کلام /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

چرا برخي ايمان به حضرت مهدي (عج) را رد مي کنند؟


مسلمانان از سپيده دم طلوع خورشيد اسلام تا کنون، حقانيت بشارت نبي اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به ظهور مردي از خاندان شريف خود در آخرالزمان (که آخرين جانشين آن حضرت است) به نام مهدي ـ عليه السلام ـ را باور داشته اند، همو که پس از لبريز شدن جهان از ستم و بي عدالتي، عدل و قسط را برپهنه اين کره خاکي خواهد گسترد.بنابراين، چشم انتظاري و لحظه شماري براي ظهور مهدي خاندان عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ در طول قرن هاي متمادي در ميان احاد امّت اسلامي استمرار يافته و مسلمانان بر اين عقيده پاي فشرده اند و تنها افراد انگشت شماري از زمره تجدّد مآبان و مدعيان دانش و تمدّن بوده اند که از پيکره جامعه اسلامي جدا گشته و نسبت به اين ايده مقدّس و سازنده بيراهه رفته و دچار انحراف شده اند؛ انحرافي که محصول تقليد منفعلانه و تأثير پذيري ايشان از نوشته، و اظهار نظرهاي تهي از حقيقت و مغرضانه مستشرقان بوده است، نوشته هايي مانند آثار «فان فلوتن» و «دونالدسن» و «گلدزير» و ساير شرق پژوهان که با روش عدل ستيز و حق گريزِ رسواي خويش در بررسي ايدئولوژي اسلامي، کوشيده اند تا باور مقدّس «انقلاب مهدي ـ عليه السلام ـ در آخرالزمان» را انکار کنند.متأسفانه در جبهه خودي نيز برخي از روشنفکران مرعوب و متأثر از ژست هاي علمي مستشرقان، با حسن نيّت و به قصد دفاع از اسلام، نغمه ناسازِ تجديد نظر و بازنگري در اصول و بنيان هاي بينش ناب اسلامي را سردادند و در جهت ناسازگار جلوه دادن عقايد اسلامي با مفروضات بشري تمدّن معاصر، کوشيدند، بر پايه اين پندار، آنان با زدودن «اصل مهدويت» از صحيفه معتقدات اسلامي ( به زعم خودشان) آغازگر دفاع تجاوز سوزي عليه انديشه تعصب آلود صليبي غرب باشند.[1]بدين شکل نتايج برخي از اين مطالعات شرق شناسي سربازان نقابدار ارتش صليبي غرب، سايه شوم خود را برفراز فضاي فکري برخي از مسلمانان نيز گسترد و بدنبال آن، در جبهه خودي و داخلي شکافي را ايجاد کرد که از خلال آن تأويل هاي تحريف آميز برخي از محکمات و ابراز شک و ترديد در برخي ديگر از آنها مانند ظهور مهدي منجي ـ عليه السلام ـ و تکرار ملال انگيز آراي مستشرقان در اين باب را شاهد هستيم. در حالي که ايده ظهور منجي حتي اختصاص به مسلمانان نداشته و يک عقيده فرا فرقه اي محسوب مي شود.با عنايت به توضيحي که داده شد اينک به اختصار منطق مخالفان مهدويت و احاديث آن را که افراد بسيار معدودي از اهل سنّت مي باشند توضيح داده و به نقد آن مي پردازيم:افراد بسيار معدودي از اهل سنّت احاديث مربوط به امام مهدي ـ عليه السلام ـ را نپذيرفته اند که از آن جمله: ابن خلدون مورّخ معروف و احمد امين دانشمند مصري معاصر است هر چند اکثريت قاطع دانشمندان اسلامي نظر آنان را ردّ کرده اند، ولي به هر حال براي اينکه معلوم شود منطق و استدلال آنان بي پايه و اساس است، به خلاصه اي از استدلال و نظريه آنان گوش مي کنيم: مجموع ايرادهاي اين گروه را مي توان در پنج موضوع خلاصه کرد:1. اسناد اخبار مهدويت معتبر نيست.2. اخبار وارد درباره مهدي با عقل سازگار نيست.3. اين اخبار مورد سوء استفاده مدعيان مهدويت قرار گرفته است.4. وجود اين اخبار سبب رکود و سستي در جامعه اسلامي مي گردد.5. اين اخبار به سود شيعه و عقايد آنها تمام مي شود.از اين ايراد ها استفاده مي شود که مخالفت با احاديث مهدي يک چهره ظاهري دارد و آن به اصطلاح ضعف سند رواياتي است که دراين زمينه نقل شده و يا ضعف دلالت آنها؛ و يک قيافه واقعي که در پشت اين چهره قرار گرفته و انگيزه آن تعصّب خاص مذهبي، و پاره اي از مصلحت انديشي هاي بي دليل است.[2]و در هر حال منطق مخالفان و منکران در هر قسمت کاملا سست و بي اساس است زيرا:اولاً: احاديث مهدي ـ عليه السلام ـ را علاوه بر شيعه جمعي از معروف ترين محدثان اهل سنّت در کتاب هائي که از معتبرترين و معروف ترين کتب آنها محسوب مي شود نقل کرده اند. و جمع کثيري اعتراف به تواتر آنها نموده اند؛ بنابراين جاي اين نيست که در اسناد يک يک آنها بحث شود زيرا شهرت و تواتر آنها ما را بي نياز از ملاحظه سند مي کند، يعني طبق معيارهاي سنجش حديث، اين احاديث کاملا قطعي است.