اهل سنت و شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) /

تخمین زمان مطالعه: 34 دقیقه

مدارک شهـــادت حضرت زهـــرا (س) در کتب اهل سنت چیست؟


شهادت حضرت فاطمه زهراء ( س ) واقعیتی است که منابع حدیثی و تاریخ شیعه و سنّی بر آن گواه است . برخی به علت عدم آشنائی با حدیث و تاریخ ، در این واقعیت تردید نموده اند . از اینرو گوشه ای از شواهد این مصیبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل سنّت تقدیم پویندگان حق و حقیقت می نمائیم .* * *قال رسول اللَّه ( ص ) : « . . . فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی فتقدم علیّ محزونه مکروبه مغمومه مقتوله » .( فاطمه ) اولین کسی از اهل بیتم می باشد که به من ملحق می گردد ، پس بر من وارد می شود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . .فرائد السمطین ج 2 ، ص 34 * * *قال موسی بن جعفر ( ع ) : انَّ فاطمه ( س ) صدّیقه شهیده .اصول کافی ج 1 ، ص 381* * *قال ابن عباس : إنّ الرّزیّه کُلَّ الرّزیه ، ما حال بین رسول اللَّه ( ص ) و بین کتابه .مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر ( ص ) و نوشتارش حائل گردیدند .صحیح بخاری ج 1 ، 120* * *شهادت حضرت زهرا ( س ) واقعیتی انکارناپذیرتاریخ و حدیث اهل سنت و شیعه گواه شهادت جانکاهی است که قافیه بزرگترین مرثیه تاریخ بشریت را می سازد . کوشش پی گیر هواداران بانیان این مصیبت نتوانسته است آن را از آخر این مرثیه جانگداز پاک کند . و هیهات ، هیهات . از نوک قلم پوزش می طلبم و او را به بردباری و شکیبایی فرا می خوانم تا شاید بتوانم فریاد تاریخ را بر این فاجعه جانگداز به رشته تحریر درآوردم . شهادت تنها یادگار پیامبر ، « ام ابیها » صحیح بخاری ، ج 3 ، ص 83 ، کتاب فضائل اصحاب النّبی ( ص ) ، ب 42 ، ح 232 و ب 61 ، مناقب فاطمه ، ح 278 . ، « بضعه الرّسول » همان ب 42 . و سیراعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 123 و . . . « سیده نساء العالمین » ، «س یده نساء اهل الجنّه » و . . . پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجیعترین وضع ، آن هم بوسیله . . . یعنی چه ؟ آیا ممکن است ؟ این خبر گوش هر انسان آزاده ای را می خراشد ، هر عقلی را متحیّر می سازد ، بر هر عاطفه ای سنگین می آید . گویا این همان امانتی است که بر کوهها و دریاها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نیاوردند . شاید همین امر موجب گردید تا توجیه گران تاریخ و افسانه پردازان الفت این واقعیت مسلم تاریخی را انکار کنند . امّا چه می شود کرد ، ای کاش زبان لال می شد ، قلم می شکست این خبر دهشت بار را نمی شنیدیم . و ای کاش آسمانها فرو می ریخت ، کوهها متلاشی می شد ، جهان بپایان می آمد و این فاجعه رخ نمی داد . چگونه بگویم ؟ به که بگویم ؟ چگونه ناله سرکنم ؟ چگونه فریاد کشم ؟ که این واقعیت تلخی است که تاریخ و حدیث معتبر گواه آن است . این آوای شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شیعه است ، بلکه معتبرترین کتابهای اهل سنت بر این مصیبت شاهدند . صحیح بخاری - معتبرترین کتاب ، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طلیعه این مصیبت را از قول ابن عباس در ضمن حدیثی چنین توصیف می کند « الرزیّه کلّ الزریّه » مصیبت آن مصیبتی که بر هر مصیبتی برتری دارد ، بلکه آن مصیبتی که همه مصائب را در بر می گیرد ، زمینه سازی برای این مصیبت عظمی بود . نسبت هذیان و . . . به پیامبر اکرم ( ص ) « غلبه الوجع » برای جلوگیری تاکید بیشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهید این مصیبت و . . . بود . و با جمله « عندنا کتاب اللَّه حسبنا » کتاب را از عترت جدا کرده و زمینه « الرّزیّه کلّ الرّزیّه » را فراهم کردند . اینک متن حدیث ( ابن عباس گفت : چون بیماری رسول خدا ( ص ) شدید گردید ، فرمود : چیزی بیاورید تا بر آن برای شما نوشته ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید . عمر گفت : بر پیامبر ( ص ) بیماری چیره گردیده ، کتاب خدا در دست ماست ما را بس است ، پس اختلاف کردند وجنجال بالا گرفت . پیامبر ( ص ) فرمود : از نزد من بر خیزید درگیری در حضور من سزاوار نیست .