تخمین زمان مطالعه: 31 دقیقه
ملاحظاتی درباره سیاست خارجی ایران
حضور سیاسی ایران در صحنه تحولات سیاسی از این لحاظ بحثبرانگیز است که دیگران چه برداشتی از آن دارند و به عبارت دیگر، تصور دیگران از ایران در این زمینه چیست؟ در طول بیش از سه دهه، ایران به عنوان قدرتی انقلابی مطرح شده است که اتکای آن، بر مشروعیت دینی و مردمی است و گفتمانی را دنبال میکند که در آن از آرمانهای میلیونها مظلوم منطقه ما دفاع میشود؛ ضمن اینکه...
نویسنده: دکتر محجوب الزویری
منبع: مرکز تحقیقات و مطالعات سیاسی العربی
تاریخ: می2012
ترجمه: محمدرضا بلوردی
اشاره
پایگاه بصیرت:خیزش مسلمانان در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه عربی که رفتهرفته رنگ انقلاب به خود گرفت، کشورهای مختلف را به موضعگیریهای متفاوت و اندیشمندان و صاحبنظران را نیز به تحلیلهای گوناگون واداشت. غربیها با هدف سیاسی و مدیریت حرکتی که میتوانست کل منطقه را فراگیرد و همچون توفانی سهمگین همه منافع را یکباره نابود کند، بر آن نام «بهار عربی» نهادند و امام خامنهای (مدظلهالعالی) آن را «بیداری اسلامی» خواندند و جمهوری اسلامی ایران برای تبیین این نامگذاری در سال 1390 با دعوت از شخصیتهای برجسته جهان اسلام، همایشی بینالمللی با همین عنوان در تهران برگزار کرد. زاویه نگاه ایران به این قیامها و نامگذاری آن به «بیداری اسلامی»، بسیاری از کشورهای عربی واقع شده در شعاع آن را ناخشنود ساخت و وادار به واکنش کرد؛ زیرا آنها در معرض این قیامها قرار داشتند و هر آن ممکن بود کشورشان دستخوش تحول سیاسی از جنس «بیداری اسلامی» شود. در این میان، حساسیت ایران به اتفاقات سوریه و بحرین، بهانه و فرصتی شد که آنها بتوانند در واکنش به موضع ایران نسبت به «بیداری اسلامی» کشورهای عربی، چالشآفرینی کنند. مطلب حاضر، یکی از نمونههای این چالشسازی در عرصه تبلیغات و تحلیل در سطح نخبگان است که «مرکز تحقیقات و مطالعات سیاسی العربی» آن را انجام داده است. درج این مطلب به معنای تأیید محتوای آن نیست و صرفاً برای آشنایی مخاطبان با نگاه مراکز مطالعاتی عربی به مسائل و مواضع ایران در قبال «بیداری اسلامی» است.
چکیده
در این نوشتار تلاش شده است با تأکید بر گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی ایران درباره تحولات منطقه عربی، به بررسی نگرش آن درباره انقلابهای عربی پرداخته شود. همچنین تلاش شده است صحنه سیاسی داخلی ایران و میزان ارتباط آن با سیاست خارجی و مواضعش نسبت به انقلابهای عربی تحلیل شود. در پایان این مقاله هم نتایجی که نویسنده از ارزیابی موضع ایران درباره بهار و بیداری عربی به دست آورده، ذکر شده است.
مقدمه
یک سال و چند ماه از آنچه که اهالی سیاست و رسانهها آن را «بهار عربی»[1] مینامند، میگذرد. هرچند که این اصطلاح در اصل اصطلاحی عربی نبود؛ اما در ذهنیت عربی جایگاه مهمی به دست آورد و چهبسا علت آن، این باشد که واژه بهار معانی زیبایی در احساسات عربی دارد. صرفنظر از اینکه عنوان تحولات عربی، بهار عربی و یا بیداری عربی باشد، تردیدی نیست که این تحولات، نقطه عطف مهمی به حساب میآید که در تاریخ معاصر عرب بهسختی میتوان از آن عبور کرد. باتوجه به چنین شرایطی است که پرسشهای مطرح شده درباره بهار و یا بیداری عربی، بسیار بیشتر از پاسخهایی است که ارائه میشود. در کنار طرح سؤالهایی برای فهم دلایل تحولات عربی، سؤالاتی هم درباره واکنشها و مواضع کشورهای مختلف منطقه مطرح میشود. واکنشهای ایران به عنوان کشور همسایه اعراب نیز از جمله همین مواضع است. همجواری ایران تنها عاملی نیست که باعث نگارش این مطلب درباره موضع ایران نسبت به انقلابهای عربی در قرن بیستویکم شده است؛ ایران قدرتی منطقهای است که در قرن بیستم، انقلابی در آن رخ داد که باعث سرنگونی نظام پادشاهی مستبدی شد که در منطقه خاورمیانه به ایالات متحده آمریکا خدمت میکرد.
