تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه
اولا: قضا یعنی حتمیت حادثه ای که این حتمیت از ناحیه علل و اسباب اوست، و قدر یعنی کسب حدود و مشخصات و خصوصیات که آن هم از ناحیه علل و اسباب آن حادثه می باشد. قضا و قدر الهی در واقع عبارت است از: سرچشمه گرفتن همه علل و اسباب از اراده و مشیت و علم حق که علت العلل است، یعنی هر عاملی که در جهان خودنمایی می کند، تجلی علم و اراده حق و مظهر خواست خداوند و آلت اجرای قضا و قدر اوست. البته این امکان وجود دارد که قضا و قدر حتمی نباشد یعنی عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقه ای از حلقه های علیت است، عامل تغییر و تبدیل سرنوشتی شود و باز قضا و قدر الهی آن را اقتضاء کرده باشد. مثلا کسی به بیماری خاصی مبتلا باشد و سرنوشت او همان است و این هم از علت خاصی ناشی می شود، اما اگر این بیمار دوا بخورد دوا علت دیگری و سرنوشت دیگری را به همراه دارد و موجب از بین رفتن بیماری می شود یعنی سرنوشت قبلی بیمار را تغییر می دهد و این به موجب قضا و قدر است و اگر هم دارو را نخورد و رنجور شود و یا دوای زیان بخشی را بخورد و بمیرد، باز به اقتضای قضا و قدر است، همچنین است اگر از بیماری دوری گزیند و مصون بماند و بالاخره هر چه بکند نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و نمی تواند از حوزه قضا و قدر بیرون باشد. سرش این است که قضا و قدر عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همه عامل های جهان است، هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر و تحت قانون عمومی علیت است و در مورد هر حادثه ای، هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریان های مختلف وجود داشته باشد قضا و قدرهای گوناگونی هم متصور است و آن جریانی که واقع می شود و صورت می گیرد به قضا و قدر الهی است و آن جریانی که متوقف می شود به قضا و قدر الهی است. ثانیا: بدا را باید با عنایت به لوح محفوظ و لوح محو و اثبات مورد ملاحظه قرار داد. بحثی در بارهی لوح محفوظ و لوح محو و اثبات: آنچه در جهان آفرینش از کوچک و بزرگ پدید میآید، همگی نمودهایی از قدرت و علم بیپایان الهی است و همهی این پدیدهها بر اساس اراده و مشیت خداوند و مطابق با برنامههایی است که از پیش تعیین شده و در کتاب تکوینی الهی نوشته شده است . در متون اسلامی از چندین کتاب که مربوط به جهان خلقت و عالم تکوین است، خبر داده شده که سرنوشت انسان و جهان را دربرگرفته و از تولد و مرگ اشخاص تا پیدایش و زوال تمدن ها، و از سعادت و شقاوت انسان ها تا قسمت روزی میان آنها و بالاخره هر حادثهای که برای هر انسانی اتفاق میافتد، در آن کتاب ها با قلم تقدیر رقم زده شده است و در مقابل آن قرآن کریم قرار دارد که کتاب تشریعی خداوند است. طبق آیات و روایات موجود، تمام پدیدههای هستی از کوچک و بزرگ در دو کتاب یا لوح تکوینی نوشته میشود که هر کدام از آنها ویژگی خاص خود را دارند وعبارتند از: در آیه زیر از هر دو کتاب یاد شده است : «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» [i] «خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات میکند؛ و امّ الکتاب (لوح محفوظ) نزد اوست» ! طبق این آیه، خداوند در عالم تکوین دو کتاب دارد: یکی کتابی است که هرگاه بخواهد، چیزی را که در آن ثبت شده میزداید و یا چیزی را که در آن نیست ثبت میکند، یعنی مربوط به تغییراتی است که در قضای الهی حاصل میشود و دیگری کتابی است که ریشهی تمام پدیدههای عالم است و نوشتههای آن قابل تغییر نیست. لوح محفوظ: لوح در لغت به معنای صفحهای است که در آن نوشته میشود مانند کاغذ، پوست، سنگ و یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد و لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیدههای عالم با قلم تقدیر در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است. بدون شک تعبیر لوح و قلم برای تقریب ذهن است و از باب تشبیه و یا تنزیل است و نباید آن را با قلم و کاغذ و کتاب معمولی مقایسه کرد، اگر چه به بزرگی عالم باشد، بلکه آن یک حقیقت والایی مانند عرش و کرسی است که وجود دارد و علم به وجود آن منحصرا از طریق شرع و نقل حاصل میشود و عقل را در آن راهی نیست . بعضی از فلاسفه لوح محفوظ را همان عقل فعال و یا نفس کلی فلک اعظم دانستهاند که کائنات در آن نقش بسته است .