تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه
پاسخي که ميتوان آن را از سرچشمههاي زلال معرفت و دانش کامل قرآن مجيد و روايتهاي نبوي و علوي يافت و متکلمان اسلامي آن را در قالبهاي مختلف تبيين کردهاند به اين شرح است:نظريه (جبران) متکلمان اسلامي با اذعان به وجود المها و مصيبتها وانواع ضرر و زيانهاي مادي و جسمي و روحي در جهان کنوني - که به مجموع آنها عنوان«شر» اطلاق ميشود - تلاش ميکنند که با طرح اصل «عوض» و «انتصاف» سازگاري شرور را با صفات کمالي الهي نظير عدالت و حکمت اثبات کنند. متکلمان ابتدا آلام و شرور عالم را به سه دسته تقسيم ميکنند:1. آلام و ناگواريهايي که خود انسان مسئول به وجود آمدن آن است. مثلا شخصي باتوجه کامل دست خود را ميسوزاند يا جرح و ضرري به خود وارد ميکند. در اين قسم از شرور ظاهرا جاي مناقشه بين موافقان و مخالفان نيست و نقد و جرحي متوجه دين و آموزههاي آن نميشود تا متکلم دين در مقام دفع آن باشد. 2. آلام و ناملايمت هايي که توسط انسانهايي که مخلوق الهي هستند و با قدرت وتمکين او در حق ديگران انجام ميگيرد، مثلا ظالمي به انسان ديگر جراحات وارد ميکنديا اموال او را غصب ميکند يا شخصي چون استالين و هيتلر عامل کشتار هزاران تن انسان مظلوم ميشود. در اين قسم از شرور و آلام، متکلمان معتقدند: درست است که مسئول مستقيم اين همه الم ها و مصيبتها خود انسان است، اما چون اين جنايتها با تمکين وقدرت خداوند صورت گرفته است خواه ناخواه خداوند نيز مسئول شناخته ميشود، لذاميبايست داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق را به حق¬دار برساند. خداوند عادل نيز يادر همين دنيا از مظلوم حمايت ميکند و ظالم را به قهر خويش مبتلا ميکند يا اين که هر دو را به روز رستاخيز حواله ميدهد که از آن به اصل «انتصاف» تعبير ميشود. ابي نوبخت دراين مورد بيان مي¬دارد: «خداوند بخاطر تمکين و اعطاي قدرت به ظالم ضامن انتصاف است نه عوض»[1] و سيد مرتضي مي¬فرمايد: «خداوند متعال بخاطر تمکين آلام و مضار ضامن انتصاف است».[2] متکلمان در اين مقوله مباحث بسيار گسترده و ژرفي را دارند و شعاع آن را به حقوق و آلامي که بر حيوانات وارد ميشود نيز کشاندهاند. که طرح آن در اين مختصرنميگنجد، به هر حال قاطبه متکلمان اسلامي بر جبران حق مظلوم و شخص متالم و مبتلابه شرور و آلام تاکيد و اتفاق نظر دارند. 3. الم ها و مصيبتهايي که پيامد قوانين طبيعت و مستند به خداوند است. مثلا کسي دراثر زمين لرزه يا طوفان و ديگر سوانح طبيعي جان خود را از دست ميدهد يا دچارجراحات و آلامي ميشود يا اين که خداوند متعال به طور مستقيم به خاطر عللي چون امتحان، بلايا و مصيبتهايي بر انسانها وارد ميکند. در اين قسم از شرور و آلام که واسطهاي بين الم و خداوند نيست، متکلمان اسلامي به طريق اولي قايل به جبران هستند و معتقدند که خداوند ميبايست در مقابل اين همه دردها و آلامي که متوجه انسانها ميشود، در دنيا يا آخرت به اندازهاي جزا و پاداش اعطا کند تا آلام جبران گردد. و از اين اصل در اصطلاح کلامي به «عوض» يا «اعواض» تعبير ميشود. ابواسحاق ابن نوبخت در اين مورد مي¬گويد: «دردها و آلامي که از طرف خداوند در حق انسان مکلف و غير اوابتدائاً و بدون اينکه استحقاق آن را داشته باشد، روا و صادر ميشود ميبايست خداوندعوض و پاداش همه آنها را انجام دهد»[3] و شيخ طوسي مي¬فرمايد (م 460 ه. ق): «دردناکي