تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه
دو دهه حاکمیت استبداد رضاشاهی بر تمام شئون جامعهی ایرانی، سد محکمی در برابر هرگونه فعالیت سیاسی، اجتماعی و دینی به وجود آورده بود. نظام دیکتاتوری رضاخانی بر تمام امور جامعهی ایرانی سایه افکنده بود و هر حرکتی را در نطفه خفه میکرد.
بعد از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور 1320ه.ش. و تبعید رضاخان، زمینه برای تشکیل احزاب و گروههای مختلف فراهم شد. یکی از موضوعات قابل طرح و اهمیت در دههی 20، شکلگیری جریان تازهای از مبارزههای سیاسی – مذهبی جامعهی شیعی ایران برضد استبداد داخلی و استعمار خارجی بود که با تشکیل «جمعیت فداییان اسلام» شروع شد.
این گروه از میان گروههای مذهبی مبارز، اولین گروه مخالفی بود که در دههی اول حکومت محمدرضا شاه اعلام موجودیت کرد که در ابتدا به مبارزه با جریانهای مخالف اعتقادهای مذهبی تشیع (جریان احمد کسروی و همفکران) پرداخت.
سپس با ورود به مسایل سیاسی و مخالفت با استبداد داخلی و ایادی آن و استعمار خارجی را در دستور کار قرار داد و چون تسلط خارجی و استبداد داخلی بر ایران را به خاطر وجود مهرههای سیاسی حاضر در دربار میدانستند و در واقع آنان را بازوان اجرایی شاه و بیگانگان تصور میکردند، از این رو با این برداشت «فداییان اسلام» قهر انقلابی خود را متوجه حکومتهای دستنشاندهی درباری کردند. حاجیعلی رزمآرا یکی از این افراد بود که در ذیل به دلایل اعدام انقلابی سپهبد رزمآرا میپردازیم.
1. معرفی حاجیعلی رزم آرا
حاجیعلی رزمآرا در سال 1280شمسی در شب عید قربان در محلهی «سرچمشه»ی تهران به دنیا آمد. به همین دلیل «حاجی» را به نام او افزودند. او نوادهی یکی از صاحب منصبان قدیمی قورخانهی ناصرالدین شاه و فرزند سرهنگ «محمدخان رزمآرا» افسر سابق توپخانه و رییس مدرسهی «نظام» تهران بود.[1]
رزمآرا تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهی فرانسوی «آلیانس» به پایان رساند و سپس در 17 سالگی وارد مدرسهی نظام شد. او پس از خاتمهی تحصیل در مدرسهی نظام به نیروی قزاق پیوست و در عملیات سرکوب نهضت جنگل با «رضاخان سردارسپه» آشنا شد.
رضاخان به زیرکی و استعداد این افسر جوان پی برد و او را جزو نخستین افسران اعزامی به خارج، به فرانسه فرستاد. رزمآرا تحصیلات خود را در دانشکدهی نظامی «سن سیر» به پایان رساند و در بازگشت به ایران در سال 1308ه.ش. با درجهی سرهنگ دومی وارد خدمت ارتش شد. اولین سمت او در تشکیلات نوین ارتش ایران، فرماندهی تیپ مستقل لرستان بود. در سال 1314ه.ش. به تهران فرا خوانده شد و در دانشگاه جنگ که به تازگی تأسیس شده بود، تحت نظر یک ژنرال فرانسوی به تدریس پرداخت.[2]
درخشانترین اقدام رزمآرا در ارتش، تأسیس ادارهی جغرافیایی برای تهیهی نقشههای دقیق از سراسر ایران در سال 1316ه.ش. بود که به خاطر موفقیت در این کار، به درجهی سرتیپی رسید و در رأس این اداره قرار گرفت. در روزهای بحرانی اوایل شهریور 1320ه.ش. در حادثهی تجاوز روس و انگلیس، رزمآرا از جمله افسرانی بود که معتقد بود، ارتش ایران توان مقابله در این میدان را ندارد و پیشنهاد کرد صلاح در تَرک مخاصمه پیش از انهدام کل ارتش ایران است.[3]
رزمآرا در 1322ه.ش. به ریاست ستاد ارتش برگزیده شد. در آن هنگام، اکثریت قریب به اتفاق امرای ارتش، ارشدتر از او بودند و تنها با حربهی فروتنی توانست چند ماهی در آن سمت باقی بماند. در همان سال متفقین عدهی زیادی از رجال و افسران ارتش را به جرم تمایلات فاشیستی به طور مستقیم بازداشت کردند.
