عصمت پیامبر(ص)-اشتباه پیامبر(ص) /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

در سوره اسراء یکی از آیات اشاره دارد که( تقریباً با این مضمون) ای پیامبر(ص) چیزی نمانده بود که به اشتباه بیفتی و ... این مسأله چگونه با عصمت پیامبر(ص) همخوانی دارد؟


ابتدا آیاتی که در سوال به آن تمسک شده را ذکر می کنیم و در ادامه به شرح وتفسیر آن می پردازیم و پس از آن نیز کمی در مورد معنای عصمت به گفتگومی نشینیم.«وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً »﴿اسراء/ 73﴾ : و چیزى نمانده بود که تو را از آنچه به سوى تو وحى کرده ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگیرند. «وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً » ﴿اسراء/74﴾ : و اگر تو را استوار نمى داشتیم قطعا نزدیک بود کمى به سوى آنان متمایل شوى. إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا ﴿75﴾ : در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] مى چشانیدیم آنگاه در برابر ما براى خود یاورى نمى یافتى.جلوه اى دیگر از آثار عصمت وحفظ الهىباید گفت آیات مورد بحث سوره اسراء جلوه ای از عصمت الهی پیامبر(ص) است نه کلامی بر نفی آن. گر چه بهانه جویان خواسته اند، آیات فوق را دستاویزى براى نفى معصوم بودن پیامبران بگیرند، و بگویند طبق آیات فوق و شان نزولهایى که در رابطه با آن دیده مى شود، پیامبر (ص) در برابر وسوسه هاى بت پرستان از خود انعطاف نشان داد، و بلا فاصله از سوى خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت.ولى خود آیات فوق آن قدر گویا است که ما را از اقامه شواهد دیگر بر بطلان این طرز تفکر بى نیاز مى سازد، زیرا آیه 74 سوره اسراء با صراحت مى گوید اگر ما تو را ثابت قدم نگاه نداشته بودیم، نزدیک بود به آنها تمایل پیدا کنى که مفهومش این است ، تثبیت الهى که ما از آن تعبیر به مقام عصمت مى کنیم، مانع این تمایل شد، نه اینکه پیامبر (ص) انعطاف نشان داده بود و خداوند او را نهى و مؤاخذه کرد.توضیح اینکه: آیه 73 و 74 سوره اسراء در حقیقت اشاره به دو حالت مختلف پیامبر (ص) است: حالت اول که حالت بشرى و انسان عادى است و در آیه نخست بیان شده ایجاب مى کند که وسوسه هاى دشمنان در او اثر بگذارد، بخصوص اگر مصالحى ظاهرا در این انعطاف به چشم بخورد، مانند امید به اسلام سران شرک بعد از این انعطاف، و یا پیشگیرى از خونریزى و درگیریهاى بیشتر، و هر بشر عادى هر قدر قوى باشد احتمال تحت تاثیر واقع شدن در برابر این وسوسه ها را دارد.ولى آیه 74 سوره اسراء جنبه روحانى و عصمت الهى و لطف خاص پروردگار را بیان مى کند که شامل حال پیامبران مخصوصا پیامبر اسلام (ص) در بحرانى ترین لحظات زندگى بود.نتیجه اینکه: پیامبر با طبع بشرى تا لب پرتگاه قبول وسوسه هاى مشرکان آمد، اما تایید الهى او را حفظ کرد و نجات داد.این تعبیر درست همان تعبیرى است که در سوره یوسف مى خوانیم که در بحرانى ترین لحظات برهان الهى به سراغ او آمد و اگر مشاهده این برهان نبود تسلیم وسوسه هاى فوق العاده نیرومند همسر عزیز مصر مى شد : « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» ؛ (یوسف /24) : و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او مى کرد چنین [کردیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود.به عقیده ما آیات فوق، نه تنها دلیل بر نفى عصمت نیست، بلکه یکى از آیات دال بر عصمت است چرا که مسلما این تثبیت الهى (تثبیت از نظر فکر و عواطف و تثبیت از نظر گامهاى عملى) منحصر به این مورد نبوده است زیرا دلیل آن در موارد مشابه نیز وجود دارد، و به این ترتیب گواه زنده اى بر معصوم بودن پیامبران و رهبران الهى محسوب مى شود.