که خداوند برتر از همه در هر زندهاي پديد آورد -چه آن موجود زنده تکليف شده باشد يا نشده باشد - آن دردناکي از وجود دست آويزي کههميشه از کار بندگان پديد ميآيد سرنزده باشد، همانا بر خداوند برتر از همه است که آن تاوان را بجاي دردناک کردن بايد بپردازد، تا تاوان از ستم بودن بيرون برود»[4] و علامه حلي (م 726 ه. ق)، اصل «عوض» را به «اماميه» نسبت ميدهد و با تقسيم آلام به استحقاقي و ابتدايي ميگويد: «المي که خداوند در حق انسان روا ميدارد اگر بر وجه انتقام و استحقاق باشد درآن عوضي نيست. اما اگر الم به صورت غير استحقاقي باشد حسن آن منوط به تحقيق دو شرط ذيل است: الف - الم ميبايست مشتمل بر يک نوع مصلحت و لطفي چه در حق شخص «متالم» و چه درحق ديگران باشد، وگرنه متصف به «عبث» ميشود که خداوند از آن منزه است. ب - در مقابل درد ميبايست براي شخص دردمند عوضي مضاعف وجود داشته باشد بگونهاي که اگر بر شخص دردمند، نخست عدم «الم» و وجود «عوض» عرضه شود او دومي را انتخاب کند. وگرنه ظلم و جور بر حق تعالي لازم ميآيد».[5] علامه حمصي رازي (م اوائل قرن هفتم) مي¬گويد: «اگر الم متضمن عوض نباشد ظلم لازم ميآيد.نکته ديگر اينکه علاوه بر عوض ميبايست الم مشتمل بر لطفي در حق مکلفين باشد، تا«الم» با حصول «لطف» از عبثيت و با تحقق «عوض» از ظلم خارج گردد، و در اين فرض نيکوست».[6] با مرور آراي متکلمان اين نکته دستگيرمان ميشود که متکلمان ضمن پذيرش وجود کژيها و ناملايمتها در جهان طبيعت، آن را چنين توجيه ميکنند: چون پايان اين دردها و غمها به خير و نفع انساني تمام ميشود در حقيقت نميتوان به اين امور شر واقعي اطلاق کرد، بلکه آنها صرف ناملايمت ها و ضررهايي هستند که پل ترقي و نيل انسانبه سعادت و کامروايي محسوب ميشوند. متکلمان علاوه بر استدلال با دليل عقلي - که ميتوان اجمال آن را در آراي گزارش شده يافت و در انتها به تبيين آن خواهيم پرداخت - بر مدعاي خود، از قرآن کريم وروايتها شواهدي ميآورند: 1.قرآن کريم مساله شر و وجود آلام و مصائب و انواع ناگواريها و ناملايمتها در حيات بشري موردتاکيد قرآن مجيد قرار گرفته است. در آيههاي مختلف و با انگيزههاي متعدد به وجودناملايمتها و جبران آن در آخرت اشارههايي شده است، مثلا کلمه «شر» - که در قرآن به معناي ناملايمت و ضرر و زيانها و ضد خير است - بيش از سي بار به کار برده شده است که در ذيل به بعضي از آيهها اشاره ميشود. 1. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأي بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ يؤُسًا»[7] 2. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ[8] 3.«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيرُ مَنُوعًا»[9] 4. «لا يسْأَمُ اْلإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيؤُسٌ قَنُوطٌ»[10] در اين چهار آيه بر ابتلاي انسان به انواع شرور تاکيد و خاطر نشان شده است که بهوجود آمدن اين شرور زمينه ساز شکوه-گذاري و يأس و جزع انسان از خداي منان است. امتحان الهي. 5. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيرِ فِتْنَةً وَ إِلَينا تُرْجَعُونَ»[11] 6. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ»[12] 7. «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يذَّکَّرُونَ»[13] در اين آيهها نيز خداوند متعال خودش را علت و عامل پيدايش بعضي انواع شرورمانند قحطي، انواع بيماريها و فقر اقتصادي و بلاياي مادي و جاني معرفي ميکند[14]و انگيزه آن را امتحان و آزمايش انسانها ذکر ميکند. کيفر اعمال. قرآن کريم بعضي شرور و بلايا و آلام را کيفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهيذکر ميکند که در طول تاريخ بعضي امم مانند عاد، لوط، فرعون، اصحاب ايکه و حجرگرفتار آن شدند در اينجا به بعضي از اين آيهها اشاره ميشود: 8. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآياتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلينَ»[15] اين آيه به قوم فرعوناشاره ميکند که در نتيجه طغيانها و نقض عهدهاي خود در دريا غرق شدند. 9. «فَجَعَلْنا عالِيها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ»[16] اين آيه شريفه ناظر به يکي از عذابهاي دهشتناک امتهاي سابق است که قوم حضرت لوط به خاطر مبتلا شدن به رذيله و انحراف بزرگ اخلاقي گرفتار غضب الهي (زير و رو شدن شهر آنها و باران سنگ(شدند. در ذيل همين آيه نيز به قصه اصحاب أيکه و حجر نيز اشاره شده است. در اهتمام قرآن شريف به مساله «انتصاف» همين بس که خداوند متعال يکي از صفات خود را «ذوانتقام» ذکر ميکند و اين صفت بيش از سيزده مرتبه در قرآن تکرار شدهاست. 2. روايتها در روايتهاي متواتر و منقول از پيامبر اسلام صلي¬ الله ¬عليه¬ و آله ¬و سلم و ائمه هدي عليهم السلام بر مساله شر و اصل «عوض» و «انتصاف» اهتمام فراواني شده است که دراينجا عناوين مهم و عمده مساله شرّ را - که در ديد مردم شرّ تلقي ميشود - ذکرميکنيم. الف - مرگ و ميرهاي ناشي از حوادث طبيعي يکي از مصاديق بارز شرّ، مرگ و مير انسانهاي بيگناه در اثر حوادث طبيعي مانندزمينلرزه، آتشفشان، بيماريهاي همهگير و مهلک و غيره است. از ديدگاه پيشوايان ديندرست است که شرور و بلايا گريبان گير بعضي مردم شده است و چه بسا آنها در صورت بقا به مقام هاي عالي نائل ميآمدند، لکن خداوند منان اين کمبود و نقص و درد حاصل از اين بلاياي طبيعي را در آخرت به نحو احسن جبران ميکند، به گونهاي که انسان از ابتلاي به اين گونه آلام و مصائب شکوهاي نميکند چرا که خداوند پاداش مناسب به او اعطاميکند. در روايات متعدد به مساله مرگ در اثر بيماريهاي مختلف مانند بيماري طاعون و وباو حوادث طبيعي اشاره شده و کساني که جان خود را به خاطر اين امور از دست ميدهند درحکم «شهيد» هستند و اجر آن را دريافت ميکنند، مثلا پيامبر اسلام صلي -الله ¬عليه ¬و ¬آله ¬و ¬سلم در روايتي از اصحابش ميپرسد که شهيد کيست؟ وقتي اصحاب ميگويند شهيد کسياست که در راه خداوند و در ميدان مقاتله کشته شود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلمميفرمايد: در اين صورت تعداد شهدا اندک ميشوند. و حضرت در پاسخ سئوال خود،ميفرمايد: «...الشَّهِيدُ الَّذِي ذَکَرْتُمْ وَ الطَّعِينُ وَ الْمَبْطُونُ وَ صَاحِبُ الْهَدْمِ وَ الْغَرَقِ وَ الْمَرْأَةُ تَمُوتُ جُمْعاً قَالُوا وَ کَيفَ تَمُوتُ الْمَرْأَةُ جُمْعاً يا رَسُولُ اللَّهِ قَالَ يعْتَرِضُ وَلَدُهَا فِي بَطْنِهَا»[17] در اين روايت شريف تصريح شده است که کسي که در اثر بيماريهايي مانند استسقاء و وبا[18] و يا حادثه¬اي مانند غرق شدن بميرددر حکم شهيد است، و در روايتي ديگر آمده است: «الطاعون شهادة لکل مسلم»[19] آنچه تا کنون درباره انواع مرگ و مير گفته شد مربوط به مرگ¬هايي است که علت