سیاست /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

مگر علي ـ‌ عليه السّلام ـ مرد سياست نبوده، پس چرادرمقابل معاویه موفق نشدند؟آیادرماجراي حكميت ، ايشان نمي‎توانستند به حكم داده شده اعتراض كنند و از قبول آن سرباز زنند؟


در پاسخ به اين سؤال بايد اول تعريف سياست در مكتب علوي و اموي روشن شود و بعد از تبيين سياست علوي آن وقت قضاوت و داوري نماييم كه امام علي(ع) سياست‎مدار بوده است يا نه؟ و در آخر نتيجه‎گيري نماييم. سياست در مكتب اموي سياست در مكتب اموي، عبارت است از تشخيص هدف و به دست آوردن آن از هر راه ممكن،به واقع سياست در مكتب اموي همان معناي رايج آن در عرف سياسي حكومت‎هايي است كه بر مبناي ارزشي استوار نيستند،‌و معيار حق و باطل، جهت دهنده آنها در رفتار و تعامل نخواهد بود. برتراند راسل نيز سياست را چنين تعريف مي‎كند و مي‎نويسد: انگيزه سياسي در اكثر مردمان ما، عبارت از نفع پرستي، خودبيني، رقابت و عشق به قدرت مي‎باشد. به عنوان مثال در سياست سرچشمه اعمال انساني، همگي از عوامل فوق الذكر مي‎باشد. رهبر سياسي كه در اين باره بتواند مردم را متقاعد نمايد قادر است توده مردم را چنان زير سلطه خود درآورد كه معتقد شوند دو به علاوه دو پنج خواهد شد. در اين نگرش سياست بر محور تأمين منافع دور مي‎زند و محور سياست تأمين منافع است از هر طريق ممكن، براي همين اصول اخلاقي و ارزشهاي انساني كه به عنوان مانع و يك دادگاه با صلاحيت دروني جلو انحرافات اخلاقي سياست‎مدار را بگيرد، وجود ندارد. و سياست‎مدار به جز تأمين منافع به چيزي ديگر نمي‎انديشد و سردسته اين نوع سياست معاويه است. در انديشه او سياست بر محور قدرت مي‎چرخدو هدفي جز كسب قدرت، حفظ قدرت و گسترش قدرت ندار د. و براي دست يابي به اهداف خود از هر وسيله ممكن استفاده مي‎كند. در اين نگاه كه سياست معطوف به هدف است، اهداف وسيله را توجيه مي‌كند. اگر تعريف ما از سياست اين باشد كه در سياست گذاري و سياست ورزي اصول اخلاقي و انساني رعايت نشود، امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ سياست مدار نبوده است چون در نگاه امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ سياست و اخلاق در هم تنيده و در هم آميخته است و نمي‎شود سياست را از اخلاق جدا كرد و براي رسيدن به قدرت،اصول اخلاقي و انساني را زيرپا نهاد. سياست علوي استاد محمد تقي جعفري (ره) با استنباط از مجموعه ديدگاه‎ها و رهنمودهاي حضرت علي ـ‌ عليه السّلام ـ و با توجه به سلوك عملي آن حضرت، سياست علوي را اين گونه تعريف مي‎كند: «مديريت و توجيه و تنظيم زندگي اجتماعي انسان‎ها در مسير حيات معقول>> سياست در نگاه امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ اداره استوار جامعه بر اساس معيارهاي الهي، و حركتي حق مدارانه است، هرگز براي رسيدن به قدرت و حراست از قدرت به دست آمده، هر كاري را روا نمي‎داند؛ بلكه به عكس، او توسل به ابزار نامشروع را حتي به بهاي از دست دادن قدرت صحيح، جايز نمي‎داند. بر پايه آموزه‎هاي علوي،‌سياست شناخت و بهره وري از ابزارهاي مشروع در اداره جامعه و تأمين رفاه مادي و معنوي مردم است. هدف از سياست در مكتب علوي هدايت و تربيت جامعه و برقراري ارزشها و عدالت اجتماعي است نه كسب قدرت و حفظ قدرت.