تخمین زمان مطالعه: 25 دقیقه
آیتالله مجتبی تهرانی با انتقاد از افرادی که در همه موارد نگاهی مادیگرایانه دارند، گفت: رفیق را باید برای خدا بخواهیم و باید «خدا» محور دوستی ما باشد.
به گزارش فارس، آنچه در پی میآید، گزیدهای از جلسه بیستموپنجم مبحث «غیرت مؤمن» است که در درس اخلاق آیتالله مجتبی تهرانی، از سوی این مرجع تقلید و استاد اخلاق مطرح شده است. این سخنان با عنوان «تربیت در محیط رفاقتی» به تازگی بر روی خروجی پایگاه اطلاعرسانی این مرجع تقلید به نشانی www.mojtaba-tehrani.ir قرار گرفته است.
* مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربیت به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن بود. عرض کردم انسان معمولاً در چهار محیط ساخته می شود که هم ممکن است نقش سازندگی و هم نقش تخریبی روی انسان داشته باشد. اولین محیط، محیط خانوادگی است؛ دومین محیط، به طور متعارف محیط آموزشی است؛ محیط سوم، محیط رفاقتی است و محیط چهارم، محیط شغلی است. فضای پنجمی هم داریم که حاکم بر این چهار محیط است.
درگذشته بحث ما نسبت به محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی بود. عرض کردم محیط رفاقتی، نقش اساسی در اثرگذاری روی انسان دارد و نقشش نسبت به آن دو محیط گذشته قوی تر است؛ حتی گاهی نقش محیط آموزشی و محیط خانوادگی را خنثی می کند، یعنی اگر محیط خانوادگی و آموزشی خوب بود و محیط رفاقتی، محیط مناسبی نبود، تمام آن ساخته ها را تخریب می کند. اثرگذاری محیط رفاقتی خیلی قوی است.
بحثمان به اینجا رسید که انسان در باب انتخاب رفیق، باید "إختبار قبل الإنتخاب " داشته باشد. یعنی شخصی را که می خواهد با او علقه دوستی برقرار کند، بیازماید که از آن به دوست یابی تعبیر کردم. در معارف ما این مسأله وجود دارد که انسان وقتی می خواهد با شخصی دوست شود، باید او را در سه رابطه عقلی، نفسی و عملی بیازماید و امتحان کند؛ یعنی از نظر اعتقادی، از نظر نفسانی که عبارت از شهوت و غضب است و از نظر عملی او را بیازماید. ببیند که آیا این شخص افسارگسیخته است، یا مهار انسانیت و شرع دارد؛ مرز را رعایت می کند یا نه. از نظر عملی، لاابالی گری و بی بند و باری میکند یا متدین است. همه این ها را بحث کردم و آیات و روایاتشان را هم خواندم.
جهت این اختبار را هم عرض کردم این است که وقتی انسان رابطه تنگاتنگ نسبت به افراد پیدا کند، محبت و دلبستگی ایجاد میشود و این دلبستگی، گاهی برای انسان نقش حیاتی دارد و گاهی بر عکس؛ چون وقتی دلبستگی آمد، انسان نسبت به رفیق هم کور می شود و هم کر می شود. قبل از آنکه کور و کر شوی، برو ببین چه عیوبی دارد، قبل از آنکه کور و کر شوی، یعنی دلبستگی پیدا کنی او را بیازما. آزمایش باید قبل از دلبستگی باشد.
* شرایط زمانه و دوستی
روایتی از امام صادق (ع) است که تعبیر ایشان به خصوص در ارتباط با مسأله شرایط زمانی است؛ در روایت دارد که حضرت فرمودند: "إِذَا کَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى کُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ "، یعنی اگر زمان، زمان جور بود و مردم هم اهل نیرنگ بودند اعتماد به افراد از روی ناتوانی است.