[ii] ملا صدرا دربارهی لوح محفوظ چنین توضیح میدهد : «و اما لوح محفوظ پس آن عبارت است از نفس کلی فلکی، بخصوص فلک اقصی؛ چون هر چه در عالم جریان مییابد و یا در آینده جریان خواهد یافت در نفوس فلکی نوشته شده و ثبت شده است چون آنها به لوازم حرکت های خود آگاهند... پس همانگونه که در کاغذ محسوس نقوش محسوسی به وسیلهی قلم نوشته میشود، همینطور از عالم عقل فعال صورت های مشخصی ترسیم میشود که به طور کلی علل و اسباب آن مضبوط است، جایگاه این صورت ها نفس کلی است که قلب عالم است» . به نظر، تطبیق اصطلاحات شرعی و نقلی با اصطلاحات فلسفی و عقلی، کاری نا استوار و حتی خطرناک است چون فرضیههای علمی و عقلی همواره در معرض باطل شدن و دگرگونی است و این اصطلاحات فلسفی ناظر به هیئت بطلمیوس است که سال هاست باطل شده و به تاریخ علم پیوسته است. بنابر این باید از چنین تطبیق هایی پرهیز نمود و حیطهی شرع را آلودهی چنین اصطلاحاتی نکرد. البته اگر علم قطعی و تجربی چیزی را ثابت کرد، تطبیق یک مفهوم شرعی و یا آیهای از قرآن با آن، با رعایت احتیاط اشکالی ندارد ولی اینجا از آن موارد نیست. لوح محفوظ، گنجینهی علم خدا و آیینهی صفت عالمیت اوست و چون علم خدا عین ذات اوست، سزاوار نیست که در این لوح تغییری حاصل شود و لذا هیچ وقت در آن تغییر و تبدیلی رخ نمیدهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است و میتوانیم بگوییم که لوح محفوظ ظرف علم الهی است؛ البته علم خدا نامحدود است و این که این لوح را ظرف آن یا گنجینهی آن قلمداد میکنیم نسبت به معلومات است که مجموع پدیدههای جهان هستی است و به هر حال محدود است . طبق آیات و روایاتی که دربارهی لوح محفوظ آمده، این کتاب ویژگی هایی دارد که برخی از آنها عبارتند از : 1- این کتاب جایگاه علم کلی خداوند است که شامل علم به تمامی موجودات از کوچک و بزرگ میشود و اعم از پدیدههایی است که فعلیت یافته و یا هنوز به صورت قوه است و وجود عینی و خارجی پیدا نکرده است : «وَما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ» [iii] «وبه سنگینی ذرهای نه در زمین و نه در آسمان از پروردگارت پنهان نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر وجود ندارد مگر این که در کتاب مبین ثبت است» «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ» [iv] . «وهیچ جنبندهای نیست مگر این که روزی آن بر خدا است و او «مستقر» و «مستودع » آن را میداند، همه در کتاب مبین ثبت است» طبق قول برتر منظور از «مستقر» موجود زندهای است که وجود خارجی پیدا کرده و به فعلیت رسیده است و منظور از «مستودع» موجود زندهای است که هنوز فعلیت نیافته ودر مرحله قوه است . 2-این کتاب محل علم جزئی پروردگار است، علم او به احوال اشخاص و جوامع، بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئی و شخصی در این کتاب ثبت شده و شمارش تمام موجودات در آن قرار دارد و گاهی از آن به عنوان کتاب حفیظ یاد شده است : «وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذابًا شَدیدًا کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورًا» [v] «و هیچ آبادی نیست مگر این که ما پیش از فرا رسیدن روز قیامت نابود کنندهی آن و یا عذاب کنندهی آن با عذابی شدید هستیم، این امر در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده است» «قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ اْلأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفیظٌ» [vi] . «همانا میدانیم که زمین از آنان چه میکاهد و کتاب محفوظ نزد