ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

چه نقدهايي بر کتاب مسيحيان وارد است ؟


كتاب آسماني مسيحيت، داراي دو بخش عهد قديم (تورات وکتابهای برخی از انبیاء بنی اسرائیل که کتاب مقدس یهودیان میباشد)و عهد جديد که شامل بيست و هفت كتاب و رساله است. معروفترين بخش آن كه در ابتداي اين مجموعه قرار گرفته است، چهار انجيل منسوب به متي، مرقس، لوقا و يوحنا است. در كتاب عهد جديد، احكام و شريعت دين نيامده و احكام مسيحيت همان است كه در عهد عتيق آمده است. و به همين جهت است كه عهد قديم در نزد آنها مقدس است. مسيحيان هيچ يك از قسمتهاي عهد جديد را وحي نمي‌دانند و قائلند كه لزومي نداشته مسيح از خود كتابي به جا بگذارد، چون «خداوند ما عيسي مسيح كلمه پاك خدا و در وي تمامي خزائن حكمت و علم مخفي بود.» بنابراین در پاسخ به سوال ما به برخی از نقدهایی که بر این دو کتاب وارد میباشد اشاره میکنیم: عهد قدیم دلایلی متقن بر تحریف تورات که جزئی از کتاب مقدس مسیحیان میباشد وجود دارد که عبارت اند از: الف. عقل سليم وجود پارهاي از گزارههاي انحرافي در كتاب تورات را نشانة ترديد ناپذير تحريف در اين كتاب ميشمارد، به عنوان مثال مواردي از گزارههاي انحرافي را براي اثبات مطلب يادآوري ميكنيم. 1. خدا در كتاب مقدس: خداوند در كتاب تورات بصورت ضعيف ناقص، ترسو، حسود و انسان واره توصيف شده است. به عنوان مثال: علّت منع آدم و حوّا از درخت ممنوعه و اخراج آن دو از بهشت آن بوده كه خداوند ترسيده بود كه آدم با خوردن از ميوه درخت ممنوعه عارف به نيك و بد گرديده، از تمام جهات مثل خداوند گردند؛ يعني حيات ابدي پيدا كنند. اين آموزه و امثال آن كه در كتاب تورات مكتوب است، با قدرت، علم و حكمت الهي و غناي ذاتي پروردگار در تعارض ميباشد. عقل سليم ساحت مقدس ربوبي را از نسبتهاي فوق مبرا و منزه ميداند. پس چنين نسبتهايي، ناشي از توهمات انحرافي انسانها است كه به نام دين آسماني قالب گرديده است. 2. متأسفانه در كتاب تورات نسبتهاي ضداخلاقي و ناروائي دربارة پيامبران الهي مطرح شده است. به صورت مثال: حضرت لوط توسط دخترانش با شراب مست ميشود و در نتيجه با دختران خود همبستر ميشود، تا از لوط نسلي بيادگار بماند. حضرت ابراهيم به علّت ترس از جانش زن خود ساره را كه از زيبايي فوق العاده برخوردار بوده به عنوان خواهر خود در دربار فرعون معرّفي و به فرعون تزويج ميكند. سرانجام فرعون از واقعيت مطلب مطلع ميشود، و ابراهيم را بخاطر اقدامش سرزنش ميكند. و نيز حضرت داود به خاطر پنهان نگهداشتن رابطه نامشروعش با زن اوريا وحتّي، او را كه از مجاهدان مخلص و پاكدل بوده است بر اثر يك توطئه به قتل ميرساند. و زن او را تصاحب ميكند. حضرت سليمان بخاطر تمايل زنانش به بتپرستي، دستور ساخت و ساز بتخانههاي متعدد را صادر ميكند. اين مطالب و نمونههاي شرم آور ديگر حكايت از تحريف خطرناك در كتاب تورات دارد. در حاليكه پيامبران الهي بايد واجد صفات و اخلاقي باشند كه ذرّهاي خدشه به امانت داري و صداقت آنان در پيام رساني از جانب خداوند، وجود نداشته باشد امّا تصوير پيامبران الهي در كتاب مقدس آنچنان مخدوش و آلوده است كه جاي هيچ اطمينان منطقي، بر صداقت و درستكار و امانت داري آنان باقي نميماند. ب. براساس تاريخ سرگذشت بني اسرائيل كتاب تورات «دچار تحوّلات گوناگون گرديده است.