حضرت مسأله شرایط زمانی را مطرح می کند و میفرماید اگر زمانه طوری است که اولاً مرزشناسی کنار رفته است، جائر یعنی مرزشکن، نه مرز انسانی را رعایت می کنند و نه مرز الهی را، "إِذَا کَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ " و ثانیاً "وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ " جوِّ غالب در جامعه فریب کاری، حقه، نیرنگ و غدر شده است و در اجتماع فریب غلبه دارد که گاهی هم تعبیر به زرنگی می کنند، میگویند: فلانی خیلی زرنگ است چون خوب سر مردم کلاه می گذارد، واقعاً اینکه در روایات می گویند منکر به معروف و معروف به منکر تبدیل می شود، اتفاق میافتد. در این شرایط "فَالطُّمَأْنِینَةُ إِلَى کُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ " با هر کس رابطه برقرار کنی بعد هم به او اعتماد کنی، دلیل بر ناتوانی تو است. آدم توانا هیچ وقت اینطور نیست، می رود تحقیق می کند، آن شخص را در سه رابطه اعتقادی، نفسانی و عملی زیر نظر می گیرد. توجه میکند مسائل اعتقادی و بینشی اش چگونه است؟ آیا با بینش های صحیح و با معیارهای صحیح هم سو است؟ همچنین از نظر نفسانی، افسارگسیخته است یا نه؟ از نظر عملی لاابالی است یا نه، شخصی است که مرزشناس است؟ انسان باید در این سه رابطه إختبار داشته باشد، إختبار یعنی آزمایش.
* زمانهای آزمودن دوست
ما در باب آزمایش روایاتی داریم که این ها را مطرح خواهم کرد، یک سنخ نشانه های خوبی هم هست که در روایات داریم. مثلاً در روایتی از علی (ع) است که فرمودند: "فی الشدةِ یختَبَرُ الصدیقُ "، کجا می توانی بفهمی چه کسی دوست تو است؟ در گرفتاری هایی که برای تو پیش می آید. در روایت دیگری از علی (ع) است که فرمودند: "عند زوال القدرة یتَبَینُ الصدیقُ مِن العدوِّ "، در هنگام زوال قدرت یعنی زوال توانایی، آنجا می فهمی چه کسی رفیق تو است، چه کسی رفیق تو نیست. این چیزی است که درخودمان هم مطرح است، در مسائل اجتماعی مان هم مطرح است که آیا این شخص فقط در سرّاء و شادی با بنده است، یا در ضرّاء هم با بنده است؟ این ها نشانه های خوبی است، ولی خیال نکنید که تمام اش همین است.
* محبت یعنی دلبستگی و تسلیم
بحثم راجع به آزمایش بود، شما باید دوستت را پیش از انتخاب بیازمایی. یعنی تا وقتی شخص امتحانش را خوب پس نداده است، دلبستگی به او بی جا و اشتباه است. مکرّر گفتم که مقدس ترین و ارزشمندترین بُعد وجودی انسان، دل و قلب انسان است که از عقل هم بالاتر است. قلب از نظر ارزشی بالاتر از عقل است، لذا ایمان را هم در ارتباط با قلب مطرح می کنند، یعنی اگر کارکرد عقل در قلب منعکس شود اینجا است که ارزش پیدا می کند وإلّا ارزشی ندارد.
می خواهم بگویم کار قلب اصلاً دلبستگی است، ایمان دلبستگی به خدا است. اینکه خیلی تأکیده شده است که ابتدا طرف را بیازمای، برای این است که وقتی دلبستگی آمد مثل این است که انسان یک نوع تسلیم شدن پیدا می کند. مثل قضیه ایمان است که دلبستگی به خدا است، این منشأ می شود که انسان رضا به رضای الهی دهد، تسلیم او شود، به او توکل و اعتماد کند. در رفاقت هم همین¬گونه است، چون دلبستگی است تسلیم و رضا را در پی دارد، لذا در روایت تعبیر طمأنینه داشت.
* سبب و محور محبت
در معارفمان یک بحث دقیق تری راجع به رفاقت و دوستی داریم، بالاتر از آنچه که گفتیم و آن اینکه حالا من رفتم کسی را امتحان کردم، دیدم آدمی است که او از نظر نفسانیات و شهوت افسارگسیخته نیست، غضبش افسارگسیخته نیست و کلّاً انسان مرزشناس است، از نظر کارها و اعمال بیرونی اش آدم لاابالی نیست، آدم بی بند و باری نیست، چه بسا دیگران بگویند: آدم متدینی هم هست و از نظر شرعی رعایت جهات شرعی را هم می کند، آیا این دیگر آدم خاطرجمعی است؟ آیا اگر من با این رفاقت کنم دلهره ای ندارم که در ربط با امور مالی و آبروییام، کلاه سرم میگذارد یا از من کلاهبرداری میکند؟ چون از این دو حال خارج نیست. این همان تعبیری است که امام صادق (ع)کردند که زمان، زمان جور باشد و مردم اهل غدر باشند، وضع چنین خواهد بود. در روابط گوناگون اجتماعی، مادی و دنیایی آدم مورد اعتماد و اطمینان است و چه بسا از آن هایی هم نیست که فقط در سرّاء با من باشد، از آن کسانی نیست که در رفاقت بی وفا باشد.