ماست» «إِنّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ» [vii] . « به یقین ما مردگان را زنده میکنیم و آنچه را از پیش فرستادهاند و تمام آثار آنها را می نویسیم؛ و همه چیز را در کتاب آشکار کنندهای برشمردهایم ! » «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ» [viii] « کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمیداند. او آنچه را در خشکی و دریاست میداند؛ هیچ برگی (از درختی) نمیافتد، مگر این که از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانهای در تاریکی های زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار(در کتاب علم خدا) ثبت است . » «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ » [ix] . «همانا پروردگارت آنچه را که در دل هایشان است و آنچه را که آشکار میکنند میداند و هیچ نهفتهای در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین قرار دارد». « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» [x] «بلکه آن قرآن با ارزشی است که در لوح محفوظ قرار دارد.» «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ فی کِتابٍ مَکْنُونٍ» [xi] « که آن، قرآن کریمی است که در کتاب محفوظی جای دارد ». «وَ الطُّورِوَ کِتابٍ مَسْطُورٍفی رَقٍّ مَنْشُور» [xii] «سوگند به کوه طور و سوگند به کتابی نوشته شده در برگی سرگشاده». البته «رق» به معنای پوست گاو است که در قدیم روی آن مینوشتند و منظور در اینجا صفحهای است که قابل نوشتن است . «اللَّوْحُ الْمَحْفُوظُ لَهُ طَرَفَانِ طَرَفٌ عَلَی الْعَرْشِ وَ طَرَفٌ عَلَی جَبْهَةِ إِسْرَافِیل» [xiii] «لوح محفوظ دو طرف دارد یک طرف آن عرش خدا و طرف دیگر آن پیشانی اسرافیل است.» و این شاید اشاره به این حقیقت دارد که لوح محفوظ نسبتی به خدا دارد که از این نظر نامحدود است و نسبتی به خلق دارد که از این نظر محدود و متناهی است و میتوان آن را به یک منشور یا هرم معکوس تشبیه کرد که طرف بالای آن باز و نامحدود است و طرف پایین آن محدود و بسته است و لذا در بعضی از روایات طول آن ذکر شده است. [xiv] 5- این لوح در عین محدود بودن مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پدیدههای عالم را دربرمیگیرد. در این باره به دو روایت زیر توجه کنید : پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «کان الله قبل کل شیء و کان عرشه علی الماء و کتب فی اللوح المحفوظ ذکر کل شیء» . [xv] «خدا پیش از هر چیزی وجود داشت و عرش او بر آب بود و در لوح محفوظ ذکر همه چیز وجود دارد . » امام صادق علیه السلام فرمود: «قال الله للقلم: اکتب فی اللوح المحفوظ ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامة فالمداد مداد من نور و القلم قلم من نور و اللوح لوح من نور» [xvi] «خداوند به قلم گفت: هر چه را که شده و یا تا روز قیامت خواهد شد در لوح محفوظ بنویس، پس مرکب از نور و قلم از نور و لوح از نور بود» 6- در بعضی از روایات از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «اللوح و القلم فقال هما ملکان . [xvii] «لوح و قلم دو فرشته است» اطلاق فرشته به لوح و قلم شاید از آن جهت باشد که تمام نیروهای فعال در جهان خلقت که خدا به آنها نقشی در تدبیر عالم داده و از آنها به «مدبرات امر» یاد کرده، نوعی فرشته هستند، در متون مذهبی به تمام نیروهای تاثیرگذار در جهان، ملک و فرشته اطلاق شده است و شاید هم منظور از ملک بودن لوح و قلم این باشد که آنها دو حقیقت والایی هستند که هر کدام را ملکی حمل میکند همان گونه که عرش را هشت ملک حمل میکند . به خاطر همین روایت است که شیخ صدوق گفته است: «اعتقادنا فی اللوح و القلم أنهما ملکان» [xviii] اعتقاد ما در لوح و قلم این است که آنها دو فرشتهاند شیخ مفید به او ایراد میگیرد که این سخن دور از صواب است و به ملائکه لوح و قلم گفته نمیشود و از نظر لغت چنین اطلاقی شناخته نشده است . . [xix] ولی با توجه به توجیهی که ما