نیاز قرآن به تأویل و تفسیر /

تخمین زمان مطالعه: 43 دقیقه

به فرموده خداوند قرآن به زبان ساده و قابل فهم نازل شده، پس چرا نیاز به تأویل و تفسیر دارد؟ چرا بعضی از جزئی ترین مطالب در آن آمده اما درباره جانشینی پیامبر و مسایل دیگر نه؟


در پاسخ به توضیحات ذیل توجه کنید :الف-پاسخ به پرسش اول گر چه قرآن کریم به حسب اوصافی که خود برای خویش ذکر کرده، بیان : هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ (آل عمران، 138) و تبیان «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلّ ِ أُمَّةٍ شَهیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیدًا عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانًا لِکُلّ ِ شَیْ ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ»(نحل، 89) و کتاب مبین «الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ»(یوسف، 1؛ شعرا، 2؛ نمل، 1؛ هم چنین ر.ک: آیه دوم و سوم سوره های قصص، زخرف و دخان)و به زبان عربی آشکار «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبّ ِ الْعالَمینَ×نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ×عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ ×بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ ؛ (شعرا،192-195) و برای پند گرفتن سهل و آسان است «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»(قمر، 17، 22، 32، 40)«فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»( دخان، 58) ولی هر اندیشمند بصیری که اندک آشنایی با قرآن و معارف آن داشته باشد، به خوبی می داند که علوم و معارف نهفته در قرآن کریم دارای سطوح و مراتب مختلف است و دلالت آیات کریمه بر آن معارف، یکسان نیست، فهمیدن قسمتی از این معارف، برای عموم آسان و دلالت آیات کریمه بر آن، آشکار و نمایان است و هر کسی در صورتی که به زبان عربی آشنا باشد، بدون نیاز به تفسیر می تواند آن معارف را از قرآن کریم فراگیرد (شاید در قسمتی از اوصاف مزبور، نظر به این مرتبه از معارف قرآن و دلالت آیات بر آن باشد) و اگر حد خود را بشناسد و پا از گلیم خویش فراتر ننهد، فروتنی علمی را پیشه خود سازد و خویشتن را شاگرد قرآن بداند، نه پیشنهاد دهنده و حاکم و امام بر آن (این حالت در نهج البلاغه (خطبه 147) نکوهش شده است: «کانهم ائمه للکتاب و لیس امامهم») و با ذهنی پاک و ضمیری با صفا در معارف آن تدبر نماید، به میزان دانش و استعداد خود، از هدایت و اندرز این کتاب نیز بهره مند خواهد شد. («ثم انزل علیه الکتاب ... و اعلام لایعمی عنها السائرون و آکام لایجوز عنها القاصدون و هدی لمن إئتم به» (همان، ج 92، ص 21؛ نهج البلاغه، خطبه 189) «و ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزیاده او نقصان فی هده او نقصان من عمی ...» (بحار، ج 92، ص 21؛ نهج البلاغه، خطبه 175) ولی فهمیدن بخش عمده ای از معارف بلند این کتاب عظیم که در سطحی فراتر از فهم توده مردم است، برای بسیاری از افراد- هر چند از ادبیات عرب هم بهره وافری داشته باشند- بدون تفسیر میسر نیست و دلالت آیات کریمه بر آن معارف، برای آنان آشکار نیست. و در فهم و درک این معارف،‌ از الفاظ و عبارات قرآن، سخت نیازمند به تفسیر است ( «و هذا القرآن انما هو مستور بین الدفتین لاینطق بلسان و لابد له من ترجمان و انما ینطق عنه الرجال»، خطبه 125؛ «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم». نحل، آیه 44) که یا باید خود مقدمات لازم برای توانایی برتفسیر را طی کرده و دانش و شرایط لازم برای تفسیر را کسب نموده و به تفسیر آیات بپردازد و یا از تفاسیر مفسران مورد اعتماد بهره گیرند و افزون بر دو بخش یاد شده بخش دیگری از معارف این کتاب عظیم که در مرتبه ای فراتر قرار دارد با کمک تفسیر مفسران و یا تحصیل مقدمات تفسیر و کسب شرایط و دانش های لازم نیز، قابل دسترسی نیست و فهم آن ویژه راسخان درعلم (نبی اکرم و اوصیای گرانقدر آن حضرت) است و تنها راه پی بردن به آن معارف بلند، رجوع به راسخان در علم، و تفسیری است که از آنان نقل شده است و ما اکنون در صدد بیان موارد آن نیستیم. از بیان گذشته نتیجه می گیریم که معارف قرآن کریم از جهت ظهور و خفا، و سهولت و صعوبت فهم آن از الفاظ و عبارات آیات، در سه مرتبه قرار دارد: یک مرتبه از آن بی نیاز از تفسیر است و یک مرتبه از آن ویژه راسخان در علم است؛ ولی در مرتبه دیگری از آن، که بخش عمده ای از معارف را در بر می گیرد، نیازمند تفسیر است. این دسته بندی سه گانه، در روایات نیز مطرح شده است. («ثم ان الله جل ذکره ... قسم کلامه ثلثه اقسام: قسما منه یعرفه العالم و الجاهل و قسما لایعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمییزه ممن شرح الله صدره للاسلام. و قسما الا الله و انبیائه و الراسخون فی العلم» تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 313، ح 18، به نقل از احتجاج طبرسی و همین نیاز موجب شده است که در طول تاریخ قرآن، تفسیرهای بسیار زیادی برای آن تدوین گردد. پرسش اساسی در این زمینه آن است که راز این نیازمندی چیست و چه عواملی سبب این نیازمندی به تفسیر شده است. شایان ذکر است که نیازمندی متون به تفسیر، علل مختلفی دارد که برخی از آنها در مورد قرآن مجید بی معناست. به عنوان مثال، برخی از متون به خاطر عدم تسلط کافی مؤلف بر زبان متن و قواعد آن زبان و یا عدم رعایت آن در هنگام نوشتن متن و یا عادت به مبهم نویسی و معماگویی، نیازمند تفسیر و تبیین است. برای آشنایان با قرآن مجید روشن است که با توجه به هدف قرآن و این که سراسر سخن خدا و در حد اعلای فصاحت و بلاغت است، چنین دلیلی برای نیازمندی به تفسیر در مورد آن معنا ندارد، ولی علل دیگری وجود دارد که به مهم ترین آنها می پردازیم. ب- علل نیازمندی به تفسیر :عواملی که زمینه ساز نیازمندی به تفسیر شده است، می توان در سه دسته جای داد: 1- فقدان آگاهی های لازمیکی از علل مهم نیازمندی به تفسیر ضعف دانش بشر است. فهم قرآن منوط به برخورداری معلومات مختلفی است که فقدان هر یک، فهم مقصود خداوند از