۷- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِى مَا یَشْغَلُنِى الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِى بِمَا تَسْأَلُنِى غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِى فِیمَا خَلَقْتَنِى لَهُ /

تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه

۷- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِى مَا یَشْغَلُنِى الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِى بِمَا تَسْأَلُنِى غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِى فِیمَا خَلَقْتَنِى لَهُ


7- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِى مَا یَشْغَلُنِى الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِى بِمَا تَسْأَلُنِى غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِى فِیمَا خَلَقْتَنِى لَهُ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم امام سجاد علیه السلام دعاى ((مکارم الاخلاق را با صلوات بر پیمبر اسلام و اهل بیت گرامیش آغاز نمود سپس درخواستهاى خود را درباره ایمان ، یقین ، نیت ، و عمل ، به پیشگاه الهى عرضه داشت ، دوباره ذکر صلوات را تجدید نموده و از پى آن دعاهایى را به عرض رسانده است که به خواست خداوند سه جمله بعد از صلوات موضوع بحث این سخنرانى است . در جمله اول عرض مى کند: و اکفنى ما یشغلنى الاهتمام به بارالها! کفایت کن مرا در چیزى که اگر خود به انجام آن همت گمارم وقتم را اشغال مى کند و از کارهاى اساسیم باز مى دارد. الکفایه قیام شخص مقام آخر فى قضاء حوایجه : کلمه ((کفایه )) در لغت عرب عبارت از این است که شخصى در مقام دگرى به منظور قضاء حوایج او قیام کند. پس امام سجاد (ع) از خداوند، این عنایت را تقاضا مى کند که پروردگارا! آن کارى را که على القاعده من باید انجام دهم و وقتم را مى گیرد تو لطف کن و موجباتى فراهم نما که بدون صرف وقتم آن قضیه حل شود و آن حاجت برآورده گردد. این جمله از دعاى امام (ع) ناظر به کارهایى است که هدف از آنها فقط انجام عمل است و شخص معین در تصدى آنها مورد نظر نیست . مثلا جوانى شایسته و لایق براى ادامه تحصیل و نیل به مدارج عالى علمى از زاهدان به تهران آمده و با جدیت مشغول درس است . مادرش در زاهدان بیمار مى شود و اگر به وى نرسند خیلى زود حیاتش پایان مى یابد. طبیب بر بالینش مى آورند، او نسخه مى دهد ولى داروى آن را فقط در بیمارستان معینى در تهران مى توان تهیه نمود. نسخه را مسافرى که با هواپیما عازم تهران است با خود مى آورد که به فرزند آن مادر بیمار برساند و آن دارو را زود تهیه کند و به زاهدان ببرد. دارو تهیه مى شود ولى این محصل محترم در این فکر است که اگر بخواهد خودش دارو را به زاهدان ببرد حداقل یک هفته عمرش در این شهر مصروف مى گردد و به دید و بازدید باید سرگرم شود و در نتیجه ، از درس و حضور در کلاس درس باز مى ماند. چون آن محصل ، مردى الهى است و علاقه مند به شئون معنوى همانطور که در خیابان راه مى رود متوجه ذات اقدس بارى تعالى مى گردد و به یاد دعاى امام سجاد (ع) مى افتد و عین دعا را به زبان مى آورد یا آنکه به فارسى به خدا عرض مى کند: واکفى ما یشغلنى الاهتمام به بارالها! تو امر مرا کفایت کن و کارى کن که من به این قضیه اشتغال نیابم و وقتم به هدر نرود و دگرى دارو را به زاهدان برساند. طولى نمى کشد که در خیابان با یک مرد محترمى از اهل زاهدان که در همسایگى آنان سکونت دارد برخورد مى کند. آن همسایه محصل را به گرمى تلقى