واکاوی مشی مبارزه‌ی جبهه‌ی ملی در رویارویی با سلسله‌ی پهلوی(۲)؛ جبهه‌ی ملی در مواجهه با انقلاب اسلامی  /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

جبهه‌ی ملی در فاصله‌ی سه ماه مانده به پیروزی انقلاب، با چرخش آشکار در عملکرد خود، در ظاهر به نهضت پیوست. بدیهی است که این چرخش در اعتقادات آنان صورت نگرفت. عملکرد آنان پس از انقلاب، بر این مطلب گواهی می‌دهد. کمی پیش از آن، ‌جبهه‌ی ملی مستقیم و غیرمستقیم، بر لزوم بقای رژیم تأکید می‌کرد.


جبهه‌ی ملی در فاصله‌ی سه ماه مانده به پیروزی انقلاب، با چرخش آشکار در عملکرد خود، در ظاهر به نهضت پیوست. بدیهی است که این چرخش در اعتقادات آنان صورت نگرفت. عملکرد آنان پس از انقلاب، بر این مطلب گواهی می‌دهد. کمی پیش از آن، ‌جبهه‌ی ملی مستقیم و غیرمستقیم، بر لزوم بقای رژیم تأکید می‌کرد. گروه تاریخ برهان/ حبیب‌الله مهرجو: جبهه‌ی‌ ملی از جمله نیروهای بسیار تأثیرگذار در زمان ملی‌شدن صنعت نفت بود. لیکن در پس از کودتای 28 مرداد 1332 به تدریج فرایند سقوط و افول در جریان مبارزه را طی نمود. چرایی این افول و سقوط موضوع پژوهش حاضر است. در این راستا در قسمت پیشین این مقاله به بررسی واکنش جبهه، به قیام پانزده خرداد و واکنش به روحانیون پرداختیم. در ادامه به شیوه‌ی برخورد این جبهه(جبهه ملی سوم و چهارم) در ادامه‌ی مبارزه و تعامل با انقلاب اسلامی خواهیم پرداخت. جبهه‌ی ملی سوم زمانی که برخی از هواداران ‌جبهه‌ی ملی دوم و جوانان تندرو عضو جان‌فشانی نیروهای مذهبی را در جریان قیام خونین 15 خرداد دیدند، در تابستان همان سال، به‌رغم مخالفت‌های رهبران جبهه، علیه دولت تظاهرات کردند که این اقدام آن‌ها در نهایت به زد‌و‌خوردهایی نیز انجامید. آنان، از جمله هدایت‌الله متین‌دفتری، نو‌ه‌ی دختری «دکتر مصدق»، از رهبری غیرقاطعانه و سیاست «صبر و انتظار» حاکم بر جبهه، سرخورده و به سیاست تندروانه‌تری روی آورده بودند. نشریه‌ی پیام دانشجو، سخن‌گوی آن‌ها شده بود.[1] همچنین شماری از رهبران سیاسی، از جمله نمایندگانی از نهضت آزادی ایران، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران و جامعه‌ی سوسیالیست‌ها، که از نظرِ نامساعد دکتر مصدق به رهبری جبهه‌ی ملی دوم اطلاع یافته بودند، با حرکت معترضانه‌ی دانشجویان و جوانان هم‌سو شدند. باقر کاظمی، نایب نخست‌وزیری دکتر مصدق، از سوی سران حرکت جدید، مأموریت یافت که همه‌ی طرفداران نظریه‌ی «‌جبهه‌ی ملی، مرکز احزاب و سازمان‌های سیاسی و صنفی» را دور هم جمع کند.