تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
جنگ خندق که همان جنگ احزاب است علي رغم عهد شکني يهود بني قريظه عليه پيامبر اسلام که با پيامبر (ص) عهد و پيمان بسته بودن که با دشمنان پيامبر هم پيمان نشده بلکه در هنگام خطري که مدينه را تهديد و مورد حمله قرار داد بايد در کنار پيامبر (ص)براي دفاع از مدينه آماده شده و به جنگ با دشمنان مشترک مي رفتند، بر خلاف عهد خود با ابوسفيان دشمن سرسخت اسلام و پيامبر، همداستان شده و بر عليه پيامبر (ص) و مسلمانان توطئه چيني کردند و با ابوسفيان هم پيمان شدند تا هم پيمان اصلي خود را تنها بگذارند. حي ابن اخطب بزرگ بني نضير با تحريک کعب بن اسد، رهبر بني قريظه با تحريک ابوسفيان با هم، پيمان بستند که کار مسلمانان را يکسره کنند. پس از آن بود که ابوسفيان با اتخاذ تمام قبايل بزرگ از مشرکين به سوي مدينه يورش آوردند؛ که سرانجام با رشادت اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ که با کشتن بزرگ ترين پهلوان عرب (عمرو بن عبدود) که داستان آن مشهور است معادله جنگ را به پيروزي نهايي اسلام تغيير داد و کار مشرکين يکسره شد و توطئه هاي آنان نقش بر آب شد. در اين جنگ، 12 نفر از مسلمانان به شهادت رسيدند و چند نفر زخمي شدند و از سپاه مقابل اسلام، تنها 4 نفر کشته شدند که در بين آنان هيچ فردي از يهود وجود نداشت، چون يهود در جنگ شرکت نکردند بلکه يهود بر خلاف پيماني که با پيامبر بسته بودند آن را شکسته و پيمان جديدي را با ابوسفيان بستنند که در جنگ به حمايت از مدينه شرکت نکرده و به پيمان خود عمل ننمايند. بنابراين آنچه شنيده ايد اشتباه است. در اين جنگ هيچ يهودي کشته نشده است. اما آنچه که در باره کشته شده 600 یهودی مطرح شده است مربوط به این قضیه است : پس از جنگ احزاب نشانه های برتری و قدرت مسلمانان در عرصه های مختلف آشکار شد ، چنانکه از نشانههاى برترى مسلمانان در بعد نظامى اقدامهایی است که پس از جنگ احزاب بر ضد يهوديان انجام دادند. اين جنگ برعلیه یهود بنی قریظه و بىدرنگ پس از فرار سپاه احزاب آغاز شد و هدف آن تنبيه يهوديانى بود كه پيمان خود با حكومتاسلامى را شكسته بااعراب همدست و همداستان شده بودند. نشانههاى تغييرمعادله نيرو بهنفع مسلمانان در دومورد ازاين جنگ بروشنى ديدهمىشود: 1- تسليم شدن بدون قيد و شرط دشمن : وقتى سپاهيان اسلام دژ بنىقريظه را محاصره كردند، آنان ياراى تحمل محاصره دراز مدت را در خود نيافتند. از اين رو، به رسول خدا (ص) پيشنهاد مذاكره دادند. حضرتش پذيرفت و يكى از يهوديان خدمت ايشان آمد. وى درخواست كرد كه بنىقريظه نيز مانند بنىنضير تسليم شوند، اموال و اسلحه آنان مال مسلمانان باشد و خون آنها محفوظ بماند و آنها اجازه يابند كه با زنان و كودكان خود از مدينه بيرون بروند و تنها بار شترى غير از اسلحه از آن خودشان باشد. رسول خدا (ص) اين شرط را نپذيرفت و فرمود: به هيچ وجه موافقت نمىكنم، مگر اينكه تسليم فرمان من شويد. علت خوددارى آن حضرت اين بود كه گر چه پيشنهاد به ضرر دشمن بود، ولى از سوى آنها عنوان شده بود و شرايط را خود تعيين كرده بودند، در حالى كه رسول خدا (ص) خواستار تسليم بدون قيد و شرط يهوديان بود. مقايسه اين جريان باپيشنهادى كهاز سوى رسولخدا (ص) درجنگاحزاب به قبيله غطفان مبنى بر دادن يك سوم خرماى مدينه شد، برترى موضع حضرتش را بخوبى نشان مىدهد. 2- نابودى كامل دشمن : بنىقريظه مدت 25 روز مقاومت كرد. در اين مدت درگيرى مهمى ميان طرفين روى نداد و فقط يك نفر از مسلمانان به دست يك زن يهودى كشته شد و تنها تيراندازان به يكديگر تير مىانداختند. با آنكه بنىقريظه آذوقه زيادى داشت و مىتوانست بيش از اين پايدارى كند، اما در اين كار سودى نيافت و بدون هيچ قيد و شرطى خود را تسليم كرد. پس از گفتگوهايى كه ميان دو قبيله «اوس» و «خزرج» با رسول خد (ص) صورت گرفت، حضرتش موافقت كرد كه «سعدبن معاذ» رئيس اوس درباره بنىقريظه قضاوت كند. يهوديان نيز از اين كار استقبال كردند. با توجه به سابقه دوستى يهوديان و اوسيان در دوره جاهليت، آنها اميدوار بودند كه سعد رعايت آنان را بكند، اما حكم سعد چنين بود: مردان كشته شوند، اموال تقسيمگردد و زنان وكودكان بهاسارت درآيند. اين حكم به اجرا درآمد و تعداد ششصد تن از بنىقريظه كشتهشدند. بهاينترتيب، جنگ بنىقريظه بانابودى كاملدشمن پايانيافت . ممكن است كسى بگويد پيامبران مهربان و اهل رحمتند ، چرا چنین حکمی را اجرا