مى نماید و پس از سلام و احوالپرسى ، محصل به او مى گوید: مادرم بیمار شده ، نسخه او را به وسیله مسافر هواپیما به تهران فرستاده اند، من دوا را تهیه نموده ام ، نمى دانم چه کنم که هر چه زودتر این دوا به مادرم برسد. آن مرد محترم زاهدانى مى گوید: دو ساعت بعد، من با طیاره عازم زاهدانم . دارو را با کمال علاقمندى به مادرت مى رسانم و شما از این نظر، تشویش خاطر نداشته باشید. دارو را به او مى دهد، خداحافظى مى کند. آن مرد هم در موعد مقرر با طیاره به زاهدان مى رود و دارو، بموقع ، به دست مادرش مى رسد و موجبات درمان او فراهم مى گردد. این است معناى دعاى امام سجاد (ع) که به پیشگاه الهى عرض مى کند: بارالها! تو کفایت کن مرا از آن چیزهایى که اگر خودم بخواهم به آنها اشتغال پیدا کنم و آنها را انجام دهم وقت مرا مى گیرد و از کار اساسیم باز مى دارد. چه بسیارند افرادى که لایق و شایسته اعمال بزرگ اند اما در طول زندگى قسمت مهمى از عمر گرانقدرشان در کارهایى مصروف مى گردد که دگرى هم مى تواند به نیابتشان آن کارها را انجام دهد و اینان وقت خود را در اعمالى مهم صرف نمایند. اگر این گروه داراى ایمان واقعى به خدا باشند مى توانند به پیروى از امام سجاد (ع) دعا کنند و صمیمانه از خدا بخواهند که مسبب الاسباب ، وسیله انجام آن امر را فراهم آورد بدون اینکه عمر گرانقدرشان در آن راه به کار برده شود. اگر دعاى اینان واجد شرایط استجابت باشد و مقبول درگاه بارى تعالى واقع شود و مستجاب گردد قسمت مهمى از سرمایه عمرشان صرفه جویى خواهد شد و مى توانند آن را در راهى به کار برند که موجب تعالى روح و تکامل معنوى آنان گردد و به مدارج عالى ترى دست یابند. امام سجاد (ع) در جمله دوم دعا که قسمتى از موضوع بحث امروز است معیارى را براى آن قبیل اعمالى که آدمى مسول آنهاست و باید خودش انجام دهد بیان نموده و آن را به صورت دعا از پیشگاه الهى درخواست مى کند. و استعملنى بما تسالنى غدا عنه بارالها! مرا عامل کارهایى قرار ده که فرداى قیامت درباره آنها از من سؤ ال خواهى نمود. تمام احکام که اسلام در شئون مختلف زندگى براى مردم مقرر فرموده و باید عملا آنها را رعایت نمایند مشمول این این معیار است . حضرت على بن الحسین علیهما السلام در حدیث مفصلى به عنوان بیان حقوق ، حق خدا، حق اعضاى بدن ، حق والدین ، حق فرزند، حق معلم ، و دیگر حقوق را در موارد مختلف توضیح داده و مسئولیت مردم را درباره آنها بیان فرموده است . در اینجا به طور نمونه یکى از آن حقوق ، که مسئله تربیت فرزند است ، به عرض شنوندگان محترم مى رسد: و اما حق ولدک فان تعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسوول عما ولیته به من حسن الادب والدلاله على ربه عزوجل والمعونه له على طاعته ، فاعمل فى امره عمل من یعلم انه مثاب على الاحسان الیه ، معاقب على الاساءه علیه (140) حق فرزندت به تو این است که بدانى او، در خیر و شر دنیا، از تو و وابسته به توست ، و تو در ولایتى که بر وى دارى مسئول ادب و تربیت او هستى ، مسئول هدایتش به خداوندى ، و مسئولى که او را در طاعت بارى تعالى کمک نمایى . باید عملت درباره فرزندت به گونه اى باشد که بدانى در نیکى نسبت به او ماءجورى و در بدى نسبت به وى معاقب . تربیت صحیح فرزند از جمله امور مهمى است که خداوند در قیامت از آن سؤ ال مى کند. پدر و مادر وظیفه شناس باید به این امر توجه کامل مبذول دارند و قسمتى از عمر شریف خود را در راه آن صرف نمایند. و فرزندى شایسته بار آورند. از چیزهایى که در قیامت