وقتی امام خمینی شاگردانش را در عربستان می‌یابد  /

تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه

آنچه امروز از میانه حرکت های معترض سیاسی، مانند شیعیان عربستان و نمونه های دیگر آن در جهان اسلام و عرب بیرون می آید در حقیقت نتیجه همان تز سیاسی اجتماعی است که امام در سال های پس از شهریور بیست تا پایان عمرشان طراحی و معرفی کردند. شیخ حسن الصفار رهبر شیعیان عربستان از هیات های مذهبی خواسته است تا فعالیت خود را به مناسبت های مذهبی محدود نکنند و به عنوان یک سازمان اجتماعی به فعالیت خود ادامه دهند.


آنچه امروز از میانه حرکت های معترض سیاسی، مانند شیعیان عربستان و نمونه های دیگر آن در جهان اسلام و عرب بیرون می آید در حقیقت نتیجه همان تز سیاسی اجتماعی است که امام در سال های پس از شهریور بیست تا پایان عمرشان طراحی و معرفی کردند. شیخ حسن الصفار رهبر شیعیان عربستان از هیات های مذهبی خواسته است تا فعالیت خود را به مناسبت های مذهبی محدود نکنند و به عنوان یک سازمان اجتماعی به فعالیت خود ادامه دهند. تبدیل شدن هیات های مذهبی به نهادهای تاثیر گذار اجتماعی اما سابقه ای دیرباز تر دارد. شاید از همان سال های ابتدایی دهه چهل که آیت الله خمینی، مرجع تازه شیعه، از منبری هایی که در ماه محرم می روند، علیه جنایات رژیم شاه و علیه اسرائیل سخن بگویند و تبلیغ کنند. ماجرا آن زمان علنی تر شد که در محرم سال57، هیات ها و دسته های عزاداری به راهپیمایی ها سازمان می دادند. در همان دوران بود که مساجد در کنار دیگر نهادهای مذهبی به صورت فعال وارد حوزه های کلان اجتماعی شدند،از حوزه های امنیت اجتماعی گرفته تا ایفای نقش در توزیع اقتصادی. قرائت امام خمینی(ره) از اسلام، قرائتی بود که از درونی ترین لایه های اجتماعی آغاز شده و تا بالا ترین طبقات هرم قدرت سیاسی گسترش می یافت.اما بیش از دو دهه پس از وقوع انقلاب تعابیر دیگری در این باره مطرح گردید. اسلام اجتماعی، اسلام سیاسی؛ دسته بندی هایی ژورنالیستی که شاید برای اولین بار توسط یک روزنامه نگار در ایران مطرح شد. سرمقاله ای در یکی روزنامه های صبح تهران برای تعریض به دیدگاه امام خمینی(ره) نوشته شد؛ اینکه سردبیر جوان این روزنامه آیت الله سیستانی، را پرچمدار اسلام اجتماعی معرفی می کرد و در مقابل مدلی که امام خمینی از نقش سیاسی اسلام در زندگی انسانی ترسیم کرده بود قرار می داد. بر اساس این تحلیل، اسلام سیاسی به نوعی بنیاد گرایی محسوب می شد و در مقابل آن اسلام اجتماعی که حوزه های سیاسی را به حرفه ای های دنیای سیاست واگذار کرده بود، محدوده های اجتماعی را در نظر داشته و از آن طریق جامعه را مدیریت می کرد. از همین دیدگاه تحلیلی بود که جناب سردبیر سعی در تئوریزه کردن سکولاریسم بومی آن هم از دل حوزه علمیه شیعه در نجف بود. این مقاله البته عملکرد آیت الله سیستانی بعد از اشغال عراق را به عنوان نمونه ای موفق معرفی می کرد و آن را با وضعیت سیاسی ایران که آن را مرهون مدل اسلام سیاسی امام می دانستند، مقایسه می کرد. محتوای ژورنالیستی چیزی شبیه مواد رادیواکتیو است، نیمه عمری کوتاه دارد و از میان انواع آن مقالات روزنامه ای سیاسی عمری کوتاه