که در اينجا به صورت اجمال به اين سر گذشت میپردازيم. يهوديان تورات را در ميان تابوت مقدس ميگذاشتند و از آن به شدّت مواظبت ميكردند. تا اينكه در سال 586 قبل از ميلاد بخت النصر پادشاه بابل تمام سكنه فلسطين را به اسارت گرفت و تمام آثار يهود از جمله تابوت و تورات را نابود كرد. تمام ميراث فرهنگي و معنوي يهود كه در تابوت قرار داشت كاملاً محو و نابود گرديد. يهوديان تا پنجاه سال ديگر در اسارت بابليان باقيماند. كوروش پادشاه ايران در جنگ بابليان موفق شد كه آنها را شكست داده و يهوديان را از اسارت رهائي بخشد. و به آنان اجازه عودت به فلسطين داد. يهوديان تنها در سال 475 قبل از ميلاد موفق شدند كه تحت رياست عُزير اقدام به جمع آوري و تدوين عهدعتيق نمايند. يعني فاصله نابودي تورات و زمان تدوين مجرد آن (111) سال ميباشد طبيعي است كه بسياري از مطالب عهد عتيق در مرور اين سالها فراموش گرديده و بسياري از مطالب كه عمدتاً متأثر از محيط بتپرستي بابل و عقايد مشركانه ايران آن زمان بوده است. در تدوين مجدد عهد عتيق جا باز كند. پس بصورت طبيعي هيچ اعتبار منطقي و علمي براي تدوين مجدد عهد عتيق نمي ماند كه عيناً همان كتابي باشد كه در 111 سال قبل بوده است. و استناد همين عهد عتيق به أنبيا و پيامبران قبل از حادثه بابل كاملاً مشكوك و غيرقابل اطمينان است. ج. تناقضات موجود در تورات خود حاکی از تحريف آن میباشد، مثلا يهوديان از يک طرف معتقداند که تورات از جانب خدا بر حضرت موسی (ع) نازل شده واز طرف ديگر مطالب مربوط به زمان بعد از وفات حضرت موسی (ع) در تورات ذکر شده است در سفر تثنيه آمده است :پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمين موآب بر حسب قول خداوند مرد و اورا در زمين موآب مقابل بيت فعور در دره دفن کردند و احدی قبر اورا تا امروز ندانسته است و موسی چون وفات يافت صدوبيست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش کم شده بود و بنی اسرائيل برای موسی در عربان سی روز ماتم گرفتند سپس روزهای ماتم و نوحه گری برای موسی سپری گشت تمام اینگونه مطالب در تورات دلیل بر این است که تورات را حضرت موسی (ع) ننوشته است، بلکه بعدها توسط کسانی دیگر به صورت گزارش نوشته شده است. د. در مقدمه کتاب« عهد عتيق سخن میگويد» آمده که در دير تمران کمی بعد از ويرانی اورشليم در سال 70 ميلادی طوماری کشف شد که عهد عتيق را در آن نوشته بودند ولی کتاب استر در آن وجود نداشت اين در حالی است که امروزه کتاب استر يکی از کتابهای عهد عتيق میباشد که در 10 باب تدوين گشته است. برخي حتي در انتساب اسفار پنج گانه به حضرت موسي نيز تشكيك كرده و ميگويند: از كلمات اين اسفار به خوبي روشن ميشود كه اينها مال حضرت موسي نيست، بلكه افراد ديگري آن را پديد آورده اند. البته در مسئله تحريف نيازی به وجود تعدد نسخه نمیباشد زيرا تحريف متن يک کتاب در يک نسخه هم قابل تحقق میباشد هر چند در مورد تورات نيز وجود نسخههاي مختلف اجمالا میتواند مصداق داشتهباشد و روی اين جهت است که در مدت زمان خلقت آدم تا طوفان نوح در نسخه عبراني 1656 سال و در نسخه سامري 1307 سال و در يوناني 2262 سال آمده و براي همين «يوسي فس» مورخ مشهور يهود گفته است همه اينها اشتباه است، بلكه فاصله مزبور 2256 سال مي باشد. بنابراين تحريف در عهد عتيق روشنتر از آن است كه انكار شود. عهد جدید نقدهای زیادی بر عهد جدید مسیحیان وارد است که ما به برخی از آنها اشاره میکنیم: الف. اولین نقد بر این کتاب این است که خود مسيحيان معتقدند که حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ اصلاً کتابي به نام انجيل نياورده و به گفته آنان تا سال 60 ميلادي انجيل مکتوبي وجود نداشته و تا اين زمان سخنان و کارهاي عيسي ـ عليه السلام ـ به صورت شفاهي