مورد سؤ ال واقع مى شود عمر و مال است و در این باره روایات زیادى از اولیاى اسلام رسیده و در اینجا یک روایت ذکر مى شود. قال ابو عبد الله علیه السلام : کان فیما وعظ به لقمان ابنه : واعلم انک ستسال غدا اذا وقفت بین یدى الله عزوجل عن اربع : شبابک فیما ابلیته ، و عمرک فیما افنیته ، و مالک مما اکتسبته و فیما انفقته (141) امام صادق (ع) فرمود: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این است که : در قیامت ، وقتى در موقف حساب قرار گرفتى چهار چیز را از تو مى پرسند: جوانیت را چگونه از میان بردى ؟ عمرت را در چه راه فانى نمودى ؟ مالت را از کجا به دست آوردى ؟ و آن را در چه راه صرف کردى ؟ جوانى نعمتى است بسیار بزرگ و گرانقدر و درباره آن روایات متعددى آمده و دانشمندان جهان درباره ارزش آن بسیار سخن گفته اند. عن على علیه السلام قال : شیئان لایعرف فضلهما الا من فقد هما: الشباب و العافیه (142) دو چیز است که آدمى قدر آن را نمى داند مگر آنکه آن دو نعمت را از دست داده باشد: یکى نعمت جوانى است و آن دیگر نعمت سلامت و عافیت . چنین گفت روزى به پیرى جوانى که چونست با پیریت زندگانى بگفتنش در این نامه هر چیز مبهم که معینش جز وقت پیرى ندانى تو به کز توانایى خویش گویى چه مى پرسى از دوره ناتوانى جوانى نگهدارکاین مرغ زیبا نماند در این خانه استخوانى متاعى که من رایگان دادم از کف تو گر مى توانى مده رایگانى هرآن سرگرانى که من کردم اول جهان بیشتر کرد از آن سرگردانى چه سرمایه ام رفت بى مایه ماندم که بازیست بى مایه بازارگانى از آن برد گنج مرا دزد گیتى که در خواب بودم گه پاسبانى عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال : یا اباذر! اغتنم خمسا قبل خمس ، شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک (143) از رسول اکرم است که به ابى ذر غفارى فرموده : پنج چیز را پیش از پنج چیز، غنیمت بشمار، جوانیت را قبل از پیرى ، سلامتت را قبل از بیمارى ، تمکنت را قبل از تهیدستى ، فراغتت را قبل از گرفتارى ، و زندگانیت را قبل از مرگ . خلاصه اینکه جوانى ، دوران قوت و قدرت است ، جوانى ایام نیرومندى و توانایى است ، خداوند در قیامت از مردم سؤ ال مى کند که جوانى خود را چگونه صرف کرده و در چه راه به این نعمت بزرگ پایان بخشیده اند. یکى از وظایف جوانان مسلمان در ایام شباب و توانایى ، فراگرفتن وظایف دینى و شناخت حلال و حرام است . اینان باید در ایام نیرومندى مسائل دین را بیاموزند و در تمام ایام عمر، دانسته هاى خود را به کار بندند و رعایت وظایف خویشتن را بنمایند. حضرت على بن موسى الرضا علیهما السلام مى فرمود: لو وجدت شابا من شبان الشیعه لا یتقفه لضربته عشرین سوطا(144) حضرت رضا (ع) مى فرماید: اگر جوان شیعه را بیابم که در دین تفقه نمى کند و موازین دینى را فرا نمى گیرد او را کیفر خواهم داد و به یاد گرفتن ، وادارش مى نمایم تا اینکه موازین دینى را که برنامه زندگى اوست بیاموزد. کسانى که در جوانى احکام خدا را مى آموزد و آنها را عملا به کار مى بندند در میانسالى و پیرى نیز تا حدودى طبق آنها عمل مى کنند و در نتیجه با گناهان کمترى از دنیا مى روند و در عرصه قیامت مسئولیت خفیف ترى دارند. آنان که جوانى را در غفلت و گناه مى گذرانند و کمترین توجهى به فراگرفتن احکام الهى ندارند موقعى که آتش جوانى در وجودشان فروکش مى کند و ایام غرور شباب سپرى مى گردد، و به میانسالى و پیرى مى رسند گناهانشان رنگ متناسب با آن زمان مى گیرد، مهمترین آن گناهان در