیحین و تلخیصه، 3/109؛ فضائل الطائى، ص 30؛ مسند احمد، 3/17 و... .4) جهت آگاهى بیشتر بنگرید :الف. آیه الله مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76، تهران : دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1377.ب. على اصغر رضوانى، شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2.ج. حمیدرضا شاکرین، چرا تشیع (مق) معارف (ماهنامه)، ش 53 و 54.5) جهت آگاهى بیشتر به پاسخ پرسش هاى بعدى رجوع کنید.6) جهت آگاهى بیشتر بنگرید : على ربانى گلپایگانى، درآمدى به شیعه شناسى، ص 31-28، قم : مرکز جهانى علوم اسلامى.7) ابن حجر عسقلانى، الصواعق المحرقه، ص 161، ط. مکتبه القاهره.قدس سرهم رضى الله عنه/علیه السلام 0000قدس سرهم پرسش 1 . چه دلیلى بر حقانیت شیعه، در اعتقاد به امامت حضرت على علیه السلام وجود دارد؟براهین موجود در این زمینه را مى توان به سه دسته کلى تقسیم کرد :1. براهین عقلى؛ 2. دلایل قرآنى؛ 3. روایات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله.هر یک از این شیوه ها، دلایل بسیارى را شامل مى شود؛ به طورى که گستردگى هر یک از این استدلالات، مطالعه کتاب هاى متعددى را مى طلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان مى گردد :یک. دیدگاه قرآن 1. از نظر قرآن، رهبرى و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هرگونه کژى باشد. این نکته با تعابیرى مختلف در کتاب الهى بیان شده است؛ از جمله هنگامى که ابراهیم علیه السلام به امامت رسید و خداوند به او فرمود : «إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»(1) ابراهیم علیه السلام آن منصب الهى را براى فرزندانش درخواست کرد «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى»؛ ولى در پاسخ آمد : «لایَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ»(2)؛ «عهد من به ستمکاران نمى رسد».آیه بالا نشان مى دهد که امامت منصبى الهى است - نه به انتخاب افراد - و به کسانى اعطا مى شود که از هر ظلمى (اعتقادى، اخلاقى و رفتارى) پاک و مبرّا باشند و نفى مطلق ظلم، مساوى با عصمت است.2. در آیه ابلاغ نیز مى فرماید : «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(3) و به دنبال آن براى تحقق این مسئله (معرفى و اعلام ولایت امیرمؤمنان علیه السلام در غدیر خم) آیه اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینى حضرت على علیه السلام، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود : «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً(4)»(5).دو. دیدگاه عقلى 1. لزوم رهبرى در جامعه، امرى انکارناپذیر است.2. رهبرى در جامعه اسلامى، باید براساس احکام و قوانین الهى باشد.3. احکام الهى به دست کسى اجرا مى شود که به طور کامل به زوایاى آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشواى امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیک ترین فرد به آن حضرت باشد.4. به شهادت تاریخ و گواهى بسیارى از صحابه و تابعین و اعتراف خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصوم علیهم السلام نبوده است. حتى خلفا در موارد بسیارى، احساس نیاز به آنان مى کردند؛ چنان که خلیفه دوم خود بارها اعلام کرد : «لولا على لهلک عمر»(6)؛ یعنى، «اگر على علیه السلام نبود هر آینه عمر هلاک مى گشت».سه. از دیدگاه روایى روایات بى شمارى از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در کتاب هاى شیعه و سنى، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام را اثبات مى کند؛ مانند :1. روایات مربوط به حادثه غدیر،2. روایات لیلة الانذار،3. احادیث سفینه،4. احادیث ثقلین،5. احادیث ائمه دوازده گانه؛6. حدیث منزلت و ... .(7)در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحى درباره آن بسنده مى کنیم.جریان حدیث غدیر خم رسول خداصلى الله علیه وآله در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جاى آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادى به مدینه آمدند تا در رکاب آن حضرت حج به جاى آورند و به او تأسى کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیده اند. رسول خداصلى الله علیه وآله از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگرى نیاورده است.