ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

مرز بین اسلام و کفر چیست و آیا کسی که امامت دوازده امام را قبول نداشته باشد کافر است؟


قبل از پاسخ به سوال فوق لازم است به اين پرسش جواب داده شود که اسلام به کدام يک از معاني خود معيار خروج از کفر و ورود به سلک مسلمانان است؟ دو کلمه اسلام و کفر کاربردها و موارد استعمال مختلفي دارند که بيان خواهد شد: 1. کافر يعني کسي که از خدا و رسولش شناختي نداشته و لذا اعتراف به خدايی خدا نمي کند. 2. کافر يعني کسي که از روي عناد و جحود استکبار ورزيده و قلباً تسليم خدا نبوده و لساناً هم اعترافي ندارد. هر چند فکر و انديشه اش تسليم است. 3. کافر يعني کسي که اعتقاد و باور قلبي ندارد هر چند در زبان اقرار به وحدانيت خدا نموده و در ظاهر به دستورات ديني هم عمل مي کند. اما واژه اسلام به معناي تسليم بوده (نهج البلاغه، حکمت 125) و داراي مراتب و انواعي است: 1. تسليم و اسلام ظاهري و زباني که انسان فقط با زبان به تعليمات و آموزه هاي اسلامي معترف باشد درست مثل حريفي که در ميدان نبرد شکست خورده، لذا با زبان و يا هر علامتي ديگر مي فهماند که تسليم است و لذا عملاً از فرمان حريف تبعيت مي کند در حالي که فکر و انديشه او، دل و جان او تسليم نيست، لذا انديشه اش در فکر اين است که چگونه بر حريف چيره شود، عواطف و احساسات او دائماً بر دشمن نفرين مي فرستد، اين نوع تسليم منتهاي قلمرو زور مي تواند باشد. 2. نوعي ديگر از تسليم مسخر شدن فکر و انديشه است که فقط با استدلال و منطق مي توان عقل طرف را تسخير و او را وادار به تسليم نمود و اين کار به هيچ وجه از قوه قهريه ساخته نيست به همين جهت فرموده است اکراهي در دين نيست. 3. تسليم قلب و آن عبارت از تسليم شدن سراسر وجود انسان است که همراه با نفي هرگونه جُحود و عناد است اين مرتبه از تسليم همان ايمان و منتها درجه تسليم مي باشد. از بررسي موارد و مراتب تسليم و کفر اين نتيجه به دست مي آيد که حتي اگر انديشه کسي در مقابل منطق اسلام سر فرود آورده و تسليم باشد ولي او از روي تعصب و لجاجت و يا به خاطر منافع شخصي زير بار حقيقت نرود و روحش متمرد و طاغي و فاقد تسليم باشد؛ فاقد ايمان خواهد بود زيرا بين مرتبه اول تسليم که همان اسلام ظاهري است و مرتبه نهايي آن که ايمان و اعتقاد قلبي است فرق وجود دارد. قرآن کريم مي فرمايد: «عرب هاي باديه نشين گفتند: (ايمان آورديم) بگو شما ايمان نياورده ايد ولي بگوييد اسلام آورديم اما ايمان هنوز وارد قلب هاي شما نشده است...». چون در اسلام ظاهري تصديق قلبي معتبر نيست ولي حقيقت ايمان که همان تسليم جان در برابر خدا و رسولش بوده و در اصول و فروع دين لحاظ شده، بدون باور قلبي اصلاً معني ندارد. شيخ مفيد از علماي اماميه بر تفاوت ايمان و اسلام يعني مرتبه اول و سوم تسليم، ادعاي اتفاق علما را کرده است. امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در تفسير آيه اي که به آن اشاره شد فرموده است: «هر کس گمان کند که عرب هاي باديه نشين ايمان آورده بودند يقيناً دروغ گفته است و هر کس گمان ببرد که مسلمان نبودند دروغ گفته است». با توجه به مطالب ياد شده و موارد استعمال هر يک از دو کلمه کفر و اسلام، مي توان گفت اسلامي که معيار خروج از کفر و ورود در سلک مسلمانان مي باشد همان مرتبه اول اسلام است و آن را اين گونه مي شود توضيح داد که اسلام عبارت از اظهار التزام به اصل توحيد، رسالت، معاد و نيز قرآن و آن چه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آورده است مي باشد و در اين التزام اداء شهادتين به منزله شناسنامه و تعهد تابعيت به شمار مي رود و عمل به فروع دين وظيفه مسلماني و نشانه وفاداري به آن تابعيت و تعهد است. و بر پايه آن تعهد و اين اعمال نظام جامعه اسلامي پديدار مي گردد و هر کسي به ظواهر اسلام پايبند باشد مسلمان به حساب مي آيد. پس اسلام ظاهري شکل قانوني دارد و در قوانين موضوعه آن که مربوط به زندگي دنيوي مسلمانان است الزاماً يک سلسله شرايط قراردادي بايد رعايت شود و از اين نظر هرگاه کسي شهادتين بر زبان بياورد مسلمان شناخته مي شود و از مزاياي ظاهري و دنيوي اسلام استفاده مي کند و احکام ظاهري اسلام بر او جاري مي