[2] ‌جبهه‌ی ملی سوم در تیر 1344 موجودیت خود را اعلام کرد و دکتر مصدق هم مشوق ایجاد ‌جبهه‌ی جدید بود. دکتر مصدق با اساسنامه‌ی‌ ‌جبهه‌ی سوم موافقت کرد. حکومت که اوضاع را زیر نظر داشت و بنا به اسناد ساواک، از محافل و مجالس ‌جبهه‌ی ملی به‌طور مرتب گزارش‌های دقیق تهیه می‌کرد، به‌سرعت و با خشونت، واکنش نشان داد و سران و فعالان مؤثر ‌جبهه‌ی سوم را دستگیر کرد. دکتر مصدق هم، که الهام‌بخش معنوی جبهه و نقطه‌‌ی اتکای عاطفی آن بود، در اسفند 1345 درگذشت و جبهه‌ای که در فضای بی‌عملی تشکیل شده‌بود، در مدت کوتاهی از هرگونه فعالیت عملی و سیاسی مؤثر بازماند.[3] اگرچه جامعه‌ی سوسیالیست‌ها، حزب ملت ایران و حزب مردم ایران تشکیل شد و موجودیتش را رسماً اعلام کرد و مصمم گردید با رفع نقایص گذشته بار دیگر به فعالیت سیاسی ضد انقلاب در ایران، تحرکی دوباره ببخشد، اما سه هفته بعد از آن خلیل ملکی و برخی دیگر از اعضای رهبری جامعه‌ی سوسیالیست‌ها، مهدی بازرگان، و جمعی از یارانش، داریوش فروهر، دکتر سامی و برخی دیگر دستگیر و روانه‌ی زندان شدند و بدین‌سان ‌جبهه‌ی ملی سوم پیش از تولد از دنیا رفت. شماری از اعضای ‌جبهه‌ی ملی سوم، که هیچ امکانی برای فعالیت سیاسی در داخل کشور نمی‌دیدند، به خارج رفتند و برخی دیگر به فعالیت اصلی و عمد‌ی خود در داخل ادامه دادند، که انتشار نشریه‌ای مخفی با شمارگان اندک به نام خبرنامه بود که تا انقلاب اسلامی 1357 همچنان منتشر می‌شد. عده‌ای از جوانان تندرو نیز که راه را از هر سو بر فعالیت سیاسی بسته می‌دیدند، به فعالیت‌های پنهانی محفلی و خشونت‌گرا روی آوردند، یا از روش جبهه کاملاً دور شدند و به حرکت‌های طرفدار مشی مسلحانه و مبارزات سیاسی قهرآمیز پیوستند. ریشه‌ی خشونت‌های سیاسی اواخر دهه‌ی 1340 و دهه‌ی 1350 را سیاست خشن، ناسنجیده، کوته‌بینانه و انعطاف‌ناپذیر حکومت در مقابله با ‌جبهه‌ی ملی سوم و بستن راه‌های اصلاح‌طلبانه و فعالیت‌های سیاسی جوانان دانسته‌اند. راه‌های اصلاح‌طلبانه‌ای که جبهه همچنان و با وجود شکست بر آن تأکید داشت. نظارت ساواک، که تحرک را از اعضای ‌جبهه‌ی ملی سلب کرده‌بود، همراه با دیدگاه سیاسی محتاطانه‌ی حاکم بر جبهه، این تشکیلات را از نیروی فعال نسل جوان عملاً محروم و آن‌را به‌نوعی باشگاه دوستانه‌ی متشکل از شماری سالمند تبدیل کرد. ‌جبهه‌ی ملی چهارم به دوره‌ی فعالیت ‌جبهه‌ی ملی از 1356 تا 1360، اصطلاحاً ‌جبهه‌ی ملی چهارم گفته می‌شود. بر پایه‌ی اسناد ساواک، رهبران ‌جبهه‌ی ملی که در 1347 و 1348 از زندان آزاد شدند، تحت نظر بودند، اما، در اوایل 1349 شماری از اعضای جبهه، احتمال تجدید فعالیت را بررسی کردند. رهبران ‌جبهه‌ی ملی در دهه‌ی 1350، تا شروع مقدمات انقلاب اسلامی، با اقدامات خشن و مبارز‌ی مسلحانه و براندازی موافق نبودند؛ از این‌رو، در جو سیاسی حاکم، شاخه‌های متمایل به این مشی از ‌جبهه‌ی ملی جدا می‌شدند و به گروه‌های چپ‌گرا می‌پیوستند. از سوی دیگر نظارت ساواک، که تحرک را از اعضای ‌جبهه‌ی ملی سلب کرده‌بود، همراه با دیدگاه سیاسی محتاطانه‌ی حاکم بر جبهه، این تشکیلات را از نیروی فعال نسل جوان عملاً محروم