رابطه قرآن با فرهنگ زمانه آن چيست؟ / قرآن / تأویل و تفسیر قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

آيا قرآن كريم كاملًا تحت تاثير فرهنگ زمانه قرار گرفته و فرهنگ عرب جاهلى در آن بازتاب پيدا كرده است؟ يا با فرهنگ زمانه عرب جاهلى كاملًا مخالفت كرده است؟


  براى آنكه پاسخ اين پرسش روشن شود، لازم است در ابتدا معناى واژه «فرهنگ زمانه» روشن شود. سپس روشن سازيم كه قرآن در برابر فرهنگ زمانه خويش چند گونه واكنش نشان داده است. بررسى واژه «فرهنگ»: از آن جا كه محور اساسى بحث تاثير فرهنگ زمانه بر قرآن كريم مى‏باشد، ضرورى است اين واژه مورد بررسى قرار گيرد.  «فرهنگ» در لغت به اين معانى به كار رفته است: كشيدن؛ تعليم و تربيت؛ علم و دانش و ادب؛ كتاب لغت؛ مجموعه آداب و رسوم؛ مجموعه علوم و معارف و هنرهاى يك قوم. دهخدا در لغت‏نامه مى‏نويسد: «فرهنگ مركب از «فر» كه پيشاوند است و «هنگ» از ريشه تنگ) gnahT (اوستايى به معناى كشيدن و فرهيختن و فرهنگ مطابق است با ريشه ادوكات noitacudE, tacudE و ادوره erudE در لاتين كه به معناى كشيدن و نيز به معناى تعليم و تربيت است (حاشيه برهان، به تصحيح دكتر معين)؛ به معناى فرهنج است كه علم و دانش و ادب باشد (برهان) ... آموزش و پرورش، تعليم و تربيت، امور مربوط به مدارس و آموزشگاه‏ها، كتاب لغات فارسى را نيز گويند. درباره «فرهنگ» از نظراصطلاحى، تعريف‏هاى متعددى ارائه شده كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود: 1. «فرهنگ مجموعه برداشت‏ها، موضع‏گيرى‏هاى فكرى، هنر، ادبيات، فلسفه، آداب، سنن و رسوم و روابط حاكم اجتماعى است.» 2. «بى‏شك، بالاترين و والاترين عنصرى كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مى‏دهد.» 3. «فرهنگ يعنى: مجموعه تعليم و تربيت و عقل و خرد و دانش و حكمت و هنر و معرفت يك انسان يا يك جامعه كه در رفتار و نحوه زندگى و شكل حيات او تجلى نموده و درعمق جان او نفوذ كرده و همه اعمال و كردار او را متأثر از خود مى‏سازد. و در واقع، فرهنگ مجموعه بينش‏ها و گرايش‏ها و ارزش‏هاى يك ملت است.» اكنون كه معناى لغوى و اصطلاحى فرهنگ تا حدود زيادى روشن شد، لازم است بگوييم: اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب عناصرى مثل ادبيات باشد اين عناصر فرهنگى به ناچار، در هر كتاب با سخنرانى- كه براى ملت (كسانى كه آن فرهنگ متعلّق به آنان است) ارائه شود- نفوذ مى‏كند و به كارگيرى آن براى تفهيم مطالب لازم است. قرآن نيز از اين مساله مستثنا نيست. از اين رو، خود قرآن هم از واژگان و ضرب‏المثل‏هاى عرب استفاده كرده است. اما اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب موضع‏گيرى‏هاى فكرى و هنرى و آداب و سنن و رسوم اجتماعى است، اين شامل خرافات و مطالب باطل و شرك‏آلود نيز مى‏گردد. در اين صورت، بايد گفت كه قرآن كريم متأثر از اين فرهنگ نشده است؛ چرا كه باطل در قرآن راه ندارد: «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»؛ حتى در موارد متعددى، با اين عناصر فرهنگى‏ مقابله كرده است؛ مثل مذمت زنده به گور كردن دختران  و يا عقيده به بت‏پرستى و شرك. قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفى‏ آنچه نزديك به صواب به نظر مى‏رسد اين است كه بگوييم: قرآن كريم با عناصر فرهنگ زمان خويش سه گونه برخورد داشته است: الف. قرآن عناصر مثبت فرهنگى عرب را، كه ريشه در اديان ابراهيمى داشته و براساسى صحيح بوده، پذيرفته، آن‏ها را پيرايش كرده و تكامل بخشيده است. مثال آن در احكام، مسأله حج ابراهيمى و لعان است. و از همين قبيل، در عقايد، اعتقاد به جن، سحر و مانند آن مى‏باشد. البته لازم به يادآورى است كه عدم اعتقاد برخى از عالمان يا علوم امروزى به ماوراى طبيعت (اعم از خدا، جن، فرشتگان و ...) دليل بطلان اين عقايد نمى‏شود؛ زيرا اين مطالب حقايق دينى است كه در جاى خود و به روش خاص آن‏ها، مستدل شده است، هر چند كه در اصل اين ادعا سخن بسيار مى‏توان گفت؛ چرا كه علوم «فرا روان‏شناسى» در جهان امروز به همين مطلب مى‏پردازد و نه تنها آن‏ها را نفى نكرده، بلكه مورد مطالعه و تحقيق قرار داده است. «2» همان گونه كه صرف احتمال اين كه در آينده علم، بطلان اين مسائل را اثبات مى‏كند و آن‏ها را از مصاديق تعارض علم و قرآن قرار خواهد داد، نمى‏تواند دليل دست برداشتن از عقايد و ظواهر قرآن باشد، به نظر مى‏رسد كه ناتوانى برخى در پاسخ‏گويى به تعارضات ظاهرى علم و دين باعث طرح اين مباحث مى‏شود، به طورى كه براى جلوگيرى از اتفاقى كه نيفتاده و چيزى كه ثابت نشده، حاضرند زودتر تسليم شوند. و بگويند: قرآن در اين مسائل تابع فرهنگ زمانه و زبان مردم بوده است. ب. قرآن عناصر منفى و خرافات اعراب جاهلى را نمى‏پذيرد، بلكه با آن‏ها مقابله مى‏كند و يا نامى از آن‏ها نمى‏برد. قرآن از عصر قبل از نزول قرآن به «الجاهليةُ الاولى» تعبير مى‏كند و مى‏فرمايد:  «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً»؛ آيا حكم جاهليت را مى‏جويند؟ براى‏گروهى كه‏اهل يقين‏اند، حكم چه‏كسى از حكم خدا بهتر است؟ مثال‏ها و نمونه‏ها مواردى كه از اعتقادات و احكام جاهلى و فرهنگ عرب زمان نزول آيات قرآن بوده و قرآن كريم به مقابله با آن‏ها برخاسته عبارتند از: 1. عبادت اعراب جاهلى: «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ»؛ دعايشان نزد خانه كعبه جز صفير كشيدن و دست برهم زدن نيست. پس به كيفر كفرى كه مى‏ورزيديد، عذاب بچشيد. 2. ردّ قانون ظهار: در دروان جاهليت، هر كس به زنش مى‏گفت: «ظَهرُكَ عَلىَّ كظهرِ امّي» (پشت تو بر من، هم چون پشت مادرم است) همسرش بر او حرام مى‏شد. قرآن كريم در اين باره فرمود:  «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللّآئِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ»؛ خداوند زنانتان را كه نسبت به ايشان ظهار مى‏كنيد، مادران شما نساخت و پسر خوانده‏هايتان را پسر شما قرار نداد. 3. رد عقايد جاهلانه در مورد جن يا پسر و دختر قراردادن براى خدا: قرآن عقايد مشركانه و جاهلانه عرب را درباره «اجنه» مردود شمرده و فرموده است:  «وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى‏ عَمَّا يَصِفُونَ»؛براى خدا شريكانى از جن قرار دادند و حال آن كه جنيان را خدا آفريده است. و براى او بدون هيچ دانشى، پسران و دختران ساختند. منزّه و برتر است از آن‏چه وصفش مى‏كنند. 4. تخطئه احكام و آداب جاهلى: قرآن كريم بحيره، سائبه، وصيله و حام را رد مى‏نمايد (مائده: 103)، قراردادن نصيب براى خدا، از كشت‏ها و چهارپايان را پندار باطل معرفى مى‏كند (انعام: 136)، «5» از به فحشا كشاندن كنيزان باز مى‏دارد (نور: 33)، رباخوارى بويژه به صورت اضعاف مضاعفه را طرد مى‏نمايد (آل‏عمران: 130) و زنده به گور كردن دختران نوزاد را مردود مى‏شمارد. (انعام: 151/ اسراء: 31/ تكوير: 9- 8) 5. قرآن عقايد اعراب را در مورد اين كه فرشتگان دختران خدا هستند، مردود شمرده است. 6. مذمت اخلاقيات پست جاهلى مثل زنده به گور كردن دختران. ج. قرآن از زبان قوم و تشبيهات و لغات آن‏ها براى تفهيم بهتر مقاصد بلند خود استفاده كرده است. پيامبران الهى عليهم السلام براى آن كه بتوانند مطالب بلند و مفاهيم عالى معنوى و عقلانى خويش را براى مردم عوام بيان كنند، به طورى كه آنان با توجه به بى‏سواد بودن و عدم اطلاع از مسائل علمى، متوجه مقصود آن‏ها شوند، از تشبيهات، استعاره‏ها، كنايه‏هاى رايج و نيز لغات و كلمات معمول در جامعه استفاده مى‏كردند. به عبارت ديگر، با مردم به اندازه عقل آنان سخن مى‏گفتند. قرآن نيز اين روش را ادامه مى‏دهد. و اين همان چيزى است كه تحت عنوان فرهنگ قوم و زمانه از آن ياد مى‏شود. به عنوان مثال، محاجّه حضرت ابراهيم عليه السلام با نمرود و نيز تعبيرات قرآن در مورد ديوانگان و تشبيه ميوه زقّوم به سرهاى شياطين و قَسَم‏ها و نكوهش‏هاى لفظى و نيز استفاده از لغات دخيل (لغات غيرعربى كه جزو زبان عربى آن عصر شده و معمولًا از آن‏ها استفاده مى‏گرديده) از اين قبيل است. در اين جا، تذكر يك نكته لازم است: آن كه استفاده هر شخص از كنايه‏ها و تعبيرات و عناوين رايج زبان (كه هر گوينده ناگزير از به كارگيرى آن است) به معناى پذيرش لوازم كلامى و علمى آن نيست. براى مثال، لفظ «ديوانه»، كه در فارسى رايج است، به معناى پذيرش ديوزدگى افراد مبتلا به جنون نيست. به عبارت ديگر، قرآن يا هر گوينده‏اى وجه شبه را قبول ندارد، بلكه از اين عناوين به عنوان مشير استفاده مى‏كند. و البته اين مطلب بدان معنا نيست كه قرآن مطالبى ضد علمى بيان كرده و براساس نظريه‏هاى علمى زمانه- مثل هيئت بطلميوسى و طب جالينوسى- سخن گفته است.                         .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image