تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

من مدرس کلاس هاي آموزش خانواده والدين داراي فرزند استثنايي هستم. والدين گاهي سئوال مي کنند تولد کودک استثنايي را چگونه مي توان به عدل الهي استدلال کرد. در حالي که اين کودکان قبل از تولد هرگز گناهي را مرتکب نشده اند. هرچند اين موضوع از منظر علوم تجربي و علم ؤنتيک کاملاً قابل استدلال است. لطفاًپاسخ مستند به آيات و احاديث باشد.


پاسخي که مي‏توان آن را از سرچشمه‏هاي زلال معرفت و دانش کامل قرآن مجيد و روايتهاي نبوي و علوي يافت و متکلمان اسلامي آن را در قالبهاي مختلف تبيين کرده‏اند به اين شرح است:نظريه (جبران) متکلمان اسلامي با اذعان به وجود المها و مصيبتها وانواع ضرر و زيانهاي مادي و جسمي و روحي در جهان کنوني - که به مجموع آنها عنوان«شر» اطلاق ميشود - تلاش مي‏کنند که با طرح اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» سازگاري شرور را با صفات کمالي الهي نظير عدالت و حکمت اثبات کنند. متکلمان ابتدا آلام و شرور عالم را به سه دسته تقسيم مي‏کنند:1. آلام و ناگواريهايي که خود انسان مسئول به وجود آمدن آن است. مثلا شخصي باتوجه کامل دست ‏خود را مي‏سوزاند يا جرح و ضرري به خود وارد مي‏کند. در اين قسم از شرور ظاهرا جاي مناقشه بين موافقان و مخالفان نيست و نقد و جرحي متوجه دين و آموزه‏هاي آن نمي‏شود تا متکلم دين در مقام دفع آن باشد. 2. آلام و ناملايمت هايي که توسط انسانهايي که مخلوق الهي هستند و با قدرت وتمکين او در حق ديگران انجام مي‏گيرد، مثلا ظالمي به انسان ديگر جراحات وارد مي‏کنديا اموال او را غصب مي‏کند يا شخصي چون استالين و هيتلر عامل کشتار هزاران تن انسان مظلوم مي‏شود. در اين قسم از شرور و آلام، متکلمان معتقدند: درست است که مسئول مستقيم اين همه الم ها و مصيبتها خود انسان است، اما چون اين جنايتها با تمکين وقدرت خداوند صورت گرفته است ‏خواه ناخواه خداوند نيز مسئول شناخته مي‏شود، لذامي‏بايست داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق را به حق¬دار برساند. خداوند عادل نيز يادر همين دنيا از مظلوم حمايت مي‏کند و ظالم را به قهر خويش مبتلا مي‏کند يا اين که هر دو را به روز رستاخيز حواله مي‏دهد که از آن به اصل «انتصاف‏» تعبير مي‏شود. ابي نوبخت دراين مورد بيان مي¬دارد: «خداوند بخاطر تمکين و اعطاي قدرت به ظالم ضامن انتصاف است نه عوض»[1] و سيد مرتضي مي¬فرمايد: «خداوند متعال بخاطر تمکين آلام و مضار ضامن انتصاف است».[2] متکلمان در اين مقوله مباحث ‏بسيار گسترده و ژرفي را دارند و شعاع آن را به حقوق و آلامي که بر حيوانات وارد مي‏شود نيز کشانده‏اند. که طرح آن در اين مختصرنمي‏گنجد، به هر حال قاطبه متکلمان اسلامي بر جبران حق مظلوم و شخص متالم و مبتلابه شرور و آلام تاکيد و اتفاق نظر دارند. 