و آن‌را به‌نوعی باشگاه دوستانه‌ی متشکل از شماری سالمند تبدیل کرد. شاخه‌ی خارج از کشور هم در آن سال‌ها نمی‌توانست تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر فعالیت سیاسی داخلی بگذارد. بنا بر اسناد منتشر شد‌ی ساواک، از 1354 بار دیگر زمزمه‌ی سازمان‌یافتن و فعالیت احزاب ملی در میان هواداران جبهه آغاز شد؛ اما، ساواک امکان فعالیت را از آن‌ها گرفته بود. نخستین نشانه‌های تحرک در آخرین روزهای اسفند 1355 دیده شد و سال بعد «اتحاد نیروهای ‌جبهه‌ی ملی ایران» اعلام و انتشار نشریه‌ای مخفی، حاوی اخبار جبهه، آغاز گردید. این اتحاد، کماکان، بر پایبندی به قانون اساسی و اجرای آن تأکید می‌کرد و همچنان مدافع حفظ نظام مشروطه‌‌ی سلطنتی بود. ‌جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی ایران در اوایل فروردین 1356 دربار‌ی تدوین برنامه‌ای جامع برای مبارزه و مشارکت فراگیر مردم گفت‌وگو کردند؛ اما به توافق نرسیدند. ساواک نیز در واکنشی خشن، روز 19 فروردین 1357 در برابر منازل دکتر سنجابی، مهندس بازرگان، داریوش فروهر و حاج محمود مانیان بمب منفجر کرد.[4] همین افراد و عده‌ای دیگر در 31 فروردین، «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را تشکیل دادند. سه تن از رهبران جبهه (سنجابی، فروهر و بختیار) در خرداد، نامه‌ای به شاه نوشتند و با لحنی متفاوت با گذشته، به استبداد و نقض قوانین و حقوق اشاره کردند و خواستار اجرای مفاد اعلامیه‌ی حقوق بشر شدند.[5] در پاییز 1356، اتحاد نیروهای ‌جبهه‌ی ملی ایران تجدید سازمان یافت و کوشش‌های جدیدتر آن از 30 تیر 1357 آغاز شد. حزب ایران، حزب ملت ایران و جامعه‌ی سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران عناصر تشکیل‌دهند‌ی این اتحاد بودند. مهندس کاظم حسیبی به ریاست شورای مرکزی اتحاد و سنجابی، فروهر، بختیار، رضا شایان و مشیری، به‌عنوان اعضای شورا، برگزیده شدند. این احزاب که البته شمار افراد آن محدود بود، شاخه‌های میانه‌رو جبهه به‌شمار می‌رفتند. جبهه و احزاب و سازمان‌های دیگر، در 1356 بیشتر تحت پوشش نام‌های دیگری نظیر «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» فعالیت می‌کردند.[6] در 1357، ‌جبهه‌ی ملی فعالانه وارد عرصه‌ی فعالیت سیاسی ضد رژیم شاه شد؛ اما در میان مردم تهران و به‌ویژه شهرستان‌ها و نسلی که از رویدادهای سیاسی ده‌ی 1330 خاطره‌ای نداشتند، پایگاه وسیعی به‌دست نیاورد. نیروهای مذهبی در فضایی که به آن‌ها امکان فعالیت گسترده و جلب‌کردن نیروهای بسیار می‌داد، ابتکار عمل را به‌دست گرفتند و مجالی برای عرض‌اندام جبهه باقی نگذاشتند. شبکه‌ی سیاسی‌ـ‌مذهبی مساجد، که به کانون‌های بسیج ضد حکومت بدل شده ‌بود و گروه‌های مسلح و برانداز رابطه‌ای با جبهه نداشتند. خودِ جبهه هم سازمان و تشکیلات نظامی و ظرفیت این‌گونه فعالیت‌ها و حتی گرایشی به اقدامات نظامی نداشت.