پس ابن عباس بیرون رفت ومی گفت : مصیبت ، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (ص ) ونوشتارش حائل گردیدند . « عن ابن عباس قال : لمّا اشتدّ بالنّبیّ ( صلی الله علیه و سلم ) وجعه ، قال : ائتونی بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده ، قال عمر : انّ النّبیّ ( صلی الله علیه و سلم ) غلبه الوجع وعندنا کتاب اللَّه حسبنا ، فاختلفوا وکثر الغلط ، قال : قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع ، فخرج ابن عباس یقول : انّ الرزیّه کلّ الرزیّه ماحال بین رسول اللَّه ( صلی الله علیه و سلم ) وبین کتابه. » صحیح بخاری ، ج 1 ، ص 120 ، کتاب العلم ، باب 82 کتابه العلم ، حدیث 112. و ج 3 ، ص 318 ، کتاب المغازی ، باب 199 مرض النّبیّ ( ص ) و وفاته ، حدیث 872. و ج 4 ، ص 225 ، کتاب المرض و الطب ، باب 357 قول المریض قوموا عنّی ، حدیث 574. و ص 774 ، کتاب الاعتصام ، باب 1191 کراهیه الخلاف ، حدیث 2169. شاید آنانکه کلام ابن عباس را می شنیدند که می گوید : « الرّزیّه کلّ الرّزیّه » وای مصیبت جامع ، حیران و آشفته خاطر بودند که یعنی چه ؟ ! ابن عباس چه می گوید ؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذیان و یاوه گویی به پیامبر ( ص ) کلام دیگری گفت : به خدا قسم خانه را با شما آتش می زنم . این ماجرا در منابع فراوانی از اهل سنت آمده که فقط به چند نمونه آن اشاره می شود . الف : ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابی شیبه ، شیخ و استاد بخاری ، در کتاب المصف ، می گوید : « آنگاه که بعد از رسول خدا ( ص ) برای ابوبکر بیعت می گرفتند . علی ( ع ) وزبیر برای مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت وشد می کردند . عمر بن خطاب با خبر گردید وبنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : ای دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسی از پدرت محبوبتر نیست وپس از او محبوبترین تویی ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمی شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، علی ( ع ) و . .به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : می دانید که عمر نزد من آمد ، وبه خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش می زند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » « حین بویع لابی بکر بعد رسول اللَّه ( ص ) کان علیّ والزبیر یدخلان علی فاطمه بنت رسول اللَّه ( ص ) فیشاورونها ویرجعون فی امرهم ، فلمّا بلغ ذلک عمر بن خطاب ، خرج حتّی دخل علی فاطمه فقال : یا بنت رسول اللَّه ( ص ) واللَّه ما احد احب إلینا من ابیک وما احد احب إلینا بعد ابیک منک ، وایم اللَّه ما ذلک بمانعی ان اجتمع هولاء النفر عندک ان امرتهم ان یحرق علیهم البیت . قال : فلمّا خرج عمر جاووها فقالت : تعلمون انّ عمر قد جائنی وقد حلف باللَّه لإن عدتم لیحرقنّ علیکم البیت ، وایم اللَّه لیمضینّ لما حلف علیه . » کتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حدیث 37045 ، کتاب الفتن . ب : همین مضمون را سیوطی در مسند فاطمه ، آورده است . سیوطی ، مسند فاطمه ، ص 36. ج : ابن عبدالبر ، در الاستیعاب ، نیز این داستان را نقل کرده است . ابن عبدالبر ، الاستیعاب ، ج 3 ، ص 975. و . . . و سپس با مشعلی بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظاره گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنی ؟ گفت : بلی . چنانکه بلاذری می گوید : « ابوبکر به علی ( ع ) پیام فرستاد تا با وی بیعت کند امّا علی نپذیرفت . پس عمر با مشعلی آمد ، فاطمه ( س ) نا گاه عمر را با مشعل در خانه اش یافت ، پس فرمود : یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانه ام را بر من به آتش می کشی ؟ ! عمر گفت : بلی . » « انّ ابابکر ارسل الی علیٍّ یرید البیعه ، فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیله فتلقته فاطمه علی الباب ، فقالت فاطمه : یابن خطاب ! اتراک محرقاً علیَّ بابی ؟ ! قال : نعم . » بلاذری ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 . وابوالفداء نیز می گوید : « سپس ابوبکر عمر بن خطاب را به سوی علی وآنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بیرون کند . وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ .پس عمر مقداری آتش آورد تا خانه را آتش زند .پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : کجا ؟ ای پسر خطاب ! آمده ای تا کاشانه ما را به آتش کشی ؟ ! گفت : بلی . یا در آنچه امت وارد شده اند وارد شوند . » « ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الی علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمه ( رضی اللَّه عنها ) وقال : ان ابی علیک فقاتلهم ، فاقبل عمر بشی ء من نار علی ان یضرم الدار ، فلقیته فاطمه ( رضی اللَّه عنها ) وقالت : الی این یابن الخطّاب ؟ ! اجئت لتحرق دارنا ؟ ! قال : نعم ، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّه . » ابوالفداء ، تاریخ ابی الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفه ، بیروت . این سخن و این رفتار تفسیری بر کلام ابن عباس « الرزیّه کلّ الزریّه » گردید . نه ، سخن ابن عباس تفسیری به گستردگی تاریخ ، بلکه به وسعت . . . دارد ، که در این رزیّه و ماتم ، تاریخ قصیده ای سروده است ، که این گفته و کرده عمر جزء اوّلین مصرعهای آن قصیده بود . شاید ابن عباس هم از آن غزلی که عمر سرائید « غلبه الوجع » در ابتدا « الرزیّه کلّ الزریّه » را درک نمی کرد . و تنها پیامبر اکرم ( ص ) در بستر بیماری این غزل غم را تا به پایان خواندند ، که درد و تلخی آن ، سختی بیماری را تحت الشعاع قرار داد . از اینرو عالم بزرگ سنی شافعی جوینی - استاد جمعی از علمای اهل سنت ، که یکی از شاگردانش - ذهبی - که به شاگردیش افتخار می کند و می گوید : سمعت من الإمام المحدّث الاوحد الاکمل فخرالإسلام صدرالدّین . . . و کان دیّناً صالحاً تذکره الحفاظ ، ج 4 ، ص 1505 ، رقم 24 . - . از پیامبر اکرم ( ص ) نقل می کند که فرمود : « چون به دخترم فاطمه می نگرم بیاد می آورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانه اش ذلّت وارد گردیده ، از وی هتک حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمی آورد « یا محمداه » . . . . پس او اولین کسی از اهل بیتم می باشد که به من ملحق می گردد ، پس بر من وارد می شود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . . » . « ..وانّی لمّا رایتها ذکرت ما یصنع بعدی ، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادی : یإ؛ محمداه...فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی فتقدم علیّ َ محزونه مکروبه مغمومه مغصوبه مقتوله. » فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 34 ، 35 طبع بیروت. هنگامی با مشعل آتش برای تسلیت دختر پیامبر اکرم ( ص ) آمدند که وی « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و . . . موجب قتل محسن طفلی که هنوز پابه دنیا ننهاده بود گردید . چنانکه ابن ابی دارم - آنکه ذهبی وی را الامام الحافظ الفاضل . . . کان موصوفاً بالحفظ و المعرفه خوانده - جمله « إنّ عمر رفس فاطمه حتّی اسقطت بمحسن » . عمر لگدی بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید » . را مورد تقریر و تایید قرار داده ، تا مورد نکوهش گروهی قرار گرفت . « کان ابن ابی دارم مستقیم الامر عامه دهره ثم فی آخر ایامه کان اکثر ما یقرء علیه المثالب حضرته و رجل یقرء علیه ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن. » سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578. روشن است زنی که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانه اش و سقط جنینش و . . . مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهی منجر به فوت وی شود ، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب می گردد ، و به عامل جنایت مستند می باشد ، و نیازی به دلیل دیگری ندارد . از اینرو است که ائمه معصومین : واهل بیت رسول خدا ( ص ) مادر خود را شهید می خواندند . چنانکه حضرت موسی بن جعفر ( ع ) فرمود : « إنّ فاطمه ( س ) صدیقه شهیده » اصول کافی ، ج 1 ، ص 381 ، ح 2 . با آنچه گفته شد جای تردیدی باقی نمی ماند ، و شهادت دختر پیامبر ( ص ) برای هیچ شیعه و سنی منصف و غیرمتعصبی قابل انکار نیست . در عین حال باز هم این قصّه بر باورهای بسیاری سنگین می آید و جا دارد که فریاد برآورند که : آه چه می گوئی ؟ چه می نویسی ؟ ساکت باش ؟ مگر ممکن است راست باشد ؟ اگر راست است ؟ پس چرا افلاک می گردند ؟ خورشید می تابد ؟ و . . . . مگر خدا به پیامبرش نفرمود : « لولاک لما خلقت الافلاک » و پیامبر اکرم ( ص ) درباره دخترش نفرمود : « فاطمه بضعه منّی » فاطمه پاره تن من است ؟ شاید بخاری به دروغ طلیعه این غزل را سروده است « غلبه الوجع » ، « عندنا کتاب اللَّه حسبنا » ، « الرزیّه کلّ الزریّه » ؟ مگر صحیح بخاری معتبرترین کتاب اهل سنت نیست ؟ چرا این جملات را آن قدر تکرار کرده ؟ چرا وی مراسم غریبانه به خاک سپاری فاطمه را در نیمه شب دور از انظار خلیفه و . . . ذکر کرده ؟ ومی گوید : چون فاطمه وفات کرد شوهرش علی ( ع ) وی را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد . فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیّ لیلاً و لم یوذن بها ابابکر و صلّی علیها... صحیح بخاری ، ج 3 ، ص 253 ، کتاب المغازی ، باب 155 غزوه خیبر ، حدیث 704. چرا کراهیت علی ( ع ) ملاقات با عمر را ذکر کرده ؟ . . . ان ائتناو لا یاتنا احد معک کراهیّه لمحضر عمر . همان مدرک اگر بخاری می بود شاید می گفت : من تنها نبودم ، مسلم هم همین جریان را نقل کرده وگفته است : که ابن عباس بر این رزیّه چنان گریست که از اشکاهایش ریگها تر شدند « قال ابن عباس : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ بکی حتّی بلّ دمعه الحصی ، فقلت یا بن عباس وما یوم الخمیس ؟ قال : اشتدّ برسول اللَّه ( صلی الله علیه و سلم ) وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعدی فتنازعوا وما ینبغی عند نبیّ تنازع ، وقالوا ما شانه اهجر استفهموه ، قال : دعونی . . . » ( ابن عباس گفت : روز پنجشنبه ، چه روز پنجشنبه ای سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد . پس گفتم : روز پنجشنبه چیست ؟ گفت : بیماری رسول خدا ( ص ) شدید گشت ، پس فرمود : بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از من گمراه نشوید . پس نزاع کردند ، ونزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست ، و گفتند او را چه شده است ، هزیان می گوید ، از او جویاشویم ، فرمود ، رها کنید مرا . . . ) صحیح مسلم ، ج 3 ، ص 455 ، کتاب الوصیّه باب 5 الوقف ح 22 . ابن ابی شیبه استادم قبل از من فاجعه را روشن تر بیان کرده که تهدید بآتش کشیدن خانه را ذکر کرده . مطلب روشن تر از آن است که بتوان آن را مخفی کرد ، چه اینکه این مطلب در منابع معتبر ما اهل سنت فراوان آمده . شاید کسی تصّور کند : آنچه به سند صحیح ومعتبر ثابت وغیر قابل انکار است ، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه ( س ) است ، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست . بلی ، کلام ابن ابی شیبه به تنهایی آتش زدن بیت وحی را ثابت نمی کند ، امّا بخاری با نقل بیعت نکردن علی ( ع ) با ابوبکر از به آتش کشیدن بیت نبوّت خبر می دهد . زیرا در نقل ابن ابی شیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور می دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند . آنچنان سوگند عمر جدّی بود که فاطمه ( س ) سوگند می خورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد . وبخاری آورده است : « فاطمه ( س ) بر ابوبکر غضب نمود پس با وی قهر کرد پس با او سخنی نگفت تا وفات نمود وبعد از پیغمبر ( ص ) شش ماه زندگی کرد . . . ( و علی ( ع ) ) در این ماههابیعت نکرد . « فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتّی توفیّت وعاشت بعد النّبیّ ( صلی الله علیه و سلم ) ستّه اشهر... ولم یکن یبایع تلک الاشهر. » صحیح بخاری ، ج 3 ، ص 253 ، کتاب المغازی ، باب 155 غزوه خیبر ، حدیث 704. پس بنا بر این چنانکه بلاذری در انساب الاشراف می گوید : « فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیله » . عمر به مقتضای قسمش عمل کرد وبیت اهل البیت را به آتش کشید .آنچه برخی نقل کرده اند که علی ( ع ) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد ونوبت به احراق نرسید ، مخالف نقل بخاری است ، که در نزد اهل سنت از اعتبار بیشتری برخوردار است ، ونیز شواهد حدیثی وتاریخی ، آن رامردود می داند . بلی قافیه این مرثیه و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سراینده ای جاری می شود ، چون با قسم به آتش زدن خانه ، وسپس برای وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن ، و سقط جنین و . . . از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهی ، قتل و شهادت و مستند به این مقدمات خواهد بود . هر چند بعضی از ناقلین این مرثیه و مصیبت به نتیجه آن تصریح نکرده باشند . امّا همانطور که گذشت این مرثیه به وسیله پدر فاطمه ( س ) پیامبر اکرم ( ص ) و فرزندانش ائمه اطهار : تا پایان سرائیده شد . تا اینجا به گوشه ای از شواهد تاریخی حدیثی بر شهادت فاطمه زهرا ( س ) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد . مطلب آنقدر واضح و روشن است که نیازی به تکثیر منابع نیست .