امامت امامان(ع)-امامان دوازده گانه(ع)-امامان(ع) در قرآن-پیروی امامان(ع)-وظایف امامان(ع)-ولایت امامان(ع) /

تخمین زمان مطالعه: 34 دقیقه

در کدام سور و کدام آیات، به مسئله مرجعیت امامان شیعه اشاره شده است؟


به این پرسش ارزنده، پاسخ هاى متعدد داده شده است که با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مى شود. 1. «تبیین» قرآن توسط پیامبر(ص)؛ عدم تصریح به خصوصیّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنایى نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه امرى خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از این دست است. شاید در بین احکام و دستورهاى شریعت مطلبى به اهمّیّت و محوریت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابیرى نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسى ترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشان دهنده اهمّیّت این تکلیف الاهى است؛ امّا به راستى آیا در آیات قرآن نشانى از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟! قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از این دست اشاره کرده، بیان خصوصیات دیگر این مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زکات واجب و حج و خمس و سایر دستورهاى شریعت مقدس نیز از همین نظام تبعیت کرده است؛ یعنى فشار اصلى را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است. همین دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصیر و امام صادق(ع) نیز جارى شده است: ابو بصیر که از شاگردان تیزبین امام ششم(ع) است، پیرامون آیه 59 سوره نساء - «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیاى امور فرا مى خواند، به طرح پرسش مى پردازد. طبیعى است که در خدا و رسول به دلیل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، تردید راه نمى یابد؛ امّا ذکر واژه «اولیاى امور» و اجمالى که در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسید: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از «اولیاى امور» امام على(ع) و اهل بیت اند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم یُسَمِّ عَلیّاً و اَهْلَ بَیْتهِ»؟ امام صادق(ع) در پاسخ به سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتى براى پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن که رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آن که رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضیح داد. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسین - علیهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر که من مولا و آقاى اویم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصیت مى کنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خداى - عزوجل - خواسته ام میانشان جدایى نیفکند تا آن ها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد....»1 از این روایت در مى یابیم وظیفه بیان مصداق ها و موارد و نیز تبیین جزئیات بردوش پیامبر(ص) است. همین جهت شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر(ص) تاکید ورزد؛ بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستین هجرى در ممنوعیت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان که مى دانیم این ممنوعیت سرانجام در اواخر دوران بنى امیه برطرف شد و تدوین کتب روایت نزد تمام فرقه هاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسیرش چنین روایت مى کند: عمران بنِ حُصین به مردى که گمان مى کرد کتاب الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «تو احمقى، آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سوره اش را آشکار نخواند، در قرآن یافته اى؟ و به همین گونه به نماز و زکات و مثل آن ها اشاره کرد و گفت: آیا این [امور] را در قرآن روشن شده یافته اى؟ همانا کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد. و سنت آن را تفسیر مى کند.»2 در همان تفسیر از «مکحول»، یکى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنین نقل مى کند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نیازمندتر است. البته این تعبیر افراط گونه مور تایید شیعه نیست. بر اساس باورهاى شیعه سنّت، مشروعیت و حتّى صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست مى آورد. سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحیح معارف و وظایف دینى بى عنایت به سنت نبوى(ص) و روایات اهل بیت(ع) ممکن نیست. در این جا، پرسشى دیگر رخ مى نماید: رسول اکرم(ص) این معارف و احکام جزئى و تفسیرى را از کجا به دست مى آورد؟ از آیات قرآن استفاده مى شود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آیات از ناحیه خداى متعال است: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ 3؛ جمع قرآن - کلمات در آیات، آیات در سوره ها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر(ص)] هم پیروى کن و قرآن را همین گونه بخوان. - مرحله بعد «بیان» قرآن است که آن هم وظیفه ما است». بنابراین، بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خدا است و به وسیله وحى دیگرى جز وحى قرآنى در اختیار پیامبراکرم(ص) قرار مى گیرد. پس ما با دو وحى روبه رو هستیم: «وحى قرآنى» و «وحى تبیینى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است؛ امّا در وحى تبیینى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آیات 43 و 44 سوره نحل به این دو گونه وحى اشاره مى کند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنى را که براى مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنى و زمینه تفکر آن ها را فراهم سازى». این ذکر همان «وحى تبیینى» است که درست تجلى یافته است و تمام سخنان پیامبر(ص) در زمینه معارف و دستورالعمل هاى دینى را شامل مى شود. این مقدمات نشان مى دهد عدم ذکر مصداق ها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام الاهى را شامل مى شود. بنابراین، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) باید سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرائض دینى به «سنت» نیاز مندیم. 2. تأکید بر روش توصیفى؛ از روش هاى جالب توجّه قرآن تأکید بر صفات و ویژگى ها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجّه دادن امت به صفات و ویژگى هاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمّیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلى یافته در آنان بسنجند. روش بیان «توصیفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مى بخشد؛ زیرا در هر قطعه اى از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصه هاى ذکر شده در قرآن فراهم مى شود و امکان دستیابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنه هاى فردى و اجتماعى تأمین مى گردد. قرآن «کلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»4 - و بین حق و باطل تمییز مى دهد و راهنماى انسان در فتنه ها است؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «هنگامى که فتنه ها چون پاره هاى شب تاریک شما را فرا گرفت، به قرآن روى آورید» از سوى دیگر، حکومت شایستگان نیاز همیشگى جوامع دینى است و به بخشى از امت اسلامى و یا قطعه اى خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد. براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره اى چنین پهناور، بیان شاخصه ها و شایستگى ها و ویژگى هاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده مى شود. بدین سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگى ها و نه نام ها توجّه کنند و امکان بهره گیرى هاى نو از قرآن فراهم شود. بنابراین، شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شده اند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگى هاى یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهاى دینى، اجتماعى و سیاسى خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته مهم، امام باقر(ع) مى فرماید: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ یَتَنَکَّبِ الفِتَنْ». هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد؛ نمى تواند از فتنه ها مصون ماند.» در این روایت دو نکته قابل تأمل مى نماید: 1. امر ولایت اهل بیت(ع) در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مى شود. اگر به راستى از سر تحقیق و بدون هیچ گونه اعوجاج و کج فهمى سراغ آیات رویم، نشانه ها و صفات و ویژگى هایى که براى امامان بیان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدایت خواهد کرد. پس امر ولایت امامان شیعه را مى توان از قرآن استخراج کرد. البته همان گونه که پروردگار در تمام آفریده ها تجلى کرده است و تنها شایستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولایت اهل بیت(ع) از آیات نیز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نیازمند است. 2. شیعیان ممکن است از راه هاى گوناگون به امر ولایت امامان دست یابند، امّا با توجّه به اهمّیّت و مرجعیت قرآن کسانى از فتنه ها و شبهه ها و افراط و تفریطها رهایى مى یابند که معرفت به ولایت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غیر این صورت، در فتنه هاى ناشى از افراط و تفریط سقوط خواهند کرد. به همین جهت مفسران و علماى بزرگ شیعه بخش عمده اى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولایت و شؤون آن