[7] سیر حوادث و نیز رهبری نامنسجمی که نمی‌توانست جامعه‌ی پرتشنج آن روز را به آرمان‌ها و شعارهای ‌جبهه‌ی ملی متمایل کند، سبب شد که جبهه بیش از پیش، از متن رویدادها به حاشیه رانده شود. پس از وقایع 17 شهریور، که اختلاف میان سازمان‌های سیاسی مخالف و نظام حاکم به اوج خود رسید، ‌جبهه‌ی ملی به مشی رهبری انقلاب نزدیک‌تر شد و در دیدار دکتر سنجابی و مهندس بازرگان با امام‌خمینی در 13 و 14 آبان در پاریس، سنجابی سلطنت را در ایران غیرقانونی اعلام کرد. بیانیه‌ی سه ماده‌ای دکتر سنجابی به نمایندگی از ‌جبهه‌ی ملی (سلطنت در ایران غیر قانونی است، هرگونه مصالحه‌ای با رژیم محکوم است، نظام آینده‌ی حکومت ایران براساس آرای عمومی تعیین می‌شود)، هم‌سویی جبهه را با سیر عمومی جنبش، یا به‌عبارت دقیق‌تر دنباله‌روی بخشی از رهبری ‌جبهه‌ی ملی را از نهضت سیاسی نوپدید، به رهبری نیروهای مذهبی نشان داد. همین دنباله‌روی، پس از مدت کوتاهی به شکافی در رهبری جبهه منجر گردید که اندکی بعد با مذاکره‌ی شاپور بختیار با شاه و انتخاب او به‌ سمت نخست‌وزیری آشکار شد و نشان داد که سران رژیم برای توافق با ‌جبهه‌ی ملی یا سرانی از ‌جبهه‌ی ملی، در نهان در تلاش بوده‌اند. شاه و نزدیکانش، پیش از گفت‌و‌گو با بختیار، کوشیدند با غلامحسین صدیقی به توافق برسند و امیدوار بودند توافق با او بتواند بخش‌هایی از نیروهای ملی و مذهبی را به همکاری با وی جلب کند. اگرچه گفته شده است دکتر غلامحسین صدیقی عضو ‌جبهه‌ی ملی نبوده، اما او از نزدیک‌ترین یاران مصدق و از وفادارترین افراد ملی‌گرا به آرمان‌های او بوده‌است. ‌جبهه‌ی ملی طی اطلاعیه‌هایی اعلام کرد که دکتر صدیقی هیچ سمتی در جبهه نداشته یا بختیار را از جبهه اخراج و پذیرش نخست‌وزیری او را تقبیح کرده است.[8] بیانیه‌ی سه ماده‌ای دکتر سنجابی به نمایندگی از ‌جبهه‌ی ملی (سلطنت در ایران غیر قانونی است، هرگونه مصالحه‌ای با رژیم محکوم است، نظام آینده‌ی حکومت ایران براساس آرای عمومی تعیین می‌شود)، هم‌سویی جبهه را با سیر عمومی جنبش، یا به‌عبارت دقیق‌تر دنباله‌روی بخشی از رهبری ‌جبهه‌ی ملی را از نهضت سیاسی نوپدید، به رهبری نیروهای مذهبی نشان داد. انقلاب اسلامی و ‌جبهه‌ی ملی چهارم بازمانده‌ی ‌جبهه‌ی ملیِ موافق با انقلاب، در انقلاب اسلامی 1357 فعالانه شرکت داشت. پس از پیروزی، هیچ‌یک از سران ‌جبهه‌ی ملی به عضویت شورای انقلاب برگزیده نشدند، اما عضویت چند وزیر از اعضا و وابستگان ‌جبهه‌ی ملی در نخستین دولت انقلاب، حاکی از توجه و احترام رهبران انقلاب به ارزش مبارزات سیاسی ‌جبهه‌ی ملی در گذشته است. ضمن اینکه شماری از مناصب مهم دولتی نیز در اختیار بلندپایه‌گانی از جبهه قرار گرفت. مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دکتر