اما آیه مورد 75 سوره اسراء که مى گوید اگر تو تمایل به آنها پیدا کرده بودى، شدیدا مجازات مى شدى دلیل بر این است که معصوم بودن آنها جنبه اضطرارى ندارد، بلکه توأم با یک نوع خود آگاهى است که با اختیار و آزادى اراده انجام مى شود، لذا ارتکاب گناه در چنین حالتى عقلا محال نیست، بلکه عملا به خاطر آن آگاهى و ایمان خاص، وجود خارجى هرگز نخواهد یافت و اگر فرضا وجود مى یافت مشمول همان کیفرها و مجازاتهاى الهى بود. (تفسیر نمونه، ج 12، ص 213-211)به بیان دیگر کلمه (لَوْ لا) در موردى بکار مى رود که تا مضمون جمله اول، واقع نشود مضمون جمله دوم واقع نخواهد شد. مثلا نظیر: « لو لا على لهلک عمر» یعنى اگر على نمى بود عمر هلاک میشد. پس چون على بود عمر هم بود. اضافه بر اینکه در اینجا گفتیم در مبحث سبب نزول هم پاسخ مقنع و غیر قابل خدشه اى از حضرت على بن موسى الرضا علیه السّلام از نظرمان گذشت. سومین پاسخ این است که چون پیامبر اسلام معصوم بود، و تقاضاى مشرکان، کفر و با معصوم بودن آن بزرگوار سازش ندارد. پس با توجه به مطالب فوق به این نتیجه میرسیم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم حتى کوچکترین تمایلى به قبول تقاضاى مشرکان پیدا نکرد. (تفسیر آسان، ج 10، ص 128 ) در تفسیر المیزان نیز در مورد این آیه چنین آمده است که ؛ تثبیت در اینجا به طورى که از سیاق برمى آید به معناى عصمت وحفظ الهى است واگر جواب لولارا خود رکون قرار نداده ونفرمود« ترکن » بلکه نزدیک شدن به رکون را قرار داده فرمود: « لقد کدت ترکن » براى این بود که با در نظر داشتن اینکه رکون به معناى کمترین میل است دلالت کند بر اینکه رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم ) میل به کفار که نکرد سهل است بلکه نزدیک به میل هم نشد، واین که فرمود « الیهم » ورکون را به مشرکین نسبت دادند به اجابت خواسته هاى آنان این معنا را تاکید مى کند.ومعناى آیه این استکه اگر ما با عصمت خود تورا پایدارى نمى دادیم نزدیک مى شدى به اینکه به سوى آنان اندکى میل کنى ، لیکن ما تورا استوار ساختیم ، ودر نتیجه به آنان کمترین میلى نکردى تا چه رسد به اینکه اجابتشان کنى ، پس رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) ایشان را اجابت نکرد وذره اى میل به ایشان هم ننمود ونه نزدیک بود میل کند. (ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه 238 )عصمت پیامبرانمصونیّت از اشتباه مولود نوع بینش پیامبران است. اشتباه همواره از آنجا رخ مى دهد که انسان به وسیلة یک حسّ درونى یا بیرونى با واقعیّتى ارتباط پیدا مى کند و یک سلسله صورتهاى ذهنى از آنها در ذهن خود تهیّه مى کند و با قوّة عقل خود آن صورتها را تجزیه و ترکیب مى کند و انواع تصرفات در آنها نمى نماید آنگاه در تطبیق صورتهاى ذهنى به واقعیّتهاى خارجى و در ترتیب آن صورتها گاه خطا و اشتباه رخ مى دهد. اما آنجا که انسان مستقیماً با واقعیّتهاى عینى به وسیلة یک حسّ خاص مواجه است و ادراک واقعیّت عین اتّصال با واقعیّت است نه صورتى ذهنى از اتّصال با واقعیت، دیگر خطا و اشتباه معنى ندارد. پیامبران الهى از درون خود با واقعیّت هستى ارتباط و اتّصال دارند. (جموعه آثار شهید مطهرى ج 2 ج وحى و نبوت، شهید مطهرى -به نقل از سایت تبیان)عصمت از خطا و اشتباهمفهوم سهو, خطا و نسیان با گناه متفاوت است ; زیرا, اولا گناه با علم و اراده صورت می گیرد ولی سهو, خطا و نسیان چنین نیستند; ثانیا, گناه همواره مخالفت با اوامر الهی است ولی سهو, خطا و نسیان امکان دارد گاه با امر خداوند مخالف باشد مثلا سهو در به جا آوردن یکی از اجزاء و ارکان عمل