تر دارند و اگر چه می توانند تاثیرات شدیدی در لحظه داشته باشند اما زیاد زنده نمی مانند و به زودی تجزیه می شوند. این سرمقاله نیز به زودی از یاد ها رفت اما ریشه اندیشه ای که این مقاله از آن نشات گرفته بود نه تنها همچنان زنده ماند، بلکه چند سال بعد در روزنامه آمریکایی واشنگتن پست و در گیرو دار تبلیغات جنجالی انتخابات ریاست جمهوری 88 ایران از دل یک گزارش قد کشید. گزارش نیویورک تایمز، با این عنوان اتفاقات ایران را زیر ذره بین قرار داده بود که امروز در ایران دو جریان معارض با هم هر دو علم اسلام شیعی را در دست دارند و شعارهایشان به نوعی به این اعتقاد مشترک باز می گردد." هر دو گروه مخالف در ایران به دنبال این هستند که پرچم اسلام را در ایران در دست گیرند" یک روز بعد نیویورک تایمز گزارش دیگری منتشر کرد؛ در این گزارش نویسنده مطلب را با این موضوع آغاز کرده بود که "علما در برابر وقایع ایران سکوت کرده‌اند". گزارش‌نویس نیویورک تایمز در مقدمه‌ای سوال می‌کند چرا علمای نجف در برابر حوادث ایران سکوت کرده‌اند، اما این سوال نویسنده در گزارش مسکوت می‌ماند و اساسا گزارشگر تنها سوال را بهانه می‌کند تا ایده‌هایش را بپروراند و سخنی از دور ماندن حوزه نجف از جایگاه حقیقی‌اش به دلیل سال‌ها سرکوب رژیم بعث به میان نمی‌آورد. نویسنده گزارش این روزنامه آمریکایی یک دو راهی را طرح می‌کند که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) از یک راه و علمای حوزه نجف از راه دیگر. با این همه اگر چه مدتهاست از انتشار هرسه مقاله گذشته و تقریبا ممکن است غیر از آنهایی که به نوعی درگیر ماجرا بودند دیگران چیزی از این قصه به یاد نیاورند، اما یک نکته در این تحلیل ها قابل تامل است و آن اینکه پاشنه آشیل چنین تحلیل هایی دقیقا آنجایی است که سعی در پوشاندن آن دارند؛ یعنی بخشی از حقیقت. در این تحلیل ها چنان دیدگاه امام را به سیاست محض گره می زنند که انگار اسلام سیاسی در مکتب امام خمینی تنها و تنها اراده به قبضه قدرت سیاسی بوده است، درست چیزی شبیه به تعریف فعالیت احزاب سیاسی در اندیشه لیبرالیسم، در حالی که سیاست منهای اخلاق در دیدگاه امام خمینی و یارانش از شرعیت برخوردار نبوده و نیست. در آن سوی ماجرا، امام لازمه حضور سیاسی اسلام را فعال عمل کردن لایه های اجتماعی ذیل تفکر سیاسی اسلام می دانستند و با این تعریف اسلام اجتماعی مورد نظر روزنامه نگارانی مانند انچه ذکر آن رفت، تنها نوزاد ناقص الخلقه ای است که دستی دارد و پایی نه! آنچه امروز از میانه حرکت های معترض سیاسی، مانند شیعیان عربستان و نمونه های دیگر آن در جهان اسلام و عرب بیرون می آید در حقیقت نتیجه همان تز سیاسی اجتماعی است که امام در سال های پس از شهریور بیست تا پایان عمرشان طراحی و معرفی کردند؛ چه اگر این تز تنها پایه های اجتماعی می داشت تضمینی برای اجرای آن نبود و اگر تنها به حوزه سیاست و کسب قدرت می اندیشید بدنه اجتماعی را از دست می داد. به نظر می رسد امروز و پس از بیش ازسه دهه تز امام خمینی در حال پیدا کردن نمونه های جدید در جهان اسلام است. مشرق نیوز، ۳۰ آذر ۱۳۹۰ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image