معنای زندگی /

تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه

در زندگی ام و از کودکی تا بحال هیچوقت مورد توجه کافی و محبت کافی از سمت والدینم به خصوص مادرم نبوده ام.الان طوری شده ام که به شدت در جامعه توجه طلبم،سعی میکنم با نمایش داشته هایم مثلا ماشین خاص و مدل بالا،لباسهای فاخر،طرز صحبت کردن و ادبیات خاص،پول خرج کردنها وخریدهای لوکس،فداکاریهای زیاد برای افراد نیازمند و...توجه افراد جامعه را جلب کنم ولی دیگر از این رفتار خسته شده ام.دلم میخواهد برای خودم و خدا زندگی کنم...دلم نمیخواهد اینطور با تفاخر زندگی کنم.چکارکنم که این اخلاقم ترک شود؟؟


ما دو نوع زندگی داریم زندگی مادی و زندگی معنوی. فاز زندگی شما مادی است. اگر بخواهید برای خودتان و خدا زندگی کنید باید فاز زندگی خود را تغییر دهید. اساس زندگی مادی را بر ساده زیستی و بی نیازی و قناعت قرار دهید و توجه خودتان را به مسایل روح و نیازهای روحانی و زندگی معنوی و اهداف معنوی زندگی معطوف نمایید. برای این منظور خودسازی و سیر و سلوک راهکار خوبی است. ابتدا باید سلوک نظری کنید و با مطالعات دینی و معنوی وارد فضای روحانیت شوید و به تدریج ارزش های مادی را به ارزش های معنوی تغییر دهید و سعی کنید شخصیت شما از یک شخصیت مادی به یک شخصیت معنوی تغییر کند. مطلبی را در مورد زندگی برای تان درج می کنیم که مطالعه کنید. البته این کار راحت نیست اما چاره ای جز این ندارید که فاز زندگی خود را تغییر دهید و خودشناسی و خودسازی کنید. حقیقت و معنای زندگی!زندگی راهی است که به کمال انسان منتهی می شود و ما رهروان آن هستیم و باید به مقصد آن برسیم. برای زندگی تعریف های فراوانی وجود دارد، اما بهترین تعریف این است که بگوییم: زندگی، راه رشد و کمال انسان و مقصد آن، رسیدن به قرب الهی است. در ارتباط با فهم معنای زندگی و زندگی کردن، مردم دو دسته اند. اکثر انسان ها معنای زندگی را درک نمی کنند، فقط زنده اند و زندگی نمی کنند. زندگی کردن وصف روح است نه بدن و از جهتی می توان گفت کمال انسان در قرب به صفت حیات خداوند می باش. انسان هر قدر به خدا نزدیک تر می شود، زنده تر می گردد. اغلب مردم تنها زنده اند و به کارهای عادی روزمره مشغول اند و به همین زندگی طبیعی خود دلخوش اند و خیال می کنند که زندگی می کنند، در حالی که زنده بودن و داشتن حیات طبیعی مقدمه و ابزار زندگی روحانی است و روح است که باید زندگی کند و با زندگی معنوی و روحانی به حیات طیبه انسانی و قرب الهی برسد. مَنْ‌ عَمِلَ‌ صَالِحاً مِنْ‌ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ‌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ‌ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ‌ أَجْرَهُمْ‌ بِأَحْسَنِ‌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌ (نحل، 97)هر کس عمل صالح (کاری که انسان را به خدا نزدیک می کند) انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی خوش آیند و پاکیزه زنده می‌داریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد. فَلَنُحْیِیَنَّهُ یعنی او را حیات تازه ای می بخشیم، زنده تر از قبل می شود. انسان در مسیر عبودیت و قرب به خداوند، هر قدر جلوتر می رود، زنده تر می گردد. این حیات روح است و با حیات طبیعی که داشت بسیار متفاوت است. تنها عده کمی هستند که واقعا معنای زندگی را درک می کنند و برای زنده شدن روح خود و رسیدن به حیات طیبه انسانی تلاش می کنند. زندگی کردن با زنده بودن خیلی متفاوت است. زنده بودن، یعنی درجا زدن، مانند اینکه شما ماشین خود را در ابتدای جاده قرار دهید و همین طور روشن نگه دارید تا سوختش تمام و خاموش شود. بسیاری از مردم هیچ حرکت روبه رشدی انجام نمی دهند و همین طور به دور خودشان می چرخند و یک زندگی عادی و طبیعی را سپری می کنند تا اینکه عمرشان تمام می شود و می میرند. زندگی کردن، یعنی حرکت به جلو داشتن، کسی که زندگی اش ساکن است و تمام روزهایش شبیه هم هستند، درجا می زند و از زندگی کردن محروم است.على (ع) فرمودند: هر که دو روزش یکسان باشد، مغبون است و هر که فردایش بدتر از دیروز او باشد، محروم است و هر که چون دنیایش تأمین شود دیگر به خیر آخرت خود اهمیتى ندهد، هلاک است و هر که به کاستى وجود خود رسیدگى نکند، خواهش هاى نفْس بر او چیره شود و هر که در کاستى باشد، مرگ برایش بهتر است .البته در زندگی ضعف ها، مشکلات و کم و کسری های فراوانی ممکن است وجود داشته باشد، اما اصل این است که انسان در مسیر تکامل و زندگی واقعی حرکت کند، بقیه امور حاشیه است. گاهی شما در زندگی موفق به ازدواج با یک همسر خوب می شوید، گاهی هم نمی شوید. گاهی انسان فقیر می شود، گاهی پولدار. گاهی شغل خوبی گیرتان می آید، گاهی هم نمی آید، اگر در این زمینه ها به موفقیت دست یابید، بسیار خوب است، اما اینها اصل نیستند. بسیاری از جوانان به محض اینکه ازدواج شان به تاخیر می افتد، فورا احساس پوچی می کنند. انگار ما به این دنیا آمده ایم که ازدواج کنیم و حالا که نشده، پس دیگر دلیلی برای زنده ماندن و زندگی کردن نداریم. حتی گاهی به فکر خودکشی می افتند. اگر کسی در مسیر اصلی زندگی که کمال انسانیت هست حرکت کند، امور جزئی و حاشیه ای چندان اهمیتی برایش ندارد که او را به پوچی برساند. کسی که برای رسیدن به هدف اصیل زندگی تلاش می کند، هرگز به پوچی نمی رسد. کسی که عاشق خدا و اهل بیت (ع) است، هرگز احساس پوچی نخواهد کرد. اما اگر کسی در مسیر اصلی زندگی نباشد، به تدریج احساس پوچی می کند.تنها راه درمان پوچی این است که اولا هدف اصیل زندگی را بشناسیم و ثانیا تمام نیرو و امکانات خود را برای رسیدن به آن بسیج کنیم. دراین صورت حتما احساس خوشی و سعادت خواهیم داشت و از موفقیت خود در زندگی لذت می بریم. دین هم برای همین آمده تا زندگی انسان را هدفدار و با معنا کند. اگر کسی از دین استفاده نکند و راه خودش را برود، حتما سر از پوچی در می آورد. مطالعه و تحقیق در موضوع زندگی و معنا و هدف زندگی و حقیقت دنیا از ضرورت های شناختی سالک الی الله است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image