الفاظ و عبارات قرآن را دچار ابهام ساخته و نیازمندی به تفسیر را ضروری می سازد. فقدان آگاهی ها گاه مربوط به مفاد واژگان است هر چند فاصله زمانی در این زمینه نیست. بررسی های قرآنی و تاریخی نشان می دهد که در زمان نزول نیز پاره ای از واژگان قرآنی برای جمعی از مخاطبان قرآن مبهم بوده و آنان از مفاد آن بی اطلاع بوده اند. به عنوان مثال: هنگامی که از ابوبکر معنای «کلاله» را پرسیدند، آن را نمی دانست و گفت: «به رأی خود می گویم، اگر صواب باشد،‌از خداست و اگر خطا باشد، از من و شیطان است». (کشاف، ج 1، ص 486؛ درالمنثور، ج 2، ص 443 (ذیل آیه 176 سوره نساء) عبارت درالمنثور چنین است: «اخرج عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن ابی شبیه و الدارمی و ابن جریر و ابن المنذر و البیهقی فی سننه عن الشعبی، قال سئل ابوبکر عن الکلاله: فقال: انی ساقول برایی فان کان صوابا فمن الله وحده لاشریک له و ان کان خطا فمنی و من الشیطان و الله منی بریء، اراه ما خلا الوالد و الولد») و نیز هنگامی که معنای «ابا» را از او پرسیدند، گفت: «کدام زمین مرا بر می دارد و کدام آسمان بر من سایه می افکند، اگر ندانسته در کتاب خدا سخن گویم» و یا وقتی معنای آن را از عمر پرسیدند، گفت: «از تعمق و تکلف نهی شده ایم». نمونه دیگر، سخن ابی عباس است که می گوید: معنای «فاطر السموات» را نمی دانستم، تا اینکه دو بادیه نشین که درباره چاهی نزاع داشتند، پیش من آمدند؛ یکی از آن دو گفت: «انا فطرتها». در این گونه موارد، فهم آیات قرآن نیازمند دستیابی به مفاد واژگان به کار رفته در آیات مورد نظر است و دستیابی به مفاهیم عرفی این واژگان بخشی از تفسیر به شمار می آید. ناآگاهی نسبت به ادبیات عرب و شناخت صحیح ساختار کلمات و جملات و خصوصیات معانی بیان آیات کریمه نیز یکی از عوامل نیازمندی به تفسیر است که ضرورت بهره گیری افراد ناآگاه از تفسیر آگاهان و مفسران ارجمند قرآن را روشن می سازد؛ زیرا فهم آیات قرآن، به شناخت صحیح این امور وابسته است. در پاره ای از موارد، ناآگاهی از شرایط و اسباب نزول، معنا و مقصود از آیه را در هاله ای از ابهام فرو می برد و سبب نیازمندی به تفسیر می شود مانند آیه شریفه : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى اْلأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ اْلآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی اْلآخِرَةِ إِلاّ قَلیلٌ ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید شما را چه شده است که چون به شما گفته مى شود در راه خدا بسیج شوید کندى به خرج مى دهید آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کرده اید متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست»؛ (توبه، 37) که عدم آگاهی از شأن نزول آیه و اینکه مقصود از «نسیء» در فرهنگ آن زمان چه بوده، سبب نیاز به تفسیر است. گاه نیز در قرآن محید استعارات و تشبیهات ظریفی به کار رفته است که با دانش کافی و تبحر و تسلط بر موارد کاربرد، می توان به آن دست یافت. این گونه موارد برای افراد عادی مبهم و نیازمند تفسیر است. چنان که عدی بن حاتم معنای «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَاْلآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ اْلأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ اْلأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ آیاتِهِ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون؛ در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید خدا مى دانست که شما با خودتان ناراستى مى کردید پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت پس اکنون [در شبهاى ماه رمضان مى توانید] با آنان همخوابگى کنید و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب کنید و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به اتمام رسانید و در حالى که در مساجد معتکف هستید [با زنان] درنیامیزید این است حدود احکام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزدیک نشوید این گونه خداوند آیات خود را براى مردم بیان مى کند باشد که پروا پیشه کنند»؛ (بقره، 187) در اثر عدم دقت و مهارت در فهم نکات ظریف به کار رفته در آن، مفاد آیه را نادرست فهمیده بود و پس از ارائه برداشت خود از آیه به رسول خدا، پیامبر نادرستی آن برداشت و مفاد صحیح آیه را برای وی بیان کرد. (ر.ک: مجمع البیان، ج 2، ص 23) عدم آگاهی از مصداق خاصی که در برخی آیات مد نظر است. و عدم آگاهی و مهارت کافی در فهم معنای الفاظ مشترک و کاربردهای مجازی و شناخت قراین پیوسته و ناپیوسته آیات، مانند ارتباط یا عدم ارتباط آیات با یکدیگر (سیاق) و روایات ناظر به آیات، امور دیگری است که زمینه های نیازمندی به تفسیر را فراه می سازد.2- برخی از ویژگی های قرآن کریمبررسی قرآن مجید نشان می دهد که این کتاب دارای ویژگی هایی است که برخی از آنها در نیازمندی ما به تفسیر مؤثر است. از آن جمله، موارد زیر را می توان ذکر کرد: 1- معارف بسیار زیاد و الفاظ محدودقرآن کریم، در بیان مطالب، از حداکثر ظرفیت الفاظ و جمله ها برای قالب ریزی معانی عمیق استفاده کرده است. این کتاب، تمام معارفی که را که بشر برای سعادت خویش به آن نیازمند است، در حجم نسبتا کمی از الفاظ و عبارات ارائه کرده است و این امر سبب شده که فهم بخشی از آیات، نیازمندی تأمل و دقت بیشتر و تحقیق عمیق تری برای پی بردن به مقصود خدا باشد و از این رو ضرورت تفسیر را ایجاب می کند. 2- محتوای متعالی در قالب الفاظ متداولدر قرآن مجید، علاوه بر آیاتی که به امور جهان مشهود می پردازد،‌ آیاتی وجود دارد که از حقایق ماورای این جهان سخن می گوید. این آیات، حقایق فراتر از این جهان را در قالب الفاظی که برای تفهیم و تفاهم امور این جهانی وضع شده اند،‌ ارائه می کند و این امر سبب می شود که فهم مقصود خداوند از آن آیات، برای همگان میسر نباشد و برای پی بردن به آن، تلاش فکری ویژه (تفسیر) ضرورت یابد. شایان ذکر است که در فهم این دسته از آیات علاوه بر توان علمی و مهارت فوق العاده، پاکی درونی و طهارت معنوی، نیز مؤثر است و کسانی می توانند آن مطالب عالی را از آیات کریمه درک کنند و برای دیگران تبیین نمایند که از چنین ویژگی هایی برخوردار باشند. 