3. الم ها و مصيبتهايي که پيامد قوانين طبيعت و مستند به خداوند است. مثلا کسي دراثر زمين لرزه يا طوفان و ديگر سوانح طبيعي جان خود را از دست مي‏دهد يا دچارجراحات و آلامي مي‏شود يا اين که خداوند متعال به طور مستقيم به خاطر عللي چون امتحان، بلايا و مصيبتهايي بر انسانها وارد مي‏کند. در اين قسم از شرور و آلام که واسطه‏اي بين الم و خداوند نيست، متکلمان اسلامي به طريق اولي قايل به جبران هستند و معتقدند که خداوند مي‏بايست در مقابل اين همه دردها و آلامي که متوجه انسانها مي‏شود، در دنيا يا آخرت به اندازه‏اي جزا و پاداش اعطا کند تا آلام جبران گردد. و از اين اصل در اصطلاح کلامي به «عوض‏» يا «اعواض» تعبير مي‏شود. ابواسحاق ابن نوبخت در اين مورد مي¬گويد: «دردها و آلامي که از طرف خداوند در حق انسان مکلف و غير اوابتدائاً و بدون اينکه استحقاق آن را داشته باشد، روا و صادر مي‏شود مي‏بايست‏ خداوندعوض و پاداش همه آنها را انجام دهد»[3] و شيخ طوسي مي¬فرمايد (م 460 ه. ق): «دردناکي که خداوند برتر از همه در هر زنده‏اي پديد آورد -چه آن موجود زنده تکليف شده باشد يا نشده باشد - آن دردناکي از وجود دست آويزي کههميشه از کار بندگان پديد مي‏آيد سرنزده باشد، همانا بر خداوند برتر از همه است که آن تاوان را بجاي دردناک کردن بايد بپردازد، تا تاوان از ستم بودن بيرون برود»[4] و علامه حلي (م 726 ه. ق)، اصل «عوض‏» را به «اماميه‏» نسبت مي‏دهد و با تقسيم آلام به استحقاقي و ابتدايي مي‏گويد: «المي که خداوند در حق انسان روا مي‏دارد اگر بر وجه انتقام و استحقاق باشد درآن عوضي نيست. اما اگر الم به صورت غير استحقاقي باشد حسن آن منوط به تحقيق دو شرط ذيل است: الف - الم مي‏بايست مشتمل بر يک نوع مصلحت و لطفي چه در حق شخص «متالم‏» و چه درحق ديگران باشد، وگرنه متصف به «عبث‏» مي‏شود که خداوند از آن منزه است. ب - در مقابل درد مي‏بايست ‏براي شخص دردمند عوضي مضاعف وجود داشته باشد بگونه‏اي که اگر بر شخص دردمند، نخست عدم «الم‏» و وجود «عوض‏» عرضه شود او دومي را انتخاب کند. وگرنه ظلم و جور بر حق تعالي لازم مي‏آيد».[5] علامه حمصي رازي (م اوائل قرن هفتم) مي¬گويد: «اگر الم متضمن عوض نباشد ظلم لازم مي‏آيد.نکته ديگر اينکه علاوه بر عوض مي‏بايست الم مشتمل بر لطفي در حق مکلفين باشد، تا«الم‏» با حصول «لطف‏» از عبثيت و با تحقق «عوض‏» از ظلم خارج گردد، و در اين فرض نيکوست».[6] با مرور آراي متکلمان اين نکته دستگيرمان مي‏شود که متکلمان ضمن پذيرش وجود کژيها و ناملايمتها در جهان طبيعت، آن را چنين توجيه مي‏کنند: چون پايان اين دردها و غمها به خير و نفع انساني تمام مي‏شود در حقيقت نمي‏توان به اين امور شر واقعي اطلاق کرد، بلکه آنها صرف ناملايمت ها و ضررهايي هستند که پل ترقي و نيل انسانبه سعادت و کامروايي محسوب مي‏شوند. متکلمان علاوه بر استدلال با دليل عقلي - که مي‏توان اجمال آن را در آراي گزارش شده يافت و در انتها به تبيين آن خواهيم پرداخت - بر مدعاي خود، از قرآن کريم وروايتها شواهدي مي‏آورند: 1.