عبادی و گاه هیچ ارتباطی با اوامر خداوند ندارد مثلا خطا در یک عمل مباح فردی یا اجتماعی ثانیا بر اساس دلایل متقن انبیاء هم از گناه مبرایند و هم از سهو, خطا و نسیان; زیرا, انبیاء و ائمه (ع ) از دو علم برخوردارند: الف ) علم غیر عادی که به واسطه آن بر تمامی حقایق عالم اشراف و آگاهی دارند. ب ) علوم عادی که همچون سایر افراد از طریق معمولی به دست می آورند. اما در مقام عمل و انجام کارهای روزمره خود و حتی مسائل اجتماعی , در اکثر موارد از علوم غیر عادی خویش استفاده نمی کنند, یعنی هر چند به واقعیت همه مسایل آگاهند اما از خود رفتاری عادی بروز می دهند, بی آنکه در حقیقت جاهل و غافل باشند. بر این اساس بی شک هیچ گونه سهو و خطا و اشتباه واقعی را نمی توان به معصومین نسبت داد. چون جهل و غفلت - که منشأ سهو نسیانند - در آنها راه ندارد. هر چند ممکن است از آنان اعمالی سر زند که به ظاهر, سهو بنماید, ولی در واقع, نمایی است که از روی عمد صورت گرفته است . در این صورت خطا نامیدن آن نیز از سر تسامح است . علاوه بر آن که آیات و روایات سهو و خطا و اشتباه را از معصومان نفی می کنند. (نگا: نجم / 4 - 3, انعام / 50) به عنوان نمونه که امام هادی (ع ) در مقام درود و تحیت بر پیامبر(ص ) می فرماید: «اللهم اجعل افضل صلواتک علی سیدنا محمد عبدک و رسولک ... المعصوم من کل خطائ و زلل, المنزه من کل دنس و خطل; بارالها, برترین درودهایت را بر سرور ما محمد, بنده و فرستاده ات , نثار فرما... آنکه از هر خطا و لغزشی معصوم و از هر گونه آلودگی و یاوه گویی پیراسته بود»؛ و امام رضا علیه السلام فرمود:‌ «هر شخصی که خداوندی که را برای امور بندگانش بر می گزیند معصوم و برخوردار از تأیید است، توفیقات و راهنمای الهی بوده از هر خطا و لغزشی در امان است. با توجه به مطالب پیش گفته،‌ سراغ روایات می رویم. در پاسخ روایات باید گفت بله هم در منابع اهل سنت و هم گاه در منابع شیعه این مطلب آمده که پیامبر سهو نموده است. هر چند به روایت منسوب به امام رضا علیه السلام برنخوریم ولی مشابه آن را در روایات دیگر داریم، از جمله از جمله امام صادق نقل شده است که پیامبر اکرم نماز (ظهر) می خواند سر دو رکعتی سلام داد پس مأموین پرسیدند ای رسول خدا امر جدیدی درباره نماز نازل شده است؟ فرمود: چطور مگر؟ روای گفت شما نمازظهر را دو رکعت خواندی (یعنی سهو کردی) حضرت از ذوالشمالین پرسید من دو رکعت خواندم؟ گفت: بله حضرت، دو رکعت دیگر خواند آنگاه دو سجده سهو انجام داد». (وسائل الشیعه، شیخ حر، بیروت، احیاء الکرات العربی، چاپ 4، 1391، بیست جلدی، ج 5، ص 311، ح 16) در مقابل ادله عقلی و روایاتی داریم که هرگز پیامبر اکرم سهو نکرده است به عنوان نمونه زراره می گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم‌ «هل سجد رسول الله سجدتی السهو قط؟» و لا و لایسجدهما فقیه؛ (همان) آیا رسول خدا (درتمام عمرش) دو سجده سهو را بجا آورد؟ حضرت فرمود: «نه هرگز رسول خدا دو سجده سهو انجام نداد یعنی اصلا سهو نکرد». و فقیه و امام معصوم نیز دو سجده سهو انجام نداد (و هرگز سهو) نکرد. این دو دسته روایات هر دو از نظر سندی قابل تأیید می باشند، اکنون کدامیک را باید انتخاب نمود. براساس قواعد باب تعارض اگر دو گروه روایت با هم مخالف بودند، آن گروهی انتخاب می شود که از معیارهای ذیل برخوردار باشد 1- آن که موافق قرآن باشد بر گروه دیگر برتری دارد. 2- آن که موافق عقل باشد راحج است. 3- آن دسته ای که موافق مبانی اهل سنت و مغایر عقاید شیعی است فروتر و مرجوح است زیرا روایات موافق با اهل سنت حمل بر تقیه می شود، یعنی ائمه در شرائطی قرار داشتند که جاسوسان دستگاه دولتی