کلام /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

مگر عدل جزئی از توحید نیست؟ پس چرا به عنوان اصل مستقل در اصول دین مطرح می شود؟


اصول دين، همان گونه که از اسمش پيداست، پايه و اساس دين را تشکيل مي دهد و به حکم عقل و شرع و به اتفاق تمام علماي شيعه، انسان بايد در اصول دين به يقين برسد و شک و ترديدي در اين امور در خود به جا نگذارد. عدل از زير شاخه ها و زير مجموعه هاي توحيد است و از اوصاف خداوند بشمار مي آيد و البته اساساً اصول ديگر دين هم، بازگشتشان به اصل توحيد است منتهي هر اصلي بيانگر بار معنايي خاص و ويژه اي است که در اين رابطه بايد به کتاب هاي معتبر کلامي رجوع شود. و امّا اينکه عدل به عنوان اصلي از اصول دين در کنار توحيد مطرح شد، ريشه تاريخي در علم کلام دارد. بحث هاي کلامي آنچنان که از تواريخ استفاده مي شود، از نيمه قرن اول هجري آغاز شد. در ميان بحث هاي کلامي ظاهرا از همه قديمي تر، بحث جبر و تفويض و اختيار است .ين بحث ها هر کدام معناي خاصي را به همراه خود دارد که رابطه مستقيمي با مسئله توحيد دارد. اهل سنت به دو شاخه کلامي تقسيم شدند 1. اشاعره يا همان جبريه 2. معتزله يا همان مفوضه. البته لازم است قبل از پاسخ نکته اي را متذکر گرديم: گاه توحيد در معنايي عام بکار مي رود و گاهي در معنايي خاص. در معناي عام آن، توحيد شامل همه مباحث مربوط به خدا شناسي، از جمله دلايل و براهين اثبات خدا و مباحث مربوط به اوصاف الهي مي گردد که روشن است در اين معني، مقصود از توحيد يکي از اصول پنج گانه اعتقادي در کنار نبوت، معاد،عدل و امامت است. و امّا در معناي خاص آن توحيد فقط به معناي يگانگي خداوند است و چون اعتقاد به يگانگي خداوند، اساسي ترين و والاترين رکن خدا شناسي اسلامي است اين نام بر کل مباحث مربوط به شناخت خداوند نيز اطلاق مي گردد. با توجه به آنچه که در معناي توحيد توضيح داديم معلوم مي شود ما دراين نوشته رابطه عدل با معناي عام توحيد که يکي از اصول پنج گانه اعتقادي است را بيان کرديم و گفتيم در واقع جزئي از توحيد است، ولي اگر معناي خاص توحيد که همان يگانگي خداوند است را در نظر بگيريم، توحيد يکي از اوصاف خداوند است و عدل يکي ديگر از اوصاف خداوند، و از لحاظ مفهومي اين دو با هم فرق خواهند داشت و هيچ کدام جزء ديگري نخواهد بود. هر چند که از لحاظ مصداقي هر دو در يک مصداق جمع مي شوند و آنهم ذات اقدس الهي است. البته با توجه به محتواي سئوال شما، توحيد به معناي عام که يکي از اصول 5 گانه است، مدّ نظر مي باشد. طبق اين بيان اشاعره به خيال خود خواستند با طرح مسئله جبر، توحيد افعالي خداوند را حاکم کنند و براي اينکه بتوانند تمام افعال را به مقتضاي توحيد افعالي به خداوند منتسب کنند قائل به جبر شدند و براي انسان در افعالش هيچ نقشي قائل نشدند. در مقابل اينان گروهي به نام معتزله بودند که مي گفتند افعال انسان هيچ ربطي به خداوند ندارد و انسان در افعال خير يا شر خود مستقل از خداوند است زيرا اگر چنين نباشد، عدالت معنايي نخواهد داشت که ايشان را اصطلاحا عدليه هم مي ناميدند. به عبارت روشن تر اشاعره مي گويند: لزومي ندارد خداوند