پیامبرصلى الله علیه وآله پنج یا شش روز به ماه ذى حجه مانده، از مدینه خارج شد ... . آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملى را که تا قیامت باید به جاى آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در حالى که جماعت یاد شده در محضرش بودند.روز پنج شنبه هجدهم ماه ذى حجه با آن جمعیت انبوه به «غدیر خم» در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد : «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللَّهَ لا یَهدِىَ القَومَ الکافِرینَ»(8).بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا على علیه السلام را در جاى خویش نصب کند و ولایت و لزوم طاعت او را ابلاغ نماید. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایى که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانى که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسى زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جاى خود قرار گرفتند، زیر آن درخت ها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد.حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدرى گرم بود و آفتاب چنان آتش مى ریخت که مردم از شدت گرما، گوشه اى از عبا را سر کشیده و گوشه اى را از حرارت سنگریزه ها زیر پا گذاشته بودند، پارچه اى بر یکى از درخت ها کشیده و براى آن حضرت سایبان درست کردند.چون از نماز فارغ شد، بالاى جهازهاى شتر رفت که روى هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طورى که همه شنیدند و فرمود : «الحمدللّه، از خدا مدد مى جوییم، به او ایمان مى آوریم، بر او توکل مى کنیم و به خدا پناه مى بریم از شر نَفْسْ هاى خود از سیئات اعمال خویش ... .شهادت مى دهم که جز خدا معبودى نیست و محمد بنده و رسول او است ... احتمال مى رود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه مى گویید؟گفتند : گواهى مى دهیم که پیغام خدا را رساندى و در رساندن آن تلاش کردى و خیرخواه بودى، خدا تو را جزاى خیر دهد! فرمود : آیا شهادت نمى دهید که جز خدا معبودى نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند : آرى شهادت مى دهیم. عرض کرد : خدایا! شاهد باش.سپس فرمود : اى مردم! آیا سخن مرا نمى شنوید؟ گفتند : آرى مى شنویم. فرمود : من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصرى (قصبه اى است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسه هایى به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ «ثقلین» که چطور جانشین من خواهید بود؟گفتند : اى رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود : ثقل بزرگ تر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خداى لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمى شوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواسته ام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک مى شوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود مى گردید.آن گاه دست حضرت على علیه السلام را گرفت و بلند کرد تا جایى که سفیدى زیر بغل هر دو دیده شد و همه على علیه السلام را شناختند، بعد از آن فرمود : مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدم تر است؟ گفتند : خدا و رسولش داناترند. فرمود : «ان اللّه مولاى و انا مولى المؤمنین و انا اولى بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلى مولاه»(9). این سخن را سه بار تکرار کرد.سپس گفت : «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار»(10).آن گاه فرمود : هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند.هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد : «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» ؛ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضى شدم».رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود : اللّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضاى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان على علیه السلام تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند : «بخ بخ لک یا ابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنة»؛ «به به بر تو اى پسر ابى طالب! صبح و شام کردى در حالى که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنى».حسان بن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت : اى رسول خدا! اجازه دهید درباره على ابیاتى بگویم تا بشنوید؟ فرمود : بگو با برکت خدا. حسان گفت : اى شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستى است. آن گاه گفت :ینادیهم یوم الغدیرنبیّهم بخم فاسمع بالرسول منادیاًو قال : فمن مولاکم و ولیکم فقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیاالهک مولانا و انت ولیناو لن تجدن منا لک الیوم عاصیاًفقال له قم یا على فاننى رضیتک من بعدى اماماً و هادیاًفمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیاًهناک دعا اللهم و ال ولیه و کن للذى عادى علیّاً معادیااین خلاصه اى از جریان غدیر و تعیین حضرت على علیه السلام براى خلافت و امامت بود.(11)شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژه اى در نصوص دینى و ادبیات و اشعار مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامى هیچ روایتى به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدى را یاراى تردید در آن نیست. از صحابه پیامبرصلى الله علیه وآله 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کرده اند و طبقات راوى آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیارى نیز این جریان را به نظم درآورده اند؛ از جمله :در قرن اول : حسان بن ثابت انصارى، قیس بن سعدبن عباده انصارى، عمر و بن عاص بن وائل و محمدبن عبداللَّه حمیرى.در قرن دوم : کمیت بن زیاد، سیداسماعیل بن محمد حمیرى، شعیان مصعب کوفى.در قرن سوم : ابو تمام حبیب بن اوس طایى و دعبل بن على بن رزین الخزاعى و در قرون بعد ده ها نفر دیگر.از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینى یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است.اکنون این سؤال رخ مى نماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعى و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنى است : اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنى :الف. اهل تسنن اظهار مى دارند که این حادثه عظیم تاریخى و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، به معناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على علیه السلام و یا حداکثر معرفى ایشان به عنوان یکى از نامزدهاى خلافت است و هیچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پیروى از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که «ولایت» چند معنا دارد و یکى از معانى آن «دوستى» است. بنابراین تا زمانى که به این معنا قابل حمل است، نمى توان به معانى دیگر آن تمسّک جست.ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایى حضرت على علیه السلام و لزوم اطاعت از او است. قرینه ها و شواهد، به گونه اى است که هرگز نمى توان آن را تنها به دوستى و محبت و یا نامزدى خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است از :1. معناى ولایت : اگر چه در مواردى ولایت به معناى دوستى نیز به کار مى رود؛ ولى لغت شناسان و کتاب هاى معتبر لغت شناسى، عمدتاً کلمه ولایت را به معناى سرپرستى، عهده دارى امور، سلطه، استیلا، رهبرى و زمامدارى معنا کرده اند. در اینجا معناى این کلمه با برخى از مشتقاتش از کتاب هاى لغت اهل سنت نقل مى شود :- راغب اصفهانى مى نویسد : «وِلایت؛ یعنى، یارى کردن و وَلایت یعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستى» است؛ ولىّ و مولا نیز در همین معنا به کار مى رود».(12)- ابن اثیر مى نویسد : «ولىّ؛ یعنى، یاور و هر کس امرى را بر عهده گیرد، مولا و ولىّ آن است». سپس مى گوید : و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر که به على علیه السلام گفت : «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ یعنى، «ولى مؤمنان گشتى».(13)- صاحب صحاح اللغة مى نویسد : «هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد، ولى او است».(14)- مقاییس اللغة آورده است : «هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد، ولىّ او است».