در آن جا که جاسوسان می رفتند حقیقت را به اصحاب خویش می فرمودند. دو گروه از روایات محل بحث چنین حالتی دادند یعنی آن گاه که می گویند پیامبر اکرم سهو نموده، موافق روایات اهل سنت می باشند لذا حمل بر تقیه می شود، چنان که مرحوم شیخ طوسی، مرحوم شیخ حر عاملی و ... همین شیوه را طی کرده اند. (وسائل الشیعه، همان، ص 30/1 ذیل روایت 4، و ص 310، ذیل روایت 13) در نتیجه هر گونه روایتی که در آن به سهو النبی یا امام یاد شده باشد از نظر روایتی و معنی از اعتبار ساقط می شود و حمل بر تقیه و مدارا می شود. و در پایان بد نیست این را بدانید که چرا در روایات اهل سنت تلاش شده که سهو و خطا را برای پیامبر اثبات نمائید، راز قضیه این است که خلفا وقتی خود را جانشینی پیغمبر معرفی کردند، بارها دچار اشتباه و لغزش و خطا شدند حتی خلیفه دوم بیش از 70 بار گفت: «اگر علی نبود ما (بر اثر خطا) هلاک می شدیم». (الامام امیر المومنین علی از دیدگاه خلفا، شیخ مهدی فقیه ایمانی، مشهد، مجمع الغدیر، ص 58) از آن طرف مردم بر این عقیده بودند که پیامبر اکرم هرگز خطا و گناه و سهو نکرد، لذا توقع این بود که خلفا و جانشیان پیامبر اکرم این گونه باشند، و صد البته که توقع درست و بجای بود، چرا که خلفای اصلی پیامبر اکرم امامان دوازده گانه بودند که همه معصوم بودند از طرفی چون آنان نمی توانستند مانع خطا و لغزش های خود نشوند، تلاش کردند با روایات جعلی چهره پیامبر اکرم را خدشه دار نمایند و برای او خطا و نسیان به ثبت رسانند تا خود آنان مورد و ملامت قرار نگیرند. به همین جهت امامان ما برای تشخیص روایات صحیح از غیر صحیح، جعلی از غیر جعلی، تقیه ای از غیر تقیه ای این معیار را قرار داده اند که هر جا روایات نقل شده از ما امامان مخالف با اهل سنت بود به آن عمل شود. در نتیجه این گونه روایات هیچ گاه تنافی با عصمت پیامبر اکرم پیدا نمی کند و نمی تواند اثبات کند که آن پیامبر سهو نموده است.(بحارالانوار, ج 99, ص 178 و برای اطلاع تفصیلی در این باب مراجعه کنید به : پژوهشی در عصمت معصومان , حسن یوسفیان و احمد حسین شریفی , تهران , پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی , چاپ اول , 1377 ش , صص 233 - 265)عصمت از گناهبنا بر ادله متعدد عقلى و نقلى، پیامبران (ع) داراى مقام عصمت مى باشند: عصمت از گناه، عصمت در مقام اخذ وحى و ابلاغ آن و عصمت از خطا. ولى عصمت داشتن بدان معنا نیست که آنان نیازمند به استغفار نباشند؛ زیرا از انبیا اگر چه گناه و خطاى به معناى مصطلح سر نمى زند، ولى قصور و غفلت هاى آنى از یاد خدا ممکن است سربزند. چنان که گفته اند: حسنات الابرار سیئات المؤمنین ؛ خوبى هاى نیک مردان، براى مقربان گناه محسوب مى شود مثلاً ما در برابر ترک بسیارى از مستحبات و آداب بسیارى احساس گناه نمى کنیم، ولى پیامبر (ص) با توجه به میزان معرفت و کمال خویش آن را براى خود گناه محسوب مى کند. از این رو آن حضرت مى فرمود: من هر روز هفتاد مرتبه به درگاه خداوند استغفار مى کنم. انبیا چون با مبدأ هستى ارتباط دارند و شعاع علم و دانش بى پایان او بر قلب آنان مى تابد، حقایقى را مى بینند که بر دیگران پنهان است. از همین رو یک لحظه سلب توجه از خداوند را براى خویش لغزش مى شمارند. آنچه که براى پیامبران گناه شمرده شده از همین قبیل است. آنان چون همیشه توجه تمام به سوى خدا دارند، هرگاه لحظه اى از او غافل شوند - هر چند به واسطه انجام امور مباح باشد - آن را براى خویش خطا دانسته و طلب آمرزش مى کنند. Vگـنـاه بـر دو گـونـه است: الف - گناه مطلق , و آن سرپیچى و تمرد و تخلف از قانون است که پـیـامـبـران خـدا بـه دلـیل هاى عقلى و نقلى از