نقل ميشد و به تدريج نوشتهها و يادداشتهايي به وجود آمده و نخستين کتابهاي مقدس بين سالهاي 150ـ200 ميلادي آماده شد و پس از چند قرن کليسا به طور رسمي روشن ساخت که چه کتاب را بايد مقدس شمرد. پس با توجه به این دیدگاه مسيحيت، هيچ کدام از انجيلها از اعتبار آسماني برخوردار نبوده و هيچ نوع قدسيّتي ندارند تا الزام آور براي پيروي باشند. زيرا همه آنها دست نويسهايي است که توسط انسانهاي عادي نوشته شدهاند و به همین علت در ميان مسيحيان در ابتداء اناجيل بيشماري وجود داشته است. اين پديده ناشي از واقعيتي است که در بين مسيحيان قرن اول و دوم و حتي بعد از آن در مورد انجيل نويسي جريان داشته است و در اين راستا هر يکي از بزرگان و دانشمنداني که در بين آنان معروف بوده اند، براي قوم و طائفه خود انجيل مينوشته اند. اين مطلب در انجيل لوقا به خوبي منعکس شده است، زيرا لوقا در اول انجيل خود ميگويد: «از آن جهت که بسياري دست خود را دراز کردند به سوي تأليف حکايت آن اموري که نزد ما به تمام رسيد، چنانچه آناني که از ابتداء نظارگان و خادمان کلام بودند به ما رسانيدند، من نيز مصلحت چنان ديدم که همه را من البدايه به تدقيق در پي رفته، به ترتيب به تو بنويسم اي «تيوفلس» عزيز تا صحت آن کلامي را که در آن تعليم يافتهاي دريابي». اين سخنان لوقا صراحت بر عدم محدوديت در انجيل نويسي دارد و هر کسي ميتوانسته به ميل خود انجيل بنويسد. و به همين علت افراد زيادي در صدر اول مسيحيت براي خود انجيل نوشتند که متن هر کدام با ديگري اختلاف داشته و اين اختلاف متون باعث ايجاد اختلاف در کليساها نيز گرديده است. بر اساس همین واقعیت اناجيل زيادي حتي تا قرنهاي پيش از ظهور اسلام در ميان آنان وجود داشته است. سردار کابلي از جلد دوم و چاپ سيزدهم دايرة المعارف انگليسي اسامي اناجيل زير را نقل نموده است: انجيل مصريان، انجيل عبريان، انجيل پطرس، انجيل دوازده، انجيل اندريو، انجيل برنابا، انجيل برتولوماس، انجيل جيمس، انجيل تديوس، انجيل اپلي، انجيل باسيليديس، انجيل کرينتوس، انجيل ابيونتس، انجيل حواء، انجيل حيوت، انجيل مريم، انجيل متياس، انجيل کاميل، انجيل فليپ، انجيل توماس، انجيل راستي، انجيل مارکيون، انجيل نيقوديمس. با توجه به این واقعیتی که در بارهی انجیل نویسی بیان شد و با وجود انجیلهای متعدد اعتبار تمام اناجیل زیر سوال رفته و نمیتوان بر هیچکدام آنها اعتماد نمود و جدا کردن چهار انجیل از میان آنها نیز هیچ دلیل قانع کنندهای ندارد. ب. تعارض آموزه‌هاي انجيل یکی دیگر از نقدهای است که بر این کتاب وارد میباشد. در ميان مطالبي كه انجيل‌ها بيان مي‌كنند، تناقض‌هاي فراواني وجود دارد. سه انجيل همنوا (انجيل متي، انجيل مرقس و انجيل لوقا) تنها پنجاه و دو درصد مطالب آنها با هم منطبق است. و انجيل يوحنا به طور كلي با آن سه تا متفاوت و تنها هشت درصد مطالبش با آنها مطابقت دارد. مسيحيت در ابتدا وجود تناقض در كتاب مقدس خود را نمي‌پذيرفت. اولين بار در قرن هجدهم ميلادي بود كه آنها حاضر به اعتراف در باره وجود تناقض در كتاب خود شدند. بيان ديدگاه‌هاي معارض از سوي انجيل‌ها، سبب شده كه صاحبنظران در بارة اعتبار آنها به عنوان يك سند تاريخي معتبر به ديدة شك و ترديد بنگرند. موارد زیادی تناقض به صورت مصداقی در این کتاب وجود دارد که مجالی برای بیان آنها در این مقاله وجود ندارد. ب. در عهد جدید دو نظام عقيدتي وجود دارد که با هم تنافی دارند. 