کردیم، اشکال شیخ مفید برطرف میشود؛ به اضافه این که این تعبیر در چندین روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است. لوح محو و اثبات در مقابل لوح محفوظ، لوح محو و اثبات قرار دارد که مظهر قدرت مطلقهی خداوند است و محتوای این لوح قابل تغییر و دگرگونی و پاک کردن و نوشتن مجدد است. آنچه در این لوح نوشته شده صورت تعلیقی و شرطی دارد و به این شکل است که اگر چنین شود چنان خواهد شد و اگر نشود نخواهد شد. علامه مجلسی چنین مثال میزند که مثلا برای زید پنجاه سال عمر نوشته شده ولی به این صورت که اگر صلهی رحم کند، شصتسال خواهد بود و اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود پس اگر او صله رحم کرد، در آن کتاب پنجاه سال محو و شصت سال ثبتخواهد شد [xx] . باید دانست که خداوند دو نوع قضا و یا تقدیر دارد یکی قضای حتمی و دیگر قضای تعلیقی و در مثال بالا مرگ زید قضای حتمی و تغییر ناپذیر است ولی زمان مرگ او قضای تعلیقی و قابل تغییر است و گاهی از آن به اجل مسمی و ا جل معلق تعبیر میشود . در آیهای که مربوط به لوح محو و اثبات است و در آغاز این گفتار آوردیم، عبارت « یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ » به روشنی دلالت دارد که قضای الهی قابل تغییر است و چنین نیست که قضای الهی، قدرت او را محدود کند و او نتواند کاری بر خلاف قضای خود انجام دهد. این مطلب، عقیدهی یهود را نفی میکند که میگفتند خداوند جهان را بر اساس یک سلسله قوانین کلی آفرید و دیگر نمیتواند در آن تغییر بدهد و همین قوانین دست خدا را بسته است ! در قرآن کریم از این عقیدهی باطل یهود که اقتباسی از سخن برخی از فلاسفهی یونان است، پاسخ داده شده و در چندین آیه به گستردگی و نامحدود بودن قدرت خدا تاکید شده است. طبق این آیات، دستان خدا باز است و هر چه را که بخواهد میکند و هر روز کار جدیدی از او سر میزند : «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَ کُفْرًا وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اْلأَرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» [xxi] « و یهود گفتند: دست خدا (با زنجیر) بسته است. دستهایشان بسته باد! و بخاطر این سخن، از رحمت (الهی) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هرگونه بخواهد، میبخشد! ولی این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنها میافزاید. و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و برای فساد در زمین، تلاش میکنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد . » « إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ » [xxii] « خدا هر چه را اراده کند انجام میدهد » «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ» [xxiii] «هر آن کس که در آسمان ها و زمین است از او درخواست کمک میکند او هر روزی در کاری است». با توجه به این آیات و آیات مشابه دیگر، خداوند همواره در حال انجام کار جدیدی است و بر خلاف عقیدهی یهود و بعضی از فلاسفه که خدا را مانند یک حاکم معزول میدانند که اسیر قوانین خودساخته است، خدا هر لحظهای میتواند قضا و تقدیر نوشته شده را تغییر بدهد و لوح محو و اثبات جایگاه این تغییرهاست . این حقیقت در قرآن کریم به صورتجهای دیگری هم بیان شده است و در آیاتی از قرآن از تغییر سرنوشت برخی از اشخاص و جامعهها خبر داده و خاطر نشان کرده است که گاهی قضای الهی بر چیزی تعلق گرفته ولی در اثر عوامل خاصی آن قضا تغییر داده شده است. از جملهی این موارد جریان یونس است که هم دربارهی شخص او و هم دربارهی قوم او از چنین تغییری خبر داده شده است : « فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» [xxiv] «و اگر او (یونس) از تسبیحگویان نبود، در شکم آن ماهی تا روزی که مردم برانگیخته شوند میماند». «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ» [xxv] «پس چرا مردم آبادی ایمان نیاوردند که تا ایمانشان به آنان سودی