وهابیت و قتال العرب توسط امیرالمومنین /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

در بین جوانان شبهه ایجاد کرده اند در مورد کشتن افراد زیادی در یک روز توسط امیرالمومنین که در کتابها امده توضیح می خواستم.


نسبت دادن کشتار زیاد به حضرت علی(ع)یا به تعبیر دیگر قتال العرب به امیرالمومنین از عنادهای دشمنان امیرالمومنین به خصوص بنی امیه و هواداران آنان می باشد. آنان برای اینکه نام و مقام و منزلت امیرالمومنین (ع) را میان مردم خراب کنند دست به یک اقدام ناجوانمردانه دیگر زدند و همه جا برای پیشبرد اهداف شوم خود از حضرت، به نام قتال العرب نام می بردند،به خیال اینکه با این حرف روحیه انتقام جویی را در مردم زنده کنند که یک نمونه آن زمانی بود که عمر سعد ملعون در کربلا وقتی دید که لشکریانش نمی توانند از پس امام حسین (ع) بر بیایند این کلمه را در مورد امام به کار برد.شهید مطهری هم به این مطلب اشاره می کند و می نویسد:فریاد عمر سعد بلند شد که مادرتان به عزایتان بنشیند، به مبارزه کی رفته اید؟ هذا ابن قتال العرب (بحار الانوارج 45 ص 50، مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 110 مقتل الحسین مقرم ص 346) این پسر کشنده عرب است، پسر علی بن ابیطالب است، والله نفس ابیه بین جنبیه (بحارالانوارج 44 ص 390، ارشاد شیخ مفید ص 230 ) بخدا روح پدرش علی در کالبد اوست، به تنهایی به جنگ او نروید (حماسه حسینى ، ج 3، ص 166)اما اینکه چرا به آن حضرت این نام را داده بودند دلیلش روشن است، چون فداکارى و از خود گذشتگى على علیه السلام در جنگهایی که در زمان پیامبر از خود نشان داد بر احدى پوشیده نمانده بود لذا در اثر ابراز رشادت و شجاعت بى نظیرش او را ضیغم الغزوات و قتال العرب میینامیدند و جز جنگ تبوک که بدستور پیغمبر در مدینه مانده بود در تمام جنگها شرکت کرده و پرچم فتح و پیروزى همیشه در دست او بوده است.لذا بسیاری از کسانی که پدران یا برادران کافرشان به دست امیرالمومنین کشته شده بودند در عداوت با آن حضرت او را قتال العرب می نامیدند.اینک توجه شما را جلب می کنم به گوشه ای از شجاعت آن حضرت که دلیل نامیده شدنش به این نام توسط این افراد شد: شیخ مفید شجاعت آن حضرت را نوعى اعجاز دانسته و مینویسد: هیچ جنگجوى کار آزموده اى دیده نشده است که همیشه در جنگ پیروز شود بلکه گاهى بر دشمنش غلبه کرده و گاهى نیز شکست خورده است و همچنین ضربت شمشیر هیچ دلاورى همیشه چنان نبوده است که دشمن در اثر زخم آن جان سپرد بلکه گاهى فوت کرده و گاهى هم بهبودى یافته است و چنین امرى در طول تاریخ سابقه ندارد مگر امیرالمؤمنین علیه السلام که با هر همآوردى به مبارزه برخاست بر او چیره گشت و بهر رزمجوئى ضربتى زد او را به هلاکت رسانید و این هم از موجباتى است که او را از همگان ممتاز میکند و خداوند جریان عادى امور را در هر جا و زمان به وسیله او بهم زده و وجود وى یکى از نشانه هاى روشن خداى تعالى میباشد. (ارشاد مفید جلد 1 باب 3 فصل 56 )قوت قلب على علیه السلام که از ایمان و یقین وى سرچشمه مى گرفت در هیچ بشرى دیده نشده است، روزى در جنگ صفین به چهره خود نقاب زده و به صورت یک فرد ناشناس در جلو صفوف شامیان مبارز می‌طلبید پس از آنکه گروهى از مبارزان شام را به خاک هلاکت افکند معاویه به عمرو عاص گفت: این شجاع قوی‌دل کیست؟