گردد يعني خون، عرض، مال و... او احترام مي يابد و ديگر مسلمانان ملزم اند با او معامله مسلماني را بکنند هر چند از جهت واقع و مرتبه سومي که براي اسلام برشمرديم همان شخص ممکن است نسبت به هيچ يک از تعليمات اسلام حتي وحدانيت خدا و رسالت رسول خاتم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اعتقادي نداشته باشد نظير منافقين. لذا پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نسبت به منافقاني که بهره اي از ايمان نداشتند ولي همه مقررات ظاهري اسلام را رعايت مي کردند و هيچ مجازاتي انجام نمي داد و آنان را جزو جامعه اسلامي به شمار مي آورد. در روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ در همين رابطه اين گونه مي خوانيم: «چه بسيارند کساني که مؤمنين به حسب ظاهرشان گواه ايمان آنان است و احکام مؤمنان بر آنان جاري مي شود ولي نزد خدا کافرند». با توجه به مطالب ياد شده در پاسخ سوال بايد گفت اختلاف محوري شيعه و سني بر سر برخي مسايل کلامي و فقهي و در اين دو زمينه است و اهل سنت امامت را به معنايي که شيعه قائل است منکر مي باشد و اين انکار در صورتي که از روي جحود و نيز تقصير نباشد بلکه صرف عدم اعتراف به حقيقت و از روي قصور و جهل و نرسيدن به حقيقت باشد مورد عفو است و هيچ محذوري ايجاد نمي کند و روي همين جهت شيعيان به ديده دوستي و برادري به برادران اهل سنت مي نگرند و آنان را قرباني نيرنگ يک عده خاصي مي دانند که از تحقيق و مطالعه تاريخ گذشته مسلمانان منع مي کند تا مبادا به سلف صالح شان گمان بد برده شود همان تاريخي که قامت راست و کج گذشتگان را نشان مي دهد. اما اگر انکار حقيقت همراه با يقين به آن باشد و کسي بحث امامت را قرآني و از موضوعات ماجاء به الرسول بداند به گونه اي که ادله اي از کتاب و سنت آن را ثابت کند، چنين کسي از نظر قرآن که مي فرمايد: «آيات خدا را در حالي که يقين به آن داشتند انکار کردند». کافر است زيرا فرض اين است که حجت، از عقل، آيات و روايات نزد او قائم شده و حقيقت مکشوف گشته است. قرآن کريم در امثال اينگونه موارد مي فرمايد: «ما تا حجت را تمام نکرده ايم عذاب نمي کنيم». يعني اگر حجت تمام شد هيچ مانعي از عذاب علي القاعده وجود ندارد و کسيکه حجت بر او تمام و فکر و انديشه اش تسليم گشته ولي قلباً از روي عناد و... تسليم نمي شود کافر است زيرا کفر نيست مگر پوشاندن حقيقت و داستان شيطان در قرآن نمونه اي از کفر قلب و تسليم عقل است: شيطان به خالقيت خدا اعتراف (اعراف / 12)، به قيامت اعتقاد (اعراف / 14) و به مقام انبياء و عصمت معصومين اقرار داشت (ص / 82ـ83) ولي با اين همه قرآن او را کافر خوانده (بقره / 34) چرا چون دلش در برابر درک عقل و آن چه انديشه اش از حقيقت پذيرفته بود، به ستيزه برخواست و از قبول حقيقت استکبار ورزيد و روحش تسليم نشد و اين حالت همان انکار همراه با يقين مي باشد حال اگر کساني که به حقيقت رسيده و مساله امامت را استمرار نبوت دانسته و دلالت آيات و روايات را بر اين مساله تمام دانسته، وجود داشته باشد، به اعتقاد ما دچار کفر باطني هستند ولي چون در ظاهر اسلام را پذيرفته و به احکام ظاهري اسلام عمل مي کنند علي الظاهر مسلمانند و احکام ظاهري اسلام بر آنان بار مي شود. بر همين اساس فقهاء شيعه نظير مرحوم شيخ انصاري و ديگران بر اسلام و طهارت اهل سنت به جز ناصبي ها که امامت را مانند شیعه قبول ندارند تاکید دارد و مي فرمايد: «اهل سنت پاک است به دليل اصل طهارت، نصوص و اجماع، علاوه بر اين که آنان مسلمان و ملتزم به نماز و زکات و حج و... هستند و نيز سيره قطعيه از معصومين و اصحاب شان و جميع مؤمنين بر اين بوده که با آنان مباشرت و معاشرت داشته و از غذا و طعام و ذبيحه آنان مي خورده اند و اين امر مقتضاي عدم امکان اجتناب از آنان نيز بوده و هست. نتيجه آن که اهل سنت از نظر فقه و کلام شيعه مسلمان هستند و از مزاياي مقررات و احکام دنيوي اسلام بهره مند مي باشند و در منابع روايي شيعه از جمله اصول کافي رواياتي را تحت عنوان اين باب آورده است که: «با اسلام که همان اداء شهادتين و عمل به فروع دين است دماء، اعراض، اموال و... حرمت مي يابد». .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image