غافلگیری از تحولات عربی
تنها ایران نبود که از آنچه در جهان عرب رخ داد، غافلگیر شد. این عنصر غافلگیری دارای سه بعد مهم است: اولین بعد، مربوط به وقوع انقلابهاست؛ دومین بعد، قدرت این انقلابها در تغییر چهار نظام سیاسی است و سومین بعد هم توان تداوم آنهاست؛ چه در کشورهایی که تغییرات در آنها حاصل شد و چه در کشورهایی که هنوز انقلابهای آنها کامل نشده است. انقلابهایی که سبب سرنگونی نظام سیاسی مصر، سقوط نظام زینالعابدین بنعلی، رئیسجمهور تونس و قتل معمر قذافی در لیبی و پایان نظام سیاسی او شد، برای ایران یک غافلگیری همراه با خوشحالی بود که علت آن را میتوان در ماهیت روابط پیچیده و به طور کلی بحرانی ایران با این کشورها دانست. رابطه ایران و مصر پر بود از تردیدها و رقابتهایی که مانع از رسیدن روابط دو کشور به سطح تبادل سفیر میشد. بدون شک، تغییراتی که در پایان دهه هفتاد قرن گذشته در منطقه رخ داد و امضای توافقنامه کمپدیوید را در پی داشت، سبب تغییر در ماهیت ائتلافهای سیاسی در منطقه خاورمیانه شد؛ همچنانکه انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 این کشور را از اردوگاه دوستان آمریکا و رژیم صهیونیستی خارج و به کشوری دشمن تبدیل کرد. درخصوص موضعگیری ایران نسبت به لیبی، موضوع ناپدید شدن امام موسی صدر در جریان سفری که به لیبی داشت، به یکی از عوامل ایجاد بحران بین ایران و لیبی تبدیل شده بود و مانع از این میشد که دو کشور، رابطهای دیپلماتیک برقرار کنند. در مقابل تونس هم سطح روابط بین دو کشور به مرحلهای بحرانی رسیده بود که علت آن، برخورد نامطلوبی بود که نظام تونس با جریان اسلامگرا و بهویژه رهبران جنبش اسلامی النهضه – به علت روابط بین اسلامگرایان تونسی با ایران – داشت. اما با انتخاب محمد خاتمی به ریاستجمهوری ایران در سال 1997، در سیاست خارجی این کشور هم تغییراتی رخ داد که هدف آن، پایان دادن به بحرانها بود. البته این نکته مهم دیگر، فاصله جغرافیایی بین دو کشور است که سبب شده بود روابط دو طرف تا پیش از فروپاشی نظام زینالعابدین بنعلی، دورهای از رکود را پشت سر بگذارد. گفتنی است سستی در روابط اسلامگرایان تونس با ایران و بهویژه بعد از اشغال عراق و حضور سیاسی ایران در صحنه عراق، سبب شد که رابطه بین ایران و نظام تونس در وضعیتی بهتر از دهههای هشتاد و نود قرن گذشته قرار گیرد.انقلابها و قدرت نیروهای انقلابی تونس، مصر و لیبی در ساقط کردن نظامهای سیاسی، تنها موردی نبود که سبب غافلگیری ایران شد، بلکه قدرت این فعالیت انقلابی در به حرکت درآوردن کشورهای عربی دیگر، غافلگیری بزرگ ایران بود، چرا که تحولات به کشورهایی کشیده شد که رابطهای خاص با جمهوری اسلامی ایران داشتند.حرکت انقلابی مردمی در جهان عرب سبب شد تا ایران و چهبسا دیگر کشورها، موضع هماهنگ و مشخصی نسبت به این انقلابها نداشته باشند. به همین دلیل، بهسختی میتوان از مواضع ایران در این خصوص سخن گفت؛ مواضعی که متناسب با تحولات میدانی تغییر میکند. اما موضوع مهم، ماهیت رابطه بین ایران و کشورهایی است که شاهد تحولات انقلابی هستند.
موضعگیریهای ایران
برای درک بهتر مواضع ایران درباره بهار عربی باید روی دو سطح از تحلیل متمرکز شد: اول تحلیلهای مرتبط با نظام سیاسی در ایران و دوم تحلیلهای مرتبط با مواضع مخالفان اصلاحطلب داخل این کشور. با اینکه موضع رسمی ایران در ظاهر حمایت و تأیید حرکتهای مردمی در تونس، مصر و لیبی بود، اما پیگیری مواضع آن نشان میدهد که در برخی از مراحل این انقلابها – بهویژه در لیبی – ایران مواضع متفاوتی داشته است. برای تهران، رها شدن از نظام معمر قذافی از طریق حمایت از ناتو و حضور ایالات متحده آمریکا، امر قابل قبولی نبود؛ زیرا این کشور معتقد است آمریکا و کشورهای اروپایی مثل فرانسه و انگلستان در تلاش هستند تا صحنه سیاسی در حال شکلگیری لیبی را تحت تسلط خود درآورند. به همین دلیل بود که ایران بهتکرار از قتل و کشتار ناشی از حملات ناتو به شهرهای لیبی انتقاد میکرد و آن را باعث شدت گرفتن خشونتها میدانست.[2]
ایران در آغاز، حرکت مردمی عربی و به قدرت رسیدن اسلامگرایان در کشورهای تونس، مصر و لیبی را امتداد انقلاب اسلامی ایران و بیداری اسلامی میدانست؛[3] اما این نظر مورد قبول این کشورها واقع نشد چون اسلامگرایان در این کشورها مدعی نبودند که پیشگامان انقلابها هستند و اگر چنین ادعایی را مطرح میکردند، با انتقاد گسترده افکار عمومی که بهخوبی میدانست اسلامگرایان تنها بخشی از بهار عربی هستند، روبهرو میشدند. به نظر نمیرسد که تعریف ایران از بیداری اسلامی، مورد قبول اعراب باشد چون هدف بهار عربی، کرامت انسانی، پایان دادن به استبداد، حکومت قانون و حقوق شهروندی بود که تمام گروهها را شامل میشد و به میراث این جوامع احترام میگذاشت. تصور رسمی که در ایران وجود داشت، زیاد مورد قبول نیروهای حاضر در انقلابهای عربی نبود، همچنانکه نیروهای اصلاحطلب مخالف در ایران هم نظری متفاوت داشتند. این نیروها معتقد بودند – و چهبسا تمایل داشتند – نیروهای انقلابی عربی شبیه به انقلاب اسلامی در ایران نیستند، بهویژه بعد از سال 1997 یعنی زمانی که محمد خاتمی به عنوان رئیسجمهور برگزیده شد که این نیروها کنار گذاشته شدند؛ اما بهنظر میرسد این نیروهای اصلاحطلب روی حوادث پس از انتخابات ریاستجمهوری سال 2009 متمرکز شدهاند و از تقلب در انتخابات سخن میگویند که هدف آن، ادامه ریاستجمهوری محمود احمدینژاد بوده است. دولت ایران با این انتقادها برخورد کرد و میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالفان را در حصر خانگی قرار داد. بین مواضع رسمی ایران و نیروهای معارض، فاصله زیادی وجود داشت و در حالی که این نیروها خواهان برگزاری تظاهراتی برای حمایت از انقلابیهای مصری بودند، مقامات، اجازه ندادند؛ چون نگران این بودند که معارضان از این تظاهرات برای منافع داخلی خود بهرهبرداری کنند.
