امتحان الهی سختیها ی زندگی /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

الله عالم است :آیه ۱۵۵ سوره ماده گوساله(بقره) می گوید: و البته شما را به سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم .اگر الله از همه چیز آگاه است آزمایش برای چیست؟ آن هم آزمایشی که قبل از آن به فرد مورد آزمایش در مورد چگونگی آزمایش ، زمان آزمایش و مکان آزمایش هیچ اطلاعی داده نشده است.و چه بسا که آن آزمایش از توان فرد آزمایش شونده خارج باشد.این الله که از نتیجه آزمایش اطلاع کامل دارد بنده خود را در صورت سر بلند بیرون نیامدن از امتحان راهی جهنم می کند .ناسخ و منسوخهای قران یکی دیگر از دلایلی است که ثابت می کند علم الله کامل نیست .آیه ۱۰۶ سوره ماده گوساله(بقره) می گوید هر چه از آیات قران را نسخ کنیم یا حکم آن را متروک سازیم بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم ..آیه ۱۸۷ سوره ماده گوساله(بقره) که در آن الله در حکم خود در مورد مباشرت مردان با زنان خود در ماه های رمضان تجدید نظر می کند دلیل دیگری بر کامل نبودن علم الله ست .قصه طوفان نوح که بیانگر پشیمان شدن الله از خلقت آدم است خود دلیل دیگری بر کامل نبودن علم الله ست


1ـ در لغتنامه لسان العرب گفته است:« أَصل المَحْنِ: الضَّرْبُ بالسَّوْط . و امتَحَنتُ الذهب و الفضة إِذا أَذبتهما لتختبرهما حتى خَلَّصْتَ الذهب و الفضة»( اصل کلمه محن به معنی زدن با شلاق است. و وقتی طلا و نقره را ذوب کردی تا آن دو را آزمایش کنی و از خلوص آن دو باخبر شوی می گویی امتحان کردم طلا و نقره را.) و گفته است :« امتَحن القولَ: نظر فیه و دَبَّره ... و امتَحْنتُه: بمنزلة اختبرته و ابتَلَیْتُه. »( سخن را امتحان کرد یعنی در آن نظر کرد و تدبّر نمود. و آن را امتحان کردم به معنی از او خبر گرفتم و آن را آزمایش کردم است.»در فرهنگ ابجدی گفته است : « مَحَنَ مَحْناً الفضّةَ: نقره را پاک و خالص نمود. مَحَنَ مَحْناً الأدیم: پوست دباغى شده را نرم و پهن کرد. مَحَنَ مَحْناً البِئرَ: خاک و گل را از چاه بیرون آورد. »بنا بر این در امتحان و ابتلاء فقط جنبه خبر یافتن لحاظ نشده بلکه مطلوبیّت نیز در آن ملحوظ است. یعنی امتحان و ابتلا فقط و فقط برای خبردار شدن نیست ؛ بلکه امتحان کننده می خواهد از راه امتحان ، شیء مطلوب و خالص را به دست آورد. وقتی کسی را شلاق می زنند مراد این است که او را اصلاح کنند لذا کلمه محن در این مورد به کار می رود. همچنین طلا و نقره را ذوب می کنند تا ناخالصی آن ظاهر شود و طلا و نقره خالص به دست آید ؛ لذا در این مورد نیز واژه امتحان به کار می رود. امتحان سخن نیز برای این است که سخن ارزشمندی حاصل شود. دباغی پوست را نیز امتحان می گویند چون در اثر دباغی ، پوست نرم و لطیف می شود. معلّم هم که دانش آموز را امتحان می کند صرفاً برای آگاه شدن از میزان اطلاعات دانش آموز نیست ؛ بلکه غرض اصلی امتحان ، این است که دانش آموزان وادار به درس خواندن شوند و رشد کنند. و کسانی به کلاس بالاتر روند که مراتب پایینتر را به خوبی یاد گرفته اند. لذا بسیاری اوقات معلّمین ، امتحان میان ترمی می گیرند و چه بسا شاگردان را تهدید می کنند که نمره میان ترمشان را در نمره ترم آنها دخالت خواهند داد ؛ ولی در عمل چنین نمی کنند. چون مقصودشان صرفاً تحریک نمودن دانش آموزان به درس خواندن است. بنا بر این ، از آنجایی که با برهان اثبات شده که خداوند متعال کمال محض است و جهل در او راه ندارد ،لذا در امتحان او جنبه ی خبر گرفتن را باید کنار گذاشت. پس امتحان خدا فقط برای اغراضی است که به امتحان شونده بر می گردد نه به امتحان کننده. و این اغراض بسته به افراد مختلف متفاوت است. امتحان انبیاء و ائمه و