تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه
شهادت حضرت عباسبعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین شدّت یافته بود، امام و برادرش عباس در صدد تهیّه آب برآمدند و با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند. عباس، هم چنان پیشاپیش حسین حرکت میکرد و می جنگید و به هر سو که حسین می رفت، او نیز به همان سو می رفت در این هنگام امام حسین روی سیل بند کنار فرات* رفته و به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بنسعد از حرکت او جلوگیری کردند، مردی از بنیدارِم** گفت: وای بر شما! میان او و آب حائل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند.*** حسین بنعلی [مرد دارمی را نفرین کرد و] گفت: خداوندا، تشنهاش گردان.**** آن مرد [از نفرین امام] خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین، تیر را بیرون آورد، آنگاه دستهایش را [زیر گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید، آن گاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت میکنند». آنگاه در حالی که عطش او شدّت یافته بود، به جایگاهش بازگشت. در این حال لشکر دشمن، عباس را از هر طرف محاصره کرده و او را از امام حسین جدا کردند. عباس [که از برادرش جدا شده بود] به تنهایی با آنان جنگید. او در حالی که حمله میکرد، این رجز را میخواند: «سوگند به خدای بزرگ و ارجمند و سوگند راستین به حجون و زمزم؛ سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانة مقدّس در [کعبه]؛ امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت یعنی حسینکه دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد». حضرت عباس در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، اینگونه رجز میخواند:«آن گاه که پرندة مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آن که در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو رفته و ناپدید شوم». «جان من فدای [حسین] برگزیدة پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقّایی است. آن روز که با شرّ روبرو گردم، از آن نمی هراسم». آن گاه حمله برد و دشمن را متفرّق کرد. در این هنگام زید بنورقاء جُهَنی،* پشت درخت نخلی کمین کرد، حُکَیْم بنطُفَیْل سِنْبِسی نیز او را یاری کرد، حُکَیْم، ضربتی بر دست راست عباس وارد کرد، عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده و این رجز را می خواند:«به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوة پیامبر پاک و امین است، دفاع می کنم».عباس آنقدر جنگید که بی حال و ناتوان شد. در این زمان حُکَیْم بنطُفَیْل طائی پشت نخلی کمین کرد و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس این رجز را خواند: «ای نفس، از کفّار نترس و در کنار پیامبر سرور و برگزیدة خدا، تو را به رحمت خدای جبّار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند، پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد کن». پس آن ملعون (حُکَیْم بن طُفَیْل) [جلو آمد و] او را با عمودی آهنین به قتل رساند. و این، زمانی بود که عباس [بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن] زخمهای شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت. و بدینگونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید. چون امام حسین، عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس به شدّت گریه کرد. و [با حالت انکسار] فرمود: الآنَ اِنْکَسَر ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتی ؛ «اکنون کمرم شکست و رشتة تدبیرم گسسته شد». و این اشعار را خواند:«ای بدترین مردمان، با این کار خود، تجاوز کردید و با دستور پیامبر خدا محمد مخالفت کردید. آیا بهترین پیامبران دربارة ما به شما سفارش نکرد؟ آیا ما از نسل پیامبر تأیید شده از جانب خداوند نیستیم؟ مگر نه آن که زهرا مادر من است نه شما؟ آیا [پیامبر خدا] احمد، بهترین مردمان نبود؟ با جنایتی که مرتکب شدید، گرفتار لعنت و خواری شدید، و حرارت آتش افروخته را خواهید چشید». جدا شدن دو دست حضرت عباس از تن، در روایتی از امام سجّاد، مورد تأیید قرار گرفته است، امام از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد میکرد:«خدا عبّاس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد و خوب امتحان و آزمایش داد و جانش را فدای برادرش کرد تا آن جا که دو دستش (از تن) جدا شد ...». بنابر برخی گزارش ها، حُکَیْم بنطُفَیْل، پس از به شهادت رساندن حضرت عبّاس، لباس او را به غارت برد.
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.