قرآن کريم مساله شر و وجود آلام و مصائب و انواع ناگواريها و ناملايمتها در حيات بشري موردتاکيد قرآن مجيد قرار گرفته است. در آيه‏هاي مختلف و با انگيزه‏هاي متعدد به وجودناملايمتها و جبران آن در آخرت اشاره‏هايي شده است، مثلا کلمه «شر» - که در قرآن به معناي ناملايمت و ضرر و زيانها و ضد خير است - بيش از سي بار به کار برده شده است که در ذيل به بعضي از آيه‏ها اشاره مي‏شود. 1. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأي‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ يؤُسًا»[7] 2. «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَي اْلإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَريضٍ[8] 3.«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيرُ مَنُوعًا»[9] 4. «لا يسْأَمُ اْلإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيؤُسٌ قَنُوطٌ‏»[10] در اين چهار آيه بر ابتلاي انسان به انواع شرور تاکيد و خاطر نشان شده است که بهوجود آمدن اين شرور زمينه ساز شکوه-گذاري و يأس و جزع انسان از خداي منان است. امتحان الهي. 5. «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيرِ فِتْنَةً وَ إِلَينا تُرْجَعُونَ‏»[11] 6. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَي‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ»[12] 7. «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يذَّکَّرُونَ‏»[13] در اين آيه‏ها نيز خداوند متعال خودش را علت و عامل پيدايش بعضي انواع شرورمانند قحطي، انواع بيماريها و فقر اقتصادي و بلاياي مادي و جاني معرفي مي‏کند[14]و انگيزه آن را امتحان و آزمايش انسانها ذکر مي‏کند. کيفر اعمال. قرآن کريم بعضي شرور و بلايا و آلام را کيفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهيذکر مي‏کند که در طول تاريخ بعضي امم مانند عاد، لوط، فرعون، اصحاب ايکه و حجرگرفتار آن شدند در اينجا به بعضي از اين آيه‏ها اشاره مي‏شود: 8. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِي الْيمّ‏ِ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآياتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلينَ‏»[15] اين آيه به قوم فرعوناشاره مي‏کند که در نتيجه طغيانها و نقض عهدهاي خود در دريا غرق شدند. 9. «فَجَعَلْنا عالِيها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ‏»[16] اين آيه شريفه ناظر به يکي از عذابهاي دهشتناک امتهاي سابق است که قوم حضرت لوط به خاطر مبتلا شدن به ‏رذيله و انحراف بزرگ اخلاقي گرفتار غضب الهي (زير و رو شدن شهر آنها و باران سنگ(شدند. در ذيل همين آيه نيز به قصه اصحاب أيکه و حجر نيز اشاره شده است. در اهتمام قرآن شريف به مساله «انتصاف‏» همين بس که خداوند متعال يکي از صفات خود را «ذوانتقام‏» ذکر مي‏کند و اين صفت ‏بيش از سيزده مرتبه در قرآن تکرار شدهاست. 