طریقهی بازداشت بسیار خشن و بدون رعایت مقررات نظامی بود. رزمآرا بعد از ملاقات با وابستگان نظامی کشورهای متفق، ضمن انتقاد از رویهی آنها از ریاست ستاد ارتش استعفا داد و بدین طریق عدهای را بر طرفداران خود افزود. پس از استعفا، فرماندهی دانشکدهی افسری شد.
افزون بر آن مسؤلیت دفتر نظامی شاه هم به او واگذار گردید. در فروردین 1323ه.ش. رزمآرا درجهی سرلشکری را پس از 5 سال توقف در درجهی سرتیپی دریافت کرد و مجدد به ریاست ستاد ارتش منصوب گردید. این بار ریاست او قریب 14 ماه طول کشید ولی به طور ناگهانی بازنشسته شد و سرلشکر «ارفع» که از سالها قبل رقیب او بود، جای او را گرفت.
تلاش «قوام» و «امیر احمدی» باعث گردید، رزمآرا در اردیبهشت 1325ه.ش. از بازنشستگی خارج و با سمت ریاست بازرسی منطقهی 2، به کردستان اعزام گردد. 2-3 ماه در آن مأموریت نیمه جنگی بود تا این که برای بار سوم به ریاست ستاد ارتش منصوب و مشغول کار شد.
در این سال در اثر تدبیر قوام السلطنه، موضوع آذربایجان، جنوب و کردستان حل شد، این موفقیتها که ارتش و رزمآرا هم نقشی در آن داشتند، موجب شد او مورد توجه بیشتر مقامها قرار گیرد. شاه فرمانی به خط خود برای او صادر نمود و خدمات او را ستود.
رزمآرا در انتخابات دورهی پانزدهم که توسط حزب دموکرات ایران انجام گرفت، نقش کلیدی داشت و فرماندهان لشکر و پادگانها که از یاران او بودند، دستورات او را انجام میدادند. در فروردین 1327ه.ش. شاه برای جلب رضایت رزمآرا و دلگرم ساختنش، به او درجهی سپهبدی داد. در آن تاریخ ارتش ایران سه سپهبد بیشتر نداشت و رزمآرا چهارمین نفری بود که به این مقام نایل آمد.
از سال 1328ه.ش. رزمآرا به صورت جدی در مقام احراز نخست وزیری برآمد. در انتخابات دورهی شانزدهم دخالت تام داشت. تهران تنها منطقهای بود که نتوانست در انتخابات آن جا مداخله کند، زیرا سرلشکر «زاهدی» رقیب دیرین او در سمت ریاست شهربانی اجازهی مداخله به او را نداد و غالب کرسیهای تهران به دست جبههی ملی افتاد.
در انتخابات مجلس سنا، تا حدی دخیل بود، به خصوص در انتخاب سناتورهای انتصابی که در صلاحیت شاه بود، عدهای از امرای ارتش را وارد کرد و در 5 تیر ماه 1329ه.ش. به دربار احضار شد و فرمان نخست وزیری خود را دریافت کرد.[4]
2. شکلگیری و اعلام موجودیت فداییان اسلام
«سیدمجتبی نواب صفوی» در سال 1303ه.ش. در خانی آباد تهران به دنیا آمد و پس از اتمام دروس ابتدایی، با استخدام در شرکت نفت به آبادان سفر کرد. سیدمجتبی سپس برای ادامهی تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آن جا از محضر مدرسین حوزهی علمیهی نجف اشرف بهره مند شد.
او در نجف، یکی از آثار «احمد کسروی» را که در آن به یکی از امامان معصوم(علیهالسلام) توهین شده بود، مطالعه کرد و چون برخی از مراجع نجف کسروی را مرتد دانستند، از این رو به ایران بازگشت تا کسروی را از آن کار بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفتوگو با کسروی، وی را عنصری بیدین یافت. در مرحلهی بعد به کمک حاج «سراج انصاری»، «شیخ قاسم اسلامی»، «شیخ مهدی شریعتمداری» و جمع دیگری از فضلا و نویسندگان تهران «جمعیت مبارزه با بیدینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علیرغم تماسها و مذاکرههای متعدد نتوانست کسروی را از دینستیزی و اغفال جوانان بازدارد.