امّا از طرف دیگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگین است که هر چند نتوان در ادلّه و مستندهای تاریخی و حدیثی آن خدشه نمود ، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختی می تواند آن را باور کند . مگر علی ( ع ) نبود ؟ چگونه جرات کردند ؟علی ( ع ) می دید ؟ می دید فاطمه ( س ) را می زدند ؟ می دید آتش شعله می کشد ؟ می دید مصیبتهایی که روزگاران را همچون شب تار و سیاه کرده است بر فاطمه ( س ) می بارد ؟ ! چگونه جرات کردند ؟مگر ندیده بودند علی ( ع ) در خیبر را چگونه از جا کند ؟ مگر ندیده بودند علی ( ع ) مرحب را چگونه دو نیم کرد ؟ مگر ندیده بودند علی ( ع ) عمرو بن عبدود را . . . ؟ مگر ندیده بودند ؟ ؟ ؟ مگر ندای جبرئیل را نشنیده بودند « لا سیف الاّ ذوالفقار و لا فتی الاّ علی » چگونه جرات کردند ؟ بلی علی ( ع ) را دیده بودند .ای کاش علی ( ع ) را فقط در این صحنه ها دیده بودند تا جرات نمی کردند . حلم علی را هم که از کوهها سختتر بود دیده بودند .یافته بودند که علی ( ع ) نفس پیغمبر ( ص ) است ، و پیغمبر را نیز سالها آزموده بودند ، اکنون شروع ماجرا نبود . قبل از آن بر پیامبر ( ص ) جرات می کردند .و او را می آزردند ! آن هم نه آزاری همچون آزار مشرکان مکّه ، که بر آن حضرت سنگ و خاک و خاکستر و زباله می ریختند ! از آن زشتتر ! و نه آزاری همچون آزار مشرکان و یهود و نصاری در جنگها با تیر و نیزه و شمشیر ، بلکه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پیامبر ( ص ) : آه چه دشوار است بر غیرت اللَّه . باید سر بر دیوار نهاد و تا ابد بر مظلومیت محمد ( ص ) خون گریست « که او فرمود : ما اوذی نبیّ بمثل ما اوذیت » بجای اینکه با پیروزی ها اذیّت و آزارها کم شود افزون می گردید ! و با رحلتش به اوج رسید . یافته بودند که سماحت و عظمت پیامبر ( ص ) بر شجاعت و قدرتش فزونی دارد . دیده بودند در مقابل اذیّتهای مشرکین قریش نفرین نمی کرد و می فرمود « انّ قومی لا یعلمون » و در مقابل آنانکه بر آن حضرت شمشیر کشیده بودند فرمود : « اذهبوا انتم الطّلقاء » لذا بر آن حضرت جرات می کردند . اوحیا می کرد که خود در مقابل آزارهایی که بر وی وارد می شد اعتراض کند ، او دین خدا را پاس می داشت ، و خدا به دفاع از او می پرداخت . از آیات سوره احزاب استفاده می شود که : جمعی سرزده و بدون اذن وارد خانه پیامبر ( ص ) می شدند . چون آنها را دعوت به میهمانی می کردند ، پس از پذیرایی دور هم می نشستند و با هم به گفتگوهای بیهوده و حتی آزاردهنده ای می پرداختند . و گاه چون از زنان پیامبر چیزی می خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سوال خود را مطرح می کردند . پیامبر از این وضع آزرده می گشت .امّا حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهای ناهنجار و ناشایسته منع کند . خداوند آیاتی را فرو فرستاد و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت . ( یااّیها الّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النّبی الاّ ان یوذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه و لکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستئنسین لحدیث انّ ذلکم کان یوذی النّبیّ فیستحیی منکم و اللَّه لا یستحیی من الحق و اذا سالتموهن متاعاً فسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ. ) ( ای کسانی که ایمان آورده اید ! به خانه های پیامبر داخل نشوید مگر بشما برای صرف غذا اجازه داده شود ، بدون اینکه چشم به ظرف غذای وی بدوزید ، امّا هنگامی که دعوت شدید داخل شوید ، ووقتی غذا خوردید پراکنده شوید ، و ( بعد از صرف غذا ) به بحث وگفتگو ننشینید ، این عمل ، پیامبر را می آزارد ، ولی از شما شرم می کند ( وچیزی نمی گوید ) ، امّا خدا از ( بیان ) حق شرم ندارد. وهنگامی که چیزی از آنان ( همسران پیامبر ) می خواهید از پشت پرده بخواهید ، این