تاریخ /

تخمین زمان مطالعه: 18 دقیقه

نقش امام صادق ـ عليه السلام ـ در علوم و تمدن اسلامي (علوم عقلي مثل کلام و فلسفه).


مقدمه آگاهي از معارف ديني و علوم بشري در راستاي هدايت تشريعي، احياء تفکر اسلامي و فرهنگ غني شيعه به منظور ادامه امور مسلمين در ابعاد فردي و اجتماعي، لازمه امامت است. حضور علمي امام صادق ـ عليه السلام ـ در عصر خود و بي نقص بودن نظريات ايشان و آشکار نمودن علم خود به اين دليل است که ساير امامان به اندازه ايشان فرصت و موقعيت مناسب پيدا نکردند تا فرهنگ ناب اسلام را احياء نمايند. بي شک اقدامات علمي امام در حيات ارزشمندش مرهون وضعيت سياسي، فرهنگي و اجتماعي منحصر به فرد آن عصر و اقدامات امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در راستاي اعتلاي فرهنگ شيعه و زمينه ساز براي تأسيس دانشگاه بزرگ جعفري مي باشد. در دوران حيات امام ششم فشار و اختناق نسبت به شيعيان به دليل درگيري بر سر قدرت بين دو قطب امويان و عباسيان کمتر از دوران ساير ائمه بود. از طرف ديگر عباسيان به دليل استفاده از اشعار «الرضا من آل محمد» در قيام خود موضع متعادل تري نسبت به دوران امامان پيشين، محدود تر و قدرت آنان ضعيف تر از گذشته بود. حيات فرهنگي و علمي امام در عصر جنبش فکري و فرهنگي مسلمانان شکل گرفت. در اين زمان عطش شديدي از سوي مسلمين براي يادگيري و علم آموزي مشاهده مي شد و علت آن علاوه بر تعاليم متعالي اسلام درباره علم آموزي، حضور تازه مسلماناني بود که داراي سابقه اي درخشان و تمدني کهن و پربار بودند؛ لذا امام صادق (ع) با توجه به شرائط ملحوظ و وجود بستر مناسب فکري و فرهنگي و آمادگي جو غالب جامعه که آن روز، حرکت عظيمي علمي و فرهنگي پدرش حضرت باقر العلوم (ع) را ادامه داده و دانشگاه بزرگ جعفري را تأسيس کرد. از جمله علومي که امام تدريس کردند؛ فقه: حديث، تفسير، اخلاق، هيأت، جغرافيا، سياست، اقتصاد، علوم فلکي، طب، کيميا، رياضيات، جبر، فيزيک، نور، اتم و تاريخ بود. ما در اين مجموعه در مورد يکي از علوم عقلي يعني کلام بحث مي کنيم. 1. علم کلام بايد توجه داشت که تعاريف گوناگوني براي علم کلام ذکر کرده اند؛ اما در مجموعه تفاوت چنداني با يکديگر ندارند و از همه آن ها بدست مي آيد که اين علم از يک سو وسيله حفظ عقايد ديني است و از سوي ديگر وسيله اي است که از آن در اثبات عقايد ديني براي مخالفان و رد شبهات و بدعت هايي که از ناحيه آن القاء مي گردد استعانت مي جوييم. در علم کلام محور بحث ذات باري تعالي و صفات سلبي و ثبوتي اوست. بنابر اين، موضوع علم کلام ذات خداوند است: زيرا در اين علم پيرامون اثبات صانع، توحيد او و ديگر صفات خدا بحث مي گردد. 2. امام صادق (ع) و مباحث کلامي. يکي از نمونه هاي بارز علم امام را مي توان در بحث هاي کلامي ديد که ايشان سعي کرده با بهترين شيوه و استدلال آن ها را به کرسي بنشاند و ملحدان را از عقايد سستشان نجات دهد. در اين قسمت مقداري از اين مباحث را ازلابلاي اين اقيانوس نور روايات برگزيده و آن ها را به نگارش درآورده ايم. همان طور که بيان کرديم موضوع علم کلام ذات خداوند است؛ لذا در اين علم پيرامون اثبات صانع، توحيد و ديگر صفات بحث مي شود و ما در اين مجموعه تلاش مي کنيم به اين مباحث با نگاه امام صادق (ع) بپردازيم. 