تفاوت مواضع رسمی ایران و مخالفان اصلاحطلب در خصوص انقلابهای تونس، مصر و لیبی زمانی بیشتر آشکار شد که سخن از انقلاب سوریه به میان آمد؛ نظام سیاسی ایران تمام توجه خود را در حمایت از نظام سوریه قرار داده است و تفسیری شبیه به نظر خود نظام سوریه دارد مبنی بر اینکه حرکت داخلی سوریه ممکن است مشروع باشد؛ اما از آن برای تسویه حساب با نظام سوریه سوء استفاده میشود. تسویهحسابهایی که با سیاست سوریه مرتبط است؛ بهویژه در زمینه حمایت از جنبشهای مقاومت مانند حزبالله، حماس و جهاد اسلامی. در این رابطه موضوع مربوط به روابط بین دمشق و تهران است که در طول بیش از سه دهه حفظ شده و در مقابل فشارها و مواضعی که برای تضعیف این رابطه صورت گرفته، مقاومت کرده است. هرچند که موضع رسمی ایران – حداقل در سطح گفتمان رسانهای – تئوری توطئه را پذیرفته است؛ اما تلاش کرده موضعی را اتخاذ کند که به دور از موضع رسمی سوریه باشد و در این راستا از نیاز به اصلاحات در سوریه سخن میگوید و اینکه نظام سوریه در اجرای این اصلاحات، جدی است. این موضع ایران، تلاشی است تا نظام سیاسی تهران با مبانیای که از آن سخن میگوید و بر دفاع از مظلومان تأکید میکند، هماهنگ شود؛ هر چند به نظر نمیرسد که موضع رسمی ایران با وضوح کافی بیانگر ظلمی باشد که ملت سوریه با آن مواجه است. شاید تلاش ایران برای برقراری پیوند و رابطه با اسلامگرایان سوری برای کاستن از فشارها بر نظام سوریه. مورد رضایت واقع نشود و حتی خشم و غضب نظام سوریه را هم برانگیزد؛ نظامی که معتقد است با اسلامگرایان اخوانی رابطه برقرار نمیکند.
در این راستا میتوان از وجود تضاد در موضع رسمی ایران نسبت به تحولات سوریه سخن گفت؛[4] در حالی که رهبر ایران درباره حمایت از سوریه سخن میگوید،[5] عدهای دیگر، از نیاز به اصلاحات در سوریه سخن میگویند.[6] این تضادها بیانگر اختلافات سیاسی داخلی است که ضرورتاً به معنای وجود اختلافات عمیق در موضعگیری رسمی ایران نیست. به نظر میرسد موضع دولت ایران کاملاً متفاوت با موضع معارضانی است که معتقدند حوادث سوریه استفاده از زور علیه غیرنظامیانی است که خواهان حقوق خود هستند. آنها حوادث سوریه را با حوادثی که در سال 2009 و بعد از انتخابات ریاستجمهوری در ایران رخ داد، مقایسه میکنند. به نظر نمیرسد که معارضان اصلاحطلب ایرانی تئوری توطئه برای حوادث سوریه را پذیرفته باشند و همین امر سبب افزایش فشارهای دولت ایران بر آنها شده است.موضعی که دولت ایران در خصوص تحولات سوریه و بحرین برای ترویج آن تلاش کرده است، این کشور را به سمتی سوق داده که تمایلی به آن ندارد. این سمتوسو بحث حکومت فرقهای است و هر تلاشی برای تفسیر موضع ایران در خصوص تحولات سوریه و بحرین، تحلیلگران را به سمت مسائل مذهبی سوق میدهد، هر چند ممکن است در مورد سوریه منافع اقتصادی هم وجود داشته باشد؛ اما در مورد بحرین موضوع، شکلی مذهبی به خود میگیرد. در همین خصوص گفتنی است نمیتوان بین عدم رضایت ایران از ارسال نیروهای سپر جزیره به بحرین با رقابت سیاسی بین تهران و ریاض تمایزی قائل شد؛ امری که از نظر عربستان سعودی علت آن دخالت مداوم ایران در عراق است. هرچند این نگرانی که ممکن است ایران بتواند از دستاوردهای بهار عربی استفاده کند، نزد عدهای وجود دارد؛ اما سؤال مهم و مرتبط با این نگرانی فرضی، بحث سود و زیانی است که تبعات بهار عربی میتواند برای ایران داشته باشد.
انقلابهای عربی و معیارهای سود و زیان ایران
حضور سیاسی ایران در صحنه تحولات سیاسی از این لحاظ بحثبرانگیز است که دیگران چه برداشتی از آن دارند و به عبارت دیگر، تصور دیگران از ایران در این زمینه چیست؟ در طول بیش از سه دهه، ایران به عنوان قدرتی انقلابی مطرح شده است که اتکای آن، بر مشروعیت دینی و مردمی است و گفتمانی را دنبال میکند که در آن از آرمانهای میلیونها مظلوم منطقه ما دفاع میشود؛ ضمن اینکه قضیه فلسطین در رأس تمام قضایای مورد توجه ایران قرار دارد. تمام این موارد در محیطی سیاسی رخ داد که استبداد و فساد، حوزههای مختلف آن را فراگرفته بود. ایران در شرایطی که صدایی از کسی بلند نمیشد، نیاز نداشت که بخواهد صدای خود را بلندتر کند؛ این کشور در حالی راه خود را ادامه میداد و به جلو میرفت که دیگران تصمیم گرفته بودند با سکوت و کنارکشیدن خود، عقب بمانند و یا اینکه خود را واقعگرا نشان دهند. آنها نمیخواستند چیزی باشند که ملتهایشان میخواستند و به این ترتیب بود که در این کشورها عده زیادی در آرزوی داشتن رهبرانی مانند رهبران ایران بودند.