اولیاء برای این است که وجودشان شکوفاتر شده و به درجات بالاتری برسند. و برای مومنین عادی وسیله خالص شدن از شرکهای خفی است ؛ همانگونه که آتش با ذوب نمودن سنگ طلا ، ناخالصی آن را جدا می کند ، و در نهایت طلایی خالص حاصل می شود. امتحان الهی برای عدّه ای نیز مجازات است. در حقیقت امتحان خدا همان سنّتهای الهی است که نظام هستی بر اساس آنها تدبیر می شود. و این سنّتها به گونه ای تنظیم شده اند که انسان را در مسیر کمال قرار می دهند. چون همه عالم خلقت در مسیر الی الله قرار دارند ؛« لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(حدید/5) به عبارت دیگر همانطور که انسان بر اساس فطر الهی آفریده شده است و مسیر تکوینی او به سمت کمال محض است ، عالم نیز مفطور حق تعالی است. اگر کسی با سنّتهای الهی همسو شده و آنها را به نفع خود بداند ، و در پیشامدها فقط به این فکر باشد که تکلیف الهی خود را در مورد آن پیشامد انجام دهد ، او هماهنگ با عالم به سوی کمال محض پیش می رود ؛ و الّا در مسیر عکس جریان عالم به حرکت در آمده و زیر چرخ نظام حقّانی عالم خرد می شود. خداوند متعال می فرماید:« قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و میوه ها، آزمایش مى کنیم؛ و بشارت ده به استقامت کنندگان. ــ آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوى او بازمى گردیم!» ــ اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدایت یافتگان »(بقره/155 ـ 157 ) و البته خدا بر هیچ کس تکلیفی بیش از طاقتش نمی کند. هر پیشامدی که برای انسان رخ می دهد یقیناً انسان تکلیفی در مقابل آن دارد ؛ و در پس هر تکلیفی تکاملی موجود است. و البته همراه هر ترک تکلیفی نیز سقوطی هست. بنا براین ، امتحان الهی چیزی نیست جز سنّتهای الهی حاکم بر عالم ، و وظیفه انسان در مواجهه با آنها همسویی با نظام خلقت است . و مسیر نظام خلقت و سنن الهی به سوی خداوند متعال است. و نحوه همسویی با سنن الهی و نظام خلقت را دین تعلیم می دهد. و غرض از امتحان الهی چیزی نیست جز رساندن انسانها به غایت مطلوبشان. در چنین سیری است که انسان از هر گونه شرکی می رهد و جز دست خدا هیچ دستی را در کار عالم مشاهده نمی کند ؛ لذا فرشته خو گشته لایق درک خطابات خلفای الهی می شود. لذا امام باقر (ع) فرمودند:« إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان. ـــــ همانا سخن ما دشوار است ؛ لذا جز سه کس نمی تواند آن را حمل کند . نبی مرسل یا فرشته مقرّب یا مومنی که خدا قلب او را با امتحان برای ایمان خالص کرده است. »( بحار الأنوار؛ ج 2 ؛ص90)2ـ وقتی به برهان عقلی ثابت شد که خدا عادل است ؛ و ظلم در مورد او فرض ندارد ، آنگاه محال است بر کسی بیش از توانش تکلیف کند ؛ یعنی خدا یعنی آن موجودی که محال است بیش از توان تکلیف کند. لذا فرض خدایی که بیش از توان افراد ، بر آنها تکلیف می کند ، فرض خدایی است که خدا نیست. مثل فرض دایره ی چهارضلعی. تکلیف و امتحان برای رشد استعدادها است ؛ لذا معنی ندارد که خداوند کسی را با چیزی امتحان نماید که نقشی در رشد و شکوفایی او ندارد. بر همین اساس فرمود: « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَت ــــ‌خداوند هیچ کس را تکلیف نمى کند ، جز به اندازه گستره ی وجودی او. هر چه (از خیر) کسب نموده به نفع خود کسب نموده و هرچه (از شرّ) اکتساب کرده ، به زیان خود اکتساب نموده.» (البقرة:286) همچنین فرمود: « لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً ـــــ آنان که امکانات وسیعى دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را تکلیف نمى کند جز به تناسب آنچه که به او داده است ؛ خداوند به زودى بعد از سختیها آسانى قرار مى دهد» (الطلاق:7) 