البته این جهاتی که گفتم، همه مزیت است که "فی الشدة یختبر الصدیق " نشانه های خوبی هم هست. امّا بحث در این است که آیا همین کافی است یا نه؟ نگاه کنید گام به گام پیش آمدم. آیا کافی است که من با او رفیق شوم یا نه؟ جواب این است که در یک بُعد بله و در یک بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در بعد نشئة دنیایی چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایت ما هم اشاره دارد در این نشئه خوب است. اما درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است.
* دوست خوب امّا بی فایده!
اما بُعد نفی؛ حالا می گویم چرا از یک بُعد خوب نیست، چون ما گفتیم رابطه تنگاتنگ منشأ محبت می شود. خود محبت یک علت و سبب می خواهد، درست است این رابطه محبت را می آفریند، اما سبب خود محبت چیست؟ از چه چیز این خوشت آمد؟ برای چه خوشت آمد؟ این ها دو مورد است. از چه چیز این خوشت آمد؟ چون مال مردم خور نیست. برای چه خوشت آمد؟ مهم این دومی است. اگر برای این خوشت آمده که در زندگی دنیایی سر تو کلاه نمی گذارد، خاطرت جمع است که مال تو را نمی خورد، آبروی تو را نمی برد، این ها چیزهای بدی نیست، همه خوب است. امّا اگر محبّت برای این است، این محبت در بُعد معنوی و الهی ارزش ندارد.
اینها عین معارف ما است که اگر سبب رفاقت مسائل مادی است یعنی منشأ محبت، مادیت است، این محبت ارزش ندارد. علتش را هم در روایات بیان کردهاند، روایت از علی (ع) است که فرمودند: "ود أبناء الدنیا ینقطع لإنقطاع سببه و ود أبناء الآخرة یدوم لدوام سببه " اگر سبب محبت به این شخص مادیت بود، مادیت از بین می رود، این رفاقت فقط به درد زندگی دنیا میخورد، منشأ آن هم امور مالی بود، مال هم که همیشه نیست. شما در برزخ یا نشئه قیامت که می روی، خانه و زندگی و پول و این ها را همه را دنبال خودت می بری؟ بعد هم می گویی رفیقم مالم را نمی خورد؟! آنجا کلاه سرم نمی گذارد یا نه؟! باید یک سببی مطرح کنی و آن را محور قرار دهی که قطع شدنی نباشد، جاودانه باشد، همیشگی باشد، این رفاقت و محبت محدود به نشئه نشود. دنیا، برزخ و آخرت نداشته باشد.
* کدام دوستی جاودانه است؟
در روایات داریم که کدام سبب است که هیچ وقت از بین رفتنی نیست، من در گذشته هم اشاره داشتم. روایتی از علی (ع) است که فرمودند: "من لم تکن مودته فی الله فأحذره کل مودة مبنیه علی غیر ذات الله ضلال و الإعتماد علیها محال "، ببین سبب محبت چیست؟ اگر دیدی خدا نیست، دوستیات ارزش و دوامی ندارد. مثل اینکه علی (ع)، قانون عقلی پیش کشیده است که هر رفاقتی بر محور غیر خدا گمراهی است و اعتماد به آن محال است.
ما روایات متعدده در باب حبّ فی الله و بغض فی الله داریم، آن هایی که اهلش هستند می دانند که آن روایات چه می خواهند بگویند. یعنی دوستی و دشمنی بر محور خدا باشد. با فلانی رفیقم؛ چون آدم مورد اعتمادی است و کذا و این حرف ها، از نظر زندگی دنیایی به من ضرر نمی زند، نفع هم به من می رساند. با این دشمنم؛ برای اینکه این کمکم نمی کند. همه این حرفها بر محور دنیا است.
اگر از این منظری که من گفتم، توجه کنید میبینید یک بُعد این حبّ هیچ ارزشی ندارد. آن حبّی ارزشمند است که دوام داشته باشد، محورش چیزی باشد که دائم و زوال ناپذیر است. در میان تمام موجودات نیز آن کسی که زوال نمیپذیرد، الله تعالی است. لذا این حب و این دوستی جاودانه است، در هیچ نشیب و فرازی از بین نمی رود.
