ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

ديدگاه امام فخر رازي نسبت به پنج محور کلامي اشاعره چگونه است؟ و ایشان در وصیتنامه اش به چه مطالبی اشاره نموده است؟


براي پاسخ به اين پرسش، نخست لازم است فهرستي از کليات اصول عقايد اشاعره ذکر گردد: اشاعره به پيروان ابوالحسن اشعري گفته ميشود که در صدد يافتن راهي ميانه بين افراط گرايي معتزله در استفاده از عقل و تأويل گسترده آيات و روايات و تفريط گرايي اهل حديث در استفاده از عقل و تمسک خشک به ظاهر روايات بود. اشاعره پنج محور مشخص کلامي ندارند، بلکه در مسائل مختلف کلامي، ديدگاههاي خاص خودشان را دارند و در کتابهاي مربوط به فرق و مذاهب اسلامي، اين ديدگاهها کم و بيش بيان شده است؛ خود ابوالحسن اشعري آراي کلامي خود را در چهار رکن: ذات، صفات و افعال الهي و نيز سمعيات بيان کرده است که هر کدام از اين چهار رکن، خود داراي ده اصل است. به هرحال برخي از مهمترين آراي کلامي ابوالحسن اشعري که ديگر متکلمين اشاعره نيز کمابيش به اين آرا پايبند ماندند، عبارت است از: 1. صفات ازلى خداوند اكثريت معتزله صفات ازلى خداوند را عين ذات او مىدانستند، و برخى از اهل حديث (مشبِّهه) به زيادت و مغايرت آنها با ذات معتقد بودند و شيخ اشعرى نيز نظريه زيادت را برگزيد، ولى تبصرهاى را به آن افزود و آن اين كه: اين صفات ازلى نه عين ذاتند و نه غير ذات، اگر چه در واقعيت خود قايم به ذاتاند: «خداى تعالى به واسطه علم زايد بر ذات، عالم و به واسطه قدرت، قادر و به واسطه حيات، حى و به واسطه اراده، مريد است، اين صفات ازلى و قايم به ذات خداوند؛ گفته نمىشود كه آنها عين ذاتند و نه غير ذات». 2. صفات خبريه ابوالحسن اشعري از يک سو نظريه اهل حديث در اثبات صفات خبريه را پذيرفت و از سوي ديگر قيد «بلاتشبيه» و «بلاتکليف» را بر اين صفات افزود. 3. جبر و اختيار اشاعره در مسأله جبر و اختيار، مسأله «کسب» را مطرح کردند که هر يک از متکلمين اشاعره تفسيري خاص از «کسب» ارائه نمودند. تفسير خود ابوالحسن اشعري از کسب اين است که خداوند افعال انساني را مي آفريند و انسان اين افعالي را که آفريدۀ اوست، اکتساب ميکند و کسب به معناي مقارنت خلق فعل با خلق قدرت حادث در انسان از سوي خداست و بنابراين خود اين کسب نيز مخلوق خداست. 4. کلام خدا اشعري در مسأله کلام خدا نيز راهي ميانه بين اهل حديث و معتزله بر ميگزيند و معتقد ميشود، کلام خدا دو قسم است: کلام نفسي که قديم است و کلام لفظي که حادث است. 5. رؤيت خدا اشعري در اين مسأله نيز، نه مانند اهل حديث امکان رؤيت خدا با چشم سر را ميپذيرد و نه مانند معتزله رؤيت را انکار ميکند، بلکه معتقد ميشود که خداوند ديده ميشود، اما ديدن خدا مانند ديدن ديگر اجسام و مستلزم تشبيه او به مخلوقات نيست. 6. خلقت جهان اشاعره در مورد خلقت جهان معتقدند که جهان قديم نيست و حادث است و هم جوهر و هم عرض، هر دو حادثند و خداوند علت مباشر همه تغييرها و همه امور حادث است و نظام علّي و معلولي طبيعي وجود ندارد و هر چه هست فعل خداست و آنچه