کار برای پاکی دلهای شما وآنها بهتر است ) سوره الاحزاب ، آیه 53. و سپس فرمود : شما حق ندارید پیامبر ( ص ) را بیازارید و پس از او با همسرانش ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است ( و ما کان لکم ان توذوا رسول اللَّه و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابداً انّ ذلکم کان عند اللَّه عظیماً . ) سوره الاحزاب ، آیه 53 . و پس از چند آیه می فرماید : آنانکه خدا و پیامبرش را می آزارند ، خداوند برآنها در دنیا و آخرت لعن می فرستد و برای آنان عذابی خار کننده آماده فرموده است . ( انّ الّذین یوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدّنیا و الآخره و اعدّ لهم عذاباً مهیناً. ) سوره الاحزاب ، آیه 57. شاید بتوان یکی از اهم مصادیق آزار پیامبر ( ص ) را داستانی که بخاری آورده است به شمار آورد . حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم ( ص ) در تاریکی شب با پوشش کامل به مکانی که خلوت و مناسب بود برای قضاء حاجت می رفتند . چون ام المومنین سوده قد بلندی داشت یا تنومند بود عمر وی را شناخت و فریاد برآورد که ای سوده تو نمی توانی خود را از ما پنهان کنی ، بدان که ما تو را شناختیم . سوده بر می گردد ، و به پیامبر شکوه می برد و آن حضرت می فرماید شما رخصت داده شده اید که برای حوائجتان خارج شوید . این داستان را بخاری در سه جا از کتاب صحیحش آورده است .1 - در کتاب التفسیر سوره الاحزاب در ذیل آیات فوق . « عن عایشه قالت : خرجت سوده بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها ، وکانت امراه جسیمه لاتخفی علی من یعرفها ، فرآها عمر بن الخطّاب ، فقال : یا سوده ! اما واللَّه ما تخفین علینا ، فانظری کیف تخرجین ، قالت : فانکفات راجعه .. فدخلت فقالت : یا رسول اللَّه انّی خرجت لبعض حاجتی فقال لی عمر : کذا وکذا ، ...فقال : انّه قد اذن لکنّ ان تخرجن لحاجتکنّ » ( عایشه گفت : پس از آنکه آیه حجاب نازل گردید ، سوده برای قضای حاجتش بیرون رفت ، او زنی تنومند بود ، از اینرو نمی توانست خود را از کسانیکه او را می شناختند پنهان کند عمر بن خطاب او را دید ، وگفت : ای سوده ! به خدا نمی توانی خود را از ما مخفی نگاه داری ، پس فکر کن چگونه خارج شوی گفت : پس بادگرگونی باز گشت وبر پیامبر وارد شد وگفت : یا رسول اللَّه ! من برای برخی از نیازهای خود بیرون رفتم : عمر به من چنین وچنان گفت... پس ( پیامبر اکرم ( ص ) ) فرمود : شما اجازه داده شده اید تا برای نیازهایتان خارج شوید. ) صحیح بخاری ، ج 3 ، ص 451 باب 45 ، حدیث 1220. 2 - در کتاب النکاح باب خروج النساء لحوائجهن . « عن عایشه خرجت سوده بنت زمعه لیلاً فرآها عمر ، فعرفها ، فقال : انّک واللَّه یا سوده ! ما یخفین علینا ، فرجعت الی النّبیّ ( صلی الله علیه و سلم ) فذکرت ذلک له...وهو یقول : قد اذن اللَّه لکنّ ان تخرجن لحوائجکنّ » ( عایشه گفت : شبی سوده بنت زمعه بیرون رفت ، عمر او را دید وشناخت ، وگفت : به خدا ای سوده نمی توانی خود را از ما مخفی نگاه داری گفت : بسوی پیامبر ( ص ) باز گشت ، پس ماجرا را برای آن حضرت نقل کرد ، واو ( ص ) می فرمود : خدا به شما اجازه داده است تا برای نیازهایتان خارج شوید. ) همان ، ج 4 ، ص 75 ، ب 116 ، ح 166. 3 - کتاب الوضوء باب خروج النساء الی البراز . « عن عایشه انّ ازواج النّبیّ ( صلی الله علیه و سلم ) کنّ یخرجن باللیل اذا تبرزن الی المناصع وهو صعید افیح فکان عمر یقول للنّبی ( صلی الله علیه و سلم ) : تحجب نسائک ، فلم یکن رسول اللَّه ( صلی الله علیه و سلم ) یفعل ، فخرجت سوده بنت زمعه زوج النّبیّ ( صلی الله علیه و سلم ) لیله من اللیالی عشاءً ، وکانت امراه طویله ، فناداها عمر : الا قد عرفناک یاسوده ، حرصاً علی ان ینزل الحجاب » ( عایشه گفت : همسران پیغمبر ( ص ) در شب برای قضای حاجت به زمین وسیعی می رفتند ، عمر به پیامبر می گفت : زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پیامبر ( به نصیحت عمر ) عمل نمی کرد ، تا شبی سوده بنت زمعه که قامتی بلند داشت پس از پاسی از شب بیرون شد ، پس عمر فریاد بر آورد : ای سوده بدان که تو را شناختیم ، چون وی بر نزول آیه حجاب حریص بود ) همان ، ج 1 ، ص 136 ، ب 109 ، ح 143. معمولاً مفسرین شان نزول آیات فوق را دو قضیّه ذکر کرده اند .1 - داستان فوق 2 - اینکه یکی از اصحاب