1-2. اثبات وجود صانع و توحيد الهي. ادله اي که امام در اثبات اين مسأله بکار برده اند را مي توان دو قسم کرد و درباره تک تک آن ها بحث کرد: 1-1-2. ادله وجدانيه اين ادله؛ ادله اي است که اسناد داده مي شود به محسوسات در اثبات خالق جهان. قرآن بارها و بارها مردم را به تدبر و نگريستن در چيزهايي فراخوانده که مردم در طول روز و بلکه هر لحظه و هر ساعت با آن در تماس هستند. قرآن کريم مردم را تشويق مي کند که به شتر، آسمان، کوه ها و زمين بنگرند. اگر مردم در همين امور به «ظاهر بديهي» بنگرند و به راستي در آن ها انديشه و تدبر نمايند به شگفتي هاي تمام اجزاي آفرينش پي مي برند. امام نيز که قرآن ناطق است مردم را به تأمل در کوه، دشت، دريا و ... فرا مي خواند. بهترين ادله حسي و وجداني که امام آورده اند را مي توان در کتاب توحيد مفضل به وضوح ديد. امام چنان از خلقت و اسرار آن پرده گشوده است که هر انساني که داراي فطرتي پاک باشد و عناد و غرضي نداشته باشد در برابر آن خاشعمي شود. ما مي توانيم اين حديث بلند را که امام در چهار روز و چهار نشست بر مفضل املاء فرموده است؛ سه بخش کنيم و از هر کدام نمونه اي بياوريم: 1. درباره نظام هستي: امام بياني که در اين مورد دارند همان برهان نظم بر وجود پروردگار عالم است. «اي مفضل! نخستين عبرت و دليل بر خالق جل و علا، همين هيأت دهي، گرد آوري اجزاء و نظم آفريني در کار اين عالم است... آسمان، همانند سقف بلند گردانيده شده؛ زمين بسان فرش، گسترانيده شده؛ ستارگان چون چراغ هايي چيده شده است... اين ها همه دليل آن است که جهان هستي با اندازه گيري دقيق و حکيمانه و نظم آفريده شده...» 2. آفرينش انسان: امام در مورد انسان، از جنين در رحم آغاز مي کنند و سير تحولات انسان و يک يک اعضاي بدن را به نحو علمي ماهرانه بيان مي نمايند. براي نمونه به يک بيان نوراني آن امام مي پردازيم: «اي مفضل! چه کسي قلب را در ميان سينه نهاده و با پرده محکمي آن را پوشانده و با دنده ها و گوشت و پوستي که بر آنهاست آن را از صدمه نگاه مي دارد.» 3. آفرينش طبيعت و حيوانات: امام چنان از حيوانات و طبيعت گفتگو مي کنند و راز هايي از زندگاني آن ها آشکار مي سازند که انسان ناخودآگاه متوجه خالق بي نظير مي گردد و آن حس دروني اش او را به سوي پروردگار يکتايش سوق مي دهد. 2-1-2. ادله عقليه امام بر وجود صانع و هم بر وحدت آن به دليل عقلي تمسک کرده اند؛ يعني امام در بعضي از استدلال هايشان اثبات مي کنند که صانعي وجود دارد و در استدلال هاي ديگر مي بينيم که ثابت مي کنند که آن صانع بايد يکي باشد و نمي تواند بيشتر از يکي باشد. 1. دليل بر وجود صانع: ابو شاکر به حضرت عرض کرد: «ما الدليل علي ان لک صانعا؟ فقال: وجدت نفسي لا تخلو من إحدي جهتين...» چه دليلي داري که تو را صانعي باشد؟! حضرت فرمود: نفس خود را يافتم که خالي از دو جهت نيست يا من خود را ساخته ام، پس خالي از دو معنا نيست: يا آن را ساخته ام و موجود بوده؛ يا من نفس خود را ساخته ام و معدوم بوده پس اگر من آن را ساخته باشم و موجود بوده پس به وجودش از ساختنش بي نياز بوده و اگر معدوم بوده تو مي داني که معدوم چيزي را پديد نمي آورد. پس معناي سوم ثابت شد که مرا صانعي است و آن پروردگار عالم است. پس ابوشاکر بر خاست و هيچ جواب نگفت. 2. دليل بر وحدت واجب الوجود: امام در حديثي مي فرمايند: «اين که تو مي گويي و مبدأ وجود دارد از حالات زير خارج نيست: يا هر دو توانايند و قديمي؛ يا هر دو قديمي اند و ضعيف؛ يا يکي توانا و ديگري ضعيف. اگر هر دو توانايند چرا هر کدام به دفع ديگري نپردازد و خود را در تدبير جهان بي همتا نسازد. اگر بگويي يک تواناست و ديگري ناتوان ثابت مي شود که همان توانا خداست و آن ناتوان درمانده خدا نيست.» حاصل استدلال امام اين است که فرض دو خدا محال است؛ زيرا: اگر هر دو در ذات خود قوي باشند يعني هستي بخش باشند، نسبت به هر موجودي بايد از تأثير خود رفع مانع کنند؛ زيرا رفع مانع شرط تأثير و هستي بخش است و در اين صورت عدم هر دو لازم مي آيد و يا به تعبير اهل فلسفه؛ اجتماع دو علت تامه مستقله نسبت به يک معلول لازم مي آيد. و اگر يک قوي يعني مبدأ تام باشد و ديگري ضعيف؛ يعني هستي بخش نباشد؛ همان که هستي بخش است مبدأ است. 2-2. صفات الهي در کلام امام صفاتي که کمال براي پروردگار عالم است اثبات مي شود و آن صفاتي که براي ذات الهي نقص است از آن دور شده است. در بيانات امام صفات ذاتيه ديده مي شود و آن صفات، مفاهيمي هستند که با توجه به نوعي از کمال، از ذات الهي انتزاع مي شود؛ مانند حيات، علم، قدرت. در مقابل، صفاتي که خداوند به آن ها متصف نمي شود و مناسب با ذات تعالي نمي باشد؛ نهي شده است مانند: منزه بودن از جسم و صورت؛ نفي زمان، مکان، حرکت و انتقال؛ محال بودن ديدن خداوند با چشم توصيف نشدن پروردگار به «کيف» و «أين» خداوند به اين صفات سلبيه متصف نمي گردد چون اين صفات مناسب با وجود ممکنات است و خداوند چون ممکن نيست متصف به اين صفات نمي گردد. 3-2. اثبات نياز به پيامبر وقتي زنديقي از امام سوال کرد که از کجا پيغمبران و رسولان را ثابت مي کني؟ امام فرمودند: هنگامي که ثابت کرديم که براي ما آفريدگاري است که برتر از ما و تمام مخلوقات است يعني در حقيقت و صفات به ما شباهت ندارد و اين آفريدگار حکيم و برتر از آن است که کار عبث و بيهوده از او صادر شود و مردم بتوانند او را مشاهده کنند يا با او تماس جسماني بگيرند و با وي مصاحبه نموده، سخن بگويند و احتجاج کنند و او هم با ايشان سخن گفته، احتجاج نمايد ثابت مي شود که لازم است براي آن خدا، سفيراني در ميان مردم باشد که زبان او باشند و مقاصد او را به بندگان برسانند... ايشان پيمبران و برگزيدگان از مخلوق خدا و حکيماني مي باشند که آنان را به حکمت تربيت نموده و پرورش داده و به حکمت برانگيخته است. اينان با آن که در ساختمان ظاهر به مردم شباهت دارند در هيچ يک از احوال و اخلاق با مردم شرکت ندارند...» 