حضرت موسى / درخواست رؤیت خدا / صفات ذاتیه / خداوند / شهود قلبى / رؤیت باطنى / علم کلام / قرآن کریم / قوم بنى اسرائیل /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

با توجه به این که خداوند دیده نمی‌شود؛ چرا حضرت موسى(ع) تقاضاى رؤیت خدا نمود؟


پاسخ اجمالی:دو جواب به سؤال فوق می‌‏توان ارایه نمود:1. از نظر کلامى چون مسلم است که خداوند دیدنى نیست، پس باید گفت که تقاضاى رؤیت از طرف قوم بنى اسرائیل، از زبان حضرت موسى (ع) مطرح شده است، زیرا بنى اسرائیل گفتند تا خدا را به چشم خود نبینیم، ایمان نمى ‏آوریم. و حضرت موسى (ع) را در تنگنا قرار دادند تا درخواستشان را مطرح سازد، و موسى (ع) هم بخاطر این که از خود خدا بشنوند که خدا دیدنى نیست تقاضاى ایشان را مطرح کرد.2. از نظر عده اى دیگر از دانشمندان و مفسران همچون علامه طباطبایى (ره) درخواست موسى (ع) نمى ‏تواند از طرف قوم خود باشد، بلکه حضرت موسى (ع) باید در مقابل قوم خود ایستادگى کند و بگوید خدا دیدنى نیست، یا اگر مى ‏خواهد که خدا برایشان این مطلب را بگوید، لازم است که این گونه با خدا مطرح کند که: خدایا من هر چه به ایشان مى‏ گویم خدا دیدنى نیست باور ندارند، خودت به ایشان بگو. اما حضرت موسى‏(ع) مى ‏گوید: خدایا خودت را به من نشان ده تا ترا ببینم. پس مسلم است که درخواست موسى‏(ع) براى خود بوده است. اما آیا این رؤیت، رؤیت با چشم ظاهرى است؟ مسلماً خیر، چون مقام حضرت موسى (ع) اجازه این برداشت سطحى و ظاهرى را به ما نمى ‏دهد. پس با توجه به آیات دیگرى از قرآن مجید که یک نحو رؤیت و لقاء و نظارت نسبت به پروردگار را مطرح مى ‏کند باید گفت: منظور حضرت موسى (ع) شهود قلبى و رؤیت باطنى بوده است، و خداوند با آن تجلى سهمگین که بر کوه نمود و کوه متلاشى شد، به حضرت موسى (ع) فهماند که لقاى پروردگار و رؤیت و شهود کامل او در این دنیا براى او میسر نخواهد شد و تا این روح در قالب بدن محصور است چنین دیدارى براى او غیر ممکن است. و حضرت موسى (ع) هم از درخواست نابجایى که مطرح کرده بود توبه نمود.پاسخ تفصیلی:پاسخ به این سؤال را از دو دیدگاه می‌‏توان مطرح نمود:یک. دیدگاه کلامىدر علم کلام ثابت شده است که خداوند دیده نمى ‏شود؛ زیرا چیزى اگر بخواهد دیده شود باید مادى و جسم باشد، مکان داشته باشد، در جهت خاص باشد، شعاعى از آن به چشم برسد تا دیده شود، و مسلم است که خداوند نه جسم و مادى است و نه خصوصیات آن را دارد، پس دیده نمى ‏شود. از این رو در علم کلام فرموده است که: "لا تُدرکه الابصار و هو یُدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر".[1]آن گاه متکلمان براى توجیه درخواست موسى (ع) گفته ‏اند: حضرت موسى (ع) که تقاضاى رؤیت خدا نمود، کاملاً به این مطلب واقف بود که خداوند دیدنى نیست، ولى قوم بنى اسرائیل مرتباً درخواست دیدار خدا را داشتند، ولى چون به خاطر این درخواست دچار عذاب شدند از موسى (ع) خواستند که او براى خود تقاضاى رؤیت کند و موسى (ع) هم تقاضاى رؤیت کرد. براى این توجیه، شواهدى از آیات قرآن ذکر شده است.در آیه 5 سوره بقره آمده است: "و هنگامى که گفتید اى موسى ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را آشکارا ببینیم، در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالى که نظاره‏گر بودید". متعاقب این صاعقه و عذاب، بنى اسرائیل از حضرت موسى خواستند که براى خود تقاضاى رؤیت کند و موسى هم ناچار شد چنین تقاضایى نماید تا این که خود خدا جواب رد بدهد و قومش قانع شوند.