تصوری که ملتهای منطقه از ایران داشتند، بخشی از قدرت پنهانی بود که ایران بدون اینکه زحمت زیادی متحمل شده باشد، آن را به دست آورده بود. اما با آمدن بهار عربی ابهاماتی در مورد این برداشت و تصویر موجود از ایران به وجود آمد؛ ابهاماتی که ایران تمایلی به مطرح شدن آن نداشت، بهویژه زمانی که سبب بازنگری در این برداشت و این تصور شود. با نگاهی دقیقتر میتوان گفت که تصویر ایران از سال 1997 بود که تحت تأثیر قرار گرفت؛ زمانی که جریان اصلاحطلب و رهبر وقت آن، محمد خاتمی، توانست ریاستجمهوری را به دست آورد. نتیجه این امر، وقوع اختلافات داخلی بر سر اصلاحاتی بود که خاتمی و تیم او قصد اجرای آن را داشتند و نتیجه آن هم دور شدن جنبش اصلاحات از حکومت در سال 2005 با پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاستجمهوری بود. درواقع، این انتخابات، مقدمهای برای بحرانی دیگر بود که آثاری عمیقتر برجای گذاشت؛ بحرانی که بعد از انتخابات سال 2009 به وقوع پیوست و در پی آن، اعتراضاتی در تهران و شهرهای دیگر صورت گرفت که از سوی مقامات مهار شد و رهبران اصلاحطلبان مخالف، مجبور به اقامت اجباری شدند. محیط منطقهای عربی و بهویژه ملتهایی که ایران را الگوی خود میدانستند، تحولات این کشور را دنبال میکردند و در نتیجه دنبال کردن این تحولات بود که تصویر این الگو برای آنها تغییر کرد و با شروع بهار عربی، افکار عمومی عربی - که ایران همیشه روی آن تأکید میکرد - راهی را در پیش گرفت که با الگوی ایرانی فاصله داشت. از سال 2006 تحولی که در تصویر ایران در نزد بخش قابل توجهی از افکار عمومی عربی رخ داد، شکل روشنتری به خود گرفت و بر اساس نظرسنجی که مؤسسه زگبی انجام داد، نگرش منفی نسبت به ایران، بهویژه در کشورهای مغرب، عربستان سعودی، مصر، اردن و امارات، در حال افزایش بود.[7] اما این نگرش منفی به معنای نظر اکثریت افکار عمومی جهان عرب نبود. کسانی که همچنان اسرائیل]رژیم صهیونیستی[ و ایالات متحده آمریکا را تهدیدهای اول و دوم خود میدانند و ایران را در جایگاه سوم قرار میدهند.[8]موضع ایران نسبت به آنچه که در سوریه رخ میدهد، هماهنگ با باور بخش قابل توجهی از افکار عمومی عربی نیست؛ کسانی که معتقدند ملت سوریه به دنبال آزادی بوده و به همین دلیل است که در معرض کشتار قرار دارد. همین موضوع، سؤالاتی را در خصوص موضع ایران مطرح میکند، بهویژه اینکه گزارشهایی مطرح میشود مبنی بر اینکه ایران برای مقابله با این حرکت انقلابی، به دولت سوریه کمک میکند که این موضوع میتواند بیش از پیش بر چهره ایران نزد افکار عمومی عربی تأثیر بگذارد.
به نظر میرسد چهره ایران تنها به علت موضعگیری که نسبت به سوریه و بحرین داشته، مخدوش نشده باشد، بلکه سؤالات بسیاری هم در مورد عملکرد کلی سیاست خارجی ایران وجود دارد. از سال 2005 روابط سیاسی ایران و اعراب در مقایسه با آنچه که در دوره ریاستجمهوری محمد خاتمی وجود داشت، افول کرد. شاید علت این امر به برنامههایی برگردد که محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران، دنبال کرده و اولویت را به داخل ایران داده است. همچنانکه گفتمان سیاسی که از سوی او دنبال میشود، این باور را مطرح کرده است که برای جمهوری سومی در ایران آماده میشود که خود آن را آورده است و همین موضوع این برداشت را ایجاد کرده است که ایران با انتقاد از کشورهای عربی پیرامون خود، به سوی گفتمانی انقلابی باز میگردد. علاوه بر این، تمرکز اصلی ایران روی عراق است تا از نظر اقتصادی بتواند از پس فشارهای ناشی از تحریم برآید.تلاش برای تحقق رشد اقتصادی و کاستن از تبعات تحریمها، چالشی دیگر است که انتقادهایی را به دولت احمدینژاد وارد کرده؛ انتقادهایی که گاهی از سوی کسانی که در انتخابات حامی او بودند نیز مطرح شد.[9] همین موضوع، اختلافاتی را بهوجود آورد که به نوعی رویارویی سیاسی تبدیل شد و به سطوح بالاتر هم کشید. این تحولات بر سیاست خارجی ایران هم تأثیر گذاشت، بهگونهای که بیشتر در موقعیت واکنش قرار داشت و ابتکار عملی از خود نشان نمیداد.