4-2. بداء بداء در لغت به معناي ظهور بعد خفاء مي باشد و بدا لهم من الله ما لم يکونوا يحتسبون. و بدا لهم سيئات ما کسبوا بداء به اين معنا بر خداوند تعالي اطلاق نمي شود چون اين بداء مستلزم جهل است و جهل در مورد خداوند راه ندارد. آن چه شيعه به بداء معتقد است و در روايت اماميه آمده معناي لغوي آن نيست بلکه معناي ديگري است و آن «تغيير يافتن تقديرات مشروط و غير حتمي است». امام صادق (ع) فرموده اند: «ما بدالله في شيء الا کان في علمه قبل ان يبدو له». «براي خدا در چيزي بدا و اظهار خلاف نباشد جز آن که پيش از آن حقيقت در علم او بوده است». مالک جهني گويد از امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: «اگر مي دانستند مردم چه اجري در قول و عقيده به بداء هست از سخن در آن سست و خسته نمي شدند.» 5-2. امر بين الامرين از بحث هاي کلاميه مهم، بحث از کيفيت صدور افعال بندگان بوده است که آيا آن ها در افعالشان مختارند يا مجبور؟ آراء و مذاهب مطرح شده در اين مجال را مي توان چهار دسته دانست: 1. مذهب جبر محض. 2. مذهب کسب. 3. مذهب تفويض. 4. مذهب امر بين الامرين. که از اين چهار گروه، نظر و عقيده شيعه امر بين الامرين است. از امام صادق (ع) راجع به جبر و قدر پرسش شد، ايشان فرمود: «لا جبر و لا قدر و لکن منزله بينهما فيها الحق التي بينهما لا يعلمها الا العالم او من علمها اياه العالم» يعني؛ نه جبر است و نه تفويض بلکه مرحله اي است ميان آن دو که حق در آن است و آن را نداند جز عالم (امام) يا کسي که عالم آن را به وي آموخته باشد. از ابي بصير از امام صادق (ع) نقل شده است که ايشان فرمود: «هر که معتقد باشد که خدا به فحشاء و هرزگي دستور مي دهد به خدا دروغ بسته و هر که معتقد باشد کار خوب و کار بنده ها از اوست بر خدا دروغ بسته است.» 6-2. معاد اعتقاد به معاد و زنده شدن هر فرد در عالم آخرت، يکي از اصلي ترين اعتقادات در همه اديان آسماني است و انبياي الهي تأکيد فراواني بر اين اصل داشته اند و براي تثبيت اين عقيده در دلهاي مردم، رنج هاي بسياري برده اند. در اين جا به دو بحث مهم؛ يکي «علت خلود اهل بهشت و جهنم» و دوم« تناسخ» مي پردازيم. 1-6-2. علت خلود اهل بهشت و جهنم يکي از سوالاتي که از امام صادق (ع) پرسيده شده اين است که چرا اهل بهشت هميشه در بهشت مي مانند و اهل جهنم نيز خلود در جهنم داشته باشند در حالي که اين دو گروه در اين جهان مادي روزگار اندکي را گذرانده اند. گويا سائل اين را در ذهنش داشته که چطور اين کار اندک، پاداش يا عقاب ابدي و هميشگي دارد؟ امام اين سوال را اين گونه پاسخ داده اند: «لان اهل الجنه يرون ان يطيعوه ابدا و اهل النار يرون ان يعصوه ابدا فلذلک صاروا مخلدين: به علت اين که آنان که اهل بهشتند بر اين انديشه بوده اند که هميشه خدا را اطاعت کنند و اهل آتش انديشه اشان اين بوده که هميشه خدا را معصيت کنند؛ از اين رو آن طبقه هميشه در بهشت و اين گروه همواره در دوزخ خواهند ماند.» 2-6-2. تناسخ تناسخيه کساني هستند که قائل به تناسخ ارواح در ابدان و انتقال از شخصي به شخصي دیگر مي باشند. آنها مي گويند آن چه انسان از آسايش و رنج مي بيند بستگي به اعمالي دارد که در بدن سابق مرتکب شده است و مجازاتش را در بدن لاحق مي يابد. و انسان پيوسته و در دو حال مي باشد يا در حال فعل است يا در حال مجازات. و هر حالي که دارد يا مکافات و مجازات عمل پيشين است يا عملي است که در آتيه بايد