معطوف داشته اند و ولایت امامان شیعه(ع) را به آیات الاهى مستند ساخته اند. تلاش و تألیف هاى آنان ذیل آیاتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولایت»، «اکمال دین»، و... فراوان به چشم مى خورد. این بحث را با حدیثى از امام صادق(ع) پایان مى دهیم: «اگر قرآن آن گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه هاى ارائه شده اش خواهید یافت.»5 بنابراین، باید با نگاه جست وجوگر در آیاتى که صفات و ویژگى هاى رهبران و اولیاى امور را بیان مى کند، نام هاى اهل بیت(ع) را استخراج کرد. شیعه افتخار دارد که رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزیده است. پى نوشت: 1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ علیه الصلوةُ و لَم یُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِکَ وَ نَزَلَتْ عَلَیْه. الزَّکاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ اَرْبَعینَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى کانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِک لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطیعُو اللَّهَ و اطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْکُمْ» وَ نَزَلَتْ فى عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى عَلِىٍّ: مَنْ کُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصیکُمْ بکتابِ اللّهِ و اهل بیتى فَاِنّى سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا یُفَرّقَ بَیْنَهُما حتىَّ یوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى ذلِکَ...»؛ اصول کافى، ج 2، ص 71. 2. «اِنّک رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى کتاب الله اربعاً لایُجْهَرُ فیها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ علیه الصَّلاةَ و الزَّکاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى کِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ کِتابَ اللَّه تَعالى اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسیر و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182. 3. قیامت (75): 17 - 19. 4. طارق(86): 14. 5. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 13. از نظر قرآن، رهبرى و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هر گونه کژى باشد. این نکته به تعابیر مختلفى در کتاب الهى بیان شده است؛ از جمله هنگامى که ابراهیم علیه السلام به امامت رسید و خداوند به او فرمود: «إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیم علیه السلام آن منصب الهى را براى فرزندانش درخواست کرد؛ ولى در «قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى» ؛ پاسخ آمد: «لایَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ»؛ همان.؛ «عهد من به ستمکاران نمى رسد». آیه بالا نشان مى دهد که امامت منصبى الهى است - نه به انتخاب افراد - و به کسانى اعطا مى شود که از هر ظلمى (اعتقادى، اخلاقى و رفتارى) پاک و مبرّا باشند و نفى مطلق ظلم، مساوى با عصمت است. آیاتى که در قران پیرامون امامت و ولایت ائمه اطهار(ع) وارد شده مى توان به دو بخش تقسیم کرد: الف) آیاتى که به صورت مستقیم خلافت و جانشینى آن حضرات را بیان مى کنند. ب ) آیاتى که مناقب و فضایل آن بزرگواران را مطرح مى کنند. این گونه آیات به صورت غیرمستقیم مى تواند موضوع ولایت آنان را نیز روشن و اثبات بکند، زیرا با بهره گیرى از یک اصل عقلى و عقلایى به نام قبح ترجیح مفضولى بر فاضل به راحتى مى توان امامت آنان را درزمان بعد از رحلت پیامبر(ص) تا زمان وقوع قیامت مطرح و تبیین کرد. آیاتى که به بخش اول مربوط مى شود، توسط عده کثیرى از دانشمندان اهل سنت و از طرف همه محققان اهل تشیع مورد بررسى و ارزیابى قرار گرفته است. خوشبختانه سخن حق و صواب از زبان و قلم آنها در لابه لاى آثار به جاى مانده از آنها به ثبت رسیده، ولى متأسفانه مسائل سیاسى و دنیوى و گاه تعصب مانع از اقدام عملى در این باره شده است. در بخش اول آیات زیر مورد توجه علما قرار گرفته است: 1- آیه تبلیغ، یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته؛؛ اى پیامبر آنچه را از سوى پروردگارت نازلشده به طور کامل برسان و اگر نکنى رسالت او را انجام نداده اى، (مائده، آیه 67). این آیه طبق گفته بسیارى از دانشمندان اهل سنت اعم از مفسرین و محدثین و مورخین در شأن على(ع) نازل شده است. حال اگر دقت کنیم، دو چیز در آیه محل تأمل و فهم است: یکى این که در آیه فوق، مسأله اى با سه ویژگى مهم کاملاً قابل مشاهده است: 1- مسأله اى که براى اسلام جنبه حیاتى داشته است. 2- مسأله اى که غیر از احکام نماز و روزه و امثال آن بوده است. 3- مسأله اى که بیان آن موجب موضع