در جهان اصالت دارد، جوهر فرد يا ذرّه يا همان جزء لايتجزّي است. 7. حسن و قبح افعال اشاعره در اين مسأله، حسن و قبح واقعي افعال را انکار ميکنند و حسن و قبح شرعي را ميپذيرند و ميگويند: قبيح آن است که نهي تحريمي يا تنزيهي به آن تعلق گرفته باشد و حسن آن است که مانند واجب و مستحب و مباح، از آن نهي نشده باشد. 8. تکليف ما لايطاق اشاعره چون به حسن و قبح عقلي اعتقاد ندارند و چيزي را بر خدا واجب نميدانند، در اين مسأله بر اين باورند که خداوند هر کاري از جمله تکليف ما لايطاق را ميتواند انجام دهد و هر عملي که از او صادر شود، نيکوست. برخي ديگر از ديدگاههاي کلامي اشاعره عبارت است از «خير و شر زاده مشيت خداست»، «فسق موجب سلب ايمان نيست و مرتکب کبيره را هم ميتوان مؤمن ناميد»، «معاد اعاده پس از عدم است»، «وعيد و کيفر گناهان بر خدا لازم نيست و خدا ميتواند، همه گنهکاران را به شفاعت و مغفرت ببخشد» و «امور اخروي همان گونه که در متون ديني آمده است، پذيرفته ميشود و ايمان به آنها لازم است، هر چند کيفيت آنها بر ما معلوم نباشد». فخر رازي (606 ـ 543 يا 544ق) از رجال برجسته متأخر انديشه اهل سنت است. نام کامل وي ابو عبدالله محمد بن عمر بن حسين، ملقب به فخرالدين يا فخر رازي است. وي را ابن الخطيب يا ابن خطيب الري نيز گفتهاند، بدان اعتبار که پدرش در ري خطيب مسجد بود. از محضر اساتيدي چون: پدرش ضياء الدين عمر، کمال سمناني، مجد الدين جيلي و نيز ـ به روايت خوانساري از ـ محمود بن علي حمصي شيعي استفاده کرد. مسافرتهاي زيادي به شهرهاي ايران، ترکستان، افغانستان، هند داشته است و کراميان دشمن وي بودهاند. شاگردان بسياري داشت و در علوم مختلفي چون فلسفه، کلام، فقه، اصول، طب و علوم ديگر صاحب نظر بوده است. از جمله آثار او التفسير الکبير، المحصول، شرح الاشارات و التنبيهات، شرح عيون الحکمة، المباحث المشرقية، محصل افکار المتقدمين و المتأخرين، شرح القانون، اعتقادات فرق المسلمين و المشرکين، جامع العلوم و حدايق الانوار را ياد کرد. در آثار فخر رازي، ويژگيهايي چون عصيان بر ضد فيلسوفان، در عين بهره جستن از روشهاي آنان و عبور از حالت انفعال نسبت به فلسفه و برخوردار شدن از کلام فلسفي به چشم ميخورد و نيز موضوعات کلامي در آثار او به وسيله دانشهاي ديگر تکميل ميشود. همين حملههاي سخت رازي بر فلسفه مشاء، راه را بر مذاهب مابعد الطبيعي اشراقيان و صوفيان گشود تا در دوره هجوم مغولان و درگيريهاي داخلي فرقهها، قرائتي نو از دين و آموزه هاي آن ارائه گردد. اما به رغم اين تحول آفريني، وي همچنان در کليات، بر همان اصول انديشههاي اشاعره است، هر چند در پارهاي موارد با ديگران اختلاف نظرهايي دارد: ـ رازي در مسأله اصالت ذره که از وجوه اساسي کلام اشاعره است، در «المباحث المشرقية» انتقاد کرده است و رساله الجوهر الفرد را در رد آن سامان داده است، هر چند در آثار متأخرتر خود چون «مفاتيح الغيب» آن را مجدداً پذيرفته است. ـ رازي در برخي از مباحث و در پارهاي از آثار خود به انديشههاي معتزله نزديک شده