منتظر مکافاتش باشد. بهشت و دوزخ در همين بدن هاست و مقام اعلي عليين درجه پيغمبري است و مقام اسفل السافلين مقام پست مار است. پس وجودي بالاتر از مرتبه رسالت نباشد و نيز وجودي پست تر از مرتبه مار نيست. بعضي از ايشان مي گويند درجه اعلي درجه فرشتگان و درجه اسفل درجه شيطانيت است و به اين مذهب با بقيه ثنويه مخالف مي باشند؛ زيرا که مقصود ايشان از ايام خلاص برگشت اجزاء نور به عالم شريف و پسنديده خود و باقي ماندن اجزاء ظلمت در عالم پست و ناپسند خود مي باشند. در ابطال اين نظريه تناسخ روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده است که خلاصه آن را بيان مي کنيم: «اصحاب تناسخ به حقيقت؛ راه دين را پشت سر گذاشته و گمراهي را براي خود آرايش نموده و خود را به شهوات آغشته و آميخته اند و گمان کرده اند که عالم بالا تهي است و چيزي از آن چه گفته مي شود در آن نيست و نظر به روايت «ان الله خلق آدم علي صورته» مدبر اين جهان به صورت آدميان است. نه بهشت و دوزخي در کارست و نه بعث و نشور. نزد ايشان قيامت عبارت از بيرون آمدن روح از قالبي و وارد شدن به قالب ديگرست چنان چه نيکوکار باشد پس از بيرون آمدن از قالبش در اين جهان به قالب ديگري که نيکوتر از قالب اول و در اعلي درجه نکويي باشد وارد شود. و به اعتقاد ايشان بر آنان روزه و نمازي نباشد و چيزي از عبادات اضافه بر شناسايي کسي که معرفتش بر آنان لازم است، لازم نيست. و هر شهوتي از شهوات دنيا مثل مباشرت زنان و جز آن از قبيل آميزش و شهوت راني با خواهران و دختران و خاله هاي خودشان و زنان شوهر دار برايشان حلال است. هم چنين مردار و مشروبات الکلي و خون را مباح دانند و مقاله ايشان را تمام فرق به زشتي تلقي کرده اند و تمام امم بر آنان لعنت مي فرستد. هنگامي که از ايشان حجت و برهان خواسته شود، ميل به باطل کنند و از جاده حق منحرف شوند و مقاله آنان را تورات تکذيب نموده و قرآن ايشان را لعنت کرده اند. علاوه بر اين گمان کرده اند که خداي ايشان از قالبي به قالبي منتقل شود و ارواح ازلي همان روحي است که در آدم بوده و از وي به اولادش منتقل شده و در فرزندانش يکي بعد از ديگري تا امروز جريان دارد و هرگاه خالق در صورت مخلوق باشد به چه دليلي مي توان اثبات کرد که يکي از آن دو خالق ديگري مي باشد. و گفته اند فرشتگان از فرزندان آدم مي باشند. هر يک از آنان در ديانت به اعلي درجه رسيد از مرحله آزمايش و تصفيه بيرون مي رود و فرشته مي شود. نظر به جهاتي خيال مي کني عيسوي مي باشند (يعني از نظر عقيده حلول عيسوي جلوه مي کنند) و نظر به جهاتي خيال مي کني که طبيعي و مادي مي باشند که موجودات را بر غير حقيقت مي پندارند (يعني از نظر اين که مي گويند جهان به تصادف خلق شده و آن را صانعي که رعايت حکمت در آفرينش کرده باشد؛ نيست طبيعي جلوه مي کنند). بنابر اين عقيده، برايشان لازم است که گوشت هيچ حيواني را نخورند؛ چه تمام حيوانات و جنبندگان نزد آنان فرزندان آدم مي باشند که تغيير شکل و صورت داده اند؛ پس خوردن گوشت خويشاوندان حلال و روا نيست.» 7-2. رجعت رجعت در لغت به معناي «بازگشت» بکار مي رود و در اصطلاح «بازگشت گروهي از مردگان به