گیرى سختى از ناحیه افراد و حتى باعث بروز خطرات احتمالاتى براى جان پیامبر مى شده است. دیگرى واژه مولا است که در بیان آن روز پیامبر به کار رفته است. حال مى گوییم، درست است که دوست و یار و یاور یکى از معانى مولا است ولى قرائن زیر ثابت مى کند که معناى سرپرست و رهبر از مولا اراده شده است: الف) مسأله بیان دوستى على(ع) نیازى به متوقف ساختن آن قافله عظیم در آن موقعیت ویژه نداشت. ب ) جمله پیشین در بیان پیامبر که «الست اولى بکم من انفسکم» باشد به هیچ وجه تناسبى با بیان یک دوستى ساده ندارد. این قرینه است که مولا در جمله بعدى هم به معناى غیردوستى است. ج ) در متون تبریک هاى صادر شده از سوى عمر و ابوبکر در ان روز، نمى توان تنها مفهوم دوستى را اراده کرد. د ) اشعار به جاى مانده از شعرایى همچون حسان بن ثابت اراده معناى سرپرستى را ثابت مى کند. 2- آیه ولایت انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون؛ ولى و سرپرست شما تنهاخداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند و نماز را برپا مى دارند ودر حال رکوع زکات مى پردازند، (مائده، آیه 55). بسیارى از مفسران و محدثان و مورخان درباره شأن نزول این آیه نیز نقل کرده اند که آیه فوق در شأن على(ع) نازل شده است. آنچه که قابل توجه است این است که در آیه فوق روى مسأله ولى تکیه شده است. مى گوییم، افزون بر مطالب بیان شده در آیه پیشین، قراینى در آیهوجود دارد که نشان مى دهد ولى در اینجا به معناى سرپرست است: الف) اگر ولى به معناى ناصر و دوست و یاور بوده باشد شامل همه مؤمنان مى شد و حال آن که ولایت در آیه مورد بحث منحصر به مورد خاص شمرده شده و آن کسى است که در حال رکوع صدقه داده است و کلمه انما که دلیل بر حصر است همراه آن آمده. ب ) در آیه بعد از این، واژه حزب الله به کار رفته است. تعبیر به آن مربوط به حکومت اسلامى است نه یک دوستى ساده، چرا که در معنى حزب، یک نوع تشکل و همبستگى اجتماعى براى تأمین اهداف مشترک افتاده است و این خود مى رساند که ولى در آیه پیشین به معناىسرپرست مى باشد. ج ) حداقل با در نظر گرفتن آیه 6 سوره احزاب که دارد: النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم به طور یقین مى توان گفت شخص زکات دهنده در حال رکوع و نماز همانند پیامبر در ولایت تشریعى یعنى حق تصرف، حق تدبیر،حق مدیریت و رهبرى جامعه اسلامى مشارکت خواهد داشت. 3- آیه اولى الامر، آیه 59 سوره نساء مى فرماید: یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم؛ اى کسانى که به خدا ایمانآورده اید، از خدا اطاعت کنید واز رسول و اولى الامرى که از خودتانند، فرمان ببرید. اگر در موضوع اطاعت از منظر قرآن دقت کنیم، مى بینیم که قرآن در این آیه اطاعت اولى الامر را بدون هیچ قید و شرطى واجب مى داند و حال آن که، قرآن موضوع طاعت را در آیه 8 سوره عنکبوت که در رابطه با اطاعت از والدین و احسان به آنهاست، مقید به عدم انحرافآنها مى کند. از تفاوت بین این دو آیه به یک نکته جالب مى توانیم پى ببریم و آن این که اگر خدا اطاعت اولى الامر را بى هیچ قید و شرطى از ما خواسته است، معلوم مى شود اولى الامر باید از خطا و عصیان معصوم باشد و لذا فرمان به اطاعت مطلقه از اولى الامر کسانى را شامل مى شودکه در ردیف رسول خدا یعنى جانشینان معصوم او هستند، زیرا اطاعت مطلقه در غیرمعصومان(ع) ممکن نیست. 4- آیه صادقین یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین؛ اى کسانى که ایمان آورده اید تقواى الهى داشته باشید و (همیشه) باصادقان باشید، (توبه، آیه 119). طبق ظاهر آیه همه مسلمانان موظفند که در هر عصر و زمانى در خط صادقان و همراه آنان باشند و از آن معلوم مى شود که در هر عصر و زمان صادق یا صادقانى وجود دارند. در اینجا دو نکته قابلتوجه و فهم است: الف) آیه 15 سوره حجرات و آیه 177 سوره بقره و همین طور آیه 8 سوره حشر نشانه اصلى صادقان را چنین بازگو مى کند: ایمان کامل به همه مقدسات و اطاعت فرمان خدا در تمام زمینه ها مخصوصا نماز و زکات و انفاق و استقامت در جهاد و در مقابل مشکلات. از مجموعاین آیات، نتیجه مى گیریم که مسلمانان موظفند با کسانى باشند که از نظر ایمان و تقوا در اعلا درجه، و از نظر علم و عمل و استقامت و جهاد در بالاترین سطح باشند، روشن ترین مصادیق این معانى همان معصومانند. ب ) از سوى دیگر دستور به همراه بودن با صادقان به طور مطلق و جدا نشدن از آنان بدون هیچ قید و شرط، قرینه دیگرى بر معصوم بودن آنهاست، زیرا پیروى بدون قید و شرط جز در مورد معصومان معنى ندارد. 