سنجابی بر اثر بروز اختلاف نظر، از سمت وزارت خارجه کناره‌گیری کرد و دکتر ابراهیم یزدی، معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب، در دوم اردیبهشت 1358 موقتاً سرپرستی وزارت خارجه را به‌عهده گرفت. ‌جبهه‌ی ملی سعی کرد دامنه‌ی فعالیت سیاسی خود را گسترش دهد و تشکل‌های سیاسی بیشتری را جذب کند. شورای مرکزی جبهه به داریوش فروهر، وزیر کار وقت، مأموریت داد با سازمان‌های سیاسی هم‌سو، وارد مذاکره شود اما این کوشش‌ها، به‌سبب اختلاف دیدگاه‌ها در خودِ جبهه، به جایی نرسید. عوامل دیگری نیز ضربه‌های سنگینی بر جبهه وارد کرد، از جمله: تشکیل گروهی جدید در اسفند 1357، به رهبری هدایت‌الله متین‌دفتری، با عنوان ‌جبهه‌ی دموکراتیک ملی ایران، که به‌نظر کریم سنجابی لطمه‌ی عظیمی بر اساس ‌جبهه‌ی ملی و بر وحدت مبارزان ملی وارد آورد.[9] جدا شدن داریوش فروهر، که از رهبران اصلی و مؤثر ‌جبهه‌ی ملی بود، و جدایی حزب ملت ایران از ‌جبهه‌ی ملی. رویاروشدن جبهه با حزب تازه‌تأسیس و بسیار قدرتمند و با نفوذ «جمهوری اسلامی» نیز از دیگر علت‌های حذف آن از صحنه‌ی سیاسی بود. در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران (در 13 آبان 1358) که رویداد تعیین‌کننده‌ای در صف‌بندی‌های سیاسی به‌شمار می‌آید، ‌جبهه‌ی ملی در صف مخالفان اشغال سفارت قرار گرفت [10] و روند دور شدن ‌جبهه‌ی ملی از جریان حاکم بر جامع‌ی انقلابی ادامه و کم‌وبیش شدت یافت. پس از برکناری ابوالحسن بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا در 21 خرداد 1360 ‌جبهه‌ی ملی به‌عنوان اعتراض به لایحه‌ی قصاص و تلویحاً پشتیبانی از بنی‌صدر، روز دوشنبه 25 خرداد، مقارن با سالگرد تولد دکتر مصدق، اعلام راهپیمایی و تظاهرات کرد.[11] اما این مراسم برگزار نشد. رهبر انقلاب طی سخنرانی مفصلی، دعوت جبهه را به اعتراض و راهپیمایی، مقابله با احکام ضروری اسلام، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و دعوت به شورش خواند و به ارتداد آن حکم کرد. ‌جبهه‌ی ملی، که از مرحله‌ی انتقاد از نظام جمهوری اسلامی فراتر رفته و به مخالفت علنی با آن پرداخته بود، پس از صدور حکم ارتداد، منحل و مراکز و دفترهای آن مصادره شد و شماری از رهبران جبهه نیز دستگیر و شماری دیگر از کشور خارج شدند.[12] در ماجرای دستگیریِ صادق قطب‌زاده به همراه عده‌ای به اتهام توطئه و زمینه‌سازی کودتا، پای ‌جبهه‌ی ملی هم به میان کشیده‌شد. از فعالیت‌های بازماندگان ‌جبهه‌ی ملی پس از انحلال، اطلاع دقیق و مستندی در دست نیست. جزوه‌ای که در اسفند 1367 درخصوص مرامنامه و تشکیلات جدید ‌جبهه‌ی ملی انتشار یافته است، می‌تواند نشانه‌ای از اراد‌ه‌ی مجدد هواداران جبهه در ارائه‌‌ی برنامه‌ای فراگیرتر و تجدید سازمان تلقی شود.