3-آمیختگی و پراکندگی مطالبیکی دیگر از ویژگی های قرآن، آن است که مطالب آن دسته بندی موضوعی ندارد و این گونه نیست که این کتاب، تمام سخن خود درباره یک موضوع را یک جا و در فصل معینی بیان کرده باشد، بلکه در هر صفحه ای از آن و حتی گاه در هر آیه ای از آن، از موضعات متعدد و مطالب مختلفی سخن به میان آمده است.(درحدیث هم آمده است: «و لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن. ان الایه لینزل اولها فی شیء و اوسطها فی شیء و هو کلام متصرف علی وجوه ...) حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه، ج 18، باب 13، از ابواب صفات قاضی، روایات 69، 73 و 74) این امر نیز، از جمله اموری است که نیاز به تفسیر را ضروری می سازد. ج- از آن جا که به نظر مى رسد متون دینى، خود واجد مفاهیم بوده و گوینده و نویسنده آنها از سخن، گفتار و نوشتار خود مفهوم خاصى را اراده نموده است؛ اگر مفسرى علایق، انتظارات، آرا، نظرات و عقاید خودرا بر تفسیر متن تحمیل کند، این روش، تفسیر به رأى بوده و باطل است. او باید از تحمیل، پرهیز کرده و به جاى متن سخن نگوید؛ بلکه بگذارد که متن، خود از محتواى خودسخن بگوید و بر اساس ساز و کار دلالت و قواعد مورد اتفاق تفسیر، زبان آن را فهم کند. بنابراین اگر ادیبى علایق ادبى خود را بر متون دینى تحمیل کند و عارفى انتظارات عرفانى خود را بر قرآن تحمیل نماید و یا متکلم و فیلسوفى آراى کلامى و فلسفى خود را بر متون دینى تحمیل سازد، این روش درستى در تفسیر نبوده و نیست. اما به عنوان مثال گاهى مفسّر بُعد ادبى قرآن را مورد توجه قرار داده و قرآن را از این حیث بررسى مى کند؛ یا یک عارف، نکات عرفانى آموزه هاى متون دینى را تحلیل مى کند؛ یا متکلم، مباحث کلامى متون دینى را تبیین مى کند و اگر اختلافى از این رهگذر در میان پژوهندگان و مفسران معارف دینى حاصل شود، اختلافى عرضى است که ناشى از نظر بر ابعاد مختلف متون دینى و استنطاق متن از زوایاى گوناگون است. این نوع از اختلاف، بدون آن که آسیبى به ثبات معرفت دینى وارد نماید، نتیجه طبیعى بسط آن و بلکه خودعاملى مؤثر در توسعه مباحث دینى است. این اختلاف ها چون در عرض هم اند و نقیض یکدیگر نیستند، ممکن است همه آن آرا و دیدگاه ها و تفاسیر، درست باشد. البته باید توجه داشت هر کدام از حیثیتى خاص - که متون را تفسیر مى کند - صحیح است، ولى اگر بین آنها تعارضى حاصل شود، لاجرم یکى از دو طرف تعارض، باطل خواهد بود. بنابراین، باید توجه داشت که نمى توان هر معنایى را بر متون دینى تحمیل کرد؛ زیرا آنها خود داراى معنا و مفهوم اند. ب‌- در عین حال، فهم متون دینى، مستغنى از معارف و مبادى برون دینى نیست؛ لکن بایستى میان ابزار صِرف و عوامل تأثیرگذار بر محتواى متون دینى نیز تفاوت قائل شد. برخى از معارف بیرونى، صرفاً نقش ابزارى و آلى در درک و دریافت محتواى متون دینى دارند و به هیچ روى در شکل دهى محتواى آن سهیم نیستند؛ مثلاً علم رجال، اصول فقه، حدیث شناسى، صرف و نحو، زبان عربى، منطق و... همگى از زمره علوم ابزارى براى حاصل شدن معرفت دینى هستند.د- فهم عمیق قران توسط مردم آخرالزمان در روایات بیان شده است و در مورد شش ایه آغازین سوره حدید که در مورد توحید خالص و ناب است در روایت از امام سجاد -ع- بیان شده که فهم عمیق این ایات برای مردم آخر زمان میسور است . ذ- در مورد علم به بطون قران اجمالا باید دانست که این علم مختص معوصمین –ع- است . قرآن کلام الهی است و عظمت کلام به عظمت گوینده آن است از این رو گفته شده است قرآن هفتاد بطن دارد که نشانه وسعت مفاهیم آن است و حتی درباره برخی از آیات قرآن مانند شش آیه اول سوره حدید آمده است که مردم آخر الزمان توانایی درک عمیق آن را دارند. لذا هم قرآن نیاز به تفسیر دارد و هم نیاز به تفسیرهای مختلف دارد. اما ناگفته نماند که همگان توانایی بهره گیری از قرآن را دارند قرآن به اقیانوس تشبیه شده است که هم می توان از منظره آن استفاده کرد. به طوری که حتی بی سوادان از نگاه به خط آن بهره مند می شوند و هم می توان از کناره های آن استفاده کرد به طوری که حتی شاگردان نوپا می توانند از آن لذت ببرند و هم غواصان می توانند با راهیابی به عمق آن از معارف بلند بهره مند شوند. اما باید توجه داشت که تفسیر قرآن همانند غواصی در عمق دریا نیاز به مقدمات، ابزار و تخصص ویژه دارد و کسانی که بدون داشتن شرایط وارد این مرحله می شوند چه بسا موجب غرق شدن خود و دیگران در ورطه هلاکت و انحراف شوند. مرحله بالاتر از تفسیر، دانش تأویل قرآن و راهیابی به بطون قرآن است. تأویل به معنای «بازگردانیدن شیئی یا کلامی» به مقصود و مراد از آن است. اگرچه از نظر لغوی و برخی اصطلاحات می توان گفت تفسیر اعم از تأویل است و بطون قرآن شامل تفسیرها و تأویل های متعدد می شود. اما با توجه به موارد استعمال تأویل در قرآن، می توان به این نتیجه رسید که منظور از بطون، تنها تأویل قرآن است و علم تأویل صحیح فقط از جانب پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) سزاوار است. در اینجا تنها به ذکر سه نمونه از تأویلات اشاره می کنیم که بیانگر آن است که تأویل آیات تنها شایسته مقام معصومان است. عبدالله بن سنان از ذریح محاربی نقل کرده است که گوید: به امام صادق(ع) گفتم: خداوند در کتاب خود به من فرمانی داده است، دوست دارم [تفسیر] آن را بدانم. فرمود: آن چیست؟ گفتم: سخن خداوند عزوجل «ثم لیقضوا تفثهم و لیوفوا نذورهم» (حج، آیه 29). فرمود: کوتاه کردن موی شارب و چیدن ناخن ها و مانند آن. گفتم: فدایت شوم! ذریح محاربی از قول شما برای من نقل کرد که شما به او فرموده اید: «ثم لیقضوا تفثهم» دیدار با امام و «ولیوفوا نذورهم» [انجام دادن] آن مناسک است؟ حضرت فرمود: ذریح راست گفته است و تو نیز راست می گویی. همانا برای قرآن ظاهری و باطنی است و چه کسی تحمل می کند آنچه را که ذریح تحمل می کند؟ (بحارالانوار، ج 89، ص 83).