مواقع میانسالى و پیرى ، گناهان زبان است : غیبت مى کنند، تهمت مى زنند، دروغ مى گویند، عرض و آبروى مردم را مى برند، با استهزا افراد را به مسخره مى گیرند، و خلاصه آنکه ایام زندگانى آنان با این قبیل گناهان مى گذرد و اگر بعضى از آنان از این قبیل گناهان خوددارى کنند چون احکام الهى را نمى دانند ممکن است قسمت اعظم عمرشان با لغوگویى و سخنان بیهوده طى شود و همان بیهوده گویى در قیامت براى آنان بلاى بزرگ باشد. یکى از آفات بزرگ زبان که حتما باید از آن اجتناب نمود سخن گفتن در مورد چیزهایى است که نه خیر دنیا در بر دارد و نه خیر آخرت و به نظر مى رسد که این قبیل سخنان چون غیبت و تهمت و دروغ و افترا نیست مانعى ندارد، اما اخبار و روایات بسیارى از طرق عامه و خاصه رسیده است که رسول گرامى و ائمه معصومین علیهم السلام پیروان خود را از این قبیل سخنان برحذر داشته و آنان را جدا منع نموده اند و در اینجا به بعضى از آن روایات اشاره مى شود. رسول اکرم به ابوذر غفارى فرموده است : لاتنطق فیما لایعنیک و اخزن لسانک کما تخزن ورقک (145) در چیزى که احتیاج ندارى و مبتلا به تو نیست سخن مگو و زبانت را در خزانه دهان نگاهدارى کن همانطورى که نقره گرانقدر خود را در صندوق ، محفوظ مى دارى . عن محمد بن کعب قال : قال رسول الله صلى الله علیه و آله : ان اول من یدخل من هذا الباب رجل من اهل الجنه ، فدخل رجل اسمه عبدالله بن سلام . فقام الیه ناس من اصحاب رسول الله ، فاخبروه بذلک و قالوا اخبرنا باوثق عملک فى نفسک ترجوبه . فقال : انى لضعیف و ان اوثق ما ارجوبه الله سلامه الصدر و ترک ما لایعنینى (146 ) محمد بن کعب مى گوید: رسول اکرم فرمود، اول کسى که داخل مى شود از این در، مردى از اهل بهشت است . در این میان مردى وارد شد که اسم او عبدالله بن سلام بود. بعضى از اصحاب رسول اکرم گردش ‍ جمع شدند و خبر دادند که پیمبر در غیاب تو چنین فرموده است . به ما بگو محکمترین عملى که در نفس ‍ توست و مورد امید توست چیست ؟ پاسخ داد من بنده ناتوان و ضعیفى هستم و عملى که نزد من خیلى ارزنده و محکم است این است که دل من به کسى بدبین نیست و بعلاوه ، آن را که مورد احتیاج من نبوده ترک گفته ام . قال ابوذر رضى الله عنه قال لى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم : الا اعلمک بعمل خفیف على البدن ثقیل فى المیزان . قلت بلى یا رسول الله . قال : هو الصمت و حسن الخلق و ترک مالا یعنیک (147) رسول اکرم صلى الله علیه و آله به ابوذر غفارى فرمود: آیا نمى خواهى ترا عملى تعلیم کنم و آگاه سازم که بر بدنت خفیف است و ثقل و سنگینى ندارد اما در میزان عملت در قیامت بسیار وزین و سنگین است ؟ ابوذر گفت : بلى یا رسول الله ، بفرمایید. گفت : آن عملى که در قیامت وزین و سنگین است یکى صمت و سکوت است و یکى حسن خلق است و دیگر آنکه سخن گفتن را در چیزى که مورد ابتلا و احتیاج تو نیست ترک کنى . موعظه لقمان به فرزندش که در حدیث امام صادق (ع) مذکور افتاد حاوى چهار مطلب است که در قیامت ، مورد سؤ ال قرار مى گیرد: اول آنکه جوانیت را چگونه نابود ساختى ، دوم آنکه عمرت را در چه راه فانى نمودى . شخصى که سخن مى گوید عمر خود را مصرف مى کند و این سرمایه گرانقدر را به جریان مى اندازد. اگر سخنش صحیح و مرضى خداوند باشد یا نفع دنیوى عایدش مى گردد یا نفع اخروى . اگر سخنان لغو و بیهوده باشد، عمرش مصروف مى گردد و از سرمایه عمرش کاسته مى شود اما به هیچوجه نفعى نمى برد و در قیامت ، مورد سؤ ال قرار مى گیرد که چرا سخنانى این چنین گفتى و سرمایه عمر را بیهوده بر باد دادى . نکته قابل ملاحظه این است که سخنان لغو و بیهوده نه تنها عمر گوینده را تضییع مى کند، بلکه عمر شنونده نیز به هدر مى رود و او هم ضرر مى کند. بدبختانه در بعضى از مواقع سخنان غیرضرورى یا سؤ الات بى فایده منجر به گناه مى شود و گوینده و شنونده اغلب در معرض آلودگى قرار مى گیرند و استحقاق کیفر مى یابند؛ مثلا در ماه مبارک رمضان کسى از دیگرى مى پرسد: روزه دارى یا نه ؟ این از سوالاتى بسیار بى فایده و لغو است ، ولى زیانبار. اگر شخص مورد سؤ ال ، به علت بیمارى روزه ندارد و نمى خواهد بیمارى خود را بزبان بیاورد و به کسى بگوید، یا باید در پاسخ سائل ، دروغ بگوید و جواب دهد: روزه دارم . اگر بگوید بیمارم و روزه ندارم آن سائل مى پرسد: چه بیمارى باعث شده است که روزه را افطار کرده اى ؟ آن مرد نمى خواهد بیمارى خود را بگوید، شاید تند شود و بگوید: به تو مربوط نیست . این جمله ، او را تحقیر مى کند و سؤ ال کننده را شرمنده مى سازد. و اگر روزه دارد و نمى خواهد ریاکارى و خودنمایى کند،اگر بگوید روزه دارم جنبه ریا پیدا مى کند، اگر به او پاسخ ندهد و اعتنا نکند او را تحقیر نموده است ، و در هر حال ، سخنان بیهوده مشکلاتى به بار مى آورد و گاهى مستلزم گناه مى گردد و بفرموده امام صادق (ع) تمام این حرفها که مصرف کننده عمر است در قیامت ، مورد سؤ ال واقع مى شود و از او مى پرسند: چرا عمرت را در مجارى باطل و سخنان لغو مصرف نموده اى . سومین سوالى که در قیامت مى شود و در حدیث امام صادق (ع) آمده راجع به مال است . از او مى پرسند: مالى را که به دست آوردى از چه مجرا بوده و آن را از چه طریق کسب کرده اى ؟ چهارم مى پرسند: مال به دست آورده را چگونه صرف نموده و با آن چه عملى انجام داده اى ؟ این دو مطلب هم ، به نوبه خود، بسیار مهم است و افراد متدین باید کاملا درباره آن دقیق باشند. فردى که براى اداره زندگى و حفظ آبروى خود و تاءمین مصارف زن و فرزند دنبال تهیه مال مى رود عملش مقدس است و اسلام به آن اهمیت داده و حتى در بعضى از روایات آمده که : انسانى که براى زن و فرزندش زحمت مى کشد همانند مجاهدى است که در راه خدا شمشیر مى زند، اما اگر فردى لاابالى و گناهکار از پى تحصیل مال مى رود و باک ندارد که مال حلال باشد، حرام باشد، براى خودنمایى برود یا براى سوزاندن دل مردم ، این انسانى که در امر مال ، بى باک است رسول اکرم درباره او به ابوذر غفارى فرموده است : یا اباذر! من لم یبال من این اکتسب المال لم یبال الله عزوجل من الن ادخله النار(148) اى اباذر! کسى که باک ندارد که از چه راه کسب مال کند و مقید به حلال و حرام آن نیست ، خدا هم باک ندارد که او را از چه درى وارد جهنم نماید. صرف مال نیز مانند کسب مال ، در قیامت ، از مواد مورد پرسش خداوند است . مال به دست مى آورد اما گاهى آن را در راه قمار صرف مى کند، در راه مشروب خرج مى نماید، گاه گاهى به صورت میهمانى صرف تبذیر نعمتهاى خدا مى کند، اسراف مى نماید، در محیطى که افراد گرسنه بسیار است این مقدار غذاى زاید را در زباله و خاکروبه ها مى ریزد و این عمل موجب تحریک دشمنى و عداوت مى شود و بر اثر دشمنى ، ماده فساد اجتماعى تحقق مى یابد و گاهى حوادثى مرگبار دامنگیر جامعه مى گردد. در قرآن شریف آمده است : و لا تطیعوا امر المسرفین . الذین یفسدون فى الارض ولا یصلحون (149) خداوند، مسلمانان را از پیروى اسرافگران برحذر داشته و فرموده است از اینان اطاعت ننماید که این گروه افسادگرند، جامعه