پشت پرده‌‌ی ابهام‌آمیز اعدام انقلابی رزم آرا؟! /

تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

دو دهه حاکمیت استبداد رضاشاهی بر تمام شئون جامعه­ی ایرانی، سد محکمی در برابر هرگونه فعالیت سیاسی، اجتماعی و دینی به وجود آورده بود. نظام دیکتاتوری رضاخانی بر تمام امور جامعه­ی ایرانی سایه افکنده بود و هر حرکتی را در نطفه خفه می­کرد. بعد از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ه.ش. و تبعید رضاخان، زمینه برای تشکیل احزاب و گروه­های مختلف فراهم شد. یکی از موضوعات قابل طرح و اهمیت در دهه­ی ۲۰، شکل­گیری جریان تازه‌ای از مبارزه‌های سیاسی – مذهبی جامعه­ی شیعی ایران برضد استبداد داخلی و استعمار خارجی بود که با تشکیل «جمعیت فداییان اسلام» شروع شد.


دو دهه حاکمیت استبداد رضاشاهی بر تمام شئون جامعه­ی ایرانی، سد محکمی در برابر هرگونه فعالیت سیاسی، اجتماعی و دینی به وجود آورده بود. نظام دیکتاتوری رضاخانی بر تمام امور جامعه­ی ایرانی سایه افکنده بود و هر حرکتی را در نطفه خفه می­کرد. بعد از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور 1320ه.ش. و تبعید رضاخان، زمینه برای تشکیل احزاب و گروه­های مختلف فراهم شد. یکی از موضوعات قابل طرح و اهمیت در دهه­ی 20، شکل­گیری جریان تازه‌ای از مبارزه‌های سیاسی – مذهبی جامعه­ی شیعی ایران برضد استبداد داخلی و استعمار خارجی بود که با تشکیل «جمعیت فداییان اسلام» شروع شد. این گروه از میان گروه­های مذهبی مبارز، اولین گروه مخالفی بود که در دهه­ی اول حکومت محمدرضا شاه اعلام موجودیت کرد که در ابتدا به مبارزه با جریان­های مخالف اعتقادهای مذهبی تشیع (جریان احمد کسروی و همفکران) پرداخت. سپس با ورود به مسایل سیاسی و مخالفت با استبداد داخلی و ایادی آن و استعمار خارجی را در دستور کار قرار داد و چون تسلط خارجی و استبداد داخلی بر ایران را به خاطر وجود مهره­های سیاسی حاضر در دربار می‌دانستند و در واقع آنان را بازوان اجرایی شاه و بیگانگان تصور می­کردند، از این رو با این برداشت «فداییان اسلام» قهر انقلابی خود را متوجه حکومت­های دست­نشانده­ی درباری کردند. حاجی‌علی رزم­آرا یکی از این افراد بود که در ذیل به دلایل اعدام انقلابی سپهبد رزم­آرا می‌پردازیم. 1. معرفی حاجی‌علی رزم ­آرا حاجی‌علی رزم­آرا در سال 1280شمسی در شب عید قربان در محله­ی «سرچمشه»ی تهران به دنیا آمد. به همین دلیل «حاجی» را به نام او افزودند. او نواده‌ی یکی از صاحب منصبان قدیمی قورخانه‌ی ناصرالدین شاه و فرزند سرهنگ «محمدخان رزم­آرا» افسر سابق توپخانه و رییس مدرسه‌ی «نظام» تهران بود.[1] رزم­آرا تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه‌ی فرانسوی «آلیانس» به پایان رساند و سپس در 17 سالگی وارد مدرسه‌ی نظام شد. او پس از خاتمه‌ی تحصیل در مدرسه‌ی نظام به نیروی قزاق پیوست و در عملیات سرکوب نهضت جنگل با «رضاخان سردارسپه» آشنا شد. رضاخان به زیرکی و استعداد این افسر جوان پی برد و او را جزو نخستین افسران اعزامی به خارج، به فرانسه فرستاد. رزم­آرا تحصیلات خود را در دانشکده‌ی نظامی «سن سیر» به پایان رساند و در بازگشت به ایران در سال 1308ه.ش. با درجه‌ی سرهنگ دومی وارد خدمت ارتش شد. اولین سمت او در تشکیلات نوین ارتش ایران، فرماندهی تیپ مستقل لرستان بود. در سال 1314ه.ش. به تهران فرا خوانده شد و در دانشگاه جنگ که به تازگی تأسیس شده بود، تحت نظر یک ژنرال فرانسوی به تدریس پرداخت.[2] درخشان­ترین اقدام رزم­آرا در ارتش، تأسیس اداره‌ی جغرافیایی برای تهیه‌ی نقشه­های دقیق از سراسر ایران در سال 1316ه.