* دوستی برای خدا
در گذشته اگر یادتان باشد راجع به شفاعت در قیامت، راجع به مؤمنین ذیل آن آیه شریفه "الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقین " به این معنا اشاره کردم که غیر متقین در قیامت دشمن میشوند. با مرگ تمام پیوندها قطع می شود، یعنی وقتی انسان از این دنیا رفت، تمام این پیوندها و علاقهها قطع میشود، اما یک پیوند می ماند، آن پیوندی که بر محور الله تعالی باشد باقی میماند؛ لذا ما در بحث رفاقت می بینیم که تأکید میکنند مراقب باش رفیقت را برای خدا دوست داشته باشی، نه برای خودت.
یک وقت هست تو را برای خودم می خواهم، یک وقت تو را برای خدا می خواهم، این ها فرق می کند. این هایی که اینجا هست برای خودم است؛ این ها خوب است نه اینکه بد باشد، روایتش را هم خواندم. چون این رفیق در سختیها کمکم میکند، کلاه سرم نمی گذارد، همه چیزهایش درست است. اما این دلایل برای انتخاب دوست، معنایش این است که من دوست را برای خودم می خواهم؛ چون به من ضرر نمی زنی، نفع هم به من می رسانی. در دنیا بهتر از این رفیق می خواهی؟
متأسفانه همه ما در باب رفاقت عینک مادیت به چشمانمان داریم. می خواستم این را بگویم که رفیق را باید برای خدا بخواهم و «خدا» محور دوستی ما باشد. لذا آنجایی که داری اختبار می کنی، آزمایش می کنی، همه این ها سر جای خودش، اما دست آخر، چون می خواهم با او پیوند درونی ببندم، باید این دوستی پیوند برای خدا باشد. این مهم است.
* چکیده:
آیا کافی است که من با کسی رفیق شوم که اهل دوز و کلک نیست، دنبال مال و مقام من هم نیامده و خیالم از او راحث است؟ آیا اینها کافی است که من با او دوست شوم یا نه؟ جواب این است که در یک بُعد بله و در یک بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در نشئه دنیا چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایتهایی هم داریم که خوبی این دوستی را در دنیا تأیید میکند. البته صحّت و درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است که چنین آدمی در دنیا کاملاً مورد اعتماد است.
امّا نکتة ظریفی که در روایات هم به آن اشاره شده، مطلب دیگری است؛ غیر از اینها، یعنی دوستی را با ملاحظات دیگری مفید و سودمند میداند.
محور محبّت ها
محبّت، خودش محور می خواهد و دلیلی خاصّی موجب میشود که انسان از چیزی یا کسی خوشش بیاید. محور محبّت در انسان، بهطور کلّی یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی است. لذا ما وارد این بحث شدیم که محبّت پایدار، رفاقت پایدار را در پی دارد. لذا اگر محور رفاقت و دوستی الله تعالی باشد، یعنی محور رفاقت جنبه های معنوی باشد، این محبّت این پایدار است. امّا اگر محور، امور مادی باشد، این محبّت ناپایدر است. من روایاتی را نیز در این رابطه مطرح کردم و گفتم که در روایات هم این معنا مطرح شده است.
حتّی این پیوند رفاقتی، از نظر قدرت و بُرد، با پیوندهایی که انسان در این عالم دارد، نسبت سنجی می کنند. در میان پیوندهای انسان با موجودات عالم، نزدیکترین و قوی ترین پیوند، بهطور معمول و غالب پیوند نسبی است. مثلاً پیوند پدر و فرزند، یک پیوند نسبی است و از قوی ترین پیوندها است. امّا وقتی که ما در باب محبّت وارد میشویم، میبینیم که اگر پیوندی بر اساس محبّت و حول محور دوستی ایجاد شود، از پیوند نَسَبی هم اَقوی میشود و بُردش نیز بیشتر خواهد بود. علی(علیهالسلام) در روایتی پیرامون دوستی و پیوندی که محور و سببش «الله تعالی» باشد، می فرماید: «المودّةُ لله أقربُ نَسَبٍ».
حبّ لِلّه و حبّ فی الله
ما دو تعبیر در روایاتمان داریم؛ یکی حبّ «لِلّه» داریم و یکی حبّ «فِی الله». حبّ لله یعنی اینکه من تو را برای خاطر خدا دوست دارم. حبّ فِی الله یعنی اینکه من تو را فی سبیل الله و در راه خدا دوست دارم. این دو تفاوت هایی با هم دارند، امّا هر دو از یک چشمه میجوشند. تعبیرات مختلف است، امّا یک چیز بیشتر نیست. هر دوی اینها در باب رفاقت، در روایات ما وارد شده است. مجموعه روایات به ما میگوید رفاقت هایتان لِلّه و فِیالله باشد. رابطه هایتان با دیگران را، بر این محور تشکیل دهید، چون محور این روابط محبّت است و محبّت یعنی دلبستگی.