به همین دلیل نواب صفوی پس از آن که در آخرین ملاقات خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصمم گردید وی را از میان بردارد. بدین منظور با تهیهی پول از دو نفر از روحانیون ـ سید اسدالله مدنی و آقا شیخ محمدحسن طالقانی ـ کسروی را در 23 اردیبهشت 1324ه.ش. در میدان «حشمتیه»ی تهران ترور کرد، اما کسروی جان سالم به در برد و نواب دستگیر و زندانی گردید. وی چندی بعد به درخواست علمای ایران و نجف پس از دو ماه، با قید کفالت آزاد گردید.
نواب، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیهای جمعیت «فداییان اسلام» را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فداییان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش؛ و شهادت، انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد. نخستین اقدام این جمعیت، ترور مجدد کسروی در 20 اسفند 1324ه.ش. بود که به قتل وی در جلسهی دادگستری انجامید.
به دنبال آن، نواب مخفیانه تهران را به قصد نجف ترک کرد. در آن جا از مراجع و علما خواست تا برای آزادی قاتلان کسروی بکوشند که بر اثر تلاشهای وی، آنان نیز پس از مدتی از زندان آزاد شدند. نواب چندی بعد به تهران بازگشت و روابط نزدیکی با «آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی» که به تازگی از تبعید بازگشته بود، برقرار ساخت.[5] فداییان در اقدام بعدی که نشانگر ورود به مسایل سیاسی بود به همراه آیتالله کاشانی در دی ماه سال 1326ه.ش. تظاهراتی به حمایت از مردم فلسطین در مقابل تشکیل دولت اسراییل در سرزمین فلسطین برپا نمودند.[6]
3. دلایل اعدام انقلابی رزم آرا
1-3. رزم آرا و وابستگی به انگلستان
تاریخ نفوذ و دخالت کشورهای اروپایی به خصوص انگلستان و روسیه در ایران به دوران قاجار باز میگردد و رقابت آنها در ایران باعث گردید امتیازهایی از سوی پادشاهان قاجار به آنها اعطا گردد. این نفوذ و رقابت باعث روی کار آمدن مستقیم رضاخان به مدد انگلستان شد و بسیاری از افسران دورهی رضاخانی با توجه به وابستگی شخص رضاشاه و سیستم حکومتی ایران به انگلیس، گرایشهای انگلوفیلی داشتند. یکی از این افسران، حاجیعلی رزمآرا بود. از دلایلی که گرایش رزمآرا را به انگلستان ثابت میکند، میتوان موارد زیر را مطرح کرد:
نخست در روزهای بحرانی اوایل شهریور 1320ه.ش. در حادثهی تجاوز روس و انگلیس به ایران، رزمآرا از جمله افسرانی بود که معتقد بود، ارتش ایران توان مقابله در این میدان را ندارد و پیشنهاد کرد صلاح در تَرک مخاصمه پیش از انهدام کل ارتش ایران است.[7]
دوم، آمریکایی دانستن جبههی ملی توسط رزمآرا نشانگر علاقهی وی به انگلستان بود. بدین صورت که رزمآرا با آگاهی از علاقهی نواب صفوی به اجرای احکام اسلام و تشکیل حکومت اسلامی و همچنین با هدف ایجاد تفرقه و سرکوب جبههی ملی، قاصدی به نزد نوابصفوی فرستاد و گفت: «اگر به من امکان بدهند، احکام اسلام را اجرا میکنم».
وی در ادامهی صحبتهایش گفته بود: «نهضت ملی و گروههای دیگر آمریکایی هستند، اما شما حسابتان از این گروهها جداست؛ پس شما خودتان را کنار بکشید تا من یکشبه حساب همه را صاف کنم» نواب هم پیغام داد: «فرض کنیم که حرفهای شما صحیح باشد، شما الان در رأس حکومت هستید، پس بهترین عملی که صداقت شما را نشان میدهد، خلعید از انگلستان است؛ شما با ملی کردن صنعت نفت میتوانید صداقت خود را به مردم نشان دهید» و با همین پاسخ بود که رزمآرا از نواب و یارانش ناامید شد.