عمرو گفت یا عبدالله ابن عباس است! و یا خود على است معاویه گفت چگونه میتوان تشخیص داد؟عمرو گفت: ابن عباس مرد شجاعى است ولى در مقابل حمله عمومى سپاه به این انبوهى نمیتواند مقاومت کند تمام سپاهیان را فرمان حمله بده. که از جاى بجنبند و به این جنگجو حمله کنند اگر رو گردانید ابن عباس است و اگر ثابت و پا بر جا ماند على است زیرا على از تمام عرب اگر به مقابله اش برخیزند رو نمیگرداند چه رسد به سپاه تو. (خود حضرت امیر علیه السلام نیز در نامه اى که به عثمان بن حنیف نوشته میفرماید: والله لو تظاهرت العرب على قتالى لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب به پشتیبانى یکدیگر بجنگ من برخیزند من از آنها رو گردان نمیشوم. نهج البلاغه نامه 45 ).معاویه براى آزمایش فرمان حمله عمومى داد و تمام سپاه او به حرکت در آمد اما آن مبارز چون کوه آهنین در جاى خود ثابت و برقرار بود آنگاه فهمیدند که على علیه السلام است پیکار میکند لذا فرمان عقب نشینى دادند.وقتى صداى على علیه السلام در میدانهاى جنگ بلند می‌شد دل و زهره قهرمانان آب می‌گردید و لرزه بر ارکان وجود آنها می‌افتاد. در جنگهاى جمل و صفین غالب اوقات یک تنه خود را بر سپاهیان مخالف میزد و صفوف آنها را متلاشى کرده و پراکنده میساخت.به تصدیق دوست و دشمن على علیه السلام کرار غیر فرار و اسدالله الغالب و غالب کل غالب بود، زره آن حضرت که به منزله لباس جنگ او بود مانند پیشبندى فقط با چند حلقه در شانه هاى او به هم وصل میشد و به کلى فاقد قسمت پشت بود علت این امر را از وى سؤال کردند فرمود: من هرگز پشت به دشمن نخواهم نمود در این صورت احتیاجى به پشت بند زره ندارم. یکى از اصحاب على علیه السلام خدمت آن حضرت عرض کرد که براى میدانهاى جنگ اسبى تندرو و چالاک ابتیاع کنید که چنین اسبى صاحب خود را در مهلکه ها نجات می‌دهد على علیه السلام فرمود من هرگز از جلو دشمن فرار نخواهم کرد تا با اسب تند رو از ورطه خطر دور شوم و دشمن فرارى را نیز تعقیب نخواهم نمود تا بخواهم زودتر به او برسم بنا بر این مرکب من هر چه باشد اهمیتى ندارد. (امالى صدوق مجلس 32 حدیث 4)ابن ابى الحدید گوید: على علیه السلام شجاعى بود که نام گذشتگان را محو کرد و محلى براى آیندگان باقى نگذاشت، در قوت ساعد و نیروى بازو نظیرى نداشت و یک ضربت او براى قوى ترین شجاعان مرگ و هلاکت را پیش می‌آورد چنانکه هیچ مبارزى از دست او جان سالم بدر نبرد و شمشیرى نزد که احتیاج به دومى داشته باشد و هر رزمجوى دلاورى را که می‌کشت تکبیر می‌گفت و در لیلة الهریر شماره تکبیراتش به 523 رسید و معلوم گردید که 523 نفر از ابطال نامى را در آن شب به دیار عدم فرستاده است. (کشف الغمه ص 73 ). در جنگ احد پس از آن که مردان رزمى قبیله بنى عبد الدار به دست آن حضرت کشته شدند غلامى از آن قبیله که حبشى بود و صواب نام داشت در حالی که بسیار خشمگین و دهانش کف زده بود سوگند یاد کرد که به جاى کشته شدگان قبیله خود شخص محمد صلى الله علیه و آله را خواهم کشت! این غلام ضمن اینکه شجاع بود جثه بزرگى هم داشت لذا مسلمین از او ترسیدند و جرأت مبارزه با او را نداشتند، على علیه السلام چنان ضربتى بر او زد که او را از کمر دو نیم نمود به طوری که بالا تنه اش به زمین افتاد و نیم پائین در حال ایستاده ماند هر دو لشگر متعجب و مبهوت شده و مسلمین می‌خندیدند! (منتهى الامال جلد 1 ص 44 نقل به معنى).