برخوردهای اجتماعی زودگذر است. مثلاً ما با کسی که رفیق نیستیم و به عنوان مشتری در مغازه آمده است، کار داریم ولی دلبستگی نداریم. این روابط عادی اجتماعی است. امّا در جایی که با کسی رفاقت داریم، مسأله فرق میکند. دوستی یعنی جایی که محبّت مطرح می شود؛ جایی که من می خواهم دل بستگی درست کنم. اینها را با هم اشتباه نکنید. روایات ما مسأله حبّ لِلّه و حبّ فِی الله را مطرح می کنند، لذا این دو رابطه با هم فرق دارد. آنچه مورد تأکید واقع شده دوستی لِلّه و پیوند فی الله است و این رابطه از پیوند نسبی هم نزدیکتر و قویتر است. «المودّةُ لله أقرَبُ نَسَبٍ».
محکمترین پیوند
تعبیر دیگری در این رابطه وجود دارد که حضرت میفرمایند: «المودّةُ فِی اللهِ آکَدٌ مِن وَشِیجِ الرَّحِمِ». محبّت در راه خدا، محکمتر از پیوند نسبی است. «وشیج» یعنی پیوستگی خویشاوندی؛ یعنی رابطه قوی میان پدر و فرزند، یا مادر و فرزند که بهطور معمول قوی ترین رابطه است، پیوستگی اش از محبّت فی الله بیشتر نیست. به عنوان مثال در طول تاریخ خصوصاً در صدر اسلام، بسیار اتفاق افتاده که افرادی اسلام میآوردند در حالی که خویشاوندان نزدیکشان با اسلام مخالف بودند. هرچه هم که آنها را نهی میکردند و با آنها مبارزه می کردند، باز هم دست از پیغمبر برنمی داشتند.
اینکه علی(علیهالسلام) میفرماید دوستی برای خدا و در راه خدا، محکمترین پیوند است، یعنی همین؛ یعنی آنها دوستی برای خدا را بر دوستی پدر و مادر ترجیح میدادند و از رسول خدا دست برنمی داشتند. چون حبّشان فی الله بود. پس حبّ و دوستی اینطور در بینش انسان تأثیر میگذارد که انسان برای دینی که پذیرفته و برایش جا افتاده است، اینطور استقامت کند و حتّی در برابر خانواده و خویشان خود، بایستد.
اینها اگر دست از پیغمبر بر نمیداشتند به خاطر حبّ فی الله بود، وگرنه پیغمبر اکرم هیچ کس را با ابزارهای مادی، به خودش جذب نمیکرد. پیغمبر چنین کارهایی نکرده بود و در هیچجای تاریخ هم چنین مطلبی نقل نشده است که پیغمبر کسی را به خودش جذب کند. هم خودش گرسنه بود، هم کسانی که اطرفش بودند؛ سنگ به شکمشان می بستند تا جلوی گرسنگیشان را بگیرند. یاران حضرت، پیغمبر را لله و فیالله دوست داشتند و نسبت به اسلام بینش پیدا کرده بودند، که اینطور ایستادگی میکردند.
علّت ناپایداری دوستی های دنیایی
این روایات نکتهای را به ما میفهماند که اگر محور دوستی خدا باشد، دوستی دوام پیدا کرده و بسیار محکم خواهد بود. توجه کنید! اینها دو ویژگی متفاوت دوستی برای خدا است؛ یکی از نظر کمّی و زمانی است که میگوییم دوستی برای خدا دوام و پایداریاش بیشتر است و تا قیامت پابرجا خواهد ماند. امّا یک بحث هم کیفی است و میگوییم دوستی برای خدا و در راه خدا، محکمترین پیوند است. بحث ما در جلسات گذشته در مورد کمّیت رابطهها بود که گفتیم اگر محور دوستی امور دنیایی باشد، چون سبب ناپایدار است، رفاقت هم ناپایدار میشود؛ «وُدُّ أبنَاءِ الدُّنیَا یَنقَطِعُ لِإنقِطاعِ سَبَبِهِ وُدُّ أبنَاءِ الآخِرَةِ یَدُومُ لِدَوَامِ سَبَبِهِ». انقطاع و دوام، مطرح بود که کدام دوستی پایدار است و کدام ناپایدار است. امّا امروز بحث کیفی را مطرح کردیم و گفتیم که روایات میفرماید: اگر محور دوستی لله و فی الله باشد، این پیوند خیلی محکم خواهد بود، تا جایی که از پیوند خویشاوندی هم محکمتر خواهد شد.