2. روايتها در روايتهاي متواتر و منقول از پيامبر اسلام صلي¬ الله ¬عليه¬ و آله ¬و سلم و ائمه هدي عليهم السلام بر مساله شر و اصل «عوض‏» و «انتصاف‏» اهتمام فراواني شده است که دراينجا عناوين مهم و عمده مساله شرّ را - که در ديد مردم شرّ تلقي مي‏شود - ذکرمي‏کنيم. الف - مرگ و ميرهاي ناشي از حوادث طبيعي يکي از مصاديق بارز شرّ، مرگ و مير انسانهاي بي‏گناه در اثر حوادث طبيعي مانندزمين‏لرزه، آتشفشان، بيماريهاي همه‏گير و مهلک و غيره است. از ديدگاه پيشوايان ديندرست است که شرور و بلايا گريبان گير بعضي مردم شده است و چه بسا آنها در صورت بقا به مقام هاي عالي نائل مي‏آمدند، لکن خداوند منان اين کمبود و نقص و درد حاصل از اين بلاياي طبيعي را در آخرت به نحو احسن جبران مي‏کند، به گونه‏اي که انسان از ابتلاي به اين گونه آلام و مصائب شکوه‏اي نمي‏کند چرا که خداوند پاداش مناسب به او اعطامي‏کند. در روايات متعدد به مساله مرگ در اثر بيماريهاي مختلف مانند بيماري طاعون و وباو حوادث طبيعي اشاره شده و کساني که جان خود را به خاطر اين امور از دست مي‏دهند درحکم «شهيد» هستند و اجر آن را دريافت مي‏کنند، مثلا پيامبر اسلام صلي -الله ¬عليه ¬و ¬آله ¬و ¬سلم در روايتي از اصحابش مي‏پرسد که شهيد کيست؟ وقتي اصحاب مي‏گويند شهيد کسياست که در راه خداوند و در ميدان مقاتله کشته شود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلممي‏فرمايد: در اين صورت تعداد شهدا اندک مي‏شوند. و حضرت در پاسخ سئوال خود،مي‏فرمايد: «...الشَّهِيدُ الَّذِي ذَکَرْتُمْ وَ الطَّعِينُ وَ الْمَبْطُونُ وَ صَاحِبُ الْهَدْمِ وَ الْغَرَقِ وَ الْمَرْأَةُ تَمُوتُ جُمْعاً قَالُوا وَ کَيفَ تَمُوتُ الْمَرْأَةُ جُمْعاً يا رَسُولُ اللَّهِ قَالَ يعْتَرِضُ وَلَدُهَا فِي بَطْنِهَا»[17] در اين روايت ‏شريف تصريح شده است که کسي که در اثر بيماريهايي مانند استسقاء و وبا[18] و يا حادثه¬اي مانند غرق شدن بميرددر حکم شهيد است، و در روايتي ديگر آمده است: «الطاعون شهادة لکل مسلم‏»[19] آنچه تا کنون درباره انواع مرگ و مير گفته شد مربوط به مرگ¬هايي است که علت ‏ياعلل آن جزء عوامل و حوادث طبيعي به شمار مي‏آيد، اما درباره قتل و کشتارهاي فردي ياجمعي که بناحق توسط انسانهاي ظالم انجام مي‏گيرد همين ثواب نيز مطرح است، مثلا درروايتهاي متعدد، کسي که به خاطر جان خود يا اهل خود و يا به خاطر مال و ثروت خودکشته شود اجر شهيد را دارد. «من اريد ماله بغير حق فقاتل فقتل فهو شهيد»، «من قتل دون اهله ظلما فهو شهيد»، «من قتل دون ماله ظلما فهو شهيد»، «من قاتل دون نفسه حتي يقتل فهو شهيد» و «من قتلدون مظلمة فهو شهيد».[20] ب - انواع بيماريها يکي ديگر از کانالهاي رسوخ شر به حيات، ابتلاي انسان به انواع بيماريهاي موقت ويا دايمي است که انسان از اين کانال متحمل رنج و درد فراوان و چه بسا غير قابلتحملي مي‏شود. در مقابل انسان¬هايي که گرفتار چنين امراض صعب¬العلاج يا غير قابلعلاج هستند، استدلال به «عدمي بودن شر» يا «شر لازمه ادراک خير» است و غيره، انساندردمند و متالم را قانع نمي‏کند، چرا که او مي‏تواند پاسخ دهد که چرا بايد من فدايخير برتر اکثريت ‏يا ادراک خير گردم و من بسوزم و ديگران عيش کنند. اما پاسخ متکلمانکه خداوند همه اين مصائب و آلام را به نحو احسن و مضاعف جبران خواهد کرد عقلايي