از اين گذشته، در ميان احاديث مزبور احاديث صحيح و معتبري نيز وجود دارد که محدثان اهل سنّت هم اعتراف به صحت آنها کرده اند. عجيب اين است که خود «ابن خلدون» نيز به اين حقيقت معترف مي باشد؛ زيرا او پس از اينکه چندين صفحه از کتاب خود را به ذکر احاديث مهدي اختصاص داده و در اسناد آنها تا آنجا که توانسته ترديد و تشکيک نموده، چنين مي گويد: «اين تمام احاديثي است که پيشوايان حديث درباره مهدي و قيام او در آخر الزمان نقل کرده اند. و همان گونه که مشاهده کرديد جز کمي از آنها مصون از انتقاد نماند»[3] و به اين ترتيب لااقل اعتراف مي کند که مقدار کمي از اين احاديث صحيح و غير قابل نقد است. به علاوه، احاديث، منحصر به احاديث که ابن خلدون در کتاب خود آورده نيست و لذا بعضي از دانشمندان اهل سنّت براي پاسخگوئي به ابن خلدون و اثبات تواتر احاديث مهدي و عدم انحصار آنها به آنچه او در کتاب خود آورده، کتابي نوشته اند مانند کتاب «الوهم المکنون في الرّد علي بن خلدون» تأليف ابوالعباس بن عبدالمومن المغربي.بنابراين، انکار مهدويت و احاديث مهدي از اين راه يعني تضعيف سند به کلي بي اساس است.ثانياً: در احاديث مهدويت مطلبي بر خلاف عقل ديده نمي شود که سبب شود آنها را انکار کنيم، و هر قدر مضمون بعضي از آنها خلاف عادي به نظر برسد، بالاتر از معجزات انبياي سلف نيست، و استبعاد نمي تواند مانع از قبول آنها بشود.[4] به علاوه، احاديث مهدي يک واحد بهم پيوسته نيست که همه آنها را يکجا بپذيريم يا ردّ کنيم؛ به عبارت ديگر، قدر مسلّم احاديث مزبور، يعني قيام يک نفر از دودمان پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و از فرزندان فاطمه ـ عليها السلام ـ و به وجود آوردن يک انقلاب اصلاحي عالم گير و پر کردن صفحه روي زمين را از عدل و داد، مطلبي نيست که جاي ايراد عقلي داشته باشد.و امّا پاره اي از احاديث مربوط به علائم ظهور و امثال آن اگر بعيد به نظر برسد، و از نظر سند هم روشن و قابل اعتماد نباشد، آنها را مي توانيم قبول نکنيم، ولي عدم قبول آنها، ارتباطي به بقيه ندارد.ثالثاً: آيا اگر اين احاديث به نفع شيعه تمام شود، گناه شيعه يا گناه احاديث چيست؟! چه مانعي دارد حقيقتي از اين راه روشن تر گردد؟ به علاوه، احاديث مزبور اگر چه نظر شيعه را تأئيد مي کند امّا در عين حال ملازمه قطعي ميان قبول آنها و قبول تشيّع نيست؛ چه بسيارند کساني که قيام مهدي ـ عليه السلام ـ را پذيرفته اند ولي به عللي شيعه نيستند. و در هر صورت، تعصبات ناروا نبايد مانع از درک حقايق گردد.رابعاً: درست است که اين احاديث مورد سوء استفاده برخي مدّعيان دروغين واقع شده است ولي کدام حقيقت است که در جهان مورد سوء استفاده قرار نگرفته است؟! آيا مدعيان دروغين نبوّت يا الوهيت و يا ساير مقامات معنوي در دنيا کم بوده اند؟! آيا اديان ساختگي در جهان کم است؟!آيا ما بايد همه اين حقايق را به بهانه و جرم سوء استفاده منحرفان کنار بزنيم؟! و مطلقا منکر خدا پرستي و نبوّت انبياء بشويم؟! آيا از نيروهاي مادي در جهان کم سوء استفاده شده است؟!آيا بايد همه آنها را از ميان ببريم؟ اين چه منطقي است؟![5]در قرن دوازدهم حدود ده نفر «مسيح هاي دروغگو» ظاهر گشتند و جمعي را به خود جذب کردند اين مطلب اسباب فتنه و جنگ شد و جمع کثيري در آن معرکه طعمه شمشير شدند.[6] آيا اينها سبب مي شود که وجود مسيح را به کلي ناديده بگيريم چرا که از نام او سوء استفاده شده است؟!خامساً، همان طور که در بحث انتظار درکتب مربوطه مشروحا گفته شده است، اعتقاد به قيام مهدي ـ عليه السلام ـ براي افرادي که حقيقت آن را دريابند نه تنها موجب رکود و تنبلي نيست، بلکه مايه اميدواري و دلگرمي در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگي است؛ همان طور که اعتقاد به خداوند و قدرت بي پايان او به انسان در برابر مشکلات نيرو مي بخشد، و پناهگاه مطمئني در برابر عوامل يأس و نوميدي ايجاد مي کند، اعتقاد به ظهور مهدي ـ عليه السلام ـ نيز چنين اثري دارد و اصولا انتظار قيام مهدي ـ عليه السلام ـ يک عامل نيرومند حرکت و اصلاح جامعه است. خلاصه اين که، با اين بهانه هاي واهي نمي توان منکر مهدي و ايمان به مهدويت گرديد و از يک واقعيت مسلّم دست برداشت.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1ـ حکومت جهاني مهدي (عج) آيت الله مکارم شيرازي.2ـ در انتظار ققنوس، سيد هاشم العميدي، ترجمه مهدي علي زاده.3ـ سيماي آفتاب، حبيب الله طاهري.4ـ موعود امم، آيت الله حسينعلي منتظري. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image