سوم، بر اساس اسناد و مدارک موجود بین شرکت نفت انگلیس و رزمآرا، مذاکرههای پنهانی صورت گرفته بود که در این مذاکرهها راهکارها و توصیههایی به رزمآرا ارایه شده بود که در مقابل مجلس و اقلیت جبههی ملی، به آن توصیهها استناد شود و در چارچوب همین مذاکرهها و توافقات رزمآرا، علاقهای به ملی شدن نفت نشان نمیداد تا مبارزههای مردم عقیم بماند.[8]
چهارم، رزمآرا در این مذاکرههای پنهانی که به صورت خیلی محرمانه با نمایندهی اعزامی شرکت نفت انگلیس وارد مذاکره شده بود، از او خواست که شرکت نفت فوراً پیشنهاد خود را در رابطه با معاملههای نفتی به دولت ایران بدهد و در نتیجهی این گفتوگوها تقسیم درآمد نفت طبق اصل تصنیف (پنجاه ـ پنجاه) مورد موافقت هر دو طرف ایرانی و انگلیسی قرار گرفت؛ رزمآرا اصرار داشت این توافق تا تصمیم نهایی پنهان بماند.[9] نواب صفوی نیز پس از اطلاع یافتن از مذاکرههای پنهانی رزمآرا با نمایندهی شرکت نفت انگلیس، در جلسهای که بعضی از اعضای نهضت ملی نیز در آن حضور داشتند، گفت: «رزمآرا عامل انگلستان است. باید او را از بین ببریم.»
2-3. مخالفت رزم آرا با جریان ملی شدن نفت ایران
نفت مهمترین مسألهی دولت رزمآرا بود و از اهمیت حیاتی برای دولت انگلستان برخوردار بود. اعطای امتیاز به دولتهای خارجی از زمان حکومت قاجاریه آغاز گردید. یکی از این امتیازها که بعدها اهمیت بسیاری یافت، امتیاز نفت به یک انگلیسی تبار به نام «ویلیام ناکس دارسی» بود.
پس از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاخان به قدرت رسید و در سال 1312ه.ش. با ابطال امتیاز دارسی، قرارداد دیگری با دولت انگلستان منعقد نمود که موسوم به قرارداد 1933م. بود. پس از شهریور 1320ه.ش. با سقوط رضا شاه، احساسات ضد استعماری مردم ایران به اوج خود رسید. در این شرایط جدید، مجلس دورهی چهاردهم به پیشنهاد دکتر مصدق طرحی را به تصویب رسانید که به موجب آن، دولتها از مذاکره دربارهی اعطای امتیاز نفت به خارجیان منع شده و در صورت تخلف به 3 تا 8 سال حبس و انفصال از خدمات دولتی محکوم میشدند.[10]
بعد از سخنرانیها و نطقهای دکتر مصدق و برخی دیگر از نمایندگان در مجلس چهاردهم، مبارزه با انگلستان همچنان ادامه داشت. موضوع ملی شدن نفت از این جا جدّی شد که قبل از ترور نافرجام شاه در تاریخ 15/11/1327ه.ش. آیتالله کاشانی اعلامیهای شدیدالحن برضد شرکت نفت صادر کرد، در این اعلامیه، ایشان خواهان لغو امتیاز بود[11] و در کنار آن عدهای از نمایندگان طرح الغای قرارداد را در مجلس مطرح نمودند.
اما انگلستان در پی قانونی کردن قرارداد 1933م. بود. نمایندگان به دلیل این که قرارداد در زمان حکومت دیکتاتوری ثبت گردیده و مجلس را فرمایشی و تحت سلطهی رضا شاه، میدانستند و از طرفی «سیدحسن تقیزاده» نیز به بازیچه بودن در این قرارداد اعتراف کرده بود، این قرارداد را غیرقانونی تلقی کردند.
طرح قرارداد الحاقی «گس ـ گلشاییان» در اواخر دورهی پانزدهم توسط کابینهی «ساعد»، به مجلس برده شد، ولی با مخالفت تعدادی از نمایندگان روبهرو گردید و به تصویب نرسید. قرارداد گس ـ گلشاییان یا همان قرارداد الحاقی، قراردادی بود که در 26 تیر 1328ه.ش. بین دولت ایران (کابینهی ساعد) و نمایندهی شرکت نفت انگلیس و ایران به عنوان ضمیمهی قرارداد 1933م. امضا شد که براساس این قرارداد، شرکت نفت تعدیلات مبالغ پرداختی به ایران را پذیرفت. نام قرارداد از نام دو تن از مذاکره کنندگان به نام «سرنویل گس» (از مقامهای شرکت) و «عباسقلی گلشاییان» (وزیر دارایی ایران) گرفته شده بود.