در تمام جنگها مجاهد فى سبیل الله بود و اندوه و پریشانى مسلمین با وجود وى زائل میگشت، وقتى دست به قبضه ذوالفقار میبرد پیروزى مسلمین محرز و مسلم میشد و هنگامی که پیغمبر صلى الله علیه و آله را از طرف مشرکین غم و اندوهى می‌رسید و سپاهیان مخالف براى قتل او تصمیم میگرفتند وجود على علیه السلام باعث برطرف شدن غم و اندوه پیغمبر می‌گردید و به همین جهت او را الکاشف الکرب عن وجه رسول الله گفتند.شجاعت و نیروى بازوى على علیه السلام اظهر من الشمس بود و مخالفین و دشمنانش نیز او را به شجاعت می‌ستودند، مشهور است که با دو انگشت سبابه و وسطى گردن خالد بن ولید را فشار داد به طوری که خالد نعره زد و نزدیک به هلاکت بود. در غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله بسیار اتفاق افتاده بود که على علیه السلام در مقابل دشمنان ایستادگى کرده بود و اگر آن حضرت نبود کار مسلمین یکسره می‌شد.در قاموس زندگانى على علیه السلام کلمه ترس معنى و مفهومى نداشت او نه از جنگ میترسید و نه از مرگ وحشت میکرد در سراسر زندگانى خود با مرگ و خطر هم آغوش بود و بارها میفرمود : والله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه؛ به خدا سوگند پسر ابیطالب به مرگ بیشتر از طفل شیرخوار به پستان مادرش مأنوس و مشتاق است. (نهج البلاغه کلام 5 )در جنگ صفین بدون زره در میان دو لشگر میگشت، امام حسن علیه السلام عرض کرد این عمل در موقع جنگ بى احتیاطى است فرمود: یا بنى ان اباک لا یبالى وقع على الموت او وقع الموت علیه (بحار الانوار جلد 41 ص 2 نقل از مناقب آل ابیطالب) : پسر جانم پدرت باکى ندارد که رو به مرگ رود یا مرگ به سوى او آید.ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد روزى معاویه خفته بود پس از بیدار شدن عبدالله بن زبیر را در پایین پایش دید که بر تخت او نشسته بود، عبدالله از روى شوخى به معاویه گفت اگر میخواستم ترا (در خواب که بودى) غفلتا می‌کشتم. معاویه گفت بعد از ما اظهار شجاعت کن! عبدالله گفت براى چه شجاعت مرا انکار میکنى با این که من در جنگ برابر على بن ابیطالب بایستادم! معاویه گفت اگر چنین جرأت میکردى یقینا على تو و پدرت را با دست چپ میکشت و دست راستش بیکار میماند و دنبال دیگرى میگشت که به قتل رساند. (بحار الانوار جلد 41 ص 143 )این بود شمه ای از شجاعت و دلیری آن بزرگ مرد تاریخ که شجاعتش در راه پیشبرد اسلام سبب اینگونه لقبها به ایشان شد.