معیار ارزیابی دوستی ها
من گام به گام پیش می روم و مباحثم با یکدیگر ارتباط دارد. حالا ببینیم در معارف ما، از نظر ارزیابی دوستی که آیا فی الله هست یا نه چه معیاری مطرح شده است. از طرفی میبینیم که برای چنین دوستیای که بر محور معنویّت است، در روایات ارزش بسیاری قائل شدهاند. ارزش این دوستیها عند الله، ارزش خود این رفاقتهای فی الله، نسبت به باقی صالحات و کارها و اعمالی که انجام میدهد، از همه بیشتر است. نفس این رابطه محبّتی و دوستی و خود این دلبستگی فی الله و لله، در مقایسه با اعمالی که انسان انجام می دهد، عندالله ارزش بیشتری دارد.
افضل اعمال، دوستی برای خدا
حالا من روایتی را در همین رابطه می خوانم. «أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِمُوسَى هَلْ عَمِلْتَ لِی عَمَلًا قَطُّ»؛ خداوند به موسی گفت آیا تا به حال کاری برای من انجام دادهای؟ حضرت موسی که پیغمبر مرسل است، گفت: «قَالَ صَلَّیْتُ لَکَ»؛ برای تو نماز خواندهام. «وَ صُمْتُ وَ تَصَدَّقْتُ وَ ذَکَرتُ لَکَ»؛ روزه گرفتم، صدقه دادم و ذکر گفتم. «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُ: أَمَّا الصَّلَاةُ فَلَکَ بُرْهَانٌ»؛ خداوند فرمود نمازی که خواندی دلیل این است که تو دین داری و مسلمانی. «وَ الصَّوْمُ جُنَّةٌ»؛ روزه هم سپری است که در جهنم نروی. «وَ الصَّدَقَةُ ظِلٌّ»؛ صدقه هایی هم که دادی برای این است که در روز قیامت زیر سایه بان آنها قرار بگیری و از حرارت روز قیامت که می گویند چهقدر زیاد است و طولانی، در امان بمانی. «وَ الذِّکرُ نُورٌ»؛ ذکر هم که برای این است که نورانیّت پیدا کنی. «فَأَیَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِی»؛ چهکار برای من کردی؟
حضرت موسی در پاسخ درماند. «قَالَ مُوسَى دُلَّنِی عَلَى الْعَمَلِ الَّذِی هُوَ لَکَ»؛ عرض کرد خدایا، خودت مرا راهنمایی کن تا من آن را انجام دهم. «قَالَ یَا مُوسَى هَلْ وَالَیْتَ لِی وَلِیّاً»؛ خداوند فرمود ای موسی! آیا پیوند دوستی با دوستان من برقرار کردهای؟ یعنی آیا شده که به خاطر من کسی را دوست بداری؟ رفاقت برای خدا و رابطه برای خدا، عملی است که برای خدا است. قطع رابطه برای خدا هم هست که آن هم باید باشد. «وَ هَلْ عَادَیْتَ لِی عَدُوّاً قَطُّ»؛ آیا با کسی به خاطر من قطع رابطه کردهای؟ «فَعَلِمَ مُوسَى أَنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّه». پس موسی دانست که بافضیلتترین عمل، دوستی برای خدا، و جدایی برای خدا است. دقت کنید که تعبیر روایت داشت: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ» بالاترین عمل این است. خیال نکنید که دوستی یک چیز خیلی ساده است! اصلاً و ابداً اینطور نیست. دوستی برای خدا و دوستی در راه خدا از همه اعمال خیر، برتر است و ارزشش نزد خدای متعال، از همه آنها بالاتر است.