این قرارداد که در مجلس پانزدهم به تصویب نرسیده بود، به مجلس شانزدهم کشیده شد. در دورهی شانزدهم مجلس با ورود 11 نفر از اعضای جبههی ملی از جمله: «مصدق و آیتالله کاشانی» به مجلس، یک فراکسیون بسیار قوی و منسجم تشکیل گردید.[12]
طرح شعار «نفت ایران متعلق به ملت ایران» از سوی آیتالله کاشانی، اندیشهی ملی شدن نفت را در اذهان جرقه زد و پس از این بود که کمکم بحث ملی شدن نفت در اذهان نمایندگان و مطبوعات و علما شعلهورتر شد.[13]علی رزمآرا» جایگزین وی شد. با استعفای «علی منصور»، سپهبد «حاجی»مهمترین مسألهی پیش روی رزمآرا، تصویب لایحهی الحاقی نفت (قرارداد گس-گلشاییان) و مقابله با تلاش جبههی ملی، برای ملی کردن صنعت نفت بود. بعد از کسب رأی اعتماد کابینهی رزمآرا از مجلس، بررسی لایحهی الحاقی گس-گلشاییان در کمیسیون نفت آغاز گردید.
«فروهر»، وزیر دارایی و نخستوزیر به کمیسیون آمدند تا از قرارداد دفاع نمایند، پس بحثهای فراوان و تلاشهای آیتالله کاشانی، در روز 26 آذر ماه، گزارش کمیسیون در مجلس طرح شد و مجلس به آن رأی مثبت داد و بدین ترتیب قرارداد الحاقی گس-گلشاییان از دور خارج شد.[14]
رزمآرا وقتی از تصویب لایحه ناامید شد، با انگلیس وارد مذاکره گردید. جبههی ملی نیز خواستار ملی کردن شرکت نفت شد. چند ماه بعد، مبارزههای طرفداران ملی شدن نفت شدت یافت و تظاهرات موافقین در مجلس و خارج از آن و نیز اعتراض در محافل داخلی و خارجی شدت گرفت و رزمآرا در حالی که تلاش میکرد تا راهحلی را برای خروج از بنبستی که کمیسیون نفت برای او بهوجود آورده بود، بهدست آورد، سعی مینمود از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند.[15] تزلزل خاطر انگلیسیها در تهران و لندن بر اثر رد لایحهی «گس - گلشاییان» فشارها را بر رزمآرا بیشتر کرد.
نخست وزیر در پاسخ ملیون که تقاضای ملی کردن نفت را داشتند، توضیح داد که این پروژه در کشور ما عملی نیست و ممکن است ما نتوانیم از عهدهی آن برآییم[16] و تأکید کرد، ملی کردن صنعت نفت بزرگترین خیانت است.اقدامهای سرلشکر رزمآرا برای سرکوب جنبش ملی شدن صنعت نفت شدت گرفت و پس از کارشکنیهای مداوم و توطئهآمیز رزمآرا، رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت به این نتیجه رسیدند که تنها مانع ملی شدن نفت، شخص رزمآرا است.
نفت مهمترین مسألهی دولت رزمآرا بود و از اهمیت حیاتی برای دولت انگلستان برخوردار بود. اعطای امتیاز به دولتهای خارجی از زمان حکومت قاجاریه آغاز گردید.موضوع ملی شدن نفت از این جا جدّی شد که قبل از ترور نافرجام شاه،آیتالله کاشانی اعلامیهای شدیدالحن برضد شرکت نفت صادر کردو ایشان خواهان لغو امتیاز بود و در کنار آن عدهای از نمایندگان طرح الغای قرارداد را در مجلس مطرح نمودند. طرح شعار «نفت ایران متعلق به ملت ایران» از سوی آیتالله کاشانی، اندیشهی ملی شدن نفت را در اذهان جرقه زد.
4. فداییان اسلام و اعدام انقلابی رزم آرا
فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی خواهان اجرای احکام اسلامی در جامعهی ایران بودند و وضعیت سیاسی حاکم بر ایران آن دوره را مغایر با خواست مردم و اندیشهی دینی حاکم بر جامعه میدانستند، برای مقابله با حاکمیت، روش مبارزهی انقلابی و قهرآمیز را در پیش گرفتند و بیشتر عملگرا بودند تا این که تنها با تکیه بر مفاهیم فکری و تشکیل حزب سیاسی به مبارزه برضد حاکمیت بپردازند.