ش. بود که به خاطر موفقیت در این کار، به درجه‌ی سرتیپی رسید و در رأس این اداره قرار گرفت. در روزهای بحرانی اوایل شهریور 1320ه.ش. در حادثه‌ی تجاوز روس و انگلیس، رزم­آرا از جمله افسرانی بود که معتقد بود، ارتش ایران توان مقابله در این میدان را ندارد و پیشنهاد کرد صلاح در تَرک مخاصمه پیش از انهدام کل ارتش ایران است.[3] رزم‌آرا در 1322ه.ش. به ریاست ستاد ارتش برگزیده شد. در آن هنگام، اکثریت قریب به اتفاق امرای ارتش، ارشدتر از او بودند و تنها با حربه‌ی فروتنی توانست چند ماهی در آن سمت باقی بماند. در همان سال متفقین عده‌ی زیادی از رجال و افسران ارتش را به جرم تمایلات فاشیستی به طور مستقیم بازداشت کردند. طریقه‌ی بازداشت بسیار خشن و بدون رعایت مقررات نظامی بود. رزم‌آرا بعد از ملاقات با وابستگان نظامی کشورهای متفق، ضمن انتقاد از رویه‌ی آن‌ها از ریاست ستاد ارتش استعفا داد و بدین طریق عده‌ای را بر طرفداران خود افزود. پس از استعفا، فرمانده‌ی دانشکده‌ی افسری شد. افزون بر آن مسؤلیت دفتر نظامی شاه هم به او واگذار گردید. در فروردین 1323ه.ش. رزم‌آرا درجه‌ی سرلشکری را پس از 5 سال توقف در درجه‌ی سرتیپی دریافت کرد و مجدد به ریاست ستاد ارتش منصوب گردید. این بار ریاست او قریب 14 ماه طول کشید ولی به طور ناگهانی بازنشسته شد و سرلشکر «ارفع» که از سال‌ها قبل رقیب او بود، جای او را گرفت. تلاش «قوام» و «امیر احمدی» باعث گردید، رزم‌آرا در اردیبهشت 1325ه.ش. از بازنشستگی خارج و با سمت ریاست بازرسی منطقه‌ی 2، به کردستان اعزام گردد. 2-3 ماه در آن مأموریت نیمه جنگی بود تا این که برای بار سوم به ریاست ستاد ارتش منصوب و مشغول کار شد. در این سال در اثر تدبیر قوام السلطنه، موضوع آذربایجان، جنوب و کردستان حل شد، این موفقیت‌ها که ارتش و رزم‌آرا هم نقشی در آن داشتند، موجب شد او مورد توجه بیش‌تر مقام‌ها قرار گیرد. شاه فرمانی به خط خود برای او صادر نمود و خدمات او را ستود. رزم‌آرا در انتخابات دوره‌ی پانزدهم که توسط حزب دموکرات ایران انجام گرفت، نقش کلیدی داشت و فرماندهان لشکر و پادگان‌ها که از یاران او بودند، دستورات او را انجام می‌دادند. در فروردین 1327ه.ش. شاه برای جلب رضایت رزم‌آرا و دلگرم ساختنش، به او درجه‌ی سپهبدی داد. در آن تاریخ ارتش ایران سه سپهبد بیش‌تر نداشت و رزم‌آرا چهارمین نفری بود که به این مقام نایل آمد. از سال 1328ه.ش. رزم‌آرا به صورت جدی در مقام احراز نخست وزیری برآمد. در انتخابات دوره‌ی شانزدهم دخالت تام داشت. تهران تنها منطقه‌ای بود که نتوانست در انتخابات آن جا مداخله کند، زیرا سرلشکر «زاهدی» رقیب دیرین او در سمت ریاست شهربانی اجازه‌ی مداخله به او را نداد و غالب کرسی‌های تهران به دست جبهه‌ی ملی افتاد. در انتخابات مجلس سنا، تا حدی دخیل بود، به خصوص در انتخاب سناتورهای انتصابی که در صلاحیت شاه بود، عده‌ای از امرای ارتش را وارد کرد و در 5 تیر ماه 1329ه.ش. به دربار احضار شد و فرمان نخست وزیری خود را دریافت کرد.[4] 2. شکل­گیری و اعلام موجودیت فداییان اسلام «سیدمجتبی نواب صفوی» در سال 1303ه.ش. در خانی آباد تهران به دنیا آمد و پس از اتمام دروس ابتدایی، با استخدام در شرکت نفت به آبادان سفر کرد. سیدمجتبی سپس برای ادامه­ی تحصیل به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آن جا از محضر مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی نجف اشرف بهره مند شد. او در نجف، یکی از آثار «احمد کسروی» را که در آن به یکی از امامان معصوم(علیه‌السلام) توهین شده بود، مطالعه کرد و چون برخی از مراجع نجف کسروی را مرتد دانستند، از این رو به ایران بازگشت تا کسروی را از آن کار بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفت‌وگو با کسروی، وی را عنصری بی‌دین یافت. در مرحله‌ی بعد به کمک حاج «سراج انصاری»، «شیخ­ قاسم اسلامی»، «شیخ­ مهدی شریعتمداری» و جمع دیگری از فضلا و نویسندگان تهران «جمعیت مبارزه با بی‌دینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علی‌رغم تماس‌ها و مذاکره‌های متعدد نتوانست کسروی را از دین‌ستیزی و اغفال جوانان بازدارد. به همین دلیل نواب صفوی پس از آن که در آخرین ملاقات خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصمم گردید وی را از میان بردارد. بدین منظور با تهیه‌ی پول از دو نفر از روحانیون ـ سید اسدالله مدنی و آقا شیخ محمدحسن طالقانی ـ کسروی را در 23 اردیبهشت 1324ه.ش. در میدان «حشمتیه»ی تهران ترور کرد، اما کسروی جان سالم به در برد و نواب دستگیر و زندانی گردید. وی چندی بعد به درخواست علمای ایران و نجف پس از دو ماه، با قید کفالت آزاد گردید. نواب، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیه‌ای جمعیت «فداییان اسلام» را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فداییان اسلام؛ رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش؛ و شهادت، انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد. نخستین اقدام این جمعیت، ترور مجدد کسروی در 20 اسفند 1324ه.ش. بود که به قتل وی در جلسه‌ی دادگستری انجامید. به دنبال آن، نواب مخفیانه تهران را به قصد نجف ترک کرد. در آن جا از مراجع و علما خواست تا برای آزادی قاتلان کسروی بکوشند که بر اثر تلاش‌های وی، آنان نیز پس از مدتی از زندان آزاد شدند. نواب چندی بعد به تهران بازگشت و روابط نزدیکی با «آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی» که به تازگی از تبعید بازگشته بود، برقرار ساخت.[5] فداییان در اقدام بعدی که نشانگر ورود به مسایل سیاسی بود به همراه آیت­الله کاشانی در دی ماه سال 1326ه.ش. تظاهراتی به حمایت از مردم فلسطین در مقابل تشکیل دولت اسراییل در سرزمین فلسطین برپا نمودند.[6] 3. دلایل اعدام انقلابی رزم­ آرا 1-3. رزم ‌آرا و وابستگی به انگلستان تاریخ نفوذ و دخالت کشورهای اروپایی به خصوص انگلستان و روسیه در ایران به دوران قاجار باز می­گردد و رقابت آن‌ها در ایران باعث گردید امتیازهایی از سوی پادشاهان قاجار به آن‌ها اعطا گردد. این نفوذ و رقابت باعث روی­ کار آمدن مستقیم رضاخان به مدد انگلستان شد و بسیاری از افسران دوره‌ی رضاخانی با توجه به وابستگی شخص رضاشاه و سیستم حکومتی ایران به انگلیس، گرایش­های انگلوفیلی داشتند. یکی از این افسران، حاجی‌علی رزم­آرا بود. از دلایلی که گرایش رزم­آرا را به انگلستان ثابت می­کند، می­توان موارد زیر را مطرح کرد: نخست در روزهای بحرانی اوایل شهریور 1320ه.ش. در حادثه‌ی تجاوز روس و انگلیس به ایران، رزم­آرا از جمله افسرانی بود که معتقد بود، ارتش ایران توان مقابله در این میدان را ندارد و پیشنهاد کرد صلاح در تَرک مخاصمه پیش از انهدام کل ارتش ایران است.[7] دوم، آمریکایی دانستن جبهه­ی ملی توسط رزم­آرا نشانگر علاقه‌ی وی به انگلستان بود. بدین صورت که رزم­آرا با آگاهی از علاقه‌ی نواب صفوی به اجرای احکام اسلام و تشکیل حکومت اسلامی و هم‌چنین با هدف ایجاد تفرقه و سرکوب جبهه­ی ملی، قاصدی به نزد نواب‌صفوی فرستاد و گفت: «اگر به من امکان بدهند، احکام اسلام را اجرا می‌کنم». وی در ادامه‌ی صحبت‌‌هایش گفته بود: «نهضت ملی و گروه‌های دیگر آمریکایی هستند، اما شما حساب‌تان از این گروه‌ها جداست؛ پس شما خودتان را کنار بکشید تا من یک‌شبه حساب همه را صاف کنم» نواب هم پیغام داد: «فرض کنیم که حرف‌های شما صحیح باشد، شما