با شروع بهار عربی، روش واکنشی ایران بیش از پیش تقویت شد. همانگونه که پیشتر هم گفتیم، عنصر غافلگیری، سبب آشفتگی بازیگران منطقهای و بینالمللی شد که ایران هم از آن جمله بود. این عنصر غافلگیری در کنار تحولات داخلی، کشورهای مصر و ترکیه[10] را در موقعیتی قرار داد تا نقش پیشگام را در صحنه انقلابهای عربی ایفا کنند؛ پیشگامانی که باوجود تردیدهایی که در ابتدا و با شروع انقلاب لیبی در 17 فوریه وجود داشت، خیلی سریع زمام امور را به دست گرفتند و این نقش به تلاشهایی پیوست که از سوی ناتو دنبال میشد. ترکیه نقشی را بر عهده گرفت که ایران نمیتوانست در مقابل آن ساکت بنشیند. به همین دلیل، خطیب جمعه تهران[11] عملکرد ترکیه را ترویج الگوی این کشور توصیف کرد که ایالات متحده هم به آن کمک میکرد و اینکه انقلابهای عربی به دنبال خلق نظامهای سیاسی جدیدی هستند که به منافع آمریکا خدمت کند.موضع ایران در قبال انقلاب سوریه سبب شد تا روابط این کشور با ترکیه هم تحت تأثیر قرار گیرد؛ در حالی که این دو کشور همیشه به گونهای عمل میکردند که اختلافات خود را کنار بگذارند. چهبسا میانجیگری ترکیه در پرونده هستهای ایران، نشانهای جز اهمیتی که ایران به روابط خود با ترکیه میدهد، نداشته باشد؛ اما اختلافات بین دو کشور کاملاً روشن بود و در سردی که در اوضاع کنونی در روابط دو طرف ایجاد شده و نیز در بازرسی بارهایی که از مسیرهای زمینی و هوایی از ایران به مقصد سوریه از ترکیه عبور میکنند، خود را نشان داد. چنین اقداماتی برای چندین ماه بازتابی از بیثباتی برجای گذاشت.
ایران و ترکیه تلاش کردند تا از شدت اختلافات بین خود بکاهند. تهران معتقد است که ترکیه میخواهد نظام سوریه سرنگون شود و به همین دلیل از اسلامگرایان لیبرال برای رسیدن به قدرت حمایت میکند؛ امری که همانگونه که پیشتر هم به آن اشاره شد، بخشی از برنامههای آمریکا در منطقه است. واشنگتن تلاش میکند از طریق جریان اسلامگرای میانهرو که پایگاه مردمی گستردهای هم دارد، منافع خود را بازتعریف کند. در مقابل، سوریه معتقد است آنچه در این کشور رخ میدهد، به علت مرزهای مشترکی که بین دو طرف وجود دارد، ترکیه را وادار به دخالت میکند. سوریهایی که از خشونت فرار کرده بودند، به ترکیه رفتند و به این ترتیب، آنکارا مجبور به دخالت شد. به نظر میرسد که ترکیه تلاش کرده است تجربه عراق را برای ایران و خود یادآوری کند که کشورهای همسایه نمیتوانستند نسبت به تحولاتی که در عراق در جریان بود، بیتوجه باشند.
سیاست خارجی ایران در پرتو انقلابهای عربی
در سه دهه گذشته، سیاست خارجی ایران با چالشهای بزرگی مواجه شده است که شاید برجستهترین چالش، تصویری بود که از ایران در منطقه خاورمیانه و کل جهان ارائه شد. این تصویر دارای دو بعد است؛ بعد اول که شکلی مثبت دارد و نزد برخی ملتها از جمله ملتهای عربی دیده میشود و بعد دوم که نزد دولتها وجود دارد و تصویری منفی از ایران نشان میدهد که به دنبال منافع توسعهطلبانه و فرقهای خود است. در طول دهه هشتاد بیشتر کشورهای عربی – به غیر از سوریه – معتقد بودند که ایران، ملتها را علیه دولتهای موجود تحریک میکند و موضع آن در برابر رژیم صهیونیستی تنها تاکتیکی برای تحریک افکار عمومی علیه نظامهای موجود عربی است. این تصویر از ایران همچنان پا برجا باقی ماند. حتی در اوایل دهه نود قرن بیستم که روند روابط بین ایران و همسایگان عرب آن، تغییراتی را شاهد بود، باز هم دغدغه امنیتی و سیاسی اعراب از بعد مذهبی ایران به حال خود باقی ماند.باوجود اینکه سیاست خارجی ایران از ابتدای جمهوری اسلامی شعار «نه شرقی و نه غربی» را مطرح کرد، اما متأثر از تحولات سیاسی بود که در داخل و یا در ارتباط با کشورهای دیگر – جنگ عراق و ایران - با آنها مواجه شد. بهطور کلی چهار فراز برجسته در سیاست خارجی ایران در قبال جهان عرب وجود دارد که متأثر از تحولات داخلی و منطقهای است:
1- مرحله پس از انقلاب که متأثر از منازعه داخلی بین نیروهای سیاسی لیبرال و اسلامی و روند جنگ با عراق بود. در این دوره، سیاست خارجی ایران متکی به گفتمان ضدغربی و نتیجه آن، جلب توجه افکار عمومی جهان بود؛ اما روند جنگ عراق و ایران اختلافاتی را در بین همسایگان عرب ایران به وجود آورد که گاهی هم بین دولتها بود. مانند اختلاف بین سوریه و لبنان با دیگر کشورهای عربی که از عراق پشتیبانی کردند. در این دوره، سیاست خارجی ایران روی تقویت موفقیتهایی متمرکز بود که حمایت افکار عمومی عربی و اسلامی را در پیداشت. نظام رسمی ایران میدانست که رقابت با دولتها تأثیری در تأیید تودهها از آن نخواهد داشت؛ بلکه بر عکس، این تأیید در نظر برخی نظامهای سیاسی، تهدیدی علیه امنیت و ثبات به حساب میآید.