[2]دو. دیدگاه فلسفى یا عرفانىبرخى دیگر از دانشمندان و مفسران هم چون علامه طباطبایى (ره) با دید دیگرى به این درخواست حضرت موسى نگریسته ‏اند و معتقدند هرگز حضرت موسى (ع) چنین درخواست سخیفى را و لو از طرف قوم خود، ابراز نمى‏کند. چنان که در مورد درخواست بت ‏پرستى آنها مقاومت نمود و به درخواست ایشان اعتنایى ننمود.در سوره اعراف آمده است: "گفتند: اى موسى! براى ما نیز خدایى بساز، همان گونه که ایشان (بت پرستان) خدایانى دارند. گفت: شما گروهى جهالت پیشه‏ اید".[3]پس درخواست رؤیت با چشم ظاهرى از طرف حضرت موسى، که یکى از پنج پیامبر اولوالعزم است، و لو به سبب اصرار قوم خود هم باشد، پذیرفتنى نیست.از این رو، باید امر دیگرى مد نظر موسى باشد و این همان مسئله لقاى پروردگار و نظر به او است که در بعضى از آیات قرآن هم آمده است. در سوره قیامت آیه 23 مى‏ فرماید: "بعضى چهره‏ ها آن روز شاداب است و سوى پروردگار خویش نظاره‏گر است". یا در آیه 110 سوره کهف مى‏ فرماید: "ر کس امید به لقاى خداوند خویش دارد باید عمل شایسته انجام دهد و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نسازد".این نظر و لقا، مسلماً نظر با چشم سر نیست و براى تقریب به ذهن، مى ‏توان به علم به نفس خود و معلومات حضورى خودمان تشبیه نمود که تعبیر به دیدن و رؤیت مى‏ کنیم، مثلاً مى‏ گوییم: "خودم را مى ‏بینم که به فلان چیز علاقه دارم یا نسبت به آن کراهت دارم"، و این رؤیت یک نوع درک و شعور است که به وسیله آن، ذات و حقیقت یک چیز ادراک مى ‏شود، بدون این که چشم و یا حتى فکر در این ادراک دخالتى داشته باشد.پس رؤیت و نظرى که قرآن کریم درباره خداوند روا دانسته و سالکان و انسان‏هاى متکامل را به لقاى آن فراخوانده است، رؤیت و شهود قلب است و خداوند را با جان مى ‏توان مشاهده نمود، (نه در حد طبیعت با چشم ظاهر و نه در حد مثال با چشم خیال و نه در حد عقل با مفهوم ذهنى) که در حد قلب است با شهود عینى. البته درجات این شهود بسته به درجات مشاهدان متفاوت است و هر کس به اندازه هستى خویش، خداوند و جمال و جلال او را مشاهده خواهد نمود و عده‏اى هم که آلوده به گناه و گرفتار حجاب‏ها هستند، هر چند از شهود جمال و اسماى جمالیه و لطیفه حق تعالى محرومند، ولى جلال و قهر و انتقام الاهى و اسماى جلالیه و قهریه او را خواهند دید.پرده ندارد جمال غیر صفات جلالنیست بر این رخ نقاب، ‏نیست بر این مغز پوستکه اگر پرده‏اى هست، از سوى انسان‏ها است و آن جز گناه و خودبینى و تعلق به غیر خدا، چیز دیگرى نیست. از امام رضا (ع) سؤال شد، چرا خدا را نمى ‏بینیم؟ فرمود: "گناهانتان نمى‏ گذارد".[4]جمال یار ندارد نقاب و پرده ولىغبار ره بنشان تا نظر توانى کرداگر حجاب "مَنْ" از میان رفت و شخص به مقام فنا رسید، رؤیت و مشاهده و لقاى حق، میسور خواهد شد.جان ‏مردم هست مانند هواچون به گرد آمیخت شد پرده سمامانع آید او ز دیدآفتابچون که گردش رفت شد صافى و ناببا کمال‏ تیرگى حق واقعاتمی‌‏نمودت تا روى راه ‏نجات.[5]البته ادراک تام و رؤیت کامل شهودی نسبت به خداوند متعال ممکن است براى "صالحان" در "دنیا" و در "قیامت" حاصل ‏شود؛ البته در دنیا به خاطر پایبندى به بدن و توجه هر چند ضعیف و اندک به خصوصیات طبیعى و مادى و رفع حوائج آن، ممکن است این ادراک به دست نیاید. اما در قیامت، روح اشتغال به تدبیر بدن ندارد و آزاد است. در قیامت این حجاب‏ها نیز برداشته مى ‏شود و مؤمن صالح به محضر پروردگار شرفیاب مى‏ شود و ناظر جمال و جلال خداوند می‌‏گردد و به لقاى پروردگار مى ‏رسد و نظر به وجه‏ اللَّه می‌‏کند.