بدهد(آنها به موقع ایمان نیاوردند) مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خواری در زندگی دنیا را از آنان برداشتیم و آنها را تا زمانی معین برخوردار کردیم» در آیهی نخست اظهار میدارد که قرار بود یونس تا روز قیامت در شکم ماهی بماند ولی او در شکم ماهی به تسبیح خدا پرداخت و خدا این قضا را تغییر داد و او را از شکم ماهی بیرون آورد و از آیه بعدی فهمیده میشود که قرار بود بر قوم یونس بلا نازل شود ولی این قوم وقتی آثار بلا را دیدند ایمان آوردند و آن بلا از آنان برداشته شد و تا مدت ها در رفاه و آسایش بودند . علاوه بر چنین آیاتی که دربارهی شخص یا قوم خاصی نازل شد، در چندین آیه از قرآن به طور کلی تغییر قضای الهی و سرنوشت مردم به وسیلهی کارهای خوب یا بد آنها مورد تاکید واقع شده است: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ» [xxvi] « برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا ] حوادث غیر حتمی [ حفظ میکنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت ! » «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» [xxvii] «واگر مردم آبادی ها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میکردند، برکت هایی از آسمان و زمین برای آنان میگشودیم ولی تکذیب کردند، پس آنان را به سبب آنچه انجام دادند مؤاخذه نمودیم». همچنین در روایات بسیاری، از تاثیر اعمال خوب یا بد مانند حسن خلق و صلهی رحم و صدقه دادن و یا گناهان ویژه در سرنوشت انسان و فراخی و تنگی روزی و بلندی و کوتاهی عمر مطالب روشن کنندهای آمده است. جایگاه این تغییرات که در قضای الهی صورت میگیرد، همان لوح محو و اثبات است و آن کتابی است که حوادث روزمره و اتفاقاتی که برای بشر رخ میدهد در آن ثبتشده و شاید در آیاتی که در زیر میخوانیم منظور از کتاب همان لوح محو واثبات باشد : «وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجًا وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ» [xxviii] « خداوند شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفهای؛ سپس شما را بصورت زوجهایی قرار داد؛ هیچ جنس مادهای باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر به علم او، و هیچ کس عمر طولانی نمیکند، یا از عمرش کاسته نمیشود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است؛ اینها همه برای خداوند آسان است . ». «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیر». [xxix] « هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است ! ». همانگونه که دربارهی لوح محفوظ گفتیم ما از کیفیت لوح محو و اثبات بیخبریم ولی میدانیم که آن از جنس قلم و کاغذ معمولی نیست بلکه حقیقتی مانند عرش و کرسی است و در ملکوت عالم جای دارد . آنچه مسلم است این است که لوح محفوظ جایگاه و مظهر علم خدا و لوح محو و اثبات مظهر قدرت خداوند است و وجود لوح محو و اثبات، این حقیقت را ثابت میکند که هیچ چیزی حتی مقدرات و قضا و قدر و قوانین حاکم بر طبیعت نمیتواند قدرت خدا را محدود کند و او همواره و هر لحظه توانایی انجام هر کاری را دارد و این درست مقابل نقطهی نظر برخی از فلاسفه و یهود است، همانگونه که پیش از این توضیح دادیم . در برخی از روایات در تفسیر آیهی شریفهی: «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» که در آغاز آوردیم، تصریح شده است که طبق این آیه قضای الهی قابل تغییر و دگرگونی است و برخی از اعمال خوب یا بد، سرنوشت انسان را تغییر میدهد و خداوند هر چه را بخواهد مقدم و آنچه را که بخواهد مؤخر میکند و او هر گونه تغییری را که بخواهد میدهد : از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که او از پیامبر خدا دربارهی این آیه «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» پرسید، آن حضرت فرمود: «لاقرن عینیک بتفسیرها و لاقرن عین امتی بعدی بتفسیرها: الصدقة علی وجهها و بر الوالدین و اصطناع المعروف یحول الشقاء سعاة و یزید فی العمر و یقی مصارع السوء» [xxx] «چشمان تو را با تفسیر آن روشن خواهم کرد و چشمان امت خود را نیز با تفسیر آن روشن خواهم کرد، صدقه دادن درست و نیکی به پدر و مادر و انجام کار خوب، شقاوت را تبدیل به سعادت میکند و بر عمر میافزاید و از حوادث بد حفظ میکند.» امام سجاد می فرماید: «اگر آیهای در قرآن نبود شما را از آنچه شده و آنچه تا روز قیامتخواهد شد خبر میدادم. گفتم: کدام آیه؟ فرمود: آیهی «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ». مسألهی بدا مطلب مهمی که باید به آن توجه شود این است که این حقیقت قرآنی که خداوند آنچه را که بخواهد تغییر میدهد، همان مسألهی «بدا» است که شیعه به آن اعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفی میکنند. از نظر شیعه بدا همان کاری است که خداوند در لوح محو و اثبات میکند و چیزی فراتر از آن نیست و این که بعضی از نویسندگان اهل سنت به شیعه نسبت میدهند که گویا شیعه معتقد است که گاهی خدا چیزی را نمیداند و سپس علم بر او عارض میشود و این همان بداست، نسبت ناروا و خلاف واقعی است و هرگز شیعه بدا را به این معنی بر خدا اثبات نمیکند و از آن بیزار است . آنچه شیعه از زمان ائمهی معصومین علیهم السلام تا به حال به آن عقیده دارد این است که گاهی خداوند چیزی را که مقدر کرده تغییر میدهد و این نه بدان جهت است که خداوند از اول مصلحت واقعی را نمیدانست و بعد آن را دانست، بلکه برای آن است که خداوند صلاح میدانست که چیزی اول به گونهای مقدر شود و سپس به گونهای دیگر تحقق یابد و این به خاطر مصالحی است که بعضی از آن را میدانیم و بعضی را نمیدانیم؛ یکی از آن مصالح که میدانیم اعلام قدرت مطلقهی خداوند است و دیگر این که مردم به انجام کارهای خوب تشویق شوند و بدانند که اگر آن کارها را بکنند خداوند سرنوشت آنها را تغییر میدهد و گمان نکنند ایمان و عمل صالح در سرنوشت محتوم انسان تاثیری ندارد . این که میگوییم «بدا لله» به معنای آن نیست که برای خدا چیزی که معلوم نبود آشکار شد بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که بر بندگان پنهان بود آشکار کرد و «بدا لله» به معنای «ابدی و اظهر» میباشد.البته «بدا لفلان» در لغت به معنای آشکار شدن چیزی پس از جهل به آن است ولی معلوم است که هیچ موحدی آن را به خدا نسبت نمیدهد و خداوند منزه از آن است و نسبت آن به خدا از باب مجاز است مانند نسبت دادن مکر و کید و خدعه و نسیان به خداوند که در آیات قرآنی آمده و منظور از آن، معنای لغوی این الفاظ نیست بلکه از باب مجاز، معنای درست دیگری دارند که میتوان آن ها را به خدا نسبت داد . اعتقاد به بدا به مفهوم درست آن که شیعه میگوید، یکی از افتخارات شیعه و نشانی از توحید خالص و تنزیه پروردگار از هر عیب و نقصی است، طبق این عقیده خداوند قدرت مطلقه دارد و مقدرات، قدرت او را محدود نمیکند و بدا در تکوین مانند نسخ در احکام است و این عقیده همانگونه که قبلا گفتهایم در برابر عقیدهی باطل یهود است که قدرت خدا را محدود میکردند و آنان بودند که بدا به معنای نادرست آن را به خدا نسبت میدادند و میگفتند خدا در آفرینش انسان پشیمان شد، همانگونه که در تورات تحریف شده آمده است. [xxxii] لذا میبینیم امامان معصوم علیهم السلام اعتقاد به بدا را بالاترین نشان اعتقاد به توحید و تنزیه پروردگار میدانند و آن را یکی از آموزههای مشترک ادیان معرفی میکنند : امام باقر یا امام صادق علیمها السلام فرمود: «ما عبد الله بشیء مثل البداء». [xxxiii] «خداوند با چیزی مانند بدا عبادت نشده است». امام رضا علیه السلام فرمود: «ما بعث نبی قط الا بتحریم الخمر وان یقر له بالبداء» . [xxxiv] «هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر به حرام بودن شراب و اقرار به بدا برای خداوند». اعتقاد به بدا که پیشوایان دین علیهم السلام به آن اهمیت ویژهای میدادند، برای رسیدن به کمال توحید و تنزیه خداوند است و امامان علیهم السلام بدا