1. نظام الهياتي كه بر اساس الوهيت مسيح است. مؤسس اين نظام، پولس است. رساله‌هاي پولس، انجيل يوحنا و رساله‌هاي او اساس آن را تشكيل مي‌دهند «در ازل كلمه بود، كلمه با خدا بود و كلمه خود خدا بود... پس كلمه انسان شد و در ميان ما ساكن گرديد.» 2.نظام الهياتي كه بر اساس بندگي مسيح است. مؤسس آن حواريون عيسي و در رأس آنها پطرس ميباشد، اين گروه پس از سال 70 ميلادي اهميت خود را از دست دادند. سه انجيل همنوا، كتاب اعمال رسولان، رساله‌هاي يعقوب، پطرس، يهودا و مكاشفه يوحنا اساس اين نظام را تشكيل مي‌دهند. الهيات الوهيتي با آموزه‌هاي اصيل مسيح، مخالف است. اين پولس حواري بود كه چنين بدعتي را در دين مسيح ايجاد نمود. وي آنچنان تغيير و تحولي در مسيحيت ايجاد نمود كه به عنوان مؤسس دوم اين دين شناخته شده است. قائل شدن مقام الوهيت براي عيسي، با عقل نيز ناسازگار است. عقل آدمي نمي‌تواند، بپذيرد كه وجود نامحدودي، در جسم موجود محدودي حلول كند. اعتقاد به الوهيت، با آموزه‌هاي تمام اديان مخالف است. تمام اديان الهي بر بندگي و رسالت پيامبران از ناحيه خداوند،تأكيد داشته‌اند. ج.وجود آموزههای مخالف با واقعیات تاریخی یکی دیگر از نقدهایی است که بر این کتاب وارد میباشد. مثلا اناجيل اربعه همگي مسأله مصلوب شدن مسيح ـ عليه السلام ـ و كشته شدن او را ذكر كرده‌اند و اين موضوع در فصل آخر هر چهار انجيل، متي، لوقا، مرقُس و يوحنا مشروحاً بيان گرديده و اعتقاد عمومي مسيحيان بر همين مسأله استوار است. در حالی که آنان نمیتوانند کشته شدن مسیح (ع) را ثابت کنند و فقط بر نقل اناجیل که آن هم متاثر از افکار پولس میباشند اکتفاء کردهاند. و لذا قرآن کریم این سخن را که در اناجیل آمده تکذیب نموده و میفرماید: گفتارشان كه «ما مسيح عيسي ابن مريم پيامبر خدا را كشتيم» در حالي كه نه او را كشتند و نه بدار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد و كساني كه در مورد قتل او اختلاف كردند از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروي مي‌كنند و قطعاً او را نكشتند. بلكه خدا او را به سوي خود برد و خداوند توانا و حكيم است. شواهدی زیر مصلوب شدن حضرت مسیح را نیز نفی میکند: 1 . اناجيل چهارگانه كنوني كه گواهي به مصلوب شدن عيسي ـ عليه السلام ـ مي‌دهد همگي سالها بعد از مسيح ـ عليه السلام ـ بوسيله شاگردان و يا شاگردان شاگردان او نوشته شده‌اند و اين سخني است كه مورخان مسيحي به آن معترف‌اند. و نيز مي‌دانيم كه شاگردان مسيح ـ عليه السلام ـ به هنگام خطر فرار مي‌كردند. و اناجيل نيز گواه بر اين مطلب مي‌باشد. بنابراين مسأله مصلوب شدن عيسي ـ عليه السلام ـ را از زبان مردم گرفته‌اند اوضاع و احوال چنان آشفته بوده كه موقعيت براي اشتباه كردن شخص ديگر به جاي مسيح ـ عليه السلام ـ آماده بوده است. 2 . عامل ديگر كه اشتباه شدن عيسي را به شخص ديگر امكان‌پذير مي‌كند اين است كه كساني كه براي دستگيري حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ به باغ «جستيماني» در خارج شهر رفته بودند گروهي از لشكريان رومي بودند كه در اردوگاهها مشغول وظايف لشكر بودند اين گروه نه يهوديان را مي‌شناختند و نه آداب و زبان و رسوم آنها را مي‌دانستند و نه شاگردان عيسي را از استادش تشخيص مي‌دادند. 