بنابراین در خواست حضرت موسى از خداوند متعال مى ‏تواند ناظر به شهود کامل و این رؤیت تام باشد؛ یعنى حضرت موسى از خداوند مى‏ خواهد که چنین رؤیت و لقایى را در همین دنیا نصیبش سازد، و خداوند به او مى ‏فهماند که چنین رؤیت و ادراکى در این دنیا براى تو حاصل نخواهد شد و تو استطاعت چنین ادراکى را ندارى.جریان این تقاضا و رد آن را خداوند در آیه 143 سوره اعراف بیان مى ‏دارد: "و چون موسى به وعد‏گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، موسى گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا ترا بنگرم. گفت هرگز مرا نخواهى دید، ولى به این کوه بنگر، اگر به جاى خویش برقرار ماند پس باشد که مرا توانى دید. پس چون پروردگار به آن کوه تجلى کرد، آن را متلاشى نمود، و موسى بى‏هوش بیفتاد. چون موسى به خود آمد گفت: منزهى تو، سوى تو باز مى‏گردم و از نخستین مؤمنانم".خداوند براى آن که به موسى (ع) بفهماند که تحمل دیدار و تجلى پروردگار را ندارد به کوه با عظمتى که مقابل موسى بود تجلى نمود و آن کوه با آن صلابت و عظمت متلاشى گردید و موسى (ع) از فرط شدت عظمت آن تجلى، مدهوش بر زمین افتاد؛ با این که حضرت موسى (ع) معجزاتى از خدا دیده بود که بسیار با عظمت بودند، و از بندگان مخلص و رسول و نبى بود: "و اذکر فى الکتاب موسى، انّه کان مخلصاً و کان رسولا نبیاً".[6] اما این جلوه الاهى حالتى را براى موسى (ع) به وجود آورد که از هوش رفت. پس از آن که به هوش آمد از این درخواستى که نموده بود توبه کرد و ایمان آورد که رؤیت خدا و شهود قلبى او در این عالم مادى امکان ندارد.علامه طباطبایى می‌‏فرماید: "لاکت یا بى‏هوشى حضرت موسى (ع) به خاطر هول و ترس از منظره پاشیده شدن کوه نبود یا ترس از خطر جانى او را به آن حال نیفکند، چون این موسى همان موسایى است که عصاى خود را مى ‏انداخت و آناً اژدها مى‏ شد و مارها و طنابها را مى ‏بلعید، و او کسى بود که دریا را شکافت و هزاران نفر از آل فرعون را در آن غرق نمود، او کسى بود که کوه را از ریشه کنده و همانند سایه ‏اى بالاى سر بنى ‏اسرائیل نگاه داشته بود. پس چگونه ممکن است که از این متلاشى شدن کوه بترسد با این که به حسب ظاهر مى ‏دانسته که در این تجلى آسیبى به او نمى ‏رسد و خدا مى‏خواهد که او سالم باشد تا تجلى به کوه را ببیند. پس معلوم مى شود که چیزى غیر از متلاشى شدن کوه او را به این حالت درآورده است. گویا در آن صحنه، در مقابل درخواستش، "قهر الاهى" براى او مجسم گردیده و او مشاهده نموده است و از همین رو چنین حالت عجیبى به او دست داده که نتوانسته است حتى یک چشم به هم زدن بر جاى خود و بر پاى خود قرار گیرد. و استغفارى که بعد از به هوش آمدن نمود، شاهد این معنا است.پس حاصل جواب این است که چه بسا حضرت موسى درخواست رؤیت قلبى و شهودى در حدّ تام و کامل نموده باشد، ولى با قهر خداوند مواجه شده است؛ یعنى که این رؤیت و شهود با این اشتغال قلبى که در دنیا به امور مختلف دارى براى تو مقدور نیست و این درخواست تو در این دنیا، درخواستى نابه جا و بى‏ موقع است.[7]در پایان جهت تکمیل و تتمیم بحث چند روایت از امامان معصوم‏(ع) ذکر مى ‏شود:شخصى از حضرت امیرالمؤمنین (ع) پرسید: آیا پروردگار خود را دیده ‏اى؟ حضرت فرمود: "من هرگز عبادت نکرده ‏ام پروردگارى را که ندیده باشم. و لکن چشم‏ها او را به مشاهده اعیان نمى ‏بینند، بلکه دل‏ها او را به حقیقت ایمان می‌‏بینند".[8]نیز امام صادق (ع) فرموده است: "کروبین، قومى هستند از شیعیان ما که از خلق اولند ... اگر نور یکى از ایشان بر اهل زمین قسمت شود کافى است که همه اهل زمین صاحب نور شوند. آن گاه فرمود: موسى ‏(ع) بعد از آن که آن درخواست را از خداى تعالى کرد، خداوند یکى از همین "کروبین" را امر نموده تا تجلى کند، و آن تجلى که به کوه شد تجلى یکى از "کروبین" بود که کوه را متلاشى ساخت.[9]علامه طباطبایى توضیح جالبى در مورد این روایت دارد که:"از این روایت برمی‌‏آید که تجلى خداوند هم مانند سایر امورى که منسوب به او است از قبیل: قبض ارواح و زنده کردن و روزى دادن و وحى و غیر آن، قابل وساطت است. همان طورى که مثلاً قبض ارواح را به وسیله ملک الموت، و زنده کردن مردگان را به وسیله صاحب صور، و رزق را به وسیله میکاییل، و وحى را به وسیله جبرئیل، انجام مى ‏دهد؛ تجلى را نیز به وسیله یکى از ملایکه (کروبین) محقق مى‏ سازد. [10]از این توضیح استفاده مى ‏شود که تجلى خداوند به کوه به این معنا نیست که خدا خودش را به کوه نمایاند یا نورى از خدا، کوه را متلاشى کرد، یا خدا صاعقه و زلزله‏ اى فرستاد، یا آیه و معجزه‏اى از طرف خدا صادر شد، چنان که در بعضى تفاسیر به این گونه امور توجه شده است؛[11] بلکه تجلى خداوند نیز واسطه ‏اى دارد که به وسیله آن، تجلى خود را انجام مى‏ دهد.و امام کاظم (ع) فرمود: "لیس بینه سبحانه تعالى و بین خلقه حجاب غیر خلقه"؛ میان خداوند سبحان و مخلوق او حجابى نیست مگر مخلوق او.[12]از این روى است که امام الساجدین على ابن الحسین (ع)، رؤیت حق تعالى را حاجت خویش[13] و نظر به محبوب و لقاى الاهى را قرة العین مشتاقان و محبین آن ذات مقدس مى‏داند.[14]منابع جهت مطالعه بیشتر1. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 7، ص 156 - 135.2. زمخشرى، کشاف، ج 2، ذیل آیه 143 سوره اعراف.3. سبحانى، جعفر، الهیات، ج 2.4. صدوق قدس سره، توحید، باب ما جاء فى الرؤیة.5. طباطبایى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن (یا ترجمه المیزان) ذیل آیه مورد بحث، ج 8.6. فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 14، ص 249 - 227.7. مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن 1 - 3، ص 47 - 26 و 96 - 88.8. تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث، جلد 6، و آیه 155 و نیز ج 1، ص ذیل آیه 56 سوره بقره.پی نوشتها:[1] انعام، 103.[2] ر.ک: سبحانى، جعفر، کتاب الإلهیات، ج 2، ص 136، المرکز العلمى للدراسات الاسلامیة، قم، ایران، چاپ چهارم، 1413 ه ق. ؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 356، دارالکتب الاسلامیه، قم.[3] اعراف، 138.[4] جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 7، ص 143.[5] مثنوى مولوى، دفتر چهارم، ابیات 2484 الى 2486.[6] مریم، 51.[7] ر.ک: ترجمه المیزان، ج8 ، ص 330 الى 350.[8] همان، ص 368. نهج البلاغه، خطبه 179.[9] ترجمه المیزان، ج 8، ص 377.[10] همان.[11] ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث، ج 6، ص 356 به بعد.[12] صدوق، توحید، باب نفى المکان و الزمان...، ج 12.[13] مناجات خمسة عشر، مناجات المریدین و مناجات العارفین، مفاتیح الجنان.[14] همان، مناجات العارفین.منبع: www.islamquest.net .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image