را به هم مى ریزند و در راه اصلاح مردم قدمى بر نمى دارند. جمله دوم این قسمت از دعاى ((مکارم الاخلاق )) پس از ذکر صلوات ، از خدا مى خواهد که مرا به کارهایى وادار نما که فرداى قیامت از من سؤ ال خواهى نمود و نمونه هایى از آن قبیل کارها مذکور افتاد. حضرت زین العابدین (ع) در جمله سوم دعا، که آخرین قسمت بحث امروز است ، به پیشگاه الهى عرض ‍ مس کند: و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له بارالها! توان و نیروى مرا در طول ایام زندگى به راهى قرار ده که مرا براى آن آفریده اى . در قرآن شریف آمده است : ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون خداوند مى فرماید: من جن و انس را نیافریده ام مگر براى عبادت . اگر کلمه عبادت به معناى وسیعى که در آیات و اخبار آمده روشن گردد هدف خداوند از خلقت انسان بخوبى واضح مى شود. عبادت ، در قرآن شریف ، گاهى به معناى پرستش آمده است و گاه به معناى اطاعت . یک جا از قول ابراهیم خلیل مى فرماید: اتعبدون ماتنحتون (150) آیا بتهایى را که خود تراشیده اید پرستش مى نمایید؟ در جایى دیگر به معناى اطاعت آمده است : الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین (151) اى اولاد آدم ! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید زیرا او دشمن آشکار شماست ؟ در روایات اولیاى گرامى اسلام نیز در بعضى از مواقع عبادت به معناى پرسش آمده است مانند اخبارى که درباره بت پرستى رسیده یا درباره ریاکارى افراد. در این مقام ، اهل بیت رسول اکرم هدفشان پرستشهاى نابجاست . اما درباره عبادت بت ، اخبار بسیار است ، حتى علاوه بر اینکه خود عبادت مى کردند فرزندان را در مقابل بت قربانى مى نمودند. و اما درباره ریا هم اخبار بسیار دارد، کسى که نماز مى خواند و تنها توجهش ‍ جلب قلوب مردم و بهره مندى از مقاصد مادى است او خدا را نمى پرستد، مردم را مى پرستد یا منافع مادى خود را؛ اما درباره اینکه عبادت به معناى ((اطاعت )) به کار برده شده ، آن هم در روایت بسیار است . عن على علیه السلام قال : سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول : من اطاع مخلوقا فى غیر طاعه الله جل و عز فقد کفر و اتخذ الها من دون الله (152 ) على (ع) مى فرمود، من از پیغمبر گرامى شنیده ام که مى فرمود: هرکس مخلوقى را در غیر طاعت الهى اطاعت کند بدون ترید کافر شده و اله یا معبودى غیر خدا را براى خود برگزیده است . در حدیث دیگر: عن ابیعبد الله علیه السلام قال : من اطاع رجلا فى معصیه فقد عبده (153) اگر انسانى مردى را در انجام یکى از گناهان اطاعت کند بى تردید آن مرد، معبود واقع شده و اطاعت کننده او را بندگى نموده است . خداوند در قرآن شریف درباره بعضى از کسانى که على الظاهر ایمان مى آورند آیه اى آورده که این است : و ما یومن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون (154) بیشتر این مردم ، بظاهر ایمان نمى آورند الا اینکه در واقع مشرک اند. در ذیل این آیه ، امام صادق (ع) در دو حدیث دو بیان دارد: بیان اول این است که مى فرماید: یطیع الشیطان من حیث لایعلم فیشرک به (155) شیطان را به طور ناآگاه اطاعت مى کند و بر اثر این اطاعت ، به خدا شرک مى آورد. در حدیث دیگر باز در بیان این آیه مى فرماید: شرک طاعه و لیس شرک عباده (156) شرکى که در این آیه آمده است شرک طاعت است نه شرک عبادت . از آنچه مذکور افتاد روشن شد که کلمه عبادت ، به موجب آیات و اخبار، گاهى به معناى پرستش است و زمانى به معناى اطاعت . وقتى