است، براي نمونه وي در حالي که به سان ديگر اشاعره صفات سبعه خداوند را ميپذيرد، علم خداوند را ذاتی ميداند و يا در باره تغيير يا عدم تغيير علم خداوند به واسطه تغيير معلوم اظهار ميدارد که «نظريه درست همان نظريه ابوالحسين بصري (معتزلي) است و آن اينکه علم به هنگام تغيير يافتن معلوم تغيير مييابد». نمونه ديگر آنکه وي در مسأله ايمان با بسياري از متکلمان معتزلي هم آواز ميگردد که ايمان اصل ضروري و کافي مصونيت از کفر است، دوزخ براي کساني نيست که کار بد را تصادفي مرتکب شدهاند، بلکه براي کافراني است که ايمان ندارند. ـ رازي همچنين در مسأله صفات خداوند، هر چند اموري چون رؤيت را به طور اصولي و به دلالت ادله نقلي مي پذيرد، ولي در باره صفات خبريه، يعني نسبت دادن چيزهايي چون خشم و خشنودي به نوعي تأويل ميگرايد و معتقد است درباره اين دسته از صفات، نسبت دادن مقدمات و کيفيات نفساني آنها به خداوند صحيح نيست، گرچه ميتوان نتايج چنين صفاتي را به خداوند نسبت داد. ـ رازي در مباحث جبر و اختيار، به طور اصولي جبرگراست و تا آن اندازه پيش ميرود که حتي نظريه کسب اشعري را که ظاهر آن بويي از اختيار دارد، رد ميکند. تفسير کبير او سراسر پر از سخناني در رد عقايد معتزله در اين باب است و هيچ از اين ابا ندارد که بگويد: «انسان موجودي است ناچار، در چهره کسي که مختار مينمايد» و «در هستي چيزي جز جبر نيست». اينجاست که رازي راه خود را از اشعري که با نظريه کسب، صورتي ملايمتر به انديشه جبر داده است و يا با کساني چون باقلاني و جويني که بر پايه همين نظريه، قدرت و اراده و در نتيجه مسئوليت انسان نسبت به کردههاي خود را توجيه کردهاند، جدا ميکند. اما در مورد وصيت نامه فخر رازي، متن وصيت نامه امام فخر در کتاب هايي چون طبقات الشافعيه سبکي و طبقات الاطبا ذکر شده است. اين وصيت نامه را وي حدود 8 ماه پيش از مرگش يعني در 21 محرم 606 هـ.ق خطاب به شاگردش ابوبکر ابراهيم بن ابي بکر بن علي اصفهاني املا کرده است. وصيت نامه متضمن چکيده نظريات او پيرامون دين و فلسفه و قرآن با عباراتي فشرده است. مسائل کلامي وصيت نامه، کلياتي راجع به توحيد خدا و صفات خدا و پيامبر و قرآن است که بين همه مسلمين اتفاقي است و چيزي از ديدگاههاي کلامي اشاعره و مسائل اختلافي بين مذاهب اسلامي در وصيتنامه ايشان به چشم نميخورد. امام فخر در وصيت نامهاش، با عبارات مختلف، اميد به رحمت و بخشايش خدا و طلب مغفرت از خدا در مورد خطاهايي که ممکن است در نوشتههايش باشد و نيز طلب دعا از مؤمنين را ذکر کرده و در آخر، مطالبي پيرامون نگهداري فرزندانش، خطاب به وصي و شاگردش عنوان کرده است. متن وصيت نامه فخر رازي أخبرنا أبو عبد الله الحافظ إذنا خاصا أخبرنا الكمال عمر بن إلياس بن يونس المراغي أخبرنا التقي يوسف بن أبي بكر النسائي بمصر أخبرنا الكمال محمود بن عمر الرازي قال سمعت الإمام فخر الدين يوصي بهذه الوصية لما احتضر لتلميذه إبراهيم بن أبي بكر الأصبهاني: يقول العبد الراجي رحمة ربه الواثق بكرم مولاه محمد بن عمر بن الحسن الرازي و هو أول