5- آیه قربى قل «لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى؛ بگو من هیچ پاداشى از شما بر (اداى) رسالتم درخواست نمى کنم، جزمودت و دوستى ذوى القربایم را، (شورى، آیه 23). نکته اصلى در مورد آیه این است که از یک سو قرآن مجید از بسیارى از پیامبران الهى نقل مى کند که آنها با صراحت نفى اجر از مردم مى کردند مثل آیه 109، 127، 145، 164 و 180 سوره شعرا و از سوى دیگر آیه مورد بحث دوستى خویشاوندان را به عنوان پاداش مطرح مى کند و از سوى سوم در آیه 57 سوره فرقان اجر مذکور را وسیله قرب الهى معرفى مى کند واز سوى چهارم در آیه 47 سوره سبأ اجر مزبور را به سود مردم ذکر مى کند. از ضمیمه کردن این آیات چهارگانه به یکدیگر به خوبى مى توان نتیجه گرفت که پیامبر اسلام نیز مانند سایر پیامبران الهى اجر و پاداشى براى شخص خود از مردم نخواسته است، بلکه مودت ذوى القرباى او راهى به سوى خداست و چیزى صد درصد به نفع خود آنها، چرا کهاین مودت دریچه و روزنه اى است به سوى مسأله امامت و خلافت و ادامه خط رهبرى رسول خدا در امت و هدایت مردم در پرتو آن. آیاتى که به صورت غیرمستقیم ناظر بر مسأله جانشینى پیامبر اسلام است، به شرح ذیل است: 1- آیه مباهله، آل عمران / 61 2- آیه لیلة المبیت، بقره / 207 3- آیه حکمت، بقره / 269 4- آیه خیرالبریه، بینه / 7 و 8 5- سوره هل اتى 6- آیات نخست سوره برائت 7- آیه سقایة الحاج، سوره توبه / 19 8- آیه و صالح المؤمنین، تحریم / 4 9- آیه وزارت، طه / 29 - 32 10 و 11- احزاب / 23 و 25 12- آیه بینه و شاهد، هود / 17 13- آیه صدیقون، حدید / 19 14- آیه نور، حدید / 27 15- آیه انذار، شعرا / 214 و 215 16- آیه مرج البحرین، الرحمن / 19 تا 22 17- آیه نجوا، مجادله / 12 و 13 18- آیه سابقون، واقعه / 10 تا 14 19- آیه اذن واعیه، حاقه / 12 20- آیه محبت، مریم / 96 21- آیه منافقان، محمد(ص) / 30 22- آیه ایذاء، احزاب / 57 23- آیه انفاق، بقره / 274 24- آیه محبت، مائده / 54 25- آیه مسؤولون، صافات / 24 براى آگاهى بیشتر ر.ک: آیت الله مکارم شیرازى، پیام قرآن (تفسیر موضوعى قرآن مجید)، ج 9، این جلد از تفسیر عمدتا پیرامون بررسى مسأله امامت در قرآن مجیداست. نخست باید دانست در قرآن بسیاری از مطالب بنا بر مصالحی به طور آشکار بیان نشده است. به عنوان مثال جزئیات برخی احکام به تفصیل نیامده است چه بسا به خاطر آن که علاوه بر تلاوت قرآن ارتباط مردم با پیامبر و امامان(ع) نهادینه شود و یا نام امامان به طور آشکار در قرآن نیامده چه بسا به خاطر آن که مخالفان انگیزه ای برای تحریف قرآن پیدا نکنند و یا ستیزه گری خود را با اسلام و قرآن علنی نکنند. اگر چه با تصریح «نام» نیز مشکل حق ستیزان حل نمی شود چنان که بشارت پیامبر اسلام(ص) در تورات و انجیل آمده اما بسیاری از اهل کتاب، اهل حقیقت را کتمان کردند و ایمان نیاوردند. اما آن چه مهم است اشارات موجود در قرآن و امکان تبیین حق برای حق پذیران است. آیات مربوط به حضرت مهدى(عج) در قران مجید فراوان است که از بین آنها به ذکر دو آیه اکتفا مى شود. آیه اول: ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون ان فى هذالبلاغا لقوم عابدین؛ به تحقیق در زبور از پس تورات نوشتیم که مسلما زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد، به یقین در این سخن پیام رسایى است براى قومى که بندگان خدایند، (انبیا، آیه 105). آیه شریفه از سرنوشت نهایى زمین خبر مى دهد که بندگان صالح، آن را به ارث خواهند برد. قابل تأمل در آیه بالا این است که در تورات حضرت موسى و زبور حضرت داوود از این حکومت یاد شده است، در حالى که این دو پیامبر الهى خودشان از انبیایى بوده اند که حکومت داشتند؛ با این حال به آنها خبر از حکومت صالحان بر روى زمین داده شده است (آن هم با این همه تأکید). مطلب یاد شده، این حقیقت را روشن مى کند که این وعده الهى، حکومتدیگرى است و آن حکومت بر کل زمین مى باشد. کلمه الارض هم اشاره به همین معنا دارد. گفتنى است که براى همین در کتاب این دو پیامبر، وعده تحقق حکومت جهانى داده شده است و چنین حکومتى تا این زمان نبوده و مخصوص به زمان ظهور امام زمان(عج) است. اختصاص ذکر این وعده جهانى در تورات و زبور (از میان کتاب هاى آسمانى دیگر)، ظاهرا به جهت تجربه حکومت مؤمنان بر بخشى از زمین در زمان حضرت موسى و داوود بوده است. آیه دوم: وعداللّه الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننى لایشرکون بى شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون؛ خداوند کسانى از شما را که ایمان آوردند و صالحات را انجام دادند، وعده فرمود که آنان را قطعا در زمین به خلافت خواهد گمارد، همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودندبه خلافت گمارد و قطعا برایشان دینشان را مستقر خواهد نمود؛ دینى که آن را برایشان پذیرفت و قطعا آنان را از پس خوفشان به حالت امنیت، دگرگون مى کند، به جهت آن که مرا عبادت کنند [و] چیزى را با من شریک نگردانند و هر که بعد از آن کفر ورزد پس قطعا آنان فاسقانند، (نور، آیه 55). در