‌ سياست در مكتب علوي توأم با رعايت اصول اخلاقي و ارزشي است. امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ در تصدّي امور سياسي متعهد است كه منافع عمومي و اجتماعي را بر حفظ قدرت ترجيح دهد و به دست گرفتن قدرت در نگاه و انديشه علوي جز برقراري عدالت و رفع ظلم، فلسفه ديگري ندارد. بزرگترين اشكال كه منتقدين بر تدبير مملكت داري امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ دارند رفتار او با معاويه است ... درست‎ترين و عاقلانه‎ترين راهي كه در آن اوضاع و احوال، اميرالمؤمنين ـ‌ عليه السّلام ـ مي‎توانست پيش گيرد همان است كه با منتهاي قاطعيت پيش گرفت. درست توجه كنيد جمعي مي‎گويند چون اهل خدعه و مكر سياسي نبود، چون دروغ و ظاهرسازي در مذهب اخلاقي او راه نداشت بناچار كاري كرد كه هر كس مانند او باشد، مي‎كند. مهم‎ترين مسئله‎اي كه اميرالمؤمنين ـ‌ عليه السّلام ـ در بدو زمامداري در پيش روي داشت مسئله امارت معاويه بن ابي سفيان در شام بود. اهميت اين امر از ساير مسايل سياسي خلافت علي ـ‌ عليه السّلام ـ بيشتر است و شايد مي‎توان گفت: تمام يا لااقل بسياري از مشكلاتي كه پيش آمد از قبيل مسئله حكميّت و حرکت خوارج و حتي شهادت اميرالمؤمنين ـ‌ عليه السّلام ـ همه و همه شاخه‎هاي متعدد اين اصل اساسي است، امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ در مورد مسئله امارت و حكومت معاويه، دو راه بیشتردر پيش روي نداشت :از يك طرف خواست عمومي و افكار عمومي بودکه از ايشان درخواست پذيرش حكومت و اصلاح نابسامانيهاي زمان حكومت عثمان را داشت و از طرف ديگر معاويه و هواداران حكومت او بودند كه خواهان حفظ وضع موجود و ادامه حكومت خود و تسلط بر امور را داشتند در چنين شرايطي امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ ناگزير بايد براي ايجاد اصلاحات و برقراري عدالت و رفع ظلم و بيدادگري از جامعه اسلامي، اقدام به بركناري معاويه كند اما استبداد معاويه و فساد عُمّال دستگاه حكومت او و صرف بيت المال در راه اغراض خاص سياسي به حدي آشكار و مسلّم بود كه اغماض و مسامحه در اين باب به هيچ وجه جز دنياداري و سازش با ظلم از روي جاه طلبي تعبير نمي‎شد. از اين رو امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ هرگز براي جلب نظر ديگران يا محكم كردن زمينه‎هاي نفوذ و سيطره حكومت خويش حاضر نيست از حق و عدالت عدول كند، براي امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ صرف خواست يا تمايل جمعي يا حتي اكثريتي از جامعه در صورت تعارض با حكم الهي، لازم الاجرا نيست، البته مردمي كه با قيام، امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ را پذيرفته و با بيعت خود، حكم او را گردن نهاده باشند هرگز از امام‎شان جز رعايت حدود الهي و اقامه حق و عدل نمي‎خواهند. بنابراين در مقابل اين ذهنيت نادرست كه مي‎گويد: اگر امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ سياست مدار بود بايد حكميّت را نمي‎پذيرفت، بايد گفت: اولاً جريان حكميّت بر امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ توسط ياران نااهل و نادان ايشان تحميل شد، نه اينكه بر اساس تدبير سياسي خويش آن را پذيرفته باشد و ثانياً در نگاه امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ وقتي كه سياست توأم با رعايت اصول اخلاق است نمي‎شود پيمان شكني نمايد، سياست ورزي و حكومت داري امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ در راستاي سنّت و سيره پيامبر قرار دارد وهمان گونه كه پيامبر خود را ملزم مي‎دانست، به رعايت پيمان‎هايي كه با غير مسلمين مي‎بست ،امام علي ـ‌ عليه السّلام ـ نيز از نظر اخلاق هم خود را ملزم به رعايت آن مي‎دانست، سياست اخلاقي و ارزشي امام ايجاب مي‎كرد در مسئله حكميّت خويشتن داري نشان دهد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image