ب ) از داود جصاص نقل شده که گفت: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: [در آیه] «و علامات و بالنجم هم یهتدون» (نحل، آیه 16). نجم رسول خدا(ص) است و علامات ائمه(ع) اند (بحارالانوار، ج 16، ص 88).پیداست که حضرت معنای باطنی آیه را بیان فرموده اند؛ یعنی پیامبر ستاره ای است که مردم را در میان ظلمت و گمراهی ها به صراط الهی راهنمایی می کند؛ زیرا ظاهر آیه درباره ستاره ای است که در بیابان ها و دریاها راهنمای مردم در جهت یابی است و همین معنا در روایت دیگری بیان شده است. امام صادق(ع) از پدرش و او از پدرانش از علی(ع) نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمودند: [مراد از] «و بالنجم هم یهتدون» ستاره جدی است؛ زیرا آن ستاره ای است که غروب نمی کند، بنای قبله بر آن است و به وسیله آن، اهل خشکی و دریا راهنمایی می شوند (همان، ج 84، ص 66).حادثه پیروزی بنی اسرائیل بر فرعونیان و وراثت زمین که مورد نزول آیه شریفه زیر است: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان وجنودهما منهم ماکانوا یحذرون» (قصص، آیه 5 -6 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 54).مراد ظاهری ومورد نزول آیه همان است که در جریان مبارزه بنی اسرائیل با فرعون و هامان و لشکریان آنان، خداوند به امداد مؤمنان آمد و مستضعفان را نعمتی بزرگ عنایت کرد و با هلاکت فرعون و فرعونیان آنان را پیشوا و وارث سرزمین مصر قرار داد. اما در برخی از روایات در بیان تأویل آن آمده است که مراد از مستضعفان، آل محمد(ص) هستند که خداوند مهدی آنان را بعد از رنج و مشقتشان بر می انگیزد؛ آنان را عزیز می کند و دشمنانشان را خوار می گرداند (بحارالانوار، ج 51، ص 54). در روایات دیگری تصریح شده است که تنزیل این آیه درباره بنی اسرائیل است و تأویل آن درباره ماست (همان، ج 53، ص 26). ب. پاسخ به پرسش دوم در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که خلافت، وصایت،جانشینی، و کرامت امیرالمومنین را ثابت می کند تا آنجا که از ابن عباس نقل نق شده که می گوید: نزلت فی علی ثلاثمائة آیة؛ 300 آیه در حق علی نازل شده است. (تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج42، ص364 ـ تاریخ الخلفاء للسیوطی، ص171 ـ تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج6، ص219 ـ مناقب علی بن أبی طالب (ع) لابن مردویه، ص217 ـ السیرة الحلبیة، ج2، ص474 )برای نمونه ما به برخی از آیاتی که دال بر خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام است اشاره می نماییم:1ـ آیه انذار:در سال سوم بعثت آیه انذار عشیره نازل گردید و به پیامبر فرمان داد که خویشاوندان خود را دعوت به اسلام نماید. «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الاْءَقْرَبِینَ؛( شعراء/ 214.) [ای پیامبر [خویشاوندان نزدیکت را انذار کن»در پی این فرمان الهی مبنی بر انذار و دعوت خویشاوندان به اسلام، پیامبر اکرم مجلسی تشکیل داد و حدود چهل نفر از بستگان نزدیک خود را به خانه ابوطالب دعوت نمود که از جمله آنان حمزه و ابولهب بودند، پس از صرف غذا و هنگامی که پیامبر قصد اعلام این مأموریت را داشت ابولهب با سخنان خود زمینه ابلاغ این پیام را از میان برد لذا پیامبر روز بعد غذایی تهیه کرد و آنان را دوباره به خانه ابوطالب دعوت نمود و پس از صرف غذا فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب، به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آن چه من آورده ام آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من دستور داده که شما را به آئین اسلام دعوت نمایم سپس فرمود: «ایکم یؤازرنی لیکون اخی و وارثی و وزیری و وصیّی و خلیفتی فیکم؟؛ کدام یک از شما مرا یاری می دهید تا پس از من برادر و وارث و وزیر و وصیّ و جانشین من در میان شما باشد.»( تفسیر تبیان، ج 8، ص 67 ؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 63.)جمعیت همگی از پاسخ دادن امتناع کردند جز علی(ع) که با وجود کمی سن از جا بپاخواست و عرض کرد: ای پیامبر من در این راه یار و یاور خواهم بود. پیامبر اکرم پس از تکرار این سخن و پاسخ نشنیدن از سوی دیگران دست به شانه علی(ع) نهاده و فرمود: «هذا أخی و وارثی و وزیری و وصیّی و خلیفتی فیکم بعدی فاسمعوا له و اطیعوه؛( مجمع البیان، المیزان، درالمنثور، ذیل آیه 214 شعراء.) این [علی] برادر من و وارث و وزیر و وصی و جانشین من در میان شما پس از من خواهد بود به امر او گوش فرا دهید و از او فرمان برید.»و بدین ترتیب پیامبر اکرم(ص) در همان آغاز بعثت خویش علاوه بر دعوت دیگران به اسلام، علی(ع) را به عنوان وزیر و وصی و جانشین خود به مسلمانان معرفی کرد و همگان را به اطاعت و پیروی آن حضرت فراخواند. این حدیث را علاوه بر مفسران و محدثان شیعه، بسیاری از مورخان، مفسران و محدثان اهل سنت از جمله طبری، ابن اثیر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابی نعیم، بیهقی، ثعلبی و ابن ابی الحدید در کتب تاریخ، تفسیر و حدیث خود نقل کرده اند.( الغدیر، ج 2، ص 278 ؛ المراجعات، ص 130 به بعد.)2ـ آیه مودت:قرآن کریم در آیه 23 شوری خطاب به پیامبر می گوید: «قُل لاَّآ أَسْـءَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ؛ بگو من هیچ پاداشی از شما نمی خواهم جز دوست داشتن نزدیکانم و هر کس عمل نیکی انجام دهد به نیکی اش می افزاییم چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است».