ياعلل آن جزء عوامل و حوادث طبيعي به شمار ميآيد، اما درباره قتل و کشتارهاي فردي ياجمعي که بناحق توسط انسانهاي ظالم انجام ميگيرد همين ثواب نيز مطرح است، مثلا درروايتهاي متعدد، کسي که به خاطر جان خود يا اهل خود و يا به خاطر مال و ثروت خودکشته شود اجر شهيد را دارد. «من اريد ماله بغير حق فقاتل فقتل فهو شهيد»، «من قتل دون اهله ظلما فهو شهيد»، «من قتل دون ماله ظلما فهو شهيد»، «من قاتل دون نفسه حتي يقتل فهو شهيد» و «من قتلدون مظلمة فهو شهيد».[20] ب - انواع بيماريها يکي ديگر از کانالهاي رسوخ شر به حيات، ابتلاي انسان به انواع بيماريهاي موقت ويا دايمي است که انسان از اين کانال متحمل رنج و درد فراوان و چه بسا غير قابلتحملي ميشود. در مقابل انسان¬هايي که گرفتار چنين امراض صعب¬العلاج يا غير قابلعلاج هستند، استدلال به «عدمي بودن شر» يا «شر لازمه ادراک خير» است و غيره، انساندردمند و متالم را قانع نميکند، چرا که او ميتواند پاسخ دهد که چرا بايد من فدايخير برتر اکثريت يا ادراک خير گردم و من بسوزم و ديگران عيش کنند. اما پاسخ متکلمانکه خداوند همه اين مصائب و آلام را به نحو احسن و مضاعف جبران خواهد کرد عقلايي بهنظر ميرسد. از اين رو در روايات معصومان عليهم السلام به اين نکته تصريح شده استکه خداوند در مقابل همه آلام و دردها مانند بيماري سردرد، تب و عقب ماندگي جسمي وذهني، حتي اندوه و حزن قلبي و .... جزاي برتر اعطا خواهد کرد. امام صادق عليه السلام در توجيه نقصهاي بدني مانند نابينايي و ناشنواييميفرمايد: خداوند در آخرت به چنين اشخاصي در صورت بردباري و صبر، چنان پاداشي اعطاميکند که اگر بين بازگشت به دنيا و تحمل دوباره همين مصائب و باقي ماندن در آخرتمخير باشند، بازگشت به بلايا را انتخاب ميکنند تا اجرشان مضاعف گردد. «ثم للذين ينزل بهم هذه البلايا من الثواب بعد الموت ان شکروا و اتابوا مايستصغرون معه ماينالهم منها، حتي انهم لو خيروا بعد الموت لاختاروا ان يردوا اليالبلايا ليزدادوا من الثواب»[21]آ امام رضا عليه السلام در فلسفه وجودي انواع مرض ميفرمايد: «المرض للمؤمن تطهير و رحمة و للکافر تعذيب و لعنة و ان المرض لايزال بالمؤمنحتي لايکون عليه ذنب».[22] درباره تب و سردرد وارد شده است: «ان المؤمن اذا حمي واحدة تناثرت الذنوب منهکورقة الشجر فان ان علي فراشه فانيته تسبيح و صياحه تهليل و تقلبه علي فراشه کمنيضرب بسيفه في سبيل الله»[23].«صداع ليلة تحط کل خطيئة الاالکبائر»[24] بنابراين وقتي به آلام و شرور از ديدگاه عرشي بنگريم اين مطلب دستگيرمان خواهدشد که شرور متضمن معاني ژرف و موجهي هستند و بيمعني دانستن شرور از ديدگاه «مذهب»حکايت از عدم شناخت مذهب ميکند.[25] 3. دليل عقلي متالهان اعم از متکلمان و فلاسفه بعد از اثبات عقلي «واجب الوجود» از همين عنوان،وصف استغنا و قدرت مطلق و همچنين علم همهدان واجب الوجود را استنتاج ميکنند، چراکه در صورت کرانمند بودن اوصاف کمالي الهي عنوان «واجب الوجود» بر آن صدق نميکند واين خلاف فرض است، بنابراين خداوند غني و عالم مطلق است. محقق طوسي در اين باره گويد: «وجوب الوجود يدل علي سرمديته و نفي الزايد والحاجة و علي ثبوت الجود و التمام وفوقه و الخيرية و الحکمة و التجبر».