خدا در قرآن مى فرماید: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون (157) من جن و انس را نیافریده ام مگر براى عبادت ، یعنى براى اینکه خدا را بپرستید و بى قید و شرط، از او اطاعت نمایند و بس . پس عبادت حاوى این دو معنى شد و در آیه دیگر مى فرماید: ان اعبدونى هذا صراط مستقیم (158) مرا عبادت کنید که عبادت من صراط مستقیم و راه صلاح و فلاح و رستگارى است . پس ما مى توانیم بگوییم که خداوند انسان را نیافریده و جنیان را خلق نکرده ، مگر براى پیمودن صراط مستقیم ، خواه صراط مستقیم از نظر عبادت خدا باشد و خواه از نظر اطاعت بارى تعالى . پیمودن صراط مستقیم ، مایه تعالى و تکامل است ، وسیله آشکار شدن کمالات معنوى و استعدادهاى درونى است ، پیمودن صراط مستقیم ، آدمى را به اعلى علیین مى برد: طیران مرغ دیدى توز پایبند شهوت بدرآى تا ببینى طیران آدمیت رسد آدمى به جایى که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت قرآن مى فرماید: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم (159) و ما انسان را در بهترین سازمان آفریده ایم . و اگر این سازمان قابل و لایق ، در راه مستقیم به کار افتد حتما به عالى ترین مقام ، به اعلى علین مى رسد، اما اگر از صراط مستقیم ، منحرف گردد و به کجروى گرایش یابد، زبان از صراط مستقیم خارج شود، قلم و قدم بیرون رود، آدمى از نظر گفتار و رفتار منحرف گردد، و خلاصه ، صحبت از عبادت غیر خدا و اطاعت غیر بارى تعالى به میان بیاید در نتیجه ، مصداق آن جمله بعد از آیه مى شود: ثم رددناه اسفل سافلین (160) به پست ترین وضعیت و بدترین جریان ، سقوط کند و راه نابودى و تباهى را در پیش مى گیرد. پس امام سجاد (ع) که در جمله سوم بحث امروز عرض مى کند: و استفرغ ایامى فیما خلقتنى له معناى کلامش این است : بارالها! در تمام ایام عمر توان مرا در صراط مستقیم خودت به کار بر، یعنى در عبادتت ، زیرا عبادت خدا و اطاعت از او صراط مستقیم الهى است و صراط مستقیم خدا راهى است که اگر انسانى آن را درست بپیماید به تمام کمالات انسانى نایل مى شود و هدفى که خدا در خلقت انسان داشته در وجود آن انسان تحقق مى یابد. هدف خداوند در آفرینش انسان ، تعالى و تکامل این موجود، در ظلل اطاعت بى قید و شرط از ذات اقدس الهى است . آدمى داراى دو بعد است : یکى بعد حیوانى و آن دیگرى ، بعد انسانى و ملکوتى . اما در بعد حیوانى داراى شهوت و غضب و حب ذات است و حب اولاد و حب مقام و انتقامجویى و نظایر آن که مربوط به غرایز حیوانى مى باشد و باید با اندازه گیرى صحیح به طورى که متناسب با شاءن انسان باشد اقناع گردد. اما در بعد انسانى داراى عقل و وجدان اخلاقى و آزادى عمل و نطق و تعالى نامحدود و تمایل به کمال بى اندازه است . این بعد که شاءن انسانى باید وسیله اطاعت از بارى تعالى ، بندگى خداوند، کسب علم براى به حق و حقیقت و نیل به مقام هدایت و دیگر امور انسانى مصروف گردد. اگر انسانى هدف حیوانى خود را با اندازه گیرى ارضا نمود و اهداف انسانى را هم طبق اوامر الهى اجرا کرد، این شخص به مقام انسانیت یعنى به مقام هدف خلقت رسیده ، ولى اگر از مرز حیوانیت قدمى فراتر ننهاده و تمام توجه او در زندگى به شهوات بهیمى بود و هدف الهى را از خلقت انسان در خود نادیده گرفت ، قدم به قدم به سوى سقوط و تباهى پیش مى رود و راه شقاوت و بدبختى را مى پیماید و سرانجام از دار دنیا مى رود و به عذاب ابدى و کیفر سرمدى دچار خواهد شد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image