3 . اناجيل مي‌گويد: حمله به محل عيسي ـ عليه السلام ـ شبانه انجام يافت و چه آسان است كه در اين گيرودار شخص مورد نظر فرار كند و ديگري بجاي او گرفتار شود. 4 . از نوشته همه اناجيل استفاده مي‌شود كه شخص گرفتار در حضور «پيلاطس» (حاكم رومي در بيت‌المقدس) سكوت اختيار كرد و كمتر در برابر سخنان آنها سخن گفت و از خود دفاع كرد، بسيار بعيد به نظر مي‌رسد كه عيسي ـ عليه السلام ـ خود را در خطر ببيند و با آن بيان رسا و گوياي خود و با شجاعت و شهامت خاصي كه داشت از خود دفاع نكرده باشد. جاي اين احتمال است كه شخص ديگري بجاي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ دستگير شده و چنان در وحشت و اضطراب فرو رفته كه حتي نتوانسته از خود دفاع كند و سخني بگويد و به احتمال قوي اين شخص «يهوداي اسخريوطي» مي‌باشد كه به مسيح خيانت كرده و نقش جاسوس را ايفا نموده باشد. 5 . بعضي از اناجيل موجود (غير از اناجيل چهارگانه مورد قبول مسيحيان) مانند انجيل برنابا رسماً مصلوب شدن عيسي ـ عليه السلام ـ را نفي كرده است. مجموع آنچه تا حال بيان گرديد قرائني است كه گفته قرآن را در مورد اشتباه در قتل و صليب مسيح روشن مي‌سازد. در نتيجه حضرت مسيح نه مصلوب شد و نه كشته گرديد بلكه طبق صريح آيه مباركه (خدا او را به سوي خود برد و خداوند توانا و حكيم است) نساء آيه 158. د. وجود مطالب مخالف عقل در اناجیل از اموری است که این کتاب را بی اعتبار نموده و غیر قابل اعتماد می گرداند. مثلا مسئله «فداء»‌ و قرباني گناهان ديگران شدن مطلبي كاملاً غير منطقي است. در عهد جدید به صليب كشيده شدن عيسي، تاوان گناه همه بشريت دانسته شده.گناهي كه نسل اندر نسل از آدم به فرزندانش منتقل شده است. اين بود كه پولس رسول نوشت: «و چنانكه در آدم همه مي‌ميرند، در مسيح همه زنده خواهند شد.» معنای گناه ذاتي و فدائ شدن حضرت مسیح(ع) در عهد جدید این است که پس از آن كه آدم و حوا به وسوسه شيطان گرفتار شدند و از درخت معرفت نيك و بد خوردند آثار چندي از اين گناه بر جاي ماند؛ مهمترين اثر آن اين بود كه گناه به تمام نسل بشر راه يافت و ذات انسان فاسد و انسان مقصر شد و تمام نسل هاي بعد نيز به دليل گناه آدم گناهكار شدند. از آثار گناه ذاتي و گناه اوليه اين بود كه «مرگ» به نسل انسان راه يافت. بنابراين در اثر گناه آدم، معصوميت از بين رفت و صورت خدا كه در انسان بود بد شكل و ضعيف شد و انسان بردة گناه گشت و بي نظمي و مرگ وارد جهان شد. تا اينكه خداوند به بركت مسيح اين گناه را از دامن بشريت پاك كرد بدين نحو كه مسيح كه فرزند خدا و خود خدا بود، در رحم يكي از ذريه هاي آدم يعني مريم بتول حلول كرد و از او متولد شد. عيسي دار و زجر و اذيتي را كه داشت تحمل كرد و خود را فدا ساخت تا بندگانش از عقاب آخرت نجات يابند و دچار هلاكت سرمدي نگردند. در نتيجه، عيسي كفارة خطاهاي مؤمنين و گروندگان به خودش شد، نه تنها گروندگان خودش بلكه كفارة گناهان همه عالم شد. و به عبارت ديگر مسيح شباني است كه جان خود را فداي گوسپندانش مي كند. فلذا نصارا مسألة صليب و فداء را اساس دعوت خود قرار داده اند و هيچ بهانه و آغازگري جز آن ندارند و هيچ كلامي را جز با آن خاتمه نمي دهند. این آموزه به دلایلی که مجالی برای ذکر آنها نیست با هیچ معیاری قابل قبول نیست و عقل صریح آن را مردود می شمارد. اگر خواسته باشید مکاتبه کنید تا این دلایل برای تان ارسال گردد. مطالب زیادی در اناجیل و نامههای رسولان وجود دارد که با عقل صریح مخالف میباشند. مثلا الوهیت مسیح، فرزندی او برای خدا از اموزههای عقل ستیز دیگری که قسمتهای مهم عهد جدید را تشکیل میدهد. نتیجه این شد که کتاب مقدس مسیحیان نمیتواند کتاب آسمانی باشد بلکه بسیاری از مطالب این کتاب به دلایلی که بیان شد حتی در حد یک کتابی که به وسیله یک عالم دین نوشته شده باشد از اتقان و اعتبار عقلی و تاریخی برخوردار نمی باشد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image