بهنظر مي‏رسد. از اين رو در روايات معصومان عليهم السلام به اين نکته تصريح شده استکه خداوند در مقابل همه آلام و دردها مانند بيماري سردرد، تب و عقب ماندگي جسمي وذهني، حتي اندوه و حزن قلبي و .... جزاي برتر اعطا خواهد کرد. امام صادق عليه السلام در توجيه نقصهاي بدني مانند نابينايي و ناشنواييمي‏فرمايد: خداوند در آخرت به چنين اشخاصي در صورت بردباري و صبر، چنان پاداشي اعطامي‏کند که اگر بين بازگشت ‏به دنيا و تحمل دوباره همين مصائب و باقي ماندن در آخرتمخير باشند، بازگشت ‏به بلايا را انتخاب مي‏کنند تا اجرشان مضاعف گردد. «ثم للذين ينزل بهم هذه البلايا من الثواب بعد الموت ان شکروا و اتابوا مايستصغرون معه ماينالهم منها، حتي انهم لو خيروا بعد الموت لاختاروا ان يردوا اليالبلايا ليزدادوا من الثواب‏»[21]آ امام رضا عليه السلام در فلسفه وجودي انواع مرض مي‏فرمايد: «المرض للمؤمن تطهير و رحمة و للکافر تعذيب و لعنة و ان المرض لايزال بالمؤمنحتي لايکون عليه ذنب‏».[22] درباره تب و سردرد وارد شده است: «ان المؤمن اذا حمي واحدة تناثرت الذنوب منهکورقة الشجر فان ان علي فراشه فانيته تسبيح و صياحه تهليل و تقلبه علي فراشه کمنيضرب بسيفه في سبيل الله‏»[23].«صداع ليلة تحط کل خطيئة الاالکبائر»[24] بنابراين وقتي به آلام و شرور از ديدگاه عرشي بنگريم اين مطلب دستگيرمان خواهدشد که شرور متضمن معاني ژرف و موجهي هستند و بي‏معني دانستن شرور از ديدگاه «مذهب»‏حکايت از عدم شناخت مذهب مي‏کند.[25] 3. دليل عقلي متالهان اعم از متکلمان و فلاسفه بعد از اثبات عقلي «واجب الوجود» از همين عنوان،وصف استغنا و قدرت مطلق و همچنين علم همه‏دان واجب الوجود را استنتاج مي‏کنند، چراکه در صورت کرانمند بودن اوصاف کمالي الهي عنوان «واجب الوجود» بر آن صدق نمي‏کند واين خلاف فرض است، بنابراين خداوند غني و عالم مطلق است. محقق طوسي در اين باره گويد: «وجوب الوجود يدل علي سرمديته و نفي الزايد والحاجة و علي ثبوت الجود و التمام وفوقه و الخيرية و الحکمة و التجبر».[26] از سوي ديگر وقتي داعي و انگيزه ارتکاب افعال قبيح و ظلم را مورد تحليل و تجزيهقرار مي‏دهيم با دو عامل انگيزه‏اي، به نام «احتياج‏» و «جهل‏» مواجه مي‏شويم، بهاين معنا که فاعلي که مرتکب فعل قبيح و ناروايي مي‏شود بالضرورة داعي و انگيخته اوبه سوي فعل زشت ‏يکي از اين دو انگيزه است، مثلا کسي که دزدي مي‏کند انگيزه‏اش رفعحاجت‏خود است و يا کسي که از روي عصبانيت ‏به شخص ديگر ضرب و جرح وارد مي‏کند،داعي‏اش تشفي نفس و خاموش کردن شعله آتش قلب خود است که به آن نيازمند است، يا کسيبدون علم در حق شخص ديگر ظلم مي‏کند و بدون آگاهي مرتکب امر قبيح مي‏گردد، بنابراينانگيزه‏هاي فاعل شرّ به يکي از اين دو انگيزه برمي‏گردد. از اين دو مقدمه [غني و قدرت و علم مطلق الهي و رجوع انگيزه فعل شرّ به دو داعيفوق] به اين ره¬يافت مي‏رسيم که خداوند نمي‏تواند فاعل امر قبيح و فعل ناروا گردد،چون هيچ يک از اين دو داعي در وجود او قابل تصور نيست، چرا که حسب ادله خداوند