این آیه شریفه، خداوند وعده استقرار حکومت الهى بر روى زمین را به مسلمانان مى دهد؛ حکومتى که در سایه آن هیچ گونه ترسى نیست و در آن عبادت خداوند بدون شرک انجام مى شود؛ یعنى، حکومتى صد در صد اسلامى که در آن از شرک و نفاق اثرى نیست. کاملاً روشن است که حکومتى با این خصوصیات، تا به حال نبوده و تنها حضرت حجت است که حکومت جهانى خواهد داشت و دنیا را پر از عدل و داد نموده و ریشه کفر و نفاق راخواهد کند. تشبیه این حکومت به حکومت پیامبران گذشته، در نوع حکومت (یعنى الهى بودن آن) است؛ نه در خصوصیات آن از جهت جهانى بودن و برچیده شدن کفر و شرک از سراسر جهان. اما دلایل وجود حضرت مهدى غیر از دلیل عقل که حکم مى کند به این که در هر زمان باید حجتى زنده از طرف خداوند بر مردم باشد، روایات متواتر و فراوانى هست که از شیعه و سنى نقل شده است. حتى چند نفر از علماى اهل سنت کتاب هایى در مورد حضرت مهدى و اثبات وجود آن حضرت و این که خواهد آمد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد و... نوشته اند. براى مطالعه بیشتر ر.ک: صفة المهدى، حافظ ابى نعیم اصفهانى والعرف الوردى فى اخبار المهدى، سیوطى. اطلاعاتى به صورت آمارى از روایات در مورد امام زمان(عج) - که از کتب شیعه و سنى استخراج شده است - براى شما ذکر مى شود: 1- روایات بشارت به ظهور حضرت مهدى(عج) 675 مورد 2- روایاتى که مى رساند از اهل بیت پیامبر(ص) است 389 مورد 3- روایاتى که دلالت مى کند از اولاد على(ع) است 214 مورد 4- روایاتى که دلالت مى کند از اولاد فاطمه(س) است 192 مورد 5- روایاتى که دلالت مى کند نهمین فرزند امام حسین(ع) است 148 مورد 6- روایاتى که دلالت مى کند از اولاد امام زین العابدین(ع) است 185 مورد 7- روایاتى که دلالت مى کند از اولاد امام حسن عسکرى(ع) است 147 مورد 8- روایاتى که دلالت مى کند زمین را پر از عدل و داد مى کند 132 مورد 9- روایاتى که دلالت مى کند عمر حضرت طولانى است 318 مورد 10- روایاتى که دلالت مى کند حکومت حضرت جهانى است 47 مورد 11- روایاتى که دلالت مى کند امام دوازدهمین است 136 مورد در پایان روایتى از یکى از کتاب هاى معتبر اهل سنت ذکر مى شود. رسول خدا(ص) مى فرماید: «اگر از زمانه و روزگار باقى نماند مگر یک روز، خداوند مبعوث خواهد کرد مردى از اهل بیت مرا که زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از ظلم و جور شده بود»، (مسند احمد حنبل، ج 1، ص 99 - ج 3، ص 17 و 70). و اما درباره چرایی عدم تصریح نام امامان در قرآن مجید توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: به این پرسش ارزنده، پاسخ هاى متعدد داده شده است که با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مى شود. 1. «تبیین» قرآن توسط پیامبر(ص)؛ عدم تصریح به خصوصیّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنایى نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان مورد نظر شیعه امرى خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از این دست است. شاید در بین احکام و دستورهاى شریعت مطلبى به اهمّیّت و محوریت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابیرى نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسى ترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشان دهنده اهمّیّت این تکلیف الاهى است؛ امّا به راستى آیا در آیات قرآن نشانى از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟! قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از این دست اشاره کرده، بیان خصوصیات دیگر این مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زکات واجب و حج و خمس و سایر دستورهاى شریعت مقدس نیز از همین نظام تبعیت کرده است؛ یعنى فشار اصلى را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است. همین دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصیر و امام صادق(ع) نیز جارى شده است: ابو بصیر که از شاگردان تیزبین امام ششم(ع) است، پیرامون آیه 59 سوره نساء - «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیاى امور فرا مى خواند، به طرح پرسش مى پردازد. طبیعى است که در خدا و رسول به دلیل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، تردید راه نمى یابد؛ امّا ذکر واژه «اولیاى امور» و اجمالى که در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسید: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از «اولیاى امور» امام على(ع) و اهل بیت اند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم یُسَمِّ عَلیّاً و اَهْلَ بَیْتهِ»؟ امام صادق(ع) در پاسخ به سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتى براى پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن که رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آن که رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضیح داد. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسین - علیهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر که من مولا و آقاى اویم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصیت مى کنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خداى - عزوجل - خواسته ام میانشان جدایى نیفکند تا آن ها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد....»1 از این روایت در مى یابیم وظیفه بیان مصداق ها و موارد و نیز تبیین جزئیات بردوش پیامبر(ص) است. همین جهت شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر(ص) تاکید ورزد؛ بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستین هجرى در ممنوعیت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان که مى دانیم این ممنوعیت سرانجام در اواخر دوران بنى امیه برطرف شد و تدوین کتب روایت نزد تمام فرقه هاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسیرش چنین روایت مى کند: عمران بنِ حُصین به مردى که گمان مى کرد کتاب الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «تو احمقى، آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سوره اش را آشکار نخواند، در قرآن یافته اى؟ و به همین گونه به نماز و زکات و مثل آن ها اشاره کرد و گفت: آیا این [امور] را در قرآن روشن شده یافته اى؟ همانا کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد. و سنت آن را تفسیر مى کند.»2 در همان تفسیر از «مکحول»، یکى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنین نقل مى کند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نیازمندتر است. البته این تعبیر افراط گونه مور تایید شیعه نیست. بر اساس باورهاى شیعه سنّت، مشروعیت و حتّى صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست مى آورد. سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحیح معارف و وظایف دینى بى عنایت به سنت نبوى(ص) و روایات اهل بیت(ع) ممکن نیست. در این جا، پرسشى دیگر رخ مى نماید: رسول اکرم(ص) این معارف و احکام جزئى و تفسیرى را از کجا به دست مى آورد؟ از آیات قرآن استفاده مى شود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آیات از ناحیه خداى متعال است: «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ 3؛ جمع قرآن - کلمات در آیات، آیات در سوره ها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر(ص)] هم پیروى کن و قرآن را همین گونه بخوان. - مرحله بعد «بیان» قرآن است که آن هم وظیفه ما است». بنابراین، بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خدا است و به وسیله وحى دیگرى جز وحى قرآنى در اختیار پیامبراکرم(ص) قرار مى گیرد. پس ما با دو وحى روبه رو هستیم: «وحى قرآنى» و «وحى تبیینى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است؛ امّا در وحى تبیینى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آیات 43 و 44 سوره نحل به این دو گونه وحى اشاره مى کند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنى را که براى مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنى و زمینه تفکر آن ها را فراهم سازى». این ذکر همان «وحى تبیینى» است که درست تجلى یافته است و تمام سخنان پیامبر(ص) در زمینه معارف و دستورالعمل هاى دینى را شامل مى شود. این مقدمات نشان مى دهد عدم ذکر مصداق ها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام الاهى را شامل مى شود. بنابراین، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) باید سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرائض دینى به «سنت» نیاز مندیم. 2. تأکید بر روش توصیفى؛ از روش هاى جالب توجّه قرآن تأکید بر صفات و ویژگى ها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجّه دادن امت به صفات و ویژگى هاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمّیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلى یافته در آنان بسنجند. روش بیان «توصیفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مى بخشد؛ زیرا در هر قطعه اى از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصه هاى ذکر شده در قرآن فراهم مى شود و امکان دستیابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنه هاى فردى و اجتماعى تأمین مى گردد. قرآن «کلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»4 - و بین حق و باطل تمییز مى دهد و راهنماى انسان در فتنه ها است؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «هنگامى که فتنه ها چون پاره هاى