عهده بالآخرة و آخر عهده بالدنيا و هو الوقت الذي يلين فيه كل قاس و يتوجه إلى مولاه كل آبق أحمد الله بالمحامد التي ذكرها أعظم ملائكته في أشرفِ أوقات معارجهم و نطق بها أعظم أنبيائه في أكمل أوقات شهاداتهم و أحمده بالمحامد التي يستحقها عرفتها أو لم أعرفها لأنه لا مناسبة للتراب مع رب الأرباب و صلواته على ملائكته المقربين والأنبياء و المرسلين و جميع عباد الله الصالحين اعلموا أخلاَّئي في الدين و إخواني في طلب اليقين أن الناس يقولون إن الإنسان إذا مات انقطع عمله و تعلقه عن الخلق و هذا مخصص من وجهين الأول أنه إن بقي منه عمل صالح صار ذلك سببا للدعاء و الدعاء له عند الله تعالى أثر الثاني ما يتعلق بالأولاد و أداء الجنايات. أما الأول فاعلموا أني كنت رجلا محبا للعلم فكنت أكتب من كل شيء شيئا لأقفَ على كميته و كيفيته سواء كان حقا أو باطلا إلا أن الذي نطق به في الكتب المعتبرة أن العالم المخصوص تحت تدبير مدبره المنزه عن مماثلة التحيزات موصوفٌ بكمال القدرة و العلم و الرحمة و لقد اختبرت الطرق الكلامية و المناهج الفلسفية فما رأيت فيها فائدة تساوي الفائدة التي وجدتها في القرآن لأنه يسعى في تسليم العظمة و الجلال لله و يمنع عن التعمق في إيراد المعارضات و المناقضات و ما ذاك إلا للعلم بأن العقول البشرية تتلاشى في تلك المضايق العميقة و المناهج الخفية فلهذا أقول كل ما ثبت بالدلائل الظاهرة من وجوب وجوده و وحدته و براءته عن الشركاء كما في القدم و الأزلية و التدبير و الفعالية فذلك هو الذي أقول به و ألقى الله به و أما ما ينتهي الأمر فيه إلى الدقة و الغموض و كل ما ورد في القرآن و الصحاح المتعين للمعنى الواحد فهو كما قال و الذي لم يكن كذلك أقول يا إله العالمين إني أرى الخلق مطبقين على أنك أكرم الأكرمين و أرحم الراحمين فكل ما مده قلمي أو خطر ببالي فأستشهد و أقول إن علمت مني أني أردت به تحقيق باطل أو إبطال حقٍّ فافعل بي ما أنا أهله و إن علمت مني أني ما سعيت إلا في تقديس اعتقدت أنه الحق و تصوَّرت أنه الصدق فلتكُن رحمتك مع قصدي لا مع حاصلي فذاك جهد المقل و أنت أكرم من أن تضايق الضعيفَ الواقع في زلة فأغثني و ارحمني و استر زلتي و امح حوبتي يا من لا يزيد ملكه عرفان العارفين و لا ينقص ملكُه بخطأ المجرمين و أقول ديني متابعة الرسول محمد و كتابي القرآن العظيم و تعويلي في طلب الدين عليهما اللهم يا سامع الأصوات و يا مجيب الدعوات و يا مقيل العثرات. أنا كنت حسن الظن بك عظيم الرجاء في رحمتك و أنت قلت أنا عند ظن عبدي بي و أنت قلت (أمن يجيب المضطر إذا دعاه) فهب أني ما جئت بشيء فأنت الغني الكريم فلا تخيب رجائي و لا ترد دعائي و اجعلني آمنا من عذابك قبل الموت و بعد الموت و عند الموت و سهِّل علي سكرات الموت فإنك أرحم الراحمين و أما الكتب التي صنفتها و استكثرت فيها من إيراد السؤالات فليذكُرني من نظر فيها بصالح دعائه على سبيل التفضل و الإنعام و إلا فليحذف القول السيء فإني ما أردت إلا تكثير البحث و شحذ الخاطر و الاعتماد في الكل على الله الثاني و هو إصلاح أمر الأطفال