ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

آيا اساساً امامت و امامان وجود خارجی داشته اند؟


دلايل عقلي و نقلي و تاريخي وجود دارد که ضرورت وجود امام را، اثبات نموده و وجود امامان را قطعي و يقيني مي نمايد، که اينک به برخي از آنها اشاره ميشود: T}الف) برهان عقلي اين برهان از سه مقدمه تشکيل مييابد: 1. هدف از آفرينش انسان اين است که با انجام دادن افعال اختياري، مسير تکامل خود را به سوي کمال نهايي بپيمايد، کمالي که جز از مجراي اختيار و انتخاب به دست نميآيد و اراده حکيمانه الهي اصالتاً به کمال و سعادت انسان تعلق گرفته است اما از آن جا که اين کمال و سعادت جز از راه انجام دادن افعال اختياري، حاصل نميشود، مسير زندگي بشر، دو راهه و دو سويه قرار داده شده تا زمينه انتخاب و گزينش براي وي فراهم شود و طبعاً يک راه آن هم به سوي شقاوت و عذاب خواهد بود که بالتبع (و نه بالإصالة) مورد اراده الهي واقع ميشود. 2. اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام کار و فراهم شدن زمينه هاي بيروني براي کارهاي گوناگون و وجود ميل و کشش دروني به سوي آنها نياز به شناخت صحيح نسبت به کارهاي خوب و بد و راههاي شايسته و ناشايسته دارد و در صورتي انسان ميتواند راه تکامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب کند که هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيب ها و پيچ و خم ها و لغزشگاه هاي آن، آگاه باشد. پس مقتضاي حکمت الهي اين است که ابزار و وسايل لازم براي تحصيل چنين شناخت هايي را در اختيار بشر قرار دهد و گرنه همانند کسي خواهد بود که مهماني را به مهمانسرايي دعوت کند ولي محل مهمانسرايش و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! و بديهي است که چنين رفتاري خلاف حکمت و موجب نقض غرض است. 3. شناخت هاي عادي و متعارف انسان ها که از همکاري حس و عقل، به دست ميآيد هر چند نقش مهمي را در تأمين نيازمندي هاي زندگي، ايفا ميکند اما براي باز شناختن راه کمال و سعادت حقيقي در همه ابعاد فردي و اجتماعي، و مادي و معنوي و دنيوي و اخروي، کافي نيست و اگر راه ديگري براي رفع اين کمبودها وجود نداشته باشد، هدف الهي از آفرينش انسان تحقق نخواهد يافت. با توجه به اين مقدمات، به اين نتيجه ميرسيم که مقتضاي حکمت الهي اين است که پيامبراني را مبعوث فرمايد تا راه سعادت دنيا و آخرت را به بشر بياموزند و اين نياز وي را برطرف سازند، و نيز به تربيت افراد مستعد بپردازند و آن را تا آخرين مرحله کمالي که برايشان ميسر است برسانند، و همچنين در صورتي که شرايط اجتماعي، مساعد باشد اجراء قوانين اجتماعي دين را به عهده بگيرند. از آنجا که دين مقدس اسلام، همگاني و جاوداني و نسخ ناشدني است و بعد از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيامبري نخواهد آمد و ختم نبوت در صورتي با حکمت بعثت انبياء وفق ميدهد که آخرين شريعت آسماني، پاسخگوي همه نيازهاي بشر باشد و بقاء آن تا پايان جهان، تضمين شده باشد. اين ضمانت، در مورد قرآن کريم، وجود دارد و خداي متعال، مصونيت اين کتاب عزيز را از هر گونه تغيير و تحريفي تضمين کرده است ولي همه احکام و قوانين اسلام، از ظاهر آيات کريمه استفاده نميشود و في المثل تعداد رکعات نماز و کيفيت انجام آن و صدها حکم واجب و مستحب آن را نميتوان از قرآن کريم به دست آورد و معمولاً قرآن در صدد بيان تفاصيل احکام و قوانين نيست و تعليم و تبيين آنها را به عهده پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گذاشته تا با علمي که خدا به او عطا فرموده آن ها را براي مردم بيان کند، اما شرايط دشوار زندگي آن حضرت مانند چند سال محصور بودن در شعب ابي طالب و ده سال جنگ با دشمنان اسلام، اجازه نمي داد که همه احکام و قوانين اسلام را براي عموم مردم بيان کند و همان اندازه هم که اصحاب فرا ميگرفتند ضمانتي براي محفوظ ماندن نداشت و حتي کيفيت وضو گرفتن آن حضرت که سالها در مرئي و منظر مردم بود مورد اختلاف، واقع شد. با توجه به اين نکات، روشن ميشود که هنگامي دين اسلام ميتواند به عنوان يک دين کامل و پاسخگوي نيازهاي همه انسان ها تا پايان جهان، مطرح باشد که در متن دين، راهي براي تأمين مصالح ضروري جامعه، پيش بيني شده باشد مصالحي که با رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در معرض تهديد و تفويت قرار ميگرفت و اين راه، چيزي جز نصب جانشين شايسته براي رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخواهد بود، ختم نبوت هنگامي موافق با حکمت الهي خواهد بود که توأم با نصب امام معصوم باشد امامي که همه ويژگي هاي پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جز نبوت و رسالت را دارا باشد. بدين ترتيب، هم ضرورت وجود امام ثابت شد و هم لزوم علم خدادادي و عصمت براي وي، و هم اينکه بايد از طرف خداي متعال نصب شود، زيرا اوست که مي داند چنين علمي و چنين ملکه اي را به چه کسي عطا فرمايد. دليل دوم اينکه خداوند دانا و حکيمي که براي بيان و حفظ شرايع انبياي پيشين بر اساس حکمت بالغه خويش تدابير لازم را انديشيده و براي آن ها جانشينان و اوصيايي تعيين فرموده است، چگونه ممکن است که تصور کنيم نسبت به آينده آخرين پيامبر خود که بعد از او پيامبري نخواهد آمد و دين و شريعت او کامل ترين شرايع آسماني است، و بايد پاسخگوي همه نيازهاي بشر تا روز قيامت باشد، بي تفاوت بوده، و بدون تعيين جانشين براي پيامبرش، امت وي را بدون امام و سرپرست رها نموده باشد، بدون ترديد اين نحوه عمل بر خلاف حکمت و در تناقض با هدف خلقت خواهد بود، زيرا هدف خلقت رساندن انسان به کمال لايق خويش است، و عدم تعيين جانشين براي پيامبر، رها نمودن انسان در وادي ضلالت است، و صدور کار غير حکيمانه از خداي حکيم محال است، پس به طور قطع و يقين خدا براي آخرين فرستاده خويش نيز جانشيناني تعيين نموده که اولين آنان علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ است. لذا روي اين حساب رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «اي علي تو در زندگي و بعد از مرگ من جانشين من بر امتم هستي، تو براي من مانند شيث براي آدم، و سام براي نوح و اسماعيل براي ابراهيم، و يوشع براي موسي و شمعون براي عيسي هستي». ب) دلايل نقلي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در طول دوران رسالت خويش بارها به صورت هاي گوناگون جانشيني امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ را گوشزد کرده بود و در همان سال هاي آغازين بعثت هنگامي که آيه «و خويشاوندان نزديکت را انذار کن» نازل شد. به اتفاق شيعه و سني علي بن ابن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را به عنوان جانشين خود معرفي کرد. تا اينکه آيه شريفه «اي پيامبر آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکني، رسالتت را انجام نداده اي...». و با نزول این آيه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دريافت که زمان مناسب فرا رسيده و تأخير بيش از اين روا نيست، از اين روي در غدير خم به انجام اين وظيفه مبادرت ورزيد و هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل غدير خم جمع کرد، و ضمن خطبه مفصلي از ايشان سوال کرد: آيا من از خود شما به شما اولي تر نيستم؟ همگي يک صدا جواب مثبت دادند، آن گاه زير بغل علي ـ عليه السلام ـ را گرفته او را در برابر مردم بلند کرد و فرمود: «هر کس من مولا و سرپرست او هستم، پس علي مولا و سرپرست اوست» بدين ترتيب، ولايت الهي را براي آن حضرت، اعلام فرمود. سپس همه حضار با آن حضرت بيعت کردند و خليفه دوم ضمن بيعت با اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ به عنوان تبريک و تهنيت گفت: «به به که مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمن و مؤمنه گرديدي». در اين روز بود که آيه شريفه «امروز دين شما را براي شما کامل و نعمتم را بر شما تمام، و دين اسلام را براي شما پسنديدم» نازل شد و پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تکبير گفت و فرمود: تمام نبوت من و تمام دين خدا، ولايت علي بعد از من است، در اين هنگام ابوبکر و عمر از جا برخاستند و از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پرسيدند که آيا اين ولايت، مخصوص علي ـ عليه السلام ـ است؟ حضرت فرمود: مخصوص علي و اوصياء من تا روز قيامت است. پرسيدند: اوصياء شما چه کساني هستند؟ فرمود: بعد از من برادر و وزير و وارث و وصي و جانشين من در ميان امتم و ولي هر مؤمني علي ـ عليه السلام ـ است، پس پسرم حسن، پس پسرم حسين سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين يکي پس از ديگري خواهد بود، قرآن با آنها و آنها با قرآن هستند، از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض بر من وارد شوند. و نيز هنگامي که آيه «اي کساني که ايمان آورده ايد اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولي الامر را» نازل شد جابر بن عبدالله انصاري از آن حضرت پرسيد، اين اولي الامر که اطاعت شان مقرون به اطاعت شما شده چه کساني هستند؟ فرمود: اي جابر، آنها جانشينان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند، اول آنها علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ ، پس حسن، سپس حسين، سپس علي بن حسين، سپس محمد پسر علي که در تورات به باقر معروف است، اي جابر تو به زودي او را درک خواهي کرد، هنگامي که او را ملاقات کردي سلام مرا به او برسان. سپس جعفر صادق پسر محمد، سپس موسي پسر جعفر، سپس علي پسر موسي، سپس محمد پسر علي، سپس علي پسر محمد، سپس حسن پسر علي و سپس، هم نام و هم کنيه من، حجت خدا در زمين و بقية الله در ميان بندگانش، پسر حسن پسر علي است. ج) دلايل تاريخي{T هنگامي که به تاريخ مراجعه ميکنيم، ميبينيم تاريخ نگاران، تاريخ زندگي امامان را از جنبه شخصي و فکري و سياسي و علمي تفصيلاً در حافظه تاريخ خود ثبت و ضبط نموده اند. مثلاً اسامي هر کدام از امامان با ذکر اسامي پدران و مادران و محل تولد و سال تولد و مدت عمر و سال وفات و محل دفن و قبور و بارگاه آنان را تعرض نموده و به ذکر فضايل آنان پرداخته و سيره عملي آنان را گوشزد نموده و به مبارزات سياسي و جنگ هايي که با ستمگران معاصرين خود داشته اند، پرداخته اند. به عنوان نمونه جنگ هاي امير مؤمنان با معاويه و طلحه و زبير و خوارج و حوادث مربوط به آن، و صلح امام حسن با معاويه و جنگيدن امام حسين ـ عليه السلام ـ با يزيد و شهادت وي در کربلا و همچنين ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ را با تمام خصوصيات در تاريخ گزارش کرده اند. با توجه به دلايل عقلي و نقلي و تاريخي اي که ذکر شد، با قطع و يقين ثابت است که امامان دوازده گانه يکي از پس از ديگري به عنوان جانشينان پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و حجت خدا در روي زمين وجود داشته و آخرين فرد آنها هم اکنون وجود دارد و تا قيام قيامت هم وجود خواهد داشت، زيرا به فرموده امام صادق ـ عليه السلام ـ اگر زمين بدون امام باقي بماند، زمين و اهل آن نابود خواهند شد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image