چون تسلط خارجی و استبداد داخلی بر ایران را به خاطر وجود مهرههای سیاسی حاضر در دربار میدانستند و در واقع آنان را بازوان اجرایی شاه و بیگانگان تصور میکردند، از این رو با این برداشت «فداییان اسلام» قهر انقلابی خود را متوجه حکومتهای دست نشاندهی درباری کردند.[17]
شرایط و اوضاع سیاسی ایران در دوران نخستوزیری «عبدالحسین هژیر» و تقلب دولت در انتخابات مجلس شانزدهم، سه نیروی مستقل یعنی «فداییان اسلام»، «مجمع مسلمانان مجاهد» و «جبههی ملی» را که اهداف مشترکی چون مبارزه با دربار، ارتش و مبارزه با شرکت انگلیسی نفت داشتند،[18]
به هم نزدیک و با اعدام انقلابی هژیر در 13 آبان 1328ه.ش. توسط «حسین امامی» از اعضای فداییان اسلام، به اولین پیروزی سیاسی مشترک خود دست یافتند که نتایج آن هم تجدید انتخابات تهران، راه یافتن نمایندگان جبههی ملی و آیتالله کاشانی به مجلس و بازگشت آیتالله از تبعید (لبنان) بود. با این اقدام محبوبیت و تأثیر فداییان اسلام در صحنهی سیاسی بیشتر شد.
بعد از کشته شدن هژیر و اعلام حکومت نظامی، رزمآرا در رأس ستاد ارتش، حضور نیرومندی را در شئون مختلف اداری و سیاسی کشور از خود نشان داد که به ایجاد اولین رابطه بین او و فداییان اسلام منجر شد. رزمآرا ابتدا سعی کرد با نزدیکی به آنان، از طرفی حسن نیت خود را نشان دهد و با جلب نظر آنان، هم جلوی تندرویهایشان را بگیرد و هم از آنان به عنوان اهرم فشار برضد نیروهای مخالف داخلی استفاده کند و از طرف دیگر، برنامهی حذف آنان را به انجام برساند.[19]
5 روز بعد از قتل هژیر، سیدحسین امامی (ضارب هژیر) را اعدام و شبانه در امامزاده حسن دفن کردند، رزمآرا به عدهای که پیش او رفته بودند، محل قبر را نشان میدهد و همچنین اجازه میدهد که جنازه را هر کجا که میخواهند دفن کنند.[20]رزمآرا با آگاهی از ارادت فداییان اسلام به «آیتالله صدر»، طی نامهای به ایشان، نوشته بود که از تاریخ وصول نامه، آقای واحدی آزاد بوده و تحت تعقیب دولت نخواهد بود، به شرطی که در امور سیاسی دخالت نکرده و قول دهد دیگر تروری واقع نخواهد شد. اما پس از این که نامه را به مخفیگاه واحدی میبرند، عصبانی شده میگوید: «دیگران برای ما تعیین تکلیف و وظیفه ننمایند.»[21]
در ماجرای قتل دکتر «برجیس»، از بهاییان کاشان در زمان نخستوزیری رزمآرا، نواب صفوی علیرغم تحت تعقیب بودن در حمایت و تشویق دستگیر شدگان در دادگاه محاکمهی این افراد شرکت کرد و نواب توسط دیگر اعضای فداییان اسلام از دست مأموران نجات یافت.
بعد از این ماجرا، رزمآرا برای دومین بار تلاش کرد تا با فداییان اسلام رابطه برقرار کند و در پیغامی که برای آنان فرستاده بود، گفته بود: «من حاضرم تمام پروندههای موجود شما را در دادگستری، ارتش و شهربانی از بین ببرم و هرگونه مطلبی باشد، اجرا کنم و در عوض دستور دهید که فداییان اسلام با حکومت من مبارزه نکنند.»
ولی نواب صفوی در جواب گفته بودند: «پروندههایی که نام بردهاید، از نظر من هیچ ارزشی ندارند و من برای آنها مختصر هراسی در دل ندارم، ولی پروندههای جنایات هیأت حاکمه روز به روز در نزد من کاملتر شده و هر روز که پروندهی هریک تکمیل گردد و در پیشگاه دادگاه شرع حکم محکومیت صادر شود، من حکم او را اجرا خواهم کرد و دستگاه کوچکتر از آن است که حکم برائت مرا صادر کند. شما بایستی کاری کنید که من شما را تبرئه کنم و چارهای جز بازگشت از راه خود ندارید.»[22]
علی رغم این تهدید جدّی، نواب صفوی و دیگر اعضای فداییان اسلام تا مدتی به دولت رزمآرا کار نداشتند و کار چاپ و انتشار کتاب راهنمای حقایق یا اعلامیهی فداییان اسلام را پیگیری میکردند، اما برنامههای دولت رزمآرا بار دیگر فداییان اسلام را که از حمایت بیشتر گروههای سیاسی – مذهبی و مردم برخوردار بود، در مقابل او قرار داد.مهمترین برنامهی دولت تصویب قرارداد الحاقی نفت بود که چند کابینهی قبلی نتوانسته بود این قرارداد را به تصویب مجلس برساند و اصولاً یکی از دلایل روی کار آمدن رزمآرا هم حل این مشکل بود.[23]
همانطور که در گذشته گفته شد، نفت مهمترین مسألهی دولت رزمآرا بود و دولت سعی داشت قرارداد الحاقی را در مجلس به تصویب برساند که با مخالفت مجلس روبهرو شد، بعد از جدّی شدن بحث ملی شدن نفت، رهبران نهضت دریافتند که بیشترین مخالفتها و کارشکنیها از سوی رزمآرا صورت میگیرد و احتمال هیچگونه تغییری در اوضاع وجود نداشت.