3ـ خدا هیچ کس را جهنّم نمی برد. جهنّم چیزی جز حقیقت و باطن خود عمل زشت نیست. لذا فرمود: « إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً ـــــ کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى خورند، (در حقیقت،) تنها آتش مى خورند؛ و به زودى در شعله هاى آتش مى سوزند.» (النساء:10) و فرمود: « فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ؛ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ــــــ پس هر کس هموزن ذرّه اى کار خیر انجام دهد خود آن عمل خیر را مى بیند ؛ و هر کس هموزن ذرّه اى کار بد کرده خود آن عمل شرّ را مى بیند »(الزلزلة:7 ،8)پس این که هر کار بد کند ، خدا او را عذاب می کند ، توهّمی است که برخی افراد عوام کرده اند. نزد اهل خرد ، عذاب اخروی جیزی جز خود عمل شخص نیست. بلکه بالاتر ، وجود برزخی و اخروی هر کسی ، عین عمل خود اوست.لذا خداوند متعال درباره ی پسر ناخلف حضرت نوح (ع) فرمود: «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ ـــــ فرمود: اى نوح! او از اهل تو نیست ؛ او عمل غیر صالحى است »(هود:46)حقیقتاً که به قول امیر مومنان (ع): « النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا ـــ مردم دشمن نادانسته های خویشند» 4ـ حکم منسوخ ، در اصل حکمی موقّت بوده است که بعد از اتمام زمان خودش با حکم دیگری جایگزین می شود ؛ که آن حکم دوم را ناسخ گویند. لذا وجود ناسخ و منسوخ ، نه تنها دلیل بر جهل حکم دهنده نیست ، بلکه دلیل بر وسعت علم اوست. مثل اینکه پزشکی به بیمار خود دستور می دهد که داروی امپرازول و رانیتیدین را حتماً مصرف کن ولی داروی آسپرین را مصرف نکن! بعد از چند هفته دوباره پزشک به همان بیمار دستور می دهد که دیگر داروی امپرازول و رانیتیدین کن! و حتماً هر روز یک عدد آسپرین را مصرف کن! حال اگر این بیمار هم مثل طرّاح شبهه مطرح در سوال ، گرفتار ظاهربینی باشد ، گمان خواهد کرد که پزشکش بی سواد است و با او مثل موش آزمایشگاهی رفتار می کند. امّا پزشک می داند که آن شخص ، از یک طرف مشکل معده دارد و از طرف دیگر ، زمینه ی بالای سکته ی قلبی در او وجود دارد. لذا ابتدا او را از مصرف آسپرین منع می کند ؛ چون برای معده مضرّ است ؛ و در کنار آن داروی معده برای او تجویز می کند. و آنگاه که مشکل معده ی او حلّ شد ، به او توصیه می کند که آسپرین مصرف کند تا از سکته ی او پیش گیری شود. پس اینکه پزشک گاه می گوید فلان دارو را مصرف کن و گاه می گوید مصرف نکن ، لزوماً علامت جهل او نیست ؛ بلکه چه بسا علامت علم و مهارت بالای او نیز باشد. از اینها گذشته ، در آیات منسوخ فقط حکم فقهی نسخ می شود ؛ امّا معارف و اسراری در آن آیه است بر جای خود باقی است. و اساساً برای همین است که این آیات از قرآن برداشته نشدند.5 ـ امّا اینکه گفته: « قصه طوفان نوح که بیانگر پشیمان شدن الله از خلقت آدم است خود دلیل دیگری بر کامل نبودن علم الله ست »ما نفهمیدیم از کجای این آیه بر می آید که خدا از خلقت بشر پشیمان شده است. قوم نوح دست به فسق و فجور زدند و گرفتار تبعات وضعی آن نیز شدند. « ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون ـــــ‌ فساد، در خشکى و دریا آشکار شد بخاطر کارهایى که مردم انجام داده اند ؛ خدا مى خواهد نتیجه ی بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید بازگردند »(الروم:41) اگر کسی ترقّه بازی کرد و در اثر انفجار ترقّه ، هلاک شد ، به این معناست که خدا ازخلقت آن شخص پشیمان شده است؟!! یا اگر به فرض بشر دست به انفجارات اتمی زد و حیات را در زمین نابود، به آن معناست که خدا از خلقت انسان پشیمان شده است؟!! .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image