در شأن نزول آیه فوق روایت شده است: هنگامی که پیامبر اسلام وارد مدینه شد و پایه های اسلام مستحکم گردید انصار نزد پیامبر آمدند و به آن حضرت عرض کردند: اگر مشکلات مالی برای شما پیدا شد ما حاضر هستیم تمام اموالمان را بدون هیچ شرطی در اختیار شما قرار دهیم که در این هنگام آیه فوق نازل شد و مسلمانان را به دوست داشتن خویشاوندان پیامبر به جای مزد آن حضرت فرمان داد. در این که مراد از خویشاوندان پیامبر چه کسانی هستند اقوال مختلفی نقل گردیده است لکن نظریه ای که از همه معتبرتر بوده و مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت آنرا نقل کرده اند این است که مقصود از خویشاوندان پیامبر در آیه مذکور علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) هستند، زمخشری و قرطبی از مفسران اهل سنت در ذیل آیه چنین آورده اند: هنگامی که آیه «قُل لاَّآ أَسْـءَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» نازل شد اصحاب پیامبر خطاب به آن حضرت عرض کردند: ای رسول خدا! خویشاوندان تو که محبت نمودن به آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ پیامبر در پاسخ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنان. و این سخن را سه مرتبه تکرار کرد.( تفاسیر الکشاف و الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیه 23 شوری.)براساس این آیه و روایت فوق و روایات فراوان دیگری که در مورد محبت نمودن به اهل بیت از سوی پیامبر نقل گردیده است بر همه مسلمانان واجب است که اهل بیت پیامبر را دوست داشته باشند و به آنان محبت ورزند ولکن دوست داشتن و محبت نمودن به این خاندان تنها به علاقه قلبی محقق نمی شود بلکه علاوه بر آن، تبعیت عملی از آنان و پذیرش سخنان و پیمودن راه و عقیده آنان نیز لازم است زیرا نمی شود کسی ادعا کند من فردی را دوست دارم اما در عمل بر خلاف راه و عقیده او عمل نماید و اعمالی را انجام دهد که در نقطه مقابل راه و اعمال محبوب او قرار دارد و او از این اعمال تنفر دارد که چنین محبتی از دیدگاه قرآن محبت واقعی نبوده بلکه ادعای محبت است چنان که در صدر اسلام یهود ادعا می کردند که ما خداوند را دوست داریم ولی با این ادعا حاضر نبودند به پیامبر اسلام ایمان آورند و سخن و فرمان خدا را در این مورد بپذیرند که آیه نازل شد و به پیامبر خطاب نمود که: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ؛( آل عمران/ 31) [ای رسول] بگو [به یهود] که اگر واقعاً خداوند را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد.»و اساساً فلسفه این که در آیه مودّت و روایات فراوان، محبت اهل بیت به عنوان یک تکلیف بر همه مسلمانان لازم شمرده شده جهت دادن به مسلمانان برای انتخاب راه و عقیده صحیح و عدم انحراف از خط رسالت پس از وفات پیامبر اسلام است و خداوند و رسول او با وجوب این تکلیف در پی آن بوده اند که مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم به سوی این خاندان متمایل گردند و دین و عقاید خود را از آنان بگیرند تا بدین وسیله از مسیر حق و هدایت منحرف نگردند زیرا این خاندان از همگان نسبت به شریعت الهی و آن چه خداوند بر پیامبرش نازل کرد آگاه ترند و بهتر می توانند مسلمانان را با تعالیم الهی آشنا سازند. بر این اساس، این محبت، یک محبت شخصی که برخاسته از علایق خانوادگی که در هر پدر و فرزندی وجود دارد نیست بلکه یک محبت الهی است که نفع آن در نهایت به خود مسلمانان باز می گردد. چنان که قرآن در آیه ای دیگر در این باره می گوید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ؛( سبأ/ 47) به مسلمانان بگو این مزدی که از شما طلب کردم [محبت خویشاوندانم] این به نفع خود شماست».با توجه به مطالب فوق، هر چند ظاهر آیه مودّت و روایاتی که در مورد محبت نمودن به اهل بیت از پیامبر اکرم وارد شده این است که همه مسلمانان موظفند به این خاندان محبت نمایند و آنان را دوست بدارند ولکن پیام اصلی این آیات معرفی اهل بیت به عنوان جانشین و جایگزین پیامبر اکرم و رهبری مسلمانان پس از رسول خداست.3ـ آیه مباهله:مباهله به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است به این معنی که دو نفر یا دو گروه که با یکدیگر به گفتگو می نشینند و سخن و عقیده یکدیگر را نمی پذیرند با یکدیگر قرار می گذارند که از خدا بخواهند شخص دروغگو و کسی که بر باطل قرار دارد را هلاک سازد. داستان مباهله صدر اسلام که آیه مباهله در مورد این قضیه نازل گردید بدین قرار است که گروهی از مسیحیان نجران که حدود 60 نفر بودند برای گفتگو و بحث با پیامبر اسلام وارد مدینه شدند ولکن پس از گفتگو درباره مسائلی از جمله ولادت عیسی، سخن و عقیده پیامبر را در این مورد نپذیرفتند که در پی این واقعه آیه 61 آل عمران که معروف به آیه «مباهله» است نازل شده و در آن به پیامبر اسلام خطاب کرد که: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ؛ هر گاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده باز کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند به آنها بگو: بیائید ما فرزندان خود و شما هم فرزندان خود و ما زنان خویش و شما نیز زنان خویش و ما جان های خود و شما نیز جان های خود را دعوت کنید آنگاه مباهله کرده و لعنت خدا را به دروغگویان قرار دهیم»در پی نزول این آیه و درخواست پیامبر از مسیحیان برای مباهله کردن آنان از پیامبر مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود به مشورت بنشینند. پس از مشورت تصمیم گرفتند با پیامبر مباهله کنند و لکن بزرگان آنان به مباهله کنندگان توصیه کردند که اگر مشاهده کردید پیامبر با جمعیت و سر و صدای فراوان به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید زیرا حقیقتی در کار نیست اما اگر او با افراد خاص و اندک خود به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خدا است و از مباهله با او بپرهیزید که نابود خواهید شد آنان وقتی طبق قرار قبلی به میعادگاه آمدند دیدند پیامبر فرزندش حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست گرفته و علی و فاطمه(س) همراه او هستند و به آنان سفارش می کند که هرگاه من دعا کردم شما نیز آمین بگوئید. مسیحیان وقتی این صحنه را مشاهده کردند به وحشت افتادند و از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر شدند با پیامبر مصالحه نموده و به آن حضرت جزیه پرداخت نمایند.( مجمع البیان، ذیل آیه 61 آل عمران.)این واقعه را بیشتر مفسران و محدثان اهل سنت در منابع تفسیر و حدیثی خود نقل کرده اند(فضائل الخمسه فمن الصحاح السته، ج 1، ص 29) و حتی صاحب تفسیر کشاف از مفسران اهل سنت پس از نقل این روایت می گوید: این آیه قوی ترین دلیلی است که فضیلت اصحاب کساء (پنج تن آل عبا) را ثابت می کند.