عدالت بخرج دهد و به تعبير عاميانه آن: «خداست هرکاري دلش بخواهد انجام مي دهد» حتي اگر بخواهد هيچ اشکالي ندارد که يک انسان پرهيزکار را به جهنم برد و يک فاسق ظالم را به بهشت!!! و معتزله مي گويند: خداوند ما را در اعمالمان آزاد گذاشته و خودش در افعال ما هيچ نقشي ندارد! و ثواب و عقاب ما بر اساس اعمال و رفتار ماست. هر چند که معتزله در آنچه مي گويند به شيعيان نزديکند امّا ما نگرش هر دو دسته را باطل مي دانيم و قائل به اختيار هستيم و در اين زمينه امام ششم فرمودند: «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» يعني نه جبر است و نه تفويض بلکه امري ميان دو امر. که توضيح اين مباحث، مجال ديگري مي طلبد و پرداختن به آن، بحث را طولاني و از حوصله سئوال خارج مي شود. پر واضح است که با پذيرش نظر اشاعره عدل خداوند زير سئوال مي رود و با پذيرش نظر معتزله توحيد خدشه دار مي گردد و هر دوي اينها از نظر عقل و شرع مردودند. بنابراين، طبق آنچه که گفته شد مبحث جبر و تفويض و اختيار که اولين و اساسي ترين مسئله کلامي در اسلام بوده است، رابطه مستقيمي با مسئله عدل خداوند و در نتيجه توحيد دارد و اين مسئله عدل است که پذيرش يا عدم پذيرش آن مکتب کلامي خاص را به دنبال خواهد داشت و از طرفي عدل تشيع با عدل معتزله تفاوت ريشه اي داشت، لذا مسئله عدل بعنوان اصلي از اصول دين مطرح شد و هيچ مسئله توحيدي ديگري با اين وسعت وحساسيت مطرح نشد تا در نتيجه آن مکتب کلامي ديگري به وجود آيد تا آن هم به عنوان يک اصل مطرح شود. در نتيجه اگر تمام مسلمانان صفت عدل خداوند را همان گونه که ما شيعيان قبول داريم ( که مستند به عقل و نقل است) قبول داشته هرگز عدل را جداي از توحيد به عنوان اصلي از اصول دين مطرح نمي کردند. کما اينکه بسياري از بزرگان که هدف اصلي آنان فقط شناساندن اصول مذهب شيعه بدون در نظر گرفتن مخالفان بوده است، عدل را به عنوان اصلي جداي از توحيد نام نبرده اند. نتيجه گيري و جمع بندي 1. مسئله عدل از توحيد جدا نيست و اينکه ما اصل عدل را به عنوان اصلي در کنار توحيد نام مي بريم براي اين است که موضع خود را در مسئله جبر و تفويض و اختيار با ديگر مکاتب کلامي اسلامي روشن کنيم. 2. اساساً بسياري از بزرگان شيعه اصل عدل را در کتاب هاي خويش به عنوان اصلي جداي از اصل توحيد ذکر نکرده اند و در واقع آن را از اصول مذهب می دانند. 3. امروزه اکثريت قريب به اتفاق اهل سنت در کلام، تابع مکتب اشاعره يا همان جبريون هستند و مفوضه در ميان آنان يا يافت نمي شود يا بسيار کمند، از این رو اسم عدليه الان فقط در مورد شيعيان بکار مي رود. امام صادق ـ عليه السلام ـ می فرماید: خداوند با آفريدگان خود مهربان تر از آن است که آنان را به گناه مجبور کند و پس از آن عذاب نمايد و خدا عزيزتر از آن است که امري را بخواهد و نشود. بحار الانوار، ج3، ص6. و در روایتی دیگر از حضرت نقل شده است: خدا کریم تر از آن است که مردم را به چيزي که قدرت ندارند تکليف کند و عزيزتر از آن است که در ملک او امري به وجود آيد که او نمي خواهد. بحارالانوار، ج3، ص15. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image