را چنین معنا کردهاند که آن ناشی از جهل نیست بلکه تغییر اراده ومشیت خدا از روی علم است : امام صادق علیه السلام فرمود: «ان الله یقدم ما شاء و یؤخر ما یشاء و یمحو ما یشاء ویثبت مایشاء وعنده ام الکتاب وقال: کلامر یریده الله فهو فی علمه قبل ان یصنعه، لیس شیء یبدو له الاو قد کان فی علمه، ان الله لا یبدو له من جهل» . [xxxv] « خدا هر چه را بخواهد پیش میاندازد و هر چه را بخواهد مؤخر میکند و هرچه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میکند و کتاب ما در نزد اوست و فرمود: هر چیزی را که خدا اراده میکند پیش از آن که آن را پدید آورد، در علم او وجود دارد، چیزی بر او آشکار نمیشود مگر این که در علم او بوده است، همانا برای خدا از روی جهل آشکار نمیشود ». همچنین پیشوایان معصوم علیهم السلام از کسانی که بدا در خدا را به معنای آشکار شدن پس از جهل میدانند اعلام بیزاری کردهاند : امام صادق علیه السلام فرمود: «من زعم انالله یبدو له فی شیء لم یعلمه امس فابراوا منه». [xxxvi] علما و دانشمندان شیعه نیز به پیروی از امامان(ع) خود با قاطعیت تصریح کردهاند که منظور از بدا همان تغییر قضای الهی است که در لوح محو و اثبات صورت میگیرد و بدا به معنای آشکار شدن پس از جهل هرگز به خدا نسبت داده نمیشود . شیخ صدوق در تفسیر اعتقاد به بدا میگوید : «یهود گفتند که خداوند از کار فارغ شده، ما میگوییم بلکه خدا هر روز در کاری است «کل یوم هو فی شان» و هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمیدارد، او زنده میکند و میمیراند و میآفریند و روزی میدهد و آنچه را که بخواهد میکند و معتقدیم که « یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» [xxxvii] دانشمندان دیگر شیعه نیز مطالبی شبیه آن را اظهار کردهاند، با این وجود ما نمیدانیم که چرا برخی از نویسندگان اهل سنت اعتقاد به بدا را دربارهی خدا به معنای آشکار شدن پس از جهل، به شیعه نسبت میدهند و بر اساس این تهمت ناروا و نادرست به شیعه حمله میکنند؟ در حالی که شیعه از این عقیدهی فاسد بیزار است و اگر آنها کمترین مطالعهای در آثار شیعه داشتند و سوء نیتی در کار نبود، چنین تهمتی را نمیزدند . آنها بیشتر به جریان بدا در داستان مرگ اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام استناد میکنند که گویا امام صادق علیه السلام گفته بود: «ما بدا لله فی شیء کما بدا له فی اسماعیل ابنی» [xxxviii] «خدا را هیچ بدایی حاصل نشد مانند بدایی که دربارهی فرزندم اسماعیل حاصل شد» گفتهاند که گویا امام صادق علیه السلام نخست اسماعیل را به امامت پس از خود تعیین کرده بود و چون او در زمان حیات پدرش مرد، امام صادق علیه السلام این سخن را گفت . البته ما این روایت را به صورت مسند در کتب حدیثی شیعه نیافتیم و شیخ صدوق آن را به صورت مرسل نقل میکند و سپس روایت دیگری میآورد که در آن به جای «اسماعیل ابنی» «اسماعیل ابی» آمده که روایت را مربوط به جریان ذبح اسماعیل توسط ابراهیم میکند.صدوق سپس در هر دو روایت تردید میکند . [xxxix] بعضی از محققان دیگر نیز این روایت را جعلی میدانند .[xl] واگر هم صحیح باشد باز مشکلی ندارد و بدان معنا نیست که خدا از پیش نمیدانست که اسماعیل خواهد مرد و امامت به حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام خواهد رسید، بلکه معنای آن این است که اسماعیل از چنان قدر و منزلتی برخوردار بود که شایستگی امامت را داشت و اسماعیل و موسی هر دو لایق امامت و رهبری بودند ولی خداوند با مرگ اسماعیل آشکار کرد که امامت به موسی خواهد رسید و این از پیش در علم خدا بود و لذا روایاتی داریم که طبق آنها نام های دوازده امام(ع) از پیش مشخص بوده و در حدیث جابر از پیامبر، امامان(ع) به اسم معرفی شدهاند .[xli] [xli] این روایت علاوه بر کتب شیعه در برخی از منابع اهل سنت هم آمده است مانند : فرائد السمطین از حموینی، ج 2، ص 134 . .
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.