در پایان توجه به چند امر ضروری است:1- اولا باید دید که کشنده و کشته شونده چه کسانی بوده اند. اگر کسی در محوطه‌ی اتاق، بی دلیل جوجه مرغی را زیر پایش له کند انسان قصیّ القلبی قلمداد می شود ولی اگر با عقرب زهرآلود کشنده‌ای چنین کندکسی وی را سنگدل خطاب نمی‌کند؛ چرا که حضور عقرب در محیط زندگی آدمیان خطر مرگ انسانها را در پی دارد. خطر برخی انسانها برای سایرین مانند خطر عقرب و مار و گرگ و ... است. اگر اینها در عزلت باشند کشتن آنها روا نخواهد بود امّا اگر وارد حریم انسانها شده خطرآفرین شدند کشتن آنها عین نیکوکاری و انسانیّت است. کسانی را که امیرالمومنین به درک واصل کرده به ظاهر انسان بودند ولی هر کدام درندگانی بودند که دوست داشتند مردم، نادان و ترسو و برده صفت باشند تا اینان بتوانند آنها را استثمار نمایند.2- اگر خدا از کسی بخواهد موجودی را بکشد یا سر ببرد و او اطاعت امر خدا را نکند، آیا می توان چنین انسانی را الهی نامید؟ جواب روشن است. انسان الهی، تنها و تنها مطیع فرمان خداوند است نه مطیع خواستهای نفسانی خویش؛و البته خداوند هم حکیم مطلق است و جز بر اساس حکمت حکم نمیراند. بهر روی هر چه از خود برون شدن و تابع فرمان و خواست خدا شدن، در وجود انسانی شدیدتر باشد، عبودیّت او نیز افزونتر و قویتر خواهد بود. شاهد بارز این گفتار اعتقاد ادیان ابراهیمی است مبنی بر اینکه حضرت ابراهیم خلیلالرّحمن به امر خدای خود، مأمور قربانی نمودن فرزند خود شد و چون الهی بودن، اقتضای اطاعت مطلق داشت فرزند خود را به قربانگاه برد تا وی را قربانی نماید لکن اراده ی خدا بر آن قرار گرفت که فرزند ابراهیم قربانی نگردد. در مورد علی بن ابی طالب (ع) نیز اطاعت بی چون و چرای حق تعالی اصلیترین دلیل جهاد و ظالم کشی بود. اگر کسی برای دفاع از جان خود یا دیگر انسانها، مهاجم فاجر و ظالمی را بکشد کدام عاقل می تواند او را مذمّت نماید؟! 3ـ هیچ دین الهی نیست که به نوعی اعتقاد به قهر الهی بر فاسدان و ظالمان نداشته باشد. درادیان الهی مسلّم است که خدا بندگان کافر، متمرّد، فاسد، ظالم و بدکاررا یا در همین دنیا یا در آخرت عذاب می‌کند. بایدپرسید : آیا مهربان بودن خدا به این است که اجازه دهد عدّه ای افراد فاسد و ظالم و چپاولگر همچون: ابوجهل، فرعون، چنگیزخان مغول، صدّام و امثال اینها هر چه خواستند بکنند و بندگان مطیع خدا را به خاک و خون بکشند ولی مومنان چون الهی و مقدّسند با اینها به نبرد بر نخیزند و انتقام خون مظلومان را از آنان نگیرند؟!! 4- خداوند متعال در عین اینکه از هلاکت بندگانش فی نفسه خشنود نیست ولی به اقتضاء حکمتش فرمان به کشته شدن برخی بندگان ضدّ بشری خود می دهد تا زمین را فتنه و تباهی فرا نگیرد. خداوند متعال می فرماید: « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمینَ ؛ و با آنها پیکار کنید(آنان را بکُشید)! تا فتنه باقى نماند؛ و دین ، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از فتنه گری) دست برداشتند ، تعدّى جز بر ستمکاران روا نیست.» (بقرة:193) همچنین فرمود: « وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمین؛ و اگر خداوند ، بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمى کرد ، زمین را فساد فرا مى گرفت ، ولى خداوند نسبت به جهانیان، دارای فضل و احسان است.» (بقرة:251) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image