[26] از سوي ديگر وقتي داعي و انگيزه ارتکاب افعال قبيح و ظلم را مورد تحليل و تجزيهقرار ميدهيم با دو عامل انگيزهاي، به نام «احتياج» و «جهل» مواجه ميشويم، بهاين معنا که فاعلي که مرتکب فعل قبيح و ناروايي ميشود بالضرورة داعي و انگيخته اوبه سوي فعل زشت يکي از اين دو انگيزه است، مثلا کسي که دزدي ميکند انگيزهاش رفعحاجتخود است و يا کسي که از روي عصبانيت به شخص ديگر ضرب و جرح وارد ميکند،داعياش تشفي نفس و خاموش کردن شعله آتش قلب خود است که به آن نيازمند است، يا کسيبدون علم در حق شخص ديگر ظلم ميکند و بدون آگاهي مرتکب امر قبيح ميگردد، بنابراينانگيزههاي فاعل شرّ به يکي از اين دو انگيزه برميگردد. از اين دو مقدمه [غني و قدرت و علم مطلق الهي و رجوع انگيزه فعل شرّ به دو داعيفوق] به اين ره¬يافت ميرسيم که خداوند نميتواند فاعل امر قبيح و فعل ناروا گردد،چون هيچ يک از اين دو داعي در وجود او قابل تصور نيست، چرا که حسب ادله خداوند غنيو قادر و عالم مطلق است[27] از اين رو هيچ انگيزه و توجيهي وجود ندارد که خداوند متعال در حق مخلوقات خود ازجمله انسان -که گل سرسبد بوستان آفرينش است- ظلم و فعل قبيحي را روا بدارد. پس آنچهخود را «شرّ» و «ظلم» در حق بندگان مي¬نماياند حتما در آن خير و مصلحتي نهفته است کهما از آن غافل و بيخبريم. علامه حلي در اين باره ميفرمايد: «داعي و انگيزه فعل قبيح و شر در سه انگيزه«نياز» «جهل» «حکمت» خلاصه ميشود. اولي به اين صورت که شخص آگاه از قبح فعل بهخاطر نياز مرتکب آن ميشود. دومي، به اين گونه است که شخص قادر توان ترک قبيح رادارد اما چون آگاه از قبح فعل نيست، آن را انجام ميدهد. سومي، به اين گونه است کهشخص، هم عالم به قبح فعل است و هم نيازي به آن ندارد اما به خاطر وجود مصلحت و حکمتانجام ميدهد که با آمدن مصلحت در بين، فعل از قبح خارج و متصف به نيکو ميگردد. وچون خداوند متعال فاعل غني و عالم و حکيم است، به هيچ وجه داعي اول که ملاک صدورفعل قبيح بود، در او متصور نيست و لذا صدور فعل قبيح از باري تعالي محالاست[28] به عبارت ديگر، چون ذات خداوند متعال داراي صفات کمالي مطلقاز قبيل جود، فيض، رحمت، حکمت، کرامت و غيره است و هيچ صفت نقصي مانند بخل، حسادت،تشفي خاطر و غيره در او نيست پس آنچه از آن منبع نوراني به آيينه وجود امکاني بتابدهمهاش مطابق اصل سنخيت و مطابق عکس بامعکوس نوراني و جميل و نيکو و خير خواهانه وحکيمانه است[29]« کُلٌّ يعْمَلُ عَلي شاکِلَتِهِ [30]» «ان الله جميل و يحبالجمال». سخن در اين مقوله وسع بيشتري را ميخواهد که به همين اندازه بسنده ميشود. پی نوشتها:[1] الياقوت، کتابخانه آيةاله نجفي، قم، ص 49.[2] ] الذخيرة في علم الکلام، انتشارات اسلامي، ص242. و ايضا ر.ک: انوار الملکوت، ص130، ارشاد الطالبين، ص285، قواعد المرام، ص120، المنقذ من التقليد، ج 1، ص333.[3] ابن نوبخت، الياقوت في علم الکلام، القول في العدل، انتشارات کتابخانه آيتاله نجفي قم، ص49.[4] شيخ طوسي، تمهيد الاصول در علم کلام اسلامي، ص507[5] دلائل الصدق، انتشارات بصيرتي قم، ج 1، ص361[6] حمصي رازي، المنقذ من التقليد، ج 1، ص 330 و ايضا ص 178-143 و ص 307-352.[7] اسراء/83.«هنگامي که به انسان نعمت ميبخشيم، (از حق) روي ميگرداند و متکبرانه دور ميشود؛ و هنگامي که (کمترين) بدي به او ميرسد، (از همه چيز) مايوس ميگردد!»[8] فصلت/51.«و هرگاه به انسان (غافل و بيخبر) نعمت دهيم، روي ميگرداند و به حال تکبّر از حق دور ميشود؛ ولي هرگاه مختصر ناراحتي به او رسد، تقاضاي فراوان و مستمرّ (براي بر طرف شدن آن) دارد![9] معارج/20و 21.