2- فراز دوم سیاست خارجی ایران با جنگ دوم خلیجفارس در سال 1991 شروع شد. ایران در این زمان در کنار ائتلافی بود که آمریکا – و در کنار آن کشورهای عربی که ایران را رقیبی برای خود میدانستند – علیه حمله عراق به کویت آن را رهبری کرد. در این جنگ، نیروی نظامی عراق تا حد زیادی تضعیف شد و به دنبال آن، تحریمهایی بر نظام عراق وضع شد که در سال 2003 به سقوط سیاسی این نظام منجر شد.
در این مرحله، ایران بخشی از توجهات را از دست داد و قرار گرفتن آن در کنار ایالات متحده آمریکا، شعار «نه شرقی و نه غربی» را در معرض ابهام قرار داد؛ اما با پایان یافتن جنگ، ایران به همان گفتمان ضدآمریکایی خود بازگشت و تأکید کرد که موضع آن نسبت به جنگ علیه عراق بهدلیل آن بوده که نمیخواسته تغییری در وضعیت سیاسی موجود در منطقه به وجود آید. همچنانکه در سال 1991 با نشست صلح مادرید مخالفت کرد و آن را تلاشی برای غفلت از موضوع فلسطین به حساب آورد. هر چند که سوریه همپیمان مهم ایران، در این نشست شرکت کرد و در این زمان، رابطه سیاسی ایران با کشورهای عربی عادی شد؛ اما این به معنای زوال نگرش سیاسی - امنیتی که ایران را منبع تهدید میدانست، نبود.
در این مرحله ایران تحول داخلی مهمی را شاهد بود که در واقع بازتعریف سیاست خارجی آن نسبت به گذشته به حساب میآمد. اصلاحطلبان به رهبری محمد خاتمی در دوره انتخابات ریاستجمهوری پیروز شدند. در این دوره، گفتمان سیاست خارجی ایران روی موضوع حل منازعات – بهویژه با همسایگان عرب – متمرکز بود، البته این اصل به این معنا نبود که ایران از دشمنی خود با اسرائیل ]رژیم اشغالگر قدس[ صرف نظر کرده است. سیاست حل بحران به معنای مقابله با عواملی بود که سبب تقویت بیاعتمادی بین ایران و همسایگان عرب آن میشد. در این راستا ایران تلاش کرد روابط خود را با دولتها و نه معارضان سیاسی، در کشورهای عربی تقویت کند. هم به شکلی متوازن روی قضیه فلسطین تأکید میکرد، هم از هر آنچه که ملت فلسطین میپذیرفت، حمایت میکرد. این موضع دولت اصلاحطلب به علت فشارهایی که نهادهای دینی و نظامی این کشور به اصلاحطلبان وارد کردند، راه به جایی نبرد و متوقف شد.تمام آنچه که در ایران رخ میداد، در بسیاری از کشورهای عربی دریافت مثبتی به دنبال نداشت. فعالیت سیاسی و انتخاباتی که تقریباً هر دو سال یکبار برگزار میشود و نیز ماهیت بحث و جدل سیاسی که در داخل خود نظام وجود داشت، بازتابی نگرانکننده داشت. ایران با تجربه اصلاحات، روند تبدیل شدن به الگویی با تأثیرگذاری سیاسی داخلی را شروع کرد که بسیاری از کشورهای عربی فاقد آن بودند. جنبش اصلاحات در ایران خود تهدیدی برای نظامهای استبدادی در جهان عرب بود؛ تهدیدی که دولتهای عرب آرزو میکردند ایران بتواند از طریق نهادهای نظامی و دینی آن را واپایش(کنترل) کند. اتفاقی که در نهایت در سال 2005 رخ داد و نهادهای دینی و نظامی، محمود احمدی نژاد را به ریاستجمهوری رساندند و جنبش اصلاحات و فعالیت سیاسی آن را محدود و تضعیف کردند.
در این دوره، عامل دیگری هم در رابطه با سیاست خارجی ایران مطرح شد که پرونده هستهای بود؛ اولین تصاویر از نیروگاه نطنز در آگوست 2002 منتشر شد و غرب با حمله به ایران، این کشور را به ساخت سلاح هستهای متهم کرد؛ امری که خیلی سریع به کشورهای عربی منتقل شد و این کشورها برنامه هستهای ایران را تهدیدی نظامی و سیاسی برای خود دانستند که باعث برتری ایران در محیط پیرامون خود میشد. برنامه هستهای ایران تأثیری مثبت در تصویری داشت که دیگران از ایران داشتند؛ ایران کشوری مطرح شد که باوجود تمام سازشها و سیاستهایی که رقیبان علیه آن اعمال کردند، توانست روی پای خود بایستد. این تحولات سبب شد تا اوضاع به وضعیت گذشته بازگردد و ایران بار دیگر به تهدیدی برای دولتهای عربی تبدیل شود که پیدرپی در زمینههای اقتصادی و سیاسی شکست میخوردند. در این دوره، مباحث مذهبی نسبت به گذشته و دوره بعد از آن، از شدت کمتری برخوردار بود.
3- این فراز از سیاست خارجی ایران با حمله آمریکا به عراق در سال 2003 شروع شد. در این مرحله، ایران بار دیگر در جنگ علیه عراق، به ایالات متحده آمریکا کمک کرد که نتیجه آن، پایان حکومت بعثی در عراق بود. اما این تنها مقدمهای برای امری مهمتر و تأثیرگذارتر بود؛ ایران تصمیم گرفته بود وزن سیاسی و مذهبی خود را برای کمک به معارضان شیعه عراقی به کار برد تا آنها اکثریت جمعیت عراق، قدرت را در این کشور به دست گیرند. با این موضعگیری، ایران به عنوان کشوری فرقهگرا مطرح شد که تلاش میکند خود را از این موضوع کنار بکشد و اعلام کند که روش سیاسی خود در ضدیت با ظلم را، از سوی هر کسی که باشد، دنبال میکند.