فالاعتماد فيه على الله ثم إنه سرد وصيته في ذلك إلى أن قال و أمرت تلامذتي و من لي عليه حقٌّ إذا أنا مت يبالغون في إخفاء موتي و يدفنوني على شرط الشرع فإذا دفنوني قرأوا علي ما قدروا عليه من القرآن ثم يقولون يا كريم جاءك الفقير المحتاج فأحسن إليه هذا آخر الوصية. ترجمه وصيت نامه ابو عبدالله حافظ با اذن خاص به ما خبر داد که کمال عمر بن الياس بن يوسف مراغي به ما خبر داد که تقي يوسف بن ابي بکر نسائي در مصر به ما خبر داد که کمال محمود بن عمر رازي به ما خبر داد که گفت: شنيدم امام فخر الدين هنگام احتضار به شاگردش ابراهيم بن ابي بکر اصبهاني اين گونه وصيت کرد: بنده اميدوار به رحمت پروردگارش و مطمئن به کرم مولايش، محمد بن عمر بن حسن رازي چنين مي گويد، در لحظاتي (لحظه احتضار) که اولين عهدش نسبت به آخرت و آخرين عهدش نسبت به دنياست، لحظهاي که در آن هر خشني نرم ميشود و هر بندهگريزاني به مولايش متوجه ميشود، چنين ميگويد: خداوند را با ستايشهايي که اعظم ملائکه و در شريفترين اوقات عروجشان آن را ذکر کردهاند و اعظم پيامبران خدا در بهترين لحظات گواهي دادن آن ستايشها را به زبان آورده است، ميستايم و خداوند را با ستايشهايي که او سزاوار آن است ميستايم، چه خودم بدانم و چه ندانم که او سزاوار چه ستايشهايي است، زيرا ما از خاک و گليم و خاک و گل با پروردگار همگان هيچ گونه تناسبي ندارد. و صلوات خداوند بر فرشتگان مقربش و بر پيامبران و فرستادگانش و بر همه بندگان صالحش باد. برادران ديني من و برادران من که در جست و جوي يقين هستيد، بدانيد که مردم ميگويند: وقتي انسان بميرد، پرونده اعمالش بسته ميشود و ارتباطش با مردم قطع ميگردد، ولي اين مطلب کليت ندارد و از دو جهت تخصيص ميخورد: اول آن که اگر از او عمل صالحي باقي مانده باشد، آن عمل صالح سبب دعا (مؤمنين) براي او ميگردد و دعاي براي او نزد خداوند اثر دارد و دوم اموري که به فرزندانش و اداي گناهانش مربوط ميشود. اما در مورد امر اول، پس بدانيد که من مردي بودم که دوستدار علم بودم و بنابراين، در مورد هر موضوعي ـ چه حق و چه باطل ـ چه مي نوشتم تا از کمّ و کيف آن آگاه گردم، ولي در کتب معتبر نوشته شده است که عالِم مخصوص تحت تدبير مدبّر خودش است، مدبّري که منزه است از اين که شبيه اشياء مکان دار باشد و موصوف به کمال قدرت و علم و رحمت است. من راههاي کلامي و روشهاي فلسفي را سنجيدم و در آنها فايدهاي که مساوي باشد با فايدهاي که در قرآن يافتم را نديدم، زيرا قرآن تلاش دارد انسان را به تسليم در برابر عظمت و جلال خداوند وادارد و از تفکر عميق در وارد کردن اشکال و خدشه (هاي فلسفي و کلامي) منع ميکند و اين منع به دليل علم خداست به اين که عقول بشري در آن تنگناهاي عميق و روشهاي مخفي (کلام و فلسفه) تباه ميگردد. بنابراين ميگويم هر چيزي که با دليلهاي آشکار ثابت شود، مثل وجوب وجود و توحيد خدا، شريک نداشتن او و نيز متصف بودن او به صفاتي مثل قديم، ازلي، مدبر و فعال، من هم به آن معتقدم و خداوند را متصف به چنين صفاتي ميدانم، اما اموري که به