(15)حال با گفته هاى صریح ارباب لغت، چگونه مى توان «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» را به «دوستى» صرف معنا کرد و سرپرستى اجتماعى و زمامدارى را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که «ابن اثیر» - لغت شناس معروف عرب و سنى - خودش تصریح مى کند کلمه «مولا» در روایت «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» از زبان پیامبرصلى الله علیه وآله و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟بنابراین استعمال ولایت در دوستى نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معناى زمامدارى است. افزون بر آن در این مورد همه قرینه ها به کاربرد آن در زمامدارى و مرجعیت دینى و سیاسى و اجتماعى دلالت دارد.2. خطاب تند و قاطع الهى : اگر حادثه غدیر صرفاً براى اعلام دوستى حضرت على علیه السلام بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحى کند اگر آن را ابلاغ نکنى، رسالت الهى را انجام نداده اى : «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِى اَلْقَوْمَ اَلْکافِرِینَ»(16)؛ «اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى. و خدا تو را از [ گزندِ] مردم نگاه مى دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى کند». آیا این اخطار شدید اللحن به خوبى نشان نمى دهد که مسئله بالاتر از این حرف ها است؟ البته محبت امیرمؤمنان علیه السلام جایگاه بسیار بلندى دارد و یکى از نشانه هاى ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معناى محبت و منحصر به «ولاى محبت» نیست.3. دوستى و ولاى محبت در قرآن : با واژه هایى چون «حب»، «مودّت» و ... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیت علیهم السلام آمده است : «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى »(17)؛ «بگو : به ازاى آن (رسالت) پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان». بنابراین فرو کاستن معناى ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنى این واژه است.4. دلدارى خدایى : خداوند پیامبرصلى الله علیه وآله را دلدارى داده، مى فرماید : در راستاى اجراى این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئه هاى مردم محافظت مى کند : «وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ». آیا این مسئله نشان نمى دهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبرصلى الله علیه وآله بیم آن داشته که برخى بر اثر هواهاى نفسانى به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستى حضرت على علیه السلام جاى خوف از توطئه بود؟5. گزینش مکان : پیامبرصلى الله علیه وآله مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگى در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند و نیز دستور داد کسانى که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانى هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسئله، براى امت اسلامى بسیار مهم و حیاتى بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشواى بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانى عمومى خود، براى جمعیت باشکوه حج گزاران و در آن گرماى سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید : «على را دوست داشته باشید»؟6. نزول آیه اکمال : پس از اجراى این مأموریت، آیه نازل شد که : «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً»(18)؛ «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [ به عنوان ]آیینى برگزیدم». آیا نزول چنین آیه اى دلالت بر این ندارد که مسئله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستى حضرت على علیه السلام - نه رهبرى و پیشوایى آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسئله فقط دوستى و مودّت بود که در این رابطه آیه : «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِى اَلْقُرْبى »(19)، مدت ها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصى در دین نبود. پس نتیجه مى گیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگرى در بر دارد.7. دلیل دیگر : معرفى «ثقلین» است که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود : «انّى تارک فیکم الثقلین : کتاب اللَّه و عترتى ...»؛ «من در میان شما دو چیز گران بها به ودیعت مى گذارم : کتاب خدا و عترتم را». اکنون باید پرسید : چرا پیامبرصلى الله علیه وآله عترت را در کنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیت علیهم السلام هم سنگ قرآن است یا امامت و پیشوایى و مرجعیت دینى و سیاسى آنان؟پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمى شوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافى است یا باید از آن پیروى کرد و آن را امام و پیشواى خود دانست؟ هم سنگ قرار دادن قرآن و اهل بیت علیهم السلام از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله، نشان مى دهد که در مورد اهل بیت علیهم السلام، نیز باید همین گونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشواى عملى خود قرار داد.8. پیامبرصلى الله علیه وآله به مسئله ایفاى رسالت و سپس «اولویت» خود بر مؤمنان انگشت مى گذارد و بلافاصله موضوع «ولایت» را طرح مى کند؛ این نشان مى دهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبرصلى الله علیه وآله بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا، حق تصرف در شئون دینى، سیاسى و اجتماعى مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستى و محبت (بدون مشروعیت سیاسى و اجتماعى).9. پیامبرصلى الله علیه وآله مسئله ولایت را سه یا چهار بار تکرار مى کند؛ این همه تأکید براى چیست؟10. اینکه پیامبرصلى الله علیه وآله در دعاى خویش مسئله یارى کردن امام على علیه السلام را مطرح مى کنند و بر تنها گذاشتن و یارى نکردن او نفرین مى فرستد، قرینه روشنى است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبرى است، نه صرف محبت و علاقه قلبى؛ زیرا آنچه با اطاعت، و نصرت و یارى همگانى جامعه تلازم دارد، پیشوایى و رهبرى امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبى.11. برپایى حقیقت، همراه با امام على علیه السلام و همپایى آن دو نیز با ولایت، به معناى رهبرى تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایى و مرجعیت دینى و سیاسى امام على علیه السلام است که مى تواند به برپایى حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستى و محبت آن حضرت.12. پیامبرصلى الله علیه وآله بعد از این حادثه فرمود : «اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من». نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از «ولایت»، محبت باشد، دیگر قید «بعد از من»، زاید است؛ زیرا محبت حضرت على علیه السلام مقید به زمان پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله نیست. معنا ندارد منظور پیامبرصلى الله علیه وآله را این بگیریم که بعد از رحلت من، على را دوست بدارید! زیرا محبت على علیه السلام با حیات پیامبرصلى الله علیه وآله قابل جمع است؛ بلکه رهبرى امام على علیه السلام است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت على علیه السلام بیعت کردند. مگر دوستى بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معناى التزام به فرمان بردارى و تبعیت است و حتى ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند : «بخٍّ بخٍّ لک یا على! اصبحت و امسیت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنة».14.همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبرصلى الله علیه وآله، مسئله «امامت و پیشوایى حضرت على علیه السلام» را فهمیدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصارى» از پیامبرصلى الله علیه وآله اجازه گرفت و اشعارى زیبا سرود که در یکى از ابیات آن، از زبان پیامبرصلى الله علیه وآله چنین مى گوید :فقال له قم یا على! فانّنى رضیتک من بعدى اماماً و هادیاً«پیامبر به او فرمود : اى على! برخیز، خرسندم که تو امام و هادى بعد از من مى باشى».ذکر این نکته بایسته است که «تقریر» - یعنى سکوت و عدم مخالفت پیامبرصلى الله علیه وآله در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایى غیر از امامت داشت، چرا پیامبرصلى الله علیه وآله سخنان «حسان بن ثابت» را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبرصلى الله علیه وآله «امامت و هدایت» امت نبوده است؟15. نکته جالب توجّه دیگر، موضع گیرى هاى مخالفان مانند «جابربن نضر» یا «حارث بن النعمان الفهرى» است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبرصلى الله علیه وآله در غدیر خم، وى نزد پیامبرصلى الله علیه وآله آمد و عرض کرد : «اى محمد! از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهیم که جز خداى یگانه پروردگارى نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایى و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضى نگشتى و پسر عمویت را بر ما برترى دادى و گفتى : «هر که را من مولاى اویم، این على مولاى او است». اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتى، یا از جانب خدا؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود : «سوگند به آنکه جز او خدایى نیست! این مطلب از سوى خداوند است».