اختلاف نظر در مورد ارزیابی عملکرد ایران همانند ابتدای دهه هشتاد قرن بیستم آشکار باقی ماند. این اختلافات در سایه کشاکشهای مذهبی ناشی از اشغال عراق تشدید شد و به ایجاد اختلاف میان کشورهای منطقه هم منجر گردید؛ همچنانکه دو محور با نامهای محور میانهروی شامل ایالات متحده آمریکا و برخی کشورهای عربی مانند مصر، عربستان سعودی و اردن؛ و محور مقاومت به رهبری ایران و شامل سوریه و جنبشهای حماس و حزبالله شکل گرفتند و پس از حوادثی مانند جنگ غزه در سال 2008 و جنگ لبنان در سال 2006 اختلافات شدیدتر شد. در دوره پس از سال 2005 شک و تردیدها بیشتر شد؛ محمود احمدینژاد برای دومین دوره به ریاستجمهوری رسید؛ امری که نتیجه ائتلافی اعلام نشده بین نهاد دینی و نظامی – سپاه پاسداران انقلاب اسلامی – بود. با شدت یافتن بحران برنامه هستهای ایران و پیامدهای ناشی از آن، ایران با نوعی انزوای سیاسی در برابر محیط عربی خود – به غیر از سوریه و لبنان – مواجه شد. انتخابات ریاستجمهوری ایران در سال 2009 فشارها بر سیاست خارجی ایران را بیشتر کرد؛ در داخل، اختلاف و دو دستگی در نهاد حاکم به وجود آمد که در کنار رفتن علی لاریجانی، مذاکرهکننده ارشد ایران در پرونده هستهای، نمود پیدا کرد که نشاندهنده اختلاف بین او و رئیسجمهور بود؛ همچنانکه منوچهر متکی- وزیر خارجه ایران - نیز از کار برکنار شد. هر چند این اختلافات به سطوح بالاتر نیز کشیده شد، اما تنها چالشی ظاهری برای سیاست خارجی ایران به حساب میآمد، چرا که چالش مهمتر، تأثیر منفی بود که از نتایج انتخابات و اقدامات امنیتی پس از آن در چهره بینالمللی ایران ایجاد شد. نتیجه این وضع، به وجود آمدن ابهاماتی در مورد درستی سخن گفتن از الگوی ایران بود؛ بهویژه در موقعیتی که الگوی ترکیه از حیث عملکرد سیاسی در سطوح داخلی، منطقهای و فرامنطقهای، از اعتبار بیشتری برخوردار شده بود.
4- آخرین فراز از سیاست خارجی ایران، در ارتباط با بهار عربی است؛ فرازی که عملکرد سیاست خارجی در برابر آن، بین پایبندی به مبانی و پایبندی به منافع تقسیم شد. نتایج انقلابها در مصر و تونس در ظاهر با منافع ایران هماهنگ بود و مورد تأیید این کشور قرار گرفت، همچنانکه تهران از غرب خواست به خواسته ملتها احترام بگذارد. در مورد لیبی، منافع و مبانی جمهوری اسلامی با هم تعارض پیدا کردند؛ ایران خواستار احترام گذاشتن به خواسته ملت لیبی بود؛ اما نمیخواست رقیبانی مانند آمریکا، فرانسه و انگلستان و همینطور رقیبی منطقهای چون ترکیه در این ماجرا نقش ایفا کنند.
با شروع انقلاب سوریه، همپیمان منطقهای و عربی ایران، چالش سیاست خارجی ایران بیشتر شد و این کشور مجبور بود از بین دو گزینه یکی را انتخاب کند؛ در یک طرف، مبانی – در رأس آنها دفاع از مظلومان - بود که ایران اعلام میکرد همچنان از آنها دفاع میکند و در طرف مقابل هم، منافعی قرار داشت که در گرو حفظ رژیم سوریه بود. ایران گزینه منافع را برگزید و به طرح تئوری توطئه در مورد سوریه، برای توجیه مواضع خود در خصوص این کشور بسنده کرد؛ اما در مورد بحرین به نظر میرسد که ایران در راستای مبانی خود در دفاع از شیعیان تحت ظلم بحرین عمل میکند که با منافع آن نیز تعارضی ندارد. در همین راستاست که ایران از ورود نیروهای سپر جزیره به بحرین برای سرکوب اعتراض شیعیان این کشور انتقاد میکند.[12]
سخن پایانی
تحولات بهار عربی هنوز کامل نشده است. بنابراین نمیتوان گفت مواضعی که امروز میبینیم، چه از سوی ایران و چه کشورهای دیگر، موضع نهایی کشورها است. آنچه که امروز منطقه مشاهده میکند، درد زایمانی است که ملتهای دیگر؛ اروپا در اواسط قرن نوزدهم و آمریکای لاتین و اروپای شرقی در قرن بیستم، آن را پشت سرگذاشتهاند. این نوع تحولات، بیش از یک دهه طول کشیده است و اگر نگاهی به بهار عربی بیندازیم، میبینیم که تنها یک سال و چند ماه از آن سپری شده است.