دوستی برای خدا، محکمترین دست آویز ایمان
حالا چند روایت می خوانم و بعد می گویم که سرّش چیست که اینطور روی آن تأکید شده است. این روایات را هم عامه در منابعشان دارند و هم خاصه. از هر دو طریق نقل شده است که: «رُوِیَ عَن رَسُولِاللهِ(صَلَّیاللهعلیهِوَآلِهِوَسَلَّمَ): أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ». افضل اعمال همین بود که در روایت قبلی راجع به خطاب به حضرت موسی بود. روایت دیگر دوباره از پیغمبر اکرم: «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ». یکی از محکمترین دستآویزهای ایمان، این است که برای خدا دوست بداری و برای او دشمن بداری. در منابع خاصّه دارد: «مِن أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ»، ولی در عامه نقل می کنند: «إنَّ أَوْثَقِ عُرَى الإسلام أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ». مضمونها یکی است. اختلافشان فقط در همین یک کلمه است. هر دو هم روایت را از پیغمبر نقل میکنند. تمام شد. تعبر دیگری هست از پیغمبر اکرم هست که فرمودند: «الْحُبُّ فِی اللَّهِ فَرِیضَةٌ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ فَرِیضَةٌ». یعنی بر روی دوستی برای خدا و دشمنی برای او تأکید شده است.
مراقب دلبستگی هایت باش!
حال سؤالی در اینجا مطرح میشود که چرا اینقدر روی این نوع رابطه تأکید شده است؟ پاسخ این است که چون این رابطه نقش سرنوشت ساز دارد. این دوستی و پیوند، یک پیوند سرنوشت ساز در ابعاد گوناگون وجودی انسان است. یعنی دلبستگی چه در بعد اعتقادی، چه در بعد نفسانی و چه در بعد عقلی و چه در بعد رفتاری، اعم از کردار و گفتار، تأثیرگذار است. برای همین است که تا این اندازه روی این تأکید میکند که مراقب باش رفاقت، دلبستگی و محبّتت فی الله و لله باشد. اگر غیر این باشد، برای تو خطرناک است. نعوذ بالله؛ زمانی چشمت باز می شود که دیگر راه برگشت نداری.
دلبستگی های انسان، ملاک ارزیابی هر شخص
مطلب دیگری در روایات هست که خیلی هم عجیب است؛ تا اینجا سخن از این بود که رفیقت را ارزیابی کن و بعد خود رفاقت را محک بزن و عیارش را بسنج، امّا در روایات این نکته را داریم که اگر میخواهی خودت را ارزیابی کنی باز هم به رفاقتها و دلبستگیهایت نگاه کن! مثلاً من می خواهم خودم را بشناسم که آدم خوبی هستم یا آدم بدی هستم؟ شما دلتان نمی خواهد بفهمید؟ هر کسی می خواهد این را بفهمد که خودش آدم خوبی است، یا آدم بدی است؟ با چه چیزی خودمان را بسنجیم؟ معیار سنجش «خودم» چیست؟
حالا من روایت می خوانم تا مسأله روشن شود. در روایتی جابر جعفی که از اصحاب امام باقر(علیهالسلام) است، نقل می کند که حضرت فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً»؛ اگر می خواهی بفهمی که تو از نظر درونی آدم خوبی هستی یا نه، «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ»؛ به دلت نگاه کن! «نظر» هم که حضرت می فرماید، یعنی «نگاه با دقت» که با رؤیت فرق می کند. «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ»؛ برو به انتهای دلت، نگاه کن که چه چیزی در آنجا هست. «فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ»؛ اگر در عمق قلبت دیدی که دوستان خدا و کسانی که اهل طاعت خدا هستند را دوست داری و از کسانی هم که گناهکاراند و از فرمان الهی سرپیچی می کنند، خوشت نمی آید، بفهم که تو درون خوبی داری. برو و از انتهای دلت خبر بگیر و ببین در آنجا چه خبر است! حضرت برای اینکه انسان خودش را بشناسد، «دوستی» را مطرح می کند. «وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ»؛ بدان که خدا هم تو را دوست می دارد. «وَ إِذَا کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ»؛ امّا اگر دیدی، اهل طاعت و بندگی و کسانی را که با خدا پیوند دارند، دوست نمیداری، و برعکس، اهل معصیت را دوست داری، بفهم که در تو خیری نیست و آدم خوبی نیستی، «وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ». و خدا هم از تو بدش میآید. حتی معیار ارزیابی خود انسان هم همین است؛ یعنی ببین که آیا حبّ و بغضت فی الله هست یا نه.
من دو مطلب را از هم جدا کردم؛ دقّت کنید! گاهی میخواهیم دوستی و رفاقت را ارزیابی کنیم، این مطلبی بود که در ابتدای بحث گفتیم. امّا اگر میخواهی خودت را ارزیابی کنی و ارزش خودت را بفهمی، راه این است. در اینجا بحث این است که می خواهم خودم را ارزیابی کنم. حضرت می گوید: خودت را نیز با همین دوستی ارزیابی کن! من جداسازی کردم و امیدوارم که ان شاءالله، مطلب روشن شده باشد.