در این هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت؛ در حالى که مى گفت : خدایا! اگر آنچه محمدصلى الله علیه وآله مى گوید حق است، پس سنگى بر ما ببار، یا ما را به عذابى دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از طرف حق، سنگى بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد : «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِى اَلْمَعارِجِ»(20)؛ «پرسنده اى از عذاب واقع شونده اى پرسید که اختصاص به کافران دارد [ و ]آن را بازدارنده اى نیست. [ و ]از جانب خداوند صاحب درجات [ و مراتب ] است».اکنون باید دید چه چیزى در سخن پیامبرصلى الله علیه وآله نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسئله محبت و دوستى بود، آیا این همه لجبازى و خیره سرى پدید مى آمد؟ به طور مسلّم مسئله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفى دلى پر کینه نسبت به حضرت على علیه السلام داشت و از سوى دیگر، مى دید با ولایت آن حضرت، باید عمرى تحت فرمان و رهبرى ایشان سپرى کند واز سر بى خردى و کبر و کژاندیشى، مرگ و عذاب را بر ولایت مولاى متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.(21)16. خود امیر مؤمنان علیه السلام و ائمه اطهارعلیهم السلام در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کرده اند. عامربن واثله مى گوید : «در روز شورى با على علیه السلام کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود : من براى شما دلیلى مى آورم که احدى نمى تواند بر آن خدشه اى وارد کند. سپس فرمود :اى جماعت! آیا در میان شما کسى هست که پیش از من به یگانگى خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند : نه!- آیا در بین شما کسى هست که برادرى چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز مى کند؟ گفتند : نه!- آیا کسى از شما غیر از من عمویى همچون حمزه شمشیر خدا و شمشیر رسول خداصلى الله علیه وآله دارد؟ گفتند : نه!- آیا غیر از من کسى از شما همسرى چون فاطمه، دختر پیامبرصلى الله علیه وآله و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند : نه!- آیا کسى از شما فرزندانى مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند : نه!- آیا کسى از شما هست که [ به دستور قرآن ] پیش از نجوا با پیامبرصلى الله علیه وآله صدقه داده باشد؟ گفتند : نه!- آیا در میان شما غیر از من کسى هست که پیامبرصلى الله علیه وآله درباره اش فرموده باشد : «من کنت مولاه فعلىٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، لیبلّغ الشاهد الغائب؟» گفتند : نه!(22).17. اگر مقصود از ولایت، همان محبت و دوستى باشد، آن گاه دعاى بعدى پیامبرصلى الله علیه وآله که فرمود : «و احبّ من احبّه» تکرار و لغو خواهد بود. بنابراین وجود هر دو سخن نشان مى دهد که اینها، دو موضوع متفاوت بوده و ولایت برتر از صرف محبت است؛ هر چند از لوازم ولایت، محبت و دوستى ولىّ است.در پایان گفتنى است در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و مقاله به نگارش درآمده که بسیارى از آنها مانند عبقات الانوار نوشته میرحامد حسین لکنهوى، مشتمل بر ده ها مجلد است و تمام منابع و مدارک آن، بدون استثنا از منابع اولیه اهل سنت مى باشد(23)....................) Anotates (.................1) بقره (2)، آیه 124.2) همان.3) مائده (5)، آیه 67.4) مائده (5)، آیه 3.5) جهت آشنایى بیشتر با امامت در قرآن نگا : ناصر، مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعى)، (تهران : دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9.6) الف. محمد عبدالرؤف، المناوى، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت : دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولى)، ج 4، ص 470؛ب. جمال الدین محمد، الزرندى الحنفى، نظم الدرر السمطین فى فضائل المصطفى والمرتضى والبتول والسبطین، (مکتبة امیرالمؤمنین العامة، الطبعة الاولى، 1377ه.ق - 1958م)، ص 130.7) براى آگاهى بیشتر ر.