این درد زایمان مراحل مختلفی دارد: مرحله اول، ساقط کردن چهار نفر از رهبران عرب بود؛ زینالعابدین بنعلی، محمد حسنی مبارک، معمر قذافی و علی عبدالله صالح. مرحله دوم، ساختن حکومتی جدید، برگزاری انتخابات و پشت سرگذاشتن مرحله انتقالی است که با لغزشها و ناکامیهایی همراه خواهد بود. در این مرحله، انقلابهایی هستند که کامل نشدهاند و چهبسا که هنوز شروع هم نشده باشند. در مورد چگونگی موضعگیری درباره سوریه، ابهامات بسیار زیاد است؛ عناصر متعددی در این موضعگیری نقش دارند؛ اولین عنصر، مرتبط با وضعیت داخلی سوریه و قدرت امنیتی و سیاسی نظام این کشور است که حمایت روسیه، چین و ایران آن را تقویت کرده است. دومین عنصر، ضعف و پراکندگی است که معارضان سوری از آن رنج میبرند و به همین علت است که نمیتوانند حمایت بینالمللی را به شکل کامل به دست آورند. عنصر سوم هم درگیر بودن کشورهای مهم با مسائل داخلی خود است؛ فرانسه و آمریکا درگیر انتخابات بوده و هستند و کشورهای عضو اتحادیه اروپا با بحران اقتصادی مواجهند. تمام این موارد، تقویتکننده نقش کشورهای طرفدار دولت سوریه، از جمله ایران، است.درست است که ایران تلاش میکند موضع خود را بهگونهای تنظیم کند که احتمال سقوط نظام سوریه در آن لحاظ شود، اما قطعاً این کشور نمیخواهد چنین امری رخ دهد. به همین دلیل است که ایران به دنبال قانع کردن عراق برای دفاع از نظام سوریه است؛ امری که تقویتکننده فرضیه فرقهگرایی است که از سال 2003 تعیینکننده سیاست خارجی ایران بوده است. تهران تلاش خواهد کرد از طریق روابط خود با روسیه و چین، حضور سیاسی خود را در اوضاع مختلفی که ممکن است برای سوریه رخ دهد، تضمین کند. برای این منظور، راهبردی را دنبال میکند که در دوره پس از سقوط حکومت بعث، حداقل ضرر را متحمل شود.
انقلابهای عربی چالشهای جدیدی برای سیاست خارجی ایران در خصوص کشورهای عربی همسایهاش ایجاد کرده است؛ چالشهایی که در حال شکلگیری بوده و در سایه تغییر نگرش مثبت به ایران و تبدیل شدن آن به نگرشی منفی و مطرح شدن این کشور به عنوان کشوری فرقهگرا افزایش خواهد یافت؛ امری که چالش ایران را بیشتر میکند، چه اسلامگرایان از طریق انتخابات به قدرت برسند که در صورت نزدیکی به ایران، خود را در وضعیت دشواری میبینند و چه غیر اسلامگرایان پیروز انتخابات باشند که ممکن است ایران را چالشی قومی و سیاسی بدانند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- اصطلاح بهار عربی اولین بار در سال 2005 و در مقالهای به کار رفت که یکی از نومحافظهکاران آمریکایی در تاریخ 27 مارس 2005 در روزنامه سیاتل تایمز منتشر کرد؛ اما استفاده از مفهوم بهار برای توصیف بادهای تغییر به سال 1848 باز میگردد؛ زمانی که اصطلاح بهار ملتهای اروپایی مطرح شد. بهاری که از سال 1846 از بولونیا شروع شد اما به صورت حقیقی در سال 1848 رخ داد. این انقلابها نقشی اساسی در گسترش اندیشه لیبرالیستی که خواهان آزادی بیشتر بود، داشت.
Htpp://seattletimes.nwsource.com/html/opinion/2002214060_krauthammer21.html
برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به:
Mike Rapport, 1848: Year of Rrvoluation, (New York:Basic Books, 2009), p.201.
Jonathan Sperber, The European Revolation: 1848 – 1851, (Cambridge: Cambridge University Press, 2005), pp. 109 – 156.
http://www.age-of-the-sage.org/history/1848/evolution_of_1848.html
[2] -Ahmadinejad: NATOs misson in Libya Exacerbated conflicd, CNN U.S و 2012/10/21
http://articles.cnn.com/2011-10-21/mhddleeast/world_meast_iran-ahmadinejad-interview_1_peaceful-nuclear-activities-islamic-revolutionary-guard-quds-force?_s=PM:MIDDLEEAST
[3]- احمد خاتمی: یتم الانتقام من سوریا انتقاما من الصحوه الاسلامیة، Iran Arabic Radio ، 6/4/20012:
http://arabic.irib.ir/news/item/10/115875/16
[4]- محجوب الزویری، العلاقات الایرانیة – السوریة و الحراک السوری الشعبی، مرکز الجزیره للدراسات، 24/8/2011:
http://studies.aljazeera.net/reports/2011/08/20-11824131918157377.htm
[5]- http://www.tabnak.ir/fa/print/235093
[6]- ایران تدعم الاصلاحات فی سوریا و تعارض التدخل الاجنبی فیها:
http://www.alintiqad.com/fastnewsdetails.pdf?fast=78271
[7]- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به نظرسنجی که مؤسسه زگبی در سال 2011 انجام داد:
http://aai.3cdn.net/fd7ac73539e31a321a_r9m6iy9y0.pdf
[8]- برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به شاخص عربی در سال 2011، المرکز العربی للابحاث و دراسه السیاسات، دوحه:
http://www.dohainstitute.org/Home/Details?entityID=5d045bf3-2df9-46cf-90a0-d92cbb5dd3e4&resourceId=7b817b45-8186-4979-82a3-76616ef2bc23
[9]- Iranian Parliament Challenges Ahmadinejad,s economi plak
www.peyvand.com/news/10/mar/1194.html
[10]- اختلاف بر سر سوریه:
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2012/april/07/article/-f1b0f69137.html
[11]- احمد خاتمی: سوریا تدفع ثمن مقاوتها للاحتلال الصهیونی:
www.arabi-press.com/?page=article&id=31117
[12]- روابط ایران با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در معرض بحرانی شدن بیشتر قراردارد. به ویژه بعد از دیداری که محمود احمدینژاد رئیس جمهور ایران از جزیره ابوموسی داشت و پس از آنکه واحدهای دریایی ایران در مناطق جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک مستقرشدند. ادانه خلیجیه لزیاره نجاد لجزیره ابو موسی الاماراتیه:
http://www.alsharq.net.sa/2012/04/18/227060
http://www.basirat.ir/news.aspx?newsid=246205 .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.