کردند ، که در پاسخ گفته می شود اجرای عدالت نيز مصداقى از رحمت و قصاص نيز «زندگى» است و اين از مصاديق رحمت اسلام است كه ستم دفع شود و از اساس نابود گردد و پيامبر (ص) اسلام همان گونه كه پيامبر «رحمت» بود پيامبر «حماسه» هم بود و خداوند نيز آن گونه كه رحيم است، عزيز و حكيم نيز هست بعلاوه نباید فراموش کرد یهودیان خود به این حکم راضی شدند و خود خواهان آن شدند كه سعد بن معاذ درباره آنان داورى كند و خود داورى او را قبل از آن كه بدانند چه خواهد بود پذيرفتند. اين در حالى است كه به موجب آنچه قانون مقرّر مىدارد هر كس داورى كسى را بپذيرد تمام اختيارات خود در آن موضوع را به او واگذار كرده و داور با برخوردارى از اين «حقوق تفويض شده» مىتواند آنچه را خود در مورد آنان حكم عدالت مىداند مقرّر بدارد. در اين ماجرا بويژه به اين نيز بايد توجّه داشت كه داور مورد قبول بنى قريظه يعنى سعد بن معاذ همان كسى بود كه قبل از اين به ميان آن يهوديان رفته، آنان را از شكستن پيمان خود با رسول خدا (ص) برحذر داشته بود و آنان پاسخى شديد اللّحن به او داده بودند و سعد دريافته بود كه آنان خواهان از ميان رفتن اسلام و كشته شدن مسلمانان هستند. حتّى پس از صدور حكم سعد همان كسانى كه خود توطئه كرده و اكنون محكوم داورى او بودند نيز به داورى او تن در داده و دريافتند كه اين جزاى كردار خود آنهاست، تا آنجا كه روايت شده است وقتى حيى بن اخطب را براى اعدام حاضر كردند وى به رسول خدا (ص) گفت: «به خداوند سوگند از اين كه با تو دشمنى كردهام خود را سرزنش نمىكنم، امّا اين حقيقت را دريافتهام كه هر كس به خدا پشت كند خدا نيز او را خوار خواهد كرد». وى سپس به مردم رو كرد و گفت: «اى مردم، ايرادى بر حكم خداوند نيست كه اين تقديرى نوشته شده و حماسهاى است كه خداوند آن را مقرّر داشته است». وى پس از اين سخنان براى اعدام آماده شد. بدين ترتيب مشاهده مىكنيم كه حتّى يهوديان خود نيز دريافته بودند كه اين يك قصاصى قانونى عليه آنان است. با اين وصف چه مىشود برخى از مردم را كه مىگويند: «لازم بود رسول خدا (ص) بر آنان دل بسوزاند و با آنها مهربانى كند». اينك ما از چنين كسانى مىپرسيم: اگر رسول خدا (ص) مردان آنان را به قتل نمىرساند- در حالى كه اگر آنان توان مىيافتند پيامبر و همه مردم مسلمان را مىكشتند و اسلام را از ميان مىبردند و در شرايطى كه گذشت درباره جنايتكاران خود يك ستم است- پس چه بايد مىكرد؟ آيا مىبايست اموال آنان را در اختيار گرفته، آنان را از مدينه اخراج مىكرد در حالى كه چنين چيزى خود نوعى عفو را در برداشت و چنين عفوى يك ستم بود؟ علاوه بر اين در حالى كه اين يهوديان داراى هفتصد مرد جنگى بودند در صورتى كه پيامبر آنان را از مدينه بيرون مىراند چه پيش مىآمد؟ آيا آنان نيرويى جنگى را عليه اسلام تشكيل نمىدادند و آيا چون دو قبيله يهودى ديگر به تحريك قبايل عرب عليه مسلمانان نمىپرداختند؟ آيا پيامبر (ص) مىتوانست بر آنان دلسوزى و مهربانى بورزد تا در آينده اگر به فرصتى دست يابند عليه مسلمانان دست به تهاجم بزنند؟ آيا درست است بر دزدانى مهر ورزيده شود تا ديگر بار اوضاع خود را سامان دهند و تجديد قوا كنند و آنچه را شخص بدان افتخار مىكند و آنچه دارد و ندارد از او بربايند؟ بنابراين چيزى جز قتل نمىتوانست جزايى برابر و كافى براى كردار ناشايست آنان باشد و به عبارتى ديگر اين يهوديان بودند كه با رفتار و با توطئههاى خود دست به خودكشى زدند. این خلاصه ای از اقدام قاطعانه مسلمانان بر علیه یهودیان پیمان شکن بود ، در منابع از کشته شدن یهودیان لجوج شخن گفته شده است اما این امر به خواست خود یهود بودکه که رای سعد را پذیرفتند ، و بعلاوه با موافقت رسول الله (ص) بود ، بنابراین هر کس که این یهودیان را کشته باشد ، به فرمان رسول الله عمل کرده است ، اما این مساله که همه آن یهودیان را علی (ع) کشته باشند چنین چیزی غیر ممکن است و این مطلب ساخته ذهن و قلم دشمنان شیعه است ،و چنین ادعایی هیچ سندقابل قبولی ندارد ، بله تعدادی از کشته شدگان ، توسط علی (ع) کشته شدند .از دیگر افرادی که به این دستور رسول الله (ص) عمل کرد زبیر بن عوام بود که ده نفر یا بیش تر را به دستور رسول الله (ص) گردن زد و این کار مصداقی از عمل به دستور رسول الله (ص) بود و اشکال کردن به ایشان ، اشکال بر رسول الله (ص) ونشانه بی اعتقادی به ایشان است. .
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.