ک :الف. مرتضى، مطهرى، امامت و رهبرى، (قم : صدرا)؛ب. رهبرى امام على علیه السلام در قرآن (ترجمه المراجعات)؛پ. تیجانى سماوى، آن گاه هدایت شدم؛ت. ابراهیم، امینى، بررسى مسائل کلى امامت.8) مائده(5)، آیه 67.9) همانا خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولى مى باشم. پس هر که را مولا منم على مولاى اوست».10) خدایا! دوستى گزین با هر که او [ على ] را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستى ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم مى ورزد؛ یارى کن آنکه او را یارى کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد و به او پشت کند؛ و حق را همپاى او بپادار».11) على اکبر، قرشى، خاندان وحى، (تهران : دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول 1368)، ص 152 - 157.12) الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.13) ابوالحسن على بن عبدالواحد، ابن اثیر، النهایة فى غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227.14) اسماعیل بن حماد، الجوهرى، الصحاح فى لغة العرب، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطار، (بیروت : دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528.15) معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141.16) مائده (5)، آیه 67.17) شورى (42)، آیه 23.18) مائده (5)، آیه 3.19) بگو : به ازاى آن [ رسالت ] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان» : شورى (42)، آیه 23.20) معارج (70)، آیات 1 - 3.21) براى آگاهى بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص 239-246.22) براى آگاهى بیشتر ر.ک : الغدیر، ج 1، صص 159- 213.23) براى مطالعه بیشتر ر.ک :الف. ابراهیم، امینى، بررسى مسائل کلى امامت؛ب. مرتضى، مطهرى، امامت و رهبرى، (قم : صدرا)؛پ. تیجانى سماوى، آن گاه هدایت شدم، ترجمه : سید محمد جواد مهرى؛ت. همو، اهل سنت واقعى کیست؟، ترجمه : سید محمد جواد مهرى؛ث. همو، از آگاهان بپرسید، ترجمه : سید محمد جواد مهرى؛ج. علامه عسکرى، عبداللَّه بن سبا، ج 1- 3؛چ. همو، نقش ائمه در احیاى دین، ج 1- 15؛ح. همو، یکصد و پنجاه صحابى ساختگى؛د. همو، نقش عایشه در تاریخ اسلام؛ذ. همو، اندیشه هاى اسلامى در دیدگاه دو مکتب (ترجمه معالم المدرستین)، ج 1- 2،ر. علامه سید شرف الدین، رهبرى امام على علیه السلام در قرآن (ترجمة المراجعات)؛ز. علامه طباطبایى، شیعه در اسلام؛ص. علامه جواد شرى، شیعه و تهمت هاى ناروا؛ض. سید رضا، حسینى نسب، شیعه پاسخ مى گوید؛ط. صالح الوردانى، فریب؛ظ. سید محمد، جواد مهرى، خاطرات مدرسه؛ع. محمد صادق، نجمى، سیرى در صحیحین؛غ. میرحامد حسین، اللکنهوى، عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، بى تا، بى جا؛م. شهید تسترى، احقاق الحق.ن. على اصغر رضوانى، شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1 و 2.[پایان کد انتخابی]منابعی برای مطالعه درباره شخصیت حضرت زهرا(س): 1- نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه)، محمد دشتی، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)ُ2- زندگانی زهرا(س)، محمد باقر مجلسی، ترجمه محمد روحانی علی آبادی، مهام تهران3- فرهنگ فاطمیه (الفبای شخصیتی حضرت زهرا(س)) مهدی نیلی پور، مرکز فرهنگی شهید مدرس اصفهان4- زهرا، برترین بانوی جهان، ایت الله مکارم شیرازی، هدف قم5- جامی از زلال کوثر، محمد تقی مصباح یزدی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی6- چشمه در بستر، سید مسعود پورسیدآقایی7- برترین بانوی عالم، استاد ابراهیم امینی8- فاطمه زهرا از تولد تا شهادت، سید کاظم قزوینی، ترجمه حسین فریدونی.در زمینه شیعه شناسی و اعتقاد به امامت مى توانید از کتاب هاى زیر استفاده کنید.- راه ما، راه و روش پیامبر ما، علامه امینى، ترجمه: موسوى همدانى- شیعه در اسلام، علامه طباطبایى- حق جو و حق شناس (ترجمه المراجعات)، علامه سید شرف الدین، ترجمه محمد رضا امامى- شب هاى پیشاور، سلطان الواعظین شیرازى- همراه با راستگویان، تیجانى سماوى، ترجمه: سید محمد جواد مهرى- عبداللّه بن سبا، ج 1 - 3، علامه عسکرى- نقش ائمه در احیاى دین، ج 1 - 15، علامه عسکرى- یکصد و پنجاه صحابى ساختگى، علامه عسکرى- اندیشه هاى اسلامى در دیدگاه دو مکتب (ترجمه معالم المدرستین)، ج 1 - 2، علامه عسکرى، ترجمه: دکتر جلیل تجلیل- شیعه پاسخ مى گوید، سید رضا حسینى نسب- فریب، صالح الوردانى- خاطرات مدرسه، سید محمد جواد مهرى- سیرى در صحیحین، محمد صادق نجمى- آنگاه هدایت شدم، تیجانى سماوى، ترجمه: سید محمد جواد مهرى (به پیوست ارسال می گردد)- اهل سنت واقعى کیست؟، تیجانى سماوى، ترجمه: سید محمد جواد مهرى- از آگاهان بپرسید، تیجانى سماوى، ترجمه: سید محمد جواد مهرى- اهل بیت، کلید مشکل ها، تیجانى سماوى، ترجمه: سید محمد جواد مهرى .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image