[13] پس از دوم خرداد 1376 و تغییر فضای سیاسی کشور، هواداران جبهه توانستند تحت عنوان‌های دیگر به‌نوعی به فعالیت بپردازند. زمزمه‌های احیای ‌جبهه‌ی ملی یا تشکیل «‌جبهه‌ی ملی پنجم» نیز شنیده شد. مراسم مختلفی که به‌مناسبت قتل داریوش فروهر در پاییز 1377 و نیز مراسم سالگرد درگذشت دکتر مصدق، در اسفند 1378 بر مزار او در احمدآباد برگزار شد، حضور نسبی هواداران ‌جبهه‌ی ملی را، به‌عنوان جریان سیاسی، فکری و عاطفی، نشان داد. جمع‌بندی بدون شک کارنامه‌‌ی ‌جبهه‌ی ملی در جریان نهضت اسلامی و سال‌های نخست پس از پیروزی آن اسف‌بارتر از سایر گروه‌های لیبرال است. ‌جبهه‌ی ملی در ادوار چهارگانه‌ی خود، هرگز به شعارهای اعلامی در مبارزه با استبداد پایبند نبوده و حتی در مقطعی پس از سفاکی رژیم در 15 خرداد 1342، انحلال خود را بر دادن یک بیانیه علیه رژیم ترجیح می‌دهد. احیای ‌جبهه‌ی ملی در آستانه‌ی پیروزی انقلاب نیز با تلاش‌های این گروه در تغییر مسیر انقلاب همراه است. سفر سنجابی به پاریس و ملاقات با امام‌خمینی (ره) آخرین حربه‌ی آنان برای القاء عقاید خود بود. پس از ناکام‌شدن آنان توسط امام، ‌جبهه‌ی ملی در فاصله‌ی سه ماه مانده به پیروزی انقلاب، با چرخش آشکار در عملکرد خود، در ظاهر به دریای خروشان نهضت می‌پیوندند. بدیهی است که این چرخش در اعتقادات آنان صورت نگرفت و عملکرد آنان پس از انقلاب، بر این مطلب گواهی می‌دهد. ‌جبهه‌ی ملی مستقیم و غیرمستقیم، بر لزوم بقای رژیم تأکید می‌کردند. این تشکل در سال پایانی مبارزات مردم، از شاه تمنای عمل به قانون اساسی شاهنشاهی را داشت. امام‌خمینی (ره) درخصوص نقش ملیون در تاریخ معاصر می‌فرماید: «ملی‌گرایی برای این مملکت هیچ کاری نکرده‌است؛ چند روز پیش‌از‌ این در یک نوشته‌ای دیدم که می‌گوید: «چرا از ملی می‌ترسید؟! شماها چرا نمی‌گویید مجلس شورای ملی!» من به آن آقا می‌گویم شما چرا از اسلامی می‌ترسید! ما این ملی که مجلس شورای ملی باشد، حالا بیش از پنجاه سال هم از آن می‌گذرد و ما یک اثر صحیحی از این ندیدیم.»(*) پی‌نوشت‌ها: [1]. غلامرضا نجاتی، ج 1، پیشین، صص 330ـ331 [2]. پرویز ورجاوند، پیشین، ص569 [3]. مهدی بازرگان، ج2، پیشین، ص127 [4]. همان، صص215ـ236 [5]. یرواند آبراهامیان، پیشین، ص502 [6]. همان [7]. جان‌دی استمپل، پیشین، ص80 [8]. جبهه‌ی ملی ایران، اعلامیه‌ی 29 آذر و 9 دی 1357 [9]. کریم سنجابی، پیشین، ص322 [10]. برای دیدگاه‌ها و تحلیل‌های جبه‌ی ملی در این‌باره رجوع کنید به: پیام جبهه‌ی ملی ایران، ش 49، 5 بهمن 1359، ص 1 [11]. روزنامة‌ی کیهان، ش 11309، 25 خرداد 1360، ص 1، ش 11310، 26 خرداد 1360، ص 1 [12]. جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص389 [13]. همان، صص57ـ58 *حبیب‌الله مهرجو؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/ ۱۳۹۱/۶/۱۸ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image