الان در رأس حکومت هستید، پس بهترین عملی که صداقت شما را نشان می‌دهد، خلع‌ید از انگلستان است؛ شما با ملی کردن صنعت نفت می‌توانید صداقت خود را به مردم نشان دهید» و با همین پاسخ بود که رزم‌آرا از نواب و یارانش ناامید شد. سوم، بر اساس اسناد و مدارک موجود بین شرکت نفت انگلیس و رزم‌آرا، مذاکره‌های پنهانی صورت گرفته بود که در این مذاکره‌ها راهکارها و توصیه­هایی به رزم­آرا ارایه شده بود که در مقابل مجلس و اقلیت جبهه­ی ­ملی، به آن توصیه­ها استناد شود و در چارچوب همین مذاکره‌ها و توافقات رزم­آرا، علاقه‌ای به ملی شدن نفت نشان نمی­داد تا مبارزه‌های مردم عقیم بماند.[8] چهارم، رزم­آرا در این مذاکره‌های پنهانی که به صورت خیلی محرمانه با نماینده‌ی اعزامی شرکت نفت انگلیس وارد مذاکره شده بود، از او خواست که شرکت نفت فوراً پیشنهاد خود را در رابطه با معامله‌های نفتی به دولت ایران بدهد و در نتیجه­ی این گفت‌وگوها تقسیم درآمد نفت طبق اصل تصنیف (پنجاه‌ ـ ‌‌پنجاه) مورد موافقت هر دو طرف ایرانی و انگلیسی قرار گرفت؛ رزم‌آرا اصرار داشت این توافق تا تصمیم نهایی پنهان بماند.[9] نواب صفوی نیز پس از اطلاع یافتن از مذاکره‌های پنهانی رزم­آرا با نماینده‌ی شرکت نفت انگلیس، در جلسه‌ای که بعضی از اعضای نهضت ملی نیز در آن حضور داشتند، گفت: «رزم‌آرا عامل انگلستان است. باید او را از بین ببریم.» 2-3. مخالفت رزم ­آرا با جریان ملی شدن نفت ایران نفت مهم­ترین مسأله­ی دولت رزم­آرا بود و از اهمیت حیاتی برای دولت انگلستان برخوردار بود. اعطای امتیاز به دولت‌های خارجی از زمان حکومت قاجاریه آغاز گردید. یکی از این امتیازها که بعدها اهمیت بسیاری یافت، امتیاز نفت به یک انگلیسی تبار به نام «ویلیام ناکس دارسی» بود. پس از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، رضاخان به قدرت رسید و در سال 1312ه.ش. با ابطال امتیاز دارسی، قرارداد دیگری با دولت انگلستان منعقد نمود که موسوم به قرارداد 1933م. بود. پس از شهریور 1320ه.ش. با سقوط رضا شاه، احساسات ضد استعماری مردم ایران به اوج خود رسید. در این شرایط جدید، مجلس دوره‌ی چهاردهم به پیشنهاد دکتر مصدق طرحی را به تصویب رسانید که به موجب آن، دولت‌ها از مذاکره درباره‌ی اعطای امتیاز نفت به خارجیان منع شده و در صورت تخلف به 3 تا 8 سال حبس و انفصال از خدمات دولتی محکوم می‌شدند.[10] بعد از سخنرانی­ها و نطق­های دکتر مصدق و برخی دیگر از نمایندگان در مجلس چهاردهم، مبارزه با انگلستان هم‌چنان ادامه داشت. موضوع ملی شدن نفت از این جا جدّی شد که قبل از ترور نافرجام شاه در تاریخ 15/11/1327ه.ش. آیت‌الله کاشانی اعلامیه‌ای شدیدالحن برضد شرکت نفت صادر کرد، در این اعلامیه، ایشان خواهان لغو امتیاز بود[11] و در کنار آن عده­ای از نمایندگان طرح الغای قرارداد را در مجلس مطرح نمودند. اما انگلستان در پی قانونی کردن قرارداد 1933م. بود. نمایندگان به دلیل این که قرارداد در زمان حکومت دیکتاتوری ثبت گردیده و مجلس را فرمایشی و تحت سلطه‌ی رضا شاه، می‌دانستند و از طرفی «سیدحسن تقی­زاده» نیز به بازیچه بودن در این قرارداد اعتراف کرده بود، این قرارداد را غیرقانونی تلقی کردند. طرح قرارداد الحاقی «گس ـ گلشاییان» در اواخر دوره‌ی پانزدهم توسط کابینه‌ی «ساعد»، به مجلس برده شد، ولی با مخالفت تعدادی از نمایندگان روبه‌رو گردید و به تصویب نرسید. قرارداد گس ـ گلشاییان یا همان قرارداد الحاقی، قراردادی بود که در 26 تیر 1328ه.