نتيجه رسيدن آن امور، مستلزم دقت و پيچيدگي است (در مورد آن اظهار نظر نميکنم) و هر چيزي که در قرآن و کتب صحاح آمده باشد که متعين در معناي واحدي باشد، پس حق همان معنايي است که قرآن و کتب صحاح ميگويد، ولي اگر آنچه در قرآن يا در کتب صحاح آمده متعين در معناي واحدي نباشد، من ميگويم که اي پروردگار عالميان، من ميبينم که بندگان (مؤمنت) همه اتفاق نظر دارند که تو کريمترين کريمان و بخشايندهترين بخشايندگاني، پس هر چه قلمم نوشت يا به ذهنم خطور کرد، تو بر آن شاهد باش و ميگويم اگر دانستي که من قصد دارم با آن باطلي را حق جلوه دهم يا حقي را باطل جلوه دهم، پس در مورد من همانگونه عمل کن که شايسته آنم و اگر دانستي که من قصدي ندارم، به جز آنکه آنچه را حق پنداشتهام، و گمان کردهام که آن درست است را گرامي دارم، پس به نيت من به ديده رحمت بنگر، نه به نتيجه کار من، زيرا آن تلاش انساني است که در معرض لغزش است و تو کريم تري از آنکه از کمک به ضعيفي که در لغزش واقع شده است، مضايقه کني و به من رحم کن و خطايم را بپوشان و گناهم را پاک کن، اي کسي که عرفان عارفين، چيزي به ملکش نميافزايد و خطاي مجرمين نيز چيزي از ملکش کم نميکند و ميگويم: دينم پيروي از رسول خدا محمد (ص) است و کتاب من قرآن عظيم است و اعتمادم در طلب دين بر اين دو (پيامبر و قرآن) است. خدايا! اي کسي که شنونده صداهايي و اي کسي که دعاها را اجابت ميکني و اي کسي که لغزشها را ناديده ميگيري، من به تو حسن ظن دارم و اميد زيادي به رحمتت دارم و تو خودت گفتي که من نزد گمان بندهام به خودم هستم (من آنگونه با بندهام رفتار ميکنم که از من انتظار دارد) و تو خودت گفتي که «آيا کسي که نداي درمانده را هنگامي که او را ميخواند، اجابت ميکند...»؛ پس گيرم که من هيچ عمل صالحي نزدت نياوردم، تو غني و کريمي؛ پس اميدم را نااميد نکن و دعايم را رد نکن و مرا از عذابت، قبل از مرگ و بعد از مرگ ايمن بدار و سکرات مرگ را بر من آسان کن، چرا که تو بخشايندهترين بخشايندگاني. اما کتاب هايي که تصنيف کردم و در آنها سؤالات زيادي را مطرح کردم، پس هر کس اين کتابها را مطالعه کند، بايسته است که با ديده تفضل و انعام به من بنگرد و در مورد من دعاي خير کند و اگر هم چنين نکرد، لااقل در مورد من سخن ناپسندي نگويد، زيرا من از سؤالاتي که در کتابهايم مطرح کردم، قصدي نداشتم، جز اين که بحث را گسترده کنم و ذهن ها را تيز کنم و در همه جا اعتمادم بر خدا بود. اما امر دومي که به خاطر آن با مرگ، پرونده اعمال بسته نميشود و آن اصلاح امر فرزندان است، پس در اين مورد اعتمادم بر خداست. سپس او در مورد فرزندانش وصيتش را ادامه ميدهد تا اين که ميگويد: شاگردانم را و هر کس را که بر او حقي دارم امر ميکنم که وقتي مردم، در مخفي نگه داشتن مرگم کوشش کنند و همان گونه که شريعت اسلام دستور داده است دفن کنند و پس از دفنم هر مقدار ميتوانند برايم قرآن بخوانند و بگويند: اي کريم! فقير محتاجي نزد تو آمد، پس به او احسان کن.. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image