آلودگى به آن پاک بودند و قرآن کریم نیز چنین گناهى رابه پیامبران نسبت نداده است. ب - گناه نسبى , و آن تمرد و سرپیچى نیست بلکه عبارت از این است که اعمال عبادى بندگان هر چند هم باشکوه انجام شود باز نسبت به مقام بزرگ خداوند و لطفها ونعمتهاى بیشمار او ناچیز و نـاقـص اسـت و اساسا قابل مقایسه نیست و کسانیکه عمیق مى نگرند و به عظمت خداوند بیشتر آشـنـا هـسـتند عبادت خود را با شرمى بى حساب به پیشگاه او عرضه مى کنند و پیوسته به تقصیر خویش اعتراف مى کنند . و نـیـز گاهى گناه نسبى به کارى گفته مى شود که انجام آن از شخصیکه به مقام علم ومعرفت رسیده , مناسب نیست و ترک آن براى او بهتر است که به اصطلاح ( ترک اولى )نامیده مى شود . تـوضیح آنکه :از هر کسى به مقدار عمل و بینش , دانش و علم , ایمان و اعتقاد , قدرت و توانایى او مى توان انتظار داشت . چـه بـسا کارهایى که از یک نفر عین ادب , خدمت , محبت وعبادت شمرده مى شود اما از دیگرى بى ادبى , خلاف صمیمیت و کوتاهى در بندگى و اطاعت محسوب مى گردد . چـنـانکه اگر یک مرد عادى نمازش را بدون حضور قلب بخواند مورد مذمت قرار نمى گیردبلکه سزاوار تشویق است که همان به فرمان نماز عمل کرده است . اما اگر کسى که اطلاعات مذهبى و دینى او زیاد است , نمازش را بدون حضور قلب بخواند عیب و گـنـاه به حساب مى آید چرا که این نماز مناسب مقام علمى او نیست و اوبا علم و دانشى که دارد باید بهتر از این در مقام بندگى به اطاعت خدا بکوشد ,اکنون که معناى گناه نسبى معلوم شد به ایـن دو بـیـان توجه کنید :بیان اول مقام و موقعیت شامخ پیامبران , علم و دانش و ایمان و اعتقاد آنـان بـه انـدازه یى زیاد بود که مى خواستند حتى لحظه یى از خدا دور نباشند و به کارهایى نیز که بـراى دیـگران مباح است نپردازند به ویژه که پیامبران پیوسته در ترقى و تکامل بودند وروز به روز معرفت و شناسائى آنان به خدا افزایش مى یافت و در نتیجه در مى یافتندکه باید در مقام بندگى و اطـاعـت او بـیـش از پیش بکوشند این از یک سو اما از طرف دیگر بشر بودند و نمى توانستند حق بـنـدگـى خـدا و شـکـر او را بـه طـور شـایسته انجام دهند لذا همیشه خود را مقصر و گناهکار مى دانستند یعنى مى گفتند عبادات ما قابل مقایسه با مقام بزرگ خدا و نعمتها و لطفهاى بى شمار او نـیـسـت و ما باید بیش ازاین به عبادت و بندگى خدا مشغول باشیم و در حقیقت با اعتراف به گـناه مى خواستند بگویند از دست و زبان ما بر نمى آید که شکر نعمتهاى خدا و حق بندگى او را بـجـاى آوریـم و اصولا با همین اظهار عجز و اعتراف به تقصیر مى خواستند شکر خداى بزرگ رابه جاى آورند . بـنـده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آوردور نــه ســزاوار خــداونـدیش کس نـتـوانـد کـه بـجـا آورد بـیـان دوم در مورد بعضى از انبیاء الهى گاهى بر اثر یک غفلت کوچک و بـى تـوجـهى به مقام شامخ ‌ربوبیت کارهایى که مناسب با مقام معرفت آنها نبوده است صادر شده است و از این جهت از جانب خداى بزرگ مورد اعتراض قرار گرفته اند . در حقیقت آن کار گناه و نافرمانى خدا نبوده اما چون با مقام پیامبرى آنان ,چندان تناسب نداشته است , نام آن ( ترک اولى ) گذارده شده است . چنانکه مى گویند براى یک پسر با ادب گناه است که در راه رفتن از پدر خود جلوبیفتد یعنى این کار را نکند بهتر است نه اینکه واقعا مثل سایر گناهان عقاب وعذاب داشته باشد . }براى مطالعه بیشتر ، ر . ک : شناخت پیامبران، محمدى رى شهرى خدا و پیامبران، جعفر سبحانى بررسى مسائل کلى امامت، ابراهیم امینى راهنما شناسى، مصباح یزدى منشور جاوید ، ج 5، جعفر سبحانى .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image