ش. بین دولت ایران (کابینه­ی ساعد) و نماینده‌ی شرکت نفت انگلیس و ایران به عنوان ضمیمه‌ی قرارداد 1933م. امضا شد که براساس این قرارداد، شرکت نفت تعدیلات مبالغ پرداختی به ایران را پذیرفت. نام قرارداد از نام دو تن از مذاکره کنندگان به نام «سرنویل گس» (از مقام‌های شرکت) و «عباسقلی گلشاییان» (وزیر دارایی ایران) گرفته شده بود. این قرارداد که در مجلس پانزدهم به تصویب نرسیده بود، به مجلس شانزدهم کشیده شد. در دوره‌ی شانزدهم مجلس با ورود 11 نفر از اعضای جبهه‌ی ملی از جمله: «مصدق و آیت­الله کاشانی» به مجلس، یک فراکسیون بسیار قوی و منسجم تشکیل گردید.[12] طرح شعار «نفت ایران متعلق به ملت ایران» از سوی آیت­الله کاشانی، اندیشه­ی ملی شدن نفت را در اذهان جرقه زد و پس از این بود که کم­کم بحث ملی شدن نفت در اذهان نمایندگان و مطبوعات و علما شعله­ورتر شد.[13]‌علی رزم­آرا» جایگزین وی شد. با استعفای «علی منصور»، سپهبد «حاجی»مهم‌ترین مسأله‌ی پیش روی رزم­آرا، تصویب لایحه‌ی الحاقی نفت (قرارداد گس-گلشاییان) و مقابله با تلاش جبهه­ی ملی، برای ملی کردن صنعت نفت بود. بعد از کسب رأی اعتماد کابینه‌ی رزم­آرا از مجلس، بررسی لایحه­ی الحاقی گس-گلشاییان در کمیسیون نفت آغاز گردید. «فروهر»، وزیر دارایی و نخست­وزیر به کمیسیون آمدند تا از قرارداد دفاع نمایند، پس بحث­های فراوان و تلاش‌های آیت­الله کاشانی، در روز 26 آذر ماه، گزارش کمیسیون در مجلس طرح شد و مجلس به آن رأی مثبت داد و بدین ترتیب قرارداد الحاقی گس-گلشاییان از دور خارج شد.[14] رزم­آرا وقتی از تصویب لایحه ناامید شد، با انگلیس وارد مذاکره گردید. جبهه‌ی ملی نیز خواستار ملی کردن شرکت نفت شد. چند ماه بعد، مبارزه‌های طرفداران ملی شدن نفت شدت یافت و تظاهرات موافقین در مجلس و خارج از آن و نیز اعتراض در محافل داخلی و خارجی شدت گرفت و رزم­آرا در حالی که تلاش می­کرد تا راه­حلی را برای خروج از بن­بستی که کمیسیون نفت برای او به­وجود آورده بود، به­دست آورد، سعی می­نمود از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری کند.[15] تزلزل خاطر انگلیسی­ها در تهران و لندن بر اثر رد لایحه‌ی «گس - گلشاییان» فشارها را بر رزم­آرا بیش‌تر کرد. نخست وزیر در پاسخ ملیون که تقاضای ملی کردن نفت را داشتند، توضیح داد که این پروژه در کشور ما عملی نیست و ممکن است ما نتوانیم از عهده‌ی آن برآییم[16] و تأکید کرد، ملی کردن صنعت نفت بزرگ‌ترین خیانت است.اقدام‌های سرلشکر رزم‌آرا برای سرکوب جنبش ملی شدن صنعت نفت شدت گرفت و پس از کارشکنی­های مداوم و توطئه­­آمیز رزم­آرا، رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت به این نتیجه رسیدند که تنها مانع ملی شدن نفت، شخص رزم­آرا است. نفت مهم­ترین مسأله­ی دولت رزم­آرا بود و از اهمیت حیاتی برای دولت انگلستان برخوردار بود. اعطای امتیاز به دولت‌های خارجی از زمان حکومت قاجاریه آغاز گردید.موضوع ملی شدن نفت از این جا جدّی شد که قبل از ترور نافرجام شاه،آیت‌الله کاشانی اعلامیه‌ای شدیدالحن برضد شرکت نفت صادر کردو ایشان خواهان لغو امتیاز بود و در کنار آن عده­ای از نمایندگان طرح الغای قرارداد را در مجلس مطرح نمودند. طرح شعار «نفت ایران متعلق به ملت ایران» از سوی آیت­الله کاشانی، اندیشه­ی ملی شدن نفت را در اذهان جرقه زد. 4. فداییان اسلام و اعدام انقلابی رزم ­آرا فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی خواهان اجرای احکام اسلامی در جامعه­ی ایران بودند و وضعیت سیاسی حاکم بر ایران آن دوره را مغایر با خواست مردم و اندیشه­ی دینی حاکم بر جامعه می­دانستند، برای مقابله با حاکمیت، روش مبارزه­ی انقلابی و قهر­آمیز را در پیش گرفتند و بیش‌تر عمل‌گرا بودند تا این که تنها با تکیه بر مفاهیم فکری و تشکیل حزب سیاسی به مبارزه برضد حاکمیت بپردازند. چون تسلط خارجی و استبداد داخلی بر ایران را به خاطر وجود مهره­های سیاسی حاضر در دربار می‌دانستند و در واقع آنان را بازوان اجرایی شاه و بیگانگان تصور می­کردند، از این رو با این برداشت «فداییان اسلام» قهر انقلابی خود را متوجه حکومت‌های دست­ نشانده­ی درباری کردند.