رفیقی برگزین که پاپیچت شود!
لذا من بحث را به یک جنبه ظاهری میکشم که انسان در روابط اجتماعی خود، خودش تشخیص میدهد که چرا با یک نفر رفاقت دارد و چرا با دیگری رابطه را قطع کرده است. اینطور نیست که انسان تشخیص ندهد. گفتیم که آدم پیش از انتخاب باید اختبار کند که آیا طرف مقابل مهارگسیخته است یا قید عقل و شرع دارد. حال که اختبار کردیم و دیدیم که مثلاً آدم متدیّنی است امّا پاپیچ می شود، باید ببینیم که برای خدا با او رفاقت میکنیم یا نه! مثلاً تا من می آیم حرفی بزنم، می گوید: پشت سر مردم حرف نزن! این کار حرام است عزیز من! تا میخواهم کاری انجام دهم، سنگ جلوی پایم می اندازد، ولی سنگ هایش، سنگ های الهی است. پاپیچم می شود ولی برای این است که من خلافی را مرتکب نشوم. آیا با این آدم رفاقت میکنی یا با کسی که خودش خوب است و کاری به کار تو ندارد؟! خودت میفهمی که این رفاقت هر چند که سنگاندازی دارد، ولی به نفع تو است. این موجب نشود که تو رابطه ات را با او قطع کنی. این به نفع تو است که او در هر جایی تو را نهی از منکر کند. دوستی باید فی الله باشد، یعنی برای انجام دستورات خدا باشد وگرنه ضرر دارد.
با کسی که برای اصلاح تو با تو کلنجار می رود قطع رابطه نکن!
البتّه ممکن است که چنین رفیقی و چنین رفاقتی در این نشئه مادیت و دنیا که موافق با هوای نفس است، خوب باشد و من آن را بپسندم، و اگر مخالف با نفس باشد، من آن را نپسندم، ولی نباید از این رفاقت گریز داشته باشی! نباید از افرادی که برای تو از نظر الهی، نقش سازندگی دارند، نباید فرار کنی! دوستی برای خدا در بعد اجتماعی یعنی همین که با چنین افرادی رفاقت کنی. ما در روایت داریم که دوست بدار کسی را که با تو کلنجار می رود؛ برای اینکه تو را اصلاح کند. این اعتراضها و بگو مگوها موجب نشود که پیوند دوستی الهی شما با یکدیگر تضعیف شود. آدمی باش که اگر در رفاقت و دوستی، برخوردهایی پیدا شد که در راستای اوامر الهی بود، دست از این رفاقت نکشی! علی(علیهالسلام) میفرماید: «أحبِب فِی اللهِ مَن یُجَاهِدُکَ عَلَی صَلاحِ دِینٍ»؛ کسی که برای نفع دینت با تو کلنجار می رود را در راه خدا دوست بدار! «وَ یَکسِبُکَ حُسنَ یَقِینٍ». و کسی را دوست بدار که باعث میشود یقین نیکو پیدا کنی! البتّه این قسمت مربوط به جنبه های درونی است. یعنی او کاری می کند که تو را از نظر بعد معنوی و پیوند الهی درست می کند، یقینت را محکم میکند. کلنجار رفتنش موجب نشود که دوستی بر محور الهی شما ضربه بخورد. برخوردهای ظاهری با خواسته های نفسانی نمی سازد. لذا مواظب باش که به خاطر نفس، دوستی الهی را کنار نگذاری و قطع پیوند در راه هوای نفس نکنی!
جمع بندی مطالب
در نتیجه ما به اینجا می رسیم که محیط رفاقتی نقش سازندگی اش از دو محیط قبلی، اَقوی است؛ آن هم نسبت به تمام ابعاد وجودی انسان. لذا در محیط رفاقتی از آنجا که رابطه تنگاتنگ وجود دارد و این رابطه محبّت را در پی دارد، باید محور محبّت خدا باشد. رفاقت ها باید برای خدا باشد. رابطه برای خدا، قطع رابطه هم برای خدا! آنجا که می بینم من نمی توانم کسی را درست کنم و بلکه او ممکن است من را خراب کند، انسان بایدرابطهاش را قطع کند. این یعنی همان معیاری که روایات به دست ما داده است: «الحبُّ فی الله و البغضُ فی الله».
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.