بنبست مبارزههای ملی شدن صنعت نفت، نیروهای اسلامگرا به رهبری آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و سید مجتبی نواب صفوی و ملی گرایان به رهبری دکتر محمد مصدق را بیشتر به هم نزدیک کرد. آنها برای ملی شدن نفت بیشتر هماهنگ شدند و از این رو چند نفر از اعضای جبههی ملی از نواب صفوی رهبر فداییان اسلام وقت ملاقات خواستند.
ملاقات در خانهی حاج «محمود آقایی» از تجار معروف و متدین تهران، صورت گرفت. اعضای جبههی ملی از نواب خواستند تا با یک اقدام جوانمردانه و انقلابی، سد راه حکومت ملی یعنی رزمآرا را از میان بردارند. نواب به شرط اجرای احکام اسلامی، پیشنهاد را پذیرفت و آنها نیز قول دادند در صورت موفقیت، خواستهی نواب را عملی نمایند.[24]
نمایندگان جبههی ملی در مجلس، مبارزهی سیاسی پیرامون ملی شدن نفت را ادامه دادند و بیرون از مجلس هم مخالفت با رزمآرا در قالب اجتماع و تظاهراتی که توسط فداییان و با کمک آیتالله کاشانی برگزار شده بود، ادامه پیدا کرد.[25]در این تظاهرات که در روز 11 اسفند ماه 1329ه.ش. در مسجد سلطانی برگزار شد، سخنرانان دربارهی برنامههای ضد ملی رزمآرا و دولت وی سخنرانی کردند و در پایان سیدعبدالحسین واحدی اتمام حجت فداییان اسلام را به رزمآرا گوش زد نمود.
او به رزمآرا گفت: «نفت ایران متعلق به مردم ایران است و هیچ بیگانهای حق طمع در ثروت این مرز و بوم را ندارد، ما در راه اجرای احکام مقدس اسلام تا نثار آخرین قطرهی خون خود استقامت میکنیم. زمامداران مسؤول و غیرمسؤول مملکت، نخست وزیر، وکلا، وزرا، همه و همه بدانند که طبق قانون اساسی مملکت بایستی مجری احکام اسلام باشند وگرنه غیر قانونی میباشند ... و اگر ای رزمآرا تا سه روز دیگر، خودت کنار نروی تو را خواهیم فرستاد.»[26]
رزمآرا این تهدید را جدّی تلقی نکرد، اما 5 روز بعد از آن، واقعیت پیدا کرد. روز چهارشنبه، 16 اسفند 1329ه.ش. رزمآرا برای شرکت در مجلس ختم «آیتالله فیض» در مسجد شاه حاضر شد. در حقیقت او قصد داشت که از این راه دوستی خود با علما را به رخ آیتالله کاشانی و جبههی ملی بکشد[27] که هدف گلولهی «خلیل طهماسبی» ـ درودگری 26 ساله ـ با نام مستعار «عبدالله موحد رستگار»، از اعضای فداییان اسلام قرار گرفت. پس از دستگیر شدن طهماسبی، نواب صفوی در اعلامیهای از «پسر پهلوی و گردانندگان جنایتکار حکومت غاصب» خواست که ظرف 3 روز او را آزاد کنند.[28]
نفت مهمترین مسألهی دولت رزمآرا بود، نمایندگان جبههی ملی در مجلس، مبارزهی سیاسی پیرامون ملی شدن نفت را ادامه دادند و در پایان سیدعبدالحسین واحدی اتمام حجت فداییان اسلام را به رزمآرا گوش زد نمود.رزمآرا این تهدید را جدّی تلقی نکرد، اما 5 روز بعد از آن، واقعیت پیدا کردو هدف گلولهی «خلیل طهماسبی» درودگری 26 ساله قرارگرفت.