[17] شرایط و اوضاع سیاسی ایران در دوران نخست­وزیری «عبدالحسین هژیر» و تقلب دولت در انتخابات مجلس شانزدهم، سه نیروی مستقل یعنی «فداییان اسلام»، «مجمع مسلمانان مجاهد» و «جبهه­ی ملی» را که اهداف مشترکی چون مبارزه با دربار، ارتش و مبارزه با شرکت انگلیسی نفت داشتند،[18] به هم نزدیک و با اعدام انقلابی هژیر در 13 آبان 1328ه.ش. توسط «حسین امامی» از اعضای فداییان اسلام، به اولین پیروزی سیاسی مشترک خود دست یافتند که نتایج آن هم تجدید انتخابات تهران، راه یافتن نمایندگان جبهه­ی ملی و آیت­الله کاشانی به مجلس و بازگشت آیت­الله از تبعید (لبنان) بود. با این اقدام محبوبیت و تأثیر فداییان اسلام در صحنه­ی سیاسی بیش‌تر شد. بعد از کشته شدن هژیر و اعلام حکومت نظامی، رزم­آرا در رأس ستاد ارتش، حضور نیرومندی را در شئون مختلف اداری و سیاسی کشور از خود نشان داد که به ایجاد اولین رابطه بین او و فداییان اسلام منجر شد. رزم­آرا ابتدا سعی کرد با نزدیکی به آنان، از طرفی حسن نیت خود را نشان دهد و با جلب نظر آنان، هم جلوی تندروی­هایشان را بگیرد و هم از آنان به عنوان اهرم فشار برضد نیروهای مخالف داخلی استفاده کند و از طرف دیگر، برنامه­ی حذف آنان را به انجام برساند.[19] 5 روز بعد از قتل هژیر، سیدحسین امامی (ضارب هژیر) را اعدام و شبانه در امامزاده حسن دفن کردند، رزم­آرا به عده­ای که پیش او رفته بودند، محل قبر را نشان می­دهد و هم‌چنین اجازه می­دهد که جنازه را هر کجا که می­خواهند دفن کنند.[20]رزم­آرا با آگاهی از ارادت فداییان اسلام به «آیت­الله صدر»، طی نامه­ای به ایشان، نوشته بود که از تاریخ وصول نامه، آقای واحدی آزاد بوده و تحت تعقیب دولت نخواهد بود، به شرطی که در امور سیاسی دخالت نکرده و قول دهد دیگر تروری واقع نخواهد شد. اما پس از این که نامه را به مخفیگاه واحدی می­برند، عصبانی شده می­گوید: «دیگران برای ما تعیین تکلیف و وظیفه ننمایند.»[21] در ماجرای قتل دکتر «برجیس»، از بهاییان کاشان در زمان نخست­وزیری رزم­آرا، نواب صفوی علی­رغم تحت تعقیب بودن در حمایت و تشویق دستگیر شدگان در دادگاه محاکمه‌ی این افراد شرکت کرد و نواب توسط دیگر اعضای فداییان اسلام از دست مأموران نجات یافت. بعد از این ماجرا، رزم­آرا برای دومین بار تلاش کرد تا با فداییان اسلام رابطه برقرار کند و در پیغامی که برای آنان فرستاده بود، گفته بود: «من حاضرم تمام پرونده­های موجود شما را در دادگستری، ارتش و شهربانی از بین ببرم و هرگونه مطلبی باشد، اجرا کنم و در عوض دستور دهید که فداییان اسلام با حکومت من مبارزه نکنند.» ولی نواب صفوی در جواب گفته بودند: «پرونده­هایی که نام برده­اید، از نظر من هیچ ارزشی ندارند و من برای آن‌ها مختصر هراسی در دل ندارم، ولی پرونده­های جنایات هیأت حاکمه روز به روز در نزد من کامل­تر شده و هر روز که پرونده­ی هریک تکمیل گردد و در پیشگاه دادگاه شرع حکم محکومیت صادر شود، من حکم او را اجرا خواهم کرد و دستگاه کوچک­تر از آن است که حکم برائت مرا صادر کند. شما بایستی کاری کنید که من شما را تبرئه کنم و چاره­ای جز بازگشت از راه خود ندارید.»[22] علی رغم این تهدید جدّی، نواب صفوی و دیگر اعضای فداییان اسلام تا مدتی به دولت رزم­آرا کار نداشتند و کار چاپ و انتشار کتاب راهنمای حقایق یا اعلامیه­ی فداییان اسلام را پیگیری می­کردند، اما برنامه­های دولت رزم­آرا بار دیگر فداییان اسلام را که از حمایت بیش‌تر گروه­های سیاسی – مذهبی و مردم برخوردار بود، در مقابل او قرار داد.