پیامبر ( ص ) گفت : چون پیامبر از دنیا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم کرد ، این سخن به آن حضرت رسیده بسیار آزرده شد ، پس آیات فوق نازل گردید . گروهی از مفسران این شان نزول را ذکر کرده اند از آن جمله است طبری در جامع البیان ، و آلوسی در روح المعانی ، و ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم ، ابن کثیر صحابی مورد شان نزول آیه را طلحه و همسری را که در نظر داشته عایشه دانسته است . با وجود اینکه داستان عمر و سوده بعد از نزول آیه حجاب واقع گردیده به طوریکه در متن حدیث آمده است « بعد ما ضرب الحجاب » . در عین حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذیت و آزار ام المومنین سوده حرم پیامبر را - که موجب آزردگی رسول خدا شده و یکی از اسباب نزول آیه شریفه ( و ما کان لکم ان توذوا رسول اللَّه ) حق اذیت و آزار پیامبر ( ص ) را ندارید - را جزء فضائل عمر و یا به تعبیر دیگر از موافقات عمر به شمار آورده اند . مثلاً آلوسی پس از قبول اینکه کار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسول اللَّه ( ص ) و آزردن او است ، می گوید : عمر در این کار عیبی نمی دیده ، چون گمان می کرده که بر این کار خیر عظیمی مترتب می گردد . « وذلک ا حد موافقات عمر ( ره ) وهی مشهوره ، وعدّ الشّیعه ما وقع منه من المثالب ، قالوا : لما فیه من سوء الادب وتخجیل سوده حرم رسول اللَّه ( صلی الله علیه و سلم ) وایذائها بذلک. واجاب اهل السّنه ، بعد تسلیم صحه الخبر انّه ( ره ) رای ان لاباس بذلک ، لما غلب علی ظنّه من ترتب الخیر العظیم... » تفسیر روح المعانی ، ج 22 ، ص 72. و نیز بخاری - یا برخی از راویان حدیث - در کتاب وضوء این داستان را چنین توجیه کرده اند ، که این اهانت و سوء ادب « حرصاً علی ان ینزل الحجاب » بوده . صحیح بخاری ، ج 1 ، کتاب الوضوء ، باب 109 خروج النّساء الی البراز. و حال آنکه خود در تفسیر سوره احزاب گفته است : این داستان پس از نزول آیه حجاب بوده است . همان. این امر موجب گردیده تا برخی از شارحان بخاری ناگزیر شوند برای جمع بین این احادیث بگویند شاید این داستان مکرّر تحقق یافته است . « قال الکرمانی : فان قلت : وقع هنا انّه کان بعد ضرب الحجاب ، وتقدم فی الوضوء ا نّه کان قبل الحجاب ، فالجواب : لعله وقع مرتین. » فتح الباری ، عسقلانی ، ج 8 ، ص 391. به هر حال ، آنگاه که حکومت در دست پیامبراکرم ( ص ) بود ، و آنان محکوم بودند ، بر آن حضرت جرئت می کردند . گاه با آرزوی رحلت پیامبر ، خیال ازدواج با همسرش را در سر می پروراندند ، گاه با عبارات توهین آمیزی همسران پیامبر ( ص ) را مخاطب قرار می دادند .آه ، این چه جرئتی وقیحانه است ؟ تصور رحلت رهبران دینی برای ارادتمندانشان بسیار دشوار است . آه چه مظلومیتی ؟ آه چه غربتی ؟ یا رسول اللَّه « اصبنا بک یا حبیب قلوبنا فما اعظم المصیبه حیث انقطع عنا الوحی و حیث فقدناک » . هنوز 60 بهار از عمر شریف و مبارکت نگذشته بود که تو را درباره همسرانت آزردند ! هوای ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند !با جمله های اهانت آمیز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود ( و ما کان لکم ان توذوا رسول اللَّه و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابداً ) آه چه جرئتی ؟ آیا این قوم پس از آنکه خود به حکومت رسیدند ، و فاطمه ( س ) و اهل بیت پیامبر ( ص ) در ظاهر محکوم و مقهور گردیدند ، برای پی گیری اهدافشان جرات نخواهند داشت ؟ چون دختر پیامبر است ؟ چون همسر علی است ؟ چون مصیبت زده است ؟ آن هم به بزرگترین مصائب ؟ نه ، این امور بر جرئت آنان می افزود .امّا هنوز جای سوال است که چرا از شجاعت پیامبر ( ص ) و علی 8 نمی هراسیدند و جرات می کردند ؟ یا به تعبیر دیگر ، چرا پیامبر و علی صلوات اللَّه علیهما از شجاعت و غیرت خود بهره نمی گرفتند ، تا مخالفان چنان جرات کنند و بر آنها چیره شوند ؟ اولاً : خاندان پیامبر ( ص ) همانند دیگران نیستند .آنچه آنان را به عکس العمل وا می دارد فقط امر الهی و رضای اوست . آنان بر اساس تعصب ، غضب ، منافع شخصی ، دفاع از خود و متعلقات خود حرکت نمی کنند . بلکه تنها مدافع دین و تابع وظیفه و امر الهی اند .