( تفسیر الکشاف، ذیل آیه 61 آل عمران.) ولکن اگر به خوبی به محتوا و متن این آیه دقت شود می توان بالاتر از این امر یعنی موضوع ولایت و خلافت علی(ع) را از این آیه استفاده نمود با این توضیح که در این آیه خداوند از حسن و حسین(علیهما السلام) تعبیر به «ابناءنا» یعنی فرزندان پیامبر و از فاطمه(س) تعبیر به «نساءنا» یعنی زنانی که به پیامبر تعلق دارند و از علی(ع) تعبیر به «انفسنا» کرده و «انفسنا» یعنی نفس و جان پیامبر و از این تعبیر فهمیده می شود که علی(ع) مانند پیامبر و همچون پیامبر است لذا بعد از رحلت و رفتن پیامبر باید کسی در جای او بنشیند که همچون پیامبر و مانند اوست نه دیگران که مدت زیادی از عمر خود را در بت پرستی گذراندند.( تاریخ طبری، ج 2، ص 45؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 406.) و از جهات متعدد دارای نقص و عیب بودند از جمله این که از جهت علم و آگاهی نسبت به مسائل شریعت که شاخصه اصلی و اولیه جانشین پیامبر و خلیفه مسلمانان است در رتبه ای بسیار پائین قرار داشتند به گونه ای که بارها این سخنان را بر زبان جاری می کردند که اگر علی(ع)( کافی، ج 7، ص 424 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 18 و ج 12، ص 179.) نبود هلاک می شدیم یا می گفتند: همه مردم حتی زنان خانه نشین از ما داناتر هستند.( المجموع، ج 16، ص 327 ؛ کنزالعمال، ج 16، ص 538.)بنابراین، آیه فوق نه تنها یکی از فضائل علی(ع) و فرزندانش به شمار می رود بلکه یکی از محکم ترین ادله بر ولایت و جانشینی علی(ع) پس از پیامبر و شایستگی آن حضرت برای احراز این مقام نیز خواهد بود لذا در مجلس بحثی که مأمون در دربار خود تشکیل داده بود از امام رضا(ع) سؤال کرد که چه دلیلی بر خلافت و جانشینی جدت علی ابن ابی طالب داری؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: آیه «انفسنا»( المیزان، ج 3، ص 230 ؛ مستدرک سفینة البحار، ج 10، ص 118.) یعنی آیه مباهله که در آن خداوند از امیرالمؤمنین(ع) به عنوان نفس و جان پیامبر(ص) یاد کرده است.4ـ آیه ولایت:قرآن در آیه 55 مائده خطاب به مسلمانان می گوید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ راکِعُونَ؛ سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده اند و در حال رکوع انفاق می نمایند».شیعه و اهل سنت در شأن نزول این آیه از ابوذر غفاری روایت کرده اند که وی می گوید: روزی با رسول خدا در مسجد نماز می خواندم، سائلی وارد شد و از مردم تقاضای کمک کرد ولی کسی پاسخ او را نداد در پی این امر سائل دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی جواب مرا نداد که در همین هنگام علی(ع) که در حال رکوع نماز بود با انگشت دست راست خود به سائل اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر اکرم(ص) که در مسجد حضور داشت پس از نماز سر را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، برادرم موسی از تو تقاضا کرد که سینه او را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان نمایی و برادرش هارون را وزیر و یاورش قرار دهی. خداوندا، من محمد برگزیده و پیامبر توام، سینه ام را گشاد نما و کارها را بر من آسان ساز و از خاندانم علی را وزیر من گردان تا به وسیله او پشتم قوی و محکم گردد. هنوز دعای پیامبر به پایان نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و آیه فوق را نازل نمود.( الغدیر، ج 2، ص 52 تا 54.)این آیه با کلمه «انّما» که در لغت عرب به انحصار دلالت دارد آغاز گردیده است و معنای آیه این است که ولیّ و سرپرست شما تنها خداوند و رسول او و کسی است که در حال رکوع در راه خدا انفاق می نماید و طبق روایتی که ذکر گردیده است این شخص تنها علی ابن ابی طالب است بر این اساس مطالبی که برخی از مفسران اهل سنت بیان کرده اند و «ولی» در آیه فوق را به معنای دوست و یاور دانسته اند صحیح نیست زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن تنها اختصاص به کسانی که در حال رکوع انفاق می کنند ندارد بلکه یک حکم عمومی است و تمام مسلمانان را در بر می گیرد و همه موظف هستند با یکدیگر دوست بوده و همدیگر را یاری نمایند بلکه از این که قرآن این ولایت را منحصر به خدا و رسول انفاق کننده در حال رکوع نموده بدست می آید که این ولایت به معنای سرپرستی و صاحب اختیار و متصرف در امور بودن است و این که این ولایت در ردیف ولایت خداوند و پیامبر او قرار گرفته است و هر سه با یک جمله بیان گردیده خود مؤید دیگری است برای اثبات این معنی.5ـ آیات تبلیغ و اکمال دین:پیامبر اسلام در سال آخر عمر مبارک خود به همراه مردم مدینه و دیگر سرزمین های اسلامی که جمعیت آنان بالغ بر صد هزار نفر می گردید عازم حجة الوداع شدند پس از انجام مراسم حج و در بازگشت، هنگامی که به منطقه ای بنام «غدیر خم» رسیدند فرشته وحی بر آن حضرت نازل گردید و به پیامبر فرمان داد که آنچه قبلاً بر او نازل شده است را به مردم ابلاغ نماید.( مجمع البیان، ذیل آیه 67 مائده؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 250.)«یَـآأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛( مائده/ 67.) ای رسول، آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل گردیده را به مردم ابلاغ نما و اگر این کار را نکردی رسالتت را انجام نداده ای.»ولی پیامبر از ابلاغ صریح این امر نگران بود و خوف آن را داشت که مردم نپذیرند و در برابر او به مخالفت برخیزند زیرا از یک طرف علی(ع) پسر عمو و داماد آن حضرت است و می ترسد مردم تهمت خویشاوند بودن علی را به پیامبر بزنند و بگویند پس از خود، پسر عمو و دامادش را بر ما مسلط ساخت و از طرف دیگر علی(ع) در جنگ های متعدد اجداد و بستگان کافر بسیاری از این مسلمانان را به قتل رسانده و آنان از او کینه شدیدی به دل دارند و از سویی دیگر افراد منافق فراوانی که در میان مسلمانان وجود داشتند مانع بسیار بزرگی برای خلافت و و لایت علی(ع) به شمار می رفت، چنانچه در روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل گردیده به این موضوع اشاره شده است.