غنيو قادر و عالم مطلق است[27] از اين رو هيچ انگيزه و توجيهي وجود ندارد که خداوند متعال در حق مخلوقات خود ازجمله انسان -که گل سرسبد بوستان آفرينش است- ظلم و فعل قبيحي را روا بدارد. پس آنچهخود را «شرّ» و «ظلم‏» در حق بندگان مي¬نماياند حتما در آن خير و مصلحتي نهفته است کهما از آن غافل و بي‏خبريم. علامه حلي در اين باره مي‏فرمايد: «داعي و انگيزه فعل قبيح و شر در سه انگيزه«نياز» «جهل‏» «حکمت‏» خلاصه مي‏شود. اولي به اين صورت که شخص آگاه از قبح فعل بهخاطر نياز مرتکب آن مي‏شود. دومي، به اين گونه است که شخص قادر توان ترک قبيح رادارد اما چون آگاه از قبح فعل نيست، آن را انجام مي‏دهد. سومي، به اين گونه است کهشخص، هم عالم به قبح فعل است و هم نيازي به آن ندارد اما به خاطر وجود مصلحت و حکمتانجام مي‏دهد که با آمدن مصلحت در بين، فعل از قبح خارج و متصف به نيکو مي‏گردد. وچون خداوند متعال فاعل غني و عالم و حکيم است، به هيچ وجه داعي اول که ملاک صدورفعل قبيح بود، در او متصور نيست و لذا صدور فعل قبيح از باري تعالي محالاست‏[28] به عبارت ديگر، چون ذات خداوند متعال داراي صفات کمالي مطلقاز قبيل جود، فيض، رحمت، حکمت، کرامت و غيره است و هيچ صفت نقصي مانند بخل، حسادت،تشفي خاطر و غيره در او نيست پس آنچه از آن منبع نوراني به آيينه وجود امکاني بتابدهمه‏اش مطابق اصل سنخيت و مطابق عکس بامعکوس نوراني و جميل و نيکو و خير خواهانه وحکيمانه است[29]« کُلٌّ يعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ [30]» «ان الله جميل و يحبالجمال‏». سخن در اين مقوله وسع بيشتري را مي‏خواهد که به همين اندازه بسنده مي‏شود. پی نوشتها:[1] الياقوت، کتابخانه آية‏اله نجفي، قم، ص 49.[2] ] الذخيرة في علم الکلام، انتشارات اسلامي، ص‏242. و ايضا ر.ک: انوار الملکوت، ص‏130، ارشاد الطالبين، ص‏285، قواعد المرام، ص‏120، المنقذ من التقليد، ج 1، ص‏333.[3] ابن نوبخت، الياقوت في علم الکلام، القول في العدل، انتشارات کتابخانه آيتاله نجفي قم، ص‏49.[4] شيخ طوسي، تمهيد الاصول در علم کلام اسلامي، ص‏507[5] دلائل الصدق، انتشارات بصيرتي قم، ج 1، ص‏361[6] حمصي رازي، المنقذ من التقليد، ج 1، ص 330 و ايضا ص 178-143 و ص 307-352.[7] اسراء/83.«هنگامي که به انسان نعمت مي‏بخشيم، (از حق) روي مي‏گرداند و متکبرانه دور مي‏شود؛ و هنگامي که (کمترين) بدي به او مي‏رسد، (از همه چيز) مايوس مي‏گردد!»[8] فصلت/51.«و هرگاه به انسان (غافل و بي‏خبر) نعمت دهيم، روي مي‏گرداند و به حال تکبّر از حق دور مي‏شود؛ ولي هرگاه مختصر ناراحتي به او رسد، تقاضاي فراوان و مستمرّ (براي بر طرف شدن آن) دارد![9] معارج/20و 21.« هنگامي که بدي به او رسد بيتابي مي‏کند * و هنگامي که خوبي به او رسد مانع ديگران مي‏شود (و بخل مي‏ورزد)[10] فصلت/49.«انسان هرگز از تقاضاي نيکي (و نعمت) خسته نمي‏شود؛ و هرگاه شرّ و بدي به او رسد، بسيار مأيوس و نوميد مي‏گردد!»[11] انبياء/ 35.