حضرت علی ( ع ) تنها بر اساس امر و فرمان عمل می کرد ، او امر به صبر شده بود ، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر کرد . ثانیاً : روشن است که اگر به همسر یا مادر و خواهر کسی - هر چند ضعیف و غیرشجاع - هجوم برند ، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمی خیزد . امّا اگر بداند که مهاجمین می خواهند با تحریک احساسات ، وی را به عکس العمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند . اگر شخصی با تدبیر و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هیچگاه دشمن را با عکس العمل به اهدافش نمی رساند . علی ( ع ) می دانست آشوب و جنجال هدف مهاجمین است ، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را برای معرّفی حق از علی و فاطمه 8 بگیرد . علی با صبر و بردباری نقشه شوم مهاجمین را خنثی کرد .و با فدا نمودن خود و همسرش ، مسوولیت بزرگ خود را برای حفظ دین ایفا و حجت را تا روز قیامت بر خلق تمام کرد . و به این ترتیب پرسشهای فراوانی را پیش روی تاریخ قرارداد ، که از آن جمله است : چرا خورشید عُمْر فاطمه ( س ) به آن زودی غروب کرد ؟ آیا به مرگ طبیعی بود ؟تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تاثیر نداشت ؟آتش زدن در خانه چطور ؟در به پهلوزدن چطور ؟سقط جنین و بیماری پس از آن باعث شهادت نبود ؟اگر اینها نبود ؟ یا اینها موجب شهادت نبود ؟پس چرا : همانطور که بخاری ومسلم می گویند : فاطمه ( س ) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود ؟ « فغضبت فاطمه بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتی توفّیت » . صحیح بخاری ، ج 2 ، ص 504 ، کتاب الخمس ، باب 837 ، ح 1265 . « فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّی توفّیت . » همان ، ج 3 ، ص 252 ، کتاب المغازی ، ب 155 غزوه خیبر ، حدیث 704 . و صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 ، ح 52 . چرا در بخاری آمده است : فاطمه ( س ) پنهان بخاک سپرده شد ؟ « فلمّا توفّیت دفنها زوجها علیٌّ لیلاً ولم یوذن بها ابابکر وصلّی علیها . » همان . چرا چنانکه بخاری نقل کرده : نیمه شب دفن گردید ؟ همان . چرا قبر تنها یادگار پیامبر ( ص ) هنوز مخفی است ؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرابخاری ومسلم آورده اند : علی ( ع ) ابوبکر و عمر را کاذب ، آثم ، غادر و خائن می دانست ؟ قال عمر لعلی وعباس : « فرایتماه ( ابابکر ) کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرایتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 حکم الفئ ، حدیث 49 . شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه ( س ) گذشت علی ( ع ) بپامی خاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه ( س ) درگیر می شد . امروز تحریف گران تاریخ می گفتند علی برای گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و علی ( ع ) قاتل فاطمه است . دیگر پاسخ سوالات فوق چنین روشن نبود .این قبیل امور از تحریف گران تاریخ بعید نیست ، چه اینکه انکار شهادت حضرت فاطمه زهرا ( س ) کمتر از این نمی باشد . تحریف گران تاریخ ، توجیه کنندگان حقایق ، در مورد شهید جنگ صفین ، عمّار یاسر ، که پیامبراکرم ( ص ) فرموده بود : « یقتله الفئه الباغیه » « فراه النّبیّ ( صلی الله علیه و سلم ) فینفض التّراب عنه ویقول : تقتله الفئه الباغیه ویح عمّار یدعوهم الی الجنّه ویدعونه الی النّار» صحیح بخاری ، ج 1 ، ص 254 ، کتاب الصّلاه ، باب 304 التعاون فی بناء المسجد . تو را گروهی سرکش به شهادت می رسانند ، چون صدور این حدیث از پیامبراکرم ( ص ) مورد اتفاق بود ، و قابل انکار نبود ، و یکی از ادلّه روشن بغی و بطلان قاتلین عمّار و رهبرشان بود ، آنانکه برای دفاع از معاویه از هیچ مکابره ای روی گردان نبودند ، روز را تاریک و شب را روشن معرفی می کردند ، مگر نگفتند علی قاتل عمّار است ؟ چون وی را به جنگ آورده است ؟ ! غافل از اینکه پیامبر اکرم ( ص ) در ادامه سخنش فرموده بود « یدعوهم الی الجنّه و یدعونه الی النار » همان . عمّار آنان را به سوی بهشت می خواند و آنان عمّار را به سوی آتش دعوت می کنند ، و به این وسیله پیامبر اکرم ( ص ) مخالفان علی ( ع ) و رهبرشان را مصداق آیه شریفه ( و جعلنا هم ائمه یدعون الی النّار و یوم القیامه لا ینصرون ) سوره القصص ، آیه 41 . قرارداد . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image