کشورهای اسلامی و سلب آزادی از مردم / اجتماع و سیاست  / آزادی /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

با وجود تمام زیبائی هایی که در مورد آزادی بیان شده است، چرا در هیچ کشور اسلامی آزادی بیان، نوشتن، گفتن، پوشیدن، خواندن و غیره را به عهده خود مردم نمی گذارند؟


چگونه این همه اطلاق در آزادی‏خواهی غربیان با تاکید بسیار زیاد آنان بر قانون‏گرایی قابل جمع است؟ مگر ماهیت قانون ایجاد محدودیت در آزادی بی قید و شرط نیست؟ به طور واضح‏تر کدام عنصر در قانون، او را مافوق آزادی قرار داده است و به او امکان تقیید آزادی انسانها را داده است؟ پاسخ ما این است که هر چند کار قانون ایجاد محدودیت است ولی هدف و نتیجه‏اش حفظ آزادی‏های قانونی و مشروع است. به تعبیر دیگر اگر در عرصه اجتماع قائل به آزادی بی قید و شرط شویم تزاحم آزادی‏ها عملا باعث ‏برهم خوردن نظم، که زمینه استفاده از آزادی است، می‏شود. پس در عمل چاره‏ای نیست مگر این‏ که به وسیله قوانینی، حداقل آزادی‏ها را برای حفظ حداکثر آزادی قربانی کنیم. بنابراین فلسفه قانون گرایی غربی نیز حفظ آزادی است و نه محدودیت آن. و این امر یک الزام و اجبار در مرحله عمل است. یعنی مفهوم دیگری در کنار آزادی آن را محدود نمی‏کند بلکه این حفظ حداکثر آزادی است که در عمل انسان ها را مجبور به حذف بخشهایی از آزادی می‏کند. مثال زیر این مطلب را روشن‏تر می‏کند فلسفه استفاده از وسائل نقلیه رسیدن سریع تر به مقصد است و هیچگاه توقف و ایستادن مقصود ما از استفاده از ماشین یا وسائل نقلیه دیگر قرار نمی‏گیرد. حال اگر کسی بگوید ایستادن و توقف در پشت چراغ قرمز مخالف این فلسفه (حرکت‏ سریع و رسیدن به مقصد در حداقل زمان ممکن) است می‏گوئیم این سخن صحیح است، ولی ما در عمل برای حفظ هدف اصلی مجبور به این توقف هستیم و این یک الزام و اجبار در مرحله عمل است; چرا که نایستادن پشت چراغ قرمز چه بسا موجب می‏شود که هیچگاه به مقصد مورد نظر نرسیم. حال هیچ عاقلی توقف پشت چراغ را یک فلسفه مجزا، مستقل و در کنار فلسفه اصلی یعنی حرکت ‏سریع قرار نمی‏دهد، بلکه آن را یک قید و محدودیت عملی می‏شمرد. مفهوم آزادی در غرب نیز چنین است. یعنی محدودیت‏های اجتماعی در غرب فلسفه مجزا و مستقلی ندارند که در کنار آزادی قرار بگیرند. بلکه واقعیات عینی و خارجی که در حقیقت امر موجود هستند، آزادی را به ناچار محدود می‏کند و در یک کلام محدودیت آزادی در غرب فی حدذاته مبنای نظری ندارد. آزادی در اسلام بی هیچ شک و تردیدی آزادی در اسلام یکی از اوصاف انسان است ‏یعنی انسان در اسلام آزاد است، حتی در اساسی‏ترین مطلب یعنی تشرف به دین. ولی صفات دیگری نیز به انسان اضافه شده و طبق این دیدگاه آزادی تنها صفت انسان نیست. به اصطلاح دیگر انسان دارای اضلاع و مؤلفه‏های متعدد است و ماهیتی چند بعدی دارد. لذا آزادی تنها بعد و مؤلفه وجودی انسان نیست و همه چیز انسان در آزادی خلاصه نمی‏شود. در غرب پس از رنسانس تا کنون یعنی در حدود 4 قرن گذشته حرکت‏به این سمت ‏بوده که مؤلفه‏های دیگر انسان را پاک کنند و فقط آزادی را برای انسان باقی بگذارند. این یک ادعا نیست. به عنوان مثال ژان پل ساتر (متوفی دهه 1980) انسان را تنها با آزادی معرفی می‏کند و بدین جهت ‏حتی منکر