«هر انساني طعم مرگ را مي‏چشد! و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مي‏کنيم؛ و سرانجام بسوي ما بازگردانده مي‏شويد!»[12] بقره/155.« قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و کاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مي‏کنيم؛ و بشارت ده به استقامت‏کنندگان!»[13] اعراف / 130.«و ما نزديکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالي و کمبود ميوه‏ها گرفتار کرديم، شايد متذکر گردند!»[14] مرحوم علامه طباطبائي در تفسير امتحان با شر مي‏نويسد: «اي و نمتحنکم بماتکرهونه من مرض و فقر و غيره‏» ر. ک: الميزان، ج 14، ص 287.[15] اعراف/ 136.«سرانجام از آنها انتقام گرفتيم، و آنان را در دريا غرق کرديم؛ زيرا آيات ما را تکذيب کردند، و از آن غافل بودند.»[16] (حجر/ 74) «سپس (شهر و آبادي آنها را زير و رو کرديم؛) بالاي آن را پايين قرار داديم؛ و باراني از سنگ بر آنها فرو ريختيم!»[17] مستدرک‏الوسائل ج : 2 ص :159 حديث 1691(چهلمين حديث از بَابُ نَوَادِرِ مَا يتَعَلَّقُ بِأَبْوَابِ الِاحْتِضَارِ)[18] المَبْطونُ شهيدٌ أَي الذي يموتُ بمَرَض بَطْنه کالاسْتِسْقاء و نحوه. "لسان العرب ج13ص52 در معني کلمه بطن و مبطون[19] ميزان الحکمة، ج 5، ص 198.[20] ر.ک: ميزان الحکمة، ج 5، ص 196.[21] بحار الانوار، ج 3، ص 71.[22] ] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 429. کتابخانه صدوق، با ترجمه علي اکبرغفاري: «بيماري مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزشها و رحمت الهي در حق مؤمناست و براي کافر عذاب ولعن است‏بيماري در حيات مؤمن وجود دارد تا اينکه گناهان اوپاک گردد».[23] همان، ص 427، «مؤمن وقتي مبتلا به تب گردد گناهان او مانند برگ درختانمي‏ريزد و ناله‏هاي او در بستر بيماري تسبيح و صيحه او تهليل [لا اله الا الله] استو پهلو به پهلو شدن در بستر خويش مانند کسي است که در راه خدا با شمشيرش مجاهدهمي‏کند».[24] همان، ص 430، «سردرد در يک شب خطاياي انسان را بجز کبائر زايل مي‏کند».[25] ] ر.ک: دولت عقل، دکتر حسين بشيريه، ص‏194. «مؤمنان در زندگي روزمره با حوادثيروبرو مي‏شوند که از ديدگاه مذهب بي‏معني و فاقد توضيح است مثل مساله شر و درد ورنج که بر سر مؤمنان واقعي مي‏آيد».[26] کشف المراد، قسم الالهيات، فصل 2، صص‏225233، طبع مصطفوي قم، نقل تلخيص.[27] بنياد اين دليل را مي‏توان از احاديث نبوي و ولوي يافت، مثلا پيامبر اسلام در استدلال بر عدالت‏خداوند در پاسخ عالم يهودي مي‏فرمايد: «لعلمه بقبحه و استغنائه عنه‏» ر.ک: امالي سيد مرتضي، ج 1، ص‏106.[28] دلائل الصدق، ج 2، ص 378.[29] اين استدلال به نحو زيبا در آثار افلاطون ديده مي‏شود، ر.ک: جمهور، شماره 379[30] قُلْ کُلٌّ يعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدي‏ سَبيلاً(اسراء 84) بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوي) خود عمل مي‏کند؛ و پروردگارتان کساني را که راهشان نيکوتر است، بهتر مي‏شناسد.»www.shamimm.ir .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image