مهم­ترین برنامه­ی دولت تصویب قرارداد الحاقی نفت بود که چند کابینه­ی قبلی نتوانسته بود این قرارداد را به تصویب مجلس برساند و اصولاً یکی از دلایل روی کار آمدن رزم­آرا هم حل این مشکل بود.[23] همان­طور که در گذشته گفته شد، نفت مهم­ترین مسأله­ی دولت رزم­آرا بود و دولت سعی داشت قرارداد الحاقی را در مجلس به تصویب برساند که با مخالفت مجلس روبه‌رو شد، بعد از جدّی شدن بحث ملی شدن نفت، رهبران نهضت دریافتند که بیش‌ترین مخالفت­ها و کارشکنی‌ها از سوی رزم­آرا صورت می­گیرد و احتمال هیچ‌گونه تغییری در اوضاع وجود نداشت. بن‌بست مبارزه‌های ملی شدن صنعت نفت، نیروهای اسلام‌گرا به رهبری آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و سید مجتبی نواب صفوی و ملی گرایان به رهبری دکتر محمد مصدق را بیش‌تر به هم نزدیک کرد. آن‌ها برای ملی شدن نفت بیش‌تر هماهنگ شدند و از این رو چند نفر از اعضای جبهه­ی ملی از نواب صفوی رهبر فداییان اسلام وقت ملاقات خواستند. ملاقات در خانه­ی حاج «محمود آقایی» از تجار معروف و متدین تهران، صورت گرفت. اعضای جبهه‌ی­ ملی از نواب خواستند تا با یک اقدام جوانمردانه و انقلابی، سد راه حکومت ملی یعنی رزم­آرا را از میان بردارند. نواب به شرط اجرای احکام اسلامی، پیشنهاد را پذیرفت و آن‌ها نیز قول دادند در صورت موفقیت، خواسته­ی نواب را عملی نمایند.[24] نمایندگان جبهه­ی ملی در مجلس، مبارزه­ی سیاسی پیرامون ملی شدن نفت را ادامه دادند و بیرون از مجلس هم مخالفت با رزم­آرا در قالب اجتماع و تظاهراتی که توسط فداییان و با کمک آیت­الله کاشانی برگزار شده بود، ادامه پیدا کرد.[25]در این تظاهرات که در روز 11 اسفند ماه 1329ه.ش. در مسجد سلطانی برگزار شد، سخنرانان درباره­ی برنامه­های ضد ملی رزم­آرا و دولت وی سخنرانی کردند و در پایان سیدعبدالحسین واحدی اتمام حجت فداییان اسلام را به رزم­آرا گوش زد نمود. او به رزم­آرا گفت: «نفت ایران متعلق به مردم ایران است و هیچ بیگانه­ای حق طمع در ثروت این مرز و بوم را ندارد، ما در راه اجرای احکام مقدس اسلام تا نثار آخرین قطره‌ی خون خود استقامت می­کنیم. زمامداران مسؤول و غیرمسؤول مملکت، نخست وزیر، وکلا، وزرا، همه و همه بدانند که طبق قانون اساسی مملکت بایستی مجری احکام اسلام باشند وگرنه غیر قانونی می‌باشند ... و اگر ای رزم­آرا تا سه روز دیگر، خودت کنار نروی تو را خواهیم فرستاد.»[26] رزم­آرا این تهدید را جدّی تلقی نکرد، اما 5 روز بعد از آن، واقعیت پیدا کرد. روز چهارشنبه، 16 اسفند 1329ه.ش. رزم­آرا برای شرکت در مجلس ختم «آیت­الله فیض» در مسجد شاه حاضر شد. در حقیقت او قصد داشت که از این راه دوستی خود با علما را به رخ آیت­الله کاشانی و جبهه­ی ملی بکشد[27] که هدف گلوله­ی «خلیل طهماسبی» ـ درودگری 26 ساله ـ با نام مستعار «عبدالله موحد رستگار»، از اعضای فداییان اسلام قرار گرفت. پس از دستگیر شدن طهماسبی، نواب صفوی در اعلامیه­ای از «پسر پهلوی و گردانندگان جنایت‌کار حکومت غاصب» خواست که ظرف 3 روز او را آزاد کنند.[28] نفت مهم­ترین مسأله­ی دولت رزم­آرا بود، نمایندگان جبهه­ی ملی در مجلس، مبارزه­ی سیاسی پیرامون ملی شدن نفت را ادامه دادند و در پایان سیدعبدالحسین واحدی اتمام حجت فداییان اسلام را به رزم­آرا گوش زد نمود.رزم­آرا این تهدید را جدّی تلقی نکرد، اما 5 روز بعد از آن، واقعیت پیدا کردو هدف گلوله­ی «خلیل طهماسبی» درودگری 26 ساله قرارگرفت. این بار نیز قدرت مقاومت رژیم پهلوی در برابر اقدام فداییان اسلام در هم شکست. در این روز جشن و سرور عمومی در گرفت و نمایندگان مجلس با تلاش دکتر مصدق، به فاصله‌ی 2 روز ملی شدن صنعت نفت را تصویب کردند و چند روز بعد در 29 اسفند 1329ه.