وجود خدا می‏شود، چرا که خداوند را محدود کننده آزادی انسان می‏داند! و نیچه (متوفی 1900) نیز درست همین ادعا را دارد و معتقد است مسیحیت انسان را له کرده است و انسان برای تبدیل شدن به فرا انسان و رفتن به فراسوی نیک و بد، باید خدا، اخلاق و ارزشها را کنار بگذارد. اما در اسلام در کنار آزادی انسان، چیزهای دیگری هم داریم. یکی امر قدسی و فراانسانی «عقل‏» است که همه ما در آن شریکیم. این عقل بسیاری از «آزادی‏های نامعقول‏» را محدود می‏کند و لازم الاتباع است. امر دیگری که آزادی را محدود می‏کند، وحی است و این دو نعمت بزرگ را خداوند به انسان عنایت فرموده است. پس فرامین خدا می‏توانند آزادی را محدود کنند چرا که خداوند در دیدگاه اسلامی مافوق آزادی است و اساسا او است که انسان را در این عالم آزاد آفریده و فرمود: « إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا » و اوست که نعمت اختیار و انتخاب را به انسان کرامت فرموده است. همین خداوند خالق انسان و آزادی او، در درون انسان و بیرون او پیامبرانی را مبعوث کرده تا انسان آزاد را هدایت و راهنمایی کنند و آزادی، اختیار و انتخاب او را با فرامین این دو «نبی‏» درونی و بیرونی قید زده است. مقایسه آزادی در اسلام و غرب و تفاوت آن‏ها ریشه تفاوت آزادی در تعریف غربی آن و تعریف اسلامی از آن به نگرش خاص اسلام به انسان باز می‏گردد که هدف نهایی انسان را رسیدن او به کمال و سعادت واقعی می‏داند. شاید ریشه این تمایز و تفاوت را بتوان در دو پرسش خلاصه کرد: 1ـ در آزادی با تعریف غربی سؤال این است که آزادی از چه؟ 2- در آزادی با تعریف اسلامی سؤال این است که آزادی برای چه؟ توضیح آن‏که آزادی را به «نبود مانع‏» تعریف کرده‏اند. انسان کلا خواهان این است که مانع خاصی در راهش نباشد و آزاد باشد و چیزی مانع او نباشد; این خواست اولیه و طبیعی انسان است. حال این سؤال مطرح می‏شود که قرار است از این آزادی و عدم وجود مانع برای چه امری و حرکت در کدام سو استفاده شود؟ به تعبیر دیگر حال که انسان آزادی و اختیار حرکت در تمام جهات را دارد قرار است در کدام جهت‏حرکت کند؟ و یا قرار است از این آزادی برای نیل به کدام مقصود و هدف استفاده کند؟ امروزه در غرب به سؤال دوم کمتر پرداخته شده و این تفاوت اصلی اسلام با غرب پیرامون موضوع آزادی است. یعنی در غرب آزادی برای آزادی خواسته می‏شود و در اسلام آزادی برای سعادت نهایی بشر. در غرب در پاسخ به سؤال دوم هم گفته می‏شود که هر کس می‏تواند تصمیم بگیرد و در این‏جا هم آزاد است و این حرف دقیقا معنای اومانیسم و انسان‏مداری غربی است. پس به طور خلاصه در غرب در کنار آزادی چیز دیگری وجود ندارد و اساسا نباید در کنار آزادی چیز دیگری را قرار داد و به تعبیر دیگر نباید به آزادی شرک ورزید. امروزه، سخن گفتن از محدودیت آزادی در غرب ، مانند سخن از شرک گفتن در جهان اسلام است ، این در حالی است که در اسلام آزادی قیدهایی دارد که شمرده شد. در پایان ذکر این نکته خالی از لطف نیست که «نفس دین آوردن‏» و «مسلمان شدن‏» امری کاملا آزادانه و مختارانه است که جمله آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ‏» بر این امر دلالت می‏کند . .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image