« هنگامي که بدي به او رسد بيتابي ميکند * و هنگامي که خوبي به او رسد مانع ديگران ميشود (و بخل ميورزد)[10] فصلت/49.«انسان هرگز از تقاضاي نيکي (و نعمت) خسته نميشود؛ و هرگاه شرّ و بدي به او رسد، بسيار مأيوس و نوميد ميگردد!»[11] انبياء/ 35.«هر انساني طعم مرگ را ميچشد! و شما را با بديها و خوبيها آزمايش ميکنيم؛ و سرانجام بسوي ما بازگردانده ميشويد!»[12] بقره/155.« قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و کاهش در مالها و جانها و ميوهها، آزمايش ميکنيم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!»[13] اعراف / 130.«و ما نزديکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالي و کمبود ميوهها گرفتار کرديم، شايد متذکر گردند!»[14] مرحوم علامه طباطبائي در تفسير امتحان با شر مينويسد: «اي و نمتحنکم بماتکرهونه من مرض و فقر و غيره» ر. ک: الميزان، ج 14، ص 287.[15] اعراف/ 136.«سرانجام از آنها انتقام گرفتيم، و آنان را در دريا غرق کرديم؛ زيرا آيات ما را تکذيب کردند، و از آن غافل بودند.»[16] (حجر/ 74) «سپس (شهر و آبادي آنها را زير و رو کرديم؛) بالاي آن را پايين قرار داديم؛ و باراني از سنگ بر آنها فرو ريختيم!»[17] مستدرکالوسائل ج : 2 ص :159 حديث 1691(چهلمين حديث از بَابُ نَوَادِرِ مَا يتَعَلَّقُ بِأَبْوَابِ الِاحْتِضَارِ)[18] المَبْطونُ شهيدٌ أَي الذي يموتُ بمَرَض بَطْنه کالاسْتِسْقاء و نحوه. "لسان العرب ج13ص52 در معني کلمه بطن و مبطون[19] ميزان الحکمة، ج 5، ص 198.[20] ر.ک: ميزان الحکمة، ج 5، ص 196.[21] بحار الانوار، ج 3، ص 71.[22] ] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 429. کتابخانه صدوق، با ترجمه علي اکبرغفاري: «بيماري مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزشها و رحمت الهي در حق مؤمناست و براي کافر عذاب ولعن استبيماري در حيات مؤمن وجود دارد تا اينکه گناهان اوپاک گردد».[23] همان، ص 427، «مؤمن وقتي مبتلا به تب گردد گناهان او مانند برگ درختانميريزد و نالههاي او در بستر بيماري تسبيح و صيحه او تهليل [لا اله الا الله] استو پهلو به پهلو شدن در بستر خويش مانند کسي است که در راه خدا با شمشيرش مجاهدهميکند».[24] همان، ص 430، «سردرد در يک شب خطاياي انسان را بجز کبائر زايل ميکند».[25] ] ر.ک: دولت عقل، دکتر حسين بشيريه، ص194. «مؤمنان در زندگي روزمره با حوادثيروبرو ميشوند که از ديدگاه مذهب بيمعني و فاقد توضيح است مثل مساله شر و درد ورنج که بر سر مؤمنان واقعي ميآيد».[26] کشف المراد، قسم الالهيات، فصل 2، صص225233، طبع مصطفوي قم، نقل تلخيص.[27] بنياد اين دليل را ميتوان از احاديث نبوي و ولوي يافت، مثلا پيامبر اسلام در استدلال بر عدالتخداوند در پاسخ عالم يهودي ميفرمايد: «لعلمه بقبحه و استغنائه عنه» ر.ک: امالي سيد مرتضي، ج 1، ص106.[28] دلائل الصدق، ج 2، ص 378.[29] اين استدلال به نحو زيبا در آثار افلاطون ديده ميشود، ر.ک: جمهور، شماره 379[30] قُلْ کُلٌّ يعْمَلُ عَلي شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدي سَبيلاً(اسراء 84) بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوي) خود عمل ميکند؛ و پروردگارتان کساني را که راهشان نيکوتر است، بهتر ميشناسد.»www.shamimm.ir .
راسخون
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.