ش. مجلس سنا آن را پذیرفته و شاه نیز در همان روز (29 اسفند) آن را توشیح کرد. آیت‌الله‌ کاشانی‌ طی‌ اعلامیه‌ای‌ گفت‌: «.. جوانی‌ غیور و وطن‌پرست‌ و متدین‌ از میان‌ مردم‌ ایران‌ برخاست‌ و نخست‌وزیر بیگانه‌ پرست‌ را به‌ سزای‌ اعمال‌ خود رساند.» روز 24 اسفند، روزنامه‌ی‌ نبرد ملت‌، ارگان‌ فداییان‌ اسلام‌ این‌ جمله‌ را با تیتر درشت‌ چاپ‌ کرده‌ بود: «رزم‌آرا به‌ جهنم‌ رفت‌، جنایت‌کاران‌ دیگر هم‌ به‌ زودی‌ به‌ دنبال‌ او رهسپار خواهند شد. این‌ گلوله‌ تنها به‌ زندگی‌ علی‌ رزم‌آرا خاتمه‌ نداد، این‌ گلوله‌ مغز منجمد و کثیف‌ دستگاه‌ حاکمه‌ای‌ که‌ کشوری‌ را به‌ آتش‌ حرص‌ و آز و شهوات‌ کثیف‌ خود کشیده‌ و سال‌هاست‌ این‌ جهنم‌ سوزان‌ را به‌ ماتم‌کده‌ای‌ مبدل‌ کرده‌ است‌، اصابت‌ و همان‌طور که‌ نعش‌ رزم‌آرا در مسجد شاه‌ غلتید، لاشه‌ی‌ لجن‌ این‌ دستگاه‌ هم‌ تعادل‌ خود را از دست‌ داد و مرگ‌ مسلم‌ را به‌ چشم‌ خود دید.» به طور کلی می­توان گفت که بزرگ‌ترین دست‌آورد از خود گذشتگی فداییان اسلام در مواجه با رزم­آرا، ملی شدن صنعت نفت بود.(*) پی‌نوشت‌ها: [1]. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، تهران: علم، 1373، جلد2، ص407. [2]. جعفر مهدی­نیا، زندگی سیاسی رزم آرا، تهران: پاسارگاد، بی‌تا، ص14. [3]. رضا قدس، ظهور و سقوط رزم آرا، تهران: نگاه، 1372، ص32. .http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/99/. [4] [5]. سیدحسین خوش­نیت، سیدمجتیی نواب­صفوی، اندیشه­ها، مبارزات و شهادت او، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، صص38-32. [6]. سیدمحمدحسین منظورالاجداد، «فداییان اسلام»، مجله­ی گفت‌وگو، شماره­ی 29، پاییز1379، صص 204-197. [7]. رضا قدس، پیشین، ص32. [8]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده‌ی ‌شماره‌ی بازیابی 639، سند شماره‌ی 46 . [9]. مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران: انتشارات کاوش، بی‌تا، چاپ اول، ص407. [10]. روح ­الله حسینیان، انقلاب اسلامی (زمینه­ها-چگونگی و چرایی)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم، 1387، ص97. [11]. همان، 108. [12]. سیدحسین خوش­نیت، پیشین، ص75. [13]. روح­الله حسینیان، پیشین، ص112. [14]. همان، ص117. [15]. همان، ص131. [16] . جعفر مهدی نیا،پیشین، ص160. [17]. سیف­الله رنجبر و سیده­لیلا عظیمی، پیشین، ص202. [18]. یروارد آبراهامیان، ایران بین دوانقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه­ی کاظم فیروزمند، حسن شمس­آوری و محسن مدیرشانه­چی، تهران: نشر مرکز، چاپ سوم، 1379، ص233. [19]. سیف­الله رنجبر و سیده­لیلا عظیمی، پیشین، ص206. [20]. جعفر مهدی نیا،پیشین، ص258. [21]. مهناز میزبانی، خاطرات شهید سیدمحمد واحدی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص112. [22]. سیدهادی خسروشاهی، فداییان اسلام، تاریخ، عملکرد و اندیشه، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1379، ص110. [23]. سیف­الله رنجبر و سیده­لیلا عظیمی، پیشین، ص211. [24]. روح­الله حسینیان، پیشین، ص132. [25]. احمد گل­محمدی، جمعیت فداییان اسلام به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص63. [26]. سیدحسین خوش­نیت، پیشین، ص83. [27]. سیف­الله رنجبر و سیده­لیلا عظیمی، پیشین، ص214. [28]. همان. *حسن مرادی؛ محقق و پژوهشگر/برهان/۱۳۹۰/۱۰/۲۷ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image