اين جهان همزمان با قيام جهاني حضرت مهدي گفته مي شود» و طبعا بازگشت اين گروه قبل از فرا رسيدن رستاخيز خواهد بود. بايد دانست که مسأله رجعت از ديدگاه شيعه رويدادي است مستقل از دو موضوع، قيامت و ظهور حضرت مهدي (عج)؛ اگر چه هر سه موضوع پيوند زماني برقرار است. قائلين به رجعت، سخن عجيب و غريبي نگفته اند؛ زيرا نمونه هايي مي توان براي آن در قرآن يافت؛ مثل زنده شدن گروهي از بني اسرائيل؛ زنده شدن مقتول بني اسرائيل؛ زنده شدن مردگان بدست حضرت عيسي. زراره مي گويد از امام صادق (ع) درباره امور مهمي مثل رجعت و شبيه آن سوال کردم، حضرت فرمود: «ان هذا الذي تسالون عنه لم يجئ اوانه و قد قال الله عزوجل بل کذبوا بمالم يحيطوا بعلمه و لما يأتهم تأويله آن چه سوال مي کني هنوز وقتش نرسيده است و خداوند تعالي فرموده: بلکه چيزي را انکار مي کنند که علمشان به آن احاطه نيافته و هنوز حقيقت و باطن آن را درک نکرده اند. احمد بن ابي عبدالله برقي از امام صادق (ع) نقل مي کند که فرمود: «هر کسي به هفت چيز اعتراف کند، مومن است و از جمله آن ها ايمان به رجعت را نام برد.» 8-2. امام و پرورش شاگردان بي شک يکي از عمده ترين نقش امام در گسترش علوم را مي توان پرورش شاگردان متخصص دانست که هر کدام از آنان با استدلال هاي نوين، خصم خود را به زانو در مي آوردند. در مکتب امام صادق (ع) و دانشگاه بزرگ جعفري شاگردان بسياري به کسب علم و فضيلت مي پرداختند که برخي از مورخان عدد آن ها را (4000) نوشته اند. دانشمنداني از اين دانشگاه در رشته هاي فقه، تفسير، تاريخ اديان، کلام و ساير علوم آن عصر برخاسته اند. تخصص در مکتب امام صادق (ع) رعايت مي شد؛ مثلا حمران بن اعين در علم قرائت قرآن، ابان بن تغلب در علم عربيت، زراره در فقه، مومن طاق در کلام خدا، طيار در جبر و اختيار، هشام بن سالم در توحيد و هشام بن الحکم در امامت، تبحر و تخصص کامل يافته بودند و هرگاه شخصي در يکي از رشته هاي علوم آن زمان سوالي مطرح مي کرد، چه بسا امام پاسخ او را به يکي از شاگردان خود که در آن رشته مهارت داشت، واگذار مي فرمود. به هر حال، در ميان اين شاگردان، هشام بن الحکم سرآمد شاگردان مکتب جعفري بود. با اين که جوان بود امام او را بر ديگران مقدم مي داشت و درباره علت احترامش مي فرمود: هشام به دل و زبان و دستش ما را ياري مي کند.» هشام چنان در علم کلام و عقايد مذهبي ورزيده بود که مطالب را به شيوه اي جديد و بي سابقه بيان مي کرد و در اثبات خداوند جهان و صفات جلال و جمال او استدلال هاي نوين بکار مي برد. به ديگر سخن، هشام از لحاظ استدلال و منطق روشي تازه برگزيده بود. در مناظره و مجادله و بحث آزاد بي نظير بود. دانشمندان و متخصصان اين فن او را به استادي قبول داشتند و از مناظره با او بيمناک بودند. يحيي بن خالد برمکي، وزير هارون الرشيد مجالس بحث آزاد و مناظره در مسائل کلامي تشکيل مي داد که رياست آن را هشام بر عهده داشت. گاهي اتفاق مي افتاد دانشمندي بنام، که هشام را نديده بود در مناظره اي شکست مي خورد و از شکست خود حدس مي زد که طرف مناظره او هشام بن الحکم است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image