این بار نیز قدرت مقاومت رژیم پهلوی در برابر اقدام فداییان اسلام در هم شکست. در این روز جشن و سرور عمومی در گرفت و نمایندگان مجلس با تلاش دکتر مصدق، به فاصلهی 2 روز ملی شدن صنعت نفت را تصویب کردند و چند روز بعد در 29 اسفند 1329ه.ش. مجلس سنا آن را پذیرفته و شاه نیز در همان روز (29 اسفند) آن را توشیح کرد. آیتالله کاشانی طی اعلامیهای گفت: «.. جوانی غیور و وطنپرست و متدین از میان مردم ایران برخاست و نخستوزیر بیگانه پرست را به سزای اعمال خود رساند.»
روز 24 اسفند، روزنامهی نبرد ملت، ارگان فداییان اسلام این جمله را با تیتر درشت چاپ کرده بود: «رزمآرا به جهنم رفت، جنایتکاران دیگر هم به زودی به دنبال او رهسپار خواهند شد. این گلوله تنها به زندگی علی رزمآرا خاتمه نداد، این گلوله مغز منجمد و کثیف دستگاه حاکمهای که کشوری را به آتش حرص و آز و شهوات کثیف خود کشیده و سالهاست این جهنم سوزان را به ماتمکدهای مبدل کرده است، اصابت و همانطور که نعش رزمآرا در مسجد شاه غلتید، لاشهی لجن این دستگاه هم تعادل خود را از دست داد و مرگ مسلم را به چشم خود دید.»
به طور کلی میتوان گفت که بزرگترین دستآورد از خود گذشتگی فداییان اسلام در مواجه با رزمآرا، ملی شدن صنعت نفت بود.(*)
پینوشتها:
[1]. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، تهران: علم، 1373، جلد2، ص407.
[2]. جعفر مهدینیا، زندگی سیاسی رزم آرا، تهران: پاسارگاد، بیتا، ص14.
[3]. رضا قدس، ظهور و سقوط رزم آرا، تهران: نگاه، 1372، ص32.
.http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/99/. [4]
[5]. سیدحسین خوشنیت، سیدمجتیی نوابصفوی، اندیشهها، مبارزات و شهادت او، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، صص38-32.
[6]. سیدمحمدحسین منظورالاجداد، «فداییان اسلام»، مجلهی گفتوگو، شمارهی 29، پاییز1379، صص 204-197.
[7]. رضا قدس، پیشین، ص32.
[8]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندهی شمارهی بازیابی 639، سند شمارهی 46 .
[9]. مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران: انتشارات کاوش، بیتا، چاپ اول، ص407.
[10]. روح الله حسینیان، انقلاب اسلامی (زمینهها-چگونگی و چرایی)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم، 1387، ص97.
[11]. همان، 108.
[12]. سیدحسین خوشنیت، پیشین، ص75.
[13]. روحالله حسینیان، پیشین، ص112.
[14]. همان، ص117.
[15]. همان، ص131.
[16] . جعفر مهدی نیا،پیشین، ص160.
[17]. سیفالله رنجبر و سیدهلیلا عظیمی، پیشین، ص202.
[18]. یروارد آبراهامیان، ایران بین دوانقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمهی کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیرشانهچی، تهران: نشر مرکز، چاپ سوم، 1379، ص233.
[19]. سیفالله رنجبر و سیدهلیلا عظیمی، پیشین، ص206.
[20]. جعفر مهدی نیا،پیشین، ص258.
[21]. مهناز میزبانی، خاطرات شهید سیدمحمد واحدی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص112.
[22]. سیدهادی خسروشاهی، فداییان اسلام، تاریخ، عملکرد و اندیشه، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1379، ص110.
[23]. سیفالله رنجبر و سیدهلیلا عظیمی، پیشین، ص211.
[24]. روحالله حسینیان، پیشین، ص132.
[25]. احمد گلمحمدی، جمعیت فداییان اسلام به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص63.
[26]. سیدحسین خوشنیت، پیشین، ص83.
[27]. سیفالله رنجبر و سیدهلیلا عظیمی، پیشین، ص214.
[28]. همان.
*حسن مرادی؛ محقق و پژوهشگر/برهان/۱۳۹۰/۱۰/۲۷ .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.