( الاحتجاج، ج 1، ص 73؛ بحارالانوار، ج 37، ص 206.) لکن خداوند در ادامه این آیه به پیامبرش اطمینان می دهد که از هیچ چیز و هیچ کس خوفی نداشته باشد زیرا خداوند او را از شر مردم نگه می دارد. «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَـفِرِینَ؛ خداوند تو را از خطرات مردم نگه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.»در پی نزول این آیه پیامبر دستور توقف مسلمانان را صادر کرد و به آنان فرمان داد که صبر نمایند تا آنان که عقب هستند به جمعیت ملحق شوند و آنان که پیشاپیش قافله در حرکت بودند بازگردند پس از اجتماع مسلمانان نماز ظهر را به جماعت پیامبر اقامه کردند سپس آن حضرت فرمان داد تا از جهاز شتران منبری را برای آن حضرت تهیه نمایند سپس بر بالای منبر قرار گرفته و پس از حمد و سپاس الهی فرمود: من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می روم، من مسئول هستم و شما هم مسئولیه، شما در مورد من چگونه شهادت می دهید مردم با صدای بلند گفتند: ما گواهی می دهیم که تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش خود را در راه هدایت ما انجام دادی، خداوند تو را جزای خیر دهد. سپس فرمود: آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز می دهید؟ همگان گفتند آری، گواهی می دهیم، سپس فرمود: خدایا گواه باش. پس از بیان این سخنان و گرفتن اعتراف مبنی بر توحید و نبوت و معاد و صدق گفتار و کردارش در این مورد، دست علی را گرفت و بلند کرد و فرمود: ای مردم! چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است، همه گفتند: خدا و پیامبر او داناتر هستند پیامبر فرمود: خداوند ولی و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنان هستم و نسبت به آنان از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛( مسند احمد، ج 1، ص 84 و 118 ؛ کافی، ج 1، ص 294 و 295.) هر کس من مولاه و رهبر او هستم این علی نیز مولی و رهبر اوست.» و این سخن را سه بار تکرار کرد و بدنبال آن سر را به سوی آسمان برداشت و فرمود:«اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحق معه حیث دار؛( دعائم الاسلام، ج 1، ص 16؛ مسند احمد، ج 1، ص 119.) خداوندا دوست بدار کسی که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد و محبوب بدار کسی که او را محبوب بدارد و مبغوض بشمار کسی که او را مبغوض شمارد و یاری نما کسی که او را یاری نماید خوارگردان کسی که او را خوار گرداند و حق را به همراه او بدار به هر سویی که او رود.»پس از پایان سخنان پیامبر و ابلاغ این پیام الهی آیه اکمال دین نازل شد و خطاب به همه مسلمانان گفت: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلَـمَ دِینًا؛( مائده/ 3.) امروز آئین شما را کامل و نعمت را به شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین شما پذیرفتم.»در روایات نقل گردیده است که پس از نزول این آیه پیامبر خود در خیمه ای نشستند و علی(ع) در خیمه ای دیگر و به مسلمانان فرمان دادند که این حادثه را به آن حضرت و علی(ع) تبریک بگویند و از جمله افرادی که به حضور پیامبر(ص) و علی (ع) رسیدند خلیفه دوم بود که با جملات ذیل به آن حضرت تبریک گفت: «بخٍ بخٍ یابن ابی طالب، اصبحت و امسیت مولای و مولا کلّ مؤمن و مؤمنة؛( بحارالانوار، ج 37،ص 108 و 143 ؛ البدایة و النهایة، ج 7، ص 386.) مبارک باد بر تو ای فرزند ابوطالب که مولای من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.»و بدین ترتیب بود که پیامبر اکرم(ص) به فرمان الهی ولایت و خلافت علی(ع) را به صراحت به مسلمانان اعلام کرد و مسلمانان را به پیروی از علی(ع) پس از خود توصیه نمود ولکن با تأسف فراوان عالمان و اهل سنت این آیه و روایات نقل شده در این مورد را همانند دلایل دیگری که در این مورد وجود دارد توجیه و تأویل نمودند و بدین وسیله حقیقت امر را به بسیاری از مسلمانان پوشیده داشتند و آنان را از این نعمت عظیم ولایت که موجب سعادت انسان در دنیا و آخرت می گردد محروم ساختند. ج. می توان در اینجا این پرسش را مطرح ساخت که اصولا چرا نام امیرالمومنین علی علیه السلام به صراحت در قرآن نیامده است؟در پاسخ می توان گفت : شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدى(ع) - به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت - این است که به معرفى «شخصیت» ممتاز و برجستگى هاى آنان بپردازد، نه به معرفى «شخص». این شیوه حکمت هاى متعددى دارد که بعضى از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه براى گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگى معرفى شخصیت اهل بیت(ع) و حکمت و سر این روش. یک. موارد و چگونگى معرفى شخصیت اهل بیت(ع) در قرآن قرآن مجید در موارد متعددى پرده از امتیازات و ویژگى هاى رفتارى ائمه هدى(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است؛ از جمله: 1. «ویطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»؛ انسان (76)، آیه 9. مفسران بزرگ شیعه و سنى آورده اند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزه دارى حضرت على(ع) و... و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالى را به طور متواتر نقل کرده اند. 2. «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛ احزاب (33)، آیه 33. در خصوص این آیه مقالات و کتاب هاى متعددى نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) است، نزد شیعه و سنى هیچ اختلافى نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) است که با ادله متعددى علماى شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کرده اند. 3. «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»؛ مائده (5)، آیه 55.. شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنى، اختصاصا در رابطه با حضرت على(ع) مى باشد. البته آیات بسیار دیگرى نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا مى کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژى و کاستى و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستى نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگرى وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. دو. حکمت روش قرآن در معرفى اهل بیت(ع) شیوه ذکر شده حکمت هاى متعددى دارد؛ از جمله: 1. انگشت گذاشتن روى اشخاص در مواردى، چندان نقشى در روشنگرى ندارد؛ بلکه نهایتا به نوعى تبعیت و پیروى کورکورانه مى کشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفى شوند؛ ولى اساساً معرفى شخصیت، معرفى الگوها است و در نتیجه جامعه را به جاى گرایش هاى تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشى و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعى سوق مى دهد. 2. معرفى شخصیت، زمینه ساز پذیرش معقول است، در حالى که معرفى شخص، در مواردى موجب دافعه مى شود. این روش به ویژه در شرایطى که شخص از جهاتى تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلى آمادگى پذیرش وى را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است. براى شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگى هاى جامعه اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسى آن زمان و روان شناسى اجتماعى خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحى از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثناى اندکى از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشوارى هاى زیادى آن حضرت را مطرح مى ساختند و در هر مورد با نوعى واکنش منفى و مقاومت روبه رو مى شدند، دلایل این امر متعدد است؛ از جمله: الف. بسیارى از آنان کسانى بودند که تا چند صباحى قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروى خود شمشیر على(ع) را دیده و از همان جا کینه وى رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکى از علل روى گردانى مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. ب . تفکرات و سنن غلط جاهلى هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و امورى مانند سن و... را در امور سیاسى دخیل مى دانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت على(ع)، وى را چندان شایسته براى رهبرى جامعه نمى دانستند. ج . این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوى عده اى تبلیغ مى شد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را براى همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعى بازى سیاسى تفسیر مى کردند که براى چنگ اندازى به حکومت براى خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفى امیرالمؤمنین(ع) یکى از حاضران صدا زد «خدایا! ما را گفت که از سوى خدا آمده و کتاب الهى آورده ام و ما پذیرفتیم و اکنون مى خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولى سازد، اگر او راست مى گوید، سنگى از آسمان ببار و مرا بکش!!» اکنون این سوال پدید مى آید که آیا در چنین وضعیتى تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسى با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده مى شد و امت اسلامى یکپارچه و هم آوا مى شدند و راه هدایت را پیشه مى ساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافى نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین(ع)، حتى اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمى که در جامعه، پایگاه تبلیغاتى وسیعى داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را یکسره نفى و انکار کنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالى که رخدادهاى مهم تاریخى به خوبى از این نکته پرده برگرفته اند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخى مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخى است اکتفا مى شود: یکم. همه مورخان برجسته آورده اند که چون پیامبر(ص) لحظات آخر عمر خویش را مى گذراندند، درخواست قلم و لوحى نمودند تا سندى براى امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست براى اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیرى هاى پیشین پیامبر(ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: «ان الرجل لیهجر»؛ «همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان مى گوید»!! شگفتا پیامبرى که خداوند در وصفش فرموده است: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى...»، در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایى مى رسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف مى شود! زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایدارى بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانى که در خانه پیامبر خدا با وى چنین برخورد مى کنند، خود را مستظهر به پشتیبانى وسیع اجتماعى مى بینند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتى به خود نمى دادند. از همین جا روشن مى شود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنى، قرآن هم براى اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کارى کرده که فاقدان چنان خصوصیتى، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه هاى سیاسى خاصى باعث نشود که به طور کلى مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتى که به گونه هاى مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح ساخته اند، سومین آیه اى که در آغاز این نگاشته آورده ایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبرى امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقى مى ماند و آن اینکه خداوند فرموده است: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»؛ بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند براى قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکى از آنها به کارگیرى همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سرى اهداف خاص از بین مى برد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image