شب تاریک شما را فرا گرفت، به قرآن روى آورید» از سوى دیگر، حکومت شایستگان نیاز همیشگى جوامع دینى است و به بخشى از امت اسلامى و یا قطعه اى خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد. براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره اى چنین پهناور، بیان شاخصه ها و شایستگى ها و ویژگى هاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده مى شود. بدین سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگى ها و نه نام ها توجّه کنند و امکان بهره گیرى هاى نو از قرآن فراهم شود. بنابراین، شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شده اند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگى هاى یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهاى دینى، اجتماعى و سیاسى خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته مهم، امام باقر(ع) مى فرماید: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ یَتَنَکَّبِ الفِتَنْ». هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد؛ نمى تواند از فتنه ها مصون ماند.» در این روایت دو نکته قابل تأمل مى نماید: 1. امر ولایت اهل بیت(ع) در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مى شود. اگر به راستى از سر تحقیق و بدون هیچ گونه اعوجاج و کج فهمى سراغ آیات رویم، نشانه ها و صفات و ویژگى هایى که براى امامان بیان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدایت خواهد کرد. پس امر ولایت امامان شیعه را مى توان از قرآن استخراج کرد. البته همان گونه که پروردگار در تمام آفریده ها تجلى کرده است و تنها شایستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولایت اهل بیت(ع) از آیات نیز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نیازمند است. 2. شیعیان ممکن است از راه هاى گوناگون به امر ولایت امامان دست یابند، امّا با توجّه به اهمّیّت و مرجعیت قرآن کسانى از فتنه ها و شبهه ها و افراط و تفریطها رهایى مى یابند که معرفت به ولایت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غیر این صورت، در فتنه هاى ناشى از افراط و تفریط سقوط خواهند کرد. به همین جهت مفسران و علماى بزرگ شیعه بخش عمده اى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولایت و شؤون آن معطوف داشته اند و ولایت امامان شیعه(ع) را به آیات الاهى مستند ساخته اند. تلاش و تألیف هاى آنان ذیل آیاتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولایت»، «اکمال دین»، و... فراوان به چشم مى خورد. این بحث را با حدیثى از امام صادق(ع) پایان مى دهیم: «اگر قرآن آن گونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هر آینه ما را با نشانه هاى ارائه شده اش خواهید یافت.»5 بنابراین، باید با نگاه جست وجوگر در آیاتى که صفات و ویژگى هاى رهبران و اولیاى امور را بیان مى کند، نام هاى اهل بیت(ع) را استخراج کرد. شیعه افتخار دارد که رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزیده است. ---------------------------- پى نوشت ها: 1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ علیه الصلوةُ و لَم یُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِکَ وَ نَزَلَتْ عَلَیْه. الزَّکاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ اَرْبَعینَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى کانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِک لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطیعُو اللَّهَ و اطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْکُمْ» وَ نَزَلَتْ فى عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى عَلِىٍّ: مَنْ کُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصیکُمْ بکتابِ اللّهِ و اهل بیتى فَاِنّى سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا یُفَرّقَ بَیْنَهُما حتىَّ یوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى ذلِکَ...»؛ اصول کافى، ج 2، ص 71. 2. «اِنّک رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى کتاب الله اربعاً لایُجْهَرُ فیها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ علیه الصَّلاةَ و الزَّکاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى کِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ کِتابَ اللَّه تَعالى اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسیر و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182. 3. قیامت (75): 17 - 19. 4. طارق(86): 14. 5. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 13. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image